محمد ایمانی
۱- اگر باور داریم جنگ جاری در منطقه، جنگ ترکیبی است، بنابراین کنش و واکنش ما هم باید در همین تراز باشد. ترکیب جنگ نرم و سخت، برای افزودن بر دردناکی و تاثیرگذاری روی دستگاه محاسباتی «افکار عمومی» و «سیاستگذاران» است. اگر باور داریم روند جنگ، یک ماراتن نفسگیر برای طرفین است، همواره باید برای جنگی که نه نقطهای و مقطعی، بلکه روند است، قدرت تولید کنیم، بازدارندگی را افزایش دهیم، پیشدستی کنیم. در کنار کنش و واکنشهای موردی، نگاه ما نباید هرگز از کلیت جنگ ترکیبی، منحرف شود.
۲- درست است که جنگ، در دهه اخیر پیچیدهتر شده، اما منحصر به این دهه نیست. دشمن در همان سالهای نخست پیروزی انقلاب، ترکیبی از عملیات نفوذ، کودتا، آشوب، تجزیهطلبی، ترور، تحریم، و بمباران افکار عمومی را به اجرا گذاشت. جنگ، حتما پیچیدهتر شده، اما متقابلا، ما هم توانمندتر شدهایم. از انفعال به وضعیت کنشگری مؤثر رسیده و ضرباتی به دشمن زدهایم که در تاریخ چند دهه گذشته بیسابقه است.
۳- ترور جنایتکارانه اخیر را نمیتوان خارج از مختصات کلی جنگ ترکیبی و صرفا در حد فلان گروهک مزدور دید. همانگونه که واقعیت میدان، ترکیب جنگ سخت و نرم است، «ترور ترکیبی» هم واقعیت است. جنگ و ترور سخت، اگر یک آسیب میزند و حتی میتواند روحیه سلحشوری عمومی را به حرکت درآورد، «جنگ و ترور نرم» قرار است به ضربه دشمن، هزار برابر ضریب بدهد، بهانه مجادله و دلسردی شود و در بنیان مقاومت شکاف بیندازد. در چنین جنگی باید، پیچیدگیها و اولویتها را تشخیص داد، و همانگونه که به آفند و پدافند در حوزه «سخت» پرداخته میشود، ده برابر بیشتر در مقابل «جنگ و ترور نرم» اهتمام شود. همانگونه که در «جنگ سخت» اقدام میکنیم، به طریق اولی باید در مقابل «جنگ و ترور نرم» که بیصدا قتل عام میکند و کمتر به برافروختگی/ برانگیختگی میانجامد، فعال باشیم.
۴- به فرموده امیر مؤمنان(ع)، سنگ را باید به همانجا كه از آن پرتاب شده، بازگرداند؛ چرا که شرارت را جز شرّ باز نمیدارد. گروههای مزدور تروریست باید به کیفر جنایت خود برسند. میوه و ساقه درخت ترور را باید زد، اما نباید لحظهای، از کندن ریشه آن غافل ماند؛ چنانکه شهید سلیمانی ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ در همایش دهمین سالگرد شهادت همرزمش عنوان کرد. حاج قاسم در توصیف شخصیت عماد مغنیه گفت: «عماد، قبل از تاسیس حزبالله، در بدترین شرایط که دشمن غالب بود، تولید فرصت میکرد. با یک ابتکار عمل، طومار رژیم صهیونیستی را در اوج ناامیدی درهم پیچید. انهدام پایگاه افسران صهیونیستی، بیروت را نجات داد. اسرائیل آمده بود حکومت ایجاد کند، اما او این سیطره را نقش بر آب کرد و دشمن را به فرار واداشت.... همه سرویسهای جاسوسی غرب و صهیونیستی، او را ۲۵ سال تعقیب میکردند. تا نقطه مرکزی دشمن میرفت تا تمام تجهیزات آنها را نابود کند. لقبی که دشمنان به او دادند، دقیق است: مثل شمشیر فرود میآمد و مثل یک شبح ناپدید میشد... شهادت او، عالم اسلام را در اندوه فرو برد و دشمن را خوشحال کرد».
۵- سردار سلیمانی سپس، نقشه انتقام را ترسیم کرد: «نکتهای که دشمن میداند و اما باید با جدیت بداند، آن چیزی که قصاص خون عماد است، شلیک یک موشک یا کشتن یک نفر نیست. قصاص خون عماد و همه عمادهایی که در دیگر جاها به شهادت رسیدهاند، برچیدن و بنیان کندن این رژیم کودککش صهیونیستی است. دشمن میداند این امر حتمی است و در کنار همه شهادتها، روزانه دهها کودک با همین مدرسه و همین نشانی متولد میشوند و جای خالی آنها را پر میکنند. ما وعده الهی را صادق میدانیم و در عرصههای گوناگون دیدهایم و در قصاص خون این شهدای ارزشمند خواهیم دید. ما هیچ شبی نمیخوابیم مگر اینکه به دشمنان فکر میکنیم و جلوی چشم ماست. این رژیم، ماندنی نخواهد بود. اعمال این رژیم نشان میدهد که پایدار نیست و هیچ آثار پایداری در آن دیده نمیشود. ما این وحشت و دست و پا زدنهای دیوانه وار را میبینیم».
۶- به گروههای تروریستی تراز نزد سیا و موساد نگاه کنید که با چه اهدافی فربه شدند، اما به چه نکبتی افتادند! دربهدری بقایای داعش و سازمان منافقین را با روزگار قدرت آنها مقایسه کنید! داعش، بر بخش بزرگی از عراق و سوریه حکومت کرد و سودای تسخیر لبنان و ایران را داشت. اما تارومار شدگان، حالا کدام گوری هستند؟! سران سازمان مجاهدین خلق (پیشکسوت داعش)، اختیاردار اولین رئیسجمهور ایران و دفتر او بودند و خیال میکردند چند ماه بعد، کار جمهوری اسلامی را تمام میکنند. چه کلاهبرداریها و فاکتورسازیهایی که در قبال سرویسهای جاسوسی انجام دادند! مانند فواحش، هر چند وقت یک بار، یک سرویس جاسوسی را در عراق (رژیم صدام)، فرانسه، آمریکا و اسرائیل تیغ زدند، و حالا در حالی که راس سازمان گم و گور شده، نمیدانند برای ادامه زندگی نکبت، دلالی محبت کدام مافیا و خیانت مطلوب او را بکنند که نکردهاند. این، «وضعیتِ مضمحل» برخی سرمایههای آمریکا و اسرائیل است.
