سامانه پدافند هوایی «آرمان» بُعدپنجم جنگ
علیرضا نامی
مقارن با ولادتهای ماه شعبان سامانههای پدافند هوایی «آرمان» و «آذرخش»، ساخت متخصصان عرصه هوافضا و صنایع وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح رونمایی شد.
با نگاه به سامانههایی همچون سامانه پدافند هوایی «صیاد» که دستکم چهار خودرو برای شناسایی، رهگیری، درگیری و عملیاتیشدن آن مورد نیاز است وهمچنین سامانه پدافند هوایی «سوم خرداد» که دستکم دو خودرو برای اجرای عملیات آن مورد نیاز است، مشخص میشود سامانه پدافند هوایی آرمان مسیر توسعه و بلوغ را بهخوبی طی کرده و از نظر طراحی، ساخت و عملکرد، یک سامانه منحصربهفرد در دنیا محسوب میشود؛ چراکه در این سامانه تمامیهای سختافزارها، نرمافزارها، موشک، سیستم الکترونیک و اتاق فرماندهی روی یک خودرو قرار گرفته که از این حیث و لحاظ، نظیری در دنیا ندارد. اگر چشمانداز و مؤلفههای توسعه هر کشوری را به بخشهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، امنیتی ودفاعی تقسیم کنیم، قطعا نمودار پیشرفتهای دفاعی و خودکفایی در عرصه فناوریهای قدرتساز و امنیتساز نظامی ودفاعی درجایگاه مطلوبی قرارخواهد داشت؛ اذعان کشورهای پیشرفته و قرار دادن ایران درجایگاه ممتاز نظامی ودفاعی گواه روشنی براین موضوع است. امروز ایران به یمن برتری در عرصه نظامی با شرایطی همچون جنگ مستقیم و سخت نظامی مانند ۸سال نبرد بارژیم بعثعراق مواجه نیست وبرهمین اساس فرصتسازی راهبردی به جمهوری اسلامی ایران این فضا را داده تا نهفقط خود را ازمدار ودایره حمله مستقیم نظامی بیرون نگه دارد، بلکه کشورهای محور مقاومت را نیز به سطحخوبی از بازدارندگی دفاعی ارتقا دهد؛ اتفاقی که هیچگاه درطول تاریخ دفاع این سرزمین بهوقوع نپیوستهاست.
اما سؤال اینجاست؛ بزرگی و بلندای این دستاوردها در نظر مردم نیز با تراز واقعی خود جلوهگر میشود؟
هنگامی که از عموم مردم صحبت میکنیم، طیف وسیعی ازجمعیت را مخاطب قرار میدهیم که در فضای برداشتهای ذهنی، عموما «بصری» هستند و هر آنچه را در رسانهها میبینند، محورذهینتهای خود درخصوص مسائل مختلف قلمداد میکنند. رسانههای داخلی اگرچه در جهت تبیین اخبار و رویدادهای مهم کشور در عرصههای گوناگون تلاش خود را به کار میگیرند، اما حجم وسیع اخبار و تغییر پیاپی خبرها و بهروز شدن رسانهها در پوشش همه نوع رویدادی، تأمل و عمق ذهن افراد را برای دریافت جامع و کامل مسائل مهمی که رابطه مستقیم با آسایش و امنیت آنان دارد، برنمیانگیزد و در واقع اطلاعات زودگذر به آگاهی تبدیل نمیشود...!
ازطرفی با تحلیل خط روایت رسانههای غربی و بیگانه درخصوص ایران مشخص میشود اگرچه آنها نمیتوانند منکر قدرت جمهوری اسلامی ایران بهویژه در عرصه دفاعی و نظامی شوند، اما سعی میکنند با دوقطبیسازی امنیت ـــ معیشت، دستاوردهای گرانسنگ و باارزش جوانان این مرزوبوم را که حاصل سالها تلاش بیوقفه بوده و در دوران تحریم و انزوای علمی و تحقیقاتی رقم خورده، به مسألهای مانند معیشت گره بزنند و از اثر آن بکاهند. درشرایطی که ایران امروز به یک قدرت منطقهای بلامنازع و همچنین یک قدرت جهانی اثرگذار تبدیل شده است؛ خط روایت رسانههای بیگانه و همسو با قدرتهای سلطهگر، بر ناکارآمدی دولتمردان، مسئولان و ناامیدسازی ملت ایران نسبت به آینده نظام اسلامی و دینی تأکید میکند. درهمین رابطه کنشگران بُعد پنجم نبرد (جنگ شناختی) در فضای مجازی و بهویژه اینستاگرام در تلاشند با نمایش دوقطبیسازی امنیت ـــ معیشت و بزرگنمایی گرههای اقتصادی، پیشرفتها و قلههای فتحشده توسط دانشمندان این مرز و بوم را بیاثر جلوه دهند و با برجستهسازی ضعفها و مشکلاتی که شاید بسیاری از کشورهای دنیا و پیشرفته نیز در حال دستوپنجه نرمکردن با آن هستند، ماحصل بزرگی جوانان این کشور را کوچک و بیفایده! جلوه دهند و این در حالی است که ریشه و مادرِ همه مولفههای توسعه در بستری به نام امنیت و قدرت بازدارندگی معنا و مفهوم پیدا میکند.
صلاح الدین خدیو
مرگ دردناک آلکسی ناوالنی، سرشناس ترین ناراضی روس در زندانی در قطب شمال، چیزی به دانسته های ما درباره ی قساوت بی پرده ی رژیم پوتین نمی افزاید. اما حاوی درسی به مراتب تلخ تر است. درست در زمانی که تصور می شد استبداد کرملین به علت شکست در اوکراین در سرازیری است، در هر دو جبهه داخل و خارج در حال نشان دادن ضرب شست های تازه است. در داخل بی محابا و بدون هراس از پاسخ… گویی، رهبر معروف اپوزیسیون را می کشد. در خارج هم با شکست ضد حمله بهاره ارتش اوکراین، در حال تثبیت دستاوردهای ارضی دو سال پیش است.
سرکوب در داخل و کشورگشایی در خارج، از دیرباز سنت آشنای نظام های استبدادی حاکم بر کرملین بوده است.
در این لحـظه تاریخی، مرگ ناوالنی و سقوط قریب الوقوع شهر آودیوکا در شرق اوکراین، یادآور تراژدی سرکوب خونین انقلاب مجارستان در اکتبر ۱۹۵۶ است.
این بار هم به نظر می رسد مانند اکتبر ۶۸ سال قبل، عامل نجات بخش کرملین، یک درگیری غیر مترقبه در خاورمیانه است.
با آغاز جنگ اسرائیل و حماس در اکتبر سال گذشته، جنگ اوکراین به حاشیه رفت و تمایل دولت های غربی برای تجهیز ارتش اوکراین به سلاح های تهاجمی دچار یک سیر قهقرایی زودهنگام گردید.
هفتاد سال قبل نیز در بحبوحه انقلاب مجارستان، زمانی که مردم بوداپست به امید استقرار رژیمی کم تر سرکوب گر با دست خالی به مصاف ارتش سرخ رفتند، بناگاه با حمله سه جانبه ی اسرائیل، انگلیس و فرانسه به مصر، موضوع مجارستان به بوته فراموشی سپرده شد!
جمال عبدالناصر رهبر بانفوذ مصر با ملی کردن کانال سوئز به بخشی از غرب اعلان جنگ داد.
انگلیس و فرانسه که صاحب امپراتوری های استعماری بودند و کانال را جزو اموال خود می دانستند و از کمک های مصر به انقلابیون الجزایر مکدر بودند، با همراهی اسرائیل به مصر هجوم آوردند.
آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا از وقت نشناسی متحدان خود به خشم آمد و با خالی کردن پشت آنان، زمینه را برای پیروزی سیاسی و معنوی ناصر فراهم کرد.
اما کار از کار گذشته بود، ارباب کرملین که لندن و پاریس را در صورت عدم عقب نشینی به حمله موشکی تهدید کرده بود، در مقام رهبر جهان سوم در نبرد عادلانه اش علیه استعمار رو به زوال قرار گرفت و سهم بزرگی از کیک پیروزی نبرد سوئز را نصیب خود نمود.
پاداش خروشچف از این پیروزی، آزادی عمل در سلاخی انقلاب مجارستان و تسخیر دوباره بوداپست و حبس و اعدام رهبران اصلاح طلب مجار بود.
بعد از هفت دهه به نظر می رسد تاریخ تکرار شده است.
جهان در حال مقابله با کشورگشایی روس ها در شرق اروپا بود که خاورمیانه مشتعل شد.
شاید تنها تفاوت، موضع گیری منفعلانه آمریکا در قبال نسل کشی اسرائیل در غزه است.
آمریکای امروز بر خلاف سال ۱۹۵۶ که هنوز به هیات متحد استراتژیک اسرائیل در نیامده بود، با دادن چک سفید امضا به تل آویو، دچار خطایی جبران ناپذیر گشت.
چه هم اعتبار اخلاقی ناشی از همدلی با اوکراین را در جوی های خون مردم غزه خرج کرد و هم در شرق اروپا گرفتار تنگنایی استراتژیک گردید.
پیامدها و الزامات برخاسته از سیاست داخلی در سال انتخابات هم بر پیچیدگی این معادله چند مجهولی افزوده است.
با هر تفسیری، برنده این رخدادها پوتین است و بازنده ملت هایی هستند که در شوق آزادی می سوزند، از فلسطین گرفته تا اوکراین و شمال سوریه که اردوغان بسان دوستش پوتین، فرصتی کم نظیر برای سرکوب اراده آنها پیدا کرده است.
مثل همیشه، منافع سیاسی دولت ها و رهبران و اولویت های استراتژیک بر معیارهای اخلاقی برتری دارد و آزادی و برابری از قربانیان اصلی آن هستند
یکی از نقاط قوت رهبران مقاومت اسلامی این است که به نیروی کلمات باور دارند. شخصیتهایی که ابتدائا فرهنگی هستند و افکار و اندیشهها را به راستی و درستی بهعنوان سلاح بهدست میگیرند، پیشوای آنها در خطابههای آتشین و دشمنافکن، امیر مؤمنان علیهالسلام است. شاید صفین با حکمیت سرنوشتی تلخ یافت و نهایتا بیشوکم بهنفع معاویه بهپایان رسید، اما در عرصه جنگ نرم، دولت شام تارومار شد. همچنان که پس از واقعه عاشورا، خطابههای حضرت زینب و امام سجاد علیهماالسلام، یزید را که بر تخت پیروزی تکیه کرده بود به وادی «غلط کردم» کشاند! کلمات، میراث اهل بیتاند برای ما. در دوره ما نیز امام خمینی رحمتاللهعلیه شاه را با کلمات نابود کرد. همچنین میبینیم که میراث حاجقاسم سلیمانی برای ما تنها امنیت و ثبات در منطقه نیست بلکه اندیشههای نابی است که باعث میشود سردار دلها در بیان رهبر انقلاب، یک «مکتب» باشد و نه صرفا یک ژنرال نظامی قدرتمند. خود رهبر انقلاب، بزرگترین رسانه جبهه جهانی استکبارستیز و مستقل بهشمار میروند. نیز میبینیم که خطابههای سید حسن نصرالله و عبدالملک بدرالدین الحوثی باطلالسحر آتشبار رسانهای دشمن هستند.
در سخنرانی عصر جمعه سیدحسن نصرالله نیز نکات تبیینی کم نیست. ما سوای اینکه از رجزخوانیهای رهبران مقاومت به وجد میآییم، باید این نکات تبیینی را هم پررنگ کنیم. از ابتدای عملیات طوفانالاقصی، عدهای بهبهانههای مختلف حماس را مذمت میکردند. این عملیات را تله دشمن و عملیات پرچم دروغین میخواندند، برچسب انتحار روی آن میزدند و در مواضعی افراطیتر و جاهلانه، بعضا آن را خلاف قواعد اخلاق نبرد توصیف میکردند. اما سیدحسن پاسخی به این ادعاها داد که حماس از روز نخست جنگ نیز آن را گفته بود. غزه داشت توسط دشمن مضمحل میشد، اما بیسر و صدا، بیخبر، بیدردسر و چراغخاموش. عملیات حماس همچون نورافکنی بود که روی این جنایت مخفیانه انداخته باشند. فلسطین مسئله جهان شد و ننگ جنایت علیه مردم آن بر سینه جنایتکاران چسبید.
دادگاه لاهه امکان نسلکشی در غزه را پذیرفت و در دنیایی که صهیونیسم بر آن هژمون تمامعیار دارد، این یک پیروزی حقوقی مهم علیه دشمن بود.
نکته مهم دیگری که در سخنان سیدحسن نصرالله قابل تأمل است این بود که عملیات طوفانالاقصی و نسلکشی رژیم اشغالگر بعد از آن، نهتنها از طرحهای اشغالگرانه اخیر این رژیم پرده برداشت، بلکه ماهیت آن را به جهان یادآوری کرد. آن ماهیت عبارت بود از ازاله فلسطین از فلسطینیان و تشکیل یک سرزمین تمامصهیونیستی با یک دولت تمامصهیونیست برای صهیونیستان جهان. این ایدهای بود که قدمای صهیونیست، افرادی مثل هرتزل که سنگ بنای تشکیل سرزمین یهود را گذاشتند، از ابتدا به آن اذعان داشتند اما گذر زمان و تلاش رسانهای غرب، میتوانست باعث شود این ایده و انگیزه بنیادین توسط مردم جهان مورد غفلت واقع شود. جنایات پس از طوفانالاقصی، بهمثابه تاریخ مختصر جنایت علیه فلسطینیان، تجسم این ایده و آینه تمامنمای اندیشه صهیونیسم بود. این دستاوردها، مهمترین دستاوردهای طوفانالاقصی است و به آن رنگ و بویی کربلایی میبخشد.
اما مطالبهگری در رابطه بین سمنها و دولت منحصر به سمنها نیست. دولت نیز میتواند در مقام مطالبهگر از سمنها انتظار همراهی و کمک بیشتر داشته باشد. درواقع تلقی و توقع دولتها از سمنها را در دو حالت میتوان تصور کرد: در حالت اول دولت سمنها را نهادهایی مزاحم تلقی میکند که با دخالت بیجای خود در امور کشورداری کار حاکمان را دشوار میکنند. چنین دولتهایی یا به دلیل تسلط مفسدان، برنامهای برای مبارزه با فساد ندارند و مبارزهجویی سمنها را هم برنمیتابند و یا درحالیکه واقعا مصمم به مهار فساد هستند، نسبت به نقش و اهمیت حضور سمنها گرفتار جهل هستند و میپندارند در نبود این نهادهای مزاحم، مهار فساد بهتر قابل انجام است. در حالت دوم دولتمردان با علم به اهمیت نقش سمنها و ضرورت حضور نهادهای مدنی در میدان فسادستیزی، خردمندانه تلاش میکنند از ظرفیت این نهادها در مسیر دستیابی به جامعه عاری از فساد
استفاده کنند.
دولتهایی که رفتارشان به حالت دوم نزدیکتر است، نهتنها از مطالبهگری سمنها خشمگین نمیشوند، بلکه با حمایت سرسختانه از این نهادهای مردمی، تلاش میکنند از این ظرفیت بزرگ اجتماعی به بهترین نحو استفاده کنند.
حال سؤال این است که در جامعه امروز ایران دولت چه تصوری از فعالیت سمنهای فسادستیز دارد و رفتار این نهاد به کدام یک از دو حالت حدّی بیانشده در بالا نزدیکتر است؟ برای درک بهتر موضوع توجه به نکات زیر کافی است:
۱ – در شرایطی که دولت با گشادهدستی کمک مالی چشمگیر و بیحسابی به برخی مؤسسات خصوصی اختصاص داده است، بودجه خاصی برای کمک به سمنها بهویژه سمنهای فسادستیز در نظر نگرفته است.
۲ – نگاه امنیتی به تشکلهای مردمی موجب شده فرایند تشکیل و رسمیت سمنها و بهویژه تشکیل شبکه فسادستیزان ایران (شفا) با دشواریهای طاقتفرسا روبهرو شود.
۳ – در شرایطی که سمنها دلسوزانه و با وظیفهشناسی برای کمک به دولت در مسیر مبارزه با فساد اعلام آمادگی کردهاند، دولت و مجلس برنامه سنجیدهای برای استفاده از کمک این نهادها ندارند. بهعنوان نمونه قانون حمایت از گزارشگران فساد در سکوت کامل و پنهان از نگاه سمنها تدوین شده و با ایرادات حقوقی و منطقی متعدد به تصویب رسید.
۴ – سمنها هر سال به یاد امیرکبیر بهعنوان آغازگر مبارزه عالمانه با فساد مراسمی برگزار میکنند. امسال این امکان فراهم نشد که مراسم در مکانی منسوب به نام امیرکبیر برگزار شود، فقط به این دلیل که نهاد دولتی موردنظر لابد به اهمیت نقش و جایگاه سمنها باور ندارد.
با عنایت به همین نکات، میتوان ادعا کرد رویکرد دولت به پرونده سمنهای فسادستیز به حالت حدی اول نزدیکتر است. ازاینرو نگارنده قویا به دولتمردان توصیه میکند با بررسی کارنامه کشورهای موفق در میدان فسادستیزی زاویه دید خود را اصلاح کرده و به جای بار خاطر شدن یار شاطر بشوند و این ظرفیت بزرگ اجتماعی را در خدمت بگیرند تا کشورمان بتواند با بهبود جایگاه خود در فهرست کشورهای عاری از فساد از قعر فهرست به سمت صدر آن حرکت کند.