امروز یکی از ابزارهای شناختی معکوس یا معکوسسازی شناختی، بهوسیله روشنفکران پیرامونی یا مسئولان غیرانقلابی استفاده از کلمه ابتذال و مبتذل علیه مفاهیم، نهادها و گونههای گوناگون و بهویژه مفاهیم فرهنگی و هنری در جبهه انقلاب است.
دستاویز دیگر سلیقه مردم است وباز ابزار عرف وهمچنین استفاده مغرضانه و جاهلانه ازفرم و ساختار که دستاویز گریز از تکالیف الهی انقلابی است.پس دیگرکافی نیستما ازابتذال سخن بگوییم. لازماست ازابتذال به نحو مبتذل حرف نزنیم و فرهنگمندانه و دانشورانه سخن بگوییم. معنای ایجابی این گزاره آن است که باید درک دینی، علمی و مضبوط و فلسفی از مفاهیم این قلمرو گفتوگوی هنر و زیباییشناسی وفرهنگ چه ادبی و چه سینمایی داشته باشیم. سواد ما اطلاعات مغشوش شبکههای مجازی و عنود و به اندازه برکهای به عمق یک بند انگشت نباشد.ابتذال گاه فرو کشیدن مفاهیم والاست تا سطح فهم عوامانه. اگر ما علل یک بحران پولی یا سیاسی مثل تورم در ایران یا اعتراضات دانشگاههای آمریکا را بدون ادراک و شناخت پیچیدهاش، صرفا در حد اغوا و اطلاعات مضحک و معکوس و تبلیغات بیبیسی یا ایراناینترنشنال پایین آوریم، حق داریم نقش یک مرد و زن عامی عصبانی از گرانی را ایفا کنیم که خود علمی درباره حقیقت مشکلات و چرایی آنها ندارد و او را پرکردهاند تا با علتی جعلی، ظاهری، خصمانه و غیظآلود کاسهکوزهها را بر سر انقلاب بشکند؛ خوب این تقلیل به معنی آن است که تن به ابتذال دادهایم.
نادیده گرفتن بیان هنری
اگر ما عوامل بیان هنری را ندیده انگاریم و با عناصر ضدهنری و لغو، مردم را با لفاظی سرگرم کنیم، کار مبتذل کردهایم. اگر در ساختار یک فیلم با نادانی در حرکت دوربین، جای دوربین، تعداد نما و اندازه ضروری آن و... کار را سرهمبندی کرده و چنین فیلم بسازیم هم به ابتذال درغلتیدهایم.اگر برعکس از کلمه تقلیل هنری سود جوییم تا به امری که واجد معنای انقلابی است، تهمت تقلیل هنری بزنیم و دانش عمیق جهانشناسی نداشته باشیم و از فلسفه قدرت و نسبتهای آن درکانون و پیرامون و جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی بیخبر باشیم، این هم کاری مبتذل است.فیلم و سریال میتواند شاهکار نباشد اما مسلما مبتذل بهشمار نیاید... . در ایران فهم سطحی با سواد اندک و مطالعه ناچیز و تکرار شنیدههای این و آن و ناتوان از اطلاعات درست و ژرفابین و پژوهیده در همه عرصههای روشنفکری ازجمله سرهمبندیها در عرصه بحث شعر و فیلم و رسانه غوغا میکند و همین ابتذال مخالف ابتذال، چماق سرکوب شعر نیمایی و ظرفیت عظیم شعر سفید و نیز یکی از دو بهترین جریان سبک اصیل ایرانی در سینمای داستانگو و مستند، یعنی سبک رویکردگرای مشترک بین سینمای کیارستمی و حاتمیکیا (در دیدهبان و مهاجر) و مستندهای آوینی بوده که گاه حتی از سوی خود کیارستمی هم ارزش واقعی این سبک و مشترکات ساخت آثاری مثل کلوزآپ و قضیه شکل اول، شکل دوم و همشهری و مشقشب و اولیها و ... با مستندهای روایت فتح و سینمای داستانی دیدهبان و مهاجر مورد مداقه وسیع قرار نگرفته است. چیزی که محصول فضای ادراک نو از هندسه هستی، از زندگی، از واقعیت، از لمس انسان واقعی، از تماس با امر طبیعی جامعه، از هنر، از تصویر از سینما بدون بزکهای پیشپاافتاده هالیوودی بود و در هوای انقلاب اسلامی و شرایط جدیدی زاده میشد که آزادی نگاه از محبس تقلید غرب و اعتمادبهنفس و استقلال و ارزشهای نو فراهم آورده بود؛ اما نه فقط این تاثیر نیروی عظیم انقلاب در سوق دادن هنر به سمت لمس واقعیت در سطوح گوناگون و گونههای مختلف درک نشد و علت گرایش به خیرهشدن به زندگی واقعی و مردم که در روشها و سبکهای گوناگون فیلمسازی: مستند، مستند داستانی، داستانی و سینمای همگانی یا خاص در فهم نگنجید، بلکه هرکس بنا به فهم کهنه خود و با معیارهای تقلیدی لقب مبتذل به کارهایی داد که با ایدئولوژی غربگرا و تقلیدیشان جور نبود.
و از حسد کار آوینی را دستهای ودسته دیگر کار کیارستمی را وگروهی کار حاتمیکیا و البته ضدانقلابیون روشنفکر از خشم جذابیت عامهپسند اخراجیها، کار ده نمکی را مبتذل معنا کردند.
منتقدان شومن در قلمرو فرهنگ
تاثیر نگاه بس عوامفریبانه پارهای منتقدان شومن یکسره کار را به ابتذال از فهم ابتذال در قلمرو فرهنگ انقلابی و هنر کشاند. این کژفهمی درباره هنر کیچ هم وجود دارد که فقط ظاهر آن مبتذل است و ذهن مبتذل ارزشهای این عامهپسندی را در مقام قدرتهای خود ویژه بیانی درک نمیکند، چنان که ارزشهای بیبدیل مردمشناسی فرم و زبان اخراجیها یا سبک سینما /منبر دهنمکی در رسوایی ورستگاری رابمثابه قالب انتقال معارف اصیل درک نمیکند.چرب و شیرین رشوههای سینمای غرب و تاییدات روشنفکری به منتقدان کم سواد و شهرت ناحقی که به اسم منتقد طرفدار انقلاب در شبکههای رسانه بصری زیرسازی میشود مایه ترویج نقد پیرامونی یا بوروکراتیک چون دو لبه یک قیچی است که اعماقش ریشه در سموم آمریکایی دارد. این منتقدان قصد تکرار همان کلیشههای مرده فهم آمریکایی را دارند که سبب خودباختگی و فضلفروشی وارداتی با بضاعتی ناچیز به افاضات گمراهکننده تبدیل میشود و سینمای آینه فرهنگ دینی و انقلابی را مبتذل نام مینهد. اما همانطور که اختراعات مستقل آویزان مصرف محصولات غرب نیست سبک مستقل ایرانی در سینما هم از زندگی ایرانی نشاُت میگیرد. چه سبک کیارستمی و هالیوودستیزی ذاتی او باشد و چه سبک مهاجر حاتمیکیا که باز چهره دیگری از سینمای ایرانی، ممزوج با زندگی روح ایرانی در لابلای واقعیتهای روزمره ولو در جنگ و در جبهههاست یا مستندهای روایت فتح که شکل شدید حضور جانبازانه درعریانترین سیمای زندگی واقعی مردان ما بر لبه شهادت است و چه سینمای مردمگرای دهنمکی که دغدغه دین و انقلاب دارد و اصلا آگاهانه میخواهد وعظ کند و سینما منبر فرهنگ اصیل دینی و قرآن و روایات باشد و کاستیهای قصهگوییاش را این تجربه نو جبران کند.
صفبندی در برابر دهنمکی
در آثار دهنمکی همهجا زندگی روزمره ایرانی و سبک سهل و ممتنع و میراثهای ایرانی چون فرم تعزیه، شعر فیالبداهه، مینیاتور که قابش را میشکند.سیاهمشق در خطاطی ایرانی، ساختار قالی و گبه، بداههنوازی موسیقی ایرانی یا چون اخراجیها شگردهای نمایشهای ایرانی چون مضحکه و سیاهبازی و تقلید و دیگر نمایشهای ایرانی (در کارهای دهنمکی) در روح زنده و اصیل کار و لایه پنهانش نقش دارد و در اینجا تفکیکناپذیر با معنا و نگاه و محتویات کار، فرم اصیل است و یک تناسب انتزاعی بیروح همچون سوءتفاهمی هلاکتبار برای حیات اثر هنری نیست.کسانی که قادر به درک تفاوت ساختاری رستگاری با اثری از برسون و اهداف ماهوی متفاوت این دو نیستند، نمیدانند رستگاری کارش بیان مردمی و روایت حقایق ماورایی و برزخی است و از نظر معنا یا بیان اصلا مبتذل نیست. اما با دهنمکی بهعنوان صدای دینی و انقلابی سینمای ایران عناد دارند.جرم دهنمکی ابتذال نیست، استفاده از سینما و داستانگویی در مقام منبر و ناظری است واعظ. کفر و نفاق از وعظ بدش میآید اما انسان متعارف و مومن به وعظ نیازمند است اما ۴۵سال تفکر شبهمدرن اروپایی از یکسو و نیز تبعیت از قواعد آمریکایی که گاه با فریب، صورتک انقلابی هم به چهره زد، علیه یک زبان ایرانی شوریدند و اجازه ندادند تجربه مستقل زنده بماند و معیارهای تکصدایی هالیوودی را حاکم کردند. در حالیکه عقل، دستکم موجودیت متنوع سبکها و زیست سبکهای بومی نو را در کنار تجربههای دیگر لازم میشمرد. نگاه ضدانقلابی از کلمه ابتذال بسیار سود جست. با کمدیهای مبتذل نجنگید، با اخراجیها تا توان داشت جنگید و کمپین تشکیل داد، چرا؟ چون مبتذل بود؟ نه! چون اثرداشت وحق بود چون علیه آثار صدبارمبتذل جریان اعتراضی راه نینداختند. اما تشدید صفبندی و رفتن گروه بزرگی از سینماروها به جبهه دینگریزی از۸۸ به بعد و برباد رفتن استحاله از درون و نفوذ سلیقه نیستانگار حتی در کمدیها و خندیدن با فساد و خندان شدن از فساد، سینمای مبتذل راقوی و سینمای شریف دهنمکی را با مشکلات بیربط به سینما روبهرو کرد.
ابزار سیاهنمایی در برابر سینمای تجربی
صفبندی گوبلزی و تبلیغات دروغ در برابر این استعداد مردمی از جنس همان رفتار خشن روشنفکران مخالفخوان با سینمای رویکردگرای کیارستمی بود. میخواستند سبکهای عامهپسند یا تجربی و آوانگارد واقعگرا را که ابزار سیاهنمایی نیستند، در نطفه خفه کنند و با لقب نابلدی و ابتذال نابودشان سازند. آنها هرگز با شعورخالص زیباییشناختی به این سبکها ننگریستند؛ با شعور جنجالانگیزی سیاسی به آنها توجه کردند و ویرانشان کردند. درحالیکه منتقدان اصیل قرار است با شناخت عمیق، ظرفیتهای نو در همه انواع هنر سینما را تشخیص دهند. درسینمای دهنمکی این وجه همان زبان مردمی در دینپروری و گونه خاص سینما/منبر در انقلاب دینی امروزی برای انتقال معارف الهی در جامعه مدرن برای مخاطبانی بود که از سبک زندگی بیرحمانه و کافرانه و ضداخلاقی به عرفان و ایمان قرآنی و اهل البیتی پناه آورده بودند.
عقلانیت در مدیریت سینما
مدیران لیبرال همدست این خواست منتقدان و شبهروشنفکران غربزده به آنان در سرکوب این سینما و جوسازی و کمپینگ ضد دهنمکی و هجوم نقد ویرانگر کمک کردند اما درباره سرکوب رویکردگرایی کیارستمی هم دو سر نقد آمریکایی چه با صورتک منافق مدافع جمهوری اسلامی و چه با هویت شبهروشنفکری غربزده به سبب همین گریز کیارستمی از دشمنی با انقلاب مردم و اصالت آن و سبک موقرنگاه متفاوت او باغربزدههایی نظیر فرهادی، پناهی و...با سینمایش به مخالفت درمطبوعات و جشنوارههای جهانی برخاستند. اما کارگزاران قدرتمند غربگرایی و تفکر پیرامونی در سینمای ایران به سود وابستگی دیدگاهی به سینمای آمریکا کوشیدند رویکردگرایی اصیل ایرانی را سرکوب کنند.اینها معنای حقیقی نوعی ابتذال هولناک با پوشش روشنفکری در سینمای ما و عواقب شوم آن است. بله؛ میتوان ظاهرا مخالف ابتذال بود اما با شیوه مبتذل هولناکتری علیه نیروی رشد مستقل سبکهای آوانگارد یا مردمی جنگید. همه کسانی که با ونگوگ جنگیدند و او را مبتذل خطاب کردند، روشنفکرترین منتقدان زمان خود بودند!مدیریت سینمای ایران اگر عاقل باشد، میداند سبک دینی انقلابی در سینمای ما که به انبوه مسلمانان معرفت ببخشد و با موعظه جذاب روح آگاهی دینی و انقلابی وایمان به عالم غیب وفرهنگ شیعی را درآنها زنده نگه دارد، چقدر ضروری است و قدر سینمای دهنمکی را که سینمایی متفرد است میداند. ترکیه ید طولایی در اختصاص میراثهای هنری و مفید ایران چون مولانا دارد. حالا معنای دعوت از او پیش وپس ازسریال رستگاری چیست؟چون اونابلد است ورستگاری سریال بدی است؟ یا میخواهد برای مخاطبان مسلمان خود جذابترین کار مذهبی اصیل را انتخاب کند؛ نه کاری جعلی که یک کارگردان بیایمان اما دارای مهارت تکنیکی میسازد، بلکه کاری با روح و جان مومنانه که حریفش به دل بنشیند وبا تکنیک پرجلوه و کارگردانی لایهمندی که سادگی را با زیرساخت معرفتی قوی که باورپذیر و موثرباشد و این رسواگر نقد ونظری است که متوجه نمیشود،نباید برای سنجش کار مذهبی بهدنبال افراد منزجر از دین یا بیاعتنا به هنر اسلامی رفت و نظر این گروهها که در هرحال از نظر دینی مبتذل است، مناط نیست،بلکه مخاطب انبوه مسلمان استکه روشنفکرتکنیکزده مدعی مسلمانی رامحک میزند.این استکه درمحیط خانوادههای اصیل مذهبی نظرسنجی یک وعظ یا فیلم دینی جذاب وریشهداریک نتیجه دارد ودر میان مردم سکولار نتیجه معکوس.