محمدهادی صحرایی
در سالهای اول انقلاب اسلامی و در بحبوحه جنگ تحمیلی، غیر از اخبار بدی که از وحشیگری صدامیان علیه مردممان دیده و شنیده میشد، حکایت از آتش افروزی سازمان مجاهدین خلق نیز بود. گرچه جانیان دیگری نیز همپای صدام و رجوی و به نام کومله و دموکرات و جداییطلب و فرقان و... به جان ایران افتاده و جنایت میکردند، ولی با این وجود، تنها امید و یاور مردم ایران در آن زمان، خدای بزرگ و مهربان بود. مردمی که تنها خدا را میخواندند و میخواستند ولی جهان سلطه و استکبار، این را نمیخواست. مردم ایران، هم وارث ویرانی پهلوی و شاهان ملعون بودند و هم گرفتار صدام و حامیانش؛ از آمریکا و شوروی و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و... گرفته تا مجاهدین خلق و کومله و دموکرات و فرقان و... که با ترورهای کور و شکنجههای منحصر به فرد و خشونتهای افراطی، هفده هزار بیگناه را کشتند و جوی خون به راه انداخته بودند.
با این وجود وقتی در یکی از عملیاتها علیه منافقین، خانه تیمی آنها خنثی و پاکسازی شد و برخی سرانشان به جهنم فرستاده شدند، در کنار معدومین و زخمیها و اسراء، با شجاعتِ یکی از مأمورانی که به شهادت رسید، نوزاد شیرخوارهای به دست رزمندگان امنیت افتاد که گفته شد فرزند مسعود رجوی سرکرده منافقین است. در فیلمی که هنوز در فضای اینترنت موجود و دیدنی و شنیدنی و هم افتخارآفرین است، شهید لاجوردی هنگام مصاحبه و شرح عملیات، این کودک را در آغوش گرفته و با او به ملاطفت برخورد میکند و در نهایت او را به پدربزرگش میسپارد، شاید در محیط انسانی پرورش یابد و عاقبتی غیر از عاقبت سیاه و عفن رجوی بیابد.
یک؛ در زمان جنگ تحمیلی حزب بعث عراق علیه ایران و زمانی که مثل امروزِ غزه، همه جهان استکبار و جانیان و اراذل و اوباش جهان همدست آن عفلقی شده و مجامع حقوق بشری جهان و به ویژه سازمان ملل که همیشه با سکوت یا تسلیم، شریک دزد و رفیق قافله بودهاند، وقتی لشکر بعثی یکی از شهرهای کشورمان را اشغال کرد، در یکی از خانهها نوزادی به دستشان افتاد که گویا مادر و خانوادهاش به شهادت رسیده بودند. وقتی سرباز بعثی نوزاد را به فرماندهاش نشان داد تا از او کسب تکلیف کند او نوزاد را گرفته و به دیوار کوبید و به شهادتش رساند و گفت: اگر او زنده میماند یک خمینی میشد.
دو؛ در ابتدای انقلاب اسلامی و زمانی که کشورِ پس گرفته از پهلوی، غرق در فقر و مشکلات بود، جهادگرانی بودند که مجاهدتهای خاموشی در گمنامی کردند که فقط خدا قدر آنها را میداند. یکی از آنها روحانی سیدی است که خودش جهادگر و همسرش معلم نهضت بود. میگفت صبح یک روز، دخترم رقیه سادات را در کانکسی که به ما داده بودند خوابانده بودیم و خودمان به محل کارمان رفتیم. میشد هر از گاهی به آنجا سرکشی کرد. سرکلاس درس بودم و از پنجره دیدم آتشی از سمت خانه کانکسی ما شعله میکشد. با عجله رفتم و با آتش نشانانی که زودتر از ما آنجا بودند هر تلاشی که برای باز کردن در کردیم بیثمر بود و... مادرش میگفت وقتی آتش خاموش و در باز شد و جزغاله رقیه ساداتم را بیرون آوردند، به خدا گفتم نگاهش نمیکنم تا در قیامت و در حضور تو چهرهاش را ببینم. بعداً دانستم منافقین آن را به آتش کشیدهاند.
