صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۴  ، 
کد خبر : ۳۵۴۱۳۸

یادداشت روزنامه‌های سه شنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۲

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز سه‌شنبه ۲۱ آذر

رژیم اسرائیل؛ در بحران ادامه و پایان جنگ 

 سعدالله زارعی
نزدیک به ده هفته از آغاز جنگ غزه می‌گذرد. راهبرد نظامی رژیم غاصب اسرائیل، همواره «حمله قاطع در زمان کوتاه» بوده است. اینک حمله قاطع در کامل‌ترین شکل صورت گرفته اما «کوتاه» نبوده است. بنابراین تا این‌جا حداقل 50 درصد راهبرد نظامی آن روی زمین مانده است. چه زمانی پایان این جنگ فرا می‌رسد؟ قطعاً ارتش رژیم جنایتکار پاسخ این سؤال را نمی‌داند کما اینکه آمریکا به‌عنوان دخیل‌ترین حامی خارجی آن نیز پاسخ این سؤال را نمی‌داند. بعضی محافل آمریکایی از ختم جنگ تا پایان سال جاری میلادی یعنی سه هفته دیگر صحبت کرده‌اند اما این تاریخ نیز قطعی نیست چرا که به دلیل مقاومت شدید غزه، هیچ معلوم نیست رژیم جعلی اسرائیل که طی ده هفته نتوانسته حتی یکی از سه هدف اصلی اعلام شده را محقق کند، طی سه هفته آینده بتواند به آن دست یابد. رژیم صهیونیستی، ابلهانه تنها دو وضعیت را در نظر گرفته است؛ شکست ملموس و ترمیم‌ناپذیر مقاومت فلسطین و یا پذیرش شکست مطلق از مقاومت. الان اسرائیل در این مخمصه خودساخته گرفتار آمده است و خود برای بیرون رفتن از این تنگنا راهی نداشته و به کمک از بیرون نیاز مبرم دارد. 
آمریکا با درک این مسئله، در کنار حمایت کامل سیاسی - که وتوی قطعنامه جمعه شورای امنیت تبلور برجسته آن بود - و حمایت کامل نظامی - که ارسال پیاپی محموله‌های تسلیحات مرگبار نشان آن است - مقامات ارشد سیاسی و نظامی خود را به منطقه گسیل کرده است. در تازه‌ترین این اقدامات، «کاملا هریس» معاون جو بایدن به تل‌آویو، رام‌الله، قاهره و دوحه آمد. ظاهرا دستور کار مقامات اعزام ‌شده این است که قبل از پایان جنگ، شرایط پس از جنگ مشخص باشد. به عبارت دیگر آمریکا درصدد به دست آوردن «ضمانت امنیتی» برای اسرائیل پس از پایان دادن به جنگ است. اما واقعاً چه کسی یا چه کسانی قادرند این تضمین را به رژیم مضطرب اسرائیل یا به حامی خارجی آن بدهد؟ در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد: 
1- راهبرد جنگی شناخته شده و مستمر رژیم غاصب «حمله قاطع در زمان کوتاه» بوده است و به نظر می‌آید این از یک‌سو یک راهبرد ژئوپلیتیکی (Geopolitic) و از سوی دیگر یک راهبرد سوشیاپلیتیکی (SocioPolitic) بوده و به عبارتی یک اجبار جغرافیایی و انسانی برای رژیم به حساب می‌آید. عرض فلسطین بین 15 تا 100 کیلومتر است و این عرض کم، هر دولتی را دچار محدودیت شدید می‌کند. از سوی دیگر جمعیت یهودی فلسطین در فاصله تأسیس رژیم غاصب تا امروز بین 600 هزار تا کمی بیشتر از هفت میلیون نفر بوده است که به‌طور نسبتاً متراکم در بخش‌های مرکزی تا شمالی فلسطین سکنی گزیده‌اند. این جمعیت در مقابل جمعیت‌های عرب کشورهای همجوار فلسطین و نیز در مقایسه با عدد فلسطینی‌ها، اندک به حساب می‌آید و لذا در درگیری‌ها به‌شدت آسیب‌پذیر می‌باشند. بنابراین دو عنصر جغرافیا و جمعیت در جنگ‌ها، رژیم غاصب را با محدودیت‌ شدید مواجه کرده و آن را به ‌سوی اتخاذ راهبرد حمله قاطع در زمان کوتاه سوق داده است. اگر اسرائیل علی‌رغم استفاده از حمله قاطع نتواند در زمان کوتاه حریف را شکست دهد، خود شکست می‌خورد. 
رژیم صهیونیستی جنگ‌های 1335/ 1956، 1346/ 1967 و 1352/ 1973 را به ترتیب در 9، 6 و 19 روز به پایان رسانده و در هر کدام از این جنگ‌ها به پیروزی‌های قابل توجهی رسیده است. این رژیم از جمله در جنگ 1967 به کرانه باختری، قدس شرقی، صحرای سینا، بلندی‌های جولان و جبل‌الشیخ و غزه دست یافت و طی آن مساحت خود را به چند برابر رسانید. در جنگ 1956 صحرای سینا که مساحت آن بیش از دو برابر مساحت فلسطین است، به تصرف اسرائیل درآمد و تسلط نظامی اسرائیل بر آن تا مارس 1957 استمرار داشت. قوای رژیم غاصب اسرائیل در جنگ چهارم یعنی جنگ 1973 موسوم به جنگ رمضان، بین 375 تا 415 هزار نفر بود. این نیروها با حمایت دولت‌های اروپایی و آمریکا توانستند بر حدود 914 هزار نفر نظامیان چهار کشور عربی غلبه کنند. در این جنگ‌ها راهبرد عملیاتی رژیم غاصب، ضربه قاطع در زمان کوتاه بود و به نتیجه هم رسید. 
2- در جنگ کنونی غزه، راهبرد حمله قاطع کوتاه‌مدت جای خود را به حملاتی پی‌در‌پی در زمانی نامعلوم (و تاکنون طولانی) داده و این در حالی است که رژیم غاصب در این جنگ - در مقایسه با جنگ‌های قبلی - کمتر با دو مضیقه جغرافیا و جمعیت مواجه است. در این جنگ ارتش چندصد هزار نفره اسرائیل و با برخورداری از حدود 25 هزار کیلومتر مربع مساحت با نیروی شبه‌نظامی چند ده‌هزار نفره و در جغرافیایی 360 کیلومتر مربعی درگیر است و برخلاف راهبرد نظامی‌‌اش درگیر جنگی با دوره نامعلوم زمانی مواجه گردیده است. فاصله مساحت مصر و سوریه (در جنگ رمضان) با مساحت غزه و نیز فاصله جمعیت 1973 مصر و سوریه را با جمعیت کنونی غزه در نظر بگیریم تا وضعیت رژیم متجاوز و نیر وضعیت مقاومت غزه برایمان آشکار گردد. مساحت مصر و سوریه 1.195.588 کیلومتر مربع، 3321 بار از مساحت غزه بیشتر است و جمعیت آن زمان مصر و سوریه (حدود 43 میلیون نفر) 17/2 بار از جمعیت امروز غزه بیشتر بوده است. راهبرد تهاجم قاطع در دوره کوتاه در جنگ 19 روزه 1973 به پیروزی رژیم اسرائیل منجر شد. حالا همان رژیم با قدرت نظامی بیشتری که در طول 50 سال اخیر - یعنی از 1973 تاکنون - در ابعاد زمینی، هوائی و دریایی کسب نموده، در برابر مردم و نیروهای مقاومت غزه که یک هزارم امکانات و موقعیت نظامی آن روز دولت‌های مصر و سوریه هم ندارند، به زانو درآمده و از اعمال راهبرد تهاجم قاطع علیه ساکنان مظلوم غزه نتیجه نگرفته است. راستی چه چیزی در این معادله دگرگون شده است؟ 
3- با توجه با اینکه راهبرد نظامی اسرائیل، تهاجم قاطع کوتاه‌مدت بوده، پاسخ آن به این سؤال که این جنگ چند روز، چند هفته و یا چند ماه دیگر به پایان می‌رسد، اهمیت راهبردی دارد اما واقعاً پاسخ این سؤال را اسرائیلی‌ها نمی‌دانند. چرا؟ برای اینکه طوفان‌الاقصی بازدارندگی آن را از بین برده، اسرائیل قادر نیست بدون «دستاورد مؤثر» صحنه جنگ را ترک کند و این در حالی است که برخلاف جنگ‌های عربی پیشین، طرف مقابل برای اسرائیل قابل محاسبه نیست. رژیم اسرائیل ده هفته جنگیده و در جنگیدن هیچ چیزی کم نگذاشته و از همه قدرت هوایی، زمینی و دریایی استفاده کرده و به هر جنایتی دست زده ولی به نشانه‌ای از اینکه حماس به‌طور اساسی ضربه خورده و تضعیف گردیده نرسیده است. چند هفته یا چند ماه دیگر باید بجنگد تا به آن برسد؟ نمی‌داند و بر این اساس قادر نیست براساس زمان مشخص صحنه داخلی خود مدیریت کرده و پرسش‌های حامیان خارجی‌اش را به روشنی پاسخ دهد. این موضوع رژیم اسرائیل را با مشکل جدی و محدودیت مواجه کرده و نتیجه آن ریزش اعتماد به آن در دو صحنه داخلی و خارجی است. بنابراین در عین اینکه ناگزیر به ادامه جنگ می‌باشد، عنصر «زمان» به ضرر او پیش می‌رود. تأثیر استیصال ارتش اسرائیل در طرف فلسطینی هم یک مسئله دیگر برای آن است، یعنی هر چه زمان دسترسی اسرائیل به اهداف خود طولانی‌تر می‌شود، انسجام و اعتماد‌ به نفس طرف فلسطینی و امید آن به غلبه بر اسرائیل فزونی می‌گیرد. 
4- رژیم غاصب در تعیین اهداف جنگ غزه دچار خطای راهبردی شده و به شیوه دولتی بی‌تجربه عمل کرده است. این رژیم در همان روزهای اول در بلندترین سطح، هدف خود را ریشه‌کن کردن کامل نظامی و سیاسی حماس و آزادسازی اسرا با قدرت نظامی و بدون دادن امتیاز اعلام کرده است و خود را در گرو اهدافی قرار داده که تحقق آن برایش ممکن نیست. بر این اساس هر روز تلفات بیشتری می‌دهد و به اوراق بدهی خویش به یهودیان غاصب و ناتوانی خود می‌افزاید و برای برون‌رفت از مخمصه به راهی در فراسوی مرزها نیاز دارد. این موضوع هم سبب می‌شود که حامیان اسرائیل به ابتکار عمل و چانه‌زنی طرف مقابل رژیم تن دهند و در نهایت شرایط آن را بپذیرند. کما اینکه در اثناء جنگ به شرایط حماس (فرمول یک به سه و باز شدن گذرگاه رفح و اعزام کامیون‌ها) تن دادند. در این صحنه حماس که بنا بود ریشه‌کن شود در جایگاه «طرف محترم و مقتدر» نشسته و به طرح شروط و مطالبات خود می‌پردازد. این برای اسرائیل یک «شکست خوارکننده» و بزرگ‌تر از شکست هفت اکتبر است. بنابراین اسرائیل با ادامه دادن به جنگ، شکست خود را عمق و وسعت بیشتری بخشیده و به ادامه پیروزی مقاومت کمک می‌کند. این همان مخمصه اسرائیل در جنگی است که مدیریت آن از دست داده و صحنه را به حریف واگذار نموده است.
5- رژیم غاصب، آمریکا، اروپا و بعضی دولت‌های منطقه‌ای و وابسته به آمریکا را هم دچار مشکل کرده است. این مشکل در بروز آراء متشتت آنان در جریان قطعنامه اخیر شورای امنیت بروز کرد. الان حمایت از جنگ غزه برای جبهه مشترک غربی دشوار شده است. حمایت از جنگ، به احتمال خیلی زیاد بایدن را با باخت در انتخابات آینده آمریکا مواجه می‌کند. کما اینکه کنار کشیدن از این جنگ نیز دربردارنده چنین احتمالی برای اوست. انگلیس و فرانسه نیز نمی‌توانند بدون هزینه سنگین بین حمایت از جنگ غزه و کنار کشیدن از آن یکی را انتخاب کنند. بنابراین به نفع آنان است که این جنگ هرچه زودتر به پایان برسد و از جهت دیگر از آنجا که پایان جنگ مساوی با پیروزی مقاومت است، کنار آمدن با آن هم برایشان هزینه سنگینی دارد. اما هر چند این مخمصه، جنگ را تا حدی طولانی می‌کند، دست طرف مقابل را در توسل به ابتکارات مبتنی بر خاتمه دادن به تهاجم رژیم غاصب باز می‌نماید. کمااینکه سه روز پیش، یمنی‌های غیور اعلام کردند اجازه عبور به کشتی‌هایی که مقصدشان بنادر اسرائیلی است را نمی‌دهند و این سبب سست شدن سلطه غرب بر آبراه استراتژیک دریای سرخ و هزینه بسیار سنگینی برای آنان است. از آن طرف نیروهای مقاومت عراق علی‌رغم واکنش جنایتکارانه چند روز پیش آمریکا، بر حجم شلیک‌های خود به پایگاه‌های نظامی پنتاگون در عراق و سوریه افزوده‌اند تا جایی که در مجلس سنا بحث ضرورت خارج کردن نظامیان این کشور از سوریه و تعطیل کردن پایگاه‌های نظامی آن مطرح شده است. پیش از این بعضی تحلیلگران نظامی غربی هشدار داده بودند که سیاست‌های رژیم اسرائیل در جنگ غزه، به موقعیت غرب در آسیا ضربه می‌زند و سبب فروپاشی نیروهای وابسته به آن در منطقه می‌شود.
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز سه‌شنبه ۲۱ آذر
لعنتی‌های اقتصاد ایران!
سید جلال فیاضی
۱. دو ماه پس از تولد خلق الساعه دلار جهانگیری طی یادداشتی با عنوان:"این ۴۲۰۰ تومانی لعنتی" در روزنامه خراسان ۲۶ تیرماه ۱۳۹۷ نسبت به گسترش رانت‌خواری ارزی و واردات بی رویه کالاهای لوکس و عدم تاثیر در کنترل قیمت ها  هشدار دادم؛ اما گوش شنوایی نبود!
بنابر گزارش‌ها در سال اول دلار جهانگیری ۱۸ میلیارد دلار ارز به واردات  اختصاص یافت. در سال دوم کالاهای مشمول ارز ترجیحی به ۲۵ قلم  کاهش یافت و طی ۴ سال حدود ۷۰ میلیارد دلار ترجیحی به واردات  تخصیص یافت با وجود این، قیمت بسیاری از کالاها در بازار از جمله کالاهای اساسی و مورد نیاز مردم، دارو و تجهیزات پزشکی که مشمول ارز ترجیحی بودند، افزایش یافت که عملاً نشانه ناکارآمدی این طرح بود.