۷- از همه بدتر، وضعیت خود اسرائیل است که سه ماه پس از جنگ غزه، نه توانسته اسیری را آزاد، یا شلیک موشکی را متوقف کند. تلفات اسرائیل در جبهه جنوب رو به افزایش گذاشته و در جبهه شمال با کابوس بزرگتری دست و پنجه نرم میکند، چنان که روز شنبه، شلیک بیش از ۶۰ موشک حزبالله و انهدام پایگاه فوقالعاده راهبردی «مرون» را به جان خرید. صهیونیستها اعتراف میکنند که در سربالایی جنگ گیر افتادهاند. روزنامه یدیعوت آحارونوت نوشته: «گردانهای قسام میتوانند تا سه سال، به شلیک گسترده موشکها ادامه دهند... عملیات حماس، ۳۰۰ هزار بیمار روانی، روی دست اسرائیل گذاشته است» و
«اسحاق بریک، ژنرال ذخیره ارتش میگوید: ما در باتلاق غزه، هر روز عمیقتر فرو میرویم و از دستیابی به اهداف جنگ دورتر میشویم». اسرائیل، ۵ تیپ را به بهانه «ترمیم اقتصاد» از غزه بیرون کشید، اما تایمز اسرائیل نوشت: «عقبنشینی به خاطر بازگرداندن نیروها به چرخه کار و بازسازی اقتصاد است». به گزارش پایگاه عبری واللا، سه عضو کابینه اعلام کردند در اعتراض به حمله وزیر جنگ به رئیس ستاد ارتش، در نشست کابینه شرکت نمیکنند. اسحاق هرتزوگ، رئیس رژیم صهیونیستی برای چندمین بار گفته: «هیچ راه فراری وجود ندارد. بیایید اختلافات و مشاجرات را به خاطر این جنگ سخت، تمام کنیم». این در حالی است که تامیر پاردو رئیس موساد در دولت قبلی نتانیاهو، ۱۲ خردادماه امسال هشدار داده بود: «اسرائیل در سایه چنددستگی بیسابقه، وارد مرحله خود ویرانگری شده و در لبه پرتگاه قرار دارد. نفرت متقابل، حاکم است. در شرایطی که دشمنان، منتظر ساعت صفر نابودی ما هستند، به کشوری تکهپاره تبدیل شدهایم... بزرگترین تهدید، خودمان هستیم، نه ایران و فلسطینیها. سیستم خود ویرانگری، بزرگترین تهدید است. اسرائیل در حال از هم پاشیدن است».
۸- یادداشت نخستوزیر سابق اسرائیل در وال استریت ژورنال، واکنشهای تند، و توضیح دوباره او، وضعیت مستاصل رژیم در مقابل ایران را روشنتر کرد. «نفتالی بنت» ۱۰ روز قبل، مسئولیت ترور شهید صیاد خدایی و حمله به یک مرکز پهپادی در ایران در سال ۱۴۰۰ را برعهده گرفت، اما با اعتراض گسترده مواجه شد، مبنی بر اینکه با زیادهگویی، امنیت اسرائیل را به خطر انداخته است. او مجبور توضیح شد و ضمنا اذعان کرد: «اسرائیل ۳۰ سال است در دام اختاپوس افتاده. استراتژی ایران، هوشمندانه و ساده است: تسلیحاتی را که اسرائیل را از همه طرف محاصره میکند، مستقر کند. ما را خسته میکند، در حالی که تقریبا هیچ بهائی نمیپردازد. مسئله، انتشار اقداماتی نیست که علیه ایران انجام دادهایم، بلکه ایران از طریق حماس و حزبالله و حتی حوثیها، ما را اسیر خود کرده. من در جنگ دوم لبنان با بازوهای ایران، جنگیدم و دوستانم را از دست دادم. دولتهای ما طی چند دهه فقط حرف زده، اما کاری نکردهاند. ایران، در حال جنگ همهجانبه علیه اسرائیل است و از همه جهت ضربه میزند. هم خود میجنگد و هم از هر طرف ضربه میزند. علاوه بر این، چون احساس مصونیت میکند، بدون ترمز در حال پیشرفت است و غنیسازی۶۰ درصد میکند».
۹- کسانی در گوشه و کنار اصرار دارند فقط نقش داعش و دیگر گروههای تروریست را برجسته کنند، اما نقش آمریکا و اسرائیل را انکار نمایند. نقش همپوشان سیا و موساد، نه در ترور شهیدان سلیمانی، فخریزاده، صیاد خدایی و سید رضی موسوی قابل انکار است و نه در برخی خرابکاریهای هستهای و سایبری (مثل سامانه پمپ بنزینها).
انجام این اقدامات، غالبا بدون نقشآفرینی عناصر واسطه، تدارکاتچی و یا نفوذی دشوار است. به عنوان نمونه، «یاهو نیوز» شهریور ۱۳۹۸ نوشت: «ویروس استاکس نت، به منظور خرابکاری در برنامه هستهای ایران راهاندازی شد و به طور مؤثر آغازگر جنگ سایبری و دیجیتالی در قرن ۲۱ بود. شخصی که این بدافزار را به تاسیسات نطنز انتقال داد، از سوی سیا و موساد اجیر شده بود. یک مهندس استخدام شده از سوی سرویس جاسوسی هلند، به آمریکاییها گفت که کدهای مورد نظر را از طریق یک فلش USB، به سیستمهای سایت نطنز منتقل کنند. سیا و موساد از طریق این مهندس مکانیک، سلاح دیجیتالی را به داخل سایت منتقل کردند. کار او، شامل نصب سانتریفیوژ نمیشد، اما در موقعیتی مناسب برای جمعآوری اطلاعات قرار داشت و طی چند ماه، چند بار به نطنز بازگشت. اطلاعات او به مهاجمان کمک کرد بدافزار خود را روزآمد کنند و دقت لازم برای حمله را بالا ببرند. آمریکا و اسرائیل در این عملیات از کمک هلند، آلمان، فرانسه و انگلیس برخوردار بودند».
