ترامپ و لابيهاي آمريكايي
ناصر هاديان / استاد دانشگاه
دكتر هاديان به عنوان نخستين سخنران نشست، درباره لابيهاي آمريكايي و مراكز تاثيرگذار بر سياست خارجي آمريكا سخن گفت. وي اين مراكز را به سه بخش عمده يعني لابيها، اتاق فكرها و مراكز حل و فصل مخاصمه تقسيم كرد و گفت: در بخش اول، لابيهايي مانند ايپك تاثير هر اتفاقي در داخل و خارج از آمريكا روي امنيت اسراييل را مورد بررسي قرار ميدهند و سپس بر مبناي آن در داخل دولت شروع به بحث و بررسي ميكنند تا در چارچوب و منافع اسراييل شرايط را تغيير دهند. گروه دوم مربوط به اتاق فكرها در آمريكا هستند كه تاثير بسياري بر ساختار اجرايي و تصميمگيري دولت آمريكا دارند. اما گروه سوم را مراكز حل و فصل مخاصمه مينامند. آنها معتقدند كه در اين چارچوب ميتوان سياست خارجي را نيز به سمت خصوصسازي سوق داد و بخش خصوصي ظرفيت و توانمندي بهتري در خصوص ارايه چارچوب سياست خارجي نسبت به بخش دولتي دارد و راحتتر ميتواند به سمت حل و فصل مخاصمهها نسبت به دولت پيش برود. يكي از مواردي كه اين گروهها استفاده ميكنند به ديپلماسي خط دوم مشهور است.
هاديان در ادامه سخنانش افزود: من بيش از بيست سال است كه درگير اين بحث هستم اما هنوز ازجمله موضوعات بسيار جديد در ديپلماسي شناخته ميشود. مباني اين سبك از ديپلماسي اينگونه است كه در جامعه تضاد وجود دارد و در ميان دولتها نيز تضاد وجود دارد و تضاد به عنوان ذات جامعه شناخته ميشود، همچنين در جامعه يك نابرابري ذاتي وجود دارد كه ما بايد در اين چارچوب مكانيزمي را ايجاد كنيم كه به يك راهحل براي موضوعات مورد اختلاف دست پيدا كنيم. موضوعاتي همچون بحث آپارتايد در آفريقاي جنوبي يا موضوع فلسطين و اسراييل در چارچوب اين نظريه قرار ميگيرد. در حال حاضر ديپلماسي به سه بخش عمده تقسيم ميشود. ديپلماسي دولت با دولت كه آن را شكل سنتي ميگويند كه معمولا نيروهاي وزارت خارجه و دولتي درگير آن هستند. بخش دوم را ديپلماسي عمومي ميگويند كه آن را ميتوان ارتباط دولت با مردم دانست كه در ماهيت جامعه جديد شاهد اين نوع ارتباطات هستيم كه بسيار مهم و جدي دنبال ميشود. ديپلماسي نوع سوم را مردم با مردم ميگويند. در اين ديپلماسي معمولا اگر فردي به عنوان يك استاد دانشگاه يا به عنوان شخصي سخن بگويد هزينهاي به كشور تحميل نميشود، اما اگر يك فرد دولتي يا يك مقام رسمي سخني به ميان آورد قطعا براي كشور هزينهبر خواهد بود و اين تفاوت ديپلماسي نوع سوم با ديپلماسي سنتي است.
