سید محمدعماد اعرابی
«جوزف گوبلس» بیشتر به دلیل نقش رسانهایاش در آلمان نازی و همراهیاش با هیتلر شناخته میشود اما او در شکلگیری شمایل امروزین افتتاحیههای بازیهای المپیک نیز نقش ویژهای داشته است.
در واقع این گوبلس بود که با ایده «کارل دایم»، مدیر برگزاری بازیهای المپیک 1936 برلین برای راهاندازی مشعل المپیک موافقت کرد و برای اولین بار چنین مشعلی در بازیهای المپیک روشن شد. 3422 جوان دونده از نژاد آریایی(نژادی که هیتلر معتقد به برتری آن بود و خاستگاه اصیلش را آلمان میدانست) مشعلهای روشن را در مسافت 3075 کیلومتری از معبد هِرا در کوه اُلمپ (بلندترین کوه یونان) تا ورزشگاه برلین حمل کردند. «لنی ریفنشتال» فیلمساز رژیم نازی این مراسم را به تصویر کشید و پیش از روشن شدن مشعل، سخنرانی «آدولف هیتلر» به صورت رادیویی و زنده در سراسر جهان پخش شد.
«کریس باولبی» خبرنگار بیبیسی(BBC) در گزارش خود درباره این مراسم نوشت: «[حمل مشعل] توسط رهبران حزب نازی با دقتی بسیار برنامهریزی شده بود تا تصویر رایش سوم[حکومت آلمان به ریاست هیتلر] را به عنوان دولتی مدرن و از نظر اقتصادی پویا با نفوذ بینالمللی رو به رشد نشان دهد.» همه چیز در المپیک 1936 برلین نمایشی از شکوه و عظمت آلمان نازی بود. «گرنتلند رایس» نویسنده مشهور ورزشی که بازیهای آن دوره را پوشش میداد؛ در گزارش خود از مراسم افتتاحیه نوشت: «مراسم افتاحیه المپیک یازدهم با کیلومترها رژه دستههای یونیفرمپوش، بیشتر شبیه جنگ دو دنیا بود تا بازیهای المپیک.»
آن روز «کمیته بینالمللی المپیک» در خدمت فاشیسم بود و «آوری بروندیج» رئیس آمریکایی وقت این کمیته بزرگترین مدافع هیتلر برای میزبانی المپیک 1936 بود. او یک تنه در مقابل «جنبش تحریم آلمان نازی» ایستاد و با شعار «سیاسی نکردن ورزش»، «ورزش» را در تار و پود سیاست وارد کرد. بروندیج هدیهای گرانبها به هیتلر داد تا رژیم نژادپرستانهاش را در سطح جهان مشروعیت ببخشد.
١٢ سال بعد پس از دو دوره توقف بازیهای المپیک در ۱۹۴۰ و ۱۹۴۴ به دلیل جنگ جهانی دوم؛ وقتی کمیته بینالمللی المپیک بازیها را دوباره از سال ۱۹۴۸ شروع کرد همان رسوم ابداع شده توسط نازیها را نگه داشت فقط با این تفاوت که به جای شکل و شمایل فاشیستی، جلوههای مبتذل و مستهجن فرهنگ غربی را در جشنها و مراسمات گذاشت. ارزشهای فاشیستی با ارزشهای غربی در دوره جنگ سرد جایگزین شد و المپیک به مسیر خود برای همسانسازی فرهنگی کشورها با ارزشهای فرهنگی قدرت غالب ادامه داد.
المپیک پاریس جدیدترین پرده از نمایشهای سخیف المپیک است که در سیر نزولی خود به ایستگاهی تازه رسیده و از آنجا که برای انحطاط اخلاقی بشر پایانی متصور نیست، بیش از این نیز تنزل خواهد یافت. در این مراسم سفلگانی که در طول تاریخ بشر غالبا در پستوها خزیده بودند، آشکارا بر صدر نشستند و مجلسگردان معرکهای جهانی شدند. این حجم از فرومایگی، حتی در غرب دینزدایی شده نیز هضم نشد و معترضان را در تظاهراتی گسترده به خیابانهای پاریس کشاند. کشیشان فرانسوی به انتقاد از این مراسم پرداختند و «توماس تارابا» معاون نخستوزیر اسلواکی پس از آنکه اعلام کرد به نشانه اعتراض در مراسم اختتامیه المپیک پاریس شرکت نخواهد کرد، گفت: «این المپیک در یک دنیای عادی برای همیشه به عنوان یک نماد نفرتانگیز از انحطاط انحرافی که از زیبایی ورزش سوءاستفاده و آن را به تئاتر سیاسی مترقی تبدیل کرده، باقی خواهد ماند.»