۱۰- تروریستهای رذل، بیش از ۹۰ هموطن مظلوم ما را در کرمان به خاک و خون کشیدند و همه ما را متاثر کردند. جای تاثر هم دارد. آمران و مباشران را هر جا که باشند، باید مجازات کرد. در عین حال از خود بپرسیم هنگامی که تروریستهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و رسانهای، با زندگی دهها میلیون نفر بازی میکنند و خسارتهای سنگین بر جا میگذارند، آیا باز هم دستخوش برافروختگی و برانگیختگی برای پاسخ بازدارنده میشویم؟ برخی محافل که به تبرئه آمریکا و اسرائیل از جنایت اخیر پرداختند، همانهایی هستند که در اغتشاشات سال گذشته، با وجود معرکه گرفتن گروهکهای تجزیهطلب و تروریست، پای آشوبافکنی ایستادند و خط تحریف و تحمیق را طبق نقشه سیا و موساد پیش بردند. یکی از نقاط پیوند سران اغتشاشات، شبکه رسانهای در لندن بود که به اذعان تحلیلگران صهیونیستی مثل باراک راوید و یوسی میلمان، زیر نظر مستقیم موساد عمل میکند. سردبیر این تلویزیون تروریستی کسی است که قبلا در اوایل دهه هشتاد، سردبیر سابق روزنامه زنجیرهای آفتاب و معاون وزیر ارشاد بود! همچنین به یاد بیاوریم وقتی با کمک روزنامه سلام و برخی مدیران دولت خاتمی، آشوب یک هفتهای در تیرماه ۱۳۷۸ ترتیب داده شد، ایهود باراک نخست وزیر رژیم صهیونیستی گفت: «گزارش جزء به جزء بحران در ایران را از موساد دریافت میکنم. آشوب در تهران، کل معادلات صلح خاورمیانه را به نفع اسرائیل تغییر خواهد داد».
۱۱- مسیر جنایت تروریستی را باید آسیبشناسی و مسدود کرد. هیچ اقدامی مؤثرتر از زدن ضربات دردناک به کارفرمایان تروریستها نیست. دشمنان، قدرت نظامی بازدارنده ایران را میشناسند؛ چنانکه «یوزی رابین» (مدیر سابق برنامه موشکی اسرائیل) گفت؛ «به احترام آن، کلاه از سر بر میدارم» و ژنرال مک کنزی فرمانده سابق سنتکام اذعان کرد: «دقت موشکهای ایرانی، نگرانکننده است. استفاده گسترده از پهپادها، بدین معناست که برای اولین بار از زمان جنگ کُره، برتری هوائی ما از بین رفته است». بنابراین، جنگ جای دیگری است؛ هر جا که از تعرض به حریم افکار عمومی، و اقتصاد و سیاست کشور در قالب جنگ نرم غفلت شود.
مهاجرت مجازی برای کار
سعید برند
«مهاجرت مجازی برای کار» شاید اگر چه هنوز عبارت نامانوس و دور از ذهنی حداقل برای ما و مسئولان ما باشد اما حتما در سال های آینده آسیب هایش دامن کشور ما و دیگر کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه یافته را خواهد گرفت. آسیبی که اکنون زنگ خطرش به صدا در آمده و باید گوش شنوایی برای شنیدنش باشد! کماشبتوان گفت جدی ترین زمانی که بنگاه های اقتصادی بزرگ دنیا از «دورکاری» به معنی واقعی کلمه بهره بردند و در کنار نقاط ضعف، کاهش هزینه ها و دیگر مزایای آن را احساس کردند، دوران اوج گیری و همه گیری ویروس کرونا بود. مزیت های استفاده از دورکاری برای کارفرمایان باعث پرورش و رشد این ایده شد که می توان از یک نیروی انسانی بهره برد در حالی که در کشور دیگری زندگی می کند! البته واضح است که «مهاجرت مجازی» اکنون تنها برای کسب و کارهایی که قابلیت دور کاری دارند و همچنین برای کشورهای دارای زیرساخت ارتباطی و فناوری قوی امکان پذیر است اما در عصری که هوش مصنوعی روز به روز قدرت نمایی بیشتری می کند و رفته رفته بر سایر صنوف و حِرف سایه می اندازد، هیچ بعید نیست که مهاجرت مجازی بتواند از طریق هوش مصنوعی و بهره مندی از ربات های پیشرفته، شامل نیروهای انسانی دیگر نیز بشود که حضور فیزیکی شان در محیط کار ضروری است. به هر حال چه بخواهیم، چه نخواهیم، در سال های پیش رو «به کارگیری نیروی انسانی فراسرزمینی» از جمله نیازهای ضروری بازارهای جهانی خواهد بود. شرکت های بزرگ اقتصادی به نیروی انسانی خلاق، نوآور، فناور و مسلط به دانش روز احتیاج دارند، آن ها با ایجاد فضای رقابتی برای به دست آوردن نیروی مورد نیاز خود تلاش خواهند کرد و برنامه ها و پیشنهادهای اغوا کننده ای عرضه می کنند تا بتوانند دانش آموختگان و نخبگان را از اقصی نقاط جهان جذب کنند. اتفاقا نمونه اش همین بیخ گوش خودمان است، کشورهای حوزه خلیج فارس اکنون با صرف هزینه های میلیاردی و تبلیغات گسترده، طرح ها و پروژه هایی را پیش می برند که می تواند موج جدیدی از درخواست ها برای انواع مهاجرت به منظور کار به این کشور را افزایش دهد. در مقابل، کشور ما ایران در سال های اخیر همواره گرفتار معضلی به نام فرار مغزها بوده است. طبق آن چه در آخرین داده های سالنامه مهاجرتی ایران ذکر