هاديان در ادامه خاطرنشان كرد: درباره تاثير اتاقفكرها در دولت ترامپ بايد گفت كه اگر به صورت كلي بخواهيم به آنها نگاه كنيم در آمريكا حدود 100اتاق فكر وجود دارد. اما آنها را ميتوان به سه بخش عمده تقسيم كرد. بخش اول محافظهكاران هستند كه با حضور دولت ترامپ در كاخ سفيد از اهميت بسيار بالايي برخوردار شده است و حداقل تصور ميكنند كه بسيار تاثيرگذار هستند. نوع ديگر از اين اتاق فكرها تلاش ميكنند نظرات جهتداري را ارايه ندهند. گونه ديگري از اين گروهها اتاق فكر چپها هستند. ما بايد سعي كنيم با اينها در ارتباط باشيم، چرا كه جهتگيري آنها در تصميمگيريهاي دولت موثر است. ما بايد حتما با مراكزي مانند CSIS در ارتباط باشيم و روي آنها اثر گذار باشيم. البته نبايد ظرفيتهاي خودمان را نيز محدود كنيم. آنها بسيار علاقهمند هستند فكر كنند اثرگذار هستند اما من از آنجايي كه با آنها از نزديك كار كردم، ميدانم كه ميزان تاثيرگذاري آنها اينقدر هم نيست بلكه سياست در داخل آمريكا چارچوب خاص خود را دارد. تصميمگيريها بسيار پيچيده و روشها متفاوت است به خصوص اينكه تصويب يك لايحه در كنگره آمريكا بسيار متفاوت از چيزي است كه اين مراكز دنبال ميكنند. در دولت هم نميتوان گفت كه چارچوب نظري آنها را اتاق فكرها تعيين ميكنند، ما بايد با اتاق فكرها به اندازهاي كه ظرفيت دارند كار كنيم و بيش از ظرفيت ممكن از آنها توقع نداشته باشيم.
ترامپ و خاورميانه
كاظم سجادپور / استاد دانشگاه
محمد كاظم سجادپور در خصوص سياست خاورميانهاي ترامپ گفت: اظهارنظر درباره ترامپ بسيار مشكل است، وي هيچ سابقه اجرايي ندارد و حتي سابقه آكادميك نيز ندارد. كمتر رييسجمهوري در تاريخ ايالات متحده است كه از چنين گذشتهاي برخوردار باشد. او حتي برخلاف روساي جمهور پيشين جملات بسيار كوتاهي را به كار ميبرد كه فاقد هرگونه ظرفيت تحليلي است، حال اگر بخواهيم سيستم خاورميانهاي او را مشخص كنيم، سخت خواهد بود. با اين وجود رويكرد ترامپ را ميتوان به سه بخش عمده تقسيم كرد. 1- استمرار و تغيير 2- ابهام و روشني 3-انباشت و اتحاد.
1- سياست خارجي آمريكا در همه جاي دنيا و به خصوص خاورميانه استمرار گذشته را دارد. كماكان ساختار نظامي آمريكا در خاورميانه حفظ شده است و بر مبناي آن طرح و برنامه آماده ميشود. جيمز متيس به عنوان يك نظامي قديمي كه در ساختار حضور دارد، در راس پنتاگون قرار دارد و ساختار به مانند گذشته مشغول فعاليت است و كار خود را انجام ميدهد و سياستها در عراق و سوريه را نيز دنبال ميكند. ساختار اولويت آمريكا و يك چيز مهمتر از آنها و همچنين اهميت خاورميانه در سياست داخلي آمريكا نيز كماكان استمرار دارد. يعني سياست خاورميانهاي آمريكا صرفا بر مسائل خارجي و سياست خاورميانهاي تعريف نميشود. بلكه اين شرايط بستگي به شرايط داخلي دارد كه يكي از اين موضوعات تاثيرگذار لابيها بودند كه به آن اشاره شد.
ولي به هر حال عاملي تعيينكننده در سياست خارجي آمريكا به شمار ميآيد. اما در عين حال شاهد يك تغيير هستيم. لحن گفتار آمريكا با جهان تغيير كرده است. تمركز بيشتري به مسائل خاورميانه دارد و برعكس اوباما توجه بيشتري روي منطقه دارد. در كنار اين مساله، سوالي كه وجود دارد اين است كه نگاه آمريكا نسبت به منطقه در حال تغيير است؟نه ساختارها به آن اجازه نميدهد. اما اينكه مسائل را به چه سبكي پيش ميبرد، در اين چند ماهه نشان داده كه دموكراسي و حقوق بشر براي ترامپ مهم نيست. با اين وجود شاهد برخي تغييرات در شرايط هستيم.
