صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۱۹  ، 
کد خبر : ۳۵۴۷۷۱

یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۱ دی ماه ۱۴۰۲

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز دوشنبه ۱۱ دی

یک مهندسی چندبعدی سلیمانی و سلیمانیزاسیون

محمد ایمانی

۱- حاج قاسم سلیمانی، به معنای حقیقی کلمه مهندس بود و تحولات بزرگی را معماری کرد. او به معنای واقعی کلمه، از تهدید‌های بزرگ، فرصت‌هایی دوران‌ساز ساخت؛ همچنان که گفته بود: «من با تجربه می‌‌‌گویم میزان فرصتی که در بحران‌ها وجود دارد، در خود فرصت‌‌ها نیست. اما شرط آن این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.». مهندسی‌های او بسیار متنوع است، از افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و یمن تا آمریکای جنوبی؛ و سرانجام، افکار عمومی ایران. یک قلم مهندسی «مرد میدان»، همان است که وب‌سایت الجزیره (به قلم یکی از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی و استاد دانشگاه کلمبیا) اواخر تیر ماه  ۱۳۹۴ منتشر کرد: «اگر توافق با ایران از نقشه‌‌‌های کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، گل سرسبد دستاوردهای اوباما به عنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد. به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما اهدافی فراتر از ایران و برنامه هسته‌‌ای‌‌اش دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف یک دکترین و شیوه‌ خوانش و شکستن ساختار آن توسط دیگران، اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی که انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کوله‌‌بار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست... از همان مرزهای پُرنفوذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هسته‌‌‌ای را بازرسی و رصد کنند، از همان مرزها، قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و نای را دور زده است».
۲- دقت سردار سلیمانی چنان بود که ۹ اسفند ۱۳۹۷ گفت: «برجام برای دشمن، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر می‌‌‌کرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر می‌‌‌رسد، اما آدم عجولی که آمده، اصرار دارد به سرعت برسد. اینکه اصرار می‌‌‌کنند بر برجام ۲ در منطقه، برای این است که می‌خواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند». درستی این سخن، زمانی آشکار‌تر شد که تیم جو بایدن با وجود اعلام شکست راهبرد «فشار حداکثری» ترامپ، از «فشار هوشمند» برای رسیدن به «برجام پلاس» (مطالبه امتیازاتی افزون‌تر از برجام) خبر دادند. شهید سلیمانی نه در سال ۱۳۹۷، بلکه دی ماه ۱۳۹۳ نقشه دشمن را شناخته و محرمانه، به وزیر خارجه پیغام داده بود. 
حاج قاسم خبر داشت که مقارن قدم زدن وزیر خارجه ما با جان کری در ژنو، هواپیمای آمریکایی در فرودگاه موصل فرود آمده، ژنرال‌های آمریکایی با فرماندهان داعش ملاقات کرده، و سلاح‌ها و تجهیزات پیشرفته را در اختیار آنها قرار داده‌اند.
۳- سلیمانی از محبوبیت و شهرت‌ گریزان بود، چنان که گفته بود: «باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم. آن ‌کس که باید ببیند، می‌‌‌بیند». اما محبوبیت او چنان بالا رفته بود که آقای ظریف، اردیبهشت دو سال قبل در گفت‌و‌گوی کذایی با سعید لیلاز اذعان کرد: «قبل از شهادت شهید سلیمانی، در تمامی نظرسنجی‌‌‌هایی که ما داشتیم، از سال ۹۶ تا ۹۹؛ محبوبیت من از ۹۰، آمد روی ۶۰ درصد، و محبوبیت شهید سلیمانی، رفت روی ۹۰ درصد. مردم ما، قهرمان بودن در منطقه را می‌‌پسندند. ما هم نوکر مردم و هم نوکر آنچه می‌‌پسندند، هستیم». این واقعیت، دقیقا خلاف تصویر وارونه‌ای است که محافل غربگرا کوشیده‌اند از ملت ایران بسازند. 
۴- راز محبوبیت حاج قاسم، در مسئولیت‌شناسی و دردمندی اوست. او در نامه‌ای که برای دخترش نوشته و احتمالا اشک و رشک او را برانگیخته، می‌نویسد نمک در چشم خود خواهد پاشید تا به عنوان یک مسئول، به خواب نرود: «هر بار که سـفر را آغاز می‌‌کنم، احساس می‌کنم دیگر نمی‌بینمتان... شما چشمان منید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم... عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند. دختر عزیزم، شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید. چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل‌گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار‌نمایید... دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام، اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشـد تا نکند در غفلت من، آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اسـت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم و رضایم است، از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم، بی‌خیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم این‌گونه زندگی بکنم».
۵- حاج قاسم در همه حوزه‌ها غیرتمند بود و نه فقط در میدان جنگ نظامی. از سر همان غیرتمندی بود که ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ در جمع ائمه جماعات استان تهران، به گستره مسئولیت توجه داد و گفت: 
«آیا ما همه مسئولیت‌مان را انجام می‌دهیم؟ مثلاً این پل را به دست من می‌‌دهند، می‌‌گویند شما مسئول جلوگیری از سقوط آن هستید. من سربازان را دور پل که مثلاً عرض آن ۲۰ متر و طول آن ۲۰۰ متر است، بچینم و روی پل بایستم، می‌‌‌توانم آن را حفظ کنم؟ این پل، یک محیطی دارد که اگر سقوط کرد، پل سقوط می‌‌کند، اگر ارتفاع مُشرف سقوط کرد،‌ پل سقوط کرده است... مسجد مثل یک قرارگاه است و یک محیط امنیتی و فرهنگی دارد. اگر شما محدوده داخلی مسجد را مقیاس قرار بدهید، اشتباه است، هیچ فایده‌‌ای ندارد، باختید... سقوط خط من به این نیست که دشمن برود، سقوط خط من این است که نیروی خودم متفرق بشود، اگر مسجدی نیروی دست خودش یعنی محیط دور خودش سقوط کرد، آن امام جماعت سقوط کرده و خطش شکسته است، دشمن وارد خط او شده و نتوانسته مراقبت کند و دیده‌بانی خوبی نداشته است. اگر این محیط را کشیدید، گفتید آقای فلانی! محیط فرهنگی و طول و عرض مسجد شما، ۱۰ کیلومترمربع است نه این ۲۰۰ متر مربع، اگر بین مردم رفت و جذب کرد، درست است».
۶- سردار سلیمانی، خود را مخاطب این تذکر رهبر معظم انقلاب می‌دانست که فروردين سال ۱۳۸۹ در ديدار نوروزي با شماري از مسئولان فرموده بود: «از لحظه لحظه روزهاي مسئوليت من و شما سؤال خواهد شد... از ما سؤال مي‌كنند در فلان قضيه مسئوليت‌تان چه بود؟ جزئيات مسئوليت را بايد بدانيد. اگر ندانيم، سؤال مي‌‌كنند كه چرا نمی‌‌دانستي مسئوليت اين است؟ چه طور غفلت كردي؟ وقتي كه بدانيم، حالا اين مسئوليت را چطور ادا كرديد؟ طول مي‌كشد تا شرح بدهيم، تا بيان كنيم، تا عذر بياوريم و همه بدهكاريم». حاج قاسم، شخصیت بسیار مهمی بود و توجیه داشت اگر شتابان با خودروهای شاسی بلند ضدگلوله عبور کند و آن قدر درگیر مسائل کلان باشد که مسائل جزئی دور و بر را نبیند. اما او مسلمان بود و پیام پیامبر اعظم (ص)، همواره در دل و جانش طنین انداز: « مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم».
۷- یکی دو سال قبل از شهادت، در گرگ و میش صبح (حوالی پنج بامداد)و در روزی بارانی به محل کارش می‌رفت که متوجه خانواده‌ای کنار بلوار شد؛ خانواده‌ای پناه گرفته زیر چادری فرسوده. از حسین‌ پورجعفری خواست که توقف کند. صاحب خانه جواب‌شان کرده بود. اما این‌جا 
چه می‌کردند؟ «گفتیم مسیر سپاهی‌هاست، شاید کسی به داد ما برسد». حاج قاسم به پورجعفری گفت «به حاج باقر خبر بده یک وانت بیاورد و اسباب و اثاثیه این بندگان خدا را بار بزند». بعد از آن هم، با شهردار تماس گرفت و بعد از شرح ماجرا گفت: «این بندگان خدا مستاصل هستند؛ وضع‌شان این طوری است. هر طور شده همین امروز برای‌شان یک سرپناه فراهم کن. همین امروزها!». شاید برخی مسئولان فراموش کنند، اما او این تذکر رهبر انقلاب آویزه گوشش بود که؛ «مردم، عائله ما مسئولان هستند».... باران می‌بارید. سلیمانی، کلی مشغله و ماموریت مهم داشت. اما کدام کار، مهم‌تر از غمخواری و خدمت به مردم؟!