شده، کشور ما در میان 232 کشور جهان از منظر شاخص مهاجرفرستی رتبه ۵۴ را در سال 2020 در اختیار داشته است. به فرض ثابت بودن این رتبه در سال 2024 وضعیت وقتی نگران کننده تر می شود که بدانیم میل بازگشت دانشجویان و متخصصان به کشور، رقم پایینی است! در شرایط بغرنج کنونی، نگرانی از فرار مغزها، کوچ نخبگان و خالی شدن دانشگاه ها و بنگاه های کسب و کار از متخصصان و نیروهای ویژه، پدیده «مهاجرت مجازی» نیز می تواند شرایط را وخیم تر از قبل کند! افزایش هزینه های مهاجرت فیزیکی و قوانین بعضا سخت گیرانه برخی کشورها در ارائه اقامت دایم از یک سو و از سوی دیگر افزایش تورم در کشور، تناسب نداشتن دستمزد نیروی متخصص به موازات افزایش هزینه های زندگی، برخوردار نبودن از برخی خواسته های مدنی و اجتماعی و ... از مهم ترین عواملی هستند که می تواند نیروی متخصص ایرانی را به مهاجرت مجازی سوق دهد. به بیان دیگر نیروی کاری در ایران زندگی می کند، اما برای کارفرمای داخلی کار نمی کند، او با ارز خارجی درآمد کسب می کند و به ریال ایران خرج می کند، آن هم بدون پرداخت مالیات و رها شده از قید و بند اداری و تعهدهای معمول در کشور! هر چند گرفتار شدن در باندهای کلاهبرداری، بیگاری کشیدن و پرداخت نکردن حقوق با توجه به تحریم های بانکی از ریسک های کار مجازی برای کارفرمای خارجی است اما واقعیت آن است که برای نیروی متخصص، مزایای مهاجرت مجازی به معایبش می چربد. لذا آن چه باید مسئولان و متولیان را از هم اکنون به فکر وا دارد، مهیا کردن شرایط برای ماندگاری واقعی نیرو های متخصص در کشور است. بهبود فضای کسب و کار، پرداخت دستمزدهای رقابتی، برخورداری از بیمه و مزایای رفاهی متناسب و حذف برخی قوانین دست و پا گیر از جمله این اقدامات است. چرا که طبق آخرین نظرسنجی ها، انگیزه 70 درصد از دانشجویان و متخصصان ایرانی برای مهاجرت به کشورهای بیشتر توسعه یافته، «مشکلات اقتصادی» عنوان شده است. به عبارت دیگر ما اگر بتوانیم شرایط دستمزد نیرو های ویژه را به گونه ای در نظر بگیریم که قابلیت رقابت با دیگر کشورها را داشته باشد، در عمل از بسیاری ازمهاجرت های نخبگان جلوگیری کرده ایم. هر چند در تنگناهای اقتصادی فعلی، شرایط سخت کارفرما و کارآفرینان را هم باید در نظر داشت و دولت بایدبا مشوق هایی نظیر اعمال برخی معافیت ها از گروه های خاص همچون شرکت های دانش بنیان و ... حمایت بیشتری کند. از سوی دیگر بنگاه های اقتصادی نیز باید همراه با پیشرفت فناوری، در صورت نیافتن نیروی داخلی، شرایط رقابتی لازم برای جذب نیروی متخصص خارجی از طریق «مهاجرت مجازی» را دارا باشند
آن شب تلخ و فراموش نشدنی که ترامپ رئیسجمهور قمارباز امریکا آن جنایت بزرگ را رقم زد و عزیزترین شخصیت منطقه و «نفس زکیه» انقلاب حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند، هیچ گاه تصور نمیکرد کمتر از یک هفته، بزرگترین و مجهزترین پایگاه نظامیاش، عینالاسد، در عراق مورد حمله قرار گیرد و تا امروز تمام پایگاههای او در این کشور در آماج روزانه حملات گروههای مقاومت قرار گیرند. حمله به عینالاسد آن انتقام سختی نبوده و هیچ گاه هم نخواهد بود که وعده آن را جمهوری اسلامی برای جنایت امریکا در فرودگاه بغداد و شهادت حاج قاسم سلیمانی و المهندس داده بود، اما تحقیر امریکا و آچمز شدن آنها در مواجهه با نیروهای حشدالشعبی که هر روز پایگاههای آنها را مورد حمله قرار میدهند و از فردای ۱۸ دی ماه و فقط پنج روز پس از شهادت حاج قاسم خواستار خروج امریکا از کشورشان شدند، میتواند بخشی از پروژه انتقام خون حاج قاسم و شهدای فرودگاه بغداد باشد.
نباید فراموش کرد که از جنگ جهانی دوم تا حمله به عینالاسد، هیچ کشوری به طور رسمی جرئت حمله به امریکا را نداشته است، فقط برخی حملات در دهههای اخیر توسط گروههای پارتیزانی به صورت متفرق و ایذایی ثبت شده و ضرباتی به امریکاییها وارد شده که هیچ کدام از آنها جایگاه حاکمیتی نداشتهاند. اوج صف آرایی نظامی در برابر امریکاییها مختص بحران موشکی کوبا است که در آنجا نیز مواجهه کوبا با حمایت شوروی سابق در نهایت به درگیری ختم نگردید. این اولین بار بود که سپاه پاسداران به عنوان یک نهاد رسمی نظامی کشوری آن هم نه در جایگاه ابرقدرتی جهان همچون شوروی در دوران جنگ سرد و باز آن هم نه با یک موشک در عمق ۱۰ یا ۲۰ کیلومتری کشور همسایه، بلکه با حداقل ۱۴ موشک دومین پایگاه امریکا در عراق را در عمق ۱۰۸ کیلومتری خاک عراق مورد حمله قرار داد.