2- ما با ابهام و روشني در خصوص ترامپ مواجه هستيم. ابهام از اين نظر كه ترامپ شخصيت خاصي دارد و غيرقابل پيشبيني است و در اين مدت هم ثابت كرده است كه به راحتي مسير خود را تغيير ميدهد و به راحتي مواضع خود را تغيير داده و هيچ تضميني نيست كه در آينده نيز سياستهاي خود را تغيير ندهد. در تحليل گرايشهاي ترامپ بايد گفت كه او به گفتمان جكسونيسم نزديكتر است. اين تفكر بيشتر توجه به سياست داخلي آمريكا دارد و مبارزه با دشمني است كه قصد دارد به هويت آمريكا خدشه وارد كند. اما اگر كسي بخواهد يك چارچوب مشخص در سياستهاي ترامپ پيدا كند هنوز چيز دقيق و روشني وجود ندارد و بسيار مبهم است. هنوز مشخص نيست اولويت آمريكا در بحث سياست خارجي چه موضوعي است. اما در اين ابهام يك روشني وجود دارد. اين روشني به معني آن است كه نظاميها در آمريكا روي كار آمدهاند.
اكنون دست بالايي در سياست خارجي دارند و پستهايي كه عناصر ديپلماتيك بايد در آنها مستقر شوند كماكان خالي است و تيلرسون به عنوان وزير خارجه در برخي از نشستهاي حوزه امنيت ملي حضور نداشته است و به مرور مركز ثقل سياست خارجي آمريكا از وزارت خارجه به شوراي امنيت ملي، جيمز متيس و افرادي كه در كاخ سفيد و شوراي امنيت ملي تاثيرگذار هستند منتقل شده است كه اكثرا نظاميهاي جنگهاي عراق و افغانستان در آن حضور دارند. از سوي ديگر رفتار سياست خارجي آمريكا به شكل قابل توجهي به سمت امور نظامي گرايش پيدا كرده است. به طور مثال اقدام نظامي كه در افغانستان انجام دادند، نشان ميدهد گرايش حل و فصل بحرانها تمركز زيادي روي اهرم نظامي دارد. موضوع ديگري كه در اين بين بديهي است، زماني كه رييسجمهور تسلط چنداني بر موضوعات سياست خارجي ندارد، اطرافيان روي او تاثيرگذارتر خواهند بود.
اكنون شاهد آن هستيم كه جرد كوشنر، مشاور و داماد دونالد ترامپ نقش عمدهاي در سياستهاي منطقهاي و بحث فلسطين و اسراييل ايفا ميكند. حتي ميگويند ميان كوشنر و بنن به عنوان استراتژيست ارشد كاخ سفيد اختلافات فراواني وجود دارد. به طور مثال در بحث اقدامي كه ترامپ در سوريه انجام داد، بنن با توجه به نوع تفكري كه داشت مخالف آن بود. با اين وجود نقش اطرافيان روي ترامپ بسيار برجسته است. از همين رو بسياري معتقدند كه يك جنگ داخلي و سياسي درون دولت ترامپ وجود دارد تا جايگاه خود را در اين چارچوب پيدا كنند. يك نكته ديگري كه در حال روشن شدن است، برعكس حرفهايي كه مطرح ميكردند اين است كه خاورميانه در حال تبديل شدن به نقطه تمركز تيم ترامپ است.
3- آمريكا در بخش سوم با يك دوگانه انباشت و اتحاد مواجه است. آمريكا حداقل 10 تا 12 پرونده انباشته شده حل نشده دارد. از جمله ميتوان به مسائل ايران، عراق، افغانستان و... اشاره كرد. اكنون يك بحث در خصوص مثلث كردي، آمريكا و تركيه است. بحث فني در خصوص رابطه كردها و آمريكا وجود دارد. اما اكنون كشش حل و فصل موضوعات در دولت ترامپ وجود ندارد. حتي در خصوص حملهاي كه به سوريه انجام داد، تجزيه و تحليل مختلفي وجود دارد كه نشان ميدهد سياست خارجي مدوني در خصوص سوريه نيست و هدف از اين حمله براي جلبتوجه افكار عمومي بوده است. در اين بين دونالد ترامپ هيچ موفقيتي جز انتصاب قاضي فدرال نداشت. اگر رسانههاي آمريكايي را در طول صد روز گذشته دنبال كنيم متوجه ميشويم به حدي هجمه روي ترامپ وجود دارد كه در نهايت اعلام كرد كه به صد روز چندان اعتقادي ندارد. ولي بمباران سوريه اندكي از فشارها براو كاست.