در سال ۱۴۰۰ ارز ترجیحی با پیشنهاد دولت رئیسی و همکاری مجلس از بودجه ۱۴۰۱ حذف شد و دولت و مقامات دولتی همزمان با حذف ارز ترجیحی اعلام کردند فقط ۴ قلم کالا در این جراحی اقتصادی گران خواهد شد. اما همه کالاها جهش قیمت چند برابری داشت. برای مقابله با گرانی، دلار ۲۸۵۰۰ تومانی فرزین جایگزین دلار ۴۲۰۰ تومانی جهانگیری شد. اما نرخ دلار افسار گسیخت و حتی از ۶۰ هزار تومان نیز عبور کرد. دولت با تمهیداتی آن را در حدود ۵۰ هزار تومان تثبیت کرد. اما کارکرد دلار نیمایی ۲۸۵۰۰ تومانی فرزین با دلار ۴۲۰۰ تومانی جهانگیری متفاوت نبود و رانت خواری و گرانی استمرار یافت. افشای فساد4/3میلیارد دلاری چای دبش که رکورد فساد تاریخ کشور را جابه‌جا کرده است، یک بار دیگر ناکارآمدی ارز چند نرخی را آشکار کرد. اکنون روشن است که ارز چند نرخی یکی ازآفت‌های اقتصادسوز ایران است که جز فساد و رانت نتیجه دیگری بر اقتصاد ایران ندارد.
حال که از یکی از لعنتی های اقتصاد ایران سخن به میان آمد بد نیست از سایر لعنتی‌های اقتصاد کشورمان نیز یادی بکنیم:
۲. دومین لعنتی اقتصاد ایران "شرکت‌های دولتی" هستند؛ شرکت‌هایی که حدود ۷۰ درصد بودجه کشور را خارج از شمول دیوان محاسبات می‌بلعند و به کسی هم پاسخگو نیستند. شرکت‌های دولتی منشا رانت، فساد، سفرهای خارجی، استخدام بی‌رویه نورچشمی‌هاودر یک کلام "حیاط خلوت جریان‌های سیاسی" هستند. شرکت‌های دولتی همه شرکت‌های وابسته به ارکان کشور و به تعبیری شرکت‌های حاکمیتی راشامل می شود.
۳.  "اقتصاد ناکارآمد دولتی "سومین بلایی است که بر جان اقتصاد ایران افتاده است. اگرچه گفته می‌شود ۷۰ درصد اقتصاد ایران در اختیار دولت است ولی با سیاست‌ها و دخالت‌های گسترده  دولت‌ها درامور بخش خصوصی به جرئت می‌توان گفت همه اقتصاد ایران دولتی است. دولت‌ها صرف نظر از گرایش های سیاسی  اصولاً در تصدی‌گری اقتصاد ناکارآمد و شکست خورده هستند. آن‌ها در بهترین وضعیت و کارآمدترین شکل می‌توانند سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، هدایت و نظارت بر اقتصاد را به خوبی عهده‌دار شوند.
۴. لعنتی چهارم "قانون گریزی و مسئولیت ناپذیری" است. مهم‌ترین سند جمهوری اسلامی پس از قانون اساسی سند چشم انداز ۲۰ ساله کشور است که تنها دو سال دیگر از آن باقی است. بر اساس این سند " جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۰۴ کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بین‌الملل"
 این که اولین سند چشم انداز جمهوری اسلامی ناکام مانده، واقعیت  تلخی است که که از پذیرش آن گریزی نیست، اما تلخ‌تر این که هیچ کس مسئولیت آن را بر عهده نمی‌گیرد. قوانین برنامه چهارم، پنجم و ششم توسعه برای تحقق چشم انداز ۲۰ ساله تصویب شدند اما در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت هر کدام از این برنامه‌ها کمتر از ۲۰ درصد اجرا شده است و هیچ نهاد، سازمان، شخص و دولتی مسئولیت این ناکامی‌های بزرگ و راهبردی را بر عهده نمی‌گیرد.
 "قانون گریزی و مسئولیت ناپذیری "در همه بخش‌های کشور جریان دارد. همین روزها که تشت رسوایی فساد4/3 میلیارد دلاری چای دبش واژگون شده است یک بار دیگر شاهد بازی "کی بود کی بود من نبودم" هستیم. دولت‌های رئیسی و روحانی هر یک‌ دیگری را متهم می کنند. البته رئیس قوه قضاییه اعلام کرده که  کمتر از یک درصد این ارز در دولت روحانی تخصیص داده شده است. در هر حال مردم همه فسادها و از جمله این فساد بزرگ را برای دولت‌ها فاکتور نمی‌کنند بلکه به حساب نظام می‌گذارند!
 جالب این که پایگاه خبری نورنیوز (نزدیک به شورای عالی امنیت ملی) کشف این فساد بزرگ را ناشی از گزارش رقبای چاپ دبش دانسته نه اشراف و نظارت دستگاه‌های نظارتی! بنابراین هیچ دستگاهی نمی‌تواند برای کشف این فساد بزرگ برای خود نوشابه باز کند.
۵. و بالاخره لعنتی پنجم اقتصاد ایران"عدم شفافیت" است. عدم شفافیت همه تار و پود اقتصاد کشور را در بر گرفته است. دسترسی به فعالیت‌های اقتصادی وثروت افراد به ویژه صاحب منصبان، مقامات و شخصیت‌های کشور غیر ممکن است. پایگاه خبری نورنیوز در همان گزارش با عنوان از "چای سیاه" تا"شکر سفید "از ابهامات جدی در واردات شکر سخن گفته است و این تنها مورد از ابهامات اقتصادی کشور نیست.
در فساد دبش دولت اعلام کرده ۶۰ تن از مدیران مرتبط را برکنار(بخوانید جابه‌جا) کرده است، بدون آن‌که میزان نقش و سهم آن‌ها را شفاف سازی کند یا پرونده آن‌ها را به قوه قضاییه بفرستد. نقش آفرینی این تعداد مقام دولتی در این فساد که قطعا بیشتر از این‌ها هستند، بیانگر "فساد سیستماتیک "در اقتصاد ایران است و در فساد سیستماتیک باید رد پای شخصیت‌ها، صاحب منصبان یا آقازاده‌ها، دامادها، برادرزاده ها، خواهر زاده ها و سایر بستگان آن‌ها را جست‌وجو کرد.
دکتر قالیباف در ۲۸ آذر ۱۳۹۸ گفت: "ما یک ائتلاف سیاسی نیستیم، ما یک خیزش هستیم برای نجات اقتصاد کشور. ما یک خیزش هستیم برای جلوگیری از فقیرتر شدن مردم. ما یک خیزش هستیم برای این که مردم بیشتر تحقیر نشوند. ما به دنبال یک تغییر جدی و اساسی هستیم، به دنبال تغییری که به جای وعده دادن به سمت عمل کردن برویم. "
انتظار می‌رود مجلس و دولت برآمده از این خیزش هرچه سریع‌تر برای دفع شر این پنج لعنتی اقتصاد کشور تدبیری اساسی، موثر وسریع بیندیشند؛ چراکه ناگهان خیلی زود دیر می شود!
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز سه‌شنبه ۲۱ آذر
 
