صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۲  ، 
شناسه خبر : ۳۵۴۲۸۴

 

در جنگ غزه هر چه جلوتر می‌رویم، بیشتر با عملیات روانی رژیم صهیونیستی مواجه می‌شویم تا جایی که با دو تصویر کاملاً متفاوت در صحنه عملیات و در صحنه بیانیه‌ها روبه‌رو هستیم. البته می‌دانیم که به‌طور کلی جنگ ترکیب عملیات نظامی و عملیات روانی است و هر دشمنی تلاش می‌کند با انجام یک سلسله اقدامات، ذهن حریف خود را به سمتی سوق داده و با هزینه کمتر بر آن غالب گردد و نیز یکی از شگردهای دشمن برای پوشاندن نقاط ضعف خود و ممانعت از استفاده حریف از آن بهره‌گیری از عملیات روانی است. جنگ غزه نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما تکیه به عملیات روانی در این جنگ فراتر از این حدود می‌باشد. رژیم صهیونیستی در حالی که طی 70 روز نتوانسته برای استرداد آنچه در 15 مهر از دست داده، راهی پیدا کند، تصویری از خود ارائه می‌دهد که گویا کار را به اتمام رسانده است! در این خصوص گفتنی است:
1- رژیم صهیونیستی وانمود می‌کند می‌تواند از طریق پمپاژ آب، تونل‌های مقاومت را از بین برده و به نیروها، انبارهای تسلیحاتی و سازمان مقاومت دست پیدا کند. بعد چند تصویر از لوله‌هایی که یک سر آن در مدیترانه است را نشان داده، از آن به عنوان آغاز عملیات تخریب تونل‌ها یاد می‌کند. در این میان از آنجا که اکثر مخاطبان تصور روشنی از موضوع تونل‌ها ندارند، باور می‌کنند که کار مقاومت ساخته است و این در حالی است که بیش از 20 سال است تونل‌ها برای مقاومت یک سلاح راهبردی و برای رژیم یک خطر اساسی می‌باشند و اسرائیل اگر می‌توانست و راهی به این آسانی در اختیار او وجود داشت، این را طی دو دهه تحمل نمی‌کرد. از سوی دیگر این تونل‌ها، تونل‌های آبیاری نیستند تونل‌های نظامی‌اند که در آن انواعی از تمهیدات فنی از جمله تکنیک‌هایی برای مقابله با نفوذ آب در نظر گرفته شده است.
2- رژیم صهیونیستی با جار و جنجال و تبلیغات وانمود می‌کند در حال نزدیک شدن به نقطه‌ای است که حماس ناگزیر است دست‌های خود را به علامت تسلیم بالا ببرد. برای اینکه این تاکتیک عملیات روانی جا باز کند، از تکنیک دروغ‌پردازی در حجم شهدای مقاومت استفاده می‌کند. چرا که در صحنه نبرد برای کسی که در صحنه نیست و اسبابی هم برای ارزیابی در اختیار ندارد، امکان ارزیابی درست و یا غلط بودن ادعایی از این نوع، تقریباً غیرممکن است. رژیم غاصب در مورد آمار کشته‌های نظامی خود نیز به تکنیک دروغ متوسل شده و از بی‌خبری مخاطب عمومی سوءاستفاده کرده و آن را بسیار ناچیز معرفی می‌کند و گاهی حتی به آن سیر قهقرایی می‌دهد تا جایی که بعضی به طنز گفته‌اند از دیروز تا امروز ده کشته اسرائیلی زنده شده‌ است!
دلیل توسل به دستکاری در مورد کشته‌های جنگ غزه این است که برای یهودیان «کشته دادن» یک مسئله غیرقابل اغماض است و اگر مورد کنترل قرار نگیرد، به یک بحران برای رژیم و ارتش تبدیل می‌شود. رژیم اسرائیل برای مدیریت صحنه، آمار تعداد شهدا را چندین برابر افزایش و آمار تعداد تلفات خود را چندین برابر کاهش می‌دهد. این در حالی است که ارتش اسرائیل بیش از مقاومت ناگزیر به آشکارسازی نیروهای خود در میدان است و این آشکارسازی سبب افزایش تلفات انسانی و نیز تجهیزات نظامی می‌گردد. جالب این است که کاهشی نشان دادن روند تلفات ارتش اسرائیل در جنگ غزه در حالی صورت می‌گیرد که اسرائیل در هفته‌های اخیر بر حجم نیروهای زرهی و زره‌پوش‌های خود در جنگ افزوده و به حدود دو برابر رسانده است. آمار تلفات دشمن در حالی که با یک حساب سرانگشتی رو به افزایش نهاده در آمارهای ارتش اسرائیل رو به کاهش نشان داده می‌شود.
در همان حال یک وسیله اندازه‌گیری صحنه، مقاومت غزه و روند اقدامات تهاجمی آن است. اگر آن‌گونه که رژیم ادعا می‌کند به مقاومت غزه ضربه اساسی وارد شده است ما باید طی روزهای اخیر شاهد کاهش اقدامات نظامی حماس باشیم و این در حالی است که به اعتراف دشمن روند شلیک‌های حماس به سمت مناطق و پایگاه‌های اسرائیل افزایش دارد و در صحنه نظامی نیز نسبت به مقطع اول جنگ، بین 20 تا 30 درصد به عملیات‌های تهاجمی مقاومت در غزه افزوده شده است.
3- یکی دیگر از تکنیک‌های عملیات روانی مربوط به دوره درگیری است. ارتش غاصب دو ادعا را کنار هم مطرح می‌کند؛ یک ادعا این است که مقاومت غزه آسیب اساسی دیده است و ادعای دیگر که نقیض این است، مبتنی بر ادعای تمایل ارتش اسرائیل به ادامه جنگ طی چندین ماه آینده می‌باشد. خب اگر مقاومت غزه ضعیف شده است، باید دوره جنگ کاهش پیدا کند نه اینکه اسرائیل بگوید، چندین ماه و شاید بیش از یک سال دیگر می‌جنگیم تا هدف خود که ریشه‌کن کردن حماس است را محقق گردانیم. این دو ادعا برای چه مطرح می‌شوند؟ برای اینکه اسرائیل می‌داند از بمباران‌ها و حضور سنگین زرهی خود در کوتاه‌مدت و میان‌مدت نتیجه نمی‌گیرد و باید ارتش خود را به امید دستیابی به نتیجه، پای کار نگه دارد و در ضمن به قدرت‌های پشتیبان خود بگوید مقداری صبر کنید، کار دارد به نتیجه می‌رسد.
