* دونالد ترامپ در مناظرههاي انتخاباتي عنوان كرد كه جنگ عراق بسيار بد بود و خروج ما از عراق بدتر از آن بود و ايشان مدعي بودند دوره وزارت خانم كلينتون داعش يك بچه كوچك بود كه حالا بزرگ شده است، به نظر شما خروج نيروهاي امريكايي تا چه حد بر ايجاد داعش در عراق تاثير داشت؟
** نخستين نكته اين است كه نبايد چندان شعارهاي انتخاباتي و مطالب مطروحه در كمپينها را جدي گرفت. انتخابات امريكا يك سيرك بزرگ است كه هركسي به دنبال نمايش و جذب راي بيشتر است و كسي به سياستسازي در دوره انتخابات فكر نميكند. ترامپ سعي كرده است خود را مخالف هيات حاكمه و بروكراسي حاكم بر اين كشور معرفي كند و شعارهاي وي از هرچيزي براي انتقاد از وضع موجود استفاده ميكند و به اين موضوع به عنوان دستاويزي براي جذب راي بيشتر مينگرد. با اين حال آقاي ترامپ خود جزيي از نخبگان حاكم در امريكا بوده و هست و به همين علت، اينكه تا چه حد سياستهاي امريكا را تغيير خواهد داد يك علامت سوال جدي است. اينكه ترامپ ميگويد نبايد نيروهاي امريكايي از عراق خارج ميشدند و اين موضوع را باعث گسترش داعش و خطر تروريسم در منطقه ميداند هم در همين چارچوب شعارهاي انتخاباتي قابل تحليل است.
بايد توجه كنيم كه خروج نيروهاي امريكايي از منطقه، تنها يك ابتكار شخصي از سوي اوباما و كلينتون نبوده است؛ بلكه حاصل اجماعي بوده است كه نخبگان امريكا از اواخر سال ٢٠٠٦ به آن رسيدهاند. بنابراين نبايد تغيير سياست خاورميانهاي امريكا را تنها به ژانويه٢٠٠٩منحصر دانست. به اعتقاد من، شروع اين تغيير به گزارش دوحزبي هميلتون-بيكر درباره جنگ عراق در دسامبر٢٠٠٦باز ميگردد. بنا به اين گزارش، امريكا هزينههاي مادي و انساني غير قابل تصوري در عراق داشته و خروج از اين باتلاق، به عنوان راهبرد آتي ايالات متحده غيرقابل اجتناب توصيف شده بود. بنابراين اگر ترامپ هم سر كار بيايد با واقعيتهاي قدرت مواجه خواهد شد زيرا اول بايد بودجه و پول داخل جيب دولتش را ببيند و بعد درباره تداوم حضور يا خروج نيروهاي امريكايي تصميم بگيرد. نقشي كه امريكا سعي ميكرد به عنوان تنها ابرقدرت جهان تا سال٢٠٠٦ ايفا كند، در قرن٢١ قابل تداوم نيست.
اگر چه صحبتهاي ترامپ در اين زمينه هم متناقض و غيرمنسجم است ولي اگر بخواهد سياستهاي ماجراجويانهاي را درپيش بگيرد، امريكا دچار چالشهاي بزرگتري خواهد شد. به علاوه همانگونه كه گفته شد، در صحبتهاي ترامپ تناقضهاي زيادي به چشم ميخورد. البته هدف وي جلب آراي عمومي است و نياز چنداني به همخواني صحبتهايش نميبيند. از يك طرف ترامپ صحبت از سياست انزواگرايي ميكند و حتي معتقد است در بحث ناتو و جنوب شرق آسيا نيز امريكا نبايد دخالت و هزينه كند و حتي در مورد سوريه نيز طرفدار سياست مداخله گرايانه نيست و در طرف مقابل از خروج نيروهاي امريكايي از عراق انتقاد ميكند. اين تناقضها نشانه ديگري است كه سياستسازي، آخرين دغدغه ترامپ در مرحله كنوني است.
همانگونه كه گفته شد اجماع نخبههاي امريكايي اين است كه سياست هژمونيك امريكا در منطقه قابل تداوم نيست. اسم اين سياست را متفكر ليبرالي مثل جوزف ناي سياست مستحكمسازي ميگذارد، به اين معني كه امريكا سنگرهاي فعلي را حفظ كند و فعلا به دنبال فتح سنگرهاي جديد نباشد؛ متفكر چپي مثل والر اشتاين هم آن را پايان هژموني مينامد و از جمله در يكي از آخرين مقالات خود تاكيد ميكند كه هژموني امريكا به پايان رسيده و هرچه مقامات امريكايي ديرتر به اين درك برسند، هم براي خود و هم ساير نقاط جهان مشكل ايجاد ميكنند. يك نمونه ديگر هم كتابي است كه پروفسور مجسكي در سال٢٠٠٩ تحت عنوان«چشمانداز سياست خارجي امريكا» نوشت كه سياست خارجي امريكا را از سال ١٩٤٥تا ٢٠٠٨ مورد بررسي قرار داده است و همين نتايج را به روش ديگري ميگيرد.