المپیک 2024 پاریس از جهتی دیگر نیز درست مثل المپیک 1936 برلین بود. کمیته بینالمللی المپیک همانطور که به هیتلر و رژیم نازی مشروعیت بخشید این بار نیز به رژیم صهیونیستی مشروعیت بخشید و علیرغم همه اعتراضات به این رژیم و جنایاتش در غزه هرگز مانع حضور آن در بازیها نشد. کمیته المپیک فلسطین دو بار طی نامهنگاری با کمیته بینالمللی المپیک خواستار محرومیت رژیم اسرائیل از حضور در المپیک پاریس شده بود. آنها در نامهشان نوشته بودند: «ورزشکاران فلسطینی، بهویژه ورزشکاران غزه، از عبور و مرور امن محروم هستند و به دلیل جنگ آسیب زیادی دیدهاند. تقریباً ۴۰۰ ورزشکار فلسطینی جان باختهاند و تخریب اماکن ورزشی وضعیت اسفناک ورزشکارانی را که در حال حاضر تحت محدودیتهای شدید قرار دارند، تشدید میکند.» اما تقریبا هیچ ترتیب اثری به این درخواستها داده نشد. رژیم صهیونیستی از زمان آغاز جنگ علیه غزه 9 ورزشگاه این منطقه را با خاک یکسان کرده و 90 درصد زیرساختهای ورزشی نوار غزه را نیز نابود کرده است. این موارد جدای از تخریب حدودا 300 زمین فوتبال در کرانه باختری است. رژیم صهیونیستی همچنین طبق گزارشها و تصاویر منتشر شده با اشغال ورزشگاه قدیمی «یرموک» و یک ورزشگاه دیگر در باریکه غزه، آنها را به بازداشتگاه تبدیل کرده است. برخورد سهلگیرانه کمیته بینالمللی المپیک با جنایات اسرائیل در حالی است که آنها نزدیک به یک سال پیش به دلیل اشغال سازمانهای ورزشی اوکراین توسط روسیه، کمیته المپیک این کشور را تا اطلاع ثانوی تحریم کردند. وقتی درخواستها برای تحریم اسرائیل در المپیک 2024 پاریس بالا گرفت «توماس باخ» رئیس کمیته بینالمللی المپیک با همان استدلالی که خلفش «آوری بروندیج» برای حمایت از هیتلر به کار برد به کمک رژیم صهیونیستی شتافت و سیاست را از ورزش جدا دانست. او با این استدلال نخنما حتی چشم خود را بر قوانین کمیته بینالمللی المپیک بست و از همین رو مورد انتقاد روزنامه اسپانیایی «آس» قرار گرفت: «قوانین IOC (کمیته بینالمللی المپیک) اجازه نمیدهد ورزشکارانی که در جنگ علیه کشوری حضور داشتند در المپیک باشند ولی بسیاری از ورزشکاران اسرائیلی سربازان این نظام هستند که در حمله به خاک فلسطین شرکت داشتند.»
این بار شعار «ورزش از سیاست جداست» به سربازان ذخیره ارتش اسرائیل که در جنگ غزه به کار گرفته شده بودند این فرصت را داد تا یونیفورمهای خونی نظامی خود را دربیاورند و به جایش لباسهای ورزشیشان را برای حضور در المپیک پاریس بپوشند. همانطور که با جشنها، رسوم و قوانین بازیهای المپیک «ورزش» از «فرهنگ» جدا نشد، با اعمال استانداردهای دوگانه، از «سیاست» نیز جدا نبود. ابررویدادهای ورزشی مثل المپیک و یا جامجهانی، دستکم در کارکرد معاصرشان شبیه اسبهای تروایی هستند که برای نفوذ در قلمروی «فرهنگ»، «سیاست» و حتی «اقتصاد» کشورهای عضو ساخته شدهاند. آنها به خرج دولتها اما به سود شرکتهای خصوصی برگزار میشوند.
قرار بود هزینه برگزاری المپیک ۲۰۰۴ آتن ۱.۳ میلیارد دلار تمام شود اما پس از برنامهریزیها برای آن این هزینه به ۵.۳ میلیارد دلار افزایش پیدا کرد؛ با اتمام بازیها یونان چیزی حدود ۱۴.۲ میلیارد دلار هزینه کرده بود و رکورد کسری بودجه در این کشور شکسته شد؛ یونان به مدت ۶ سال در یک بحران بدهی فرو رفت.
دولت کانادا برای برگزاری المپیک زمستانی ۲۰۱۰ ونکوور بیش از ۶ میلیارد دلار از بودجه عمومی خرج کرد اما طبق گزارش مؤسسات معتبر مالی و حسابرسی عایدی ونکوور از این بازیها برخلاف همه پیشبینیها فقط حدود یک میلیارد دلار بوده است. کاهش شدید بودجه عمومی باعث شد که همان زمان در ونکوور ۸۰۰ معلم از کار معلق شوند. مجموع مخارج المپیک ۲۰۱۲ لندن بیش از 14 میلیارد دلار تمام شد که بدهیهای نجومی و مالیاتهای بیشتر را برای مردم انگلستان به یادگار گذاشت اما در عوض صاحبان صنایع و شرکتهای خصوصی با جیبهایی پر از پول، ضیافت المپیک را ترک کردند. در رویدادهایی مثل المپیک؛ ورزش، ورزشکاران و مردم تقریبا آخرین مواردی هستند که شاید مورد توجه قرار بگیرند.
درست همان زمان که بازیهای المپیک، جامجهانی و جامهای قارهای برگزار میشود و چشمان همه به ورزشگاهها دوخته شده است؛ خارج از ورزشگاهها یک بازی به مراتب مهمتر در جریان است. بازیای که در آن منابع عمومی به یغما میرود، عدهای فقیرتر میشوند، عدهای شغل و سرپناهشان را از دست میدهند و عدهای حتی سرکوب میشوند و جان میدهند. زمان برگزاری رویدادهای بزرگ ورزشی برای رژیمی مثل اسرائیل همیشه فرصت خوبی برای جنایت و جنگ بوده و برای بسیاری از کشورهای دیگر از جمله کشورهای میزبان نیز فرصت خوبی برای سرکوب مخالفان و یا اعمال سیاستهای سختگیرانه اقتصادی به سود صاحبان ثروت بوده است.
توماس سمسون، عکاس فرانسوی در جریان بازی نهائی جام ملتهای اروپا 2016 میان دو تیم فرانسه و پرتغال عکسی به یادماندنی و فوقالعاده را از فراز یکی از ساختمانهای بلند پاریس ثبت کرد. تصویری از شهر پاریس که هواداران فوتبال را در مقابل تلویزیونی بزرگ، پای برج ایفل و مشغول تماشای بازی فینال نشان میداد؛ اما با فاصلهای نسبتا اندک پشت آن تلویزیون بزرگ، پلیس فرانسه مشغول سرکوب معترضان به سیاستهای دولت این کشور بود و دود گازهای اشکآور به آسمان بلند شده بود. آن تصویر، استعارهای گویا از شرایط امروز ماست؛ از این منظر ابررویدادهای ورزشی مانع دیدن بسیاری از حقایق دنیای ما میشوند؛ آنها به معنی واقعی کلمه سرگرمیاند!
عملیات روانی علیه صهیونیستها و چند نکته
مصطفی منتظر
پس از پیام رهبر معظم انقلاب برای شهادت اسماعیل هنیه، پاسخ ایران به رژیم قطعی دانسته شد. اما پروبال دادن به آن توسط برخی مسئولان کشور و سپس اخباری که در رسانههای داخلی و خارجی منتشر شد، موضوع را برای جامعه داخلی اشغالگران تبدیل به یک ترومای روانی کرد. کلیدواژه «حمله چندجانبه» توانست آرامش روانی صهیونیستها را به هم بریزد. برخی اخبار داخلی رژیم مثل تحویل تلفن ماهوارهای به وزرا و سخن از قطع احتمالی برق برای سه روز هم شرایطشان را بغرنجتر کرد. کار به جایی رسید که تمامی مقامات اصلی رژیم مانند نتانیاهو، گانتز، گالانت و... درباره «قدرتمند بودن» رژیم و توانایی برای دفاع از خود سخن بگویند تا شاید این اضطراب عمومی کمی کاهش یابد. اخبار داخلی رژیم از سطح شبکههای اجتماعی و سرریز آن در شبکههای تلویزیونی صهیونیستی نشان از افزایش دامنه و عمق ترس در داخل آن جامعه دارد. این، قطعا بخشی از پازل پاسخ ایران به خبط رژیم در قضیه تروریستی تهران است. البته باید امیدوار بود که اصل حمله بتواند این ترس را نه کاهش که افزایش هم بدهد و یک بار برای همیشه نشان بدهد که عبور از خط قرمزهای ایران چه معنایی خواهد داشت. طبیعتا پاسخی مشمول ضربه واقعی و اساسی به رژیم، پاسخ طرف مقابل با احتمال بالا را دربرخواهد داشت اما ما در این لحظه مجبور به ورود به این دالان حساس و استراتژیک برای دفاع از خود و آینده خود هستیم. با این همه باید دقت داشت که اولا آماده کردن افکار عمومی داخلی در این لحظه بسیار مهم و اساسی است. وجود یک سخنگوی واحد از طرف نیروهای مسلح برای بیان لحظه به لحظه رخدادها (با حفظ مسائل امنیتی و نظامی) یکی از لوازم این موضوع است. شخصی باصلابت که هم خبر بدهد و هم در صورت نیاز تهدید کند. ثانیا باید به یاد داشت که در روزهای مابین ترور شهید زاهدی در دمشق تا پاسخ ایران در وعده صادق، یک عملیات پردامنه تروریستی در مناطق مرزی شرق کشور صورت گرفت تا نیروهای نظامی را معطوف به خود کند. باید دقت داشت که آن نیروی ملعون که گوش به فرمان صهیونیستهاست، هنوز هم در آن منطقه حضور دارد و ممکن است از این دست موارد در داخل کشور دوباره در دستور کار دشمن قرار گیرد. پس موارد حفاظتی و نظامی در این سطح هم باید افزایش یابد. ثالثا مسیر دیپلماتیک و گفت وگو به ویژه با کشورهای منطقه باید با همین قوت و حتی بیشتر ادامه پیدا کند تا هرگونه ورود به مناقشه توسط این کشورها منتفی باشد. رابعاً انتشار مکرر اخبار غلط درباره زمان و شدت انتقام در فضای داخل کشور، دقیقا به همین شکل که این شبها در شبکههای اجتماعی میبینیم، میتواند به خستگی اطلاعاتی مخاطبان منجر شود و جذابیت موضوع را از بین ببرد. وقتی یک موضوع با اخبار غلط همراه شود، اهمیت آن در نظر مخاطبان کم میشود. به این صورت که مخاطب به این نتیجه میرسد که موضوع مهم نیست و ارزش پیگیری ندارد، زیرا اطلاعات ضد و نقیض و نادرست زیادی درباره آن منتشر میشود. همچنین در برخی موارد، انتشار اخبار غلط میتواند به پیامدهای قانونی منجر شود. بهخصوص در شرایط کنونی کشور و با توجه به تنشهای منطقه، بیدقتی در انتشار اخبار امنیتی و نظامی علاوهبر ایجاد اختلال در آرامش روانی جامعه، میتواند تبعات قانونی هم داشته باشد که باید از سوی دستگاه های مربوطه نظارتی و رسانه ای کنترل لازم انجام شود.
رژیم صهیونیستی با تصور قدرتنمایی، کمک به حل اختلافات و شکافهای داخلی و سرپوش گذاشتن بر شکست در برابر مقاومت مردم مظلوم غزه و دست نیافتن به هیچ کدام از اهداف اعلامی در جنگ ۱۰ ماهه در برابر رزمندگان مقاومت اسلامی، پس از دریافت چراغ سبز از حامیان امریکایی خود در سیرک برنامهریزی شده برای نخستوزیر جنایتکارشان در سفر به امریکا، مجاهد بزرگ و نستوه و رئیس دفتر سیاسی حماس را در تهران به شهادت رساندند.
این اقدام تروریستی زمینه مجازات سخت علیه صهیونیستها را در این شرایط سخت و پیچیده گرفتاری آنها در بن بست غزه و فشار چند جبههای مقاومت فراهم کرد و جمهوری اسلامی ایران با درخواست مردم شریف و غیور خود و اجماع تمامی گروهها و جناحهای سیاسی و زمینهسازی حقوقی و منطقی در عرصه جهانی، در حال آماده شدن برای عملیات تنبیهی و بازدارنده است. عملیاتی که هنوز انجام نشده، اما نه تنها موجبات وحشت و اضطراب صهیونیستها، بلکه خسارت سنگین حامیان امریکایی و اروپایی آنان را نیز فراهم آورده است.
در آستانه این عملیات، صهیونیستها از شهروندانشان درخواست کردهاند نزدیک پناهگاهها باشند، ولی آنها چندین شبانهروز با اضطراب به درون پناهگاهها خزیدهاند، و فعالیتهای تولیدی در مناطقی از اراضی اشغالی کاملاً متوقف و موج جدید فرار از فلسطین اشغالی شروع شده است.
عواقب این اشتباه تاریخی و جنایت تروریستی صهیونیست فقط دامنگیر خودشان نبوده، بلکه بازار سرمایه و بورس در امریکا با سقوط سنگین و زیانهایی وحشتناک مواجه شده و حتی ارزش سهام غولهای فناوری جهان مثل گوگل، اپل، تسلا، متا، آمازون و مایکروسافت سقوط کرده است و فروش نفت به شرایط قابل مقایسه با دوران کرونا شده است که دنیا با افت تولید و کاهش مصرف اجباری مواجه بود.
در همین حال، یک جریان مرموز رسانهای در نقش پادوهای رژیم صهیونیستی، با هدف منصرف کردن ایران از انجام عملیات تنبیهی و بی فایده نشان دادن آن، به تردیدآفرینی پیرامون عملیات وعده صادق رو آورده تا به صورت ضمنی به صهیونیستهای وحشتزده و حامیان خسارت دیده آنان نیز دلداری داده و کمک کند.
در این شیطنت رسانهای، عملیات وعده صادق زیر سؤال رفته و شدت ضربات و اثر آن بر صهیونیستها انکار یا کوچک نمایی میشود تا به رفع اضطراب صهیونیستها کمک و به مخاطب داخلی نیز بیفایده بودن عملیات جدید را القا نمایند.
در این سیاست موذیانه، آنچه مورد غفلت قرار گرفته حافظه تاریخی مخاطبان است که هنوز از عملیات وعده صادق که در تاریخ ۲۵ فروردین گذشته به تلافی حمله ناجوانمردانه و تروریستی صهیونیستها علیه کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق و شهادت سردار زاهدی و همراهانش، فاصله چندانی نداشته و ابعاد و پیامدهای آن عملیات و انفعال و وحشت صهیونیستها و حامیان آن را به خوبی به یاد دارند.
در این عملیات که با استفاده از پهپاد و موشکهای کروز و بالستیک انجام شد، دو مرکز مهم اطلاعاتی و نظامی رژیم صهیونیستی مورد اصابت پرتابههای ایرانی قرار گرفت و نه تنها سامانه یکپارچه پدافند هوایی که امریکا برای شکلگیری آن سالها سرمایهگذاری کرده بود، ناکارآمد از آب درآمد، بلکه سامانه چند لایه دفاعی صهیونیستها و مقابله همزمان بیش از ۲۰۰ فروند هواپیمای جنگی صهیونیستها و حامیان آنها نیز کاری از پیش نبرد. در این عملیات جمهوری اسلامی ایران توانست با طراحی و اجرای یک عملیات مرکب به رژیم صهیونیستی شلیک کند و آسیبپذیری آن را به اثبات برساند.
ارزش راهبردی این عملیات زمانی روشنتر میشود که بدانیم رژیم صهیونیستی قدرت هستهای منطقه غرب آسیاست که در این عملیات از حمایت و پشتیبانی سه قدرت هستهای جهان، یعنی امریکا، انگلیس و فرانسه برخوردار بود. گرچه این چند کشور در مقابله با حمله ایران در کنار صهیونیستها بودند، اما پس از حمله رسماً اعلام کردند که اشغالگران و غاصبان خاک فلسطین را در واکنش احتمالی به ایران همراهی نخواهند کرد. به صهیونیستها نیز توصیه میکردند از واکنش صرف نظر کنند و برای آرامسازی صهیونیستها به انکار ضربه دردناک ایران پرداخته و عملیات را شکست خورده نامیدند و صهیونیستها را پیروز میدان معرفی میکردند که خود نشانهای از برآوردهای آنان است. این عملیات نشان داد که جمهوری اسلامی هم سلاح و هم تجهیزات و هم شهامت و اراده شلیک مستقیم به اراضی اشغالی و زمینگیر کردن آن را دارد و هم ظرفیت و قابلیت تکرار آن را با شدت و گستره بیشتر دارد.
پس از این عملیات برخی کشورها که در گذشته در صف آشتی و ارتباط با رژیم صهیونیستی بودند و گاه در صفبندیهای منطقهای از جمهوری اسلامی فاصله میگرفتند، به دنبال تقویت روابط با ایران برآمدند و ادبیات محترمانه به کار گرفتند که نشان از اقتدار برآمده از این عملیات و اعتبار قدرت تهران داشت.
تنها بازخوانی و مرور بخشی از واقعیتهای این عملیات میتواند شیطنت پنهان شده در خط رسانهای دشمن برای تردید آفرینی پیرامون آن و توجه به وحشت امروز صهیونیستها هم درد ناشی از زخم کاری وارد شده به پیکر صهیونیستها را نشان دهد.
هوشمند سفیدی
جان نباشد، جز خبر در آزمون / هر که را افزون خبر، جانش فزون
با گرامیداشت یاد شهید “محمود صارمی” و همرانشان که در سال ۷۷ به دست طالبان به شهادت رسیدند، و نیز یاد “حسین فاطمی” که در عرصه خبرنگاری، جان به جان آفرین تسلیم کرد، ۱۷ مرداد “روز خبرنگار” را گرامی می داریم و به همه اهالی رسانه و خبرنگاران تبریک عرض میکنیم.
روزی که تنها در تکریم خبرنگار خلاصه نمی شود، بلکه به معنای لزوم گرامیداشت آگاهی، نقد و قلمفرسایی است؛ روزی که موید اهمیت کار خبرنگاری، آگاهی بخشی، و تأمین حق آگاهی مردم به عنوان یکی از حقوق مسلم شهروندی است. اگر ما به معنای واقعی کلمه، “خبر” را پاس بداریم، به این معنی است که از یکسو آن را حق هر شهروندی می دانیم تا از امور جامعه آگاه باشد و از سوی دیگو تکلیف حاکمیت می دانیم که اطلاعرسانی لازم را به مردم داشته باشد، آن گاه است که عملاً رکن چهارم دموکراسی را به رسمیت شناخته ایم؛ و در این حالت میتوانیم امید داشته باشیم که گامی به سوی آزادی رسانه و رسانه آزاد برداریم و بتوانیم در ارزیابی سالانه در این زمینه در رتبه های بهتری قرار بگیریم.
البته این در مسیر، باید خبرنگاران بتوانند در یک بستر صحیح و امن، به کار خبرنگاری بپردازند و در این راه از حمایت های قانونی و دسترسی آزاد به اطلاعات بهره مند باشند.
متأسفانه در حال حاضر، نه اطلاع رسانی صحیح داریم و نه اطلاع یابی صحیح، نه گاهی کافی به مردم می رسد و نه صدای ملت آن چنان که باید و شاید انعکاسی می یابد، و نه همه مردم به عدالت می توانند دسترسی لازم به آگاهی و خبر داشته باشند، گرچه امروز به مدد فضای مجازی و رسانه های اجتماعی و نوظهور، کمیت اطلاع رسانی بهبود یافته، لیکن تحقق عدالت رسانه ای و غلبه بر شکاف آگاهی به همت و اهتمام بیشتری محتاج است.
اینک که به مدد انتخابات اخیر، شاهد حضور رئیس جمهوری هستیم که به معنای واقعی کلمه، حامی خبرنگاران و خبرنگاری است و آنان را همکاران و هم پیمانان واقعی دولت در تحقق حق آگاهی مردم می پندارد، امید است ضمن اصلاح سیاست ها و رویکردها در این زمینه، به معنای واقعی، خبرنگاری و خبرنگاران را ارج نهیم و این بستر را برای رسانه ها فراهم کنیم تا با نقد قدرت، نظارت رسانه ای و انعکاس خواسته ها و انتظارات مردم، به یاری دولت بیایند؛ گرچه این انتظارات یکطرف قضیه است و طرف دیگر، اینکه ما خبرنگاران نیز باید با درک واقعی از انتظارات دولت و ملت، به مسئولیت اجتماعی و سیاسی خود بر پایه روزنامه نگاری انتقادی و توسعه گرا عمل کنیم.
در نهایت، “روز خبرنگار”، روز بسیار مهمی است که به طور نمادین میتواند مورد توجه باشد اما نباید فقط در این روز به این عزیزان توجه داشت و باید اراده واقعی برای حل و فصل مسائل آنان نیز باشد.
با خبرنگاران باید با مدارا و تحمل، تعامل کرد و نباید از انتقادات آنان آشفته شد، نباید مانع دریافت و نشر اطلاعات توسط آنان شد. تعامل و صمیمیت با خبرنگاران و رسانه ها می تواند گره گشا باشد.
شبث مسلمان شد، کافر شد و دوباره مسلمان شد. با علی بود، با معاویه بود، به امام حسین نامه نوشت، با ابنزیاد بود، تمایل داشت با مختار باشد ولی نشد و در نهایت با زبیریان نیز بود و شاید اگر عمرش کفاف میداد با دیگران نیز همراهی میکرد.
شبث را چگونه میتوان فهمید؟ آیا او در دل انسانی حقیقتگرا بود و خوب و بد را میفهمید، اما به لحاظ ضعف شخصیتی، اصل برایش قدرت و ثروت بود و دچار تعارض درونی شده بود و قدرتپرستی و مالدوستی بر وی غالب بود، چنانچه در جریان واقعه عاشورا نیز برای خاموشکردن ندای درونی خود، سعی کرد مانند دیگر فرماندهان لشکر بیرحم نباشد؟ یا او اساسا انسانی بود که به هیچ چیزی جز قدرت و ثروت خود اعتقاد نداشت و با درک موقعیت زمانه و گرفتن رشوههای کلان و گرفتن پست، هر کاری را برای صاحبان قدرت حاضر به انجام بود؟
شبث هرچه بود، درسی ماندگار در تاریخ از خود به جای گذاشت. شبثها نگاهشان به قدرت است، به اینکه چه کسی صاحب آن است. در شرایط چندگانگی یا دوگانگی قدرت نیز سعی در جلب رضایت همه اطراف دارند. از سویی پس از جنگ صفین با علی هستند و از سوی دیگر با معاویه نامهنگاری دارند. از سویی با حاکم کوفه هستند و از سویی به مختارنامه مینویسند. سعی میکنند همه را داشته باشند.
شبثها همیشه هستند. آنان حاضر به هزینهکردن برای هیچ گروهی نیستند، اما آمادهاند تا بر سر سفرهها بنشینند. با همه هستند، اما بهواقع با هیچکس نیز نیستند. با همه گروهها با افکار کاملا ناهمگون نیز سازگارند.
جناب پزشکیان، مراقب شبثها باشید.
محمدکاظم انبارلویی