اما واقعیت این است که در ارتش رژیم، امید به موفقیت رو به پایان است. ارتش اسرائیل با دشمنی که آن را می‌شناسد درگیر است و می‌داند که این دشمن برای آرمان‌هایش می‌ایستد و به هر کاری که لازم باشد دست می‌زند. بنابراین نتانیاهو با تغییر رنگ تصویر نمی‌تواند ماهیت آن را برای ارتشی که بارها طعم تلخ شکست از مقاومت فلسطین چشیده، تغییر دهد. این ارتش البته به اجبار می‌جنگد و گاهی پایش به تئاتر و سکانس پایکوبی‌ هم می‌رسد اما گوش آن روی غرش‌های پیاپی موشک‌های ضدتانک مقاومت بسته نیست. نتانیاهو با این ارتش و تئاترهای آن نمی‌تواند پیروزی را محقق کند اما مایل است به امید پیدا شدن راهی، همه را سرگرم نگه دارد. از این‌رو در تعریف یک صحنه دو ادعای متناقض بیان می‌کند.
مقاومت در غزه اصولاً در زیرزمین و نیز در بین جمعیت است. مهمات آن در زیرزمین و بخش عمده‌ای از نیروهای عملیاتی آن زیرزمین قرار دارند. این نیروها با تجهیزات خاص مخابراتی به بیرون وصل هستند و به شکار موقعیت‌ها پرداخته و در لحظه‌ای که باید، وارد صحنه می‌شوند، ضربه خود را می‌زنند و باز می‌گردند. اما طرف مقابل در حالی که هیچ اطلاعی از زیرزمین ندارد تا بتواند به آن آسیب بزند، در معرض هجوم مقاومت غزه از پایین و از بالا قرار دارد. کاملاً واضح است که در این صحنه نسبت آسیب چه طرفی بیشتر است.
عملیات روانی اسرائیل گاهی به طور دقیق هماهنگ نمی‌شود. از این رو می‌بینیم که مقامات ارتش در یک جا ادعای برتری دارند و در جای دیگر اذعان می‌کنند مقابله با حماس بسیار دشوار است و به سختی پیش می‌رود.
4- یکی دیگر از جنبه‌های عملیات روانی رژیم غاصب این است که خود را «سرپا» معرفی می‌نماید. بر این اساس مقامات نظامی و امنیتی اسرائیل - در یک روند معکوس - بیش از مقامات سیاسی آن در عرصه رسانه‌ها و اظهارنظرها ظاهر شده‌اند. نیروهای نظامی - امنیتی کار را در میدان جنگ انجام می‌دهند و اگر دستاوردی داشتند، مقامات سیاسی و رسانه‌ای به سخن درمی‌آیند.
اما در زمانی که دستاورد نظامی وجود ندارد و به این دلیل بخش نظامی تحت فشار بخش سیاسی قرار می‌گیرد، فرماندهان نظامی برای پر کردن خلأ، به سرگرم‌سازی مخاطب و برجسته‌نمایی اقدامات و راهبردهای خود می‌پردازند. در این صحنه ما شاهد اظهارنظرهای روزانه مقامات نظامی اسرائیل هستیم و رسانه‌های مختلف با عبارات «گالانت گفت»، «سخنگوی ارتش گفت»، «ایزنکوت گفت» و... هر روز خبر می‌دهند و «نزدیک شدن به نابودی حماس» به ترجیع بندشان تبدیل شده است. کاملاً واضح است که فرماندهان ارتش در حال پوشاندن ضعف‌های مفرط خود در مقابل حماس می‌باشند و اگر تصویری از پیروزی وجود داشت، آنان را از اظهارنظر و سوگند خوردن به تلمود بی‌نیاز می‌کرد. ارتش اسرائیل با دو لشکر و دو تیپ ویژه، نزدیک به 70 روز است درگیر سیطره بر 360 کیلومتر مربع می‌باشد. اگر در این دوران، روزانه تنها پنج کیلومتر مربع یعنی به ازای هر کدام از 14 تیپ درگیر در جنگ غزه، روزانه 357 مترمربع را به تصرف درآورده بود، اینک کل این منطقه در تصرف آن قرار داشت اما در طول 70 روز و با بهره‌گیری از 14 یگان نظامی یعنی 14 تیپ و با وجود استفاده شدید از بمب‌افکن‌ها کمتر از 100 کیلومترمربع از کل حجم غزه را صحنه تاخت و تاز کرده و بر یک کیلومتر آن هم تسلط ندارد و در همه جا در حال ضربه خوردن می‌باشد.
این ارتش علی‌رغم گذشت 70 روز که طولانی‌ترین جنگ رژیم
از 1330/ 1950 تاکنون می‌باشد، به‌طور مطلق با ناکامی مواجه بوده است. فرماندهان ارتش برای آنکه این حقارت به چشم نیاید از یک‌سو هر روز وعده فردا می‌دهند و از سوی دیگر خود را در کانون فرمول حل مسئله معرفی می‌نمایند. ارتش در حالی که نتانیاهو را برای به نتیجه رساندن راه‌حل سیاسی تحت فشار قرار داده و بر این اساس رئیس موساد در دوحه خیمه زده است، وانمود می‌کند آتش‌بس را تنها با تحقق آزادی اسرا قبول خواهد کرد. بر این اساس صفحات رسانه‌ها پرشده از عباراتی نظیر «گالانت گفت هیچ آتش‌بسی بدون آزادی اسرا برقرار نخواهد شد».
این‌ها را ارتش برای سرپا دیده شدن نیاز دارد اما واقعیت این است که ابتکار عمل دست حماس است و حماس رژیم اسرائیل را وادار به توقف جنگ خواهد کرد. شاید در هفته‌های اول، ارتش اسرائیل گمان می‌کرد تاب‌آوری مقاومت و مردم غزه چند هفته بیشتر نخواهد بود اما حالا که از چند ماه عبور کرده، دریافته است که در محاسبه اندازه تاب‌آوری غزه دچار خطای راهبردی شده است. هزینه‌های این خطای راهبردی با انجام عملیات روانی قابل تخفیف نیست. مقاومت می‌تواند هر‌طور بخواهد صحنه جنگ را مدیریت کند و لذا می‌تواند مدت مدیدی مقاومت نماید اما آیا جامعه چندپارچه اسرائیلی هم قادر به ماندن در دالان تاریک و دهشت‌زا در زمانی نامعلوم هست؟

