اگر نگاهی از بیرون و کلان به داستان کنیم، شاید شرایط خیلی مناسب و مطلوبی برای ما نباشد. خلاف ادعاهایی که به هر حال طرح میشود، چه در داخل و چه در خارج ایران، میگویند که 4 پایتخت عرب در کنترل ایران است و نفوذ ایران خیلی گسترش پیدا کرده است. موضوعی که آن طرف با نگرانی و در داخل هم با هیجان و شادی به آن میپردازند. میخواهم وضعیت دیگری را طرح و ترسیم کنم.
آن کسی که الآن در تلاویو نشسته چه میبیند؟ فقط به چند بازیگر اصلی منطقه میپردازم و نگاه خیلی گذرا هم به روسیه و آمریکا خواهم داشت، به عنوان بازیگران اصلی. اگر نشستید در اسرائیل و در تلاویو، چیزی که میبینید این است که شرایط دیگر از این بهتر نمی تواند برای شما باشد. دشمنان اسرائیل که همه یا رفته اند یا درگیر خودشان هستند. لیبی که دیگر نیست. سوریه که درگیر است. عراق درگیر است. ما و حزب الله که در سوریه درگیر هستیم. عربستان که جنگ شیعه و سنی راه انداخته و ما دشمن اصلی شدیم.
اسرائیل به عنوان دشمن اصلی دیگر خیلی کمتر طرح میشود. حزب الله، احرارالشام را بکشد، احرارالشام، النصره را بکشد، از هر طرف که کشته شود به نفع اسلام است. آن کسی که در تلاویو نشسته میگوید هر کس هر کسی را بکشد به نفع من است، از هر گروه که باشد. یعنی اگر خودشان میخواستند چیزی را طراحی کنند، بهتر از این در نمی آمد. واقعیت امروز منطقه، بهتر از این برای آنها نمی شود. الآن چه کسی دیگر بحث شهرک نشینی را میکند؟ چه کسی بحث حقوق فلسطینیان را میکند؟ همه چیز کاملا حاشیه ای شده. پس وضعیت بسیار مناسب است برای کسانی که در اسرائیل نشستهاند.
آمریکا، منافعش عین منافع اسرائیل نیست ولی تفاوت چندانی هم در منطقه با اسرائیل ندارد. یعنی شرایط برای او شرایط خوبی است. میبیند که دشمنانش درگیر هم هستند و ظرفیتهای استراتژیک منطقه در حال تخلیه شدن است. مهمترین هدف آمریکا به نظر من تخلیه ظرفیتهای استراتژیک منطقه است که این اتفاق میافتد. او هم از این فرصت استفاده میکند و سلاح میفروشد، صدها میلیارد دلار سلاح، چه در مرحله نوشتن تفاهم نامه و چه در مرحله امضای قرارداد است. آمریکا از این وضعیتی که هست بهره میبرد. من اسم این سیاست را میگذارم سیاست هرج ومرج مدیریت شده. تا زمانی که این بحران و این هرج ومرج در سرزمینهای فعلی برقرار است، هیچ نگرانی ندارد. لذا هر چه فشار بر اوباما آوردند برای تغییر وضعیت، زیر بار نرفت. اتفاقا در یک مصاحبه که او را مجبور کردند پاسخی بدهد که میگفتند خانم کلینتون این موضع را میگیرد، آن موقع هنوز با ریپابلیکنها در رقابت بودند.
گفت هر کسی جای من بنشیند چندان متفاوت از من عمل نخواهد کرد. یعنی Deep State آمریکا یا دولت در سایه شان با این سیاستها منافع شان تامین میشود و فقط به میزانی دخالت خواهند کرد که موازنه نیروها برقرار باشد. لذا اوباما وقتی این امکان را داشت که متفاوت عمل کند، این کار را نکرد. خیلی هوشمندانه عمل کرد. سلاحهای هسته ای را گرفت و اسد را به میزانی تضعیف کرد که سر کار بماند و به میزانی قوت نداشته باشد که بتواند سوریه را متحد کند، و درگیر کردن در یک جنگ فرسایشی، نیروهایی اصلی که آنجا نفع آمریکا را تامین خواهند کرد. همین ادامه پیدا میکند. زمانی که دوباره این ادعا مطرح شد، میبینید که ترامپ هم تقریبا همین کار را انجام داد. 59 موشک فرستاد و کاری بیش از این نکرد. چرا؟ چون نمی خواهد در حدی اسد تضعیف شود که سقوط کند. سقوط اسد به نفع او نیست.
چون اگر اسد سقوط کند، رژیم سقوط خواهد کرد و سقوط رژیم یعنی هرج و مرج بیشتر، هرج ومرج بیشتر هم یعنی زجر بیشتر، پناهندگی بیشتر. همه اینها چیزی نیست که هرج ومرج مدیریت شده را بتواند حمایت کند. بنابراین ممکن است وضعیت را به هم بزند. و در این شرایط هرج ومرج، اگر هم نیرویی بتواند قدرت بگیرد، نیرویی است که اراده سرکوب دارد، از انضباط آهنین برخوردار است و رادیکال است و در اینجا یعنی داعش و گروههای دیگر رادیکال که میتوانند این کار را کنند. بنابراین آمریکا سیاستش این بوده و به نظر من سیاستش همین خواهد بود. فقط یک سری بمب از بالا به پایین میریزد. در حدی که داعش تضعیف شود ولی وضعیت را به صورت اساسی هیچ عجلهای در آن ندارد که تغییر دهد. البته در دراز مدت شاید.
من به روسیه هم باید بپردازم. روسیه هم در اینجا سعی کرد با دخالت اش، وضعیت را به نفع خودش تغییر دهد. هم در لاذقیه منافع استراتژیک داشت، منافع نظامی و دریایی خود را میخواست و هم میخواست قدرت نرم خودش را افزایش دهد. بگوید شما نتوانستید مساله را حل کنید، من آمدم و مساله را حل کردم و این وضعیت برقرار شد. ولی نتوانست به آن سرعتی که میخواست، این کار را کند. اما هوشمندیهایی داشت با اعلام اینکه من بیرون میروم، که هم ما را تحت فشار قرار دهد و هم رژیم و دولت سوریه را.
اما مهم تر آتش بسی بود که لاوروف و کری توافق کردند. در داخل آمریکا خیلی اختلاف بود. وزارت دفاع و پنتاگون مخالف بودند، اشتون کارتر مخالف بود و در مجموع، نیروهای امنیتی آمریکا مخالف آن آتش بس بودند. اما بالاخره کری توانست اوباما را راضی کند. گرچه در عمل با شکست مواجه شد. حالا نمیخواهم به دلایل شکست آن بپردازم. وقتی آن آتش بس با شکست مواجه شد، این یک آزمون فیصله بخش بود، یعنی دیپ استیت در آمریکا، دولت پنهان یا دولت عمیق، در آنجا قطعا به جمع بندی رسید که باید به روسها درسی در سوریه بدهند. دیگر روسیه دوباره به عنوان یک دشمن قلمداد شد. آمدن ترامپ با این وضعیت خاص این امیدواری را در روسیه ایجاد کرد که ممکن است از پس این Deep State برآید.
اما من احتمالش را خیلی ضعیف میدانستم و خیلی ضعف میدانم. هنوز نمی خواهم بگویم تمام شده، ترامپ خودش به شدت در مساله روسیه درگیر است و نمی تواند از پس Deep State برآید. نظر اینها هم این است که درسی بدهند. این خیلی بد است و خیلی خطرناک است، هم برای ما و هم برای مردمی که زجر خواهند کشید که اگر آمریکا بخواهد به روسیه در سوریه درس بدهد. یعنی کار افغانستان را بکند. اگر بخواهد این کار را انجام دهد، یعنی این جنگ بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد. زجر کشیدنها بیشتر خواهد شد، تعداد کشتهها بیشتر خواهد شد، این به هر صورت منافع ما را تامین نمی کند.