وي عنوان ميكند كه سياست خارجي امريكا بعد از جنگ جهاني دوم همواره به دنبال ايجاد رابطه ارباب- رعيتي با تمام كشورهاي ديگر اعم از دوست و دشمن بوده و تعداد اين كشورهاي رعيت در دهههاي گذشته هم از نظر تعداد و هم از نظر درصد جمعيت نسبت به ساير نقاط جهان بهشدت افزايش يافته است. به اعتقاد وي اين سياست رعيتپروري هزينههاي زيادي براي امريكا داشته و دارد و افزوده شدن تعداد و جمعيت اين كشورها، تداوم اين سياست را براي امريكا غيرقابل امكان كرده است. مجموعه اين صحبتها اين است كه هر كس رييسجمهور آينده امريكا شود، نميتواند اين اجماع عمومي نخبگان را كه ريشه در واقعيتهاي بودجهاي، نظامي و اجتماعي امريكا دارد، تغيير دهد. ترامپ هم يا بايد اين واقعيتها را بپذيرد و سياستهايش را بر اين اساس تنظيم كند يا سياست متفاوتي را در پيش گيرد و تبعات وخيم آن را پذيرا باشد. احتمال دوم بسيار بعيد خواهد بود.
* شما گفتيد آقاي ترامپ بايد به جيبش نگاه كند و به نظر ميرسد ايشان در بحثهايي كه در خصوص ناتو و متحدان امريكا مطرح ميكند كاملا به جيبش نگاه و مطرح ميكند كشورهاي خاورميانه بايد هزينه حمايتهاي امريكا را بپردازند و حتي عنوان كرد كه نفت عراق و ليبي بايد به صورت كامل استخراج ميشد تا داعش از آن استفاده نكند، اين نوع حرفها تا چه حد قابل اعتنا است؟
** ترامپ هيچگونه سابقه سياسي ندارد و صرفا به دنبال جذب راي و توجه است. در مورد صحبتهايي كه در خصوص جذب مشاركت كشورهاي خاورميانه در تامين هزينههاي نظامي امريكا در اين مناطق گفته است، اين موضوع از جمله موضوعاتي است كه مورد تاكيد سياستهاي فعلي امريكا نيز بوده و هست. يكي از پنج اصلي كه در مورد سياست خارجي فعلي امريكا در خاورميانه مطرح ميكنند، سياست رهبري از پشت صحنه است كه دو معني دارد: يكي اينكه كشورهاي خاورميانه نظير عربستان در اين مداخلات نظامي پيشرو باشند و بخش اعظم هزينههاي مالي و انساني اين مداخلات را بپردازند. دوم اينكه همان ميزان از دخالت محدود امريكا در خاورميانه هم در پشت سر كشورهاي مداخلهگر خاورميانهاي، حتي الامكان مشهود و تحريككننده نباشد.
در همين راستا، اوباما در مصاحبه خود با نشريه آتلانتيك از كلمه « مفتخور» براي كشورهاي حاشيه خليج فارس استفاده كرد و گفت كه اين دوره تمام شده است و اين كشورها بايد در هزينههاي امريكا مشاركت داشته باشند. در اسناد بالادستي سياست خارجي امريكا نيز اين موضوع بسيار پررنگ است كه كشورهاي خاورميانه بايد هم نقش پررنگي داشته باشند و هم هزينه بيشتري براي فعاليتهاي نظامي امريكا در منطقه بپردازند؛ لذا صحبتهاي ترامپ اگرچه براي جلب راي با صراحت بيشتري بيان ميشود، ولي در امتداد سياستهاي فعلي دولت امريكا خواهد بود.
* پس يعني آقاي ترامپ حرف چندان بيراهي را مطرح نميكند؟
** اين موضوع جزو سياستهاي فعلي دولت امريكا بوده و هست. اگر بخواهيم بازهم به كتاب آقاي مجسكي اشاره كنيم بسياري تصور ميكنند كه عربستان سعودي با توجه به ثروت نفت خود، يك سرمايه و منبع مالي مناسب براي امريكاست و بخش بزرگي از هزينههاي امريكا را به ويژه در جنگهاي منطقهاي تامين ميكند. با اين حال در همين كتاب، آمار مستندي ارايه ميشود مبني بر اينكه عربستان در كنار كشورهايي مثل اردن و عراق يا رژيم صهيونيستي، از جمله كشورهايي است كه بيشترين هزينه را براي امريكا دارند و حتي فروشهاي تسليحاتي كلان هم قادر به جبران اين هزينههاي سنگين نبودهاند و در مجموع عربستان يك متحد پرخرج و سربار براي امريكا بوده و هست.