سعدالله زارعی

«دریای سُرخ منطقه ماست»
 
 
 
  علیرضا تقوی نیا - international@khorasannews.com
 
 اوایل جنگ در غزه و زمانی که انصارا... یمن به اسرائیل درمورد عدم ورود به فاز حمله زمینی به غزه هشدار داد، خیلی‌ها این موضع را جدی نگرفتند، اما سه روز پس از شروع حمله زمینی، یمن با چند موشک و پهپاد، بندر و شهر ایلات در جنوبی‌ترین نقطه فلسطین اشغالی را هدف گرفت تا نشان دهد پای حرفش ایستاده است. اکنون نیز ممانعت نیروهای مسلح یمن از تردد کشتی‌های مرتبط با اسرائیل در دریای سرخ و محیط پیرامون آن، کار را برای تل‌آویو و پایتخت‌های حامی آن دشوار کرده است، به طوری که اقدامات اخیر یمن یکی از مؤلفه‌های مؤثر بر محاسبات آمریکا، انگلیس، رژیم اسرائیل و هم‌پیمانان آن ها در قبال جنگ و بحران غزه به شمار می‌آید. در آخرین تحول «اسکای‌نیوز عربی» به نقل از یک مقام وزارت دفاع آمریکا خبر داد که ایالات متحده در تلاش است ۴۰ کشور را به ائتلاف بین‌المللی دریایی ملحق کند. به گفته این مقام آمریکایی «نیروی دریایی یادشده، منطقه‌ای به وسعت سه میلیون مایل از آب‌های بین‌المللی را زیر نظر خواهد گرفت و شامل کشورهای عضو فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) می‌شود.» با توجه به سرنوشت ائتلاف‎سازی‌های قدیمی آمریکا از هم اکنون شکست ائتلاف دریای سرخ را هم می‌توان پیش‌بینی کرد؛ به‌ویژه این که ائتلاف یادشده دربرابر یمنی‌ است که از آزمون سخت جنگ هشت‌ساله با مدرن ترین ارتش‌های منطقه سربلند بیرون آمده و امروز تحلیلگران اذعان دارند که نمی‌توان نقش یمن را در تعیین سرنوشت منطقه نادیده گرفت. اما در این بین، وزیر دفاع کشورمان در واکنش به تشکیل ائتلاف دریایی برای مقابله با محاصره دریایی اسرائیل در دریای سُرخ علیه ارتش یمن اعلام کرد : «دریای سُرخ منطقه ماست و روی آن تسلط داریم و در این منطقه کسی نمی تواند مانور بدهد». در خصوص اظهارات صریح وزیر دفاع ایران چند نکته باید ذکر شود.1- منظور امیر آشتیانی از جمله «دریای سُرخ منطقه تحت تسلط ماست»، احتمالا این است که جمهوری اسلامی و متحدانش بر این دریا سیطره نسبی دارند و می توانند با ائتلاف بین المللی دریایی جهت حمایت از اسرائیل مقابله نمایند. نکته دیگر این است که این اولین بار است که مقامات رسمی ایرانی این گونه درباره تسلط خود بر دریای سُرخ سخن می گویند؛ دریایی که حدود ۲۰۰۰ کیلومتر با سواحل ایران فاصله دارد.2- دکترین دفاعی جمهوری اسلامی از دهه ۹۰ شمسی به بعد ، بر حضور و تاثیرگذاری در آب های بالای مدار ۷ درجه شمالی در محدوده اقیانوس هند و دریای سُرخ تاکید دارد و به نظر می رسد با توجه به اتحاد راهبردی ایران و دولت نجات ملی یمن، این تاثیرگذاری چشمگیر و قابل توجه گشته است تا جایی که ارتش یمن توانسته تا حد زیادی مانع از تجارت اسرائیل در دریای سُرخ شود.3- در سال های اخیر شناورهای جنگی ایرانی حضور پرشماری را در آب های دریای سُرخ و خلیج عدن داشته اند و ترکیب دریانوردی آنان در این نقطه و همکاری با نیروی دریایی یمن می تواند اثر قابل توجهی درپی داشته باشد.4- ایران از طریق متحدانش ظرفیت بالایی برای تاثیرگذاری در دریای سُرخ پیدا کرده است و با تقویت آن ها اجازه نمی دهد کنترل تنگه باب المندب از دست دولت نجات ملی یمن خارج شود.5- روزانه حدود ۶۰ کشتی غول پیکر از تنگه باب المندب و دریای سُرخ عبور می کنند و با توجه به قابلیت های نیروی دریایی یمن شامل موشک های کروز و قایق های تندرو و مین ریز ، بعید است ائتلاف مدنظر آمریکا به اهداف خود دست یابد و اطمینان امیر آشتیانی نیز با اطلاع از این توانایی ها ناشی می شود.6- آمریکا و متحدانش هیچ راهی برای توقف ارتش یمن در دریای سُرخ ندارند جز این که از طریق عملیات های آبی-خاکی سواحل یمن را تصرف کنند که آن هم در شرایط کنونی برای واشنگتن امکان پذیر نیست.نکته مهم این جاست که سواحل تحت کنترل ارتش دولت نجات ملی یمن هم طولانی بوده و نیز عوارض طبیعی زیادی دارد که بعید می نماید ایالات متحده از طریق بمباران هوایی بتواند سکوهای موشکی و شناورهای تندروی نظامی آن را نابود کند.7- یکی از مولفه های قدرت هر کشور ، تسلط با واسطه یا بی واسطه بر نقاط مهم راهبردی و تنگه های آبی است که می تواند هم پرستیژ بین المللی یک کشور را بالا ببرد و قدرت چانه زنی آن را در معادلات بین المللی افزایش دهد؛ و نیز از جنبه گسترش حوزه نفوذ امنیتی ، می تواند سهم یک دولت را در برقراری امنیت تجارت بین الملل فزونی داده و به تبع آن منافع سیاسی و اقتصادی بیشتری را نصیب آن کند. در نهایت باید گفت استراتژی جمهوری اسلامی در حمایت از متحدانش در نقاط مهم ژئوپلیتیکی منطقه غرب آسیا، موفقیت های بسیاری در پی داشته و ایران سعی دارد این دستاوردها را حفظ کند و گسترش دهد

 