حمله به عینالاسد دارای پیامهای زیادی برای جهان و دستاوردهای بزرگی برای ملت ایران و عراق داشت که برخی از مهمترین آنها را این گونه میتوان فهرست کرد:
حمله به عینالاسد پایان بلوفهای تو خالی امریکا بود. مهمترین دستاورد حمله به عینالاسد را میتوان آشکار شدن تهدیدات توخالی و بلوفهای مقامات امریکایی دانست که همواره تلاش دارند رقبا و مخالفان خود را مرعوب کرده و با نمایش برخی تهدیدات از صحنه خارج کنند. این سناریوی امریکاییها در طول سالیان متمادی در مواجهه با رقبای سیاسی بارها تکرار شده و جواب هم داده است. اما اینبار جمهوری اسلامی توخالی بودن این بلوفها را نمایان ساخت. امریکاییها پس از شهادت حاج قاسم بلافاصله از ترس انتقام ایران اعلام کردند ۵۲ نقطه حساس در ایران را شناسایی کردهاند و در صورت اقدامی از سوی ایران این نقاط مورد حمله قرار خواهد گرفت و مایک پمپئو، وزیرخارجه دولت ترامپ ساعاتی پس از شهادت سردارسلیمانی اعلام داشت: «دنبال جنگ با ایران نیستیم، اما درحالی که جان امریکاییها را در خطر ببینیم، دستبسته هم نخواهیم ماند.»، اما دیدیم با حمله به عینالاسد، دروغ بودن همه این ادعاها ثابت شد در این مواقع اگر رقیب جدی و استوار و با اراده باشد، امریکاییها جرئت هیچگونه اقدام مقابله به مثلی نخواهند داشت.
فروپاشی هیمنه پوشالی امریکا. تبختر امریکاییها با حمله به عینالاسد کاملاً شکسته شد، چراکه در طول ۷۰ سال گذشته این جمهوری اسلامی ایران بوده که در طول حیات بیش از چهار دهه خود بارها امریکاییها را تحقیر و هیبت آنها را شکسته است. از تسخیر لانه جاسوسی گرفته تا جنگ دریایی در سال ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ در خلیج فارس، تا اوج آن در حمله به عینالاسد که جهان را با این اقدام سریع و به موقع شوکه کرد. همه اینها نشان داد که این هیمنه پوشالی ضربهپذیرتر از آنی است که تصور میشود. اگر امروز شاهد حمله گروههای مقاومت اسلامی عراق به پایگاه نظامی اشغالگران امریکایی درمنطقه الحریر در استان اربیل، پادگان «الرکبان» و پایگاه مجاورتأسیسات نفتی «العمر» درسوریه و پایگاه مهم و راهبردی امریکاییها در «التنف» درمثلث مرزی عراق، سوریه و اردن هستیم، فقط و فقط به خاطر جرئتی است که جمهوری اسلامی در حمله به عینالاسد در ۱۸ دی ۹۸ داشت.
ابطال تئوری مرد دیوانه. در میان تئوریهای بازیها، تئوری مرد دیوانه الگویی است که سیاستمداران امریکایی بدان علاقه خاصی دارند! بازی با این تصور آغاز میشود که دو نفر سوار بر اتومبیلهایشان در جادهای تنگ که تنها امکان عبور و مرور یک ماشین به طور همزمان وجود دارد، حرکت میکنند. این دو ماشین با سرعتی حداکثری در حال حرکت به سمت هم هستند و هر لحظه به یکدیگر نزدیک میشوند. این مواجهه، با هدفِ ترساندن رقیب و خروج آن از این صفآرایی و مقابله است. هر ماشینی زودتر از مسیر خارج شود بازنده بازی خواهد بود! در این میان به یکی از رانندهها خبر میرسد که رقیب، فرد کله شق و مست لایعقلی است که ترمز و فرمان خود را از کار انداخته و امکان توقف یا انحراف ماشینش وجود ندارد! در این موقع راننده عاقل چه تصمیمی خواهد گرفت؟! بدون شک ترجیح میدهد برای دوری از برخورد از مسیر خارج شود و صحنه را به نفع رقیب ترک کند. در این حالت فاتح بازی مرد دیوانه خواهد بود! این بازی بیش از نیم قرن است پس از جنگ جهانی دوم توسط سیاستمداران امریکایی برای بیرون کردن رقبای سیاسی به کار گرفته شده است و آخرین بازیگر این نقش ترامپ بود. او با تصمیمات احمقانهاش تصویر یک سیاستمدار دیوانه را از خود در ذهن رقبا ترسیم کرد که قابل پیشبینی نبود! و بدین شکل همه کشورها از ایستادگی در برابرش هراس داشتند و ترجیح میدادند در مقابلش نایستند و رقابت را به او واگذار کنند. حمله به عینالاسد دور از تصور ترامپ و تیم او در کاخ سفید بود و دروغهایی که بعدها گفتند که ایران قبل از حمله به ما اطلاع داده بود و ما پایگاه را خالی کرده بودیم فقط برای فرار از اتفاق ناگواری بود که کاخ سفید گرفتار آمده بود. اما اینکه از زمان شهادت حاج قاسم تا حمله به عینالاسد امریکاییها پنج روز گذشته و آنها احتمال حمله به پایگاههای خود را میدادند و بخشی از نیروهای خود را خارج کرده بودند، متفاوت از آن چیزی است که بعدها روایت کردند.
حمله به عینالاسد نشان داد ترامپ، تاجری معاملهگر و محافظه کار بوده که برای حفظ حیات سیاسی خود و پیروزی بدون جنگ، چهره یک رئیسجمهور دیوانه را برای خود انتخاب کرده بود و با ادعاها و تهدیدات توخالی تلاش داشت کسی در برابرش بایستد، اما دیدیم که او و اخلاف پس از او خیلی زود جاخالی کرده و میکنند. تردیدی نیست که حمله به عینالاسد، سیلی سختی برصورت امریکاییها نواخت و درس بزرگی برای آنان و دنبالههای منطقهایشان بود که تاب و توان ورود به مقابله نظامی با ایران قدرتمند را نخواهند داشت و کوچکترین حرکت علیه ایران اسلامی با پاسخ فراموش نشدنی مواجهه خواهد شد. از زمان حمله به عینالاسد تاکنون چهار سال است که میگذرد و در این مدت امریکا به جز چند اقدام تهدیدآمیز به مقرهای ایران در سوریه، نتوانسته حرکت خاصی انجام دهد ولی تقریباً هر روز پایگاههایش در عراق و سوریه مورد هدف جریان مقاومت قرار میگیرد و اکنون هم که ادعای دروغ همراهی دولت عراق با آنها در زدن مقر حشد الشعبی را مطرح میکنند، میبینیم که دولت عراق سریع موضع گرفته و خواهان خروج آنها از عراق میشود.
سید محمود صدری
آنچه که در کرمان روی داد نوع خاص عمل تروریستی است؛ ترورها اگر در مورد افراد سیاسی و شخصیتها و با اهداف معین صورت بگیرد اثرات روانی آن در جامعه کمتر بوده و بیشتر متوجه حاکمیت میگردد. اما اقداماتی همچون حادثه کرمان سبب پریشانی و غم و اندوه جامعه میشود و روح و روان مردم را آزرده میکند. این نوع عمل تروریستی همچنین نشانگر اوج روحیه جنایتکارانه و تبهکارانه و ضد انسانی و عاری از هر گونه اخلاق میباشد، بطوریکه عمدا و با قصد، شهروندان کشور مورد هدف قرار میگیرند. متاسفانه در دو دهه اخیر چنین اقداماتی توسط گروههای تکفیری و سلفی و تندروهای مذهبی اتفاق افتاده است.
در سه دهه اخیر طالبان در افغانستان و داعش و تکفیری ها در منطقه خاورمیانه بطور وسیع مرتکبین این اقدامات ضد بشری بودهاند؛ گروههایی که مدعی به اصطلاح دینداری و تابع شرع میباشند. اقدامات تروریستی علیه جوامع در صورتی موفق آمیز است که زمینههای ناامنی در آن کشور فراهم باشد.
بررسیها نشان می دهد کشورهایی مستعد نفوذ این گروههای جنایتکار هستند که اولا یک یا تعدادی از کشورها بشکلی تامین کننده نیازهای آشکار و یا پنهانی از قبیل جا و امکانات مالی و سیاسی و تبلیغی و دیگر حمایتهای لازم برای تروریستها باشند. مثلا ایالت باسک تا زمانی که از خاک فرانسه کمک میگرفت قادر به اقدامات تجزیهطلبانه و تروریستی بود و یا کردها وقتی مورد حمایت یکی از همسایگان هستند ظرفیت اینکار را پیدا میکنند. طالبان نیز از حمایت پاکستان برخوردار بود. ثانیا کشور مورد هدف، فاقد فضای سالم و عادی بوده و رویکرد امنیتی را دنبال کند؛ این دو عامل در مورد ایران صدق میکند.
همانطور که ذکر شد دلیل اینکه جمهوری اسلامی پس از چهل و اندی سال از پیروزی انقلاب، شاهد امکان حضور تروریستها میباشد ناشی از اولا داشتن دشمنانی در بین کشورها در سطح جهان و ثانیا عدم عادی بودن وضع کشور پس از چهار دهه میباشد. این دو نکته موید این امر است که مقامات کشور نتوانستهاند در روابط خارجی موفق باشند و در امور داخلی نیز توفیق برقراری امنیت داخلی و عادی کردن شرایط را نداشته اند. برای درک عمیق تر این موضوع و وضعیت ناهنجار ایران، نگاهی گذرا به کشورهای جهان نشانگر آنست که نه تنها قدرتهای بزرگ و پیشرفته در این زمینه از ثبات برخوردارند بلکه کشورهای کوچک و تازه استقلال یافته همچون آسیای میانه و قفقاز و یا دولتهای عربی کوچک خلیج فارس نیز وضعیت بسیار بهتری نسبت به ایران را دارند
ولی خوب به یاد دارم که از همان اواخر دهه 40 تا پیروزی انقلاب، هیچوقت و هیچ کجا صحبتی از انتخابات نشنیدم، چه برسد به اینکه حالا به چه کسی رأی بدهیم یا ندهیم. اما با پیروزی انقلاب، ناگهان نفس رأیدادن تبدیل به مسئله و موضوع مردم شد. در این چند سال و بهخصوص از سال ۹۸، بسیار میشنویم که انتخابات دیگر موضوعیت ندارد و مسئله جامعه نیست. اما آیا واقعا چنین است؟ بگذارید به مثال نوار کاست برگردم. فرض کنید امروز یک نفر مغازهای باز کند و در آن نوار کاست بفروشد؛ کاستهایی از بهترین و محبوبترین خوانندگان همه اعصار یا سخنرانیهای معروفترین و پرطرفدارترین افراد. به نظرتان غیر از چند نفر که ممکن است خاطرهباز باشند و شاید چند نفری هم کلکسیونر، خریداری برای این کاستها، حتی به کمترین قیمت ممکن، پیدا میشود؟ انتخابات یک امر سیاسی است و سیاست هم یک کالاست و برای همین هم عبارت «کالای سیاسی» را برای آن ساختهاند. حالا به گمان شما انتخابات کالایی است که دیگر موضوعیتش را در جامعه ما از دست داده یا آنکه همچنان بهعنوان یک کالا، مسئله مردم است؟ فهم این موضوع چندان سخت نیست. یک کالای باارزش را از توجه یا بیتوجهی مردم به آن میشود شناخت؛ آنوقت موضوع انتخابات از این وجه در جامعه ما و بهخصوص در بین نخبگان، در چه وضعیتی است؟ جواب بسیار ساده است؛ همین که بخش بزرگی از نخبگان در مورد انتخابات به جد صحبت میکنند و با اصرار فراوان از این میگویند که انتخابات دیگر موضوعیت ندارد، نشان میدهد همچنان انتخابات مسئله بسیار مهمی است. دقت کنید، من نمیگویم مردم در انتخابات شرکت میکنند یا نه، بلکه دارم از خود موضوع انتخابات، فارغ از شرکتکردن یا شرکتنکردن مردم و جدای از اینکه چه کسی کاندیدا شده یا نشده و چه کسی صلاحیتش تأیید شده یا نشده صحبت میکنم. موضوعی که مسئله مردم نباشد، درست وضعیت همان نوار کاست را دارد. مگر امروز کسی در مورد نوار کاست حرفی میزند؟ یا مگر در اواخر دهه 40 تا پیروزی انقلاب کسی در مورد انتخابات چیزی میگفت؟ آن زمان هم انتخابات مجلس وجود داشت، ولی برای مردم موضوعیت نداشت. همین الان که همه از مرگ اصلاحات سخن میگویند، غیر از نسل «زد» که بسیار در این سالها تلاش شد که نسلی غیرسیاسی باشند -که الحق تلاش موفقی هم بود و نتیجهاش را در سال ۱۴۰۱ دیدیم- آیا نسل پیش از آن نمیداند «دوم خرداد» به چه چیزی اشاره دارد؟ اما حالا از یکی از همنسلان من بپرسید که در فاصله 10 سال پیش از انقلاب، کدام انتخابات را به یاد دارد؟ چند نفر جواب میدهند؟ این دقیقا یعنی زنده بودن و خریدار داشتن، یا مرده بودن و بیخریدار بودن یک کالا. برای همین است که میگویم انتخابات همچنان یک کالای زنده در بازار سیاست است؛ هرچند ممکن است به آن قیمتی که عرضه میشود، خریدار نداشته باشد، اما همچنان یک موضوع و یک مسئله برای جامعه است.
خب حالا که انتخابات بهعنوان یک کالا همچنان در ذهن جامعه ما زنده است، چه باید بکنیم؟ منطق کالا و بازار میگوید عرضهکننده کالا باید نشان بدهد که اولا این کالا، کالایی بهدردبخور است و ثانیا، به قیمتی که عرضه میشود میارزد و ثالثا لازم است که خریدار مطمئن شود از این خرید کالا پشیمان نمیشود. آنوقت سؤال این است که این سه اصل اساسی در حوزه وظایف کیست؛ خریدار یا کسانی که کالا را عرضه میکنند؟ وقتی کالایی، حتی با وجود آنکه هنوز در ذهن مردم زنده است و به بایگانی خاطراتشان نرفته، چندان خریداری ندارد، تقصیر از کیست؛ خریدار یا عرضهکنندگان آن؟ و اگر عرضهکنندگان آن بسیار هم از این بگویند که کالایشان خیلی خوب و عالی است، آیا برای فروشرفتن آن کفایت میکند؟ موضوع این است که اگر متولیان عرضه نخواهند در آن سه اصل اطمینان خاطر خریدار را جلب کنند، هرچقدر هم که تبلیغ و اصرار کنند، نمیتوانند انتظار فروش کالای خود را داشته باشند؛ آنهم وقتی خریدار نسبت به کالا، به هر دلیلی، از پیش دارای ذهنیت است. پس اگر عرضهکنندگان تلاشی برای جلب رضایت خریدار نکنند، کالا روی دستشان میماند
در خبرها آمده است که صدای شبکه «من و تو» تا چند هفته دیگر برای همیشه خاموش میشود. صرفنظر از اینکه انتشار بیانیه پایان فعالیت این رسانه این بار واقعیت دارد یا صرفا راهی برای تأمین مالی مجدد است، چند نکته قابلطرح است. بر این باورم ما بهعنوان کسانی که علاقهمندیم خود را جزئی از خانواده بزرگ ایران اسلامی بدانیم و خود را ذیل این مفهوم تعریف میکنیم، کمتر باب گفتوگویی با مخالفان یافتهایم. تعطیلی یک شبکه هرچند خیلی مهم نیست اما بهانهای برای طرح بعضی مسائل است:
یک. قرار نیست هر کس خود را ایرانی میداند، عاشق و دلباخته نظام جمهوری اسلامی ایران باشد. حتی در یکی از ادوار اخیر انتخابات، رهبر معظم انقلاب با اشاره به اهمیت موضوع مردمسالاری از کسانی که نظام را قبول ندارند هم دعوت به رأی دادن کردند. این طبیعی است که هر مدل حکومتی و ازجمله جمهوری اسلامی ایران، هواداران دو آتشه، حامیان منتقد، منتقدان سرسخت و مخالفانی داشته باشد و این کاملا پذیرفته است.
ممکن است یک ایرانی، به قانون اساسی باور نداشته باشد، منتقد یا مخالف برخی یا اصلا همه رویههای حکمرانی ایران باشد، یا اصلا به دین اسلام و مقدسات ادیان آسمانی باورمند نباشد اما نمیتوان پذیرفت که یک ایرانی به تمامیت ارضی ایران معتقد و پایبند نباشد. اگر در تمام دوگانهها در سمتی ایستادهاید که احتمالا با اکثریت ملت ایران همخوان نیست ایرادی ندارد. این را میشود به پای دلسوزی شما برای ایران و مردمش نوشت. اما اگر در دوگانه بمب و کودک در سمت بمب ایستادهاید این دیگر فقط یک تفسیر دارد.
بعضی وقایع در تاریخ، کارکرد اتمام حجت دارد و عملیات تروریستی اخیر در کرمان از همین مصادیق است. اگر در دوگانه اسلحه و خون صد کودک و زن و مرد در سمت اسلحه ایستادهاید، به تمام مواضع قبلی خود هم شک کنید.
دو. در تاریخ نمونههایی از مخالفت با منافع ملی کشورها از سوی برخی گروههای داخلی آمده است. نمونههای سیاسی و نظامی بسیارند اما مایلم نمونهای عمومیتر مثال بزنم.
در جام جهانی ۱۹۷۰ برزیل، بخشی از جریان ضد دولت وقت اعلام کردند که تیم ملی فوتبال برزیل را نماینده مردم خود نمیدانند و حامی آن نیستند. حتی برخی در پی بازیهای درخشان آن تیم و قهرمانی در جام، خوشحالی نکردند، اما هیچ کجا نیامده که از گلزنی حریف خوشحال شوند. خطاب این سخن با فعالان رسانهای لندن نشین و امثال آنهاست. شما ممکن است تیم ملی ایران را نماینده خود ندانید و از برد آن خوشحال نشوید که البته محل بحث است، اما واقعا تیم انگلیس را نماینده خود میدانید که از گلزنی انگلیس به ایران در برابر چند میلیارد ناظر جهانی خوشحالی میکنید؟! اگر ایران تیم شما نیست آیا انگلیس هست؟!
سه. در اوایل جریان همهگیری ویروس کرونا، معاون وزیر بهداشت وقت ایران بیمار شد و حتی آثاری از تب و سرفه او در یک برنامه زنده تلویزیونی نمایان شد. همان وقت رسانههای لندنی نوشتند که ابتلای معاون وزیر بهداشت ایران به کرونا، نمادی از ناکارآمدی نظام بهداشت و درمان ایران است! این در حالی است که او بهواسطه شغلش مرتبا در مراکز درمانی حضور مییافت و بیمار شدنش عادی بود. دقیقا چند هفته بعد نخستوزیر انگلیس و چند ماه بعد رئیسجمهور آمریکا به کووید ۱۹ مبتلا شدند و دیگر خبری از آن تحلیلها نبود. بر کسی پوشیده نیست که ایجاد اضطراب عمومی و استرس برای مردم یک جامعه در هنگامه پاندمی بزرگی مثل کرونا سم است. شما اگر با دولت ایران مشکل داشتید، آیا خون و جان مردم ایران را هم حلال میدانستید؟!
چهار. مشابه آنچه در حوزه ورزش و زمینه درمان مطرح شد، در اقتصاد هم بهدفعات رخ داده است. کارشناسان اقتصادی شبکههای یادشده، در هنگامه برخی بحرانهای ساختگی یا واقعی پیشآمده در اقتصاد ایران، مردم را به خرید کالای بیشتر و نگهداری آن در منزل تشویق کردهاند که نمونههای آن فراوان است. درواقع این رسانهها تلاش کردهاند احتکار سیستمی را رواج دهند. حال باید پرسید فرض کنید گروه اندکی از مردم با برنامههای شما، به خرید یک کالای خاص در شرایط خاص رو آوردند و مثلا شیرخشک یا پوشک نوزادان در بازار کمیاب شد. این پدیده حمله به چه کسانی است؟ حمله به اهداف حاکمان یا هجوم وحشیانه به زندگی مردمان؟!
پنج. در حوزه اخلاق و خانواده هم اوضاع همین است. غیر از سریالهای ریزودرشتی که مرتبا مفاهیم ضدخانواده را در جامعه فارسیزبان پمپاژ میکند، در برخی برنامهها رسما به تقدس زدایی و اهمیت زدایی از مفهوم خانواده، اهمیت مادر و احترام والدین از سوی مجری که درواقع نماینده و سخنگوی شبکه در گفتوگوست پرداخته میشود؟ بیدلیل نیست که برخی کاربران فارسیزبان با انتشار بریدههایی از برنامههای همین شبکه من و تو در شبکههای اجتماعی نوشتهاند: «انصافا در اغلب حوزهها بی … ترین بودهاید!»
شش. نمیتوان پشت مفاهیمی چون زن و آزادی هم پنهان شد. این وقایع مربوط به امروز و ماجراهای سال ۱۴۰۱ هم نیست. سالها پیش، برخی فعالان اپوزیسیون به رئیسجمهور وقت آمریکا نامه نوشته و خواهان حمله نظامی به ایران شدند! دیگر چه نشانهای لازم است که بفهمید در سوی شیطانی تاریخ ایستادهاید؟
هفت. اغلب دوگانههای امروز، بیاهمیت و ساخته همین شبکهها و عقبه مالی و فکری آنهاست. دوگانه شیعه و سنی، باحجاب و بیحجاب، مسلمان و غیرمسلمان و مواردی از این دست نداریم. شما ببینید که در دوگانههای زیر در کدام سو ایستادهاید: تمامیت و یکپارچگی ایران- تجزیه ایران، سلامت مردم-تزریق اضطراب و به خطر انداختن سلامت آنها، حمایت از ورزش ملی-خوشحالی از رقبای تیم ملی، جان زن و فرزند-بمب و حمله تروریستی و در نهایت آرامش ایران-حمله به ایران. این را هم بدانید که اگر قدرتی بخواهد روزی به ایران حمله کند به دعوت شما نیست و تا امروز که حمله نکرده هم گوش به حرف شما نبوده است. در ایران هم مردان و زنان زیادی راه درست را میدانند و برای حفظ ایران از جان خود هم حاضرند بگذرند و مؤلفه اصلی همین است.
هشت. به خاطر دارم که سال گذشته یک مجری خانم شبکه من و تو در برنامه زنده از دوگانهای سخن گفت که درواقع دم خروس گردانندگان این رسانه بود. او میگفت ایرانیان یا با حکومت مخالفاند یا (با عرض معذرت) بیشرف هستند. یک سال گذشت و خیلی چیزها روشنتر شد. نگران قضاوت تاریخ در مورد خود باشید. دههها بعد نه ما و نه شما نیستیم اما فرزندان آینده ایران در کتابهایشان از شما چه خواهند نوشت؟ چرا گفته میشود که اپوزیسیون امروز ایران، بیاخلاقترین و بی چارچوب ترین اپوزیسیون تاریخ نظامهای سیاسی دنیاست؟ شما بگویید در دوگانه واقعی ایرانی بودن و عزت و شرافت-ضدایران بودن و ذلت و رذالت در کدام سو ایستادهاید؟!