سه؛ در نسلکشی مسلمانان بوسنیایی توسط صربها و باز هم شراکت سازمانهای حقوق بشری در این جنایت نیز، و زمانی که کشورهای اروپایی به دروغ، هیتلر را به افسانه هولوکاست و «همه سوزی» یهودیان مؤاخذه میکنند، دست صربها را برای هر جنایتی باز گذاشته بودند و از دیدن جنایات، کور و از شنیدن فریاد مظلومان کر شده و انسانیت خود را به شیطان فروخته بودند، یکی از سرگرمیهای سربازان صرب، مثل منافقین و بعثیها و کومله و دموکرات و داعش، شرطبندی بر سر جنسیت جنین زنان باردار و شکنجه آنان با پاره کردن شکمشان و کشتن مادر و جنینها و تجاوز و قتل بود.
چهار؛ در زمانی که داعش و النصره ی قلاده دریده که به اعتراف مقامات ارشد آمریکا، ساخته دولتمردان آنها بودند و عراق و شام را به قصد تأسیس خلافتشان شخم میزدند، کشتن مظلومان و مسلمانان، توسط آن نامسلمانان وهابی و تکفیری، راحتترین کار دنیا بود و باز هم مثل تمام دوران سیاهی که تمدنِ خیرندیده لیبرال دموکراسی برای جهان به ارمغان آورده است، صدای مظلومان شنیده نشد و در مقابل فرزندان، پدران و مادران را شکنجه میکردند و میکشتند و در مقابل آنها، فرزندانشان را سر میبریدند. جنایاتی که داعش و النصره در عراق و سوریه انجام دادند کم از جنایت امروز غزه نداشت. درِ خانهای را به زور گشودند و پای سفره، خانوادهای را گیر انداختند. کودک را از کنار سفره بلند کردند و سرش را بریدند و خونش را بر برنج ریختند و به خورد پدر و مادرش دادند.
پنج؛ و کودکان غزه و « آهٍ لکم یا أطفال المظلومین و یا معلمین الأجیال»
ولی غزه امروز، اگرچه باز هم به سیاق همیشه تاریخ مظلومین، تنهاست ولی این بار به همت رسانه و جبهه مقاومت، پرچم مظلومیت مظلومین، بالاست. و دنیا با تمام تنوع دینی و مذهبی، به تمام معنا به «غده سرطانی» بودن صهیونیزم، که امام راحل ما گفته بود پی برده و با تمام زبانها و لهجهها فریاد نابودیاش را سر میدهند. سخن خمینی کبیر که گفت «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» را باید در رگهای ورم کرده گَردن جهانیان دید که نعره میزنند و از خدا نابودی آمریکا را میخواهند. شاید هیچگاه تاریخ جهان، چنین اجماعی برای مطالبه یک موضوع انسانی را به خود ندیده باشد و شاید هیچگاه، به این عریانی، شاهد توحش جهان سلطه نبوده است. و دلهای مردم رنگارنگ و اقوام مختلف و ادیان متفاوت تا به این اندازه به هم نزدیک نشده باشد.
گویی قرار است سیلاب خون کودکان مظلوم غزه، تمدن فرعونی و لعنتی غرب را غرق کند و از جهان بشوید. لجاجت و سماجت صهیونیزم در درندگی، و جهان سلطه در حمایت از اسرائیل، اگرچه نفرت مردم جهان را تنوره میکشد ولی غیر از این، نحوه مظلومیتِ مستضعفترین مردم جهان باعث وحدتی شده که یکصدا از خدای جهان، منجی جهان را طلب میکنند. گویا غزه دروازه پیروزی مستضعفین جهان و پنجره رو به زندگی زیبای بشریت است و این سخن که «آزادی مسجدالأقصی رابطه رمزآلودی با فرج دارد» چقدر حکیمانه است. التهاب و اضطراب دنیا از نوع دوران سکوت و ترس پس از جنایت هیروشیما و ناکازاکی نیست. در این التهاب و اضطراب، شجاعتی موج میزند و آتشی گُر گرفته که جز با سوزاندن دودمان نحس و نجس شیطان و شیطانزادگان، آرام و سرد نمیشود.
اکنون همه تظاهرات برای خونخواهی کودکان غزه شده است. با پدربزرگی که «روح الروح» خود را قبل از کفن کردن به آغوش میکشد و با او بازی و شوخی میکند و میبوسد و حتی لباسش را برای ورود به بهشت مرتب میکند و با آرامشش، خفتگی و خمودی جهان را به آتش میکشد، همدردی میکنند. با پدری که با جسد دخترکش آخرین عکس دونفری میگیرد، عکس میگیرند. و با کودکی که از گرسنگی جان داده، جان میدهند. اصلاً در این دو ماه جنگ شیاطین علیه غزه، ما به تعداد تصاویری که از کودکان غزه دیدیم، مُردیم و زنده شدیم. از تشنگی و گرسنگی آنها، آب و غذا، حراممان شد و در هر خوشی، چهره زرد و نحیف و ناخوش کودکان غزه ما را به خود میآورد. آرزوی کودکان ما کمک به کودکان غزه و امید جوانان ما خُرد کردن استخوان صهاینه و حامیانشان و آرزوی رزمندگانمان چکاندن ماشهای است که خلاصیاش گرفته شده و در یک کلام، این زجر ما فقط با انتقام التیام میگیرد.
وطن، جان است ولی فلسطین، وطن کودکان بیجان شده و اینگونه نباید باشد و بماند. این روز سخت غزه و امتحان بزرگ جهانیان است و بیشک روز عدالت بر صهاینه و حامیانشان سختتر از امروز ما خواهد بود. خاخام صهیونی که فتوا به قتل زن باردار و جنینش میدهد یا خبیثی که کودکان غزه را به بمب متحرکی مینامد که باید کشته شوند و آنکه تجاوز به نوامیس را مجاز میشمرد و آنها که رأی به نجات کودکان را وتو میکنند و حامیان پَستتر از صهیونیستها را به واقع نمیتوان با هیچ حیوانی جز یزید و حرمله و صدام و منافق و کومله و دموکرات و صربِ آن زمان و داعش و سایر تولههای آمریکا مقایسه کرد و إنشاءالله، دور و دیر نیست که جهانیان، در میان جنازههایی که نیلِ خون شده غزه، به ساحل آرامِ پس از ظهورِ جهان خواهد آورد دنبال لاشه جانیان امروز عالم بگردند که خدا فرمود « امروز تو را با زره خودت به ساحل مىافكنيم، تا براى كسانى كه از پى تو مىآيند عبرتى باشد، و بىگمان، بسيارى از مردم از نشانههاى ما غافلند».
سوره یونس آیه 92
هم میهن و نهضت آزادی در این گزارش و بیانیه کوشیدهاند این گزاره را به مخاطب خود القا کنند که همه آنانی که طی چند دهه گذشته به زعم آنها از گردونه انقلاب حذف شدهاند، وجه مشترکشان
«انقلابی بودن» است و اکنون با تیغ نظارت استصوابی در یک فرایند از قدرت به زیر کشیده شدهاند. هم میهن و نهضت آزادی انگیزه این «حذف» را یکدستسازی حاکمیت توصیف کردهاند. هم میهن سپس برای مستند کردن ادعاهای خود و در مسیر تأیید بیانیه نهضت آزادی سراغ یکی از اعضای شورای مرکزی آن رفته و در گفتگو با او فهرستی از محذوفان انقلابی را که طیف گستردهای از آیت الله منتظری تا علی لاریجانی را در برمی گیرد، مورد اشاره قرار داده است.
مهدی معتمدیمهر، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی درباره چگونگی حذف (بخوانید عزل به فرمان امام) مرحوم منتظری مدعی میشود که «آقای منتظری هم از سال ۱۳۶۴ به بعد، بهعنوان نماینده جریانی در داخل حاکمیت به حساب میآمد که به حقوق بشر و تأمین حقوق اساسی ملت معتقد بود و از این رو، حذف شد.»
جریان مورد نظر معتمدی مهر که مرحوم منتظری نماینده آن تعریف میشود، در واقع همان لیبرالها (نهضت آزادی) و منافقین است که با نفوذ در دفتر ایشان زمینه عزل منتظری را از قائم مقامی رهبری فراهم آوردند و منجر به نامه معروف امام در ششم فروردین سال ۶۸ شد.
پیشتر و در تاریخ ۳۰ بهمن ۶۶ بنیانگذار انقلاب اسلامی در پاسخ به نامه سیدعلی اکبر محتشمیپور وزیر وقت کشور در خصوص ارزیابی عملکرد نهضت آزادی که پس از استعفا و برکناری دولت موقت پیوسته در جهت اعلام مخالفت با دولت جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، و حتی قوۀ قضائیه و مغشوش کردن اذهان بوده است، مرقوم فرمودند: «.. نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است.... نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن، چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند. »
اکنون، اما روزنامه تحت مدیریت جریانی که خود را پیرو «خط امام» میداند، تریبون جریانی شده که مطرود امام بود. فراتر از آن زیرکانه در همسویی با منتظری مقابل امام ایستاده است.
درباره بیان عضو شورای مرکزی نهضت آزادی که مدعی شده در فرایند یکدست سازی حاکمیت افرادی «حذف» شدهاند، علاوه بر مرحوم منتظری به اشخاصی، چون خاتمی، هاشمی، روحانی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و علی لاریجانی اشاره شده است. اولاً باید گفت این شخصیتها در طول دوران حیات سیاسی خود طی ۳۰ سال اخیر همواره در بالاترین سطوح عالی کشور ایفای نقش کردهاند و اگر اکنون در قدرت نیستند الزاماً به معنای حذف شدن نیست بلکه در فرایندهای دموکراتیک مانند انتخابات ۸۸ موفق به کسب رأی از ملت نشدهاند. در ثانی همه آنهایی که به هر دلیلی اکنون در مصدر امور نیستند، الزاماً «حذف» نشدهاند، بلکه برخی از آنها با خواست خود و حتی با نفوذ جریانهایی مانند همین نهضت آزادی از قطار انقلاب پیاده شدند؛ بنابراین روزنامه مدعی جریان خط امام خوب است نسبت خود را با نهضت مطرود امام روشن کند. نمیشود هم مدافع خط امام بود و هم تریبون جریان مطرود امام. این دو با هم مانعهالجمع هستند.
حسن بهشتی پور
مسئله فلسطین دارای پیچیدگی های فراوانی است که به راحتی قابل حل نیست. آینده فلسطین باید به دست فلسطینیها مشخص شود و با دخالت قدرتهای زورگو اتفاقی برای این کشور نخواهد افتاد. صهیونیستها تا به امروز نشان دادهاند به هیچوجه مذاکره را نمیپذیرند و قائل به پذیرش هویت فلسطینی نیستند و در سرزمینهای کرانه باختری بیش از ۷۰۰ هزار نفر شهرکنشینن را اسکان داده و این شهرک ها را به نحوی ایجاد کرده اند که در عمل ارتباطات داخلی کرانه باختری را از بین بردهاند تا هیچگاه ایده تشکیل دو دولت مدنظر آمریکاییها عملی نشود.
دنیا و سازمان ملل به این اقدام اعتراض کردهاند اما اسرائیل همچنان به اقدامات خود ادامه میدهد. بنابراین ازنظر عملی ایجاد دولت فلسطینی به مرکزیت قدس یا رام الله عملی نیست.
نیاز است اجلاس هایی در سطح کارشناسی و سیاسی در بین اعضای سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب برگزار شود تا به یک راه حل قابل اجرا برای حل مساله فلسطین به ویژه برون رفت از شرایط بغرنج کنونی برسیم.
بر این مبنا حماس یک فکر و اندیشه برای مبارزه با رژیم زیاده خواه و توسعه طلبی است که اصلاً حاضر نیست ماهیت فلسطینی و زندگی مسالمتآمیز مسلمانان، مسیحیان و یهودیان را در کنار هم بپذیرد.
حال اینکه اگر اسرائیل موفق شود حماس را سرکوب کند اما باز هم این فکر و ایده در بین جوانان حامی حماس رشد کرده و در زمان دیگری سر باز میکند.
در این میان باید توجه داشت که کشورهایی نظیر روسیه نفوذ چندانی بر روی عملکرد دولت نتانیاهو ندارند و حتی روسیه با اسرائیل روی موضوع مناقشات اوکراین نیز اختلاف جدی دارد.
در حال حاضر حداقل کاری که میتوان کرد اقدام به منظور برقراری آتش بس و توقف جنگ در غزه است که با توجه به تفاوت مواضع ایران روسیه عملا چکار میخواهند انجام دهند جای بحث و تامل دارد.
بنابراین هنوز جنگ غزه جزو دسته جنگهای طولانی مدت نیست و تمام تلاش صهیونیستها این است که تا ماه ژانویه غزه را کاملا شخم بزنند، تمام تونل های حماس را مسدود کرده و تمام رهبران حماس را در داخل و خارج فلسطین از بین ببرند و بدین شکل پرونده جنگ را ببندند. در واقع اینکه اسرائیلی ها توان جنگیدن در طولانیمدت را ندارند به این معنا نیست که به اهداف خود نمیرسند
میزبان این نشست اما با برنامهای مشخص و از قبل طراحیشده، وزیر نفت جوان (سلطان الجابر) را به ریاست نشست گمارده بود تا پیام نانوشته خود را حتی قبل از شروع کنفرانس به شرکتکنندگان منتقل کند. میزبان حتی پا را فراتر گذاشته و پیشبینی امضای چند قرارداد نفتی را در زمان برگزاری نشست در دستور کار خود قرار داده بود. عربستان سعودی و امارات که امید اصلی خود برای تأمین منابع عظیم مالی مورد نیاز جهش اقتصادی و طرحهای توسعهای را به ثروت نفت وابسته میبینند، سعی کردند با برگزاری نمایشگاههای متعدد، به توجیه جایگاه خود و معرفی فناوریهای نوین در کاهش کربن انرژیهای فسیلی بپردازند که تأثیر محدودی بر شرکتکنندگان نشست گذاشت. اما رویارویی زمانی شکل جدی به خود گرفت که ریاست نشست در سخنرانی خود، اثرات مخرب و بدیهی سوختهای فسیلی بر گرمایش زمین را از نظر معیارهای علمی زیر سؤال برد. این گفته اما با عکسالعمل جدی اندیشمندان و شرکتکنندگان غربی روبهرو شد؛ به نحوی که وی در اندک زمانی مجبور به تغییر موضع خود شد. در روزهای پایانی نشست که پیشنویس قطعنامه پایانی در دستور کار قرار گرفت، این چالش شکل جدیتری یافته و به تقابل و رویارویی لفظی و حتی تهدید به ترک نشست از سوی طرفهای درگیر منجر شد. در نهایت، گزاره حذف یا «حذف تدریجی سوختهای فسیلی در بازه زمانی مشخص» به گزینه مورد چالش و مناقشه کلامی و کلیدی تبدیل شد. گذشته از اهمیت محتوای سند نهایی این نشست که میتواند تأثیری جدی بر آینده انرژی فسیلی داشته باشد، منازعه و رودررویی کنونی قطعا سرمشق سرنوشتساز و تعیینکنندهای بر سمتگیری سیاستمداران کشورهای وابسته به اقتصاد نفت خواهد گذاشت. صفبندی جدید جهانی که قریببهاتفاق کشورهای شمال و جنوب را بهصورت متحد در مقابل کشورهای صادرکننده نفت قرار میدهد، قطعا نهتنها صادرات و فروش انرژیهای فسیلی را با محدودیتهای جدی زیستمحیطی و بینالمللی روبهرو میکند، بلکه مصرف داخلی آن را نیز در آینده با مشکلات و حتی جرائم بینالمللی روبهرو خواهد کرد.
در این بین، ایران با شرایطی متفاوت و به مراتب بحرانیتر روبهروست. یکی از گزارشهای منتشرشده در این نشست، نشان میداد اگر کشورهای متکی به درآمدهای نفتی تا 15 الی 20 سال آینده به دنبال منابع تازه درآمد نروند، درآمدهای حاصل از سوخت فسیلی آنها نصف خواهد شد و اگر کشورهای متکی به درآمد حاصل انرژی فسیلی را براساس وابستگی به نفت به چهار دسته تقسیمبندی کنیم، مقاله معتقد است اقتصاد ایران به لحاظ وابستگی به درآمد نفت نسبت به کشورهای دیگر در دسته چهارم قرار میگیرد. این یک تحلیل مقایسهای از شرایط کشورهای صادرکننده نفت است، اما اگر قدر مطلق نیاز و وابستگی را در نظر بگیریم، داستان چهره دیگری از خود نشان میدهد. از یک سو رشد اقتصادی بسیار پایین در دهه گذشته، هرچند باعث شده اقتصاد ایران به سمت تنوع منابع صادراتی سوق یابد، اما کاهش سرجمع درآمدهای ملی، عملا باعث شده نیاز انباشته به منابع مالی جدید شکل ضروری برای ادامه حیات سیاسی به خود بگیرد. جبران عقبماندگیها و احیای اقتصاد به منظور کمک به اقشار آسیبپذیر و زیر خط فقر، عملا وابستگی اقتصاد ایران به منابع و درآمدهای حاصل از فروش نفت خام را بیش از پیش افزایش داده است. بدیهی است نبود یک گزینه ممکن درآمد جایگزین در کوتاهمدت از یک سو و تحولات سیاسی غیرقابل پیشبینی منطقه از سوی دیگر، میتواند باعث تشدید تحریمها شده و معادله حاد کنونی را دشوارتر کند. این همه در حالی است که منطقه خاورمیانه بیشترین تأثیرات مخرب زیستمحیطی و تغییرات اقلیمی را در دو دهه گذشته بر شیوه معیشت و تولید تجربه کرده است که خود شرایط بحرانی را تشدید کرده است. کاهش متوسط بارندگی و افزایش تبخیر بر اثر افزایش دما، منابع آب را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است. هجوم ریزگردها در بسیاری از مناطق کشور، زندگی مردم را تهدید کرده و افزایش دما باعث کاهش راندمان تولیدات گیاهی و دامی شده است. نکتهای که ضرورت توجه و تأکید ما بر این مقوله را دوچندان میکند، تأثیرات بهمراتب مخرب این فرایند بر آینده مردم و سرزمین ماست. به منظور شناخت عمیقتر از پدیده فوق و در یک تحلیل کلان از تأثیرات این فاجعه جهانی بر قاره آسیا و ایران، میتوان به دو بُعد خاص آن اشاره کرد؛ اولین و مهمترین رکن تأثیرگذاری مفرط پدیده تغییرات آبوهوایی بر تخریب شیوه معیشت و زندگی و اختلال در سیستم تولید است و دومین عرصه اثرگذاری بر اقتصاد ایران در محدودیت جدی بهرهبرداری از منابع سوخت فسیلی بهعنوان منبع درآمد ملی در سالهای آتی است. با توجه به اثرات اقتصادی تحریمها و با عنایت به شرایط اقلیمی ایران و قرارگرفتن در منطقه خشک و نیمهخشک و بحران آبی که بیش از دو دهه از ظهور آن میگذرد، بدون شک بر پیچیدگی شرایط اقلیمی، محیطی و معیشتی در سطح منطقهای و ملی بهصورت فزاینده افزوده خواهد شد. دفعات و شکل ظهور بلایا و حوادث غیرمترقبه طبیعی در ایران، سیر صعودی گرفته و حوادث غیرمترقبه به یک پدیده نرمال تبدیل شده است. ظهور رو به رشد ریزگردها و سیل در بسیاری از مناطق کشور، همراه با شدتگرفتن بحران کمبود منابع آب، از یک سو زندگی مردم را به مخاطره انداخته و از سوی دیگر فرایند تولید را با مشکلات فراوانی روبهرو کرده است. در این فرایند، بخش کشاورزی که تأمینکننده امنیت غذایی است، بیشترین ضربه را خواهد خورد. اساسا بخش کشاورزی وابستگی شدید به محیط طبیعی ازجمله آبوهوا دارد و زمانی که آبوهوا تغییر میکند، اکوسیستم تولید را با اختلال روبهرو میکند. تغییر در دما، بارش و تابش نور خورشید، بر وضعیت زمینهای قابل کشت، حیات دام و دسترسی به منابع آب تأثیر میگذارد. اثر تغییرات اقلیمی در این حد محدود نمانده و بهصورت دومینو اثرات گستردهتری بر کشاورزی و زندگی کشاورزان میگذارد. تغییرات در آبوهوا، زنجیرهای از حوادث را به وجود میآورد؛ از یک سو با تأثیر بر بیولوژی و فیزیولوژی گیاهان، زمان گلدهی، فرایند رشد و زمان برداشت محصولات کشاورزی را متأثر میکند و از سوی دیگر با تغییر در نرخ تبخیر و تعرق گیاهان، تعادل رطوبت نیاز آبی گیاهان را تغییر میدهد. تغییر در اقلیم باعث تحول در اکوسیستم گیاهی و حشرات شده و شدت و نوع و زمان حملات آفات را تغییر میدهد؛ تغییراتی جدی و پیشبینینشده که به پیچیدگی و دشواری مدیریت مزرعه میافزاید. افزایش دما باعث تغییر سطح آب زیرزمینی، دمای آب و همچنین کیفیت آب و کاهش چشمگیر منابع آب زیرزمینی (به دلیل کاهش بارش و افزایش تبخیر) میشود. حوادث غیرمترقبه (سیل، توفان و...) که نتیجه تغییرات اقلیمی است نیز نهتنها مستقیما جان کشاورزان را میگیرد، بلکه با تخریب زمین زراعی، تأسیسات و محصولات آنها را نابود میکند. ناگفته نماند برخی محققان معتقدند باید فرصتهایی را نیز در فرایند تغییرات اقلیمی (Climate Change) مد نظر گرفت که آن را شانسهای تغییر اقلیم نام نهادهاند (Climate Chance). تغییر الگوی بارش بارانهای موسمی در چند سال گذشته در ایران که در میانه تابستان باعث بارش شدید در مناطق جنوب و مرکز کشور میشود، یکی از نمونههای مدنظر است؛ فرصتی که بدون آمادگی و پیشبینی، قطعا خود به بحران و فاجعه تبدیل میشود.
گذشته از معادلات یادشده، باید به نکته دیگری نیز در این بین اشاره کرد. نقش ناپیدای دیپلماسی رسمی ایران در نشست دوبی را شاید بتوان در حوزه و چارچوب سیاسی و امنیتی منطقهای توجیه کرد، اما حضور کمرنگ کنشگرهای غیررسمی ایران (دانشگاهیان، سازمانهای غیردولتی و بخش خصوصی) در نشست کاپ ۲۸ دوبی و در بین 84 هزار نفر، قابل توجیه نیست. این امر امکان برخورداری از میدان گفتوگو و فضای دیپلماسی زیستمحیطی و دیپلماسی عمومی و فنی تخصصی را جهت دفاع از منافع ملی و انعکاس دیدگاه ایرانیان در مواجهه با صفبندیهای جدید جهانی به حداقل ممکن رسانده است.