اگرچه امروز دریاچه ارومیه «آب» ندارد، اما بیش از دو دهه است که برای بسیاری «نان» داشته و در کمال تأسف هزاران میلیارد تومان از بودجه و بیت‌المال کشور در بستر پر از نمک و املاح آن هدر رفته است.
از دهه ۷۰ مسئولان از طرح‌ها و برنامه‌هایی حرف می‌زنند که با چند هزار میلیارد تومان اعتبار برای احیای دریاچه ارومیه شروع می‌شود و پایان باز آن‌ها به وخیم‌تر شدن حال و روز این اکوسیستم می‌رسد.
بعد از طرح‌هایی که ستاد ملی احیای دریاچه ارومیه طی دو سال اخیر اعلام کرد و برخی از آن‌ها نیز عملیاتی شد، حالا تصاویر ماهواره‌ای نشان می‌دهند وضعیت دریاچه اصلاً خوب نیست و شاید با گرم شدن هوا، دیگر گریزی از خشک شدن صددرصدی آن نباشد.
یعنی، دور نیست روزی که طوفان‌های نمکی چشم‌های بسته را به سوی واقعیت‌ها باز کنند و این‌بار دریاچه نمک انتقامش را از انسان‌هایی بگیرد که با بی‌مبالاتی باعث مرگ آن شدند.
به استناد آخرین تصاویر ماهواره‌ای از دریاچه ارومیه در یک سال اخیر حدود ۸۰ درصد از ۸۷۸ کیلومتر مربع آب باقیمانده در آن هم خشک شده و حالا کلاً ۴ درصد از سطح آب یعنی حدود ۱۷۰کیلومتر مربع باقی مانده است. به گفته کارشناسان این اتفاق برای دریاچه عظیمی مثل ارومیه به منزله مرگ قطعی است.‌ای کاش حداقل مسئولانی که هر ماه از احیای دریاچه سخن گفته و هزاران میلیارد تومان از سرمایه ملی را بدون هیچ خروجی مثبتی هدر داده‌اند مقابل افکار عمومی و دادگاه پاسخگو می‌شدند. همین چند وقت پیش بود که یکی از آقایان مدعی شد «دریاچه ارومیه خشک نشده و شایعاتی که در خصوص خشک شدن کامل آن منتشر شده است، صحت ندارد...»
این حرف‌ها حدود سه ماه پیش عنوان شد و در آن روز حجم آب دریاچه یک میلیارد و ۳۶۰ میلیون مترمکعب اعلام شده بود. این رقم در مقایسه با سال‌های قبل‌تر، مهر تأییدی بر زنده شدن دریاچه بود، چون در سال ۱۳۹۴ این عدد یک میلیارد مترمکعب بود و حالا ارتفاع آب حدود ۹سانتی‌متر بیشتر از سال ۱۳۹۴ را نشان می‌دهد.
وقتی مسئولی می‌گوید «در مهرماه سال ۱۳۹۴ تراز دریاچه ارومیه ۰۴/۱۲۷۰ بوده، اما اکنون این عدد به ۱۸/۱۲۷۰ رسیده که نشان‌دهنده افزایش است... و امروز مساحت دریاچه ارومیه هزار کیلومتر است، در حالی که این عدد در سال ۱۳۹۴ حدود ۷۰۰ کیلومتر بوده است.» یا کارشناسانه صحبت نمی‌کند یا اطلاعات غلط می‌دهد.
در کمال تأسف حال و روز دریاچه نشان می‌دهد آنچه طی سال‌های اخیر بیش از هر کار دیگری انجام گرفته «اطلاعات غیردقیق مسئولان به جامعه بوده است.» بدتر اینکه هر کس انگشت اتهام را به سمت دیگری نشانه می‌رود و همین هم یعنی فرار از مسئولیت و پاسخگو نبودن در مقابل عملکرد‌های اشتباه.
امروز جایگاه ستاد احیای دریاچه ارومیه به شدت تنزل یافته است و محول کردن آن به استانداری آذربایجان غربی نشان دهنده اهمیت نداشتن موضوع برای مسئولان است.
وقتی از وضعیت این دریاچه تنها به عنوان یک مشکل زیست محیطی یاد می‌شود، می‌توان باور کرد که رسیدگی به وضعیت آن جزو اولویت‌ها نیست.
نگرش به دریاچه ارومیه مانند این است که عزیزی با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کند و ما از حقیقت فرار می‌کنیم.
جالب است به جای رساندن آب به دریاچه، این روز‌ها نمک‌های آن را بار می‌کنند و می‌برند که همین کار هم می‌تواند بیماری‌های زیادی را به همراه داشته باشد.
سؤال اصلی این است که اعتبارات ستاد احیای دریاچه ارومیه کجا رفت؟ تصفیه آب فاضلاب شهرستان‌های تبریز، ارومیه و دیگر شهرستان‌های حاشیه دریاچه ارومیه که در مراحل پایانی است، اصلاح الگوی مصرف آب در بخش کشاورزی و جلوگیری از حفر چاه‌های غیر مجاز از عواملی هستند که می‌توانند به احیای دریاچه ارومیه کمک کنند، اما اجرا و عملیاتی کردن آن‌ها هم آنقدر کند پیش می‌رود که به «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» تبدیل خواهند شد.
حدود ۱۵ سال است راه‌های مختلفی برای احیای دریاچه مطرح شده، اما هنوز به نتیجه نرسیده‌اند و این اواخر بیش از ۵۰ نفر از نمایندگان با رئیس‌جمهور و دفتر مقام معظم رهبری مکاتباتی انجام داده و بر اساس آن درخواست کرده‌اند نسبت به انتقال آب از دریای خزر و رودخانه وان ترکیه به دریاچه ارومیه اقدام شود.
اما آیا این کار‌ها ثمری خواهند داشت یا ادامه همان بازی‌های تلف کردن وقت و سرمایه‌های کشور است و دیگر هیچ...!
هر چه هست، دریاچه ارومیه هم اکنون در وضعیت زیست‌محیطی نامطلوبی قرار گرفته است و نیاز به همت و همراهی همه مسئولان برای رهایی از خشک شدن دارد، اما نزول جایگاه ستاد احیای دریاچه ارومیه و سپرده شدن آن به دست مسئولان محلی نشان از توجه نکردن به این مشکل بزرگ زیست محیطی ملی دارد.

سواد سیاسی و تمایل به رأی دهی

هوشمند سفیدی

آرمان امروز :  اوگن برتولت فریدریش برشت نمایش‌نویس شهیر آلمانی می‌گوید: بدترین بی‌سوادی، بی‌سواد سیاسی است؛ وی کر و کور است، درک سیاسی ندارد و نمی‌داند که هزینه زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان، همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند، او حتی به جهالت خود افتخار می‌کند و سینه به جلو می‌اندازد و می‌گوید که… : “از سیاست بیزار است”. چنین آدم سبک مغزی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است. کریک و لیستر در سال ۱۹۹۷ “سواد سیاسی” را این گونه تعریف می‌کنند: سواد سیاسی، دانش، مهارت‌ها و نگرش‌هایی هستند که افراد برای با سوادشدن سیاسی و توانایی به کارگیری سواد لازم دارند. “سواد سیاسی”، پتانسیلی برای مشارکت سیاسی آگاهانه در نظر گرفته می‌شوند، کاسل براین باور است: اگر افراد از نظر سیاسی با سواد باشند، تفاوت‌های جزئی را درک می‌کنند و مفاهیم و واقعیت‌های اساسی سیاسی را می‌شناسند، از سواد سیاسی با اسامی دیگری مثل تجربه‌های سیاسی، آگاهی سیاسی و قابلیت شهروندی نیز یاد می‌شود. (سلطانی، ۱۳۹۶ : ۹۷)

آموزش و افزایش توانایی‌های شناختی و دانش افراد، تأثیر مثبتی بر تمامی رویدادهای سیاسی شامل دموکراسی، حاکمیت قانون و آزادی سیاسی دارد و قابلیت‌ها، نگرش‌ها و رفتار را در راستای مشارکت سیاسی در طول زندگی تغییر می‌دهند. هدف از توسعه این قابلیت‌ها، تربیت شهروندانی است که به طور دموکراتیک در زندگی سیاسی شرکت کنند .

   دای جان و پرویسکو در سال ۲۰۱۰ اذعان داشتند که مشارکت سیاسی، نیازمند دانش درباره موضوعات سیاسی، مهارت‌های استفاده از ابزارهای سیاسی و در اختیار گرفتن رویه مناسب و بسنده است. (غفاری هشتجین، ۱۳۸۹ : ۹۶) گوتمن نیز براین باور است که آموزش سیاسی به معنای پرورش دانش‌ها، نگرش‌ها و مهارت‌های لازم برای مشارکت سیاسی، گونه‌ای اولویت و تقدم نسبت به سایر ارزش‌ها دارد. (غفاری هشتجین،۱۳۸۹: ۹۹)

اما، بین سواد و آگاهی سیاسی چه رابطه ای می توان یافت؟ بی‌تردید، سواد یک پیش نیاز مهم در توانمندسازی سیاسی افراد، و بستر دریافت و توسعه آگاهی سیاسی است. نقش سواد در شکل‌دهی به بخش پایدار آگاهی سیاسی افراد، مبرهن و غیرقابل اغماض است، زیرا گام نخست در این مورد محسوب می‌شود و نمی‌توان از یک فرد بی‌سواد، انتظار دستیابی به آگاهی سیاسی بالا و موثر را داشت.  آنتونی گیدنز اعتقاد دارد که سواد عبارت از توانایی افراد در خواندن و نوشتن است. (گیدنز ۱۳۷۳ : ۵۰) همچنین جوزف نای (۱۹۹۵) سواد را یک پیش‌بین کننده اساسی مشارکت می‌داند (حیدری، ۱۳۹۶ : ۱۴۸) مطالعاتی که در ارتباط با سطح تحصیلات انجام گرفته، حاکی است که شهروندانی که تحصیلات عالیه دارند، بدون توجه به نوع فعالیت، بیشتر در سیاست مشارکت می‌کنند. همچنین افراد تحصیلکرده در مورد توانایی درک سیاسی، حداقل از اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند. (قوام، ۱۳۹۵ : ۱۴۳-۱۴۲) به‌عبارت دیگر، سواد با ایجاد نظم و تشکل فکری، ایجاد حساسیت به منافع شخصی و جامعه‌پذیری توسط فرهنگ سیاسی بر مشارکت سیاسی و مشارکت انتخاباتی تأثیرگذار است (رضی، ۱۳۸۰ :۲۲۷)؛ پس سواد در وهله اول و تحصیلات عالیه در ادامه آن، امری ضروری، مقدماتی و تسهیل‌کننده برای رسیدن به آگاهی از جمله آگاهی سیاسی و در نهایت ایفای نقش سیاسی توسط افراد است، در اینجا شایسته به‌نظر می‌رسد در مقابل سواد، از نقش عامل بی‌سوادی در ضعف آگاهی و کاهش مشارکت سیاسی نیز بحث شود.آیا داشتن سواد و تحصیلات، فرد را درخصوص رأی دهی در چه وضعیتی قرار می دهد؟

ارسطو نیز بر این عقیده بود که گروهی از مردم، طبیعتاَ  برده هستند و انسان‌ها، متفاوت آفریده شده‌اند و به همین دلیل هیچوقت، عقلایی نخواهند شد، حتی اگر قابلیت تحصیل و روشن‌شدگی داشته باشند. به طور خلاصه، پین جامعه را عامل نادانی می‌دانست. (اسپریگنز، ۱۹۷۹ : ۹۳) بنابراین می‌توان گفت که سواد و تحصیلات عالیه، نقش مهمی را در بروز رفتار سیاسی آگاهانه دارند و در مقابل آن بی‌سوادی، کم‌سوادی و یا فقدان آگاهی می‌توانند عوامل محدودکننده و یا دلیل انتخاب ناآگاهانه باشند. رابرت دال براین باور است که هرگاه شخصی فکر کند دانش و آگاهی او محدودتر از آن است که بتواند با داخل‌شدن در سیاست، به کارآیی کافی برسد، ترجیح می‌دهد که کمتر در آن مشارکت کند. (دال-۱۹۸۵) در کتاب جمهوریت افلاطون آمده است: سقراط رأی‌دادن را یک مهارت می‌داند و نه یک توانایی ذاتی و براین باور است که یک مهارت، محتاج آموزش است؛ رأی‌دادن همه شهروندان بدون آموزش‌های لازم، همانقدر غیرمسئولانه است که سپردن ناخدایی کشتی به کسی که از دریا هیچ چیزی نمی‌داند. (خطایی، آزاده (۱۳۹۶). “مشکل سقراط با دموکراسی چه بود؟ وبلاگ شخصی مدرسه زندگی)؛ جان استوارت میل نیز اعتقاد به محدودیت حق‌رأی به افراد باسواد و فرهیخته داشت، او نگران از اکثریت نافرهیخته و بی‌سواد، پیشنهاد کرد حق‌رأی به باسوادها محدود شود و ضمانت و شرایط برتر خاص رأی مردم افزایش یابد. (بال،۱۳۹۵ : ۱۷۸)  افلاطون نیز مخالف دادن حق رأی به عموم است و به همه دلیل، دموکراسی آتنی را به نقد می‌کشید و براین باور بود که آن، سرنوشت جامعه را بازیچه هوس توده مردم می‌کند. و توده مردم در امور سیاسی از داوری درست ناتوانند و رهبری درست هم نمی‌تواند توده مردم را هوشیار و خردمند کند. (صادقی، ۱۳۹۳ : ۷۹) “سومین” در کتاب خود تحت عنوان “دموکراسی و نادانی سیاسی” اذعان می‌‌کند: “دانش سیاسی، علی‌رغم افزایش آموزش و قابلیت دسترسی به اطلاعات، چندان افزایش نیافته است. تقاضا برای اطلاعات و نه تأمین آن، محدودیت اصلی یادگیری سیاسی در دنیایی است که اکثر مردم به طور منطقی درباره امور سیاسی ناآگاهند. این خلاء دانش و آگاهی با اعتقاد ما به دموکراسی، سخت منطبق می‌شود، چراکه اصولاً برای پی‌بردن به آنچه که حکومت باید انجام دهد و ثانیاً انتخاب نامزدهایی که اولویتشان را به انجام می‌رسانند، به مردم عادی متکی است. (سومین، ۲۰۱۶ : ۴۵)

حتی در امریکا نیز وقتی مشکلات انتخابات بررسی می شود از هشت مسئله مهم نام می برند که دو  مسئله شامل “تعداد بی شمار رأی دهندگان ناآگاه” و “رأی دهندگان فاقد صلاحیت” هستند. (گریفین، ۲۰۱۸) همچنین، دیلی مارتینس (۱۹۷۱) در مقاله ای تحت عنوان “آگاهی سیاسی و توزیع سایر منابع اجتماعی” برای رأی آگاهانه اطلاعات سیاسی یا آگاهی سیاسی را مهمترین شاخص رأی آگاهانه می داند. (مارتینس، ۱۹۷۱)؛ از نظر ارسطو، انجام کارکرد کامل نظام‌های دموکراتیک، مستلزم وجود شهروندانی باسواد از نظر سیاسی است، لذا، توسعه و تکامل فردی، به بهترین وجه از طریق مشارکت فعال، با برخورداری از دانش سیاسی حاصل می‌شود (قوام، ۱۳۹۵ : ۳۳-۱۳۵)   گابریل تارد، فرد را به عنوان کوچکترین ذرات تشکیل دهنده اجتماع قرار می‌دهد که با مجهزشدن به مفهوم میل و آگاهی، پایه‌های شکل‌گیری تغییرات اجتماعی را ایجاد می‌کنند. (طاهری کیا، ۱۳۸۴: ۵۴)   باید اذعان داشت که میان میزان آگاهی سیاسی – اجتماعی افراد و مشارکت سیاسی-اجتماعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، یعنی کسانی که آگاهی بالاتری نسبت به مسائل سیاسی- اجتماعی دارند، مشارکت بیشتری نیز در مسائل سیاسی – اجتماعی خواهند داشت. اگر مشارکت افراد را به دو دسته فعال و پیرو تقسیم کنیم، معمولاً مشارکت از نوع اول آگاهانه است، اما در صدد بالایی از افراد به دلیل عدم آگاهی کافی و صحیح و کامل از مسائل سیاسی – اجتماعی، نمی‌توانند مشارکت فعال و تأثیرگذاری در جریانات سیاسی – اجتماعی داشته باشند و در قالب مشارکت غیرفعال در مسائل سیاسی – اجتماعی شرکت می‌کنند. (احد باصری،۱۳۸۹ : ۱۰۳) در هر صورت چنین به نظر می‌رسد عوامل پیچیده‌ای مثل آگاهانه یا ناآگاهانه بودن، عقلایی یا غیرعقلایی بودن، خودخواهانه یا بدون خودخواهی بر رفتار رأی‌دهی تأثیر می‌گذارد. (هیوود،۱۳۸۹: ۳۴۳)

 

فساد چای دبش و سکوت فراگیر نهادهای دولتی

 

با سپری‌شدن چند هفته از افشای پرونده چای دبش همچنان بخش بزرگی از شهروندان ایرانی چشم‌انتظار اطلاع‌رسانی دقیق و پی‌درپی نهادهای دولتی و قضائی درباره این پرونده بزرگ هستند. پیگیری اخبار مربوط به این پرونده به بخشی از پیگیری روزانه شهروندان زیادی در شبکه‌های اجتماعی مبدل شده؛ چون در صداوسیما نیز درباره این پرونده اطلاع‌رسانی ویژه‌ای روی نداده است. بنا بر آنچه تاکنون رسانه‌ای شده است، حجم تخلفات مرتبط با پرونده چای دبش موجب شده تا این پرونده به‌عنوان بزرگ‌ترین پرونده فساد در تاریخ کشور حساسیت‌های درخورتوجهی در افکار عمومی ایجاد کند. با وجود عطش فراوان افکار عمومی و بزرگی ارقام مرتبط با این پرونده که رسانه‌ای شده و نیز شرایط ویژه کشور؛ اما متأسفانه همچنان اطلاع‌رسانی انجام‌شده درباره این پرونده نازل و محدود و قطره‌چکانی و کم‌اثر است.

1- فساد و تخلف بزرگ چای دبش به هر علت و عاملی بروز کرده باشد، در درون دولت روی داده است؛ یعنی اختصاص ارز درخور‌توجه و غیرضرور به چای دبش نتیجه سیاست‌ها و اقدمات و دستورهایی است که در اجزای دولت و از‌جمله بانک مرکزی و وزارت جهاد کشاورزی و دیگر دستگاه‌های دولتی روی داده و دولت به‌عنوان مسئول اداره کشور تاکنون به افکار عمومی توضیح نداده و دست‌کم در اطلاعیه‌هایی درباره ابعاد مختلف فساد روی‌داده، افراد و مسئولان و سازمان‌های دخیل در پرونده، ارقام دقیق تخلف روی‌داده، فرایند تخلف و آمارهای مربوطه به موضوع، تاکنون اطلاعات درخوری به افکار عمومی ارائه نداده است. هیچ‌یک از مسئولان بلندپایه اجرائی کشور از‌جمله رئیس دولت و معاون اول نیز هیچ‌گونه اطلاعات روشن و قابل اعتنایی درباره ابعاد فساد چای دبش منتشر نکرده‌اند و البته توضیحات روشنگر یا موضع‌گیری صریحی نداشته‌اند. بانک مرکزی نیز هیچ اطلاعات درخور و روشنی درباره ابعاد فساد روی‌داده منتشر نکرده و حتی نهادهای امنیتی و انتظامی نیز اطلاعیه‌ای صادر نکرده و به افکار عمومی درباره ابعاد فساد روی‌داده، مسئولان دخیل در پرونده، روند بروز فساد و اقدامات نهادهای امنیتی و انتظامی درباره فعالیت‌های‌شان در شناسایی و برخورد با فساد افشا‌شده منتشر نکرده‌اند! قاعدتا پرونده چای دبش از نظر منافع ملی و امنیت ملی و حساسیت‌های ملی نسبت به آن قابل مقایسه با پرونده دو روزنامه‌نگاری نیست که در پی حوادث سال قبل بازداشت شده و اطلاعیه مفصلی درباره آنان صادر شد! صداوسیمای دولتی که در گذشته در‌باره فساد موضع‌گیری‌های جناحی مشهودی داشت، درباره روشن‌کردن ابعاد موضوع اقدام حرفه‌ای و آگاهی‌بخش اثرگذاری نداشته است. در این شرایط مشخص نیست چرا نهادهای مسئول دولتی درباره این فساد سکوت پیشه کرده و به روشنگری در‌این‌باره نپرداخته‌اند؟ همچنین خبری از نهادهای عریض و طویل نظارتی درون نهاد دولت نیست. مشخص نیست چنین نهادهای نظارتی دورن دولت که فلسفه وجودی‌شان و بودجه‌های گزافی که دریافت می‌کنند تا دولت را پایش کنند و مانع بروز فساد شوند و در صورت وقوع فساد به‌سرعت در برابر آن اقدام کنند، چه فعالیتی درباره اختصاص ارز نجومی به چای دبش و شرکت‌های مرتبط داشته‌اند و نتیجه اقدامات احتمالی آنان چه بوده است؟ یا اگر اقدامی نکرده‌اند، چرا؟ ادامه سکوت و بی‌توجهی به افکار عمومی و حقوق عمومی درباره این پرونده نه‌تنها گرهی از کار دولت باز نمی‌کند؛ بلکه بر حجم پرسش‌ها و ابهام می‌افزاید.

2- قوه قضائیه نیز تاکنون به صورت رسمی و روشن اطلاعات درخوری درباره پرونده چای دبش منتشر نکرده است. اگرچه رئیس قوه قضائیه در سخنانی اشاره‌ای به موضوع داشت و اینکه تاکنون متخلفان مدعایی دولت به قوه قضائیه معرفی نشده‌اند؛ اما دستگاه قضا به صورت رسمی درباره ابعاد و جزئیات فساد روی‌داده، اشخاص بازداشت‌شده، کشفیات دستگاه قضا و ریشه‌های فساد روی‌داده و زمینه‌های بروز چنین فسادی تاکنون اطلاعیه‌ای صادر نکرده و اطلاعات خاصی را منتشر نکرده است. چرا دستگاه قضا در‌باره عملکرد زیر‌مجموعه خود در پیشگیری، نظارت و برخورد با فساد روی‌داده افکار عمومی را در جریان نمی‌گذارد؟ چرا تاکنون قوه قضائیه اطلاعات ویژه‌ای در‌باره این پرونده صادر نکرده است؟

3- مجلس نیز در برابر فساد روی‌داده چندان ورودی نداشته و خبری از استیضاح یا طرح سؤال از مسئولان عالی‌رتبه اجرائی نیست! فردی به مجلس کشیده‌ نشد، شعاری داده نشد، تجمع نمادینی انجام نشد، بیانیه‌ای امضا نشد، در سخنان پیش از دستور مجلس ابعاد فساد روی‌داده و چرایی بروز آن و مسئولان دخیل در پرونده و چرایی استمرار این فساد در ماه‌های متوالی و چند سال، ناتوانی دستگاه نظارتی در کشف یا نظارت بر عملکرد دولت کمتر مورد توجه قرار گرفت و مجلس به صورت یکپارچه درباره موضوع فساد چای دبش وارد عمل نشد!

4- در چنین شرایطی که شرکت چای دبش با اتهامات بزرگی روبه‌رو است، نیز شرکت چای دبش که «بزرگ‌ترین رسالت خود را تأمین و نگهداشت رضایت و اعتماد مشتریان خود» دانسته، تاکنون در‌باره پرونده فساد روی‌داده اطلاعیه‌ای صادر نکرده است.

5- موضوع فساد به‌ویژه فساد‌های بزرگ در سال‌های گذشته به یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف و استهلاک اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی مبدل شده است؛ در‌حالی‌که برای ریشه‌یابی موضوع کمتر کار کارشناسی انجام شده و کمتر افکار عمومی مَحرم دانسته شده است. در این شرایط شهروندان ایرانی حق دارند که پرسش کنند در این روزها که بخش بزرگی از ملت ایران تحت فشار تورم و گرانی ناشی از آن، تحریم‌های کمر‌شکن، ناکارآمدی دولتی، بی‌کاری و فقر و تشدید شکاف‌های درآمدی است، شما مسئولان به چه کار مشغول هستید؟

 در سال‌های 58 و پس از آن گروهی از ایرانیان تحصیل‌کرده در بهترین دانشگاه‌های جهان و ایران با موقعیت عالی شغلی و کاری، از کار و شغل گذشته و گروه زیادی از اینان لباس رزم بر تن کرده یا عازم غرب کشور شدند و در مقابل تجزیه‌طلبان ایستادند یا پس‌از‌آن به جبهه‌های جنگ با عراق رفته و با دادن جان‌شان مانند چمران، راهی دیگر برگزیدند؛ اما امروز گویا به‌دست‌گرفتن موقعیت‌های شغلی فرصتی است که برای رسیدن به آن می‌توان از بسیاری چیزها گذشت! آیا اندیشیده‌ایم که ایران امروز در چه حالی است؟

درباره تشییع باشکوه شهدای دفاع مقدس
شهید و میدان فرهنگی
 
محمدجواد محسنی: از کوچه‌ پس‌‌کوچه‌ها، خود را به زیر پل کالج می‌رسانم، اگر از اینجا هم عبور کنم، براحتی تا خود دانشگاه تهران می‌ر‌سم، یک لحظه مقابل موتور یک مأمور را می‌بینم، محکم  می‌گوید: «راه بسته است، کجا؟» می‌گویم: «تشییع شهدا!» و او با جدیت می‌خواهد که موتور را پارک کنم و پیاده ادامه مسیر دهم. با خود گفتم حتما می‌شود به بهانه‌ای از مامور هم عبور کرد. احتمالا اگر بگویم، دفتر کارم در خیابان سعید است، می‌گذارد عبور کنم! از من می‌پرسد: «پس چرا پارک نمی‌کنی؟» به شوخی می‌گویم: «دنبال بهانه می‌گردم!» و او می‌گوید: «شهدا بهانه را از ما گرفته‌اند». در خود فرومی‌ریزم! چقدر این جمله دقیق است. شهدا بهانه را از ما گرفته‌اند! نمی‌دانم مامور انتظامی چقدر به این جمله فکر کرده است، یا اینکه از کدام دانشگاه فارغ‌التحصیل شده که چنین ادبیات دقیقی به ‌کار برده است اما حسابی این جمله حرف برای گفتن دارد.
همین‌طور که به جمله مامور انتظامی فکر می‌کنم، حوالی تئاتر شهر خود را وسط جمعیتی می‌بینم که یکدیگر را نمی‌شناسیم اما در مسیری مشخص به سمت هدفی واحد حرکت می‌کنیم. فضای خاصی بر جمعیت حاکم است، حضور ۱۱۰ شهید گمنام در شهر تهران حال و هوای شهر را عوض کرده است. تاثیر مراسم تشییع در چهره مردم شرکت‌کننده کاملا مشخص است. حتی خیابان‌های بی‌حس و حال تهران هم از این تشییع متأثر شده است. جالب است، یکی از مشخصات ارتباط مدرن را گسست بین زمان و مکان می‌دانند اما «پدیده تشییع شهدا» این قدرت را دارد که در کانونی‌ترین جلوه مدرنیته در ایران یعنی دانشگاه تهران، دوباره مکان و زمان را به هم پیوند دهد و به آن روحی جدید ببخشد.
اغلب زبان رسانه در توصیف شهید الکن است، زیرا گنجاندن یک سبک زندگی اراده‌مند، نه کار سهلی است که از قلم حقیر برآید و نه واژگان این سطور کشش دارد اما از سویی پدیده تشییع شهید از آن دسته ظرفیت‌های مغفول است که کمتر شخص یا جریانی به آن ورود می‌کند. حرکت هماهنگ یک گروه  به سمت هدف مشخص را می‌توان از منظر‌های مختلف جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی درک کرد؛ می‌توان هم از منظر نظریه جنبش‌ها به آن نگاه کرد و هم با ادبیات کنش و جامعه‌پذیری به آن نگریست و در ضعیف‌ترین حالت به عنوان یک فرهنگ و باور  به آن نگریست. هرچند معتقدم «تشییع شهید» ریشه‌ای مستحکم در سنت دارد اما آن را پدیده‌ای مدرن می‌دانم که توانسته بحران‌های اجتماعی بسیاری را کنترل کند و پشت‌سر بگذارد ولی به راستی چرا توصیف جامعه ایرانی با این مشخصه از سوی نهاد جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی مورد غفلت قرار می‌گیرد؟
اتنوگرافی(قوم‌نگاری) که هم  جامعه‌شناسی و هم مردم‌شناسی درباره آن پیشنهادات متعددی دارد، پس چه زمان قرار است سراغ پدیده‌های ایرانی آید؟ یعنی جامعه‌شناسان ایرانی چه زمان قرار است از محیط‌های آکادمیک خارج‌شده و پدیده‌هایی چون تشییع شهید را مورد بررسی قرار دهند؟ اتنوگرافی به ‌کار میدانی (مشخصا مشاهده مشارکتی) اطلاق می‌شود که توسط یک پژوهشگر حاضر در میدان فرهنگی پیگیری می‌شود. پژوهشگر اطلاعات خود را پیرامون فرهنگ خاص، رسوم، عقاید و رفتار مردم ثبت و آنها را توصیف می‌کند. توصیف «پدیده تشییع شهید» از جهات مختلفی قابل ‌بحث و بررسی است؛ گاه می‌توان از منظر جمعیت‌شناسی به تیپولوژی افراد حاضر در تشییع پرداخت و گاه می‌توان کنش افراد حاضر در این مراسم را تصویر کرد. اغلب این مراسم‌ها نیز دارای ویژگی‌های مشترک هستند. مثلا همواره مادرانی به همراه قاب عکس شهید در مراسم حاضر می‌شوند؛ تاکنون سؤال شده است چرا انرژی و انتظار یک مادر پایانی ندارد؟ اساسا این ویژگی در کدام نقطه جهان قابل ‌مشاهده است؟ صبوری پدران نیز جالب‌ توجه است. معمولا پدران در آخرین نقطه مراسم تشییع آرام‌آرام با جمعیت پیش می‌روند! نوجوانان اما پیش‌قدم هستند و معمولا تلاش می‌کنند در نزدیک‌ترین نقطه به شهدا حرکت کنند و گاه فرصتی به‌ دست آورند تا جمله‌ای بر تابوت شهید بنویسند یا چفیه و شال خود را متبرک کنند. این جوانان که جنگ را ندیده‌اند یا درکی از فضای جنگ ندارند چطور با یک شهید ارتباط پیدا می‌کنند؟ مگر «شکاف نسلی» که ما همواره از آن در مجله‌های علوم انسانی می‌شنویم بر این جوانان اثر نگذاشته است؟ پس این جوان‌های پرتعداد چه کسانی هستند و با کدام باور می‌آیند؟
به نظر می‌رسد علم جامعه‌شناسی در ایران امروز، انتزاعی شده و جامعه‌شناس در مسیر آپارتمان تا محل کار و تدریس خود گرفتار شده است. البته این عافیت‌طلبی ویژه جامعه‌شناس نیست، فیلمساز ما نیز همین‌گونه زمینگیر آپارتمان شده است، حتی سیاست‌گذار فرهنگی!
در پایان اینکه پدیده‌های بسیاری در جامعه ایرانی چه به ‌عمد و چه بر اثر غفلت از دید نهادهای تحلیلگر جامعه و اجتماع، پنهان مانده است. به نظر می‌رسد پدیده‌ای مانند تشییع شهید در کلان‌موضوع خود یا در سطح خرد قابل شناخت و کشف است. «مادری که هنوز قاب به ‌دست می‌گردد»، «سربازی که به شرکت‌کنندگان در تشییع احترام نظامی می‌گذارد»، «موکبی که در خلوتی شب برپا می‌شود و در سکوت برچیده می‌شود»، «بغض نوجوانان» و... همه از موضوعاتی است که ادبیات علمی هنوز به سمت توصیف آنها نرفته است.

از زبان اهالی غزه !

محمدکاظم انبارلویی
ما از تبار نوح (ع) ، ابراهیم (ع) ، اسماعیل (ع) ، موسی (ع) ، عیسی (ع) و محمد (ص) هستیم.
جرم ما این است که در سرزمین برانگیخته شدن انبیای الهی زندگی می‌کنیم.
بکشید ما را ، تبارنامه ما را با خون نوشته‌اند.
بکشید ما را ، به دیاری رهسپاریم که ساکنان آن انبیاء اولیای الهی ، شهدا و صدیقین هستند.
آب و غذا و کمترین امکانات حیات را از ما بگیرید ما رهسپار جایی هستیم که خداوند در قرآن وعده حیات ابدی و عند ربهم یرزقون داده است.
خانه‌هایمان را ویران کنید خداوند به ما قصرهایی خواهد داد که در آن سرشار از نور انبیاء با درختانی پر از میوه و با نهرهایی که در آن شیر در جریان است.
بکشید ما را خداوند وعده داده در بهشت جایگاهی به ما ارزانی می‌کند که در آن پنجره‌ای به جهنم گشوده و ما شما غاصبان قصاب سرزمین انبیاءالهی و کافران و فاجران را در آن خواهیم دید که تا ابد در آن جاودان و معذّب به عذاب الهی خواهید بود.
ما در سر چهارراه عالم محل اتصال ۳ قاره ایستاده‌ایم که یک سوی آن حق‌طلبان ،عدالت‌خواهان و مظلومین جهان ایستاده‌اند و در سوی دیگر کفار، مشرکین و منافقین ! آن دو سوی دیگر ساکنین و کسانی که رضایت به بزرگ‌ترین ظلم تاریخ در هزاره سوم داده‌اند!
خاک و زمین ما را با بمب شخم بزنید ما از جنس خاک نیستیم ما از جنس آسمان هستیم. شمایان چون نمرود تیر به آسمان پرتاب می‌کنید!
کودکان و زنان را قطعه قطعه کنید از میان صدای پاره‌پاره کردن آن‌ها آهی به آسمان برخواهد خاست که چون آتشی مذاب به‌زودی به سر و رویتان برخواهد گشت. خداوند بخشی از جهنم را حتما اختصاص به کسانی می‌دهد که «بمب وتو» بر سر کودکان و زنان می‌ریزند!
مساجد و کلیساها و عبادتگاه‌ها را ویران کنید تا جهانیان بدانند شما رودرروی پیامبران و انبیای الهی و اوصیای الهی ایستاده‌اید و با خدا دارید می‌جنگید!
مدارس، بیمارستان‌ها و پناهگاه‌ها و حتی جاهایی که خودتان گفته‌اید در امان هستند، با خاک یکسان کنید، تا مردم جهان بدانند شما انسان نیستید و از انسانیت بویی نبرده‌اید!
دست به جنایت جنگی و کشتار جمعی بزنید تا اهل عالم بدانند شما از تبار فرعونیان ، نمرودیان ، بوش ، اوباما و ترامپ و بایدن هستید!
 ۶۰ میلیون انسان بی‌گناه در قرن بیستم در دو جنگ جهانی کشته شدند پس‌ازآن هم میلیون‌ها تن به کارفرمایی آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه در ۵ قاره جهان قصابی شدند آیا این‌همه خونریزی ، شرارت، شقاوت و بی‌رحمی آن‌هم در جهانی که پرچم‌های دموکراسی و آزادی و حقوق بشر بر بام و سرای حکومت‌ها در اهتزاز است کافی نیست؟! شما دارید جنگ سوم جهانی را کلید می‌زنید!
ما اهالی غزه به نمایندگی از همه مظلومین تاریخ پرچمی را افراشته‌ایم که بی‌پروا دشمن ما را به حمله اتمی تهدید می‌کند. 
ما اهالی غزه به نمایندگی از کسانی می‌جنگیم که می‌خواهند جلوی جنگ جهانی سوم را بگیرند و صدای آن‌ها در ۵ قاره جهان پیچیده است و شورای امنیت سازمان ملل نمی‌خواهد آن صدا شنیده شود!
ما اهالی غزه گرفتار جنگی هستیم که جنگ‌افروزان آن نمی‌توانند اهداف آن را اعلام کنند! آن‌ها فقط سمت‌وسوی غروب تاریخ را با فجایع جنگی به اهالی زمین نشان می‌دهند!
همه راه‌ها را برای حیات انسانی در غزه و کرانه باختری بسته‌اند فقط یک‌راه باز است و آن‌هم «شهادت» است. این راه ما را به حیات ابدی می‌رساند . رندان سیاسی عالم می‌دانند خون بر شمشیر پیروز است. بگذارید آمریکا و انگلیس همه قطعنامه‌های سازمان ملل در مورد پایان دادن به جنایات جنگی درغزه را وتو کنند.آمریکا نمی‌تواند قطعنامه خدا و حکم الهی را مبنی بر ایستادگی مجاهدان در برابر ظلم ، اشغالگری ، جنایت جنگی و … را وتو کند.
میلیون‌ها رزمنده در غزه و کرانه باختری در حلقه اول و نیز در لبنان و یمن در حلقه دوم و سوریه وعراق در حلقه سوم برای مبارزه با صهیونیست‌ها ایستاده‌اند.
میلیون‌ها انسان در سراسر جهان به پرچم‌داری امام خامنه‌ای و ایرانیان پای کار رهایی قدس در برابر وتوی آمریکایی‌ها ایستاده‌اند. ملت فلسطین و مردم غزه و کرانه باختری مستظهر به چنین پشتیبانی هستند. نتیجه این جنگ قطعا به پیروزی ملت فلسطین و جریان حق علیه باطل منجر می‌شود.