* شما كمپينهاي انتخاباتي را به سيرك اجتماعي تشبيه كرديد، آيا گفتمان ترامپ مبني بر اعطاي بمب اتم به كشورهايي مانند عربستان، ژاپن و كره جنوبي براي توازن قوا ميتواند به ايشان در انتخابات نهايي كمك كند؟
** البته جملهبندي گفتههاي ترامپ با اين صراحت نبود، ولي من آن را هم جزيي از كمپين انتخاباتي هوشمند ترامپ ميدانم. اينكه اين نوع صحبتها تا چه حد قابليت اجرايي دارد يك مساله است و اينكه تا چه حد ميتوانند راي جلب كنند، مساله ديگري است. ترامپ يك پديده رسانهاي و اجتماعي قابل مطالعه در امريكا است. همان زمان هم كه در انتخابات مقدماتي حزب جمهوريخواه در چند انتخابات اول و برخلاف انتظارات، ترامپ نتايج درخشاني به دست آورد، بسياري از مراكز پژوهشي و رسانهاي در امريكا شروع به تحليل اين معماي غامض كردند كه چگونه است كه يك شخص لاييك و غيرمقيد به اصول مذهبي، ميتواند راي قاطع محافظهكاران مذهبي را جلب كند. آن همزماني كه نامزدهاي بهشدت مذهبي مثل بن كارسون كشيش يا تد كروز بهشدت مذهبي، رقباي وي در انتخابات هستند. اين يعني آقاي ترامپ از همان روزهاي نخست، يك كمپين بسيار حساب شده و هوشمندانهاي را طرحريزي كرده بود و روي تك تك حرفهاي او كار رسانهاي حرفهاي ميشود.
دليل موفقيت چشمگير اوليه ترامپ در دور مقدماتي، مشاور رسانهاي كاربلد وي بود كه سعي كرد يك كمپين غيرعادي و مناقشه برانگيزي را طراحي و پيش ببرد. بعد از بركناري موقت مشاور انتخاباتي ترامپ و تلاش مشاور جديد براي دوري از جنجالسازي، افت فاحشي را در وضعيت ترامپ در نظر سنجيها شاهد بوديم كه با بازگشت ترامپ به شيوه قبلي، كمپين وي با وجود دريافت ضربات شديدي مثل افشاي فايل صوتياش، كماكان قدرتمند است. يكي از نشانههاي ديگر كمپين جسورانه و موفق آقاي ترامپ، جلب حمايت اكثريت عرب-امريكاييهاست؛ در صورتي كه وي پيشتر شعارهاي ضد اسلامي تندي براي جلبنظر قشر سنتي و سفيدپوست امريكا داده بود. نمونه ديگر تركيبي از روحانيون مذهبي با لباسهاي مخصوصشان در مناظرهها بود كه وي سعي داشت با چينش روحانيون مسلمان و مسيحي و... جلب راي كند.
* سياستهاي ترامپ چه پيغامهايي ميتواند به متحدان امريكا در خاورميانه و به خصوص عربستان به همراه داشته باشد؟
** همان گونه كه تاكيد شد شعارهاي انتخاباتي لزوما به سياست تبديل نميشود. تغييرات واقعي در سياست خارجي معمولا در يك دوره شش تا نه ماهه پس از نتيجه انتخابات شروع و به بازبيني احتمالي در سياستهاي جاري منجر ميشود. فعلا هيچ نامزدي به سياستسازي فكر نميكند و همه كشورها و از جمله كشورهاي حاشيه خليج فارس هم ميدانند كه نبايد اين شعارها را خيلي جدي گرفت. به عنوان مثال به خاطر داريم كه از جمله شعارهاي اصلي آقاي اوباما در سال ٢٠٠٨ بستن زندان گوانتانامو و همينطور تصويب قانون مهاجرتي جديد بود اما در عمل اين شعارها تبديل به سياست نشدند. به همين علت و در حال حاضر، بيشترين سرمايهگذاريهاي فعلي براي دوره بازبيني سياست خارجي صورت ميپذيرد و سعي در ريلگذاري آن دوران هستند. در مورد ترامپ، اين موضوع يعني بيارزش بودن شعارهاي انتخاباتي براي سياستسازي احتمالي در آينده شديدتر است.
