صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۵  ، 
شناسه خبر : ۳۵۴۴۰۴

 

اختلال در پمپ بنزین از تهران تا تگزاس 

مسعود اکبری

1- جمعه ۷ می‌۲۰۲۱ (17 اردیبهشت ماه ۱۴۰۰) یکی از خطوط انتقال سوخت شرکت کلونیال آمریکا مورد حمله هکری قرار گرفت و از کار افتاد. حمله سایبری به شرکت کلونیال که منبع نیمی از سوخت در کرانه شرقی آمریکاست، منجر به بسته شدن خط لوله شرکت «کلونیال پایپ لاین» بین ایالت‌های تگزاس و نیوجرسی شد.
در واکنش به این حمله، ابتدا کل عملیات این خط لوله متوقف شد تا سیستم‌های فناوری اطلاعات پشتیبان این خطوط لوله از حملات سایبری دامنه‌دارتر بعدی مصون بمانند و در نتیجه، بیش از ۱۰ هزار پمپ بنزین در سراسر جنوب شرقی آمریکا به ویژه کارولینا، ویرجینیا و جورجیا با کمبود سوخت ناشی از خرید وحشت‌زده مردم مواجه شدند.
پس از این حمله سایبری و کمبود بنزین در جایگاه‌های تحویل سوخت و افزایش قیمت، تعدادی از رانندگان در مناطق جنوب شرق آمریکا به پمپ بنزین‌ها هجوم آورده و به خرید و ذخیره‌‌سازی بنزین اقدام کردند. پس از آن به دلیل کمبود سوخت خودرو، در ایالت‌های کارولینای شمالی، ویرجینیا و فلوریدا وضعیت اضطراری اعلام شد.
در ادامه، دولت آمریکا در ۱۷ ایالت وضعیت اضطراری اعلام کرد. کمبود بنزین و اعلام وضعیت اضطراری باعث شد دو پالایشگاه، تولید خود را کاهش داده و شرکت‌های هواپیمایی نیز برنامه سوخت‌گیری هواپیماهایشان را تغییر دهند.
تحت تاثیر این حمله سایبری، مقامات آمریکایی اعلام کردند که میانگین ملی قیمت بنزین شش سنت افزایش یافته و به دو دلار و ۹۶ سنت در هر گالن رسیده است که بالاترین قیمت از ماه مه سال ۲۰۱۸ بوده است. البته در آن مقطع، این رکوردشکنی قیمت بنزین در آمریکا در این نقطه متوقف نشد و افزایش پیدا کرد.
در نهایت شرکت کلونیال پس از شش روز قطعی خدماتش، در نهایت بخشی از سیستم سوخت‌رسانی خود را احیا کرد. در پی این حادثه، کاهش سوخت در آمریکا بیش از یک هفته ادامه داشت و در نتیجه شرکت کلونیال مجبور شد ۵ میلیون دلار پول دیجیتال به گروه هکری «دارک ساید» باج دهد.
2- صبح دوشنبه 28 آذر برخی جایگاه‌های سوخت در تهران و برخی نقاط کشور برای عرضه بنزین با اختلال مواجه و عملیات سوخت‌رسانی برای ساعاتی متوقف شد. همزمان رسانه‌های صهیونیستی، این اختلال و خرابکاری را به یک گروه هکری مجعول نسبت دادند.
3- دو سال قبل نیز در ۴ آبان ۱۴۰۰ خرابکاری مشابهی رخ داد. در حمله اخیر، از اختلال ۴۰ درصد از جایگاه‌ها پیشگیری شده و مابقی ظرف ۱۲ ساعت به صورت دستی و آفلاین وارد مدار شدند، درحالی‌که در اتفاق مشابه ۱۴۰۰، فعال‌سازی آفلاین جایگاه‌ها سه روز به طول انجامید.
4- بلافاصله پس از اختلال در جایگاه‌های سوخت، شایعه گرانی بنزین توسط رسانه‌های معاند ضریب داده شد و این‌گونه القاء شد که بنزین در آستانه جهش قیمتی است و مردم ایران با یک بحران در حوزه بنزین مواجه خواهند شد. این خط مسموم خبری، ثابت کرد که ماجرا از یک جنگ ترکیبی حکایت دارد و تکه‌های پازل در حال چیده شدن در کنار یکدیگر است.
5- سال گذشته و در اوج اغتشاشات، نشریه نیوزویک در گزارشی به قلم ۲تن از کارشناسان اندیشکده آمریکایی «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» (FDD) به نام‌های «ژنرال جیکوب ناگل» مشاور امنیت ملی نتانیاهو و «مارک دوبوویتز» متخصص حوزه تحریم‌های ایران، نوشت: «باید محصول عملیات روانی علیه ایران این باشد که روزبه‌روز بر مردم خشمگین- از دانش‌آموز تا معلم- افزوده شود.»
بله، ماجرای اختلال در جایگاه‌های سوخت نیز دقیقا از این فرمول پیروی کرده است؛ عصبانی کردن مردم و وادار کردن آنها به واکنش در کف خیابان. اما این نقشه دشمن، باز هم نقش بر آب شد. در ناکامی این نقشه، چندین عامل مهم تأثیرگذار بود که در ادامه به آنها می‌پردازیم.
6- در ماجرای اخیر، بلافاصله پس از اختلال در جایگاه‌های سوخت رئیس‌جمهور به وزیر نفت دستور داد که ضمن بررسی علت وقوع اختلال، به نحو مقتضی نسبت به رفع فوری اختلال پیش آمده اقدام کند. رئیس‌جمهور همچنین وزیر نفت را موظف کرد نسبت به «اطلاع‌رسانی مناسب و بموقع» به مردم اقدام نماید.
در ادامه، وزارت نفت اعلام کرد که اختلال در جایگاه‌های عرضه بنزین به‌هیچ‌وجه به تغییر قیمت بنزین ارتباطی ندارد. وزیر نفت نیز در بازدید میدانی از جایگاه سوخت در تهران در جمع خبرنگاران حاضر شده و توضیحاتی ارائه داد.
دقت و سرعت عمل دولت در مدیریت بحران و حضور میدانی مقامات دولتی، افکارعمومی را قانع کرده و مردم شریف کشورمان با صبوری و متانت، از ازدحام‌ در جایگاه‌های سوخت اجتناب کردند.
همان‌طور که پیش از این نیز اشاره شد در این حمله، شایعه افزایش قیمت بنزین از طرف افکار عمومی جدی گرفته نشد که نشان می‌‌دهد تجربه مثبت آبان ۱۴۰۰ و صداقت دولت با مردم، بر اعتماد و همراهی مردم اثرگذار بوده است.
10 آبان 1400 روزنامه «هاآرتص» در گزارشی نوشت:« هدف از حمله سایبری به سامانه و سیستم توزیع سوخت ایران ایجاد هرج و مرج بود که محقق نشد.» 
این در حالی است که اتفاقات آبان سال ۹۸ ذهنیت منفی نسبت به دولت ایجاد کرده و در آبان ۱۴۰۰ کار را برای دولت وقت برای خنثی‌‌سازی هدف هکرها سخت‌تر کرده بود.
7- براساس گزارش‌های منتشر شده، طی دو سال اخیر ۳۶ بار جایگاه‌های سوخت اسرائیل به دلیل حملات هکری برای ساعت‌ها از کار افتاده است. اما نکته قابل تأمل این‌جاست که اجازه انتشار هیچ خبری از این اختلال‌ها داده نمی‌شود.
8- در مجموع 3 مسئله کلیدی درخصوص اختلال در جایگاه‌های سوخت وجود دارد. یکی خباثت دشمن و تقلا برای ایجاد آزار و اذیت برای مردم، دیگری هوشمندی مسئولین و تلاش بی‌وقفه برای رفع مشکل و سومین مورد نیز متانت و صبوری مردم عزیز ایران است.
با این‌حال رسانه‌های مدعی اصلاحات در اقدامی مسبوق به سابقه صرفا به سیاه‌نمایی اقدام کرده و طوری القاء کردند که گویی به دلیل ناکارآمدی مسئولین، پمپ بنزین‌ها خود به خود مختل شده و یک بحران بزرگ در کشور شکل گرفته است و مردم نیز به هیچ عنوان همراهی نکرده‌اند.
در روایتی که مدعیان اصلاحات منتشر کردند دقیقا 3 مسئله کلیدی ذکر شده، سانسور شد؛ خباثت دشمن، هوشمندی مسئولین و هوشیاری و صبوری مردم کشورمان.
در بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب آمده است: «در طول این چهل سال- و اکنون مانند همیشه- سیاست تبلیغی و رسانه‌ای دشمن و فعّال‌ترین برنامه‌های آن، مأیوس‌‌سازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیل‌های مغرضانه، وارونه‌ نشان دادن واقعیّت‌ها، پنهان کردن جلوه‌های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامه‌‌ همیشگی هزاران رسانه‌ صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنباله‌های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده‌اند که با استفاده از آزادی‌ها در خدمت دشمن حرکت می‌کنند.»
رهبر معظم انقلاب- ۲۸ آبان ۱۴۰۱ –در دیدار مردم اصفهان فرمودند: «پیشرفت احتیاج دارد به امید. دشمن روی امید ملت ایران متمرکز است. این امکانات گسترده‌ای که دشمن به کار گرفته، این رسانه‌ها، این ماهواره‌ها، این فضای مجازیِ عجیب و غریب، این تلویزیون‌های مزدورِ مأجور، همه‌ اینها برای این است که این امید را در مردم بکُشند...اینها حتی به مسئولین هم طمع دارند که امید را از آنها بگیرند. خب، حالا یک امتدادی هم متأسفانه در داخل دارند؛ من ناچارم این را بگویم. آدم دلش نمی‌خواهد چنین واقعیتی وجود داشته باشد، اما هست؛ اینها در داخل امتداد دارند. امتداد آنها هم همین القای یأس، القای ناامیدی که «فایده‌ای ندارد»، «به جایی نمی‌رسیم»،‌ «چه ‌کار می‌خواهیم بکنیم» است؛ از این حرف‌ها می‌شنوید. در داخل هم فلان روزنامه، فلان فعالِ فضای مجازی، متأسفانه از این چیزها دارند؛ اینها هم امتداد آنها هستند.»

صندوق های بازنشستگی و چند پیشنهاد اصلاحی

دکتر مرتضی کامل نواب
یکی از چالش های اساسی حکمرانی در دهه پیش رو برای کشور، مسئله صندوق های بازنشستگی است. مسئله ای که در دهه 90 و با ناکارآمدی شدید دولت وقت با ناترازی همراه بود و امروز در آستانه تبدیل به یک بحران ملی است. دست درازی دولت ها در دو دهه گذشته در کنار مدیریت ناکارآمد و ناتوان آن ها و همچنین نوع سرمایه گذاری اشتباه در این صندوق ها باعث شده تا میزان کفایت درآمد آن ها برای هزینه ها به شدت کاهشی شود. این موارد در کنار بدهی سنگین دولت ها به این صندوق ها که به بیش از 400 هزار میلیارد تومان رسیده، دورنمای مسئله را به شدت تیره و تار کرده است. باید توجه کنیم که این مسئله همانند گلوله برفی است که رها شده و اگر متوقف نشود به مرور بزرگ و بزرگ تر خواهد شد و قادر خواهد بود تا به اساس دولت و بودجه دولتی در آینده، ضربه سهمگین بزند.
برای حل این معضل بزرگ، باید نگاهی بلندمدت داشت. هرگونه تقنین یا اجرای کوتاه مدت به ضرر کشور بوده و نقض غرض است. لذا انتخاب مسیری معقول برای حل این مسئله، براساس تجربه جهانی و وضعیت بومی، امری لازم در کشور است. موضوعی که نیاز به اجماع در بین سیاست گذاران کشور و همچنین پذیرش این سیاست‌گذاری توسط مردم دارد. یعنی بدون آن که سیاست گذاران به یک نتیجه رسمی و واحد برسند و بتوانند مردم را به آن نتیجه قانع کنند، امکان حل این بحران در بلندمدت وجود نخواهد داشت.
در این زمینه باید توجه داشت که بزرگ ترین علت و زمینه برای شکل گیری این بحران «ناپایداری منابع مالی صندوق ها» است. شیب کاهشی شاخص «نسبت پشتیبانی» در صندوق ها، بنگاه داری گسترده و غیراصولی و گاه مبتنی بر رانت و فساد، سرمایه گذاری اشتباه و پرضرر، تحمیل موارد بیمه ای بدون در نظر گرفتن منابع و توان صندوق ها، استقرار نیافتن نظام بیمه ای چندلایه، نبود تناسب بین امیدبه زندگی و سن بازنشستگی در کشور، روند فزاینده نسبت سالمندی به جمعیت فعال و... از جمله مهم ترین عوامل در این زمینه به زعم کارشناسان بوده است.
در جایی که به جای انتقال مدیریت به تیم های جوان و دارای عملکرد شفاف، بسیاری از بنگاه های این صندوق ها توسط افرادی مبتنی بر رانت اداره می شود، انتظار سودآوری از آن ها غیرمنطقی است. البته از طرف دیگر امکان واگذاری حداکثری این بنگاه ها هم وجود ندارد. چراکه این شرکت ها با سرمایه  عمومی ایجاد شده تا پس از به ثمر رسیدن بتواند نیاز همان بیمه گذاران را تامین کند. لذا منطقی نیست که این بنگاه ها واگذار شود تا مبلغ آن خرج روزمره صندوق یا سرمایه گذاری بلندمدت دیگری بشود. به جای اعطای مالکیت به دیگر گروه ها باید به سمت اعطای مدیریت این بنگاه ها به صورت قراردادی به دیگر گروه های جوان و توانمند و کارآمد رفت تا هم حق بیمه گذاران به مثابه سرمایه گذاران صندوق ها رعایت شود و هم سودآوری جای زیان دهی را بگیرد. برخی دیگر از اقدامات اصلاحی نیز باید صورت گیرد. در حالی که امید به زندگی کشور بالای 70سال است، فردی که در 25سالگی اولین بیمه خود را پرداخت کرده، در 55سالگی بازنشسته می شود و برای بیش از 15سال از صندوق ها حقوق بازنشستگی می گیرد. این فاصله شدید باعث می شود تا صندوق با مشکل جدی در تامین مالی مواجه شود. به ویژه آن که به مرور، متولدان دهه60 به خیل بازنشستگان اضافه شده و هرم جمعیتی در سن سالمندی، جایگزینی در سن جوانی نخواهد داشت. لذا تصحیح پارامترهای سن بازنشستگی اهمیتی ویژه دارد. البته به شکلی که ظلمی به مردم و بیمه گذاران نشود و ملاحظات شرعی و قانونی تغییر قانون رعایت شود. بازپرداخت بدهی دولت به صندوق ها هم از موضوعات بسیار اساسی است. این پرداخت می تواند به شکل اعطای برخی از سرمایه گذاری های قبلی دولت در پروژه های بزرگ باشد اما نه به شکلی که باز هم مدیریت آن پروژه ها به دست صندوق ها برسد بلکه به شکل اعطای مالکیت با تضمین اعطای مدیریت به بخش های خصوصی توانمند. به نظر می رسد اقداماتی از این دست، می تواند جلوی بحرانی تر شدن وضعیت صندوق ها را بگیرد

رژیم صهیونیستی و غرب در بن‌بست مقاومت
سیدعبدالله متولیان

اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی یکی از ده‌ها برنامه نظام سلطه برای «ممانعت از اتحاد جهان اسلام»، «ممانعت از برپایی مجدد تمدن اسلامی» و «ممانعت از ظهور و حضور حضرت ولیعصر (عج) در مسجدالاقصی» بود. اگر چه اولین کنگره آژانس بین‌الملل یهود برای تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۸۷۹ برپا گردید، اما ایده اشغال بیت‌المقدس (صهیون به زبان عبرانی) و جلوگیری از حضور حضرت حجت در مسجدالاقصی به قرن ۱۱ تا ۱۶ میلادی و مشخصاً به دوران پسا جنگ‌های صلیبی برمی‌گردد. حجم کمک‌های امریکا به رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف نظام سلطه در منطقه غرب آسیا، فقط طی سال‌های ۱۹۴۶ تا ۲۰۲۳ بالغ بر ۲۶۰ میلیارد دلار بوده است، اما ظهور انقلاب اسلامی همه نقشه‌ها و برنامه‌های غرب را در ۴۵ سال گذشته برهم زده است.
و، اما در هفتاد و پنجمین سال اشغالگری و تشکیل رژیم جعلی اسرائیل، مقاومت فلسطین در عملیات محیرالعقول طوفان الاقصی برای اولین بار فراتر از مقابله با اشغالگران صهیونیست، به استراتژی نظام سلطه حمله کرده و شیرازه فرماندهی و کنترل نظام سلطه را درهم شکسته و آرزو‌های شیطانی و ۴۰۰ ساله (عصر پسا انقلاب صنعتی و تشکیل آژانس بین‌المللی یهود) سلطه گران را به کابوسی غیرقابل بازگشت و جبران ناپذیر تبدیل کردند. طی حدود ۷۵ روزی که از عملیات طوفان الاقصی می‌گذرد، اشغالگران و تروریست‌های صهیونیست با انواع حمایت‌های نظامی، اقتصادی، فنی، اطلاعاتی و سیاسی غرب به سرکردگی امریکای جنایتکار، به وحشیانه‌ترین کشتار مردم مظلوم غزه و بی‌رحمانه‌ترین نسل‌کشی قرن اخیر ادامه می‌دهند، اما عملاً به هیچ کدام از اهداف خود دست پیدا نکرده‌اند.
صهیونیست‌ها وعده داده بودند ظرف یک هفته «کار غزه را تمام کنند»، «پرونده مقاومت فلسطین را برچینند»، «اسرای صهیونیست را آزاد کنند» و «هرگونه تهدید از جانب غزه را به کلی و برای همیشه نابود کنند». صهیونیست‌های تروریست در وحشیانه‌ترین تراژدی نسل‌کشی قرن‌های اخیر قرار گذاشته بودند «جای برنده و بازنده را عوض کنند»، «کابوس ایجاد شده برای صهیونیست‌های آواره شده از شهرک‌های اشغالی را به آرامش تبدیل کنند»، «روحیه متلاشی شده ارتش صهیونیستی را ترمیم کنند»، «روند مهاجرت معکوس به خارج از سرزمین‌های اشغالی را به حالت قبل از عملیات طوفان الاقصی برگردانند»، «از کرانه باختری زهرچشم گرفته و مانع از گسترش مقاومت به سایر گروه‌های مبارز فلسطینی نظیر سرایاالقدس و عرین الاسود شوند»، «آوارگان شهرک‌های حاشیه دیوار حائل را به شهرک‌های صهیونیست نشین برگردانند»، «چراغ امید را در بین نظامیان صهیونیست روشن کنند»، «آتشفشان خشم و نفرت افکار عمومی جهانی را خاموش و وزنه را به نفع صهیونیست‌ها تغییر بدهند».
اینک حاصل هفتاد و پنجمین روز وحشی‌گری و قتل عام مردم غزه، استیصال و عجز صهیونیست‌ها و درگیرشدن و جنگ مستقیم و غیرمستقیم در بیش از ۱۰ جبهه شامل «مقاومت غزه»، «مقاومت کرانه باختری»، «اقدامات تشکیلات خودگردان برای راضی نگه داشتن فلسطینی‌های کرانه باختری»، «جبهه یمن»، «فشار شکننده اسرا»، «نابودی اقتصاد رژیم»، «فشار فوق سنگین هزینه ۷۳ میلیارد دلاری (تا امروز)»، «فشار سنگین سرپیچی و تمرد نظامیان صهیونیست»، «فشار سنگین ناشی از آوارگی صهیونیست‌های شهرک‌ها» و «فشار سنگین افکار عمومی» است و عملاً همه اهداف و آرزو‌های پیش‌گفته خود را دست نایافتنی می‌بینند، به طوری که حتی موفق به آزادی یک اسیر خود هم نشده و چهارمین ارتش جهان در برابر مقاومت فلسطین عجز و نابودی خود را به نظاره نشسته است.
در چنین شرایطی نه تنها ریسمان از دست صهیونیست‌ها با به میدان آوردن همه ۱۷۰۰۰۰ نفر نظامی و ۳۵۰۰۰۰ نیرو‌های احتیاط خارج شده بلکه امریکایی‌ها (که ۱۸ روزه افغانستان و ۲۱ روزه عراق را به زانو درآورده و اشغال کرده بودند) نیز به رغم برباد دادن حیثیت بین‌المللی خود و رویارویی با آتشفشان خشم و نفرت افکار عمومی جهان با به کارگیری ظرفیت‌های نظامی، سیاسی و فرماندهی میدانی نتوانسته‌اند به برون رفت صهیونیست‌ها از سیاهچاله غزه کمکی بکنند و روز به روز بر حجم ناامیدی و خشم آنان افزوده می‌شود. این همه بخشی ناچیز از آثار کوتاه و بلند طوفان الاقصی است، عملیاتی که ساحت جنگ را از رویارویی فلسطینی‌ها با صهیونیست‌ها به رویارویی جبهه حق و باطل و مقابله محور شرافت و مقاومت با محور شرارت و خباثت شیطانی تغییر داده و همه حیثیت و آبروی نظام سلطه را به بازی گرفته است.
نتیجه اولیه این عملیات بزرگ، منحصر به فرد و غیرقابل ترمیم، متلاشی شدن قدرت برنامه‌ریزی و تدوین استراتژی غرب و مشخصاً امریکا است. ابرقدرتی که دیروز (سال ۱۹۹۸) استراتژی ۱۰۰ ساله امریکا در قرن ۲۱ را می‌نوشت اینک از تدوین استراتژی یک هفته‌ای هم عاجز و درمانده است. حقیقت این است که قدرت محور مقاومت استراتژی غرب را به استراگیجی تبدیل ساخته است و پیام روشن مقاومت به صهیونیست‌ها و غربی‌ها این است که باش تا صبح دولتش بدمد کین هنوز از نتایج سحر است

یمن کابوس اسرائیل

جعفر قنادباشی

آمریکایی‌ها طی هفته‌های گذشته در اقدامات خود علیه نیروهای مقاومت یمن دچار دشواری‌های بسیار زیادی بوده‌اند و اکنون دست به تشکیل یک ائتلاف نیم‌بند زده‌اند اما باید بدانند با این‌گونه تدابیر ناشیانه و محاسبات غلط ممکن است وارد منجلاب بسیار بزرگی شوند که خروج از آن به این راحتی‌ها امکان‌پذیر نباشد و هزینه‌های زیادی برای‌شان داشته باشد. آمریکایی‌‌ها در سال‌های گذشته به‌عنوان حامی اصلی عربستان در جنگ با یمن، طعم رویارویی با مردم این کشور را چشیده‌اند.

یکی از اصلی‌ترین دلایلی که آمریکا حدود ۹ سال قبل با تحریک عربستان، جنگ یمن را شروع کرد و در این سال‌ها بر تداوم این جنگ اصرار داشت، جلوگیری از برپایی مردم‌سالاری دینی در یمن و اشراف قدرت برآمده از این مردم‌سالاری بر دریای سرخ بود. اما اکنون دقیقا همان کابوسی که آمریکایی‌ها از آن فرار می‌کردند، تحقق یافته است و  نتیجه اشتباهات خود را در ۹سال گذشته مشاهده می‌کنند. الان هم اگر به اشتباهات خود ادامه دهند، ممکن است این کابوس جنبه بسیار خطرناک‌تری پیدا کند و تحولات مرتبط با یمن به پدیده‌ای تبدیل شود که حضور آمریکا در منطقه را برای همیشه پایان دهد. البته آمریکایی‌ها از تشکیل ائتلاف علیه یمن، اهدافی دارند و این رویا را در سر می‌پرورانند که به این بهانه، حضور بیشتر خود را در منطقه مشروعیت ببخشند و تحت پوشش ائتلاف علیه یمن بتوانند ائتلافی شبیه ناتو در منطقه درست کنند تا خود را در رأس ارتش‌های منطقه قرار دهند. واشنگتن قصد دارد در چارچوب این ائتلاف، حضور رقبای خود را از جمله چین و روسیه در منطقه محدود کند. اما این رویای آمریکایی‌ها نه‌فقط تحقق‌پذیر نیست بلکه می‌تواند به کابوسی وحشتناک برای این کشور تبدیل شود. آمریکا پیش از این در چارچوب ائتلافی که با ادعای عملیات ضدداعش تشکیل داده بود، علاقه‌مند بود اهدافی را که اکنون در سر دارد، محقق کند اما نتوانست و ۹ سال قبل در قالب ائتلاف علیه یمن نیز این اهداف را دنبال کرد که باز هم موفق نشد و ائتلاف قبلی علیه یمن به‌دلیل اختلافات فراوان از هم پاشید. دلیل آن هم مشخص بود، چراکه هماهنگ کردن ارتش‌های متفاوت که خواسته‌های مختلفی را دنبال می‌کردند بسیار دشوار بود و همین مسأله مانع تحقق رویای آمریکا شد. رویای فعلی آمریکا نیز از نظر سیاسی مخالفانی دارد و آمریکایی‌ها توان حضور پرمسأله در منطقه را ندارند. در حال حاضر ارتش ملی یمن اعلام کرده حملات خود را صرفا علیه اهداف اسرائیلی متمرکز کرده است اما آمریکایی‌ها با اقدامات خطرناک خود در منطقه باعث گسترش دامنه تهدیدات یمنی‌ها خواهند شد و تهدیدی که تا پیش از این متوجه اسرائیل بود به یک خطر ضد آمریکایی و ضدغربی تبدیل خواهد شد واز این به بعد نه‌فقط کشتی‌های رژیم صهیونیستی که کشتی‌های سایر کشورهای عضو این ائتلاف نیز می‌توانند به عنوان اهداف نیروهای یمن مورد حمله قرار گیرند. نکته دیگر حملاتی است که در حال حاضر علیه صهیونیست‌ها انجام می‌شود وصرفا ازسوی ارتش ملی یمن ونیروهای مقاومت صورت می‌گیرد اما حمله آمریکا و کشورهای ائتلاف به این مرکزیت، باعث گسترش آن به تمام گروه‌های یمنی می‌شود وهمه مردم این کشور را درگیر می‌کند.

تقابل سرنوشت ساز

حسن هانی زاده

در معادلات نظامی قدرت مقاومت تعیین کننده است و هر طرف که قدرت مقاومت بیشتری داشته باشد طبیعتا می‌تواند برنده میدان باشد، هرچند که در هیچ جنگی هیچ طرفی برنده نیست، به دلیل کشتاری که صورت می‌گیرد.  در جامعه جهانی قانون جنگ حاکم است و ما شاهد بودیم هربار که شورای امنیت برای برقراری آتش بس تشکیل جلسه داده است، آمریکا دست به وتو زد.

در این مقطع زمانی حماس هم اگر تسلیم شود به معنای از دست رفتن غزه است، از همین رو مسئله ، مسئله مرگ و زندگی است. همه داده های میدانی نشان می‌دهد که اسرائیل قصد دارد غزه را از نقشه جغرافیایی فلسطین برای اهداف بزرگتری از میان بردارد.

اگر همین الان اسرائیل آتش بس را بپذیرد به معنای شکست است و باید شروط حماس را بپذیرد. حماس هم اگر تسلیم شود به معنای از دست رفتن غزه است، از همین رو مسئله ، مسئله مرگ و زندگی است.

 همه داده های میدانی نشان می‌دهد که اسرائیل قصد دارد غزه را از نقشه جغرافیایی فلسطین برای اهداف بزرگتری از میان بردارد. اسرائیل می‌خواهدغزه را با خاک یکسان کند و حماس و جهاد اسلامی را از بین ببرد و سپس طرح بزرگتر و راهبردی تری که دارد را پیش ببرد، یعنی با کمک آمریکا و غرب، کانال بن گورین از دریای سرخ به دریای مدیترانه به موازات کانال سوئز احداث کند اما چون این کانال از نزدیکی غزه عبور می‌کند طبیعتا ممکن است در آینده مشکلاتی را برای تردد کشتی های اسرائیلی ایجاد کنند، لذا نابودی غزه یکی از اهداف آمریکا و اسرائیل است.

به هر حال جنگ طولانی خواهد بود احتمال دارد تا ماه‌ها ادامه پیدا کند و به نظر می رسد که حماس نیز خود را برای یک نبرد حداقل ۶ ماهه آماده کرده‌ اند و ممکن است این جنگ در ماه های آتی گسترش هم پیدا کند.

باید توجه داشت که ورود انصارالله و ارتش یمن به درگیری ها و توقیف کشتی های حامل اسلحه و مهمات برای اسرائیل در تنگه باب المندب نشان می‌ دهد که طوفان الاقصی در حال گسترش است و ممکن است در آینده بخشی از منطقه را فرا بگیرد

فساد دبش و پرسش‌هایی که پاسخ می‌طلبند

محمدرضا یوسفی شیخ‌رباط
این روزها سخن از فساد در چای دبش در محافل عمومی و خصوصی مطرح است. این اولین فسادی نیست که افشا شده است. مقامات هر‌کدام به اقتضای حال، واکنشی نشان داده‌اند. وزیر اقتصاد در مشهد گفته است: پرونده فساد چای حدود ۹ ماه قبل از طریق رسانه ملی اطلاع‌رسانی شده و موضوع جدیدی به شمار نمی‌رود؛ بنابراین موضوع حاضر فقط یک کمپین رسانه‌ای وسیع است. او در ادامه گفته است پیش‌از‌این، موارد مربوط به فساد چای شناسایی شده و برکناری‌ها انجام شده بود و پرونده هم به دادگاه رفته است. (اعتماد، 1402/09/16). به‌این‌ترتیب او خبر از تشکیل پرونده در دادگاه در ماه‌های قبل نیز داده است. رئیس‌جمهور نیز در واکنش به موضوع فساد چای گفته است: دولت در این زمینه پیش‌قدم شد و با شناسایی و پیگیری، دست‌اندرکاران را عزل کرد و به دستگاه قضائی سپرد. امیدواریم متخلفان در دستگاه قضائی مجازات شوند. (تابناک، 1402/09/15). به‌این‌ترتیب ایشان از خود سلب مسئولیت کرده و توپ را به زمین قوه قضائیه انداخت؛ اما یک روز پس از سخنان رئیس‌جمهور، رئیس دستگاه قضائی بیان کرده است که دولت تاکنون کسی را در این زمینه به قوه قضائیه معرفی نکرده است (خبر آنلاین، 1402/09/16). عده‌ای نیز برای تطهیر دولت، فساد را به دولت قبل نسبت دادند؛ اما آقای اژه‌ای در همان مصاحبه اعلام کرد که تخلف گروه دبش در سال‌های ۹۸ و 99 در مجموع 23 میلیون دلار بوده است؛ اما در سال ۱۴۰۰، 60 درصد ارز واردات را به این گروه داده‌اند و در سال ۱۴۰۱ بیش از ۷۰ درصد ارز را این گروه گرفته است. با توجه به مطالب یادشده، دلایل استعفای ساداتی‌نژاد، وزیر جهاد کشاورزی سابق در دولت سیزدهم، روشن شد و عده‌ای نیز اظهار کردند که دو فساد نهاده‌های دامی و چای علت کنار‌گذاشتن او بوده است. یک نماینده مجلس اعلام کرد که پس از فسادهای یادشده در اواخر سال 1401، بنا بر استیضاح او بود که دولت پیش‌دستی کرده و ساداتی‌نژاد در 22 فروردین 1402 استعفا داد (عصر ایران، 1402/09/23)؛ اما چرا پای او به دادگاه باز نشد و چرا دولت درباره او تصمیم به سکوت گرفت و با توجه به صحبت‌های رئیس دستگاه قضا، چرا به قوه قضائیه معرفی نشد؟ روزنامه سازندگی نیز از ثبت‌نام او برای مجلس آینده و تأیید صلاحیتش خبر داد ( خبر آنلاین، 1402/09/23). اگر این خبر درست باشد، چرا منابع مطلع اطلاعات لازم را در اختیار هیئت بررسی‌کننده صلاحیت او قرار نداده‌اند یا داده‌اند‌ ولی ترتیب اثر داده نشده است. مجموع این اطلاعات به ما می‌گوید که فساد قبلا رخ داده و به گفته رئیسی 60 نفر برکنار شدند که به گفته اژه‌ای به دستگاه قضائی معرفی نشدند. پرسش نخست این است که با توجه به سخنان رئیس دو قوه، حق با کدام است؟ پرسش دوم این است که چرا این ماجرا تاکنون برملا نشده بود؟ پرسش سوم این است که انگیزه افشای این خبر چیست؟ آیا یک نزاع درون‌جریانی برای از میدان به در کردن رقیب است یا انگیزه‌های دیگری در کار این افشا نهفته است؟ پرسش دیگر این است که با توجه به مصرف چای در کشور، سالانه حدود 300 میلیون دلار ارز برای واردات نیاز بوده است؛ بنابراین فساد اعلام‌شده برای دو سال 1400 و 1401، هفت تا هشت برابر حجم نیاز وارداتی چای بوده و هیچ تناسبی با نیاز یادشده ندارد. این امر می‌تواند علامت یک پول‌شویی احتمالی نیز باشد. 

پرسش دیگر اینکه اگر به گفته رئیس‌جمهور و وزیر اقتصاد، این فساد در یک سال گذشته کشف شده و عوامل آن به قوه قضائیه معرفی شده‌اند، قوه مجریه برای تکرارنشدن چنین فسادهایی چه اقدامی تاکنون انجام داده است؟ در هر صورت منشأ چنین فسادهایی، ارز ترجیحی است که رانت‌خواران را به وسوسه می‌اندازد. در ازای هر دلار تخصیصی، حدود 22 هزار تومان نفع وجود دارد و این امر زمینه رانت و فساد را ایجاد می‌کند. از سوی دیگر دستگاه‌های دولتی هماهنگ عمل نمی‌کنند. دستگاه اجرائی، شرکت واردکننده معرفی می‌کند، بانک مرکزی ارز را تخصیص می‌دهد، وارد‌کننده در گمرک وارد می‌کند و با قیمت بازار آن را می‌فروشد یا می‌تواند همان را که وارد کرده است، مجددا صادر کند و عنوان صادرکننده نمونه را هم به خود اختصاص دهد. میان دستگاه‌ها، هماهنگی، کنترل و نظارت لازم وجود ندارد. یکی خود را فقط معرفی‌کننده می‌داند. یکی فقط خود را تخصیص‌دهنده و یکی هم فقط خود را موظف به کنترل واردات و تعیین تعرفه کرده است؛ بنابراین اگر بنای دولت بر تداوم ارز ترجیحی است، باید به این موضوع نیز بپردازد.

مشاوره سیاستی در مهلکه‌ ترندهای زرد
حکمرانی و تولید گفتار سیاسی و سیاستی بر اساس مد
رضا باقری‌پور
مابه‌ازای واژه‌ ترند لااقل در این یادداشت مواردی از قبیل موج‌های فضای مجازی یا افکار عمومی، مشهورات، کلیشه‌ها و... مدنظر است؛ تمام آن چیزهایی که «باب» می‌شود و «سکه رایج» می‌شود. همان چیزی که «همه می‌گویند» و تقریبا «مد» شده است.
ترندها در اطراف ما در هر ساحتی وفور دارند. ما پدیده‌ ترند را از اینستاگرام و تیک‌تاک شناختیم. ترند آنگونه که در این پلتفرم‌ها بروز داشت، معنی خود را بخوبی برای ما محسوس می‌کرد. موسیقی‌‌‌ای که یک‌باره ترند می‌شد. روی ویدئوها صداگذاری می‌شد، رقص‌های مشابه، چالش‌های فراگیر و... از مصادیق آن بود اما نه سابقه‌ ترند و نه محدوده‌ آن متوقف بر اینستاگرام و تیک‌تاک نبود.
روزنامه‌نگاری و کار رسانه‌ای از نخستین محمل‌های ترند بود. اصلا ترند را رسانه می‌سازد. نوع پرداخت یکسان یا زاویه نگاهی مشترک که چنان پرقدرت شروع می‌شود که در بدو پیدایش بدیهی و ازلی تلقی می‌شود. چه کسی به خاطر دارد موج پربسامد «یوزپلنگ ایرانی» کی و از کجا شروع شد؟ چرا عدم انقراض این گونه جانوری اینقدر مهم شد؟ چرا به‌رغم کثرت رسانه‌ای در کشور اعم از رسمی و غیررسمی، نقطه نظر متفاوتی حول این ترند شکل نمی‌گیرد؟ آیا امروز جامعه تاب می‌آورد که کسی هم بگوید «انقراض این گونه جانوری نه‌ چندان عجیب است و نه آنقدرها مهم؟» نیک و بد سرشت پدیده‌ ترند یک قضیه‌ مستقل است اما وقتی پای سیاست، اداره عمومی و مسائل حکومتداری به میان می‌آید، ترند و موج‌های رسانه‌ای و افکار عمومی چالش‌ساز می‌شود، بویژه اگر به شرایط زمینه‌ای کشور نیز التفاتی داشته باشیم و برد موثر زردنویسی‌های اینستاگرامی، کلیشه‌های شبه‌علمی و بافته‌های ماهواره‌ای را که تا وسط جلسات تصمیم‌گیری‌های مهم کشور می‌رسد نیز بدانیم و لحاظ کنیم.
* مشاوره سیاستی بحران‌ساز
ترندها تا بالاترین سطوح دولت (State) خود را امتداد می‌دهند. اصلا هدف اصلی هم همین بوده ‌است. آنها از عرصه عمومی ایجاد می‌شوند تا تصمیماتی را در بالاترین سطوح تغییر دهند. شاید یکی از کارویژه‌هایی که از یک واحد مشاوره سیاستی مانند اندیشکده یا مرکز پژوهشی یا یک فرد مشاور انتظار داریم همین است که بر گلوگاه ‌شناختی و اطلاعاتی تصمیم‌گیرندگان بایستد و زنجیره‌ فریب را قطع کند. همان‌گونه که از یک خبرنگار در رسانه همین انتظار را در قبال افکار عمومی داریم اما واضح است نه همه خبرنگاران و نه همه مشاوران آنی نیستند که باید باشند. ترند گاهی ترندبان‌ها را نیز با خود می‌برد.
اینجا درباره اینکه  مشاوره سیاستی اعم از سیاستمداران، تصمیم‌گیرندگان، مشاوران و اندیشکده‌های کشور دقیقا چقدر و چند درصد مبتلا به عارضه‌ ترندسواری هستند، ادعایی طرح نمی‌شود. این ادعا حتی با انجام یک پژوهش و تحلیل محتوا و مضمون گسترده نیز به علت اختلاف در مصادیق ترند همواره محل مناقشه خواهد بود اما نمی‌شود این ادعا را نیز داشت که مطلقا به چنین چیزی دچار نیستیم. می‌شود با ذکر مثال‌هایی که احتمالا مصادیقش را در یادداشت‌ها، مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و خروجی‌های مشاوران و مدیران و اندیشکده‌ها دیده‌ایم، به وجود آن، حال با هر کمیت و گستره‌ای، پی برد.
به عنوان مثال می‌شود حس کرد نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور حدودا 10 سال است از ناکجاآباد به «قدسیت استارتاپ» رسیده است. همه می‌خواهند همه چیز را با استارتاپ و آن هم با نازل‌ترین‌ گونه آن یعنی استارتاپ خدماتی حل کنند. فضا به نحوی است که همه در هر جایی کمک به توسعه این فضا را باید وظیفه‌ خود بدانند. هیچ سعه‌صدری در مقابل هر تصمیمی که مانعی پیش پای این فضا تلقی شود، وجود ندارد.
اندیشکده‌ها و افراد صاحب نقش در فضای سیاست‌گذاری که تحت عناوینی چون پرهیز از رانت یا خاصه‌بخشی، اجتناب از رشد گلخانه‌ای صنعت، رقابت‌آفرینی و... بخش‌های مهم و زیربنایی‌تری چون خودروسازی بومی، لوازم خانگی داخلی و... را آماج حمله قرار می‌دهند و نسبت به کمک‌های نقدی بلاعوض، تسهیلات کم بهره، لجستیک و معافیت‌های گاه انحصارآفرین برای استارتاپ‌ها خلق حمایت می‌کنند. دامنه این حمایت‌ها گاه سیاسی نیز می‌شود. 
مشاوران سیاست در مساله حجاب گرفتارند شدند. زمینه‌ ایهام و گیجی فراگیر حاکمیت در مواجهه با بی‌حجابی و انفعال طولانی‌مدت آن به واسطه تسلیم ساختن فکر و تحلیل به ترندها فراهم شد. ترندهایی از قبیل «لزوم کار فرهنگی و ایجابی»، «پرهیز از ایجاد دوقطبی»، «کنترل شدن پوشش توسط استانداردهای عرفی»، «نظرسنجی‌های مخالف حجاب الزامی» و... که از حیث فنی تقریبا خالی از بهره منطقی، علمی و دینی بودند. تمام این گزاره‌ها تنها متکی به حس گوینده و شهود اینستاگرامی افراد است که در مقیاس‌ و شرایط واقعی اساسا قابل دفاع نیست. چنانکه پس از گذشت یک سال و چند ماه از این مساله، شواهد، بی‌بنیادی ترندهایی که در فاهمه سیاستمداران و موجودی‌های مشاوره‌ای، قطعی تلقی می‌شد را نشان می‌دهد. لااقل نظرسنجی‌ها از بازگشت افکار عمومی از ایده‌ رهاسازی معیار پوشش توسط حاکمیت خبر می‌دهد و سهم اعتقاد به لزوم اعمال صلاحیت را رو به فزونی می‌داند. سطح شکاف در جامعه پس از رهاسازی و ایجاد وضع بی‌قانونی، حسی از کاهش به ما نمی‌دهد بلکه چهره شهرها بشدت دوگانه شده است و در نهایت اینکه معین شد اساسا عرف و کنترل اجتماعی تقریبا هیچ استاندارد معقول یا اجماع‌سازی برای پوشش ندارد یا لااقل قدرت آن برای اعمال این استاندارد ناچیز و غیرموثر است.
ترندها ظرفیت تحلیلی تصمیم‌سازان را بشدت کاهش می‌دهند؛ به شکلی که همین تصمیم‌سازان را در نهایت تبدیل به بحران می‌کند. معمولا مخالفت با ترندها برای سیاستمداران به سبب ایجاد هزینه اجتماعی کوتاه‌مدت مطلوب نیست. اینجا باید برای تصمیم صحیح چشم امید به تصمیم‌سازان دوخت اما اگر آنها نیز اسیر الگوریتم‌های هدفدار توئیتر و اینستاگرام شوند، ما با مشاوران، اندیشکده‌ها و پژوهشگاه‌هایی روبه‌رو هستیم که عملا پیوست سیاستیِ طراحی‌های رسانه‌ای خارجی شده‌اند.
قطعی‌ترین اثر ترند بر سیاست‌پژوهی و مشاوره سیاستی، اختلال در دستگاه مساله‌شناسی آنها است. ترندها پاسخ یک مساله را از قبل ساخته‌اند. اساسا لازم به تفکر عمیق‌تر نیست. دیگر اینکه در راستای مساله‌شناسی ترندها مقیاس مسائل را بشدت غیرواقعی می‌کنند. مسائلی که اساسا بنا به ماهیت امنیتی و سیاسی ایجاد شده‌اند، اقتصادی یا فرهنگی فهم می‌شوند. حتی همین جمله که «مسائل را امنیتی تحلیل نکنید» نیز یکی از ترندهایی است که شوربختانه فراگیر و البته خطرناک است. کشوری مانند ایران با محیط امنیتی ویژه و سرشار از تهدید در منطقه، به علاوه‌ صحنه انتقال قدرت در محیط بین‌المللی که از قضا ایران نیز بازیگر برجسته آن است، در کنار روزانه صدها و هزاران ساعت پخش برنامه ماهواره‌ای و هدف‌دار بودن محتوا در شبکه‌های اجتماعی علیه ارزش‌های ملی و دینی و... چگونه در عرصه تصمیم‌سازی خود، ولو در یک موضوع فرهنگی، امنیت‌اندیشی نکند؟ چگونه در طرح‌ریزی‌های فرهنگی، حضور گسترده‌ گروه‌های معارض با هویت محوری کشور، از قبیل بهاییت یا بازماندگان و اعضای سابق و خانواده‌های مجاهدین خلق یا ساواک را که تعداد آنها ده‌ها و بلکه صدها هزار نفر برآورد می‌شود می‌توان نادیده گرفت؟ نه اینکه اینگونه تصمیم‌سازی‌ها اساسا از پایه دچار ساده‌اندیشی و فانتزی‌باوری هستند؟
برای فهم اینکه مشاوره سیاستی ترندمحور، خود چگونه می‌تواند تبدیل به یک آسیب جانکاه برای نظام تصمیم‌گیری شود می‌توان به همین یک سال پیش نگریست. به عنوان مثال در همان هنگامه که فضای فکری بسیاری از تصمیم‌سازان، پرهیز از امنیتی کردن اغتشاشات سال 1401 بود، یکی از شهرهای مرزی کشور مورد هجوم و لشکرکشی نیروهای متجاوز تجزیه‌طلب قرار گرفت و وضعیتی شبه‌اشغال به وجود آورد!
اثرات اینگونه ترندسواری‌ها البته در این مورد خاص خیلی سریع پدیدار شد اما توصیه‌سازی و تصمیم‌سازی با همین روش در عرصه فرهنگ، اقتصاد، رسانه و... تبعاتی از همین جنس دارد که در کوتاه‌مدت آنچنان قابل رهگیری نیست اما در میان‌مدت تبعات ویرانگری دارد.
شجاعت، تفکر ساختارشکن و بوم‌محور و پرهیز از فانتزی و گفتارهای همه‌پسند، لازمه‌ کنش سیاسی و سیاستی چه در قامت سیاستمدار و تصمیم‌گیرنده و چه در قامت مشاوره سیاستی است
 

حقیقتی که پنهان نمی‌ماند

حنیف غفاری

جوبایدن و نتانیاهو تبدیل به بازندگان اصلی جنگ غزه شده‌اند. اقدام وقیحانه اخیر دولت آمریکا در وتوی قطعنامه آتش‌بس در نوار غزه، که به‌واسطه استناد دبیر کل سازمان ملل متحد به ماده ۹۹ منشور ملل صادرشده بود، بار دیگر منجر به خشم افکار عمومی دنیا و حتی رویگردانی بخش مهمی از رأی‌دهندگان آمریکایی از دموکرات‌ها و بایدن شده است. طی روزهای گذشته، برخی اعضای ارشد وزارت خارجه آمریکا و برخی سناتورهای دموکرات نظیر برنی سندرز و الیزابت وارن ، در ملاقات‌های پنهان و بعضا مواضع آشکار خود، نسبت به استمرار رویکرد کاخ سفید در جنگ غزه و تأثیر آن بر شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ هشدار داده‌اند. 
روزنامه وال‌استریت ژورنال  از تنش میان جو بایدن و بنیامین نتانیاهو به دلیل اختلاف‌نظر آنها در مورد روند حمله به غزه گزارش داده و روزنامه آمریکایی پولیتیکو  نیز مدعی شده  بایدن دستور تمهید مقدمات برای ممنوعیت صدور روادید و اعمال تحریم هایی علیه شهرک‌نشینان افراطی صهیونیست را صادر کرده است! در چنین شرایطی ، باید در آنالیز رفتار اخیر دولت آمریکا ، صرفا به استراتژی همیشگی حمایت واشنگتن از صهیونیست‌ها اکتفا نکرد. در این میان عامل مهم دیگری وجود دارد که نمی‌توان به‌سادگی از کنار آن گذشت.
واقعیت امر این است که سایه تهدیدات آیپک و نتانیاهو بر سر رئیس‌جمهور آمریکا کماکان سنگینی می‌کند.دلیل این تهدید، مربوط به طراحی اولیه جنگ غزه از سوی دولت بایدن است. پس از وقوع عملیات طوفان الاقصی، کاخ سفید ، پنتاگون و سنتکام طراحی و مدیریت جنگ غزه را برعهده‌گرفته و حتی از تل‌آویو خواستند تا کنترل میدان را نیز به واشنگتن بسپارد.
 حضور هزاران تفنگدار آمریکایی در سواحل غزه و صدها نظامی ارشد پنتاگون در اتاق عملیات جنگ غزه بیانگر نقش پررنگ و محوری آمریکا در نسل‌کشی غزه بوده است. به عبارت بهتر، در اینجا نه‌تنها شاهد ادغام توان نظامی آمریکا و اسرائیل ، بلکه شاهد تسلط مدیریت میدانی ایالات‌متحده بر صحنه رقت بار نسل‌کشی و جنایت در غزه بودیم.
محاسبه بایدن و همراهانش نیز به مانند محاسبات محیطی و میدانی صهیونیست‌ها، بر مبنای نابودی سریع حماس و اشغال کامل غزه شکل‌گرفته بود. واشنگتن و تل‌آویو هرگز تصور فرسایشی شدن نبرد و عدم رسیدن به اهداف اعلامی خود در جنگ غزه را نمی‌کردند اما این اتفاق به‌واسطه مقاومت قهرمانانه و هوشمندانه ساکنان غزه و رزمندگان حماس رخ داد. 
در چنین شرایطی صهیونیست‌ها به بایدن هشدار داده‌اند که علی‌رغم شکست سنگین مشترک آمریکا و اسرائیل در نوار غزه، هرگونه عقب‌نشینی کاخ سفید از رویکرد کنونی، منجر به افشای حقایقی ازجمله نحوه میدان‌داری سبعانه بایدن و همراهانش در جنگ غزه و پرده‌برداری از مشاوره‌های پرهزینه و غلط پنتاگون و سنتکام به صهیونیست‌ها خواهد شد. بدیهی است که این اسناد قرار نیست تا زمانی طولانی پنهان بمانند و به‌زودی تبدیل به شواهد و مصادیق شکست مطلق مشترک واشنگتن و تل‌آویو در نوار غزه خواهد شد. بایدن نیز باید به‌مانند نتانیاهو، خود را برای ورود به زباله‌دان تاریخ آماده کند:سرنوشتی که در انتظار جانشینان دو جلاد آمریکایی و صهیونیستی نیز خواهد بود