آموزش‌وپرورش جای آزمون و خطا نیست
مهسا گربندی

ادعا‌های وزیر آموزش‌وپرورش برای ارتقای کیفیت و برقراری عدالت آموزشی مصداق بارز سنگ بزرگ است که شاید هیچ‌گاه زده نشود. نه اینکه او از روز نخست هیچ گام مثبتی برنداشته باشد، نه، اما چنان در طرح‌ها و برنامه‌های خود غرق شده که ممکن است واقعیت را آنطور که هست، نبیند.
وزیر آموزش‌وپرورش اذعان دارد پیش‌تر طرح‌هایی از سوی وزرای قبلی ریخته شده و اقداماتی نیز صورت گرفته، اما اثربخشی کافی را نداشته است. نمی‌توان از این مهم گذشت که اکثر این طرح‌ها، مرحله آزمون و خطا را طی نکرده بودند، پس این زنگ هشداری برای آقای وزیر است که اگر او نیز همه جوانب طرح‌هایش را نسنجد، نه تنها باری از مشکلات را کم نخواهد کرد بلکه مانند سابق به بار مشکلات افزوده خواهد شد.
شش وزیر آموزش‌وپرورش در طول ۱۰ سال تغییر کرده‌اند؛ هر وزیر آمد و برنامه‌هایی را نوشت و طرح‌هایی هم داد، اما عمده این طرح‌ها یکی پس از دیگری نشان داد، چاره‌ساز نبوده‌اند؛ طرح‌هایی که نه تنها دردی را دوا نکردند بلکه هر کدام به پیکر نحیف آموزش‌وپرورش ضربه زدند و روزبه‌روز آن را ضعیف و ضعیف‌تر کردند، اما مگر نه اینکه آموزش‌وپرورش از مهم‌ترین وزارتخانه‌های کشور است و باید بیشتر به آن توجه شود؟
طی سالیان متمادی اکثر مسئولان نظام آموزشی در حرف به دنبال عدالت آموزشی بودند، اما وقتی که کار به مرحله عملیاتی‌شدن رسید، به مسیر بیراهه‌ای رفتند که در آن هیچ جایی برای توجه به مسئله آموزش و تربیت کودکان مناطق ضعیف جامعه نبود، در نتیجه شکاف آموزشی بیشتر و بیشتر شد. در آخر هم کار به جایی رسید که تنها در یکی از کلاس‌های دانشگاه تهران ۲۱ نفر از ۲۶ دانشجوی دوره کارشناسی از مدارس خاص بودند و این‌ها فاجعه نظام آموزشی را به تلخ‌ترین شکل ممکن به رخ کشید.
بی‌تردید وزیر آموزش‌وپرورش باید بر اساس تحقیقات میدانی و مشکلات موجود که سال‌هاست مدرسه، مدیر، معلم، دانش‌آموز و خانواده‌ها را درگیر کرده اقدام کند، چراکه آن‌ها بهتر از هر کسی از چالش‌های موجود در نظام آموزشی باخبرند. طی سالیان متمادی هرگز از معلمان برای تدوین سیاست‌های آموزشی، استفاده و نظرخواهی نشد. آقایان هرگز از معلمان نپرسیده‌اند که چه کم‌و‌کاستی‌هایی در کلاس درس، مدرسه، منطقه و حتی شهرشان دارند. اصلاً مگر این‌ها برای‌شان اهمیتی داشته است؟
برنامه‌ها و طرح‌هایی که آقای وزیر به آن اشاره می‌کند، رؤیایی به نظر می‌رسد. نمی‌توان برای ساخت یک مدرسه مجهز چند طبقه در روستای دورافتاده با محصلان انگشت‌شمار وعده داد، چراکه نه فقط ساخت آن داستان متفاوتی دارد که هیچ کارایی‌ای هم نخواهد داشت؛ وقتی که کار روستا با یک یا دو کلاس راه می‌افتد، دیگر چه نیازی به ساختمانی چند طبقه است، ساختمانی که طبقات آن بلااستفاده بماند تأثیری در ارتقای سطح کیفی دانش‌آموزان ندارد، بنابراین آنچه گفته می‌شود خوب است، اما آیا همان اندازه که خوب است، عملیاتی هم است؟ آیا همانطور که انتظار می‌رود، نتیجه هم می‌دهد؟

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز سه‌شنبه ۲۱ آذر

داعش و رژیم صهیونیستی دو روی سکه جنایت
حسن هانی زاده
رژیم صهیونیستی بیش از دو ماه است که با استفاده از کمک‌های نظامی، تسلیحاتی و مالی آمریکا و کشور‌های اروپایی جنایات بی‌شماری علیه مردم غزه مرتکب شده است. متاسفانه هم سازمان ملل و هم نهاد‌های بین‌المللی، ناتوانی خود را در رابطه با جنایات رژیم صهیونیستی و اجرای آتش‌بس پایدار در غزه نشان دادند.
از سوی دیگر آمریکا باتوجه به این‌که تلاش دارد معادله را به نفع رژیم اشغالگر قدس تغییر دهد در طول ۶۰ روز انواع کمک‌های تسلیحاتی را در اختیار تل‌آویو قرار داده و همین حمایت‌ها باعث تشویق رژیم صهیونیستی شده تا به جنایات خود علیه مردم غزه و فلسطینی‌ها ادامه دهد. از این رو آمریکا و رژیم صهیونیستی از رهگذر طولانی کردن جنگ در غزه و بمباران مردم بی‌دفاع فلسطین، درپی آن هستند تا حماس و نیرو‌های جهادی اسلامی را وادار به تسلیم و خلع‌سلاح کنند. این مسأله ممکن است به کشتار بیش از پیش مردم غزه و به‌خصوص غیرنظامیان و کودکان منجر شود. انگیزه اصلی رژیم اشغالگر صهیونیستی آن است با دستیابی به یک پیروزی سریع در غزه، شرایط را به‌گونه‌ای رقم بزند تا شکست اطلاعاتی، نظامی و میدانی خود را در جریان عملیات طوفان‌الاقصی دگرگون کند و به گمان رسیدن به اهداف جنایتکارانه‌اش، غزه را از نقشه جغرافیایی اراضی اشغال محو کند. خیالی که البته تحقق آن ممکن نیست؛ چون باتوجه به روحیه مقاومت مردم فلسطین که همچنان خود را در کنار جهاد اسلامی و حماس می‌دانند به نظر می‌رسد که ایستادگی‌ها همچنان ادامه دارد و رژیم صهیونیستی نخواهد توانست تا معادله را به نفع خود، منافع غرب و آمریکا تغییر دهد. جنگ غزه یک روی دیگری هم دارد و آن هم شدت جنایات جنگی در جریان بمباران مردم بی‌دفاع فلسطین است. جنایاتی که حتی وحشیگری‌های داعش هم در برابر آن در نظر افکار عمومی ناچیز می‌نمایاند. داعش زمانی که در اوج فعالیت خود قرار داشت، اقداماتی را علیه مردم عراق و سوریه و دیگر مناطق انجام داد و به عنوان یک سازمان تروریستی در کشتار مردم بی‌دفاع نقش داشت، اما در واقع رژیم صهیونیستی مرتکب جنایات جنگی شده؛ بیش از ۲۰ هزار نفر از مردم غزه به شهادت رسیدند، ۳۸ هزار نفر مجروح شدند و تمام زیرساخت‌های شهر غزه نابوده شده است. داعشی‌ها در گذشته چنین رفتاری از خود نشان دادند، اما در مقایسه بین این سازمان تروریستی و رژیم اشغالگر قدس باید گفت صهیونیست‌ها که از حمایت آمریکا و غرب برخوردار هستند، تمام توان خود را برای بالا بردن میزان کشته‌ها در بین فلسطینی‌ها به‌کار برده و به هیچ‌یک از کنوانسیون‌های بین‌المللی و منشورات سازمان ملل متحد در رابطه با رعایت حقوق کودکان و زنان و همچنین موازین حقوق‌بشری عمل نکرده‌اند. درواقع باید گفت که این جنایات کاری مشترک از رژیم صهیونیستی، آمریکا و غرب است. باتوجه به واقعیت‌های موجود در صحنه جنگ غزه، باید گفت که رژیم صهیونیستی حتی بدتر از گروهک‌های تروریستی عمل می‌کند و به صورت عمدی در کشتار کودکان و زنان ایفای نقش می‌کند.
عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز سه‌شنبه ۲۱ آذر

رسانه در عصر پست مدرن

ایمان یعقوبی 

 اختراع خط را باید شاهکار بزرگ بشر و آغازگر مسیر روشنگری و انتقال دانش دانست. اگرچه تا کنون شیوه‌ های مختلفی برای انتقال دانش و اطلاعات ابداع شده‌ است اما عصر کنونی به طرز باورنکردنی عرصه ظهور رسانه ‌های مدرن و طلوع شیوه ‌های نوین ارتباطی است. فضای مجازی و اینترنت در کنار روش ‌های قدیمی ‌تر چون روزنامه، تلویزیون و…. که خود نیز دستخوش تغییر و تحول شده ‌اند، موثرترین راه‌ های ارتباط همگانی است. سرعت باورنکردنی در نشر و انتقال اطلاعات در قالب پلتفرم ‌های جدید ارتباطی، زندگی فردی و جمعی همه ما را تحت تأثیر قرار داده ‌است. همپای تغییرات سریع در عرصه تکنولوژی ارتباطات، ماهیت این امر نیز در آستانه دگرگونی است که ‌اثرات آن در کنش‌های فردی، اجتماعی، سیاسی و …. ما تبلور می‌یابد.

جامعه مدرن، تصویری روشن از اندیشه ‌های سده‌ های اخیر را باز می‌تاباند. گذار از ساحت سنت به دوران مدرن و ساختن جامعه جدید تا برساختن هویتی تازه ‌از انسان و تفسیرهای مدرن‌تر از اندیشه ‌های قدیم و دهها مورد دیگر مجموعه زیست‌ جهان انسان مدرن را تشکیل داده ‌است. فارغ از رشد سریع صنعتی و تحولات فکری، ماهیت انسان مدرن نیز متأثر از کنش ‌های جمعی، متغیر و گاه متحول شده ‌است. کسب تجاربی جدید که در پس هر ابداع نوین رخ می‌داد و ممزوج شدن آن تجارب با فناوری ‌های مدرن، هویتی جدید و انسانی تازه را خلق نموده‌ است.

اگرچه نگرش تغییر نسلی معقول و مقبول به نظر می‌ رسد اما به گمانم برای فرار از دام تقلیل‌گرایی، باید فراتر از آن به ماهیت، زیست‌ جهان و تفکر انسان در ظرف زمان نگاهی دوباره بیاندازیم تا کارکرد و عملکرد انسان مدرن و سنتگرا را به قیاس بنشینیم. در تمام این ادوار ابزار ارتباطات و رسانه و ابزارهای انتقال اخبار، علم و …. بخشی از جامعه بوده‌است و کارویژه مهم آن برساختن یا به تعبیری کم رمق‌تر؛ ترویج هویت جدید است. دوران مدرن لااقل اینگونه بوده ‌است. هویتی جدید از انسان با رشد توأمان فرهنگ، رسانه، علم و تکنولوژی، سیاست، اقتصاد و ….

اینک چند دهه‌ای از تولد دوران جدیدتری؛ همان پست‌مدرنیسم می‌گذرد. هرچند درخشش آن در فضای آکادمیک بیش از صحن اجتماع بود، ولیکن این نگرش سلبی و آزادیخواهی رادیکال آن در کنار پلورالیسمی‌که در ذات خود دارد روز به روز دانسته یا ندانسته در کنش‌های روزانه مردم نمود می‌یابد. پست‌مدرنها بر این نظرند که دوران کلان روایت‌ها گذشته و عصر خرده روایت‌ها سر رسیده ‌است و دیگر خرد به عنوان راه نهایی و ابزار واحد برای دستیابی به واقعیت و حقیقت محلی از اعراب ندارد، بلکه راه‌ها و ابزارهای متعددی برای این امر وجود دارد که عقل و خرد یکی از آنهاست. این تلقی از کلان روایت و خرده روایت به تعبیر هابرماس خود تناقضی آشکار است، چراکه پست‌مدرنیسم با رد هر گونه کلان روایت، در نهایت به دنبال روایت بزرگ خود است. بنابراین از نظر هابرماس دورانی که‌ از آن به عنوان پسامدرن یاد می‌کنند، تداوم دوران مدرن است و چیزی به نام عقل پسا مدرن وجود ندارد. برای این آخرین بازمانده عقلگرایی مدرن، خرد استدلالی و ارتباط بین الاذهانی یک اصل است. امری که  ‌از نظر ژان فرانسوا لیوتارتقریبا محال است، چرا که ‌ارتباط انسان‌ها از طریق ارتباط بین الاذهانی میسر نیست. مسئله ‌اصلی تفسیر و تحلیل پست‌مدرنیسم از واقعیت و حقیقت است. جایی که بر این نظرند دیگر تفسیر واحدی از حقیقت و واقعیت وجود ندارد و این به معنای رد ایده واقعیت مستقل در ساحت معرفتی است.

 رسانه‌ها یا به تعبیر کلی‌تر ابزارهای ارتباطی و نشر فکری در هر عصری ابزاری مهم برای بسط و نشر اندیشه‌ها و ترویج علم، فرهنگ، هدایت افکار عمومی‌ و نهایتا ترویج و تحکیم هویت اجتماعی بوده‌اند. این امر در دوران مدرن معنای خاصی یافته‌است و پیوند عمیقی با هویت اجتماعی و همچنین ارکان قدرت دارد. اکنون دیگر کمتر رسانه‌ای را واقعا مستقل می‌نامیم به‌این معنا یا وابسته به قدرت هستند و یا سمپاتهای نحله‌های فکری هستند که به دنبال برساختن هویت و ترویج اندیشه‌ها و مسلک فکری و سبک دلخواه زندگی خود هستند.

حال که پست‌مدرنها بر رد واقعیت مستقل در بعد معرفتی و فلسفی آن نظر دارند آیا می‌توان این نگاه را به حوزه کارکردی‌تر، چون جامعه و ارتباط‌های فیزیکی تسری داد؟ به نظرم بله می‌شود. چراکه پست‌مدرن‌ها به نگرش کلی، واحد و جهانشمول نظر ندارند و خرده روایت‌ها را ارج می‌نهند. اینک راه برای نوعی کثرت‌گرایی در تعبیر وقایع و رویدادها، معتبر و مجاز خواهد بود. دیگر حقیقت و واقعیت مستقلی در رسانه و جامعه از اعتبار ساقط است. این رویکرد نسبی‌گرایانه پست‌مدرنها روایتی جدید از آزادی در خود دارد اما از آنسو اعوجاج فکری را نیز دامن می‌زند و دیگر گم شدن حقیقت و واقعیت در پس هر رویدادی طبیعی به نظر می‌رسد. رسانه‌ها با آن تعریف جدید از کارویژه‌هایشان توجیه‌گر مشروعیت و موجبات مقبولیت هر امری را می‌توانند پدید آورند. به ‌این ترتیب رسانه هم ابزار آگاهی است و هم گمراهی، هم نشر واقعیت و هم قلب آن.