ما الآن در سوریه گیر هستیم. به مسایل خودمان برمی گردم. بنابراین اگر این اتفاق بیفتد، شرایط مناسبی برای روسها هم نخواهد بود، اگرچه هنوز آنها امید دارند ترامپ از وضعیت بحرانی که در آن گیر کرده در ارتباط با روسیه، بیرون بیاید و از پس دولت سایه برآید. جمعبندی من این نیست که بتوانند این کار را کنند. یعنی نظر Deep State در ارتباط با روسیه در سوریه و در بقیه جاها، غالب خواهد شد.
حالا روسها درصدد هستند با مکانیزم حل مذاکرات سیاسی با ما، این را حل کنند. چون واقعیت این است که سوریه، به هیچ وجه راه حل نظامی ندارد. یعنی امکان ندارد نیرویی آنجا بقیه را سرکوب کند و دولت واحدی در سوریه شکل دهد. چون این امکان وجود ندارد، پس ما به هر صورت باید آمادگی این را داشته باشیم که راه حل سیاسی پیدا کنیم. مولفههای راه حل سیاسی هم تقریبا روشن است. اسد حتما باید در پایان برود. حتی اگر انتخابات آزاد برقرار شود و عادلانه باشد، سازمان ملل هم برگزار کند، اسد رای هم بیاورد، بهتر است برود، چون بعضی وقتها یک سیاستمدار به نفع ممکلتش و به نفع ملتش است که برود و نماند. به نظرم میآید در دوره این Transition یا انتقالی، اسد باید بماند. چون رفتن اسد مساوی با سقوط رژیم است.
پس کسی که ذهن استراتژیک داشته باشد موافق این نیست که اسد درجا برود. رفتن درجای اسد نفع هیچ کسی را تامین نخواهد کرد. اگر بحث رفتن اسد است، باید دوره انتقالی را پیش بینی کنیم. اسد بعد از این دوره انتقالی با حفظ آبرو باید از صحنه سیاسی خارج شود. دومین مساله در Transition، کاهش قدرت ریاست جمهوری است، یعنی تبدیل قدرت ریاست جمهوری به نظام پارلمانتریک. سومین مساله اینکه دولت هم باید این را گارانتی کند. چون چهار بازیگر اصلی دیگر نیست، مذاکرات ژنو که بی ربط است که 40 کشور را دعوت میکنند که 20 کشور اصلا ربطی به موضوع ندارند، به نظر من 4 بازیگر اصلی در اینجا وجود دارد. دو بازیگر بین المللی و دو بازیگر داخلی. ما و ترکها بازیگران محلی هستیم در این مساله، آمریکا و روسیه هم بازیگران بین المللی. این 4 کشور باید این پروسه را گارانتی کنند.
ما و روسها در شرایطی هستیم که بتوانیم اسد را متقاعد کنیم و آمریکاییها و ترکها هم در شرایطی هستند که بتوانند اپوزیسیون معقول را متقاعد کنند و چنین راه حلی را پیدا کنیم که بتوانیم داعش را از صحنه حذف کنیم. این راه حل سیاسی است که بدون آمریکا امکان ندارد این مساله شکل بگیرد. آمریکا هم باید دعوت شود. البته دعوت شده، خود روسها دعوت کردند. ولی باز بنا بر دلایلی فکر میکنم آمریکا خیلی ممکن است مایل نباشد این مساله همان طور که گفتم زود حل شود. با حل شدنش موافق است ولی باید فشار بیاوریم که این کار حتما زودتر انجام شود چون منافع ما در این نیست. ما الآن در اینجاها بالاخره درگیر هستیم. راه حل نظامی هم وجود ندارد. ما تا چه زمانی میخواهیم هزینه دهیم؟ میزان این هزینه به نظر من روزبه روز افزایش پیدا خواهد کرد. باید خیلی هوشمندانه فرصتها را شناسایی کنم و نگذاریم باز داستان زمان جنگ شکل بگیرد و مرحلهای بشود که خیلی چیزها به ما تحمیل شود. الآن که این امکان هست، باید دنبال این راه حل برویم و این مساله را حل کنیم.