اكنون به نظر ميرسد كه پنتاگون نقش عمدهاي در شكل دادن به اين پروندهها پيدا كرده است. اما به نظر ميرسد برخلاف حرفهايي كه ترامپ قبل از حضور در كاخ سفيد ميزد و كتابي كه نوشته است، به نام آمريكاي فلج شده، كه در آن بسياري از اشكالات را متوجه متحدان آمريكا ميدانست و رهبران اين كشورها را بهشدت تحقير ميكرد اما اكنون مشاهده ميكنيم كه ترامپ به متحدان سنتي خود در حال نزديك شدن است. به هرحال با شرايط نويني روبهرو هستيم كه تركيبي از ابهام و روشني، استمرار و تغيير و انباشت و اتحاد است كه شاهد بازگشت به شيوه سنتي آمريكا و اتكا به ساختار نظامي كشور است، اما هرچه باشد، خاورميانه، خاورميانه است و تعداد زيادي از روساي جمهور آمريكا را سركار گذاشته است و به نظر ميرسد چالش بزرگي براي هركسي است كه بخواهد با اين منطقه سروكار داشته باشد. اگر به خاطر داشته باشيد آقاي اوباما تاكيد داشت كه اسد بايد برود، اما اوباما رفت ولي آقاي اسد كماكان باقي مانده است.
ترامپ و برجام
محمد جمشيدي / استاد دانشگاه
دكتر محمد جمشيدي به عنوان سومين سخنران سياست آمريكا در قبال برجام را مورد بررسي قرار داد. وي در اين خصوص گفت: سياست آمريكا در قبال ايران به سه حوزه عمده منطقهاي، برجام و داخلي تقسيم ميشود. در دولت ترامپ توجه به سياست داخلي ايران عملا از بين رفته است، در حالي كه مسائل منطقهاي اولويت اساسي پيدا كرده است. اگر بخواهيم به سياست ترامپ در قبال ايران بپردازيم،بايد به دو مساله جدي توجه كرد. جمشيدي در ادامه تاكيد كرد، يكي از اين دو مساله برجام است كه با توجه به تحليلها برجام در دولت ترامپ باقي ميماند. از نظر من برجام در اين راستا بود كه قصد داشتند از دستيابي ايران به سلاح هستهاي جلوگيري كنند كه در آن موفق شد.
برآورد آمريكاييها اين بود كه ايران سلاح اتمي نميخواهد، اما در اصل قصد داشت كه اجازه ندهد كه اگر ايران اراده هم كرد نتواند به سلاح اتمي دست پيدا كنند. پس در واقع هدف اصلي برجام همين بود. دومين تحليل مديريت دوره گذار در خاورميانه است زيرا منطقه روي آرامش نخواهد ديد، بنابراين بايد آمريكا كمربندهاي خود را سفت ببندد چون اين روند به طول ميانجامد. از همين رو استراتژيهاي مقطعي و عملياتهاي بلندمدت را دستور كار قرار داده و اين روند در دولت ترامپ نيز ادامه پيدا كرده است.
اين استاد دانشگاه عامل سوم را تثبيت رقابت دولتهاي منطقهاي با آمريكا دانست و گفت: در اين بين هم دولت آقاي اوباما و هم آقاي متيس به دنبال آن هستند كه ظرفيت تغيير بازي را در منطقه از ايران بگيرند. آنها معتقد بودند كه با گرفتن اين سلاح ميتوان راحتتر با ايران سخن گفت. پيشبيني آنها اين بود كه بعد از توافق هستهاي تقابل در منطقه تشديد ميشود. اين را ميتوان در ادبيات دولت ترامپ غيرقابل پيشبيني هم ميتوانيد مشاهده كنيد. بحث بعدي تغيير سياست در داخل ايران است كه آنگونه كه گفتم ترامپ توجه چنداني به مسائل داخلي ايران ندارد. نكته اصلي كه اين رويكردها بيان شد، به اين دليل بود كه شكلدهنده سياست آمريكا در قبال برجام بود.