ژان بودریار از نظریه پردازان پست‌مدرن، مرگ رسانه را اعلام نموده ‌است. به نظر می‌رسد گسست میان عینیت و فراعینیت در بستر جامعه، بودریار را متقاعد به ‌این نظر کرده‌ است. این مسئله در واقع نوعی تلنگر است که رسانه‌ها با پیشرفت تکنولوژی کارویژه‌های دیگری گرفته‌اند که با ماهیت آنها متفاوت است. شالوده‌شکنی بودریار در رسانه نیز رخ می‌دهد و رسانه در مسیر گذار از مدرن به پسا مدرن نقش جدیدی می‌پذیرد تا از تکرار دوری نماید، اما به سوی تنوع و تلون غش می‌کند

رسانه در دوران پست‌مدرن تابع مولفه‌های این دوران است و گرایش به نسبیت در چنین دورانی برای رسانه‌ها معمول به نظر می‌رسد. این نسبی‌گرایی در تولید محتوا برای مخاطبین، نوعی پایان باز و برداشت آزاد را موجب می‌شود. پست‌مدرنیسم برخلاف ادعای موجود، فضایی از فرضیات را برای سامان دادن به کنش‌های فکری فراهم می‌آورد. اما اعوجاج در انتشار و عدم پیروی از نظم منطقی و زمان بندی شده در امر تبلیغات، رسانه‌های پست‌مدرن را به بازی روانی با مخاطب وارد می‌کند، اگرچه برخی مواقع عصبی کننده، ‌اما تاکتیکی موثر تا کنون. خلاقیت پست‌مدرنیسم استفاده ‌از حداکثر پتانسیل موجود و به کارگیری ابزارهای مختلف به صورت همزمان و اشتراکی است که مخاطب را وارد فضای انتخاب می‌کند که بیشتر واکنشی به محیط پیرامون است.

رد سوژه‌گی و به تعبیری انکار فاعل شناسا یا من قائم بالذات، رسانه پست‌مدرن را وارد مناسبات گفتاری می‌کند که نتیجه نهایی آن استحاله یا مرگ سوژه ‌است، بنابراین واقعیت ستیزی پست‌مدرنیسم راه را بر کشف واقعیت یا انتشار آن در رسانه می‌بندد و رسانه را به بازیهای زبانی وارد می‌کند که تشخیص واقعیت را مبهم می‌کند.

پست‌مدرنیسم به هرمنویتک به معنای تأویل متون اعتبار بیشتری می‌بخشد. دیگر به سان دوران مدرن نباید از رسانه و ابزارهای ارتباطی انتظار کشف واقعیات در پس رویدادها یا جریانسازی واحد را داشت. رسانه که روزی در دوران مدرن یکی از ابزار اصلی ساختن هویت انسان مدرن بود اینک ابزاری ضد هویت
است. اما شاید در نگاه افرادی چون هابرماس،  هنوز مدرنیته به سان لویاتان، توماس هابز آنچنان فرهمند است که شکوهمندانه با هرتقابل و تلاطمی‌مواجه شود، تا به تعبیر وی دیگران دریابند که ‌این چیزی جز رویکردی جدید از مدرنیسم نیست، چه رسانه‌ها آن را بپذیرند چه نپذیرند و بدنبال ساختن هویتی دیگر از انسان برآیند. اما پست‌مدرنیسم با همه پارادوکسها و افت و خیزهایش واقعیتی ظهور یافته‌است و هابرماس بیش از هر فیلسوف دیگری آن را درک کرده‌است، واقعیتی که از پس رد واقعیت‌ها برآمده است.

عناوین اخبار روزنامه شرق در روز سه‌شنبه ۲۱ آذر

فساد در ایران امروز و فرسایش اعتماد عمومی

احسان هوشمند
1- در دو دهه گذشته موج وسیعی از اخبار و گزارش‌های گوناگون درباره وقوع فساد در کشور مانند فساد پولی و اقتصادی یا فساد اخلاقی منتشر شده است. برای بسیاری از ایرانی‌ها، ابعاد پرونده‌های فساد افشاشده شگفت‌‌انگیز و تکان‌دهنده بوده و شوک بزرگی به جامعه وارد کرده است. پرونده‌های فساد بزرگی همچون پرونده بانک صادرات رفیق‌دوست و فاضل خداداد در ابتدای دهه 70 از این نظر آغازگر این روند بود. سپس پرونده‌های شهرام جزایری، مه‌آفرید خسروی و خاوری، مدیرعامل وقت بانک ملی، بابک زنجانی، پدیده شاندیز، بیمه ایران و استمرار این روند تا پرونده چای دبش مشتی از خروار پرونده‌هایی است که وقوع فساد بزرگ و پیچیده در آن بازتاب بسیار گسترده‌ای در میان ایرانیان داشت. پرونده‌های فساد اخلاقی برخی افراد ذی‌نفوذ نیز روی دیگر فساد است که گوشه محدودی از اخبار آن منتشر شده است. افزون بر آن که درباره برخی پرونده‌ها که از نظر بخش بزرگی از افکار عمومی سویه‌های فساد آن هویداست، مانند قاچاق گسترده حامل‌های انرژی از مرزهای شرقی و جنوبی کشور که بنا بر برخی برآوردها، سالانه حدود پنج میلیارد دلار برآورد می‌شود، تاکنون اطلاع‌رسانی ویژه‌ای درباره ابعاد و کیفیت آن انجام نشده یا حتی اقدام اثربخش و ویژه‌ای به‌جز برخورد گاه‌و‌بیگاه با سوخت‌بران صورت نگرفته است.

2- یکی از کاستی‌ها مشهود و محسوس درباره پرونده‌های فساد پیش‌گفته و موارد مشابه، فقدان سیاست رسانه‌ای روشن از سوی رسانه‌های رسمی است. گاه رسانه رسمی کشور یعنی صداوسیما، با هدف تضعیف یک جناح سیاسی، موضوعی را با آب‌و‌تاب مورد توجه قرار می‌دهد، مانند پرونده شهردار پیشین تهران و گاه به عمد در برابر یک موضوع مبهم دیگر در شهرداری تهران با هدف جلوگیری از تضعیف جریان سیاسی دیگر سکوت پیشه می‌کند! صداوسیمای رسمی در برابر فساد‌های افشا‌شده مانند ماجرای ارشاد رشت یا فساد چای دبش اقدام حرفه‌ای محسوسی برای شناسایی ریشه‌های وقوع چنین فسادی در دستور کار قرار نمی‌دهد و به صورت مستمر و جدی به موضوع ورود پیدا نمی‌کند و از ظرفیت کارشناسی کشور، اعم از ظرفیت‌های حقوقی، اقتصادی، جامعه‌شناختی و حتی روان‌شناسی کشور استفاده بهینه‌ای صورت نمی‌گیرد؛ البته رسانه‌های پربیننده‌ دیگری که در فراسوی مرزها برنامه‌های خود را تدارک می‌بینند، بر این موضوعات متمرکز می‌شوند.