با توجه به اينكه هيات حاكمه امريكا پشت سر وي نيست، وي هركاري براي جلب راي و راهيابي به كاخ سفيد انجام ميدهد و خيلي نگران تبعات احتمالي صحبتهايش نيست. اما نقطه قوت اصلي اميدواري برخي كشورهاي حاشيه خليج فارس، مشاوران آقاي ترامپ و افرادي هستند كه احتمالا روي وي تاثيرگذارهستند. به طور مثال مشاور خاورميانهاي ترامپ شخصي به نام «وليد فارس» است كه يك نومحافظهكار مسيحي ماروني لبناني الاصل است. فارس سالها در بنياد دفاع از دموكراسي كار كرده و يك نومحافظهكار بسيار افراطي است كه طرفدار پروژههاي خطرناكي در گذشته در خاورميانه بوده است. برخي كشورهاي حاشيه خليج فارس فكر ميكنند چنين افرادي در سياست خارجي ترامپ تاثيرگذار هستند و سعي در حمايت و تاثيرگذاري بر چنين افرادي دارند.
* يعني فكر ميكنيد كشورهاي حاشيه خليج فارس و به خصوص عربستان به جاي خانم كلينتون از ترامپ حمايت ميكنند؟
** نمي توان چنين حرفي زد. همه كشورها به اندازهاي دورانديش هستند كه بدانند هيچ چيز در انتخابات امريكا به صورت قطعي قابل پيشبيني نيست و همه اين كشورها سناريوهاي مختلف را در صورت پيروزي هر يك پيش بيني و دنبال ميكنند.
* بالاخره آنها كار خود را انجام ميدهند و حتي سعي ميكنند به نفع فردي كه ميخواهند، كار انجام دهند. به نظر شما كشورهاي عربي و به خصوص متحدان امريكا به سود چه كسي لابيهاي خود را انجام ميدهند؟
** با توجه به حساسيت اين مسائل كشورها سعي ميكنند تا جايي كه امكان آن وجود دارد به طور آشكار وارد چنين معادلاتي نشوند چرا كه تبعات بسيار سنگيني برايشان خواهد داشت. دوم اينكه نه كشورهاي خليج فارس بلكه براي اكثر كشورها آقاي ترامپ يك جعبه سياه و معماي در بسته است و هيچ سابقه سياسي قابل توجهي ندارد و شعارهاي انتخاباتياش براي حدس زدن سياستهاي آيندهاش كافي نيستند. با اين حال كشورها و لابيهاي مختلف تلاش ميكنند با تاثير بر انديشكدهها، دانشكدهها، رسانهها و نظاير آن، دوره بازنگري سياسي بعد از انتخابات را ريلگذاري كنند و به علاوه با نفوذ روي افراد تاثيرگذار در كمپينها سياستهاي آتي امريكا را درقبال منطقه تحت تاثير قرار دهند.
* به نظر ميرسد خانم كلينتون با توجه به صحبتها در مناظرهها نشان داده كه سياستهاي گذشته را ادامه دهد، با توجه به شخصيتي كه شما از ايشان سراغ داريد سياست گذشته را ادامه ميدهد يا سياست جديدي را در قبال خاورميانه در پيش خواهد گرفت؟
** در حال حاضر مهمترين موضوعي كه در خصوص خانم كلينتون مطرح است بحث منطقه پرواز ممنوع در سوريه است كه ميتواند يك تحول مهم در منطقه و حتي مقدمه يك جنگ باشد. اين موضوع عملا برخلاف رويكرد نخبگان امريكا بر مبناي جلوگيري از درگيري نظامي جديد در منطقه است و به همين خاطر ميتواند يك اقدام رواني هم محسوب شود. از طرفي مقايسه سياستهاي ترامپ و كلينتون چندان دقيق نيست و بهتر است سياست احتمالي هركدام را با سياست اوباما مقايسه كنيم. برخي تغيير در سياست خارجي امريكا را در مقايسه با ديگر كشورها، به تغيير جهت يك نفتكش در مقايسه با يك كشتي كوچك تشبيه ميكنند كه تغيير مسير اندك آن كند و دشوار ولي بسيار مهم است. سوابق خانم كلينتون و همسرش، حاكي از دلبستگي آنها به دكترين مداخله بشردوستانه است كه شعارهاي خانم كلينتون مبني بر ايجاد منطقه پرواز ممنوع در سوريه در همين راستا قابل تحليل است.
بعد از جنگ سرد بوش پدر به يك سياست چندجانبهگرايي روي آورده بود و حتي در مورد جنگ عراق هم سعي كرد مجوز شوراي امنيت را بگيرد اما پس از آن بيل كلينتون به نماد يكجانبهگرايي امريكا تبديل شد و با ناديده گرفتن هنجارهايهاي بينالمللي، با تاكيد بر همين دكترين مداخله يكجانبه در بوسني و كوزوو را توجيه مينمود. جالب اينجاست كه جورج بوش پسر در رقابت با معاون كلينتون در سال ٢٠٠٠، به مانند ترامپ شعارهاي انزواگرايانه ميداد و سياستهاي يكجانبهگرايي كلينتون را نقد ميكرد و معتقد بود كه بايد به سياستهاي گذشته پدرش بازگرديم اما پس از وقايع يازده سپتامبر اين سياستها به طور كلي تغيير كرد. خانم كلينتون زماني كه سناتور و وزير خارجه بود همان گرايشهاي همسر خود را ادامه داد و علاوه بر راي مثبت به جنگ عراق، در وقايع انقلابهاي عربي روحيه مداخله جويانهاي را نشان داد و آنگونه كه فارين پاليسي عنوان كرد سه زن جنگ طلب يعني هيلاري كلينتون، سامانتا پاور و سوزان رايس اوباما را به مداخله نظامي در ليبي متقاعد كردند.
همچنين در تحولات انقلابهاي عربي اختلاف نظري بين شخص پادشاه عربستان و باراك اوباما در مورد نحوه مقابله با اين تحولات به وجود آمد. ملك عبدالله در حمايت از مبارك بر مشت آهنين تاكيد داشت و اوباما به اين نتيجه رسيده بود كه ميبايست از اصلاحات و انقلاب كنترل شده هم حمايت كرد. جالب است كه خانم كلينتون تحت فشارهاي برخي كشورهاي حاشيه خليج فارس و دو روز پيش از سرنگوني مبارك از وي حمايت كرد و گفت كه دوره انتقالي ميتواند با حضور مبارك صورت گيرد كه بلافاصله اوباما حرف خانم كلينتون را رد كرد. در مجموع به نظر ميرسد كه سياستهاي فعلي امريكا توسط خانم كلينتون ادامه پيدا ميكند، اما اقدامات مداخلهجويانهتر و محدودي مانند منطقه پرواز ممنوع نيز ممكن است انجام شود كه تحولي مهم خواهد بود.
* در پايان دوره اوباما دو چالش عمده به نام يمن و سوريه در خاورميانه براي رييسجمهور آينده به ميراث خواهد ماند، هرچند بحث عراق نيز وجود دارد كه به نظر ميرسد تا پايان دوره اوباما موصل از دست داعش خارج شود. ولي دو موضوع ديگر باقي ميماند كه هر دوي آنها مستقيم و غيرمستقيم در ارتباط با عربستان است. در خصوص اين دو موضوع امريكا چگونه ميخواهد سياستهاي خود با عربستان را پيش ببرد؟
** اولا در مورد اينكه آزادي كامل موصل تا پايان دوره اوباما به پايان برسد جاي سوال وجود دارد، چرا كه گفته شده اين عمليات چند ماهه خواهد بود. عراق در مراحل اوليه خروج از بحران است و اين بحران به علاوه بحرانهاي يمن و سوريه براي رييسجمهور بعدي امريكا به ارث خواهد ماند. البته آقاي اوباما تمايل دارد تا قدمهاي اوليهاي را براي ايجاد يك چارچوب مشخص براي حل اين سه بحران ايجاد كند كه اگر گزينه مطلوب ايشان به كاخ سفيد رسيد راه را ادامه دهد و اگر ترامپ هم رييسجمهور شد مجبور باشد تا در اين چارچوب حركت كند. هرچند بعد از تحولات اخير در نقض آتشبس سوريه از سوي امريكا، اميد يك توافق ميان امريكا و روسيه بر سر سوريه كمرنگ شده است، اما هنوز هم رگههايي از اميد وجود دارد. در مورد سوريه، تصويب قطعنامه ٢٢٥٤ در دسامبر٢٠١٥ دستاورد مهمي بود ويك چارچوب مناسب بينالمللي را براي خروج از بحران ايجاد كرد.
با اين حال عربستان سعودي به طور مشخص با چارچوب قطعنامه موافق نبوده و نيست و شروع به انجام عملياتهاي تخريبي و تاخيري براي تخريب اين روند كرد و منتظر است ببيند ميتواند با رييسجمهور بعدي اين چارچوب را تغيير دهد و وي را به مسير مورد نظر هدايت كند. با اين وجود عربستان سعودي تصور ميكند كه با هركدام از دو گزينه رياستجمهوري آينده امريكا ميتواند بهتر از اوباما تعامل كند و پروندهها را پيش ببرد. به همين دليل حتي اگر در هيات حاكمه امريكا اراده قوي باشد كه پيش از ترك كاخ سفيد براي پرونده يمن، سوريه و عراق چارچوبي تعيين كند، يقينا عربستان هركاري خواهد كرد كه جلوي آن را بگيرد و وضعيت بدون هيچ پيشرفتي ادامه پيدا كند تا ببينند در دوره شش ماهه بازبيني سياست خارجي ميتوانند نظرات خود را اعمال كنند يا خير و حتي در مورد عمليات موصل نيز مشاهده ميكنيد بيشترين تبليغات عليه آن توسط عربستان سعودي صورت ميگيرد.
* به نظر ميرسد در مباحث كلان ايالات متحده در حال تغيير رويكرد در قبال عربستان سعودي است و فضايي عليه اين كشور در امريكا به وجود آمده، آيا فكر ميكنيد خانم كلينتون در سياستهاي كلان خود قصد دارد تغييري در عربستان ايجاد كند؟
** يك مقدار زود است در خصوص بازنگري سياست در قبال عربستان طي چند ماه صحبت كنيم. به نظر من روابط راهبردي امريكا و عربستان ادامه پيدا خواهد كرد، ولي كيفيت آن تغيير كرده و به نفع امريكا تعديل خواهد شد. در خصوص قانون جاستا نيز بايد گفت كه دليل اصلي تصويب اين قانون به دليل نزديك بودن انتخابات كنگره امريكاست و بسيار سخت است كه نماينده يا سناتوري بخواهد در برابر لايحهاي قرار گيرد كه حمايت افكار عمومي را پشت سر خود ميبيند. اما بخش ديگري در امريكا قصد دارد تا سيگنالهايي را به عربستان براي تنظيم روابط ارسال كند. اما دو نكته را بايد در دوره بازنگري سياست توجه كرد. نكته اول بسيار بعيد است كه يك تغيير راهبردي در برابر رويكرد امريكا نسبت به عربستان ايجاد شود.
اما هرچند پيوندهايي كه دو كشور را به يكديگر متصل ميكند، باقي خواهد ماند اما كيفيت آن تغيير خواهد كرد كه اين چيزي است كه امريكا به دنبال آن است. نكته دوم، روابط ميان امريكا و عربستان بر مبناي معادله نفت در برابر امنيت است كه از دهه ١٩٣٠كليد خورده است. اما اتفاقي كه رخ داده از دهه ١٩٧٠ و جنگهايي است كه ميان اعراب و اسراييل رخ داد و سپس تاسيس اوپك و نظاير آن، عربستان سعي كرد در اين معادله همواره دست بالا را داشته باشد و برخي سياستها را به امريكا ديكته كند كه اين موضوع را در چند مقطع تاريخي ميتوان مشاهده كرد.
حتي در سال ٢٠٠١ هم برخي اخبار و تحليلها حاكي از اين بود كه عربستان با همين اهرم فشار توانست از تبعات حوادث يازده سپتامبر دور بماند. همچنين مدتي است كه عربستان سعودي تلاش كرده تا جا پاي رژيم صهيونيستي بگذارد و به تقليد از ايپك، كميته روابط امريكا با عربستان ايجاد كرده و هزينههاي كلاني را در آنجا انجام ميدهد و همه اين موضوعات در جامعه امريكايي حساسيت ايجاد كرده است. امريكاييها با پروژههايي مانند نفت صخرهاي و نظاير آن ميخواهند كيفيت روابط تغيير پيدا كند و امريكا نقش تعيينكننده و اصلي را در سياست عربستان ايفا كند و نه بالعكس؛ ولي در نهايت ماهيتا روابط با عربستان تا مدتها تغيير نخواهد كرد.
* در خصوص اسراييل چطور، به نظر شما كدام نامزد رياستجمهوري ميتواند گزينه بهتري براي اسراييل باشد و رييسجمهور آينده چگونه سياستي را در قبال اين رژيم اتخاذ خواهد كرد؟
** شخصيت و نگاه رييسجمهور بسيار مهم است ولي درصد تعيينكنندگي آن محدود است. مخصوصا در جامعه امريكا هيچ رييسجمهوري سعي نميكند خود را با نخبگان و كنگره درگير كند و سعي ميكند مسائل را با اجماع پيش ببرد. در مورد سياست خاورميانهاي امريكا نكتهاي كه وجود دارد اين است كه در حال حاضر اجماعي به وجود آمده كه معتقد است هزينههاي امريكا در خاورميانه بيش از منافع آن است. به عبارت ديگر اين سوال به طور جدي در امريكا مطرح است كه رژيمهايي مانند اسراييل براي امريكا يك سرمايه راهبردي هستند يا يك هزينه بيفايده؟ در حال حاضر بحث سياست چرخش به شرق موجب نگراني عربستان و رژيم اسراييل شده است. خانم كلينتون مدعي است كه نخستين بار آن را در مقالهاي در نشريه فارين افيرز مطرح كرده و يك سال بعد آقاي اوباما آن را رسما اعلام كرده است.
لذا احتمال پيگيري اين سياست در صورت پيروزي خانم كلينتون زياد است. عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي هر دو تمام تلاش خود را ميكنند تا بر سر راه اين سياست مانع ايجاد كنند و بگويند ما سربار نيستيم. حتي هدف مشترك آنها براي وادار كردن امريكا به مداخله نظامي مستقيم در سوريه، به اين دليل بوده است كه امريكا اين چرخش را انجام ندهد و كماكان براي آنها هزينه كند. در خصوص روابط آينده امريكا و رژيم صهيونيستي هم همانند عربستان احتمالا اين روابط راهبردي ادامه خواهد يافت، ولي كيفيت آن تغيير خواهد كرد. يكي از نشانههاي اين تغيير، رايي است كه آقاي اوباما در سال٢٠١٢ از يهوديان امريكا گرفت. در امريكا باور عمومي اين بوده است كه هيچ رييسجمهور دموكراتي نميتواند با جلب راي كمتر از ٧١درصد يهوديان امريكايي نه انتخاب و نه انتخاب مجدد شود.
از دهه ١٩٢٠ به بعد، جيمي كارتر با كسب ٧١ درصد راي يهوديان امريكايي در سال ١٩٧٨، نامحبوبترين رييسجمهور دموكرات امريكا نزد يهوديان اين كشور بوده است. با اين حال صرفا ٦٨ درصد يهوديان امريكايي به اوباما راي دادند و اين افسانه نگرانكننده براي نامزدهاي رياستجمهوري امريكا ترك برداشت و زنگهاي هشدار را براي كاهش قدرت لابيهاي صهيونيستي در امريكا به صدا در آورد. از طرفي رژيم اسراييل بر اين باور است كه چرخش سياست خارجي امريكا به سمت شرق اهميت اين رژيم در منطقه را كاهش ميدهد. با اين حال كماكان يكي از پنج پايه اصلي امريكا در خاورميانه، حفظ برتري كيفي نظامي رژيم صهيونيستي در خاورميانه يا QME است و به نظر نميرسد اين سياست در آينده نزديك تغيير كند. با اين حال كاهش نفوذ لابي اسراييل در ايالات متحده غيرقابل انكار است.
* با توجه به صحبتهاي شما اگر هيلاري كلينتون بخواهد سياستهاي آقاي اوباما را ادامه دهد عربستان چندان تمايلي براي حضور ايشان در كاخ سفيد ندارد، آيا اين موضوع را تاييد ميفرماييد؟
** به نظر ميرسد عربستان هر كسي را به اوباما در كاخ سفيد ترجيح ميدهد. عربستان و رژيم صهيونيستي تصور ميكنند با هر رييسجمهوري در امريكا ميتوانند بهتر از اوباما كار كنند. نكته دوم تصميم راهبردي براي تغيير كيفيت رابطه با اين دو رژيم يك موضوع اجماعي در امريكاست و هر دو نامزد اين موضوع را با درجات مختلف دنبال خواهند كرد. با اين حال چون خانم كلينتون نماينده ديوانسالاري حاكم در ايالات متحده محسوب ميشود، احتمالا به ادامه اين سياست پايبند خواهد بود. در مقابل غير قابل پيش بيني بودن دونالد ترامپ در اين زمينه هم صادق است و ممكن است وي در جهت اين سياستها يا خلاف آن عمل كند. به همين خاطر به نظر ميرسد تلاشها براي نفوذ در تيم احتمالي سياست خارجي ترامپ بيش از تلاشها براي نفوذ در تيم كلينتون صورت ميپذيرد. در حال حاضر هم عربستان و هم رژيم اسراييل سعي ميكنند در شكل دادن سياست خارجي هر دو نامزد نقش داشته باشند.
* فريد زكريا در مقالهاي عنوان كرد اوباما در اجراي سياست گردش به شرق تنهاست آيا خانم كلينتون راه ايشان را ادامه خواهد داد؟
** بعد از تشكيل ائتلاف ضد داعش در سال ٢٠١٤ ديويد سنگر در نيويورك تايمز به نقل از منابع دولتي عنوان كرد كه فعلا سياست چرخش به شرق دچار وقفه شده است و امريكا تا سروساماني نسبي به وضعيت آشفته خاورميانه ندهد پيگيري سياست چرخش به شرق براي آن دشوار خواهد بود. مخصوصا پس از اتفاقات اخير ميان امريكا و روسيه بر سر سوريه اين موضوع پيچيدهتر شده است. با اين حال به نظر ميرسد راهبرد چرخش به شرق يك راهبرد بلندمدت است و در نهايت پيگيري خواهد شد.
* به نظر شما سياست كدام يك از نامزدها ميتواند به بحرانهاي خاورميانه سروسامان دهد؟
** حضور ايالات متحده هيچگاه در خاورميانه بخشي از راهحل نبوده، بلكه بخش بزرگي از مشكل همين حضور نظامي بوده است. اكثر گروههاي تكفيري و جهادي گرايش و انگيزه اوليه آنها مخالفت با حضور نظامي امريكا در منطقه بوده است و به همين دليل هرچقدر اين سياستها كمتر مداخلهجويانهتر باشد و هرچقدر خروج امريكا از منطقه را سرعت ببخشد ميتواند به تثبيت اوضاع در خاورميانه كمك ميكند.
* در مورد تيم هيلاري كلينتون در خاورميانه نظر شما چيست و چه كساني در آن نقش دارند؟
** اكثر تحليلها بر اين مبناست كه ايشان با توجه به تجربهاي كه در عرصههاي مختلف داشته خود را در سياست خارجي صاحب نظر ميداند و حتي برخي به طنز ميگويند او معاونان و وزير خارجه خود را به مراسمهاي تشريفاتي نظير مراسم تدفين و جشنها خواهد فرستاد، يعني تيم خانم كلينتون، يك تيم سياست ساز و تصميمگير نبوده و شامل افراد اجرايي خواهد بود. در خصوص ترامپ اما هنوز مشخص نيست كه ايشان چه كاري انجام خواهد داد. برخي ادعا ميكنند به خاطر فقدان تجربه در سياست خارجي تيم سياست خارجي وي بسيار مهم و تعيينكننده خواهند بود، ولي تضميني براي اين امر وجود ندارد.
حتي ممكن است پيشبينيها در اين خصوص برعكس شود و همه امور سياست خارجي را در دست بگيرد. نمونهاي كه ميتوان ترامپ را با آن مقايسه كرد، دوره حكومت سيلويو برلوسكوني، نخست وزير سابق ايتاليا است و مشابهتهاي زيادي بين اين دو وجود دارد. نگرانيهاي زيادي درباره انتخاب برلوسكوني وجود داشت، ولي وي توانست پايدارترين دولت ايتاليا پس از جنگ جهاني را تشكيل دهد و به علاوه سياست خارجي را كاملا در دستان خود گرفت و تيم وي نقش تعيينكننده در اين سياست نداشت. در مورد خانم كلينتون امكان حدس زدن سياستها و افراد احتمالي موثر در سياست خارجي بيشتر است.
* در مورد افراد تاثيرگذار در تيم خانم كلينتون نميتوان حدسهايي زد؟
** درخصوص برخي افراد صحبت ميشود، اما خانم كلينتون در سياست خارجي دكترين خود را دارد و احتمالا اين برداشتها را تغيير نخواهد داد. به نظر ميرسد دوره بازنگري سياستهاي خانم كلينتون كوتاهتر باشد و شايد حتي طي دو يا سه ماه سياستهاي جديد خود را تدوين كند. اين موضوع با مقايسه «موضع نامه» يا platform دو حزب جمهوريخواه و دموكرات امسال هم قابل برداشت است. موضع نامه حزب دموكرات در سياست خارجي كاملا منسجم و مدون است و سياست خارجي در موضع نامه جمهوريخواهان پراكنده و مشوش است.
معاونان اول نامزدها هم مهم هستند، چون همزمان رييس مجلس سنا هم هستند و در تنظيم سياست خارجي ميتوانند كمك مهمي به رييسجمهور كنند. به نظرم تيم كين در مقايسه با مايك پنس هم مواضع معتدلتري دارد و هم در رهبري سنا موفقتر خواهد بود. به علاوه اكثر نظرسنجيها نشان ميدهد اكثريت سنا نيز بارديگر در اختيار دموكراتها قرار خواهد گرفت و در صورت پيروزي خانم كلينتون خواهند توانست اكثريت جمهوريخواهان در مجلس نمايندگان را خنثي يا كم اثر كنند. در صورتي كه ترامپ در صورت پيروزي با يك سناي دموكرات مشكلات به مراتب بزرگتري را در پيشبرد سياستهايش و به ويژه در سياست خارجي در پيش خواهد داشت.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=58916
ش.د9504777