وي در ادامه تاكيد كرد: مواضع ترامپ را در خصوص پاره كردن برجام و حرفهاي تند او در خصوص آن اگرچه دنبال ميكنم و مورد تحليل قرار ميدهد اما آنها را با اصالت نميبينم و برنامه را چيز ديگري ميدانم. در كنار اين بنيادهاي استراتژيك چند منطق براي تحليل موضوع وجود دارد. يكي تحليل منطقهاي دوم داخلي و سوم فني است. آنچه در دولت اوباما مهم بود بيشتر منطق فني بود و اصالت منطق او اينگونه بود كه ابزارهاي ايران را بگيرد تا نتواند نقش تغييردهنده بازي را در منطقه ايفا كند. حتي نقدهايي كه به اوباما ميشد كه ميتواند 15 سال ديگر برنامه هستهاي خود را از سر بگيرد، معتقد بود فعلا توانسته اين مساله را حل كند. اما در دولت ترامپ اين موضوع متفاوت است. منطق منطقهاي است كه اين موضوع را دنبال ميكند. البته ميتوانيم توجيه كنيم كه آنها زيادهخواهي ميكنند، اگر دولت اوباما با منطق فني به ايران نگاه ميكرد، ترامپ با منطق منطقهاي شرايط را پيش ميبرد.
جمشيدي در خصوص الگوي سياست خارجي ترامپ گفت: اگرچه غيرقابلپيشبيني است و روزانه بايد آن را دنبال كرد اما چند الگوي مشخص را دنبال ميكند. دولت ترامپ به دنبال داغ كردن نقاط حساس براي براي بازسازي مناسبات راهبردي است. ترامپ ديگر از رويكرد تجاري محور فاصله گرفته است كه نمونه آن را ميتوان در بحث چين مشاهده كرد. ترامپ ابتدا بحث تايوان را مطرح كرد كه بتواند امتياز تجاري از چين بگيرد اما در بحث كره شمالي امتياز تجاري داد تا پكن را در كنار خود براي مقابله با كره قرار دهد. او به دنبال آن است موضوع سوريه و حتي برجام را فعال كند تا مناسبات را بازسازي كند. پس از كنار گذاشتن فلين از مشاور امنيت ملي شرايط به سمتي رفت كه دونالد ترامپ به تشكيلات سنتي نزديكتر شده است. از نظر من تيم ترامپ مهمتر از شخص ترامپ است. در سياست خارجي بيشتر به تيم بايد نگاه كرد. شخصيت آقاي ترامپ مشخص است كه براي ايجاد عدم اطمينان است.
او ابتدا يك ادبيات تند و برهمزننده را اتخاذ ميكند و سپس ميگويد هرچه شما تصميم گرفتيد آن را اعمال كنيد. او به راحتي نظرش تغيير ميكند. او در خصوص كره گفت نگاه من تغيير كرده است و رييسجمهور چين 10 دقيقه در خصوص سياست منطقه و تاريخ كره صحبت كرد و من نظرم تغيير كرد. همانطور كه اشاره شد آقاي ترامپ در صد روز اول هيچ دستاوردي نداشت و به نوعي مجبور شد در حوزه خارجي فعال شود و آن را ادامه دهد. اما در بحث برجام و ايران شاهد آن هستيم كه پس از صحبتهاي تهديدآميز فلين اتفاق خاص ديگري رخ نداد تا نامه تيلرسون به كنگره بود كه در آنجا به لزوم بازبيني سياست آمريكا نسبت به ايران مطرح شد. از مجموعه مواضعي كه اتخاذ كردند، را ميتوان در چند محور اشاره كرد. اوباما به جامعه داخلي و نخبگان اين وعده را داده بود كه اگر برجام رخ دهد سياست منطقهاي ايران نيز تغيير خواهد كرد. ما بعد از برجام برآورد ما اين است كه سياست منطقهاي ايران تهاجميتر شد.
وي در ادامه تصريح كرد: در واقع در نگاه دولت ترامپ برجام براي به دست آوردن يك دستاورد غير هستهاي شكست خورده است و فقط برنامه هستهاي ايران را به تعويق انداخته است. دوم اينكه رفتار ايران تهاجميتر شده است. از سوي ديگر پر بسامدترين موضعي كه دولت ترامپ در قبال ايران اعمال ميكند، ايران را عامل كل مسائل منطقهاي ميداند. مشكل برجام از ديدگاه دولت ترامپ اين است كه برجام همه حوزههاي تهديدزاي ايران را پوشش نداده و تنها به موضع هستهاي پرداخته است. در نامه تيلرسون چندين مورد شاهد تهديدهاي ايران هستيم. نتيجهاي كه گرفته ميشود اين است كه بايد به ايران يك نگاه جامع داشت و نميتوان نگاه نقطهاي و غيرجامع داشت. شايد انگيزهها متفاوت باشد اما نگاه جامع يعني اينكه همه تهديدات ايران را بايد در يك بسته كامل نگاه كرد و بايد به صورت منطقهاي به ايران پرداخت. اصطلاح روح برجام كه ترامپ در خصوص آن صحبت كرد، منظور ترامپ اين است كه تمام تعهدات خاورميانهاي ايران شامل روح برجام ميشود.