وقتی من تهدیدهای خودمان را اولویتبندی میکنم، اولویت تهدیدهای ما یک، آمریکاست، دو اسرائیل است، سه هرج ومرج منطقه و چهار، نظم جهانی است. به این نحو تهدیدات ما رده بندی میشوند. بر اساس این تهدیدات، البته اینها رده بندی من نیست. من آنچه مسئولین نظام تهدید میدانند را میگویم. به هر صورت اینها تهدیدات است. بر اساس این تهدیدات عمق استراتژیک ما مشخص میشود. عمق استراتژیک ما میشود لبنان، اگر تهدیدات را این طور تعریف کنیم. پس بنابراین لبنان برای ما ارزش ذاتی دارد، همان طور که عراق ارزش ذاتی دارد، همان طور که عربستان ارزش ذاتی دارد. سوریه برای ما ارزش ابزاری دارد، ارزش وسیلهای دارد.
جز بخشی از آن که به هر صورت به عنوان محور مقاومت میگوییم. اگر عمق استراتژیک به این نحو تعریف شد، بخاطر دو مانع بازدارنگی اصلی مان است. یک منبع بازدارنگی ما موشکهای خودمان است، یک منبع دیگر بازدارنگی ما، موشکها و راکتهای حزبالله است. موشکهای خودمان چون موشکهای استراتژیک نیست، سلاح وحشت است. سلاح وحشت، یعنی موشکی که در جایی میافتد و چهار خانه خراب میشود، 10 نفر کشته میشوند و ایجاد وحشت میشود اما این استراتژیک نیست.
برای اینکه سلاح استراتژیک باشد، دو ویژگی اصلی دارد، یک، دقت است و دومی هم غیرمتعارف بودن کلاهک آن است که سلاحهای ما در برد بالا آن دقت را دارد، و نه کلاهکهای غیرمتعارف دارد. پس بنابراین نهایتا این بازدارنگیاش خیلی زیاد نیست. بازدارنگی اصلی برای ما از موشکها و راکتهای حزبالله میآید تا موشکهای خودمان. پس بنابراین خیلی مهم است که بتوانیم آن مسیر را تا لبنان داشته باشیم. پس این در مجموع حضور ما را در لبنان و در منطقه توجیه میکند. حالا ما چطور میتوانیم این را حفظ کنیم بدون این هزینه ای که در حال حاضر در سوریه و تا حدودی هم در عراق پرداخت میکنیم.
به نظر من ما باید به سمت این برویم که فقط حمایت از منافع اساسی خودمان داشته باشیم. منافع حیاتی خودمان، نه اساسی. منافع حیاتی ما در سوریه کدام است؟ منافع حیاتی ما به نظر من داشتن یک کریدور ارتباطی است و حمایت و حفاظت از سواحل مدیترانه و مرزهای حزبالله. حتی دمشق، ثانوی است. یعنی من در مرحله اول میگویم دمشق جزء منافع اساسی ماست ولی منافع حیاتی ما نیست. اگر این کار را انجام دهیم، اتفاقی که میافتد این است، داعش فعلا در حال تضعیف است ولی گروههای رادیکال دیگر یا داعش، دوباره مسیر طبیعی گسترش جغرافیایی شان، آمدن به سمت دعوا در این مناطق نیست. همچنین در عراق. یعنی از بغداد به سمت جنوب. چون میداند در این مناطق باید فاصله سانت به سانت بجنگد و این موجب میشود محاسبه استراتژیک بازیگران اصلی عوض شود.
یعنی عقب نشینی. یک بار با تعدادی دیپلماتهای نروژی صحبت میکردم. گفتم به آنها که اگر فردا ما با داعش نجنگیم، چه کسی میجنگد؟ شما هم فقط آنجا نشستید و میگویید ایران فلان، آمریکا هم یک مشت بمب از آن بالا به پایین میریزد. ما یعنی نیروهای موتلف، ما در خط مقدم جنگ داعش هستیم و اگر نجنگیم تنها کسی که میتواند بجنگد آمریکاست، آن هم ظرفیتش را دارد، اراده اش را ندارد. شما هم که نه ظرفیتش را دارید و نه اراده آن را. ورودی به این ماتریکس استراتژیک که برای شما ترسیم کردم وارد میشود که این موجب میشود محاسبه استراتژیک، یعنی بازیگران اصلی عوض شود. یعنی باید فکر کنند که یا باید نیرو پیاده کنند، یا جور دیگری به مساله نگاه کنند. دیگر دغدغه ما نیست.
الآن میدانید که صریحا در ریاض، تهدید ما را مساوی داعش طرح میکنند، یا اینکه میگویند ایران هم تهدید بزرگی است. در نبود داعش، بلافاصله ما تهدید اصلی میشویم. باید خیلی خوب حواس مان جمع باشد. من خیلی موافق سرعت عملیات در موصل و رقه نبودم. این دستورالعمل اوباما بود، ولی نفعش برای ما چیست؟ ما چرا باید عجله داشته باشیم؟ الآن حسابش را کنید که در موصل، ترکها مدعی هستند، کردها مدعی هستند، ما موتلفین مدعی هستیم، حیدر العبادی مدعی است، همه ادعا دارند. تا زمانی که دست داعش بود، بالاخره نه کسی قرار بود نان و آب اینها را تامین کند، نه برق و آب و گاز اینها را قرار بود تامین کند، الآن همه اینها ادعا دارند، مدعی هستند و میخواهند آنجا بروند. من دعا میکنم آنجا بین اینها جنگ و جدالی شکل نگیرد. ولی مساله این است که نبود داعش، مساوی با تهدید شدن ما به عنوان تهدید اصلی.
6 گروه در آمریکا میخواهند ما را به رادار توجه ترامپ بیاورند. ما در Default رادار توجه ترامپ هستیم، اما این 6 گروه میخواهند ما را بیاورند. این 6 گروه عبارتند از اسرائیل مهم تر از همه و طرفدارانش، عربستان و لابیستهایش، نئوکانها و مجاهدین. اینها گروههایی هستند که به شدت میخواهند ما را به توجه رادار ترامپ بیاورند و ما را به عنوان تهدید اصلی مطرح کنند. من این را امر مناسب و مطلوبی نمی دانم و باید خیلی تلاش کنیم که این اتفاق نیفتد و ورودی ای باید در این ماتریس استراتژیک این افراد داشته باشیم که strategic calculus عوض شود. این هم به هر صورت نکته مهمی است که باید در نظر داشته باشیم.
حالا برگردم به بحث مساله عربستان و قطر. دو روایت است که روایت مسلط در غرب شده که هیچ کدام از این روایتها به نفع ما نیست. یک روایت این است که هر چه جنگ و دعواست در منطقه زیر سر دعوا و رقابت ایران و عربستان است. دومین روایت هم این است که این جنگ شیعه و سنی که راه افتاده، منشاء آن ایران و عربستان هستند. به نظر من این دو روایت نه درست هستند و نه به نفع ما هستند. من این را در چندین مورد گفته ام این عربستان است که با ما رقابت میکند، ما با عربستان رقابت نمی کنیم. من بیش از پنج سال است که میگویم باید عربستان را به عنوان تهدید قلمداد کنیم نه به عنوان دشمن. یعنی در لیست رنکینگی که کردم نسبت به تهدیدها دیدید عربستان نبود. در صورتی که باید عربستان را به عنوان تهدید بیاوریم جزء آنها.
وقتی تهدید قلمدادش کردیم نسبت به آن فکر میکنیم. طراحی سیاست میکنیم که چه کار کنیم؟ ما باید چه کار کنیم که رابطه ما با عربستان به صورت مثبت یا منفی فرق کند. چه باید بر ذهن تصمیم گیر عربستانی بیاوریم که محاسباتش نسبت به ما عوض شود؟ منافع دوستی با ما بچربد بر هزینه دشمنی با ما. باید چه کار کنیم که این عوض شود؟ من به این موضوع پرداختم که عربستان چه کارهایی در قبال ما بعد از 5، 6 سال انقلاب تا حالا انجام داده و اینها هم بدون هزینه بوده. عربستان هزینه ای پرداخت نکرده برای کارهایی که علیه ما کرده. مثلا تشکیل جی سی سی. این جی سی سی علیه آمریکا و اسرائیل درست نشده، علیه ما درست شده. پیشرفته ترین سلاحها را میخرد. از نظر تاسیس فرماندهی، کمی و کیفی این را بهبود میبخشد.
سایر اقداماتی که داشته، جنگ نفتی که راه انداخته یا الآن هم در همه این جاها ما را درگیر میکند چون در رنکینگ تهدیدات، ما در ذهن عربستانیها، شماره یک هستیم. تهدید شماره یک ما هستیم نه اسرائیل است و نه آمریکا. من چندین دلیل را ذکر کردم که چرا در سه دهه گذشته وقتی ما علیه عربستان عمل نمی کنیم باز به عنوان تهدید اصلی برای آنها مطرح هستیم. البته دوره ای نوسان داشته، بهتر بوده، بدتر بوده، حتی قرارداد امنیتی با آنها داشتیم. اما در مجموع این سیاست مهار بوده. همه اش این است که باورهای ایدئولوژیک است یا مسالهاش قدرت است و طبیعتا امکانات دارد، میخواهد قدرتش و نفوذش را افزایش دهد. ا
ما بخش زیادترش به نظر من مولفههای سیاست مهار است که میخواهد بتواند ما را مهار کند، خصوصا در 10،12 سال اخیر. چرا این طور هست؟ سوال معقول این است که چرا عربستان ما را به عنوان تهدید اصلی خودش و دشمن قلمداد میکند؟ این سوال میگوید عربستان همیشه حافظ وضع موجود بوده. نگران تغییر وضع موجود است. نمیداند چه میشود. همیشه برایش این مبهم است. بنابراین از این لحاظ چون ما انقلاب کردیم و ماهیت انقلاب هم دنبال تغییر است، آنها احساس تغییر و خطر میکنند از وجود و ماهیتی به نام انقلاب اسلامی و کشوری به نام ایران که نظامی بر سرش است که نظام انقلابی است.
دومین مساله ای که هست رابطه بین دولت و جامعه است. عربستان یک سیاستی دارد که خیلی پیشرفته نیست. 4، 5 هزار نفر کشور را به صورت شرکت خصوصی اداره میکنند. رقابتی اگر هست رقابت سنتی قبیلهای است. ولی در مقابل جامعه آن به طور متوسط در حال رشد است و لذا مطالبه گری میکند. رابطه بین سیاست و جامعه عربستان، رابطه شکننده ای است که باعث میشود عربستان دنبال یک دشمن شیک و مامانی بگردد که بتواند تقصیر را گردن او بیندازد و همه هم احساس بدی نداشته باشند. الآن ایران آن «دشمن مامانی» برای عربستان است.
سیاست گزارش، نخبه اش، دانشگاهی اش و حتی مردمش ما را چنین دشمنی میدانند. جی سی سی شامل بقیه آنها هم میشود، خصوصا عربستان و امارات و بحرین. اینها موجب میشود که تقصیرها را گردن ما بیندازند و این برای آنها چیز بدون هزینه ای هم هست. ولی چرا اسراییل آن دشمن مامانی نشد؟ چون نمیشد بدون هزینه همه مشکلات را گردن اسراییل انداخت. همین طور این حرفها را به آمریکا بگویند هزینه دارد. اما علیه ما گفتن هزینه ای برای آنها ندارد.
نکته سوم را بگویم. اینکه عربستان، امنیت خودش را Out source کرده. یعنی برون سپاری امنیت. مشکل برون سپاری امنیت این است که همیشه نگران هستید که شما را به طرف مقابل به قیمت بالاتر بفروشد. این که این قدر با اوباما مخالف بودند، این نگرانی بود. نگران بودند که نکند اوباما به خاطر برجام آنها را به قیمت بالاتر بفروشد. علی رغم اینکه آنها میتوانند به سادگی ما را موازنه کنند. پشتوانه یک ابرقدرت تمام قد دارد، منابع مالی بسیار گسترده دارد، سلاحهای بسیار پیشرفته دارد. به راحتی میتواند ما را موازنه کند ولی نمی خواهد این کار را کند. میخواهد این را برون سپاری کند. لذا آمدن ترامپ به ریاض و قول و قرار دادن یعنی چه؟ یعنی این دوره انگار اعتماد به دست آورده که او میتواند امنیتش را دست آمریکا بسپارد و برایش کارهایی که میخواهد با پول انجام دهد. لذا این نکته سومی است که علاقه داشتم نسبت به عربستان بگویم.
حالا اگر این شرایط هست، ما باید چه کار کنیم؟ ما چه طور میتوانیم این موازنه را به هم بریزیم؟ یک سری مطالب و راه حلهاست که برای بعد میگذارم و در سوال و جواب به آن میپردازم. چون نکته قطر را گفتند اشاره کنم به اینکه من با خیلی از اینها خصوصی هم صحبت کردم، حرف همه آنها این است که این چیز یک روزه و دو روزه یا یک ماهه و دوماهه نبوده. این ادامه داشته، این اختلافها، این تنشها بین اینها وجود داشته ولی به مرحلهای رسیده که بروز پیدا کرده. از مولفههای اصلی آن هم یکی رابطه ما با قطر است. نه اینکه این رابطه خیلی خوب بوده، ولی آن چیزی هم نبوده که عربستان میخواسته.
دو، مساله الجزیره است که اصلا پدیده الجزیره برای آنها پدیده قابل قبولی نیست، اینکه چیزی باشد نسبت به بقیه مستقل عمل کند و نقد کند، غریب است. اینها عادت به این ندارند و چیز مفصلی هم هست. به هر صورت این عوامل یعنی آن 13 بندی که نوشته، انگار نوشته شده برای اینکه انگار پذیرفته نشود. البته یک آدم بسیار بسیار معتبر 4، 5 روز پیش به من گفت که چهارشنبه پیش قرار بوده عربستان به قطر حمله کند و اول از همه الجزیره را بمباران کند. البته میگویند چیزی که آن را متوقف کرده تلفن ترامپ بوده و بعد هم سفر تیلرسون که آمده در همین راستا بوده که میانجی گری کند و ترامپ در واقع اینها را از حمله به قطر متوقف کرده.
پس به نظر من ما در مجموع هوشمندانه در این قسمت عمل کردیم. نه خیلی دویدیم و گفتیم با قطر این رابطه را داریم و فلان میکنیم، و نه اینکه خیلی خنثی عمل کردیم. به میزانی حمایت کردیم که میزان خوبی بود و این فاصله ای بود که برای قطر هم مطلوب بود. قطر هم از این میزان فاصله خوشش میآمد. او هم خیلی علاقه نداشت که ما ناگهان به آنها نزدیک شویم. در همین میزان فاصله و این میزان حمایتی که کردیم، او هم راضی بود. اما این موضوع هم تبعات کوتاه مدت دارد و هم تبعات درازمدت که خیلی مهم نیست. تبعات کوتاه مدتش که به نفع ما شد، مثل لطف و هدیه الهی بود.
در این وضعیت که همه را علیه ما بسیج کردند و رفته بودند به سمت اینکه ما به عنوان تهدید اصلی مطرح کنند، ناگهان اتفاقی افتاد و ائتلاف اینها به هم ریخت. یعنی الآن ترامپ ناراحت است، همه ناراحت هستند، بساطی که درست کرده بودند مقداری به هم ریخت. البته پیش بینی من این است که چند روز دیگر، یکی دو ماه دیگر این مساله حل میشود و میرود، یعنی میانجی گری میکنند و هر دو کوتاه میآیند و هر دو وسط را میگیرند و دوباره برادری و برابری در ظاهر برقرار میشود و به این سمت میروند که دوباره ما را به عنوان تهدید اصلی مطرح کنند. خوش بینی دراز مدت به این مساله نیست اما در همین میزان هم که در کوتاه مدت اتفاق افتاده، چیز خوبی بوده. ما باید از اینها استفادههای دراز مدتتر در این داستان کنیم.
يادداشت:
* متن سخنرانی در نشست بنیاد باران
منبع: دیپلماسی ایرانی
http://www.mardomsalari.net/4372/page/8/18204
ش.د9602749