۸- جسم او خسته بود و روح و جانش، بی‌قرار و در تکاپو. جنگ با مزدوران نیابتی آمریکا در منطقه بوکمال (مرز عراق و سوریه) به شدت در جریان بود که ناگهان، رزمندگان، حاج قاسم را در میان خود یافتند. او آن روز در حالی که به خاطر جراحت شیمیایی مزمن سرفه می‌کرد، از بهترین روزهای عمر خود گفت: «یک وقت ما در کربلای پنج، مشترک بودیم با این مرد بزرگ (اشاره به یکی از همراهان) و بعضی از برادران دیگر. آن روز در کانال ماهیگیری، توی یک کانالی بودیم؛ تنگِ تنگ، ولی پُر از جنازه. سر را نمی‌شد بالا بیاوری. شاید سخت‌ترین روزهای عمر من، آن روز‌ها و اتفاقات بعدی بود. تمام شد. درسته؟! هیچ آثاری از آن سختی وجود ندارد. اگر از من بپرسند بهترین روز عمر تو کِی بوده... [بُغض می‌کند و ادامه می‌دهد:] می‌گویم آن روزی که در کانال ماهیگیری بودم. اگر از یک آزاده و اسیر بپرسند، بگویند بهترین روز عمر تو کِی بوده؟ می‌‌گوید آن روزی که من را به عشق امام شلاق می‌‌زدند؛ نه روز ازدواجم. این روزها، مثل همان روزهاست. از آن استفاده کنید»
9- بلوغ جسمانی، خودش در نوجوانی می‌آید؛ اما شرط بلوغ روح و جان، تکاپو در متن رنج و زحمت است، تا انسان «برسد». حاج قاسم در آخرین ساعات زندگی دنیوی‌اش، باز هم از بلوغ و رسیدن گفت. به روایت ستاد لشکر فاطمیون؛ «سردار سلیمانی روز پنج شنبه، ۱۶- ۱۷ ساعت قبل از شهادت، فرماندهان همه گروه‌های مقاومت در سوریه را جمع می‌کند و از ۸ صبح تا ۱۵ بعد از ظهر با آنها جلسه می‌گذارد... سپس عازم بیروت و آخرین دیدار با جناب سید حسن نصر‌الله می‌شود... ساعت ۲۱ شب، دوباره به دمشق برمی‌گردد تا همان شب به عراق برود». به او می‌گویند «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید!». لبخند می‌زند و می‌گوید «می‌ترسید شهید بشم؟!». سر گفت‌و‌گو باز می‌شود. هر‌کس نکته‌ای می‌گوید... دوباره سکوت می‌شود. حاج قاسم، آرام و شمرده‌ می‌گوید: «میوه وقتی می‌‌رسه، باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه، پوسیده می‌شه و خودش میفته». سپس، به برخی حاضران اشاره می‌کند و می‌گوید:«‌اینم رسیده‌ ست، اینم رسیده ‌ست». ساعت ۱۲ شب، هواپیما از دمشق به بغداد پرواز می‌کند... این معراج، انتخاب مردی است که چند سال قبل گفته بود: «دوست دارم طوری شهید شوم که همه ذراتِ بدن من را متاثر کند و چیزی از من باقی نماند؛ دوست دارم مثل آقای حکیم (که پیکرش در انفجار بمب متلاشی شد) شهید شوم».
۱۰- شهید سلیمانی به این بلوغ رسیده بود که نباید دیده شود و خدا خواست عطر نام و مرام، او نه فقط در ایران بلکه در منطقه پراکنده شود، چنان‌که مجله نیوزویک، ژانویه سه سال قبل، با وجود عقده‌گشایی نوشت: «‌ترور قاسم سلیمانی، او را به قهرمانی تبدیل کرده که حالا بیلبورد‌های بزرگش سرتاسر خاورمیانه را فراگرفته است؛ نه تنها مناطق شیعه‌نشین، بلکه مناطق سُنی‌نشین مثل کرکوک، غزه و کرانه باختری رود اردن. این، روند سلیمانیزاسیون خاورمیانه و گسترش نفوذ ایران است».
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز دوشنبه ۱۱ دی
روز ملی مشهد، صرفا یک مناسبت نیست
سعید برند 
تاریخچه فرایند نام گذاری یک روز خاص در تقویم رسمی کشور به نام مشهد، اگرچه سابقه طولانی ندارد و به چند سال گذشته بر می گردد اما در دوره هایی آن قدر درگیر کش و قوس بوده که از حوصله این یادداشت خارج است؛ این که چرا بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ کشورمان از بوشهر گرفته تا رشت و از تهران گرفته تا تبریز، هر کدام روز خاصی در تقویم به نام خود دارند ولی هنوز مشهد از این قافله عقب مانده، این که چگونه از بین گزینه های متعدد در نهایت شورای فرهنگ عمومی استان، دهم دی ماه مصادف با یک شنبه خونین مشهد را به عنوان روز ملی مشهد برگزید، این که آیا این روز می تواند، گزینه ایده آل و مناسبی باشد و همه جوانب را برای روز ملی مشهد فراهم کند یا خیر؟ از همان چالش هایی است که سخن گفتن از آن ها بماند برای مجالی دیگر.
بالاخره اکنون دو سال است که مسئولان شهر تصمیم گرفتند معطل بوروکراسی اداری نمانند و قبل از آن که مهر تایید شورای فرهنگ عمومی کشور پای پیشنهاد آن ها بنشیند، مراسم گرامی داشت روز ملی مشهد را در دهم دی ماه برگزار کنند. اما آن چه در دو سال گذشته شاهد آن نبوده ایم، برگزاری مراسمی درخور و شایسته روز ملی مشهد بوده است! 
طبیعتا به دلیل مصادف بودن این روز با یک شنبه سیاه مشهد و روزی که صدها تن از شهروندان مشهدی مقابل گلوله های دژخیمان رژیم پهلوی ایستادند ولی از آرمان های خود پا پس نکشیدند، روزی نیست که بتوان در آن جشن های مرسوم میدانی و خیابانی را برگزار کرد. لذا باید چند نکته کلیدی را در برنامه ریزی و اجرای این رویداد مهم در نظر گرفت:
1- اول آن که روز ملی مشهد، قبل از هر چیز باید روز امام رضا(ع) باشد. روز ترویج فرهنگ رضوی، روزی که توجه ها به سمت ولی نعمت ما ایرانیان معطوف شود. این طور نیست که تنها متولی روز مشهد، شهرداری باشد، بلکه تمام دستگاه های استان ذیل مدیریت استانداری باید به خوبی ایفاگر نقش خود باشند. آستان قدس رضوی بدون شک یکی از دستگاه های تاثیرگذار در این باره است. اگرچه در طول سال، روزهای مناسبتی ویژه که مستقیما متوجه وجود مبارک حضرت رضا (ع) باشد، داریم اما روز ملی مشهد نیز فرصت مغتنمی است که فارغ از هر برنامه دیگری می توان در راستای ترویج فرهنگ رضوی، فرهنگ میزبانی از زائر و ... کوشید. 
2- موضوع مهم دیگر که نباید از قلم بیفتد، بیان نقش مشهد و مردمانش در پیچ های تاریخی مهم کشور است. به عنوان نمونه چطور می توانیم مناسبت مهمی به نام روز ملی مشهد داشته باشیم و از  نقش این کلان شهر در حوادث انقلاب و سال های دفاع مقدس سخن به میان نیاوریم؟ به طور قطع ساده ترین کار این است که همایشی برگزار شود و سخنرانی در این باره سخن بگوید، اما می توان با استفاده از نیروهای خلاق و جوان، این نقش آفرینی ها را به گونه ای به مخاطب ارائه داد که بر جان و دلش بنشیند. 
3- از سوی دیگر سازمان های فرهنگی، همچون معاونت فرهنگی شهرداری، میراث فرهنگی، گردشگری  وصنایع دستی استان نیز در این روز باید به معرفی مشاهیر این خطه، هنر مردمانش، صنایع و پیشه آنان و ... بپردازند. چرا ما نباید در این روز، در هر گوشه از شهر شاهد برپایی نمایشگاه های مختلفی در عرصه‌ های یاد شده باشیم؟ مشهد از شعر و ادب گرفته تا موسیقی و تئاتر و سینما و سایر هنرهای هفت گانه همیشه حرفی برای گفتن داشته و مشاهیر برجسته ای در آن حوزه تقدیم این مرز و بوم کرده است. 
4- از سوی دیگر روز ملی مشهد، مناسبت خوبی برای معرفی ظرفیت های این شهر و مطرح کردن نیازها و کاستی ها در کنار پیشرفت ها و دستاوردهاست. روزی که باید توجه مردم، نخبگان و مسئولان ملی و کشوری را بیش از پیش به این شهر جلب کرد. متاسفانه تجربه های مختلف نشان داده، به گاه تخصیص بودجه های مختلف، مشهد هیچ گاه به سهم واقعی خودش نرسیده است. این روز می تواند فرصت مناسبی باشد تا نمایندگان مجلس، مدیران رسانه های ملی، مسئولان تراز اول دولتی و ... شناخت کامل و جامع تری از این شهر بین المللی کشور که سالانه میزبان 30 میلیون زائر ایرانی و خارجی است، پیدا کنند. 
5- و آخرین نکته این که، مردم یک شهر، روز ملی شهرشان را باید روز خودشان بدانند. در این صورت است که مردم در برگزاری مراسم یادشده به معنای واقعی مشارکت و حضور فعال دارند و اثرگذاری برنامه ها دوچندان خواهد شد. در صورتی که متاسفانه باید گفت در دو سال گذشته، روز ملی مشهد آمده و رفته ولی بسیاری از شهروندان حتی متوجه چنین روزی هم نشده اند! باید بپذیریم که صرف رایگان کردن بلیت اتوبوس و مترو در این روز به هیچ عنوان نمی تواند بار این همه کار روی زمین مانده را به دوش کشد. آن چه گفته شد، نیازمند کار اصولی و برنامه ریزی هدفمند است. از امروز به فکر سال آینده باشیم
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز دوشنبه ۱۱ دی
سربازان امام خمینی مشهد را آزاد کردند
تقی دژاکام

شاید بتوان گفت که انقلاب اسلامی ۴۰ روز زودتر از کل کشور و به‌خصوص پایتخت، در شهر مشهد به پیروزی رسید و رژیم سقوط کرد و شهر به دست مردم افتاد؛ و به همین دلیل یکی دو سالی است که با تأخیر بسیار ۱۰ دی در تقویم کشور به «روز مشهد» نامگذاری شده است.
حیف است که نسل جدید و حتی اکثر کسانی که از نسل‌های قبل هستند ماجرای ۹ و ۱۰ دی ۱۳۵۷ مشهد را نمی‌دانند. تقصیر هم ندارند؛ صداوسیما و مطبوعات و رسانه‌ها همیشه درباره انقلاب اسلامی در همه شهر‌ها از جمله قم و تبریز و کرمان و ... می‌گویند به جز مشهد!
اما ماجرای این دو روز مشهد چه بوده است؟ براساس آنچه خانم آزاده فرزام‌نیا در کتاب «امسال قبول می‌شویم» نوشته است، چماقدار‌های طرفدار شاه هر چندوقت یک‌بار می‌ریختند توی جمعیت و مردم را می‌زدند. ارتش هم پشتیبا‌ن آن‌ها بود. ۲۳ آذر ماه بود و معلوم نبود باز کجا شلوغ شده. چند ساعت بعد مردم خبردار شدند که همان‌ها ریخته‌اند داخل بیمارستان امام‌رضا و بخش کودکان را به هم ریخته‌اند و افتاده‌اند به جان دکتر‌ها که طرفدار انقلاب بودند. ارتش هم به داخل بیمارستان تیراندازی کرده است. تا مردم از این موضوع باخبر می‌شوند، راه می‌افتند سمت بیمارستان. وقتی فوج جمعیت به بیمارستان می‌رسد، متوجه می‌شوند که تعدادی از علمای مشهد از جمله آقایان هاشمی‌نژاد، خامنه‌ای، شیرازی، مرعشی و نوغانی به نشانه اعتراض در داخل بیمارستان تحصن کرده‌اند. از فردای روز حمله به بیمارستان سیل جمعیت بود که می‌آمد داخل بیمارستان. مردم بخش اطفال را کرده بودند نمایشگاه. اصلاً به هیچ چیزی دست نزده بودند. همه‌جا پر از خون بود. سرم‌ها را کشیده بودند. روی تخت بچه‌ها پر سنگ بود. بعضی جا‌ها ستون‌ها و دیوار‌ها اثر گلوله داشت. جمعیت زیادی می‌آمد جلوی ساختمان رادیولوژی می‌ایستادند و هر بار یکی از روحانیان به‌خصوص آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی‌نژاد می‌آمدند و برای مردم سخن می‌گفتند و آن‌ها را آگاه و تهییج می‌کردند.
تا پایان تحصن که دو هفته طول کشید، هر جایی که راه‌پیمایی می‌شد مردم آخرش می‌آمدند بیمارستان. روی در و دیوار بیمارستان پر بود از شعار‌هایی که مردم با اسپری نوشته بودند یا پرده‌های شعار و نقاشی شهدا که به‌خصوص روی ساختمان رادیولوژی آویزان کرده بودند.
همچنین براساس آنچه در کتاب «یک‌شنبه خونین مشهد» آمده، قرار بوده مردم مشهد در روز ۹ دی به منظور حمایت از تحصن کارکنان استانداری، در مقابل آن تجمع کنند. از طرفی هفتم شهدای دوم دی مشهد و پخش شایعة اعلام همبستگی ارتش با انقلاب، باعث شد که راهپیمایی ۹ دی مردم مشهد تبدیل به عظیم‌ترین راهپیمایی این شهر شود. در پیشاپیش جمعیت نیز روحانیان انقلابی شهر همچون آقایان مرعشی، محمدمهدی نوغانی، ابوالحسن شیرازی و سیدعلی خامنه‌ای دیده می‌شدند. جمعیت به قدری زیاد بود که زنان در چهارراه لشکر ایستادند و مردان مقابل استانداری تجمع کردند. به دلیل نزدیکی پادگان لشکر ۷۷ خراسان به استانداری، ارتش در آن‌روز نیرو‌ها و تعدادی تانک را مقابل استانداری مستقر کرد. نکتة جالب این بود که سرباز‌ها به مردم کاری نداشتند و فقط به جمعیت نظاره می‌کردند. به علت ازدحام جمعیت، درِ استانداری باز شد و تعدادی از مردم وارد محوطة استانداری شدند. در همین زمان گروه دیگری از نیرو‌های ارتشی به فرماندهی سرهنگ کلامی از سمت تقی‌آباد به طرف استانداری حرکت کردند و بدون هیچ تذکری به سمت مردم تیراندازی کردند. جمعیت هراسان، خود را به هر سمتی پرت می‌کرد. مغازه‌دار‌ها مردم به‌خصوص زنان را پناه می‌دادند. جمعیت به داخل این مغازه‌ها و کوچه‌های اطرف هجوم می‌بردند و بسیاری هم خود را به کف خیابان یا کف کانال‌های آب کنار خیابان پرتاب می‌کردند. فشار جمعیت به قدری بود که نرده‌های بیمارستان امام‌رضا به داخل کج شد و مردم قصد پناه به بیمارستان را داشتند. با شروع درگیری‌ها، مردمی که روی تانک ازدحام کرده بودند قصد داشتند رانندة تانک را بیرون بکشند. رانندة تانک برای اینکه تانک دست مردم نیفتد با سرعتی کنترل‌ناپذیر به سمت چهارراه لشکر محل اجتماع زنان حرکت کرد. روی چند ماشین رفت و آن‌ها را له کرد و با تعدادی از زنان برخورد کرد که باعث شهید و مجروح‌شدن تعدادی از آن‌ها شد که در میان آن‌ها سه دختر دانش‎‌آموز هم بودند.
در راهپیمایی‌های مشهد نقاشی بسیار بزرگی از حضرت امام پیشاپیش جمعیت حرکت می‌کرد که در ذهن بسیاری از مردمِ آن روز‌ها ثبت شده است. این نقاشی توسط دو نفر کشیده شد ابتدا توسط محمود موحد و سپس علیرضا خالقی. تصویر کشیده شده به دست علیرضا خالقی که بسیار معروف شد در پایین نقاشی امام، آیة «یا ای‌ها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم» را داشت. آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۶۶ در مصاحبه با روزنامه قدس زمانی‌که از حوادث این دو روز مشهد می‌گوید، به حضور این نقاشی در راهپیمایی‌های مشهد نیز اشاره می‌کند: «عکس بزرگی از امام ساخته شده بود که طولش ۱۶ یا ۱۷ متر بود و به همین تناسب، عرض داشت. این را همیشه جلوی راهپیمایی‌ها حرکت می‌دادند و می‌بردند. عکس‌هایی که از راهپیمایی آن وقت مشهد هست آن را نشان می‌دهد. دوستان می‌گفتند این مثل علامت مخصوص بنی‌اسرائیل است که در هر جنگی این را با خودشان می‌بردند پیروز می‌شدند. آن روز (۹ دی) هم این عکس بزرگ را با خودمان حمل می‌کردیم.»
بعد از ماجرای حمله به بیمارستان سر چهارراه‌ها و داخل خیابان‌ها دیگر پلیسی نبود و انتظامات شهر افتاده بود دست مردم. تعدادی از بچه‌های انقلابی دور دستشان بازوبند زده بودند و سرچهارراه‌ها می‌ایستادند و ماشین‌ها را هدایت می‌کردند تا شهر شلوغ نشود. مردم به این افراد می‌گفتند: سربازان امام‌خمینی.

