صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۵  ، 
شناسه خبر : ۳۵۹۰۸۲

کابینه تناقض‌ها و کلاهی که سرشان گذاشتند 

سید محمدعماد اعرابی
«دهه 90 بدترین دهه زندگی مردم ایران و دهه گمشده اقتصاد ایران بود.» این جمله‌ای بود که هفته گذشته به نقل از اسحاق جهانگیری معاون اول آقای روحانی در دولت‌های یازدهم و دوازدهم منتشر شد. آقای جهانگیری که در جمع اعضای شورای سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی صحبت می‌کرد ضمن اعترافی ناخواسته به ناکامی و ناتوانی دولت آقای روحانی البته سعی کرده تقصیر را به گردن دیگران بیندازد: «نهادهای حاکمیتی با رئیس‌جمهوری که مورد تاییدشان نیست، همکاری نمی‌کنند گویی که اگر او موفق شود، نهادها شکست خورده‌اند.» 
اعتراف تلخ آقای جهانگیری به عدم موفقیت دولت موسوم به اعتدال در حالی است که اندکی پیش از او آقای روحانی در دیدار با اعضای تحریریه یکی از روزنامه‌های هوادارش و در اظهاراتی کاملا متفاوت، دستاوردهای عجیب و غریبی را به نشانه موفقیت برای این دولت ردیف کرده بود. مثل همیشه ما باز هم شاهد یک تناقض دیگر میان دولتمردان اعتدال هستیم البته این بار بین معاون اول رئیس‌جمهور و شخص رئیس‌جمهور وقت.
اما نکته جالب اینجاست که حتی اظهارات آقای روحانی و دستاوردهایی که او برای دولتش شمارش کرده نیز پیشتر توسط اعضای کابینه‌اش نقض و تکذیب شده بود. در واقع ما با کابینه‌ای از تناقض‌ها مواجهیم که حتی خودشان هم بر عملکرد مثبت‌شان اتفاق نظر ندارند؛ چه رسد به مردم! آنها ظاهرا فقط بر ضعف حافظه تاریخی ما حساب باز کرده‌اند؛ اما بازخوانی همین تناقضات آنها کافی است تا بدانیم وقتی از خسارات دولت‌های یازدهم و دوازدهم سخن می‌گوییم؛ دقیقا از چه چیز حرف می‌زنیم. 
یکی از ادعاهای مطرح‌شده توسط آقای روحانی؛ درباره قرارداد توسعه فاز 11 پارس جنوبی با شرکت فرانسوی توتال است. آقای روحانی در این زمینه می‌گوید: «ما با توتال قرارداد بستیم برای فاز ۱۱ که تمام گاز فاز ۱۱ را تزریق کند به چاه‌های پارس جنوبی، نه اینکه ما گاز برداشت کنیم... ما می‌خواستیم تزریق کنیم تا گاز افت نکند... ما و چین می‌خواستیم از توتال یاد بگیریم که چگونه این تکنولوژی را اجرا می‌کند.» 
احتمالا منظور آقای روحانی از چنین سخنی «فشارافزایی» در پارس جنوبی بوده است چون در هیچ کجای جهان گاز را به میادین گازی تزریق نمی‌کنند! در واقع ایشان ادعا می‌کنند قرارداد با توتال با هدف فشارافزایی در فاز 11 پارس‌جنوبی بوده است؛ اما انگار آقای روحانی یک بار هم قرارداد توسعه فاز 11 پارس‌جنوبی میان شرکت ملی نفت ایران با توتال را نخوانده‌اند چون در اولین بند این قرارداد با عنوان «اهداف و رئوس شرح عملیات» آمده است: «این طرح با هدف تولید حداکثری و پایدار روزانه 2 میلیارد فوت مکعب (برابر با حدود 56 میلیون مترمکعب) گاز غنی ترش از منابع بخش فراساحل فاز 11 میدان گازی مشترک پارس‌جنوبی و انتقال آن به خشکی اجرا می‌شود.» 
پس برخلاف ادعای آقای روحانی و طبق قراردادی که در 12 تیر 1396 به امضای طرفین رسید، برداشت گاز اصلی‌ترین هدف قرارداد توسعه فاز 11 با توتال بوده است اما اگر ادعای آقای روحانی را هم صحیح فرض کنیم؛ نتیجه قرارداد با شرکت توتال برای فشارافزایی در پارس جنوبی همان است که «علی کاردر» مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ایران تلویحا آن را «خیانت توتال به ایران» خواند و گفت: «توتال فرانسه، پروژه فشارافزایی میدان گازی پارس جنوبی را که برای پایداری تولید گاز در این میدان حیاتی است و قرارداد انجام آن را با ایران منعقد کرده بود، به بهانه تحریم‌ها به قطر برد.» 
لازم به ذکر است در دولت فعلی برداشت گاز از فاز 11 پارس‌جنوبی به اجرا رسید و عملیات اجرائی پروژه فشارافزایی نیز در حال انجام است. در واقع هر دوی این اقدامات بدون نیاز به توتال و توسط شرکت‌های داخلی به ثمر نشست.
آقای روحانی در قسمت دیگری از اظهاراتشان درباره قرارداد خرید هواپیما پس از امضای برجام می‌گویند: «برجام در ۲۷ دی‌ماه ۱۳۹۴ اجرائی شد، من بهمن‌ماه به فرانسه رفتم و با ایرباس قرارداد خرید ۱۰۰ فروند هواپیما بستیم. من با مدیرعامل ایرباس سه مسئله را مطرح کردم، گفتم ما از شما ۱۰۰ فروند هواپیما می‌خریم ولی می‌خواهیم ما هم قطعه‌ساز ایرباس شویم... دوم اینکه گفتم ما مهندسین ایرانی را می‌فرستیم به ایرباس، می‌خواهیم در طراحی هواپیماهای جدید مهندسین ما حضور داشته باشند، پذیرفت. سومین موضوعی که گفتم این بود که ایرباس برای خرید هواپیماهایش برای ما تأمین اعتبار کند. مدیرعامل ایرباس گفت ما در تاریخ ایرباس چنین کاری نکرده‌ایم ولی در نهایت به من گفت برای شما این کار را می‌کنیم.» برای راستی‌آزمایی این ادعا و نتیجه آن که ظاهرا در «تاریخ ایرباس» بی‌سابقه بوده است! به سراغ «محمدجواد ظریف» وزیر خارجه وقت دولت آقای روحانی می‌رویم.
آقای ظریف 12 شهریور 1395 – 2 سپتامبر 2016 یعنی حدود 8 ماه پس از اجرائی شدن برجام در دی‌ماه 1394 و در حالی که هنوز «باراک اوباما» رئیس‌جمهور آمریکا بود؛ نامه‌ای به خانم فدریکا موگرینی به عنوان هماهنگ‌کننده برجام نوشت و در آن از نقض‌عهد آمریکا گلایه کرد. قسمتی از این نامه با عنوان «فروش هواپیمای مسافربری به ایران» به نقض عهد آمریکا در اجرای قرادادهای ایرباس، ATR و بویینگ اشاره دارد. آقای ظریف می‌نویسد: «دولت آمریکا طی 7 ماه گذشته دست کم در چهار مورد مشخص با طفره رفتن آشکار از صدور مجوزهای لازم برای فروش یا اجاره هواپیماهای مسافربری به ایران، از انجام تکلیف خود قصور کرده است.» طبق اظهارات آقای ظریف با اجرای برجام حتی اجازه اجاره هواپیماهای مسافربری به ایران داده نشد؛ چه رسد به خرید!
آقای ظریف می‌گوید 5 فوریه 2016 (16 بهمن 1394) یک شرکت اماراتی قصد اجاره 6 فروند ایرباس A330 به ایران داشت اما آمریکا مجوز آن را صادر نکرد. آقای ظریف همچنین درباره قرارداد مد نظر آقای روحانی می‌نویسد: «حدود هفت ماه قبل، شرکت ایرباس در چهارچوب یک قرارداد که پوشش رسانه‌ای وسیعی هم پیدا کرد درخواست مجوز برای فروش هواپیماهای غیرنظامی به ایران نمود... [اما] اوفک(دفتر کنترل دارایی‌های خارجی آمریکا) همچنان از صدور مجوز لازم طفره می‌رود. همزمان با شرکت ایرباس، شرکت ATR نیز درخواست کرد؛ هیچ خبری از پاسخ اوفک نیست. در تاریخ 14 ژوئن 2016 
(25 خرداد 1395) شرکت بوئینگ برای فروش هواپیمای مسافری بوئینگ به ایران درخواست مجوز نمود. هیچ پاسخی از سوی اوفک داده نشده است... این مجوزها باید ماه‌ها قبل با یک چرخش ساده قلم صادر می‌شد!
طبق نامه آقای ظریف به خانم موگرینی، با اجرای برجام وضعیت حمل‌ونقل هوائی ایران حتی بدتر از قبل شد. وزیر خارجه آقای روحانی در این نامه توضیح می‌دهد که چگونه دفتر کنترل دارایی‌های خارجی آمریکا (OFAC) در دولت اوباما محدودیت‌های جدیدی برای خطوط هوائی ایران ایجاد کرد: «[اوفک] محدودیت جدیدی را از طریق منع شرکت‌های هواپیمایی خارجی از به اشتراک‌گذاری کدهای پروازی با شرکت‌های هواپیمایی غیر تحریمی ایرانی ایجاد کرده است... این مقرره از اجرای رویه بسیار رایج به اشتراک‌گذاری کدهای پروازی که دهه‌ها، حتی در زمان اوج تحریم‌ها نیز انجام می‌شد، جلوگیری می‌کند.» جالب است بدانید شرکت «ایران‌ایر» که از سال 1390 تحت تحریم‌های آمریکا قرار گرفت‌، حتی در سال 1391 یعنی در اوج تحریم‌ها نیز قرارداد اشترک‌گذاری کد (Code Share) با «ترکیش ایرلاینز» داشت؛ اما این رویه ساده و مرسوم در حمل‌ونقل‌ هوایی با اجرای برجام نه برای شرکت‌های هوائی تحریم شده بلکه حتی برای شرکت‌های غیرتحریمی نیز ممنوع شد.
ادعای دیگر آقای روحانی در دیدار با روزنامه‌نگاران طرفدارش، درباره خرید واکسن کرونا است. ایشان پیش‌تر نیز چنین ادعایی را مطرح کرده و پاسخ‌های لازم را شنیده بود اما همچنان اصرار دارد به این خلاف‌گویی‌ها ادامه دهد. این بار آقای روحانی فرموده‌اند: «حدود ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار دوز واکسن از سازمان بهداشت جهانی از طریق کواکس خریدیم؛ گرچه در انتقال پول هم به دلیل تحریم‌ها مشکل پیدا کردیم.... ما ۶۰ میلیون دوز واکسن از روسیه خریدیم که البته عملاً چند میلیون دوز بیشتر به ما ندادند. از چین، هند و بلژیک واکسن خریدیم.» 
با شنیدن این سخنان اولین سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که اگر آقای روحانی این‌قدر در خرید و واردات واکسن موفق بوده است، پس چرا همان زمان نه تنها موفقیتش را اعلام نکرد بلکه 22 اردیبهشت 1400 تنها چند هفته قبل از ترک کرسی ریاست جمهوری در پاسخ به افکار عمومی که می‌پرسیدند چرا دولت به اندازه کافی واکسن تهیه و توزیع نکرده است؛ گفت: «واکسن این‌گونه نیست که در دنیا فراوان باشد، سوهان قم نیست که شما وقتی از در مغازه رد می‌شوید دعوت بکنند بگویند سوهان خوب دارم. بابا! واکسن نیست به اندازه کافی. واکسن مطمئن در دنیا به اندازه کافی نیست، گرفتنش [هم] آسان نیست.» 
بنابر سخن خود آقای روحانی از 60 میلیون دوز واکسن خریداری شده از روسیه «عملاً چند میلیون دوز بیشتر به ما ندادند.» اما برای راستی‌آزمایی ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار دوز واکسن خریداری شده از طریق کواکس، رجوع به اظهارات سخنگوی وقت وزارت بهداشت در دولت آقای روحانی مناسب به نظر می‌رسد. «کیانوش جهان‌پور» سخنگوی وقت وزارت بهداشت در دولت دوازدهم با اشاره به سفارش 16 میلیون و 800 هزار دوز واکسن از سبد کواکس و حتی پیش‌پرداخت هزینه آن در ژانویه 2021(دی 1399) از طرف دولت وقت می‌گوید: «از 3.6 میلیون دوز واکسن وعده داده شده برای محموله اول، آن هم با تاخیر تا پایان بهار ۲۰۲۱(بهار 1400) تنها 2.2 میلیون دوز واکسن تحویل گردید و سایر محموله‌ها نیز با تاخیر از برنامه وعده داده شده تحویل شد یا اساسا محقق نگردید.» در واقع اکثر سفارش‌هایی که آقای روحانی به آن افتخار می‌کند و هزینه آن را پیشاپیش پرداخت کرده بود به اعتراف خودشان و مسئول وقت وزارت بهداشت دولت ایشان؛ اصلا وارد کشور نشد. با این حساب ما شاهد یک کلاهبرداری جهانی از دولت دوازدهم و شخص آقای روحانی به عنوان رئیس این دولت هستیم!
«دهه 90 بدترین دهه زندگی مردم ایران بود» این سخن آقای جهانگیری به عنوان معاون اول دولت آقای روحانی طی 8 سال از دهه 90 کاملا درست است اما برخلاف ادعای آقای جهانگیری مسئولیت این دوره تلخ را نمی‌شود به گردن هیچ فرد و نهاد دیگری به جز دولتمردان وقت انداخت؛ چون تقریبا هیچ مانعی بر سر راه‌شان نبود و همه چیز در اختیار آنها قرار داشت؛ از مجلسی همسو و همراه که برجام را در بیست دقیقه به تصویب رساند و به وزیر فاقد صلاحیت لازم راه و شهرسازی وقت پنج بار رأی اعتماد داد تا گفت‌وگوی تلفنی آقای روحانی با اوباما و دیدار حضوری وزیر خارجه وقت با رئیس‌جمهور آمریکا در سازمان ملل.
علی‌رغم این آزادی عمل بی‌سابقه‌ای که در اختیار دولت یازدهم و دوازدهم گذاشته شد اما هم در برجام، هم در قرارداد ایرباس، هم در قرارداد توتال و هم در قرارداد خرید واکسن از کواکس؛ به استناد اظهارات دولتمردان آقای روحانی از نتایج این قراردادها، تقریبا همه سر آقای روحانی و دولتمردانش را کلاه گذاشتند! مهرماه 1398 در جریان آخرین سفر آقای روحانی به نیویورک سران سه کشور اروپایی فرانسه، انگلیس و آلمان، آقای روحانی را دوره کرده بودند تا او را راضی به ملاقات با دونالد ترامپ کنند. آقای روحانی خودش می‌گوید: «[به آنها] گفتم ما دیگر حاضر نیستیم کلاه سرمان برود.» 
متأسفانه آقای روحانی و دولتمردانش 8 سال سرمایه‌های کشور را در دریای شور و بی‌حاصل امید به آمریکا تلف کردند و هر چه دلسوزان و دلواپسان نسبت به بی‌نتیجه بودن کارش هشدار دادند، توجهی نکردند. با این تفاوت که آنها علی‌رغم خسارت‌هایی که در دهه 90 به بار آوردند اما هنوز هم با شوق از برجام صحبت می‌کنند و توضیح نمی‌دهند برجام غیر از فاجعه‌ای که بر سر ملت و نظام آوار کرد، چه دستاوردی داشته است؟!

«نتانیاهو» در هزارتوی بحران‌ها

مصطفی منتظر‏ 
پس از هفت ماه جنگ وحشیانه، نتانیاهو در وضعیتی بغرنج‌تر از عصر هفت اکتبر گیر افتاده است. او هرگونه امکانی برای انتخاب یک گزینه با حداقل فایده را هم از دست داده است. او یا باید به رفح حمله کند یا باید تن به مصالحه با حماس بدهد و جنگ را متوقف نماید. گزینه حمله به رفح از جوانب مختلف، مشکلات بسیاری را برای صهیونیست‌ها به وجود خواهد آورد. اولا نتانیاهو و برخی از اعضای دولتش در آستانه‌ حکم بازداشت دادگاه بین‌المللی لاهه هستند و این حمله، چنین حکمی را تقویت خواهد کرد. ثانیا چنین تهاجمی، مانع جدی برای عادی‌سازی با سعودی خواهد بود و این آرزوی دیرینه را دورتر خواهد کرد. ثالثا همه می‌دانند که خواسته‌های به ظاهر حقوق بشری آمریکا و اروپا در چنین حمله‌ای تامین نخواهد شد و کشتاری دیگر در کارنامه رژیم صهیونیستی نوشته خواهد شد، پس فشار سیاسی به ویژه در غرب بر رژیم افزایش خواهد یافت. البته دولت بایدن با تایید کمک نظامی و مالی بزرگ به رژیم نشان داد که موافقت عملی خود با چنین حمله‌ای را پذیرفته اما واردشدن دانشجویان به عرصه حمایت از فلسطین بخشی از این موافقت را با مشکل مواجه کرده است. برخی اختلافات داخلی در کابینه جنگ هم مشکلی است که بر سر راه حمله به رفح قرار گرفته است. فشار شمال توسط حزب‌ا... و فرسودگی ارتش رژیم هم وضعیت میدانی برای ورود به رفح را با مشکل مواجه کرده است. تظاهرات تقریبا هرروزه خانواده اسرای صهیونیست، مشکل حاد دیگر بر سر این راه است. همه این موانع درحالی است که تجربه هفت ماه جنگ در بخش‌های دیگر نوار غزه نشان داده، حمله وحشیانه نمی‌تواند حماس را درهم بشکند یا اسیری را آزاد کند. لذا احتمال آزادی اسرا پس از حمله به رفح با این همه مخاطره بازهم بسیار محدود است. اما گزینه دیگر یعنی عدم حمله به رفح، پذیرش مفاد اصلی خواسته‌های حماس، بازگرداندن اسرا و پایان جنگ هم به همین اندازه نامطلوب است. چنین اتفاقی به معنای شکست بزرگ رژیم در جنگ با حماس است. اهداف اعلامی که نابودی حماس و برگرداندن اسرا با جنگ بود شکست خورده و درمقابل حماس به خواسته‌های خود رسیده است. این اتفاق برای نتانیاهو هم به معنای پایان عمر سیاسی خواهد بود. چراکه دو نفر از اعضای افراطی دولتش علیه او شورش می‌کنند و دولتش را ساقط می‌کنند و سپس تازه مسیر تحقیقات برای مقصران هفت اکتبر آغاز خواهد شد. پس، این گزینه هم از لحاظ ساختار رژیم وحشی و هم از لحاظ عاملیت یعنی نتانیاهو و دولت او نامطلوب است.  نتانیاهو در تمام دو دهه گذشته نشان داده حاضر است برای پایین نیامدن از اریکه قدرت، همه چیز را فدا کند. پس گزینه حمله به رفح، محتمل‌ترین گزینه خواهد بود. اما اینجا گانتز است که عاملیتی مهم را خواهد داشت. او که عضو کابینه جنگ است می‌تواند به مانند دو روز گذشته، بر طبل بازگشت اسرا بزند و از دولت بخواهد به جای حمله به رفح، مذاکرات را به نتیجه برساند. فرایندی که مشخص است به انحلال دولت نتانیاهو خواهد رسید و راه را برای انتخابات زودهنگام باز خواهد کرد. انتخاباتی که طبق نظرسنجی‌ها، گانتز با فاصله از نتانیاهو جلوتر است. خلاصه وضعیت این است که رژیم و شخص نتانیاهو در یک وضعیت اره مانند قرار دارند و حرکت به هر سمت برایشان، نفع که ندارد، آسیب‌های جدی و استراتژیک دارد. مقاومت اما با اعتماد به نفس مثال‌زدنی در شمال و جنوب و دریای سرخ، دشمن را تحت فشار نگه داشته تا از درون پاشیده شود.
 
منطق مرگ بر امریکا  و مرگ بر رژیم صهیونیستی
مصطفی قربانی
مقام معظم رهبری در دیدار روز گذشته معلمان با اشاره به جایگاه بی‌بدیل آموزش و پرورش در کشور، بر ضرورت تبیین مصالح بنیادی کشور و نظام برای جوانان تأکید کردند: «جوان ما باید بداند که مؤلفه‌های مصالح کشوری چیست و منطقی که پشت سرش قرار دارد چیست... فرض کنید راجع به امریکا مثلاً شعار می‌دهند مرگ بر امریکا، خب جوان شعار می‌دهد، اما باید بداند که چرا مرگ بر امریکا می‌گوییم، چرا می‌گوییم مرگ بر رژیم صهیونیستی. این را باید بفهمد و منطقش را بداند.»
در تبیین منطق مرگ بر امریکا و مرگ بر رژیم صهیونیستی می‌توان به چند نکته اشاره کرد:
۱. استکبارستیزی قاعده‌ای فطری، عام و همگانی است؛ بدین معنا که هر جا کسی بخواهد حقوق دیگران را نادیده بگیرد، ظلم و جنایت بکند، فریب‌کاری و... بکند؛ یعنی اقداماتی را انجام دهد که مستکبران انجام می‌دهند، دیگران مقابل او قرار گرفته و با او مبارزه می‌کنند. بنابراین، ملت ایران امروز در جهان علم مبارزه با امریکا و رژیم صهیونیستی را برافراشته است؛ زیرا این دو مصداق اتم استکبار هستند. برخاستن ندا‌های مخالفت با جنایت‌های رژیم صهیونیستی در غزه که با حمایت امریکا انجام می‌شود، در اقصی نقاط جهان و از جمله اخیراً در دانشگاه‌های امریکا و کشور‌های اروپایی، گویای این فطری بودن استکبارستیزی است. بنابراین، مرگ بر امریکا و مرگ بر رژیم صهیونیستی اقتضای فطری دارد. 
۲. متکی بر تجربیات تاریخی است: در توضیح باید گفت که ایرانیان که شعار مرگ بر امریکا و رژیم صهیونیستی سر می‌دهند، ریشه در عملکرد آن‌ها در قبال ایرانیان دارد و این حقیقت و واقعیتی است که در گذشته ریشه دارد؛ یعنی حافظه تاریخی مردم ایران این بدبینی را در نهاد خود نهفته دارد و عملکرد کنونی آن‌ها در قبال ملت ایران نیز آن را تقویت می‌کند. تمهیدی تاریخی اهمیت این بحث را بیشتر روشن می‌کند. بر این اساس، از زمانی که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حتی قبل از آن، محور نفوذ خارجی در ایران از انگلستان به امریکا تغییر کرد، امریکا همواره خلاف منافع و مصالح ملت ایران عمل کرده است. از سرنگونی دولت دکتر مصدق گرفته تا تشکیل ساواک به عنوان بخشی از شبکه منطقه‌ای سازمان سیا، تحمیل کاپیتولاسیون بر ایران، حمایت از کشتار مردم توسط رژیم شاه و ارسال ژنرال هایزر به ایران برای انجام کودتا به منظور حفظ سلطنت در بهمن ماه ۱۳۵۷ و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تبدیل کردن سفارت‌خانه خود به کانون توطئه علیه انقلاب و نظام نوپای اسلامی، تحریک صدام برای حمله به ایران و حمایت از وی در طول هشت سال جنگ با ایران، ممانعت از دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای با ترور دانشمندان هسته‌ای و به گروگان گرفتن معیشت مردم با اعمال تحریم‌های ظالمانه. با وجود این‌گونه کارنامه‌ای، طبیعی است که ملت ایران مرگ بر امریکا بگوید. درواقع، مرگ بر امریکا و مرگ بر رژیم صهیونیستی، مرگ بر جنایت، ظلم، فریب‌کاری و سبعیت مجموعه اقداماتی است که آن‌ها علیه ملت ایران انجام داده‌اند. 
۳. نکته دیگر به تلاش امریکا و غرب برای استحاله افق تمدنی انقلاب اسلامی برمی‌گردد. درواقع، چون آن‌ها خواهان به اسارت تبعیت درآوردن انقلاب، نظام و مردم ایران از خود، برای جلوگیری از تحقق تمدن نوین اسلامی هستند و در این راه هم از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند، پس طبیعی است که ندای مرگ بر امریکا و مرگ بر رژیم صهیونیستی در ایران همواره تداوم داشته باشد. 
با توجه به آنچه گفته شد، مرگ بر امریکا و مرگ بر رژیم صهیونیستی، یعنی مرگ بر استکباری که در برابر ملت ایران، استقلال، آزادی، حقوق طبیعی و سیاسی آن را نادیده می‌گیرد و خواهان نفی خواسته‌های مشروع این ملت زنده است.

مخمصه بزرگ شیطان

سعدا... زارعی

این سفر حاکی از آن است که مدیریت صحنه سیاسی و نظامی دست آمریکایی‌هاست و رفت و آمد‌های چندباره یک مقام ارشد آمریکا به تل‌آویو در غیر این صورت معنا و مفهومی پیدا نمی‌کند. 

نکته دیگر این‌که چنین سفری در شرایطی صورت می‌گیرد که یک مخمصه بزرگ برای آمریکا و رژیم اشغالگر صهیونیستی پیش آمده و آن هم اسرائیل در حال برنامه‌ریزی برای رها کردن آخرین تیر در ترکش برای جنگ غزه است. چون اسرائیلی‌ها در منطقه شمال، خان یونس و جبالیا عملیات کردند، اما هیچ‌کدام این اقدامات نظامی برای رژیم صهیونیستی با موفقیت همراه نبوده و در برنامه‌های خود ناکام ماندند. به نظر می‌رسد فقط منطقه رفح باقی‌مانده که این منطقه از سوی رژیم اشغالگر صهیونیستی طی دو ماه گذشته تحت شدیدترین فشار‌ها و بمباران‌های نظامی بود و با این وصف، اسرائیلی‌ها در حال آماده‌سازی برای به‌راه انداختن یک کشتار بزرگ در رفح هستند. اگر اسرائیلی‌ها این برنامه خود را مثل دیگر اقدامات خود انجام دهند و مانند گذشته به نتیجه نرسند ـــ که البته کاملا مشخص است در این اقدام خود هم ناکام خواهند ماند ــــ طبیعی است که این عملیات را آخرین اقدامی می‌توان دانست که این رژیم اشغالگر می‌توانست انجام دهد و از این پس کاملا دست خالی می‌ماند. این مسأله برای آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی مطلوب نیست از همین رو، آمریکایی‌ها اصرار دارند عملیات علیه رفح به تعویق بیفتد تا شرایط برای اقدامات سنجیده‌تر و منتهی به نتیجه فراهم شود. از سوی دیگر، آمریکایی‌ها در شرایط انتخابات ریاست جمهوری قرار دارند و خیابان‌ها و دانشگاه‌های این کشور، صحنه تظاهرات و تحصن اعتراضی علیه سیاست‌های دولت نسبت به جنگ غزه است. هرگونه اقدام تشدیدی اسرائیل علیه ساکنان بی‌پناه غزه نقش بنزین روی آتش در دانشگاه‌های آمریکا علیه دولت جو بایدن ایفا خواهد کرد. از این رو، عملیات نظامی رژیم اشغالگر صهیونیستی نه‌فقط برای اسرائیلی‌ها مفید نیست بلکه به نتیجه نخواهد رسید، زیرا شرایط دولت بایدن در داخل آمریکا را سخت‌تر خواهد کرد. در واقع نگرانی از بی‌نتیجه بودن اقدامات رژیم صهیونیستی و ترس از افزایش حجم اعتراض‌های جریان دانشجویی در آمریکا، مقامات این کشور ازجمله بلینکن را بر آن داشته بار دیگر به سرزمین‌های اشغالی سفر کند تا به مقامات اسرائیلی بقبولاند که عملیات نظامی علیه منطقه رفح، اوضاع را بیش از گذشته هم برای آمریکا و هم برای رژیم صهیونیستی، وخیم‌تر خواهد کرد. 

جنبش کارگری در‌ کنار جبهه راست!

صلاح الدین خدیو

روز گذشته روز معلم بود و قبل از آن هم روز کارگر.

به لحاظ پایگاه اجتماعی و شیوه تولید اقتصادی، سنخیت زیادی میان این دو قشر وجود ندارد. معلمان معمولا جزو دهک های میانی درآمد هستند و به لحاظ اجتماعی هم علائق طبقه متوسط را دارند. در حالی که کارگران که به لحاظ درآمدی جزو طبقات پایین محسوب می شوند، به تبع زیست اجتماعی و علائق فرهنگی، محافظه کارتر هستند.

اما فشارهای طاقت فرسای اقتصادی که باعث ریزش طبقه متوسط شده، به مرور فاصله های اجتماعی و درآمدی را کاهش داده است. این کاهش مسافت در میان طبقه متوسط پایین نظیر معلمان، کارمندان دون پایه و صاحبان کسب و کارهای کوچک بخش خصوصی، که با سرعت بیشتری به سمت خط فقر حرکت می کنند، بیشتر است.

اتحادهای فراطبقاتی با محوریت زحمتکشان پیشینه‌ای معتبر به ویژه در جوامعی دارد که از نابرابری های شدید اقتصادی رنج می برند.

امری که در جوامع توسعه یافته نیز که مبتلا به عوارض پیری و محافظه کاری سیستم های سیاسی و ساختارهای اقتصادی می شوند، قابل ردیابی است.

جنبش مه ۱۹۶۸ فرانسه که آثار دیرپایی بر سیاست و اقتصاد این کشور گذاشت، ناشی از اتحاد تاکتیکی جنبش دانشجویی و طبقه کارگر صنعتی بود.

در چشم انداز نظریه پردازانی چون هربرت مارکوزه، این اتحاد امری موقت و تاکتیکی نبود، بلکه درخشش جنبش های دانشجویی رادیکال دهه شصت، وی را به این قناعت رسانده بود که در تحول سوسیالیستی و عدالت خواهانه موعود، نقش پیشتاز را به دانشجویان دهد و آنان را به مثابه پرولتاریای نوین بستاید.

ظاهرا جناح چپ فرانسه که با قهر طبقه کارگر روبروست،  اکنون اقلیت شش میلیون نفری مسلمانان فرانسه و مهاجران را در جایگاه پرولتاریا قرار داده است.

جنبش مه ۱۹۶۸ و کمپلکس طبقاتی عجیب آن مقهور تضادهای بنیادین خود شد اما نظام آن را به عنوان نشانگان بیماری، جدی گرفت و بسیاری از مطالبات آن را برآورده و به آسیب شناسی عمیق زمینه های آن  پرداخت.

اصلاحات پیشگفته دست کم چهل سال کفاف داد، تا این که در ده دوازده سال گذشته بر اثر گذشت زمان، روشن شد که دوباره نظام سیاسی و ساختار اقتصادی و اجتماعی فرانسه  تب کرده و  محتاج درمان و عفونت زدایی است. اعتراضات موسوم به جلیقه زردها به کمبود عدالت که عمدتا ترکیبی از طبقات متوسط به پایین هستند، یکی از نشانه های این بیماری است.

  آرایش های انتخاباتی اخیر و برآمدن راست افراطی که بوی نوعی ائتلاف طبقه متوسط پایین و طبقه کارگر علیه طبقات مرفه و متوسط را می دهد، هشدار مهم تری است.

صد البته در اینجا هم نارضایتی طبقه کارگر عامل اصلی است.

پرولتاریای کشورهای مرکز که از روند جهانی شدن و برون سپاری تولید به شرق آسیا و ماشینی شدن بیش از پیش کار و برجسته شدن نقش هوش مصنوعی بیمناکند، به آغوش راست افراطی خزید‌اند.

پشت کردن طبقه کارگر غربی به هم پیمانان سنتی شان در جناح چپ و راست میانه و روی آوردن به راست افراطی، از عوامل اصلی برساختن سیاست هویت و ملی گرایی افراطی در جهان امروز است. بر خلاف کارل مارکس که می گفت کارگران وطن ندارند، کارگران اروپایی امروز به وطن پرستان دو آتشه تبدیل شده‌اند.

دروغ؛ رکن اساسی رسانه روباه پیر
مهدی گرگانی
رسانه‌های معاند و ضدانقلاب اگر چه در روش‌ها و اهداف خود علیه جمهوری اسلامی ایران با یکدیگر اندکی متفاوت هستند اما در یک چیز با هم اشتراک دارند و آن هم دروغ گفتن است. در این میان شبکه بی‌بی‌سی طبق تحقیقات انجام‌شده و آمارهای مبتنی بر آن در صدر رسانه‌های بیگانه در دروغ‌پردازی علیه ایران قرار دارد.
انتشار اسناد جعلی در ارتباط با ماجرای نیکا شاکرمی که جسد بی‌جانش در خلال اغتشاشات 1401 در ساختمانی در نزدیکی محل زندگی او کشف شد، بار دیگر ضرورت پرداختن به دروغ‌پراکنی‌های هدفمند رسانه انگلیس استعمارگر را ایجاب کرده است.
1- از اغتشاشات پس از انتخابات ۸۸ تاکنون شبکه بی‌سی‌سی بویژه بخش فارسی آن بارها و بارها به دلیل انتشار اخبار و گزارش‌های دروغ و نادرست رسوا شده و اعتبار آن نزد مخاطبان و کاربران شبکه‌های اجتماعی بشدت مورد سوال و تردید قرار گرفته است. با گسترش فضای مجازی طی سال‌های اخیر این افشاگری‌ها و رسوایی‌ها به مراتب پررنگ‌تر شده است، چرا که هر ادعای دروغی بلافاصله در شبکه‌های اجتماعی با واکنش گسترده کاربران مواجه شده است.  
2- طبق نتایج یک تحقیق خبری، 5 رسانه ضدایرانی شامل بی‌بی‌سی، اینترنشنال، صدای آمریکا، رادیو فردا و شبکه من و تو در یک بازه زمانی 46 روزه در خلال اغتشاشات سال 1401 مجموعا بیش از 38 هزار دروغ در اخبار خود علیه ایران منتشر کردند که در این بین بیشترین سهم مربوط به بی‌بی‌سی فارسی بود. طبق این تحقیق، شبکه بی‌بی‌سی فارسی با 6818 خبر دروغ یا خلاف واقع از مجموع 10455 خبر در ارتباط با ایران بیشترین دروغ‌پراکنی را علیه ایران داشته است. 
3- لیست کردن همه دروغ‌های بی‌بی‌سی خارج از این مقال است اما در زیر به چند مورد اخیر آن که بیشتر در اذهان باقی مانده است می‌پردازیم. یکی از دروغ‌های شاخدار این رسانه، ادعای «فرار مقامات و رهبران ایران با هواپیماهای پر از طلا به ونزوئلا»(!) بود که در بحبوحه اغتشاشات منتشر شد و بشدت مورد تمسخر کاربران قرار گرفت و به موضوعی برای ساخت جوک علیه بی‌بی‌سی و دیگر رسانه‌های معاند تبدیل شد. 
روایت سراسر دروغ از آتش‌سوزی در زندان اوین که در آن این رسانه انگلیسی تلاش کرد با ارتباط آن با اغتشاشات پس از مرگ مهسا امینی، مردم را تهییج و به سمت زندان اوین روانه کند از دیگر دروغ‌های عجیب این شبکه بود. بی‌بی‌سی در روایات خود حتی با فردی درباره حوادث آن شب صحبت کرده بود که بعدا مشخص شد اصلا در زمان حادثه در زندان نبوده است! در یک مورد دیگر از دروغ‌پراکنی‌ها، بی‌بی‌سی برای اینکه وانمود کند اغتشاشات همچنان ادامه دارد و مردم در خیابان‌ها هستند عکسی از تجمع گسترده مردمی در اشنویه منتشر کرد که بعدا مشخص شد این عکس مربوط به برگزاری مراسم جشن نوروز در شهر مریوان بوده است!
 بی‌بی‌سی همچنین برای ملتهب کردن فضای جامعه، بارها براساس شواهد و یافته‌های خیالی اخبار دروغ و سراسر کذب درباره سلامت رهبر بزرگوار انقلاب منتشر کرده و هر بار بیشتر از قبل رسوا و ضایع شده است.
4- در ارتباط با انتشار گزارش جعلی بی‌بی‌سی درباره نیکا شاکرمی نیز وضع بهتر از این نیست. اما نکته حائز اهمیت این است که این بار به جای بخش فارسی بی‌بی‌سی، بخش جهانی این تلویزیون انگلیسی گزارش را منتشر کرده است. مشخص نیست گزارشی که اختصاصا با ایران و زبان فارسی مرتبط است چرا توسطBBC WORLD منتشر شده است؟ یک دلیل شاید همین بی‌اعتباری بی‌بی‌سی فارسی به واسطه برملا شدن دروغ‌های گسترده آن طی سال‌های اخیر باشد. احتمالا سازمان‌دهندگان این گزارش به دنبال آن بودند که با انتشار این گزارش از طریق بخش جهانی، اعتباری به اسناد و یافته‌های خود ببخشند!
5- با این حال حتی ساده‌لوح‌ترین مخالفان جمهوری اسلامی ایران نیز به اعتبار اسناد منتشرشده باور ندارند و با نگاهی سطحی می‌توان گاف‌های زیادی در این اسناد گرفت. برخی ناظران می‌گویند این اسناد نه تاریخ، نه پیوست و نه شماره نامه دارند. حتی مشخص نیست گیرنده و فرستنده آن چه شخص یا ارگانی است. ادعاهای بی‌بی‌سی هیچ شاهد یا فیلم و صوتی نداشته و تنها به چند نامه بی‌پایه و بی‌اساس بسنده شده است.
ناظران معتقدند بی‌بی‌سی حتی دقت نداشته تا نام فرماندهی نیروی انتظامی را در سربرگ این نامه به فراجا تغییر دهد، چرا که از سال ۱۴۰۰ فرماندهی انتظامی از ناجا به فراجا تغییر نام یافته است.
6- به دنبال انتشار حکم اعدام متهم امنیتی توماج صالحی، برخی اپوزیسیون خارج‌نشین تلاش کردند مجددا فضای جامعه را ملتهب کنند و حتی برای تجمعات خیابانی فراخوان دادند. انتشار چنین گزارشی که احساسات عمومی را هدف گرفته چند روز پس از انتشار حکم صالحی احتمالا برای دمیدن دوباره به کالبد بی‌جان اغتشاشات 1401 است. اگر چه چنین اقداماتی تلاش برای بازگرداندن آب رفته با آبکش است

معلمی کار خداست

 اولین و بزرگ‌ترین معلم، ذات پروردگار است. «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان»؛ خدای متعال، تعلیم قرآن و بیان را به خودش اختصاص داده است. یا در مسئله خلافت انسان در زمین و تعلیم علم اسماء، خدا معلم این علم به آدم است «و علم آدم الاسماء کلها».
پس اگر معلمی را به‌درستی شغل انبیاء می‌دانیم؛ باید بدانیم پیش از آن و بالاتر از آن، معلمی کار خداست. با این‌حساب، معلم خلیفةالله و رهرو پروردگار است. بنابراین خلیفه باید آثار و صفات مستخلف‌عنه را نمایندگی کند. باید دید خدا در معلمی چگونه عمل می‌کند و چه مواردی را موردنظر قرار می‌دهد.
اولین مؤلفه در معلمی آن است که معلم باید «علم» آموزش دهد و منتقل کند. به‌علاوه تمام همت معلم باید آن باشد که ازجمله علوم، آن‌ها که نافع‌ترند را بیاموزد. علم به تعریف اخص خود محصور است در آیه محکمه، فریضه عادله و‌ سنة قائمه و غیر از آن فضل است. برای این نوع علم‌آموزی، باید دانست که این تعلیم و آموزش، تزکیه و‌ پرورشی، توأمان یا حتی مقدمتا نیاز دارد. علتش آن است که پیرو سطور اولیه متن، معلم، خداست. العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء. علم، نوری است که «خدا» در قلب هر کسی بخواهد و اهلیت داشته باشد می‌اندازد. فاعل یقذف، الله است. خلیفه‌های الهی در معلمی، باید زمینه‌سازی کنند و این آماده‌سازی فضا با تزکیه و‌ پرورش روح، محقق می‌شود. باید زمین را پاک کرد تا بذر علم در آن پاشیده شود. باید حجاب‌ها و‌موانع را کنار زد تا نور، تابانده شود.
دومین نکته اساسی آن است که معلم باید عالم باشد. فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد. من اگر علم نداشته باشم، نمی‌توانم آن را به دیگری اعطا کنم. درنتیجه ارتباط خود معلم با علم، تعلم و تزکیه باید همواره برقرار باشد.
سومین اصل در معلمی، قدر و اندازه‌شناسی است. نسخه واحد پیچیدن در معلمی، در سرمشق و تکلیف دادن، یعنی عدم درک این مقام و جایگاه.
تکلیف به قدر وسع است؛ به‌اندازه‌ای که ظرفیت مخاطب اجازه می‌دهد و البته وسیع بودن تکلیف و‌ باعث توسعه شدن آن، گره محکمی به «ما آتاها» دارد؛ هرچقدر معلم، علم بدهد و ظرفیت‌سازی کرده باشد، می‌تواند تکلیف کند وگرنه این تکلیف، مالایطاق است. خدا هم تکلیف مالایطاق نمی‌دهد. 
معلمی با این شرایط، غیر از علم، حلم می‌خواهد؛ بردباری و شکیبایی می‌خواهد؛ درک و هضم خیل جمعیتی که دل به تعلیم و تربیت نمی‌دهند و‌حتی مانع‌تراشی می‌کنند، نیاز دارد؛ خسته و بی‌انگیزه نشدن لازم دارد. جمع این شاخصه‌ها از افراد عادی برنمی‌آید؛ معلمی عشق می‌خواهد؛ عاشق است که می‌تواند برای رشد دیگری این‌قدر به خود سختی بدهد. هرروز، روز معلم است. هر روز روز کسانی است که با علمشان ما را عبد خود کرده‌اند.

عروسی خوبان

سیدمصطفی هاشمی‌طبا
 حتما یادمان هست که چند دهه قبل فیلمی اجتماعی-انتقادی با نام «عروسی خوبان» اکران شد که با استقبال عمومی هم روبه‌رو شد. البته در فرهنگ ما اطلاق کلمه عروسی تنها به مراسم ازدواج ختم نمی‌شود و البته مانند بسیاری دیگر از کلمات کاربردهای دیگری هم دارد. از طرفی شاعر می‌گوید که هزار وعده خوبان یکی وفا نکند که با تسامح می‌توانیم بگوییم که خوبان وعده‌های‌شان عملی نمی‌شود. البته مقصود شاعر را فرهیختگان ادب بیشتر می‌دانند؛ ولی برخورد عامیانه با این مصراع از بیت چنین خود را نشان می‌دهد. البته این تعبیر از مصراع معروف با فرهنگ قرآنی تضاد دارد که می‌گوید «لم تقولون ما لا تفعلون، کبر مقتا عندالله ان تقولو ما لا تفعلون» یعنی چرا کاری را که نمی‌توانید انجام دهید می‌گویید، بزرگ‌ترین گناه نزد خداوند گفتاری است که از انجام آن عاجز باشید.

حالا ما طوعاً و کرهاً ترجیح می‌دهیم آدم‌های جامعه‌مان را خوب انگاریم. مگر نه اینکه باید با حسن ظن با آدم‌ها روبه‌رو شد و مگر اصل بر برائت نیست؛ پس به این نتیجه می‌رسیم که اگر این آدم‌های خوب حرفی زده باشند، بیراهه نرفته‌اند؛ زیرا خوب‌ها وعده‌شان را عمل نمی‌کنند. به‌علاوه مگر می‌شود مردم آدم‌هایی را انتخاب کنند که خوب نباشند و مراکز نظارتی آدم‌هایی را تأیید کنند که خوب نباشند؛ بنابراین اصل بر آن است که آدم‌هایی که انتخاب یا انتصاب می‌شوند، آدم‌های خوب هستند و جمع‌شان خوبان و اگر وعده‌های‌شان عملی نمی‌شود، طبیعت کار است و تأیید خوبی ایشان مستفاد از مصراع معروف ذکرشده؛ بنابراین با تأیید اصل خوبی آدم‌ها فقط می‌خواهیم ببینیم وعده‌ها چه سرانجامی یافته است.

1- ساخت چهار میلیون مسکن در چهار سال

2- ایجاد سالانه یک میلیون شغل

3- اصلاح نظام بانکی کشور

4- تک‌رقمی‌شدن تورم

5- توجه به معیشت و حقوق پزشکان و پرستاران

6- اجرای خصوصی‌سازی واقعی

7- استفاده از 70 درصد ظرفیت خالی اقتصاد کشور

8- مداخله‌نکردن دولت در بازارها

9- حل مشکل حاشیه‌نشینان

10- نظارت دقیق در زنجیره تأمین، تولید و توزیع کالا

11- جذابیت‌زدایی از سرمایه‌گذاری در حوزه‌های غیرمولد

12- جلوگیری از هدایت سرمایه‌ها به سمت بازار ارز، طلا و زمین

13- اصلاح چندنرخی‌بودن ارز

14- تولید نهاده‌های دامی مورد نیاز در داخل کشور

15- قطع وابستگی سفره مردم به خارج

16- وعده‌های وزیر ارتباطات و فناوری (6 مورد)

17- وعده‌های وزیر امور اقتصادی و دارایی (5 مورد)

18- وعده‌های وزیر امور خارجه (2 مورد)

19- وعده‌های دیگر وزرا چند ده مورد

البته فهرست وعده‌ها بسیار است و در نگاه اول هم می‌توان آنهایی را که کلی گفته شده، غربال کرد؛ ولی برخی وعده‌ها آن‌قدر با استحکام لفظ و عدد دقیق گفته می‌شود که جای تردید باقی نمی‌گذارد. فقط از این تعجب می‌کنم که ظرفیت دهان ما تا چه اندازه بزرگ است که این‌همه امر مهم و با حجم وسیع در آن جای می‌گیرد. اینکه می‌گویند آیا می‌توان ظرفی پیدا کرد که هرچه در آن بریزیم، پر نشود، ظاهرا مصداق آن دهان ماست؛ مثلا دبیر مناطق آزاد چندی پیش گفتند که اماراتی‌ها صد میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در کیش می‌کنند و چینی‌ها رقم بسیار بیشتر (البته عدد را هم گفتند) حال در 1403/02/09 مراسمی از بسته‌های امکان سرمایه‌گذاری در مناطق آزاد بهره‌برداری کردند. این کار مثل آن است که انسان نیازهای زندگی را ردیف کند و بگوید چه کسی حاضر است این کارها را برای من انجام دهد. این کار ایشان یعنی تکذیب همه سرمایه‌گذاری‌هایی که قبلا گفته بودند، به‌علاوه سرمایه‌گذار خود باید بداند چه کاری می‌خواهد بکند و نه آنکه بسته طرح به او بدهیم و بگوییم تشریف بیاورید و با مراسم رسمی و پرده‌برداری

این بسته‌های نه‌چندان مورد علاقه سرمایه‌گذاران را رونمایی کنیم. مگر نمی‌شود بدون پرده‌برداری آنها را منتشر کرد. ظاهرا اصل بر پرده‌برداری است و نه عمل.

یا جناب وزیر صمت در شهریورماه در حضور مقام محترم ریاست‌جمهوری گفتند صد هزار اتومبیل برقی در راستای کاهش آلودگی هوا تا پایان سال 1402 تولید و به مردم عرضه می‌شود. صرف‌نظر از اینکه با 15 میلیون اتومبیل موجود درون بدسوز و سالی یک میلیون تولید اتومبیل درون بدسوز داخلی این وعده کمکی به تلطیف هوا نمی‌کند؛ ولی به هر حال بازشدن پای اتومبیل برقی به کشور خوب است؛ ولی آن صد هزار اتومبیل برقی کجاست؟ البته ما و مردم به شنیدن این وعده‌های بی‌انتها عادت کرده‌ایم و مردم هم باور ندارند که بتوان این‌همه کار انجام داد؛ ولی از نظر روان‌شناختی مردم دوست دارند وعده‌های شیرین بشنوند و به‌همین‌دلیل رأی آنها به هرکسی که بیشتر وعده کلان و شیرین بدهد، تعلق می‌گیرد. جالب است که نه رئیس‌جمهور، نه معاون اول و نه هیچ‌کدام از وزرا توجهی به آینده کشور از لحاظ زیست‌محیطی و زوال کشور از لحاظ زیربناهای تولیدی نکرده‌اند و این می‌رساند که اگر چند درصد به وعده‌های خود اعتقاد داشتند، در این مورد کلا خود را عاجز می‌بینند و عدد صفر را در مقابل این کار گذاشته‌اند. از طرفی پیچیدگی مسائل کشور به حدی رسیده است که ادعا برای حل آن جرئت بسیار می‌خواهد و ناگفته پیداست که این جرئت نمی‌تواند بر حسب تعقل باشد. متأسفانه تعریف مسائل و مشکلات کشور هم از سوی خوبان مشاغل و حکمرانی و هم از سوی منتقدان به‌درستی انجام نمی‌شود و حسب فریادهای روز اظهار نظر می‌کنند.

چه خوب است که مسئولان کلاه‌شان را قاضی کنند که واقعا قادر به چه کاری هستند و مردم هم کلاه‌شان را قاضی کنند که بدانند چه چیز دارند و چه چیز می‌توانند داشته باشند. مسئولان جهاد تبیین را در شیرین نشان‌دادن حوادث یافته‌اند و نه بیان واقعیت‌های روز کشور که مردم به آنها آگاه شوند. بحمدالله اینک کشور در دست خوبان افتاده است و ناخوبان پاک‌سازی شده‌اند و به کناری رفته‌اند. خوبان هم فکر می‌کنند روز عروسی‌شان است و برای یکدیگر نوشابه باز می‌کنند؛ هرچند خودشان در ضمیرشان اعتراف دارند کاری نمی‌توانند انجام دهند، چه رسد به کارهای پیچیده زمین‌مانده که کارستان است و البته هرازچندگاه همین خوبان به این نتیجه می‌رسند که فقط خودشان خوب هستند و دیگر همفکران را طرد می‌کنند. به نظر می‌رسد گروهی به این باور رسیده‌اند که اینک «عروسی خوبان» است؛ همان خوبانی که وعده‌های‌شان صرفا وعده است و اگر وعده نبود که به آن نمی‌گفتند «وعده». اگر خیلی فکر می‌کنند که روز عروسی‌شان است، به گفته سعدی روی آورند که فرمود: «محال است که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند»؛ ولی آنان «یعلمون ظاهر الحیوه الدنیا» هستند؛ درحالی‌که گفته سعدی در تاریخ اثبات شده است؛ پس خوبان بدانند از زمره «و هم عن الاخره هم غافلون» نباشند. مغرور به امروز، «روز عروسی» نباشند. ما هیچ‌کدام ابرمرد و قهرمان بی‌انتها نیستیم. اگر همان امت وسط باشیم و منصف، کارمان بیشتر پیش می‌رود. خوبان اندکی تواضع کنند و تجربه سه سال گذشته را مرور کنند و صادقانه بر خود ملاحظه کنند که کدام کار را می‌توانند انجام دهند و بگویند. بیش‌ازاین از آنها توقع نداریم.