«بهروز شعیبی» یکی از فیلمسازان نسل نوین سینمای ایران است که در همان اولین فیلم بلند سینماییاش، یعنی «دهلیز» ذوق سلیم و استعدادش را در خلق فیلم خوب و تأثیرگذار نشان داده بود. شعیبی با فیلمهایی که ساخته، بهمنزله کارگردانی صاحب سبک و برخوردار از نگاهی مستقل شناخته شده است. وی بعد از دهلیز در چهار فیلم بعدیاش نیز استقلال فکری و استمرار سبک و سلیقه خاص خودش را ادامه داد؛ «سیانور»، «دارکوب»، «روز بلوا» و «بدون قرار قبلی» همه آثاری هستند که امضای بهروز شعیبی پای آنهاست. حتی سریالهای «پردهنشین» و «گلشیفته» نیز ویژگیهای روایی و محتوایی دارند که ذائقه و گرایش این کارگردان را نشان میدهند؛ اما ششمین فیلم این فیلمساز با نام «آغوش باز» که این روزها به نمایش عمومی درآمده، از سبک و سیاق بهروز شعیبی فاصله دارد و جای آن طراوت و تازگی را کلیشهزدگی و کهنگی گرفته است.
مشکل آشنایی که دامن خیلی دیگر از فیلمسازان جوان و موفق سالهای گذشته سینمای ایران را هم گرفته بود، به این کارگردان هم سرایت کرده است. پیشتر کارگردانهایی، چون «محمدحسین مهدویان»، «نرگس آبیار» و ... به فاصلهگذاری با سبک خاص خودشان به این آسیب دچار شده و از توفیق اولیه فاصله گرفتند. گویا این بار نوبت به شعیبی رسیده است تا با ساخت فیلمی که شبیه خیلی دیگر از فیلمهای تجاری و گیشهای این روزهای سینمای ایران با موضوع طبقه متوسط و مرفه شمال شهرنشین و دغدغهها و دلمشغولیهای این قشر است، به این آفت مبتلا شود.
فیلمی که بهشکل آشکار، صرفاً برای فتح گیشه ساخته شده است و خلاقیت و حرف تازهای در آن دیده نمیشود؛ البته این فیلم در گیشه هم به دستاورد خاصی نرسیده و فروش آنچنانی نداشته است!
یک فیلم تکراری که همانند آن را زیاد دیدهایم. فیلمی که محور قصه آن، سه زوج جوان هستند که دچار بحران عاطفی شدهاند و زندگیشان با دست انداز مواجه شده است.
فیلمی که به دلیل محدود بودن فضای فیلم در طبقه مرفه غربزده و به ظاهر روشنفکر، برای عموم مردم قابل درک نیست. داستان سرد و شخصیتپردازی ضعیف و بازی بیرمق بازیگران، سبب شده است تا مفاهیم خانوادگی و اجتماعی فیلم، در سطح و شعار باقی بمانند.
«آغوش باز» یک توقفگاه در کار کارگردانش است و ضعیفترین فیلم او به شمار میآید؛ البته این شکست میتواند موقت و در حد یک تجربه باشد، همان طور که حتی موفقترین کارگردانها هم در کارنامهشان، فیلمهایی با نمرات پایین دارند.