در كل اگر بخواهيم به مساله نگاه كنيم آمريكا به دنبال بازنگري سياست خود در قبال ايران است. آنها تمام تعهدات ايران را به منطقه پيوند زدهاند. آمريكا با حضور در منطقه غربي عراق و شرقي سوريه عملا به دنبال كوتاه كردن دست ايران در منطقه است. دومين كاري كه ادامه ميدهند، از تعليق تحريمها به عنوان يك ابزار فشار استفاده خواهند كرد. دولت ترامپ به دنبال سياست منطقهاي است و راهحل آن را هم دور كردن ايران از مسائل منطقهاي ميداند. راهبرد ترامپ مبتني برجنگ نيست، برجام از نگاه دولت ترامپ از ظرفيت فشار بر دولت ايران برخوردار است و نهايتا راهحل را تشديد فشار به مانند ظرفيتهاي هنوز فعال نشده و همچنين عدم تعليق تحريمهاي آمريكا عليه ايران بدانند.
ترامپ و داعش
كيهان برزگر / استاد دانشگاه
دكتر كيهان برزگر به عنوان آخرين سخنران در خصوص سياستها و محدوديتهاي آمريكا در قبال مبارزه با داعش سخن گفت و عنوان كرد: يكي از سياستهاي آمريكا كه هنوز تغيير نكرده سياست مبارزه با داعش است و با استراتژي دولت اوباما تفاوتي نكرده است. استراتژي مبارزه با تروريسم ترامپ كه به تازگي منتشر شده نشان ميدهد كه ترامپ دو رويكرد را دنبال ميكند. نخست پرهيز از مداخلات نظامي هزينهبر و دوم به دنبال حملات نظامي هدفمند عليه گروههاي تروريستي است. اين بحثي بود كه اوباما هم به دنبال آن است. نكتهاي كه وجود دارد اين است كه چرا اين تغيير صورت نميگيرد كه اين موضوع به محدوديت استراتژيك آمريكا بازميگردد. برخلاف ادعاهايي كه مطرح ميشود، آمريكا توان لازم را براي ورود مستقيم ندارد. البته توان نظامي دارد اما مسائلي وجود دارد كه واقعا درگير شدن با داعش آنگونه كه ترامپ اعلام كرده كه قصد دارد داعش را ريشهكن كند واقعا به چالش ميكشد. محدوديتهاي آمريكا را در اين زمينه به چند بخش عمده تقسيم ميشود.
1- در درجه اول ائتلاف آمريكايي در مقابل يك ائتلافي قرار دارد كه ائتلاف مقابل قويتر از ائتلاف آمريكاييها در منطقه است. در ائتلاف مقابل ايران، روسيه، عراق، سوريه، حزبالله به علاوه تركيه در اين روزها قرار دارد. تمركز اين ائتلاف روي مسائل امنيت ملي است. بنابراين آنها در اين زمينه بسيار مصمم و مداوم عمل ميكنند. اگر نگاه كنيد از ابتداي بحث داعش ايران و روسيه بسيار مصمم وارد شدند. ورود سريع ايران و روسيه در بحث داعش روندهاي مبارزه با تروريسم را توانست به نفع ايران تغيير دهد كه اقدام بسيار هوشمندانهاي بود. چرا كه تمام نيروها مجبور شدند كه استراتژي مبارزه با داعش را ايجاد كنند. اما دير آمدن ديگر ائتلافها به بحث موجب شد كه آنها بر روندها مسلط نشوند. بهطور مثال شاهد تركيه بوديم و حتي عربستان قصد داشت يك ائتلاف عربي را شكل دهد كه به نوعي نگراني از اين بود كه جمهوري اسلامي بتواند بر روندها حاكم شود. در ائتلاف ايران و روسيه آنها بر مناطق استراتژيك مسلط هستند كه ائتلاف آمريكا در اين زمينه ضعيف است كه به نوعي يك محدوديت استراتژيك محسوب ميشود.
2- عدم ظرفيت آمريكا براي همكاري با اين ائتلاف است. بحث پوتين و ترامپ را در اين مدت شنيدهايم كه ترامپ سعي خواهد كرد كه به روسيه نزديك شود تا ايران را منزوي كند و با هم در سطح ژئوپولتيك به توافق دست پيدا كنند. به نظر ميرسد ترامپ اين ظرفيت را ندارد. چرا كه روسيه و ايران به گونهاي يك دوره جديد از همكاريهاي خود را دنبال ميكنند كه پيدا كردن ظرفيتهاي جديد در مبارزه با داعش است. اين ظرفيت هم منطق جغرافيايي و هم استراتژيك دارد. منطق جغرافيايي اين دو ديدگاه در جايي هستند كه جغرافياي داعش حضور دارند. اگر اين دو كشور نقطه اصلي مبارزه با تروريسم نباشند به گونهاي داعش ميتواند گسترش پيدا كند. بنابراين اين دو كشور راهكار خود را براي مبارزه با داعش به صورت مستقل تعريف كردند. از همين رو اينكه گفته ميشود پوتين و ترامپ همكاري ميكنند، صحيح نيست چرا كه اين ظرفيت را بروكراسي سياست خارجي آمريكا در حال حاضر ندارد و اين يك محدوديت ديگر استراتژيك براي آمريكا به حساب ميآيد براي اينكه بگويد من با داعش ميجنگم.
3- محدوديت ديگر مخالفت جمهوري اسلامي است. دو كشور ايران و آمريكا ائتلاف را به صورت مستقل براي هم تعريف ميكنند. ميدانيم كه ظرفيتهاي همكاري ايران و آمريكا در زمينه مسائل منطقهاي با محدوديتهايي روبهرو است كه البته در حوزه مبارزه تروريسم ممكن است فضاهايي ايجاد شود كه اين ميتواند به سود ايران باشد چرا كه آمريكا در اين زمينه هرچه تلاش كرده نتوانسته در خصوص مسائل منطقهاي با ايران وارد مذاكره شود. شايد يك زماني اين محدوديتها درش باز شود تا دو طرف بتوانند مذاكره كنند اما هنوز اين زمان فرا نرسيده است.
4- عدم توانايي آمريكا در بسيج شبكههاي مردمي است كه نيروهاي موثر محلي هستند كه بهشدت مبارزه با تروريستها تاثيرگذار هستند. آمريكا به دليل اينكه نتوانسته يك تعادلي بين رويكردها و اتحادهاي منطقهاي خود را دنبال كند نميتواند اتصال با شبكههاي بسيج مردمي ايجاد كندكه يك محدوديت ديگر براي آمريكا محسوب ميشود.
5- شايد محدوديت آخر براي آمريكا مساله تركيه و كردي است. اين روزها شاهد آن هستيم كه ايران، تركيه و روسيه بر سر مناطق كاهش تنش به توافق رسيدند. تركها به اين دليل وارد همكاري با ايران و روسيه شدند كه مساله سوريه به مانند سالهاي گذشته از زاويه تغيير رژيم سوريه نيست، بلكه از زاويه كردي و شمال سوريه است. تركها به دنبال آن هستند كه موضوع مهم امنيت ملي خود را وارد مساله سوريه كنند. همان كاري كه ايران و روسيه انجام دادند. ايران و روسيه با ورود به فاز امنيت ملي توانستند بسيج عمومي ايجاد كنند و اين تداوم را در سياست خارجي به پيش بردند. تركيه هم بخشي از اين جريان است. نكتهاي كه وجود دارد كه محدوديت استراتژيك محسوب ميشود، نيروي كردي به عنوان اصليترين متحد آمريكا براي مبارزه با داعش است و براي آن نيز هزينه ميكنند. آنها همزمان ميدانند كه اين نيروي كردي يك محدوديت خاص خودش را دارد. تركيه در معادلات خود با روسيه و ايران حتما اين بحث را مطرح ميكند كه معادله كردي نبايد به ضرر امنيت ملي تركيه در شمال سوريه تبديل شود. همين مساله باعث شده يك محدوديت استراتژيك ديگر براي آمريكا ايجاد شود.
وي در پايان افزود: در مجموع شيوه مبارزه با داعش در زمان ترامپ تغيير نكرد و اين هم به محدوديت استراتژيك آمريكا در صحنه نبرد مبارزه با داعش باز ميگردد. بنابراين ترامپ هم نميتواند تغيير عمده در سياست خود در قبال مبارزه با تروريسم ايجاد كند. به هر حال سياست ترامپ در مبارزه با داعش اگر بتواند در درون منطقه زمينههاي خود را تغيير دهد و همكاري خود با ديگر كشورها را تقويت كند براي جمهوري اسلامي ميتواند يك نقطه مثبت باشد چرا كه مبارزه با تروريسم در سياست خارجي ايران يك اولويت است و اين اگر بهگونهاي برسد كه ابتكار عمل را به دست آورد، مشروعيت خود را كسب كرده است. سياست ايران هم ميتواند دو جنبهاي باشد كه نيروهاي ايران درگير مبارزه با تروريسم است و اين نكته استراتژيك نظامي كه خوب هم عمل ميكند بايد تبديل به يك كالاي سياسي و ديپلماسي شود.
تهديد برجام
ناصر هاديان در پاسخ به سوال«اعتماد» درخصوص تعديل 2300 تن از نيروهاي وزارت خارجه آمريكا و كمرنگشدن نقش ديپلماسي در كاخ سفيد گفت: بنده نشنيدم كه تعديلي بناست در وزارت خارجه صورت گيرد زيرا اكنون بسياري از پستها خالي است و اين تعديل عملا معلوم نيست كه شرايط را به چه سمتي ميبرد. اما اينكه نقش شخص تيلرسون و وزارت خارجه در سياست خارجي كمرنگ شده است در آن شكي نيست.
محمد جمشيدي در پاسخ به سوال ديگر«اعتماد» درخصوص آينده برجام و وضع تحريمهاي جديد گفت: برداشت من اين است كه دولت آمريكا به دنبال تضمين پايبندي ايران به برجام است زيرا اين موضوع اهميت راهبردي براي آمريكا دارد و در نقطه بعدي بازدارندگي جديد عليه ايران مطرح ميشود. حتي پمپئو، رييس سيا ميگويد: اگر ايران از برجام تخطي كند منتظر پاسخي مانند حمله به سوريه باشد. بنابراين آنها به اهميت برجام واقف هستند و حتي آقاي متيس عنوان كرده بود كه اگر برجام هيچ چيزي نداشته باشد، ما ميتوانيم در صورت لزوم از آن استفاده كنيم. اما تحريمها قطعا تشديد خواهد شد. آنها به دنبال تحريمي هستند كه خارج از چارچوب برجام آن را اعمال كنند و با توجه به حمايت كنگره نيز به راحتي تصويب خواهد شد. آنها به دنبال آن هستندكه تحريمهاي بينالمللي نقض برجام نشود.
به نظر من اگر مهم است كه آيا تحريمهاي اصلي نهادهايي كه در نظام جمهوري اسلامي فعال هستند و اقتصاد ايران بر آنها سوار باشد به ليست تحريمها بازگردد ديگر فرقي نميكند برجام باشد يا نباشد. اگر بانك مركزي، كشتيراني و شركتهاي مهم به ليست تحريم بازگردد ميتوان گفت كه برجام هست و تحريمها به حالت قبل بازگشته است. اما مساله الان تعليق تحريمها است. آمريكا اگر تعليقها را بردارد و ديگر ادامه ندهد، به اين معني است كه برجام را بدون آمريكا خواهيم داشت و آن وقت است كه بايد تصميم بگيريم كه ميخواهيم با برجام ادامه دهيم ياخير. همچنين اگر تعليق كنار گذاشته شود قصد دارند به اين سمت بروند تا با مذاكره مجدد امتيازهاي بيشتري را كسب كنند. مسير اين است كه ميخواهند با بهانه تراشي كار را ادامه دهند.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=74599
ش.د9600625