3- چرا با چنین ابعاد گسترده‌ای از فساد دست‌به‌گریبان شده‌ایم؟ چگونه می‌توان در لایه‌های مختلف نظام مدیریتی شاهد چنان گسترش شتابانی از فساد بود که شائبه سیستمی‌بودن آن در افکار عمومی مطرح شود؟ چرا افزون بر وقوع فساد‌های بزرگ، شاهد وقوع فساد در ابعاد کوچک‌تر و در مقیاس وسیع‌تر در حوزه‌هایی همچون شهرداری‌ها، بانک‌ها یا برخی دستگاه‌های دیگر کشور هستیم؟ چرا برای ریشه‌یابی و شناسایی ابعاد مختلف فساد در کشور، به صورت جدی تلاش‌هایی انجام نمی‌‌شود؟ چه میزان از فساد تحت تأثیر انواع رانت‌ها صورت می‌گیرد؟ چه میزان از فساد ناشی از خلأهای قانونی است؟ چه میزان از فساد ناشی از مشکلات نظارتی است؟ چه میزان از فساد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به دلیل تحریم‌های کشور روی می‌دهد؟ راه‌افتادن بازاری به نام دور‌زدن تحریم‌ها موجب شده چه نوع و چه حجمی از فساد در کشور بروز کند؟ آیا وقوع فساد، ناشی از جهت‌گیری‌های اقتصادی کشور است یا اینکه عوامل دیگر در وقوع آن اثر دارد؟ ریشه‌های فساد چه اندازه تحت تأثیر انحصار در حوزه‌های دولتی‌-اقتصادی است؟ نقش نهادهای دولتی در گسترش فساد چیست؟ فساد چه هزینه‌هایی برای کشور ایجاد کرده است؟ استمرار این وضعیت چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟ این پرسش‌ها و پرسش‌هایی از این دست نمایانگر نیاز جدی کشور به مطالعات و بررسی‌های چندوجهی درباره فساد‌، ابعاد فساد و پیامدهای فساد در کشور است که تاکنون به صورت عمیق کمتر به آن پرداخته شده است. رسانه‌های نوشتاری، دیداری و گفتاری کشور نیز کمتر تلاش کرده‌ یا جسارت کرده‌اند تا درباره موضوع فساد در کشور به تولید محتوا بپردازند.

4- بر اساس آنچه در بند‌های پیشین بیان شد، تصور دقیقی درباره ابعاد فساد در کشور در دست نیست؛ اما این حد از فساد و عمق و ابعاد آن در مناسبات رسمی کشور و همچنین تصوری که از فساد و ابعاد آن در میان لایه‌های مختلف اجتماعی در ایران امروز شکل گرفته، حائز اهمیت است. اگرچه تجارب شخصی نمی‌تواند جانشین مطالعات اجتماعی شود، ولی تصور و برآورد محدودی از افکار عمومی به دست می‌دهد. کافی است سری به مکان‌های پرتجمع از شهروندان همچون بیمارستان‌ها، برخی کلانتری‌ها، اماکن قضائی، برخی شهرداری‌ها، برخی از نهادهای اقتصادی مانند گمرک و امثال آن بزنیم تا برآوردی از افکار عمومی در قالب تجارب شخصی احصا شود. البته که برآورد دقیق و چند‌لایه نیازمند افکارسنجی‌های متنوعی است. آیا اراده‌ای برای شنیدن قضاوت افکار عمومی در‌این‌باره وجود دارد؟

5- استمرار شرایط موجود، کارکردها، پیامدها و کاربست‌های ویژه خود را در پی دارد. خواه پند گیریم، خواه ملال! یکی از مهم‌ترین پیامدها، البته در کنار پیامدهای بنیان‌فکن دیگر موضوع فساد، استهلاک اعتماد عمومی و فرسایش روزافزون اعتماد عمومی است که شواهد موجود ازجمله میزان مشارکت در انتخابات دو دوره گذشته، برخی مطالعات محدودی که در میدان صورت گرفته و تجارب شخصی مؤید آن است. استهلاک اعتماد عمومی خود کارکردهای دیگری در پی دارد. استهلاک سرمایه اجتماعی تنها یکی از مهم‌ترین این پیامدها‌ست. افزایش نارضایتی عمومی و موارد حساس دیگری در حوزه زیست جمعی و سیاسی شهروندان از‌جمله کارکردهای بی‌توجهی به این پدیده است. گسترش فساد همچون چند موضوع حساس دیگر از‌جمله موانع مشارکت سیاسی، از‌ مباحثی است که همچنان در صدر مسائل کشور خودنمایی می‌کند و اگر راهی برای حل‌وفصل نسبی آن یافت نشود، پیامدهای آن در دوره‌ای نه‌چندان دور، دامن کشور را خواهد گرفت.

روزنامه وطن امروز

نبرد هوایی؛ مأموریت‌ جدید پهپادهای ایرانی
مهدی بختیاری
طی روزهای اخیر تعداد انبوهی از پهپادهای جت «کرار» مجهز به سامانه موشکی «مجید» تحویل یگان‌های مختلف پدافند هوایی ارتش شد. این پهپادها با تجهیز به موشک مجید می‌توانند علاوه بر انجام عملیات ضداهداف زمینی ـ که در گذشته محقق شده بود ـ در نبردهای هوایی نیز شرکت کنند.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تحت شدیدترین تحریم‌های بین‌المللی قرار داشته و در این میان، حوزه نظامی ـ بویژه هوایی ـ بیشترین بار را تحمل کرده است.
ناوگان هوایی ایران با عمر زیاد، نیازمند یک نوسازی گسترده و ارتقای پرنده‌هاست و در طول این سال‌ها نیز سعی شده است در کنار تلاش برای خرید تجهیزات جدید (که به نظر می‌رسد بعد از مدت‌ها، در مراحل نهایی خود قرار دارد) با تقویت دیگر حوزه‌ها نظیر پهپاد و موشک، تا حدی برخی از این کمبودها جبران شود.
اینکه اساسا چقدر پهپاد و موشک می‌تواند خلأ جنگنده‌های با سرنشین را جبران کند، موضوع این یادداشت نیست ولی بدون تردید در نبردهای امروز دنیا (همانطور که موارد بسیاری را در جنگ‌های اخیر نظیر جنگ روسیه و اوکراین شاهد بودیم) پهپاد نقش موثر و تعیین‌کننده‌ای دارد. کشورمان از اواسط سال‌های دفاع‌مقدس یعنی از 4 دهه پیش، تمرکز زیادی بر هواپیماهای بدون سرنشین داشت که این تمرکز اگر چه در مقطعی کمرنگ شد اما در سال‌های اخیر به نظر می‌رسد پهپاد آنقدر در ایران رشد داشته که در کنار حوزه موشکی، ۲ بازوی مهم دکترین دفاعی کشورمان محسوب می‌شوند.
انواع پهپادها در کلاس‌های مختلف با ماموریت‌های رزمی و شناسایی در یگان‌های مختلف نیروهای مسلح وجود دارد اما پروژه «رسول» (تجهیز کرار به موشک هوا به هوای مجید) یک گام جدید برای افزایش دایره عملیاتی پهپادها در نبرد هوایی است که به واسطه آن، با بهره‌گیری از پهپاد‌های ارتقایافته به موشک هوا به هوای بومی، توانایی ردگیری و درگیری علیه هرگونه پرنده و اهداف متخاصم در برد عملیاتی حاصل شده است. پهپاد کرار نخستین پهپاد ایرانی با موتور جت است که تا امروز به انواع تسلیحات رزم زمینی و هوایی مجهز شده و یکی از مهم‌ترین محصولات حوزه پدافندی نیز محسوب می‌شود.
الحاق گروه‌های پروازی پهپاد «کرار» به سازمان رزم نیروی پدافند هوایی ارتش یک ویژگی مهم دیگر هم دارد و آن ارزان‌سازی دفاع هوایی است. طی سال‌های اخیر نیروهای‌ مسلح در بخش‌های مختلف و بویژه پدافند هوایی، توان ویژه‌ای را برای خودکفایی در این حوزه صرف کرده‌اند؛ رویکردی که تقویت توان پهپادی و همچنین «طرح رسول» از دستاوردهای آن محسوب می‌شود.
موشک پدافندی «مجید» که روی پهپادهای «کرار» نصب شده و در قالب گروه‌های پهپادی، توان‌ رزم پدافند هوایی کشور را وارد مرحله نوینی کرده، دارای قابلیت‌های مهمی است که می‌تواند به ۲ صورت حرارتی و تصویری هدف را در برد 8 کیلومتری ردگیری و دنبال کند.
این موضوع در حقیقت مفهوم جدیدی از پدافند هوایی با عنوان «پدافند هوایی هواپایه بدون سرنشین» را دربرمی‌گیرد و می‌تواند یک رشد جدی در افزایش توان بازدارندگی باشد.
سرمایه‌گذاری ایران بر حوزه پهپادی، البته به شدت از سوی کشورهای غرب نیز تحت رصد قرار دارد. اذعان فرمانده اسبق سنتکام بر کارآمدی پهپادهای ایرانی و همچنین تجهیز متحدان جمهوری اسلامی در منطقه به این پرنده‌ها، در عمل، نیروهای فرامنطقه‌ای و متحدان‌شان در جنوب و غرب آسیا را با چالش‌های جدی روبه‌رو کرده و برای همین است که کشورهای غرب بویژه آمریکایی‌ها به‌شدت به دنبال متوقف کردن مسیر رشد پرنده‌های بدون سرنشین ایران هستند.
با این حال به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی ایران نه تنها در طراحی و ساخت و به‌کارگیری این تجهیزات مصمم است بلکه یکی از مهم‌ترین محصولات در سبد صادرات نظامی خود را هم همین پهپادها تعریف کرده است.
راه‌اندازی خط تولید پهپاد در برخی کشورها و صادرات این محصولات به کشورهای دیگر، نشان‌دهنده عزم ایران در توسعه توان پهپادی خود است. با دستیابی به توان رزم هوایی در پهپادهای ایرانی ـ که جت کرار و موشک مجید نخستین نمونه آن هستند ـ باید منتظر ماند تا دیگر پهپادها نیز در آینده نزدیک به تسلیحات مشابه مجهز شوند؛ اقدامی که برنامه پدافند هوایی ایران را که به فرموده فرمانده معزز کل قوا در اولویت قرار دارد، چند پله جلوتر خواهد برد
روزنامه رسالت

وتوی حقوق بشر

جواد شاملو

«نوشتن علیه فراموشی، ایستادگی در برابر قدرت است». این جمله‌ای است از میلان کوندرا، نویسنده اهل جمهوری چک. او بنابراین جمله سلاح زورگویان را فراموشی می‌داند. اگر مردم هیچ‌گاه ظلم ظالمان را فراموش نمی‌کردند بقای قدرتمندان ظالم ممکن نبود. مثلا هرچقدر هم جنایت هیروشیما و ناکازاکی سهمگین و غیرقابل‌باور باشد، باید پذیرفت امروز بعد از گذشت هشتاد سال از آن رفته‌رفته فراموش‌شده است. به این معنا که وقتی می‌گوییم آمریکا، همه به یاد زغال شدن این دو شهر نمی‌افتند. مردم به آرامی یادشان می‌رود ایالات‌متحده حتی یک‌بار هم بابت این جنایت، تن به یک ابراز تأسف ساده نداد. در سال ۹۸ و در اولین روزهای سال ۲۰۲۰ میلادی، آمریکا خودروی یک مقام رسمی ایران را در خاک عراق موشک‌باران کرد و باافتخار گفت: «من زدم!». یعنی به شدیدترین نوع ممکن و بدون آنکه جنگی در جریان باشد به دو کشور حمله کرد و سپس پرچم پیروزی را بالا برد. این روحیه گنگستری و قلدرمآب در جهان امروز که ظاهری انسان‌گرا و خشونت‌گریز دارد چگونه ممکن است؟ با نیروی فراموشی. نیرویی که خصوصا در جهان امروز قدرتمندتر شده است چراکه بمباران اخبار و اطلاعات باعث می‌شود ما آگاهی مستمر و زنجیروار خود را از دست بدهیم و شناختمان از جهان یک شناخت گسسته و منقطع و وابسته به امروز باشد.

به‌بیان‌دیگر، ما اصلا نباید از اینکه ایالات‌متحده، آتش‌بس انسان دوستانه در غزه را وتو کرد متعجب شویم؛ بلکه برعکس این اتفاق جای تعجب فراوان داشت. آمریکا چه زمانی در تاریخ خود از جنگ جلوگیری کرده که این دومین بارش باشد؟ آمریکا از جنگ در اوکراین جلوگیری کرد؟ عراق را راحت گذاشت یا افغانستان را؟ مهم‌ترین جنبش‌های ضدجنگ تاریخ معاصر جهان در آمریکا و علیه دولت آمریکا شکل گرفته است. پایان دادن جنگ‌های گوناگون در اقصی نقاط جهان، وعده‌ای بوده که نامزدهای انتخابات‌های ریاست جمهوری این کشور با آن رأی جمع می‌کردند.

اگر ما امروز تعجب می‌کنیم که چرا یکی از مهم‌ترین داعیه‌داران حقوق بشر در جهان به آسودگی قطعنامه‌ای که خواهان آتش‌بسی حداقلی و انسان‌دوستانه است را وتو می‌کند، در دام فراموشی و شناخت منقطع گرفتارشده‌ایم. هر جا و هرزمانی که بین دو گروه متخاصم جنگی در گرفت، آمریکا آن را به خودش ربط داد و به آن وارد شد و ابعاد آن را خونین‌تر کرد. حال که جنگ بر سر پاره تن این کشور، یعنی رژیم غاصب صهیونیستی است. چگونه آمریکا حکم به پایان این جنگ بدهد؟ التهاب در غرب آسیا راهبرد ایالات متحده است و اساسا یکی از مجریان این راهبرد خود رژیم غاصب. 

نماینده ایالات‌متحده در شورای امنیت علت این مخالفت را این‌گونه بیان کرده است: «چنین اقدامی بذر جنگ بعدی را می‌کارد». نگاه آمریکا به جنگ همین‌قدر غیرانسانی و کارکردگرایانه است. قصابی هزاران کودک و زن و غیرنظامی تنها به این دلیل که جنگ دیگری شکل نگیرد؟ این چه منطق متناقضی است؟ جنگ بد است چون در آن انسان‌ها می‌میرند؛ حال شما وحشیانه قتل عام کنید تا جنگ دیگری درنگیرد و انسان‌های دیگری نمیرند؟ این جمله که شوخی است؛ اما همین شوخی هم چند نکته را روشن می‌کند.

اول اینکه حتی آمریکای بشردوست هم می‌پذیرد که گاهی برای پایان جنگ باید جنگید و منطق مطلقا ضدجنگ، با عقل سلیم مخالف است. 
دوم اینکه اعتراف می‌کند مقاومت فلسطین با این حملات افسارگسیخته پا پس نمی‌کشد و از فردای آتش‌بس سایه تهدید طوفان‌الاقصی‌ای دیگر بر سر اراضی اشغالی سنگینی می‌کند. 
سوم اینکه می‌پذیرد پیروزی در این جنگ برای رژِیم صهیونیستی ضرورتی حیاتی دارد و شکست در این جنگ، بقای این رژیم را هرچه بیشتر از گذشته تهدید می‌کند. 

وتوی این قطعنامه شورای امنیت، وتوی انسانیت بود و باعث شد پرده فراموشی از پیش چشم افکار عمومی جهان کنار برود و یک بار دیگر آمریکای بدون روتوش را با چشم غیرمسلح ببینند. این اقدامات است که ثابت می‌کند مرگ بر آمریکا، همان مرگ بر جنگ و مرگ بر مرگ است

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات