سعدالله زارعی
در حد فاصل 26 فروردین تا امروز یعنی نزدیک به دو هفته انواعی از رخدادها، رژیم غاصب جنایتکار صهیونیستی را در منگنه قرار داده و منفعل کرده است؛ عملیات سهمگین «وعده صادق»، درگیر شدن مرابطین اسرائیل در منطقه ـ بهطور خاص ترکیه و اردن ـ با پیامدهای همکاری آنان با این رژیم در جریان عملیات وعده صادق، تظاهرات عظیم ضداسرائیلی در دانشگاههای مهم و بزرگ آمریکا و دهها دانشگاه در اروپا و درگیری نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی این کشورها با دانشجویان و اساتید معترض، آماده شدن دادگاه بینالمللی لاهه برای صدور احکام بازداشت برای رهبران سیاسی و نظامی رژیم غاصب به جرم نسلکشی، تشدید درگیریها میان جوانان فلسطینی با نیروهای امنیتی ـ نظامی رژیم غاصب در کرانه باختری، تشدید اختلافات میان اعضای کابینه نظامی اسرائیل، تشدید عملیاتهای تهاجمی حزبالله و تسری آن به عمق 15 کیلومتری رژیم و توسعه اقدامات انصارالله یمن علیه کشتیها و ناوهای مرتبط با رژیم، منظومهای از اقدامات درهمتنیده را علیه اسرائیل پدید آورده که بدون شک در طول تاریخ ننگین آن بیسابقه میباشد در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1ـ بعضی شخصیتهای شناختهشده غربی از جمله «جان مرشایمر» 8 اردیبهشت ماه / 27آوریل در مصاحبه با «پیرز مورگان» گفت این حماقت اسرائیل بود که با حمله به کنسولگری ایران سبب شد ایران احتمالاً به سمت دستیابی به تسلیحات هستهای حرکت کند و من میگویم اگر ایران به تسلیحات هستهای دست یابد، جهان امنتر خواهد شد. این عبارت بدان معناست که رژیم غاصب در بازی جنگ، با وجود برخورداری از شبکهای از مستشاران باتجربه غربی و با وجود پشتگرم بودن به حمایت آنان، عرصه را باخته است و جبهه مقاومت با در اختیار داشتن برگهایی که رو نکرده میتواند اقدامات رقبای کهنهکار را کنترل کند. البته در صحنه اخیر، مواجهه ایران با چند قدرت اتمی، مواجهه از موضع اتمی نبود و این نشان میدهد همین حالا هم موازنه قدرت کلاسیک دستخوش تغییراتی شده است.
2ـ عملیات وعده صادق صفحه جدیدی در منطقه گشوده است. این صفحه فقط قدرتنمایی ایران نیست، گشودن فصل جدیدی از روابط با دولتهای منطقه نیز میباشد. الان منطقه در برابر دو واقعیت قرار گرفته که خواهناخواه به سمت یکی میل پیدا میکند؛ یک واقعیت این است که دولتهای غربی و بهویژه انگلیس و آمریکا طی دهها سال با سلطه بر کشورهای عرب و غیرعرب منطقه عملاً این کشورها را ضعیف کرده و دست آخر منافع آنان را قربانی رژیم غاصب سرزمینهای عربی ـ اسلامی کرده و امروز این دولتها را در مقابل ملتهایشان هم قرار داده و بنیان آنها را با تهدید داخلی هم مواجه گردانیده است. یک واقعیت دیگر این است که کشوری که طی حدود 40 سال گذشته، در معرض بیشترین تهدید از سوی قدرتهای غربی بوده به آنچنان توانمندیهایی رسیده است که دیگر، قدرتهای غربی حتی به صورت ائتلاف هم قادر به شکست آن نیستند. ایران یک قدرت متجاوز نیست و وجدان عمومی منطقه میگوید دولتی که در طول 45 سال گذشته حتی رفتارهای خصمانه همسایگان را نادیده گرفته، به دنبال تهدید آنان نیست. ضمناً کشورهای منطقه قاعدتاً درک میکنند که نمیتوان در مصاف بین یک کشور اسلامی و قدرتهای غربی، تماشاچی بود. در چنین وضعیتی ایجاد رابطه قوی درون منطقهای و توافقات دو و چندجانبه درون منطقهای میتواند عمق امنیتی درازمدت برای همه ایجاد کند و جلوی هر رخداد امنیتی نامطلوب را بگیرد.
3ـ راه افتادن موج اعتراضات و تحصنها در دانشگاههای بسیار مهم آمریکا و کشورهای اروپایی و سرایت آن به دانشگاهها در نقاط دیگر دنیا برای موضوعی خارج از مرزهای ملی آنها، یک «پدیده مهم» به حساب میآید. اینکه جمعیتی از یک کشور درباره یک موضوع یا رخداد داخلی به خیابان بیایند، نظیر آنچه در جریان جنبش
وال استریت آمریکا یا جنبش جلیقهزردها در فرانسه رخ داد، طبیعی و مسبوق به سابقه است ولی اینکه دانشگاههای یک کشور بهطور نسبتاً یکپارچه برای موضوعی که در مرزهای جغرافیایی و حتی مرزهای نژادی و دینی آنان هم قرار ندارد، برای روزهای متوالی به خیابان بیایند و هزینه اخراج، مشروط شدن، جریمههای مالی، زندان و ضرب و شتم بپردازند، این یک پدیده بسیار مهم است و نشان میدهد میان سیستمهای حکومتی غرب که یهودمحور است و نگرشهای نخبگان حتی در دانشگاههایی که با پول یهودیان و کمپانیهای اسلحهسازی تأسیس و اداره میشوند، شکاف عمیق پدید آمده است. از حیث معرفتی نسل جدید در غرب از حاشیهها به میدانها آمدهاند، پیش از این اعتراضات نهفته «آنتیوارها» که جنبه اجتماعی و سیستمی نداشتند، وجود داشت اما حالا یک جنبش معترض فراگیر در داخل سیستم غرب پدید آمده که میتواند در موضوعات مختلف ورود نموده و تحولات مهمی را در پی داشته باشد. به نظر میرسد دقیقاً به همین دلیل دولتهای آمریکا، انگلیس و فرانسه علیرغم شعارهای آزادی و دموکراسی در مواجهه با این جنبش همه قدرت سخت و نرم خود را بهطور خیلی عریان به صحنه آوردهاند.
این جنبش، دست به نقد یک چالش اساسی برای دولت بایدن میباشد و آن را با مخمصه زیاد مواجه کرده است. حزب دموکرات زمان زیادی ندارد و نشانهای هم از نزدیک بودن زمان پایان جنگ غزه دیده نمیشود. بنابراین اعتراضات در محیطهای نخبگی استمرار مییابد و دوقطبی هواداران اسرائیل و مخالفان اسرائیل کار دست بایدن و حزب دموکرات میدهد.
4ـ روند تحولات منطقه، دو کشور ترکیه و اردن را به دلیل همکاری با رژیم غاصب و کودککش در جریان عملیات ضداسرائیلی وعده صادق، در وضعیت ضعیف قرار داده است. سخنان توجیهگرانه پیدرپی رجب طیب اردوغان و ملک عبدالله بیانگر مخمصهای است که در آن گرفتار شدهاند. وضعیت منطقه بیانگر آن است که هیچ کشور مسلمانی نمیتواند در منازعهای که یک طرف آن مردم مظلوم غزه، زنان و کودکان شهید، زخمی و آواره فلسطینی هستند، در وضع بیطرفی قرار بگیرد، چه رسد به اینکه مانند دولتهای ترکیه و اردن در کنار رژیم قاتل و علیه فلسطینیها قرار داشته باشند.
طی روزهای پس از عملیات وعده صادق مطبوعات وابسته به رجب طیب اردوغان، ابتدا تلاش کردند تا موضوع را منحرف کرده و با عنوانگذاری جنگ ایران و اسرائیل، همکاری اطلاعاتی با رژیم غاصب را لاپوشانی کنند، اما این چیزی نبود که پذیرفته شود لذا اردوغان مدعی شد «هیچ نوع همکاری اطلاعاتی میان پایگاه «کوراچیک» و رژیم صهیونیستی رخ نداده و این پایگاه بهطور معمول به تبادل اطلاعات با شرکای خود ـ آمریکا، فرانسه و انگلیس ـ پرداخته است» و حال آنکه میداند در شب عملیات وعده صادق، این سه کشور برای دفاع از اسرائیل «حلقه آتش» تشکیل داده و رسماً به جنگ پهپادها و موشکهای ایران آمدند.
ملک عبدالله هم برای فراز از ننگی که به بار آورده مدعی شد «جنگ غزه به میدان انتقام ایران و اسرائیل تبدیل شده و ما ـ عربها ـ قربانی این جنگ نخواهیم شد» و حال آنکه به خوبی میداند فلسطینیها اولین کسانی بودند که از عملیات ایران احساس راحتی و پیروزی کردند. قدر مسلم هم دولت اردوغان در ترکیه و هم دولت عبدالله در اردن پاسخ خیانت خود به مسلمانان را نه از طرف ایران بلکه از سوی ملتهای خود خواهند دید.
با کمال تأسف باید گفت بعضی دولتها در منطقه علیرغم لطمههایی که غرب طی دهها سال به استقلال و حیثیت آنان زده است، حتی در مصاف میان یک کشور اسلامی و غرب، خود را بخشی از جبهه غرب به حساب آورده و زمین و امکانات کشور خود را برای شکست دادن طرف مسلمان در اختیار رژیم غاصب قرار دادهاند و جالب این است که بعضی از آنها پشت نقاب اسلامگرایی پنهان شدهاند.
5ـ ارتش رژیم غاصب صهیونیستی هفتههاست برای حمله به غزه گارد گرفته و علیرغم آنکه اعلام کرده طرح آمادهای برای حمله گسترده به رفح دارد، این حمله صورت نگرفته است. با توجه به وضع بههم ریخته رژیم، بهنظر میآید ارتش برای عملیات با دشواری زیاد مواجه است و این دشواریها میتواند تخریب بینتیجه رفح را به چالش جدید آن تبدیل کند. خود این موضوع در کنار از سرگیری شلیک موشکها از منطقه شمالی غزه و تأکید حماس بر شروط خود در مذاکرات سیاسی؛ وضع رژیم را نشان میدهد.
مالیات برخی اقشار از 2 زاویه متفاوت
مهدی حسن زاده
این روزها بار دیگر برخی فعالان بازار طلا به رویه های جدید در زمینه مالیات این صنف اعتراضاتی داشته اند. بخشی از این اعتراضات به الزامات جدید در زمینه ثبت اطلاعات و دارایی های طلافروشان در سازمان جامع تجارت باز می گردد اما در هر حال همواره یکی از مهمترین اعتراضات به دستگاه مالیات ستانی کشور در طول سال های مختلف از سوی طلافروشان ابراز شده است؛ اما ریشه مسئله کجاست؟ از یک زوایه دیگر طی سال های اخیر حساسیت ها درباره مالیات ستانی بیشتر شده است. واقعیت هم این است که محدودیت های دهه 90 در درآمدهای نفتی، مسئولان را به جدیتر گرفتن مالیات ترغیب کرده و در حال حاضر مالیات سهم بیشتری نسبت به نفت در درآمدهای بودجه ای پیدا کرده است؛ اما اولا این رشد تقریبا متناسب با افزایش تورم بوده است و این رشد درآمدهای اسمی اگر با تورم تعدیل شود رشد حقیقی چندانی نشان نمیدهد. ثانیا از منظر اقتصاد کلان هنوز نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی حدود 5 درصد است که نسبت بسیار پایینی در مقایسه با نسبت بیش از 20 درصد در بسیاری از کشورهای پیشرفته و حتی کشورهای متوسط نزدیک به اقتصاد ایران است؛ بنابراین در عمل سطح مالیات ستانی در ایران بالا نیست اما مسئله چیز دیگری است. به نظر می رسد مسئله به شرایط اقتصاد کلان کشور بر می گردد. در اقتصادی که چند سال متوالی تحت فشار تورم بالای 40 درصد است و یک دهه رشد اقتصادی نزدیک به صفر را در دهه 90 تجربه کرده است، مالیات به نرخ های واقعی (نرخ های اسمی تعدیل شده با تورم) هم سنگین است. به عنوان مثال حقوق بگیری که حقوقش به اندازه تورم افزایش نیافته یا کاسبی که درآمدش کمتر از تورم افزایش یافته است، اگر با مالیاتی مواجه شود که به اندازه تورم اضافه شده است، عملا با فشار مالیاتی بیشتری مواجه شده است. این مسئله حتی خود را در موضوعاتی مثل مصوبه جدید برای مالیات بر عایدی سرمایه نیز نشان میدهد و با وجود این که این مالیات مشمول 99 درصد افراد جامعه نمی شود اما باز هم نسبت به آن در کف جامعه مقاومت و نگاه منفی ایجاد می شود. با این حال اگر درآمد مالیاتی را از زاویه دید تامین مالی اداره جامعه در همین حدی که خدماتی نظیر بهداشت و درمان، آموزش، دفاع و امنیت و سایر خدمات دولتی و عمومی ببینیم، با مسئله گریزناپذیری مواجه خواهیم بود. اکنون سوال این است که چه کسانی چقدر باید مالیات دهند. اینجاست که آمار میانگین مالیات ماهانه 800 هزار تومانی صنف طلافروشان سنخیتی با مالیات حقوق بگیران ندارد و عملا می بینیم که نظام مالیاتی با نوعی بی عدالتی مواجه است که سهم حقوق بگیران بیش از اصناف است. این بی عدالتی جنبه های دیگری هم دارد از جمله این که مالیات تولیدکنندگان بیش از دلالان است و از این منظر مالیات بر عایدی سرمایه، می تواند عدالت را در این بخش تقویت کند. همچنین از زاویه ای دیگر مالیات بر عایدی سرمایه و افزایش مالیات طلافروشان و پزشکان به مسئله افکار عمومی تبدیل می شود اما افزایش یک درصدی مالیات بر ارزش افزوده که طیف وسیعی از طبقات متوسط و ضعیف را نیز در بر می گیرد، بازتاب چندانی پیدا نمی کند. در هر حال مسئله مالیات و مقاومت های پیش روی آن را باید از دو منظر فشارهای اقتصادی سال های اخیر و بی عدالتی مالیاتی دید. از این منظر اگرچه افزایش فشار بر مودیان مالیاتی ممکن است در مغایرت با برخی شاخص های اقتصاد کلان باشد اما زمانی که می بینیم صدای ذینفعانی درآمده است که در عمل مالیات چندانی نمی دهند و بار مالیات بر دوش اقشار ضعیفتر سنگینی می کند، به این نتیجه می رسیم که تلاش برای افزایش مالیات برخی اقشار و اصناف مطابق با عدالت است و باید پیگیری شود.
نظام سلطه غرب یک منظومه به هم پیوسته برای قانونی کردن استعمار و چپاولگری و جلوگیری از نافرمانی و سرپیچی کشورها از قواعد سلطهگران از طریق ساختار سازمان ملل متحد، بر بستر اومانیسم و بیخدایی است. یاغیان مدرن غربی خود را مرجع تشخیص و تعریف همه قواعد و مبانی رفتاری و تعامل بینالمللی (تعریف جنگ، صلح، تروریسم و حقوق بشر) میدانند. مجموع جمعیت دهها کشور عضو سازمان ملل متحد به اندازه جمعیت ایران نیست، اما رأی همین کشورها (که امریکا را ارباب خود میدانند) در سبد رأی امریکا ریخته میشود و خواستههای نظام سلطه علیه کشور هدف را جلوه قانونی میدهد.
سلطهگران برای به تسلیم واداشتن کشورها، بیش از همه سلاحها و ابزارهای خود (قدرت نظامی، قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی) به ابزار و سلاح رسانه بهعنوان قدرت نرم تکیه داشتهاند. غربیها با تکیه به امپراتوری رسانهای خود بهعنوان بزرگترین منبع قدرت نرم، به استحمار کشورها و فریب ملتهای جهان پرداختهاند. بیتردید قدرت رسانه برای غرب هزاران برابر کارآمدتر و مؤثرتر از بمب اتم و اقتدار دلار بوده و به راحتی خوردن یک لیوان آب، کشورها و ملتها را در برابر خواستههای آشکار و پنهان سلطه گران خاضع و فرمانبردار ساخته است.
غرب بهعنوان زادگاه آژانس یهود و حامی اصلی رژیم سفاک، جلاد، کودککش، تروریست و اشغالگر صهیونیستی با تکیه بر قدرت نرم رسانه طی دهههای گذشته، افکار عمومی جهان را فریب داده و فلسطینیها را مشتی تروریست، خشونتطلب و ناقض حقوق بشر معرفی و در نقطه مقابل تروریستهای اشغالگر صهیونیست را در جایگاه قانونی و ملتی تحت ظلم نشان داده است که برای بقای خود و دفاع از سرزمین خود! با تروریستها میجنگند. اما عملیات محیرالعقول و باورنکردنی طوفان الاقصی علاوه بر آثار کوتاه مدت عملیاتی و بلندمدت راهبردی برای اولین بار قدرت نرم غرب را درهم کوبید. غرب برای اولین بار در عمر امپراتوری رسانهای خود مقهور و مغلوب محور مقاومت شده و بزرگترین شگفتی تاریخ رسانه رقم خورد. بلافاصله پس از عملیات طوفان الاقصی موج اعتراضات مردمی در جهان به ویژه در کشورهای غربی علیه امپراتوران رسانه شکل گرفت و آتشفشان خشم و نفرت مردم علیه رژیم صهیونیستی و ظالمان حامی آن رژیم فوران کرد و تلاشهای مذبوحانه رسانههای غرب نه تنها اثربخش نبود بلکه روز به روز بر میزان خشم و نفرت مردم افزود.
طی ۲۰۰ روز نسل کشی (Genocide) فلسطینیهای ساکن غزه، رژیم صهیونیستی بهعنوان مدعی چهارمین ارتش جهان در کنار امریکا (به عنوان اولین ارتش جهان) و حمایت تمام قد تقریباً همه کشورهای غربی، صهیونیستها به هیچ کدام از اهداف سه گانه خود دست پیدا نکردند و در نتیجه چاره کار را تغییر میدان بازی دیده و بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق را با اطمینان از عدم پاسخگویی ایران (مشخصاً به دلیل خطای محاسباتی) مورد حمله تروریستی قرار دادند. پاسخ قاطع، کوبنده، پشیمان ساز و راهبردی ایران با عملیات وعده صادق عملاً همه معادلات جهانی را به هم ریخت و صحنه نظم جهانی را وارد مرحله جدید کرد.
مقاومت نابخردانه غرب در برابر منطق جمهوری اسلامی ایران در دفاع قانونی از حقوق خود، هزینه بسیار سنگینی به غرب تحمیل کرد که جنبش اعتراضی دانشجویی تنها یکی از آثار آن است.
اینک جنبش دانشجویی در بیش از ۲۰۰ دانشگاه در ایالتهای مختلف امریکا این روزها در حمایت از مردم مظلوم غزه فعال شده و با تعطیلی کلاسها نسبت به سیاستهای صهیونیستی دولت امریکا جنبش اعتراضی خود را آغاز کردهاند و نیروهای نظامی و امنیتی امریکا، ناامید از قدرت نرم، با قدرت سخت به سرکوب جنبش دانشجویی اقدام کردهاند. این جنبش که دانشجویان دانشگاه بزرگ کلمبیا (که در انحصار طبقه اشراف و دولتی بوده و مأموریت تربیت کادر امریکا را به عهده دارد) شروع شد و به سرعت برق به بیش از ۲۰۰ دانشگاه امریکا تسری پیدا کرده و خیلی زود از مرزهای امریکا عبور کرده و دانشجویان دانشگاههای اروپا را نیز به صحنه کشاند. اگر چه باور بسیاری از تحلیلگران داخلی و بینالمللی بر این است که این جنبش مانند جنبش اقتصادی والاستریت سرکوب و خنثی خواهد شد، اما آنچه به عنوان بخشی از خروجی این جنبش باقی میماند عبارت است از:
۱- غرب که با توسل به فنون و قدرت رسانه همواره توانسته بود افکار عمومی جهان را فریب بدهد، اینک در برابر اراده همان مردم به بند کشیده شده غرب مستأصل و درمانده شده است. ۲- غربیها شاید بتوانند جنبش دانشجویی را سرکوب کنند، اما به یقین این جنبش بهعنوان یک تفکر ظلم ستیز قابل سرکوب نیست. ۳- غرب که همیشه برای کنترل افکار عمومی به قدرت نرم خود تکیه داشته است اینک قدرت نرم خود را فاقد کارآمدی دانسته و مجبور به استفاده از قدرت سخت شده است. ۴- مسئله حمایت از رژیم صهیونیستی برای غرب آن قدر اهمیت دارد که در دفاع از اشغالگران صهیونیست خود را مجبور به رویارویی با مردم خود و حتی استفاده از قدرت سخت میبیند. ۵- آنچه که در این روزها در دانشگاههای غرب مشاهده میشود چهره عریان، واقعی و ضدبشری دژخیمان حاکم بر غرب را فراروی افکار عمومی جهان قرار داده است. ۶- بیداری جنبش دانشجویی در دانشگاههای غربی میوه نورس پیام مقام معظم رهبری به جوانان غرب در تاریخ اول بهمن ماه ۱۳۹۳ است. ۷- خدا، حضرت عیسی، دروغهایی که یک قرن است در باره حقوق بشر و... که به ملتهای خود گفتهاند خط قرمز غرب نیست بلکه دفاع از رژیم صهیونیستی خط قرمز غرب است. ۸- قرائن و شواهد نشان میدهد که رژیم صهیونیستی، پادگان و شیشه عمر غرب است و فروپاشی پادگان صهیونیستی مقارن فروپاشی غرب و نظام سلطه خواهد بود. ۹- جنبش اعتراضی دانشجویان دانشگاههای غرب، سرعت گرفتن حرکت جهان به سوی نظم جدید جهانی با گفتمان عدالتخواهی و ظلم ستیز انقلاب اسلامی ایران را نوید میدهد.
سنجش در مسیر تحول
باهم بودگی در ایران آینده
مهدی مطهرنیا
در این مجال بر آن است تا به بیان نقش دین و فرهنگ در ارتباط میان ملت ها توجه کند . در این مورد باید به بنیادهای معرفت شناسانه پساپوزیتویستی و پارادایم آینده نگری پرداخت. بر این اساس روش شناسی کیفی و در همین حال مکتب تفسیری برای نگاه به آینده را مورد پروا قرار داد.
باور دارم واژه ارتباط مفهومی بین انسانی است. این ارتباط در بستر ادیان و فرهنگ های گوناگون صورت می پذیرد. در دنیای بیرون از فرد؛ دین و فرهنگ در یک پیوستار معنادار قرار می گیرند. این پیوند به گونه ای است که عده قابل توجهی این دو را یکسان می دانند. اما این دو مجزا هستند. دین امری فردی و فرهنگ امری اجتماعی است.
بر این نکته ئای می فشارم که :« دین بخش «خداپرورده» و «آدمی پذیرفته» حیات بشر است. این در حالی است که فرهنگ بخش «آدمی پرداخته» و «جماعت پذیرفته» حیات وی می باشد. بین این دو ارتباط هم نشینی قائل هستم. دین را دارای جوهره انتزاعی و فرهنگ را دارای جوهره رفتاری – کنشی می دانم. فرهنگ اصول و ارزش ها ، هنجارها ، و نمادهای ارزشی را در برمی گیرد. ارتباط میان ملت ها در بستر فرهنگ حاصل می شود».
ما در صحنه اجتماع چه به دنبال اطمینان یافتن از دسترسی کودکان به آموزش باکیفیت باشیم، چه در تلاش برای فراهم آوردن میزان سلامت قابل توجه در زندگی فردی و جمعی، و یا ارتقای توسعه اقتصادی، به احتمال زیاد نیاز خواهیم داشت که با افرادی از چندین پیشینه نژادی، زبانی، قومی و یا اقتصادی کار کنیم. برای کار مؤثر با افراد از گروههای مختلف فرهنگی، به ایجاد روابطی مستحکم و مبتنی بر همدلی، اعتماد، درک و اهداف مشترک نیاز خواهیم داشت.
چرا؟ چون روابط مبتنی بر اعتماد چسبی است که مردم را هنگام کار بر روی یک معضل مشترک با هم نگه میدارد. هنگامی که افراد برای حل مشکلات چالشبرانگیز با یکدیگر کار میکنند، نیاز دارند در شرایط دشوار کنار هم بمانند. برای ادامه تلاشی جمعی، افراد دخیل باید از همدیگر حمایت کنند، به ویژه وقتی که شرایط دلسردکننده است. مردم باید در مقابل تلاش کسانی که از شگرد «تفرقه بیانداز و حکومت کن» برای تحریک یک گروه فرهنگی بر ضد گروه دیگر استفاده میکنند، مقاومت کنند.
فارغ از آنکه به چه گروه نژادی، قومی، مذهبی و یا اجتماعی-اقتصادی تعلق دارید، احتمالاً نیاز خواهد داشت که با افرادی ارتباط برقرار کنید که شاید درباره گروهی که به آن تعلق دارند، اطلاعات چندانی نداشته باشید.
هر یک از ما شبیه مرکز یک چرخیم. هر یک از ما میتوانیم با اطرافیانمان ارتباط برقرار کنیم و دوست شویم و این امر به ما قوت لازم برای دستیابی به اهداف در با هم بودنهای متفاوت را فراهم میسازد. اگر هر فرد شبکهای متنوع و قوی از روابط با دیگران ایجاد کند، میتوانیم دور هم جمع شویم و مشکلات مشترکمان را حل کنیم.
به نظر میرسد با استفاده از تئوری گیدنزی میتوان گفت: «دو مفهوم کارکرد و ساختار در پیوند با هم قرار میگیرند و ساختار و کارکرد دین و فرهنگ نیز با یکدیگر در ارتباط قابل تعریف هستند. از نظر گیدنز ساختارگرایی و کارکردگرایی به واسطه اولویتی که برای ابژه – ساختار – نسبت به سوژه – کنش – قائل هستند، مشابه هستند.
در دیدگاه موسوم به کارکردگرایی که عموماً در ساختارگرایی کاردگرایی تلفیق شده است. دو مفهوم کارکرد و ساختار در پیوند با یکدیگر ظاهر میشوند و البته بار تبیین بر دوش کارکرد قرار میگیرد».
من مفهوم بافت و بافتار را به این متن افزودهام. اجتماع در ساختار و کارکرد در متنی از ارتباط قرار میگیرد که بنیادهای آن را بافت ذهنی – فکری، و بافتاری از دین و فرهنگ آن را برساخته میکند. من بر این باورم که نمیتوان نقش اسطورهها، استعارهها، فرنگ و تمدن، سبک زندگی، تجارب زیستی، ادراک موجود از پنجره زیست دینی و فرهنگی و رفتارهای ریز و درشت مردم را در فرهنگهای گوناگون و بر ارتباط با آنها نادیده انگاشت».
پرسش در این جا این بود که چگونه میتوانیم این ارتباط متن واره یا بافت واره در باهم بودگی را گسترش دهیم؟ فرهنگ بخش آدمی پرداخته است. فرد آن را آغاز میکند. ولی جماعت آن را میپذیرد و تا زمانی که عمومیت دارد و مورد اقبال و استقبال مردمان است، ماندگاری دارد. فرهنگ است. اما، تعریف عملیاتیتر از فرهنگ ما را به سمت تجارب مشترک میبرد، که آن تجارب درک ما از جهان را شکل میدهد. این گروهها میتواند شامل گروهی باشد که در آن به دنیا آمدهایم؛ خانواده، مثلاً گروه جنسیتی که به آن تعلق داریم، گروه نژادی، ملیت، طبقه و یا دین؛ و یا حتی گروههایی که به آن میپیوندیم و یا بخشی از آن میشویم. مثلاً، نقل مکان به یک منطقه جدید، پذیرفت سبک جدیدی از لباس پوشیدن، تغییر در وضعیت اقتصادیمان، و یا شیوه استفاده از یک فناوری، میتواند به ما یک فرهنگ تازه بدهد. وقتی درباره فرهنگ به این شکل وسیع فکر میکنیم، به این نتیجه میرسیم که همه ما در آن واحد به چندین فرهنگ تعلق داریم. آیا با این نکته موافقید؟ این تعریف از فرهنگ بر شما چگونه صدق میکند؟
علیرضا کنگرلو
اینکه میگویند «فلانی آتش به سرمایهاش زده» حتما به این معنا نیست که بنزین روی کاشانهاش بریزد و هست و نیستش را بسوزاند؛ اینکه تکه زمینی که ارث پدری بوده، میفروشد که اسباب و اثاثیه خانهاش را نونوار کرده یا مایحتاج یومیهاش را تأمین کند، همان آتشزدن به سرمایه است.
زمین، سرمایه است و مایحتاج زندگی، هزینههای جاری. بدیهی است که هیچ عقل سلیمی سرمایه را صرف هزینههای جاری زندگی نمیکند و اگر چنین اشتباهی هم مرتکب شود، دور نیست زمانی که پی به اشتباه خود برده و از کرده خویش پشیمان شود. ایرانیان بیشتر از صد سال است که چنین برخوردی با سرمایههای خود دارند و هیچ نشانی از پیشمانی در کردارشان به چشم نمیخورد. سوختهای فسیلی را که سرمایه کهن این سرزمین است، از دل خاک بیرون میکشند و میفروشند و خرج میکنند، بیآنکه به فکر روز مبادا باشند که بالاخره سرمایه ته میکشد یا بیقدر و بیمشتری میشود؛ هر دو گزینه هم محتمل است. بیشک میدانیم منابع نفت و گاز محدودند و هر روز هم از میزانشان کاسته میشود و از سوی دیگر، سوختهای فسیلی به واسطه تأثیرات سوئی که بر زیستبوم کره زمین میگذارند، اگر جایگزین مطمئنی برایشان پیدا شود، جایگاه و ارزش خود را در صنعت و اقتصاد جهان از دست خواهند داد؛ چنانکه امروز شاهد گسترش سوختهای پاک و انرژیهای سبز هستیم؛ ازاینرو حتی این احتمال وجود دارد که زودتر از آنکه منابع نفت و گازمان تمام شود، بیارزش و بیمشتری بماند؛ پس چاره چیست و چه باید کرد؟ خرجکردن منابع و سرمایههای ملی در کشور به چنان مرز بحرانی رسیده که دیگر قطعا زمان و فرصت نداریم که چرخ را از نو اختراع کنیم و نسخههای بیمایه و فاقد پشتوانه اجرائی و عملیاتی ارائه دهیم. تنها گزینه پیشرو، گامزدن در مسیر تجربههای امتحان پسداده و به ثمر نشسته است. تجربه همانهایی که مانند ما منابع خدادادی دارند، چه در داخل کشورشان و چه در میادین مشترک؛ اما با نگاهی متفات، درآمدهای حاصل از فروش نفت و گازشان را در عوض هزینهکرد برای بودجههای جاری به کانالهای سرمایهگذاری هدایت کرده و امروز، فصل خوشهچینیشان رسیده؛ کشورهایی مانند نروژ یا همسایگانی مانند امارات و قطر.
نفت و گاز برای این کشورها سرمایه ملی بوده، سرمایه را سرمایهگذاری کردند و هزینههایشان را هم از کنار همان سرمایهگذاریها تأمین میکنند؛ نگاهی که شاید در کشور ما با راهاندازی حساب ذخیره ارزی و بعد هم صندوق توسعه ملی گامهای نخستینش برداشته شد؛ اما از همان گام نخست و قدم اول فراتر نرفت؛ چراکه این مهم، نیازمند عزمی ملی و خواستی همگانی است؛ اینکه منابع ملی را به کانال سرمایهگذاری هدایت کنیم تا حق آیندگان را هم حفظ کنیم و سهم آنها را هم پیشخور نکنیم، نیازمند همراهی و همگامی همه سیاستگذاران و تصمیمگیران و مجریان است. صندوق توسعه ملی در مدت قریب به سه سال گذشته سعی بر آن داشته تا این مفهوم را برای تمام ارکان اقتصادی کشور تبیین و تفهیم کند که کارکرد و اساسنامه این صندوق، ایفای نقش در کسوت یک صندوق بیننسلی است تا منابع ملی را سرمایهگذاری کرده، خلق ثروت و ارزش کند و در نهایت، هم ساکنان امروز و هم اهالی فردا را منتفع سازد؛ اما نهتنها شاهد همراهی و همگاهی نبوده؛ بلکه تمام انرژی و ظرفیتهایش را صرف آن کرده تا سنگهایی را که پیش پایش نهادهاند، بردارد؛ آنهم برای آینده فرزندان این سرزمین. افق روشن صندوق توسعه ملی که با عنوان حکمرانی نوین مطرح شد و چشماندازش وصول مطالبات ملی و معوق و هدایت در راستای ارزشآفرینی برای مردم ایران بوده، امروز به جنگی فرسایشی بدل شده است.
و اما در میانه این کشمکش، آنچه ذبح میشود، منفعت مردم ایران است و بدونتردید برنده بازی، همسایگانی هستند که از تعلل و بیعملی ما سود میبرند؛ سرمایهگذاری صندوق توسعه ملی در میادین مشترک نفت و گاز به منظور افزایش برداشت از منابعی که همسایه با تمام توان و ظرفیت از آن برداشت میکند، فرصت طلایی برای خلق ثروت و افزایش سرمایه و منابع ملی بود؛ فرصتی که با تنگنظری و بخشینگری به اضمحلال رفت و تنها کشورهایی را که با آنها میادین مشترک داریم، شادمان کرد؛ کشوری مانند قطر که میدان گازی پارس جنوبی را با ما به اشتراک دارد، نهتنها با تمام توان و ظرفیت در حال برداشت است؛ بلکه همواره و هرروزه سرمایهگذاری در این میدان را افزون میکند تا کاهش افت فشار در پی برداشت مستمر، حجم تولید و صادراتشان را کاهش ندهد؛ اما ما در این سوی مرز تنها اقدامات آنها را به نظاره نشستهایم و قدم از قدم برنمیداریم. بحمدالله توجیهها و بهانهها جور است: کشور در شرایط تحریم است و توان سرمایهگذاری تازه را نداریم و الخ... . اما صندوق توسعه ملی دقیقا در چنین شرایطی طرحی را ارائه داد که حجم بالایی از سرمایهها را به میادین مشترک نفت و گاز گسیل میکرد و حاصلش افزایش برداشت درخورتوجه از میادین بود که هم سرمایه ملی را افزون میکرد و هم با پرداخت سهم دولت، گشایشی ایجاد میکرد و مرهمی میشد بر اقتصاد ملی؛ اما حیف و صد حیف که منفعت ملی فدای بخشینگری شد؛ اما همچنان در تلاشیم، برای گشایشی در این هدف والا، برای ایران و مردم ایران
حنیف غفاری