صبح صادق >>  فرهنگ >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۳۷۰۲۷۵
پایگاه بصیرت / حسن اوصالی

یکی از مشکلات سینمای به اصطلاح اجتماعی ما این است که در آن «مسئله‌محوری» جای خود را بر «سلیقه‌محوری» می‌دهد، آن وقت فیلمساز زحمتی به‌خود نمی‌دهد که «آسیب‌شناسی» جدی انجام داده و رویکرد مبنایی خود را نسبت به مسئله در اثرش مشخص بکند و با همان رویکرد نیز قصه‌اش نقد بشود، اما با در هم آمیختن فقه، اخلاق، قانون و سلیقه در هم، می‌خواهد تصویر برساخته خود را به جامعه القا کند.

برای نمونه، در فیلم «ابلق» که آخرین ساخته «نرگس آبیار» است، مردی متأهل نظری بر زن متأهلی می‌کند و زن برای دفاع از حیثیت خود در دام حرف‌ها و حدیث‌های زنانه و جامعه متحجر می‌افتد و زن دوباره قربانی یک هوس می‌شود. سؤال اینجاست که فیلم‌ساز دلیل قربانی شدن زن را چه قلمداد می‌کند؟ تاریخ؟ یا دین؟ آیا صحبتی از موقعیت و جایگاهش در آن لوکیشن مبتذل و ساختگی تصنعی می‌شود؟ ما در کدام مبنا بر کرسی قضاوت بنشینیم و کلاه خود را قاضی بکنیم؟ این است که تفکیک نکردن مسائل مرتبط با زن ما را در دام مغالطه فیلم‌سازان می‌اندازد.

یا نمونه‌ای دیگر؛ در فیلم «ابدویک‌روز» اولین ساخته «سعید روستایی» مشاهده می‌کنید که در یک خانواده پایین‌نشین باز این زن‎ها هستند که قربانی جامعه مردسالار (به زعم فیلمساز) شده‌اند. دختری دارد از دیه و مهریه شوهر مرحومش ۲۰۶ می‌گیرد و ازدواج نمی‌کند به‌این دلیل که حسابش را قطع می‌کنند و سمیه را می‌بینید که به‌اجبار قرار است عروس یک خانواده‌ی پولدار «افغانستانی» بشود که برادرش بتواند مغازه فلافلی بزند و ازدواج بکند! 

فیلمساز در این فیلم به‌تن‌هایی در کرسی قضاوت نشسته است و با روشن‌کردن چراغ خانه به دست سمیه در پلان آخر دارد ادای امید را درمی‌آورد، غافل از اینکه مخاطب به‌خوبی نگاه فیلم‌ساز را فهمیده است.

در پلانی در داخل حیاط بحثی شکل می‌گیرد و مرتضی که پسر بزرگ خانواده است، می‌گوید: «کسی که بتونه از اینجا بره ولی نره از سگ کمتره! و کسی که می‎تونه بره و بره و برگرده از اونی که از سگ کمتره، کمتره!» در این پلان فیلم‌ساز تیر خلاص را بر سمیه که فرشته نجات این خانه است، نشان می‌دهد که او می‌تواند برود و می‌رود؛ اما باز برمی‌گردد و به‌همان زندگی نکبت‌وار و مبتذل ادامه بدهد و بشود همانی که از سگ کمتره، کمتره!

باید توجه داشت چه پبش‌فرض‌هایی سبب می‌شود این نگاه در سینمای ما نسبت به زنان ایرانی به تصویر کشیده بشود؟ آیا ما هنوز نتوانسته‌ایم تفکیکی بین مسائل مرتبط ایجاد کنیم یا مسئله چیز دیگری است؟
از تمامی اینها که بگذریم، شما یک هجمه سنگین در آثار هنری دهه اخیر علیه زنان چادری و مؤمنه مشاهده می‌کنید. زنان چادری در فیلم‌های ایرانی یا طلاق گرفته‌اند یا در حال طلاق گرفتن هستند و یا فقیرند یا در حال فقیر شدنند، یا دروغگو هستند و کتمان‌گر.

برای نمونه، در فیلم «جدایی نادر از سیمین» می‌بینید که زن چادری قصه ما دروغگو و کتمان‌گر است و زن شیک‌پوشِ در پی مهاجرت به غرب، انسانی اخلاق‌مدار است که حتی جایی که می‌تواند با دروغ ضرر محتملی را نیز دفع بکند، باز می‌خواهد راستش گفته بشود.
همه این‎ها نشان می‎دهد فیلم‌های ساخته شده درباب زن در سینمای ایران خلاف واقعیت‎ها است و یک الگوی درست نمی‎سازد!