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز دوشنبه ۱۱ دی

فقرآگاهی و فقرای آگاهی

هوشمند سفیدی

آگاهی، اولین نیاز برای هرگونه مشارکت از جمله مشارکت سیاسی است، اما آیا سطح بهره مندی افراد و گروهها از آگاهی یکسان است؟ به نظر می رسد درخصوص نحوه توزیع آگاهی در جامعه، حداقل باید به دو مسئله توجه کرد. «فقرآگاهی» به ویژه آگاهی سیاسی و «فقرای آگاهی»، واقعیت‌هایی هستند که در صحنه سیاسی، بسیار مهم و تعیین کننده هستند و مبین آنند که بخش های مهمی از جامعه از آگاهی یا کاملاً محروم هستند و آگاهی سیاسی آنان برای دادن رأی آگاهانه کفایت نمی کند.   معمولاً «فقرای اطلاعاتی» را، افراد محروم از چیزی می‌دانند که جامعه آن را مهم می‌داند. همچنین در «نظریه بی‌خبران همیشگی»، «هایمن» و «شیتلی» از کسانی صحبت می‌کنند که به خود اجازه آگاه‌شدن را نمی‌دهند. لذا، از آنجا که توزیع آگاهی از مسائل اجتماعی، درمیان مردم هر جامعه همانند ثروت و قدرت، حالتی برابر و یکسان ندارد. می توان، علاوه بر فقر اقتصادی، از «فقر آگاهی» نیز سخن گفت.

چلیدرز و پست، در کتابی که به نام «فقرای اطلاعات» در امریکا (۱۹۷۵) ارائه کرده‌اند، محرومیت را به‌معنی نداشتن چیزی عنوان کرده اند که جامعه آن را مهم می‌داند، بنابراین، حتی اگر آگاهی‌هایی مثل سپردن کودک به چند کودک یا چگونگی رفع مزاحمت همسایگان مهم باشد، نداشتن آگاهی از آن‌ها، فقر اطلاعات و محرومیت از آگاهی محسوب می‌شود. این «فقر آگاهی» براساس نظر دروین (۲۰۰۳) در ادبیات علوم ارتباطات با اصطلاح «شکاف آگاهی» و «شکاف اطلاعاتی»، «نابرابری اطلاعاتی» و «شکاف ارتباطی» مطرح می‌شود.

  شکاف دانش

لاوریچ و پیرس ۱۹۸۴ دو نوع شکاف را مطرح کرده‌اند که طبقات متفاوت اجتماعی را از یکدیگر متمایز می‌سازد. یکی از آن‌ها، از شرایط میان موقعیتی مرتبط با زیستن در سطوح متفاوت اجتماعی «اقتصادی نشأت می‌گیرد، براین اساس، کمبود مهارت‌های ارتباطی در میان افراد با موقعیت اجتماعی» اقتصادی نازلتر منجر به ایجاد شکاف دانشی میان آن‌ها و افراد با موقعیت اجتماعی – اقتصادی بالاتر می‌شود، در مقابل برخی از صاحبنظران، «نظریه عوامل موقعیتی ویژه» را ارائه کرده‌اند. براین اساس، افراد مربوط به سطوح اجتماعی – اقتصادی نازلتر، انگیزه کمتری برای دریافت اطلاعات دارند یا اینکه جنبه کارکردی بودن اطلاعات برای آنها کمتر است، لذا، هنگامی که انگیزه این افراد برای درک اطلاعات افزایش یابد یا هنگامی که اطلاعات برای آنها جنبه کارکردی پیدا کند، این شکاف‌ها کوچکتر می‌شوند و یا احتمالاً از میان می‌روند. (رحمان سرشت، ۱۳۷۸ : ۳۹)

فرضیه «شکاف آگاهی» را تیکلنور ، دونوهو و اولین ارائه کرده‌اند، آنان شکاف را این گونه تعریف می‌کنند: «به دنبال افزایش انتشار اطلاعات توسط رسانه‌های جمعی در یک نظام اجتماعی، بخش‌هایی از جمعیت که از پایگاه اجتماعی – اقتصادی بالاتری دارند سریع‌تر و بیشتر از بخش‌هایی که پایگاه پایین دارند، اطلاعات را کسب می‌کنند، و در نتیجه شکاف آگاهی میان این دو بخش، به‌جای کاهش، افزایش می‌یابد». (ویندال و همکاران، ۱۳۷۶ : ۳۵۷-۳۶۳)  بنابراین ما وقتی از آگاهی صحبت می کنیم، باید از دو منظر به آن نگاه کنیم؛ از یکسو شاید جامعه را مسئول آگاهی و یا جهل مردم بدانیم و از سوی دیگر، امکان دارد افراد خود فاقد کشش و انگیزه کافی و لازم در این زمینه باشند که در مورد اخیر نیز جامعه می تواند تحریک لازم را برای ارتقای انگیزه ایجاد کند.

براین اساس، افراد همواره در مبحث عدم برخورداری یا برخورداری از آگاهی، با دو مسئله مهم مواجه هستند:

  1. فقر و محرومت از آگاهی: شاید بتوان افراد بی سواد و افرادی را که از حد نرمال آگاهی به دور هستند، در زمره این افراد قرار داد.
  2. شکاف دانش و آگاهی: شکاف آگاهی و دانش را باید از دو زاویه بررسی کرد؛ یک، از زاویه افراد که براساس توانایی اقتصادی و علمی، ممکن است تلاش کم یا زیادی را در کسب آگاهی بروز دهند؛ دوم نظام سیاسی که بی‌عدالتی اطلاعاتی و آگاهی را با ضعف در سیاستگذاری و عملکرد، دامن می‌زند.

همچنین در این زمینه می‌توان از مسئله «حاشیه نشینی اطلاعاتی» نیز نام برد. ما وقتی از لحاظ جغرافیایی یا طبقاتی، به جامعه نگاه می‌کنیم، شاهد «فاصله آگاهی» یا اطلاعاتی بین طبقات مختلف و یا ساکنان مناطق یک شهر یا کشور خواهیم بود، همانطور که نرخ بی سوادی یا باسوادی معمولاً در مناطق مختلف یا بین طبقات، متفاوت است، این وضعیت امکان آگاهی یکسان را از گروه‌های مختلف جامعه سلب می‌کند و تبعات آن می‌تواند کاهش مشارکت سیاسی و ضعف تصمیم‌گیری و احتمالاً تصمیم‌گیری ناآگاهانه و غیر مسئولانه باشد.  بنابراین نظریه‌های «شکاف دانش»، «فقرآگاهی» و «بی‌خبران همیشگی»، مؤید توزیع ناعادلانه آگاهی در جامعه هستند و شاخص‌هایی چون میزان باسوادی و میزان آگاهی سیاسی و «شکاف آگاهی» می‌توانند آئینه تمام نمای  حقیقت آگاهی در جامعه باشند.

معمولاً این عوامل شکل‌دهنده آگاهی سیاسی پایدار در بین مردم هستند که در هنگام انتخابات با آگاهی ناپایدار که از طریق تبلیغات انتخاباتی ارائه می‌شود، تحریک می‌شوند و می‌توانند در تعیین رفتار رأی‌دهنده موثر واقع شوند.

عبدالحسین نیک گهر براین باور است که معمولاً و به‌ویژه در جهان سوم، بر سر راه مشارکت مردم، با حکومت، مانعی بزرگی وجود دارد؛ این مانع شکاف عمیق بین نخبگان و توده است، به گونه‌ای که میزان آگاهی توده به ۱۰ درصد هم نمی‌رسد.

 در این وضعیت، آگاهی دادن به اعضای جامعه و پرکردن این شکاف، اقدامی اساسی است؛ آگاهی برای ایجاد انگیزه، آگاهی برای درک عمل و آگاهی برای احترام و اعتنا به شخصیت افراد و ایجاد مسئولیت در آنان (نیک‌گهر، ۱۳۵۵ :۱۲۹)

براین اساس، باید برای غلبه بر فقر آگاهی و کاهش فقرای آگاهی، برنامه های موثر و مدونی داشت؛ این وضعیت، می تواند یکی از اساسی ترین اقدامات برای توسعه مشارکت و به ویژه مشارکت سیاسی باشد.

عناوین اخبار روزنامه شرق در روز دوشنبه ۱۱ دی

حزب چپ و اصرار بر تطهیر استالین در تأسیس فرقه دموکرات

احسان هوشمند
حزب چپ ایران یا فداییان خلق از به‌هم‌پیوستن سازمان چریک‌های فدایی خلق با چند جریان دیگر چپ حدود پنج سال پیش در خارج از کشور تأسیس شد. این سازمان‌ در دیدگاه‌ها و ارزش‌های خود تأکید کرده که ‌«بخشی از جنبش تاریخی چپ ایران و جهان‌ هستیم و ضمن ارج‌گذاری بر دستاوردهای این جنبش‌ها و با نقد نظری و تجربی آنها، بهره گیری از اندیشه‌های کارل مارکس، میراث جریان‌های سوسیالیستی و اندیشه پردازان چپ و ترقی‌خواه و با باور به سوسیالیسم، بر این نظریم که سوسیالیسم با دموکراسی درهم‌تنیده‌» است. این تشکل در همان آغاز فعالیت، پذیرش نقد نظری و تجربی گذشته خود را بخشی از دیدگاه‌ها و ارزش‌های خود بیان کرده است. نکته جالب در جلسات تأسیس این تشکل آن است که اعضا با تأکید بر رویکرد انترناسیونالیستی سازمان مربوطه جلسه را با پخش «سرود انترناسیونال به نشانه باورمندی به ارزشی که اعضای حزب را در نیم‌قرن گذشته گرد هم آورده است، در صحن کنگره پخش.‌.. و هنگام پخش آن، حضار به احترام همبستگی بین‌المللی سر پا ایستادند»؛ یعنی سازمانی که برای تغییر مناسبات سیاسی در ایران تلاش می‌کند، آغاز کار خود را نه با سرودی ملی و میهنی بلکه با سرودی که حاکی از اصرار دوباره این گروه به باورهای جهان‌وطنی سوسیالیستی است، آغاز می‌کند.

از‌جمله سوابقی که کل جریان وابسته به اردوگاه مارکسیستی‌–لنینیستی و مائوئیستی در ایران، در قالب سازمان‌هایی مانند حزب کمونیست ایران، حزب توده و سازمان چریک‌های فدایی خلق به آن شناخته‌ شده‌اند، وام‌گیری اصطلاحات و مفاهیمی است که پایه مارکسیستی این سازمان‌ها را ساختاربندی می‌کند، بدون آنکه در دوره‌ای بیش از صد‌ساله، این میراث مورد نقادی و ارزیابی قرار گیرد. از‌جمله مفاهیمی که تحت تأثیر لنین و استالین وارد ادبیات سیاسی بخشی از نیروهای سیاسی در ایران شد، کاربست مفهومی تحت عنوان «مسئله ملی» است که تناسبی با ساختار اجتماعی و درهم‌تنیدگی ایرانیان نداشت. تحلیل و ارزیابی کاربست چنین مفاهیمی آن‌هم برای کشوری مانند ایران با سابقه چند‌هزارساله درهم‌تنیدگی عمیق اجتماعی و فرهنگی و محوریت شهر و عشایر و نه وابستگی‌های زبانی، مذهبی و قومی نیازمند نقد و بررسی جدی و عمیقی است که در جای خود به‌ آن باید پرداخته شود و تنها این نکته یادآوری می‌شود که اگر روسیه تزاری بر‌آمده از جوامعی است که به زور در 600 سال گذشته به این سرزمین ضمیمه شدند، مانند قفقاز و ‌دیگر بخش‌های این کشور و تجربه زیسته تاریخی و اجتماعی این جوامع با یکدیگر بسیار کم یا حتی تا دوره ضمیمه‌شدن به روسیه تزاری در حد هیچ بوده، اما ایرانیان در هزاران سال درهم‌آمیزی و بده‌بستان‌های فرهنگی و زبانی و حتی جابه‌جایی‌های جمعیتی تجربه بسیار متفاوتی را پشت سر گذاشته‌اند. مشخص نیست چرا باید از مفهومی که استالین برای روسیه با تفاوت‌های عمیق فرهنگی و اجتماعی جوامع اشغال‌شده تدوین کرده، همچنان تشکل‌های چپ ایرانی همچون حزب چپ با وام‌گیری از استالین بر کاربست چنین مفاهیمی اصرار کنند. برای نمونه در راستاهای عمومی برنامه که به جای مرام‌نامه مورد توافق اعضای این تشکل گرفته پنج بار از تبعیض ملی سخن گفته شده است و همچنان با ادبیات استالینیستی به ورود در بحث پرداخته شده است. بر مبنای همین جهت‌گیری است که این تشکل و سازمان سیاسی در بیانیه‌ای که به مناسبت سالروز تأسیس و سقوط جریان شوروی ساخته، یعنی فرقه دموکرات آذربایجان، صادر کرده در تلاشی عجیب و بدون آنکه نیم‌نگاهی به مستندات روشن و مستحکم تاریخی در دسترس افکنده شود و با هدف تطهیر استالین به ستایش فرقه دموکرات آذربایجان پرداخته شده است. در بیانیه چنین ادعا شده که فرقه دموکرات آذربایجان برآمده از ظلم و ستم زمین‌داران و آن را جنبشی عدالت‌خواهانه نامیده است.

1- افزون بر مباحث نظری در کاربست مفاهیم مارکسیستی-‌استالینیستی برای مناسبات اجتماعی در میان ایرانیان توسط این سازمان سیاسی، مشخص نیست که چرا یک سازمان سیاسی که دارای باور عمیقی به جهان‌وطنی مارکسیستی است، هم‌زمان با رویکرد محلی بر مباحث قومی و زبانی ورود پیدا می‌کند؟ این دوگانگی چگونه به لحاظ نظری توجیه می‌شود؟ به‌ویژه آنکه هم در تجربه شوروی سابق که چپ‌های ایرانی تصویری بهشت‌گونه از مناسبات «ملی» در آن کشور ارائه می‌کردند، رویکرد دولت سوسیالیستی شوروی در نهایت به فروپاشی تام و تمام سرزمینی منجرشد. ضمن آنکه فداییان خلق خود نیز دارای تجربه متناقضی در سال 1358 و پس از آن در حوزه‌های قومی داخل کشور به‌ویژه کردستان هستند. آیا نباید این تجارب تلخ در این روزگار که فراغتی برای کادرهای حزب در خارج از کشور صورت گرفته، مورد بازبینی و آسیب‌شناسی قرار گیرد؟

2- طبق اسناد در دسترس با اشغال ایران، شوروی در تلاش بود تا سیاست خود مبنی بر الحاق آذربایجان را اجرائی کند، اما پیشروی نیروهای آلمان هیتلری در شوروی و حتی رسیدن پای نیروهای هیتلر به قفقاز موجب شد تا شوروی سیاست صبر پیشه کند و در سال 1323 است که اسناد می‌گویند استالین دستور خود را برای تأسیس فرقه‌های تجزیه‌طلب یا جنبش‌های جدایی‌خواه در تبریز و مهاباد و چند نقطه دیگر صادر کرد. این اسناد امروزه در سراسر جهان در دسترس هستند* و به همت استاد عزیز جناب کاوه بیات نیز به فارسی ترجمه شده‌اند. 

دستور استالین برای تأسیس فرقه و نه تقلیل آن به باقر‌وف امروزه برای پژوهشگران بدیهی است. موضوعی که به تعمد در بیانیه فداییان خلق نادیده گرفته شده است. در دستور استالین حتی جزئی‌ترین اقدمات در تبریز و مهاباد تعریف شده؛ از برگزاری تئاتر تا تشکیل نیروی مسلح و ترور مخالفان!

3- بیانیه حاوی ادعاهای ناروا و عجیب دیگری است؛ مانند کشته‌شدن 23 هزار نفر از اهالی آذربایجان پس از بازگشت نیروهای دولتی به آذربایجان. چنین ادعایی که توسط افراطی‌های تجزیه‌طلب بارها در سال‌های پس از انقلاب تکرار شده، در تقابل با ادعایی است که بقایای فرقه در کتاب دوجلدی که درباره معرفی کشته‌شدگان آن حوادث منتشر کرده‌اند. آنها حتی در کتاب خود نام اعدامی‌های مهاباد را نیز کشته‌های فرقه ذکر کرده و در نهایت به رقم کمتر از 300 نفر رسیده‌اند. مشخص نیست حزب چپ ایران با کدام مستندات به چنین رقم محیرالعقولی رسیده است! البته حملات مردمی به مهاجران وابسته به فرقه که با خشونت همراه بود و در انتقام خشونت‌های غلام یحیی و دیگران صورت گرفت، موضوعی نیست که بتوان در ارزیابی تحلیلی از آن گذشت. حتی حملاتی که ساکنان آذری‌زبان به آشوری‌های اطراف ارومیه داشتند و با ادعای حمایت آشوری‌ها از فرقه دموکرات آذربایجان آماج حملات مردمی در ارومیه و اطراف آن قرار گرفتند و بازتابی بین‌المللی داشت و حتی در سازمان تازه تأسیس ملل متحد نیز واکنش‌برانگیز شد نیز حاوی ابعاد دیگری از رویدادهای آن روزگار است.

اگر فداییان خلق صادقانه در پی ارزیابی تجارب پیشین و نقد خود، چه نظری چه عملی، است، ضروری است هم در کاربست مفاهیم و ادبیات‌سازی مارکسیستی خود تجدیدنظر کند و هم در رویکردهایش به مباحث اقوام ایرانی و تیره‌ها و زبان‌ها و مذاهب رویکرد ملی اتخاذ کند.

روزنامه وطن امروز

رنسانس دریایی در ارتش و سپاه
مهدی بختیاری
 طی روزهای گذشته تصویر جدیدی از ناو رزمی جماران که به‌تازگی به 8 فروند موشک کروز سطح به سطح مجهز شده در فضای مجازی و رسانه‌ای منتشر شد.
ناو جماران نخستین محصول پروژه شناوری موج است که سال ۸۸ با حضور رهبر معظم انقلاب عملیاتی شد و پس از آن، چند محصول دیگر نظیر سهند، دنا، دماوند و دیلمان نیز ساخته و عملیاتی شدند. این شناورها بخشی از برنامه تجهیز نیروی دریایی ارتش برای تبدیل شدن به یک نیروی راهبردی است که طی چند سال اخیر، ناوگروه‌های آن در مناطق مختلف جهان و در آب‌های دوردست در حال ماموریت هستند؛ هر چند نیاز نداجا به شناورهای با تناژ بالاتر، یکی از نیازهای مبرم این نیرو است که باید در دستور کار جدی قرار گیرد.
تحقق این هدف (تشکیل یک نیروی دریایی راهبردی) نیازمند یک برنامه‌ریزی طولانی‌مدت، شامل تجهیز یگان دریایی ارتش به شناورهای سطحی و زیرسطحی متناسب با این هدف (که پروژه «موج» نخستین گام آن بود) و البته تجهیز این شناورها به تسلیحات و تجهیزات به روز و در تعداد بالاست که به نظر می‌رسد این بخش از اهداف نیز در دستور کار قرار داشته و تجهیز شناورها به تسلیحات بیشتر و جدیدتر طی ماه‌های گذشته شروع شده است.
تا پیش از این، شناورهای دریایی ارتش به لحاظ موشکی، در نهایت به 4 تیر موشک کروز سطح به سطح و 2 تیر موشک سطح به هوا (پدافندی) مجهز بودند که به نظر می‌رسد در فاز جدید تحول نداجا، تعداد این موشک‌ها در هر شناور لااقل 2 برابر شود.
در کنار این، تجهیز شناورهای سطحی به سامانه‌های جدید پدافند هوایی نیز یکی از مهم‌ترین و فوری‌ترین اولویت‌هاست، چراکه شناور در پهنه دریا باید بتواند در وهله اول از خود دفاع کند.
با توجه به کوچکی شناورهای ساخته شده (کلاس موج)، تاکنون این ناوها به لحاظ پدافندی در حد مطلوب نبودند اما با رونمایی از شناور دیلمان و اظهارات فرماندهان که این شناور قرار است به سامانه‌های موشکی عمودپرتاب نیز مجهز شود، به نظر می‌رسد قفل به‌کارگیری این موشک‌ها در نیروی دریایی ارتش نیز شکسته شود. موشک‌های عمودپرتاب به لحاظ نوع چینش روی شناور، این امکان را می‌دهند تا تعداد بیشتری موشک در یگان مورد استفاده قرار بگیرد؛ اتفاقی که پیش از این، برای نخستین بار در شناور شهید سلیمانی نیروی دریایی سپاه رخ داد.
حوزه ماموریت نیروهای دریایی ارتش و سپاه اواخر دهه 80 از یکدیگر جدا شد و طی برنامه جدید، نیروی دریایی ارتش به دلیل در اختیار داشتن شناورهای سنگین، ماموریت حضور در آب‌های دوردست و نیروی دریای سپاه ماموریت حراست از تنگه هرمز و خلیج‌ فارس را بر عهده گرفتند. با این حال، به نظر می‌رسد نیروی دریایی سپاه در برنامه جدید، مامور به حضور در آب‌های خارج از خلیج ‌فارس و در اقیانوس هند نیز خواهد بود. در همین راستا، طراحی و ساخت شناورهای جدید و تسلیح آنها به موشک‌ها و سامانه‌های راداری و رزمی جدید نیز بیش از پیش در دستور کار فرماندهان این نیروها قرار گرفته است.
تعداد بیشتری از شناورهای جدید کلاس شهید سلیمانی آماده تحویل به ندسا است و این نیرو نیز شبیه نداجا به موشک‌های جدید و دوربردتر نظیر موشک ابومهدی مجهز شده است.
طی سال‌های گذشته، موشک‌های کروز در اختیار این ۲ نیرو (چه سطح به سطح و چه ساحل به دریا) در نهایت بردی بین 250 تا 700 کیلومتر داشتند اما موشک ابومهدی که به‌تازگی به آنها تحویل شده، بردی بیش از 1000 کیلومتر دارد که دست این ۲ نیرو را بلندتر از قبل خواهد کرد. از طرف دیگر، نیروی دریای سپاه بزودی به شناورهای جدید و ناوشکن‌های بزرگ و نیز شناورهای بزرگ پهپادبر تجهیز خواهد شد که با به‌کارگیری آنها، توان پهپادی کشورمان در عرصه‌های دریایی نیز گسترده‌تر خواهد شد.
طراحی رادارهای جدید آرایه فازی در وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح نیز از دیگر برنامه‌های تقویت نیروهای دریایی ارتش و سپاه بوده و بزودی این رادارها جایگزین نمونه‌های قدیمی‌تر خواهند شد.
با توجه به اهمیت دریا در نبردهای آینده، تقویت این ۲ نیرو و گسترش دایره ماموریتی آنها می‌تواند تهدیدات دریایی را تا شعاع بیشتری از کشورمان دور کند
روزنامه رسالت

نقدی بر مناظرات در رسانه ملی

محمدکاظم انبارلویی

با نزدیک شدن به انتخابات، گفت‌وگوها در سطح ملی و مناظرات در سطح رسانه حتما صورت می‌گیرد. برای اینکه انتخابات نماد وحدت ملی و پایداری برای صیانت از امنیت ملی باشد اصول و الزاماتی دارد که باید رعایت شود.

۱- انتخابات نباید یک وسیله برای اینکه ملت در دوگانه‌های کاذب در برابر هم قرار گیرند، باشد اگر دوقطبی‌های کاذب شکل بگیرد دشمن در این شکاف لانه می‌کند و انتخابات را وارد عرصه یک جنگ شناختی می‌کند.
۲- سیر گفت‌وگوها در سطح ملی باید به سمتی باشد که مردم را در انتخاب اصلح و ارجح یاری کند. اصل این است کسانی که صلاحیت آن‌ها از سوی مراجع ذیصلاح تأیید می‌شوند صالح هستند. انتخاب بین خوب و خوب‌تر و صالح و اصلح است. دوگانه دیو و پری، انقلاب و ضدانقلاب، هدایت رقابت‌ها به سمت تله‌های جنگ روانی و شناختی حربه دشمن است.
۳- مردم چهار دغدغه اصلی در انتخابات دارند:
الف- اقتصاد و معیشت
ب- بی‌عدالتی و تبعیض
ج- امنیت
د- ابهام و دیدگاه منفی نسبت به آینده
در گفت‌وگوهای انتخاباتی باید مردم و مخاطبین نامزدها ببینند انتخاب شوندگان، حرفی برای گفتن در این چهار دغدغه دارند تا انتخاب صحیح را برگزینند.
طبیعی‌ترین و سالم‌ترین دوگانه برای انتخاب کارآمدی و عدم کارآمدی، کار بلدی و کار نابلدی است.
۴- ادب گفت‌وگو باید رعایت شود. از فخرفروشی، تکبر و خودبزرگ‌بینی و از همه مهم‌تر خود حق‌بینی پرهیز شود. نباید طرفین گفت‌وگو وارد تحقیر و تصغیر و خدای‌ناکرده وارد فضای تهمت، بددهنی و اهانت شوند.
۵- از جدال‌های بی‌حاصل و لجاجت، روی اثبات حرف خود پرهیز کنیم و برای طرف مقابل حظّی از درک حقیقت و واقعیت قائل شویم.
نتیجه گفت‌وگو باید تفاهم و دوستی و رسیدن به مرزهای وحدت ملی باشد نه تداوم خصومت و دشمنی
۶- فراموش نکنیم مردم شاهد گفت‌وگوی ۲ یا چند نفر از اخیار هستند. باید مرز خداخواهی و خودخواهی را در رفتار و گفتار رعایت کنیم. مردم باید احساس کنند هر یک از اضلاع گفت‌وگو برنامه و تئوری برای برون‌رفت از مشکلات و دغدغه‌های یادشده دارند.
۷- سفیر یا سفیران گفت‌وگو باید از یک تبار سیاسی شفاف برخوردار باشند و معلوم باشد تفکر و خاستگاه سیاسی اجتماعی چه جماعتی را نمایندگی می‌کنند؟
در گفت‌وگو باید یا همدیگر را «قانع» کنند یا «ساکت» اگر موفق به این کار نشدند داوری را به عهده مردم بگذارند و از سوی مردم حکمی را صادر نکنند.
گفت‌وگوها باید آبی بر آتش اختلافات و دشمنی‌ها به‌ویژه مرزبندی با دشمنان ملت باشد. نباید فراموش کرد انتخاب‌کنندگان و انتخاب شوندگان دست‌اندرکار سازه‌ای تازه در نهادهای انتخابی کشور برای کارآمدی بیشتر و روان‌سازی خدمات به مردم و از همه مهم‌تر تحکیم مبانی مردم‌سالاری دینی در جمهوری اسلامی هستند.
۸- دشمن به انتخابات به‌عنوان نقطه گسست و تهدید امنیت ملی نگاه می‌کند.
نباید هیچ مخرج مشترکی در گفت‌وگوها با دشمن دیده شود.
مردم می‌خواهند برای تداوم انقلاب و کارآمدی نظام با شرکت در انتخابات، یک انرژی معطوف به تحول تولید کنند. اضلاع گفت‌وگو بدانند ضلع سوم یعنی مردم دنبال این هدف هستند و عقد اخوت با هیچ‌یک از اضلاع گفت‌وگو نبسته‌اند.
۹- مردم می‌خواهند نمایندگان آن‌ها در نهادهای انتخابی با عقل جمعی، کشور را اداره کنند. مختصات این عقل جمعی در جریان گفت‌وگوها و مناظرات باید شفاف به مردم گفته شود.
اضلاع گفت‌وگو باید نشان دهند در مسیر گام دوم انقلاب یعنی «خودسازی»، «جامعه پردازی» و ایجاد «تمدن اسلامی» هستند.
۱۰- گفت‌وگوها در سطح ملی باید در مسیری پیش رود که طرفین اثبات کنند به قانون و اجرای آن معتقدند و نمی‌خواهند مسیر را به سمت هرج‌ومرج و دیکتاتوری هدایت کنند. این اعتقاد را در یک بستر اخلاق سیاسی مبتنی بر وحی نه آموزه‌های منحط جوامع غربی به نمایش بگذارند. مجریان گفت‌وگوها و مناظرات رادیویی و تلویزیونی باید مراقبت کنند از طرفین گفت‌وگو و کسانی که در گفت‌وگوها حضور ندارند حقی ضایع نشود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات