صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۴  ، 
شناسه خبر : ۳۷۱۲۹۵
کاش حاج قاسم بود، اگرچه هست و می‌بیند، معجزه مقاومت در غزه، راه توافق ایران و آمریکا؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

کاش حاج قاسم بود، اگرچه هست و می‌بیند 

حسین شریعتمداری
۱- آقای دکتر پزشکیان، رئیس‌جمهور محترم کشورمان در نشست با فعالان اقتصادی روسیه به نکته‌ای اشاره کردند که بی‌تردید می‌تواند یکی از مؤثرترین راه‌کارها برای مقابله با تحریم‌های ظالمانه و غیر‌قانونی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران باشد. ایشان در این نشست با اشاره به اهرم‌ها و ظرفیت‌های فراوانی که ایران در اختیار دارد، تاکید کردند: «‌ایران، روسیه و چین با گسترش همکاری‌های اقتصادی می‌توانند آمریکا را تحریم کنند‌». چگونه؟بخوانید!
۲- اواخر سال ۱۳۹۶ سفیر آلمان در تماس با کیهان خبر داد که مشاور وزیرخارجه آلمان به ایران می‌آید و ابراز تمایل کرده است که با مدیر مسئول کیهان گفت‌وگویي داشته باشد. از آنجا که همواره بر این باور بوده‌ایم که وزارت خارجه کشورمان خط مقدم سیاست خارجی است و در این‌گونه موارد از وزارت خارجه کسب تکلیف می‌کنیم، با آقای دکتر عراقچی که در آن هنگام معاون وزارت خارجه بود تماس گرفتیم و ایشان از این گفت‌و‌گو استقبال کرده و پیشنهادهایی را هم مطرح کردند. فردای آن روز مشاور وزیر خارجه آلمان به کیهان آمد. ضمن گفت‌و‌گو، از ایشان پرسیدیم؛ شما (آمریکا و اروپا‌) که دست به تحریم ایران و روسیه و چین زده‌اید، نگران نیستید این کشورها با توجه به امکانات و اهرم‌هایي که دارند، یک قطب قدرتمند در مقابل شما ایجاد کنند و ضمن تامین نیازهای خود، عرصه را بر شما تنگ کنند؟ آقای مشاور گفت؛ اتفاقاً این نکته یکی از موضوعات مورد بحث در وزارت خارجه آلمان نیز هست.
۳- « تنگه هرمز » یکی از اهرم‌های قدرتمند ایران اسلامی برای مقابله با تحریم‌های آمریکا و اروپاست و می‌تواند یکی از اصلی‌ترین آورده‌های جمهوری اسلامی ایران در هماهنگی مورد اشاره آقای پزشکیان با دو قدرت روسیه و چین برای مقابله با تحریم‌های آمریکا و اروپا باشد. گفتنی است طی چند سال اخیر، بارها در کیهان به این اهرم قدرتمند و ضرورت بهره‌گیری از آن اشاره کرده‌ایم و توضیح داده‌ایم که «تنگه هرمز، دومین تنگه پرترافیک دنیاست که روزانه نزدیک به 18 میلیون بشکه نفت که معادل 42 درصد نفت‌خام حمل شده جهان توسط نفتکش‌هاست، از آن عبور می‌کند. جمهوری اسلامی ایران با استناد به کنوانسیون‌های1958 ژنو و 1982 جامائیکا که موضوع آن «نظام حقوقی آبراه‌های بین‌المللی و حق عبور کشتی‌هاست» حق دارد و می‌تواند در صورتی که منافع ملی خود را در مخاطره ببیند، تنگه ‌هرمز را به روی تمامی کشتی‌های نفتکش و حتی کشتی‌های حامل کالای تجاری و تسلیحاتی ببندد و دلیلی ندارد که کشورهای متخاصم از تنگه‌‌ای که در آب‌های سرزمینی کشورمان قرار دارد اجازه عبور داشته باشند. این حق مسلم و قانونی ایران است که به کشتی‌های نفتکش و شناورهای حامل کالای تجاری متعلق به کشورهای متخاصم اجازه عبور از تنگه هرمز را ندهد‌». 
۴- نکته در خور توجه و مرموز این که، هر بار در کیهان به استفاده از این اهرم برای مقابله با تحریم‌ها و زورگوئی‌های آمریکا و اروپا پرداختیم شاهد دو واکنش همسو از داخل و خارج کشور بودیم. مقامات آمریکایی و اروپایی از این پیشنهاد به شدت عصبانی شده بودند و غربگراها و برخی از مدعیان اصلاحات که نمی‌توانستند با استدلال و استناد حقوقی کیهان مقابله کنند، پیشنهاد یاد شده را به سخره گرفتند! حالا به نکته دیگری در این خصوص توجه کنید:
۵- در تیرماه ۱۳۹۷ آقای روحانی رئیس‌جمهور وقت خطاب به غربی‌ها گفت «‌کسی که اندکی سیاست بفهمد، نمی‌گوید جلوی صادرات نفت ایران را می‌گیریم. تنگه‌های زیادی داریم؛ تنگه هرمز فقط یکی از آنهاست‌». بعد از این اظهار نظر آقای روحانی، رهبر معظم انقلاب فرمودند؛ «سخنان رئیس‌جمهور در سفر اخیر به اروپا مبنی بر اینکه «اگر نفت ایران صادر نشود، نفت هیچ کشوری در منطقه صادر نخواهد شد» سخنانی مهم و حاکی از سیاست و رویکرد نظام است. وظیفه وزارت امور خارجه پیگیری جدی این‌گونه مواضع رئیس‌جمهور است‌».
۶- در همان هنگام شهید بزرگوار سپهبد قاسم سلیمانی در نامه‌ای خطاب به آقای روحانی نوشت:‌ «آن‌چه از فرمایشات حضرتعالی در رسانه‌ها منعکس شد، مبنی بر این‌که اگر نفت جمهوری اسلامی ایران صادر نشود، تضمینی برای صدور نفت کل منطقه نمی‌باشد و بیانات بسیار ارزشمندی که در موضع جمهوری اسلامی ایران نسبت به رژیم صهیونیستی فرمودید، مایه مباهات و افتخار است‌... دست شما را برای ایراد این سخنان بموقع، حکیمانه و صحیح می‌بوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد،در خدمت هستیم‌».
۷- اظهارات آقای پزشکیان در نشست با فعالان اقتصادی روسیه «سمت سو‌» و «‌رنگ و بوی‌» همان اظهار نظر آقای روحانی را دارد  که هرچند پیگیری ماجرا در بینش و منش آقای روحانی جایی نداشت‌(!) ولی استقبال حضرت آقا و شهید سلیمانی حاکی از آن بوده و هست که عملی کردن این دیدگاه نه فقط بلامانع، بلکه ضروری است و می‌تواند به عنوان یک اهرم قدرتمند و مؤثر در مقابل تحریم‌ها، تهدیدها و باج‌خواهی‌های آمریکا و اروپا به کار گرفته شود. استفاده از این اهرم حق قانونی ایران اسلامی است. توضیح آن که مواد ۱۴ تا ۲۳ از کنوانسیون ۱۹۵۸ ژنو و مواد ۱۷ تا ۳۷ از کنوانسیون ۱۹۸۲ جامائیکا به موضوع دریای ساحلی و حق عبور کشتی‌ها اختصاص دارد. ماده ۱۴ کنوانسیون ۱۹۵۸ ژنو، ضمن آن که عبور و مرور کشتی‌های تمامی کشورها اعم از کشورهای ساحلی یا غیر آن را در دریای ساحلی مجاز شمرده، تاکید صریح دارد که عبور و مرور شناورها نباید برای کشور ساحلی (در اینجا، ایران اسلامی‌) ضرر و زیانی درپی داشته باشد و در بند ۴ از همان ماده آمده است «عبور و مرور تا جایی بی‌ضرر خواهد بود که به آرامش، نظم یا امنیت کشور ساحلی آسیب نرساند» و ماده ۱۶ کنوانسیون «‌تشخیص بی‌ضرر بودن و یا خسارت‌بار بودن عبور کشتی‌ها‌» را بر عهده کشور ساحلی آبراه گذاشته است.
۸- و بالاخره، ضمن تشکر از موضع انقلابی و ضداستکباری رئيس جمهور محترم کشورمان، باید گفت که اگر شهید سلیمانی عزیز در میان ما بود -که شهیدان زنده‌اند و حاج قاسم هست و می‌بیند- در دفاع از موضع انقلابی دکتر پزشکیان نیز خطاب به ایشان می‌نوشت «‌مواضع شما مایه افتخار و مباهات است و...‌».

معجزه مقاومت در غزه

ابوالفضل صفری

یک. بعد از ۴۷۰ روز حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی و غربی‌ها به نوار غزه، محاصره غذایی و دارویی مردم غزه و آواره‌سازی بیش از ۲ میلیون ساکن نوار غزه، رژیم صهیونیستی و غرب به آتش‌بس تن دادند و جنگ را متوقف کردند. 
رژیم صهیونیستی در آغاز جنگ علیه غزه، سه هدف اعلامی رسمی داشت، نابودی حماس، بازگرداندن اسرای صهیونیست و تهدیدزدایی از غزه. در کنار این سه هدف اعلامی، اهداف غیراعلامی دیگری مانند پاک‌سازی کامل نوار غزه از فلسطینیان و الحاق کامل این منطقه به سرزمین‌های اشغالی در دستور کار رژیم و غرب، قرار داشت، اما بعد از گذشت ۴۷۰ روز از جنگ، رژیم صهیونیستی با حماس که وعده نابودی آن را داده بود به توافق برای آتش‌بس رسید. 
همچنین ارتش رژیم صهیونیستی و ارتش‌های غربی به جز تعداد معدودی از اسرای صهیونیست، نتوانستند به اسرای صهیونیست دست پیدا کنند و عضوگیری مقاومت و شلیک راکت‌ها و خمپاره‌ها از مبدأ نوار غزه علیه مناطق صهیونیست‌نشین همچنان ادامه یافت. علاوه بر این، سه شکست راهبردی رژیم صهیونیستی و غرب در غزه، شکست بزرگ‌تر رژیم در ناکامی صهیونیست‌ها در پاک‌سازی قومیتی غزه از فلسطینیان رقم خورده و پیروزی تاریخی نصیب مردم غزه شد. 
دو. پیروزی مردم و مقاومت غزه، باید پایانی باشد بر تحلیل‌ها و محاسبات غلط درباره محور مقاومت مانند فروپاشی نظری و فیزیکی مقاومت که به بهانه برخی آسیب‌ها و شکست‌ها، در حال تکرار شدن هستند. برخلاف تحلیل‌های غلط درباره مقاومت، جبهه مقاومت همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمود‎ه‎اند یک سخت‌افزار نیست بلکه نرم‌افزار، امری ایمانی و مکتبی و برآمده از ارزش‌های دینی و انسانی است. مقاومت، امری کمیت‌پذیر نیست که با ضرب و تقسیم از خسارات و تلفات، بتوان درباره پیروزی یا شکست آن تحلیل کرد. مقاومت امری معرفتی و مبتنی بر تفکر و ایمان راسخ است. جنگ اخیر غزه این واقعیت را بیش‌ازپیش عیان کرد. شکست‌خورده معرکه غزه، محوری بود که در کمیت‌ها، دست برتر را، آن‌هم به شکل مطلق داشت، اما در مقابل اراده و ایمان تبلور یافته در مقاومت، دچار شکستی تاریخی شد. 
سه. مردم غزه برخلاف همه توطئه‌های دشمنان غربی و عبری و همدستی برخی از دولت‌های منافق عرب، غزه عزیز را ترک نکردند، پاک‌سازی قومیتی غزه و الحاق آن به سرزمین‌های اشغال شده با شکست مواجه شده و در نهایت جنگ نیز (در این مرحله تاریخی) به پایان رسید. این پیروزی تاریخی درست در نقطه مقابل رویداد‌های تاریخی فلسطین مانند یوم النکبه قرار دارد. آنچه مانع از تکرار تاریخ اشغال‌گری شد، «مقاومت» بود. مقاومت مردان و زنان و کودکان غزه در برابر سبعیت و بربریت صهیونیست‌ها و غربی‌ها، بیانگر حقیقت درونی بودن امر مقاومت در غزه شریف است. مقاومت در غزه امری خارجی یا تحمیلی نیست و اساساً مقاومت امری خارجی و نیابتی نمی‌تواند باشد. مقاومت در سرتاسر جغرافیای محور مقاومت، برآمده از ارزش‌های انسانی و الهی و متکی بر ظرفیت‌های بومی و مردمی است. بر مبنای این واقعیت است که مقاومت در هر نقطه از جغرافیای جهان که شکل بگیرد، زنده مانده و گسترش خواهد یافت. 
چهار. رژیم صهیونیستی و غرب، با تعمد در ارتکاب گسترده و بی‌حدومرز جنایت و کشتار، سلاح‌سازی از گرسنگی، تشنگی و بیماری و تحمیل تحقیر سیستماتیک به مردم غزه، درصدد شوراندن مردم غزه علیه مقاومت فلسطینی و بعد پاک‌سازی قومیتی غزه از همان درماندگان فلسطینی شورانیده شده علیه مقاومت بود، اما مردم غزه که تجربه‌های موفق مقاومت در ناکام گذاشتن دشمن را دیده بودند، مقاومت را یگانه راه بقای خود یافتند. مردم غزه بعینه دیدند که جهان به صورت مستقیم تصاویر سلاخی شدن آنها را مشاهده می‌کند، اما هیچ‌کاری برای نجات عزیزان آنها انجام نمی‌دهد. جنگ بار دیگر به مردم غزه، حقانیت و مشروعیت مقاومت مسلحانه در مقابل دشمنی جنایتکار را که حتی منکر حق حیات آنها است اثبات کرد. بر مبنای این تجربه است که مردم غزه، از مقاومت دست نکشیده و با حمایت بیشتر و قوی‌تر از مقاومت، دشمن عبری- غربی را در پایان دادن به حیات غزه، ناکام گذاشتند. 
پنج. در شرایطی که جهان، پایتخت‌های عربی و سازمان‌های بین‌المللی در برابر جنایات رژیم صهیونیستی در نوار غزه سکوت کرده بودند، این اضلاع دیگر محور مقاومت بودند که به یاری مردم غزه شتافته و ایثارگری‌ها کردند، از حماسه‌ها و ایثارگری‌های حزب‌الله لبنان تا تاریخ‌سازی‌های انصارالله یمن، از مقاومت اسلامی عراق تا خون سرداران ایرانی، همگی برای حمایت از مردم غزه بود. این محور مقاومت بود که مردم غزه را تنها نگذاشت و با خون شریف‌ترین اعضایش، غزه را زنده و سربلند نگه داشت. 
شش. تجربه مقاومت در غزه سرافراز، خط بطلانی بر کارآیی جنگ شناختی دشمن برای تصویرسازی رعب‌‎آور از غزه در قالب راهبرد وحشیانه «غزه‌سازی» کشید. دشمن تلاش داشت با سبعیت سیستماتیک، کشتار و جنایت در غزه، از غزه تصویری نمادین برای ارعاب مردم و نخبگان منطقه بسازد و از این طریق، سیاست‌های توسعه‌طلبانه خود را پیگیری کند، اما در عمل، غزه با مقاومت بی‌نظیرش، در اذهان و قلوب مردم منطقه و آزادگان جهان جاودانه و به یک الگو و منبع الهام‌بخش جدید برای مقابله با استکبار تبدیل شد.

راه توافق ایران و آمریکا

سید محمد حسینی

در داخل ایران، پیشران‌هایی که توافق را ممکن می‌کند عبارتند از عملگرایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که در طول ۴۵ سال گذشته در بافتار سیاست خارجی ایران نهفته بوده است و هرگاه حفظ جمهوری اسلامی ایران، اقتضا می‌کرده است، تصمیمات عملگرایانه اتخاذ می‌شده است. بنابراین خصلت عملگرایی در سیاست خارجی ایران، پیشرانی برای رسیدن به توافق است.
۲- رویکرد دولت اقای پزشکیان نیز رسیدن به توافقی عزت مندانه است چه اینکه آقای پزشکیان در تبلیغات انتخاباتی اش از ضرورت تعامل با جهان گفت و رسیدن به توافق با امریکا برای رفع تحریم های ظالمانه علیه ایران را ممکن دانست. آقای عراقچی نیز بارها از مفهوم « مدیریت تعارض با امریکا» سخن گفته که می‌توان از این گزاره، تمایل دستگاه دیپلماسی برای مذاکره با امریکا را تفسیر کرد.
۳- فشارهای ناشی از تحریم ظالمانه امریکا علیه ایران که مانند یک شبکه جهانی حتی همسایگان دوست ایران را به صورتی اجتناب ناپذیر با امریکا همراه کرده است؛ پیشران دیگری برای ضرورت توافق با امریکا است. بر کسی پوشیده نیست که توافق برجام، ثبات نسبی و رشد اقتصادی را برای ایران به همراه داشت و درست پس از خروج ترامپ از برجام در سال ۱۳۹۷، کاهش رشد اقتصادی، افول ارزش پول ملی و تورم بی سابقه، گریبان اقتصاد ایران را گرفت. با روی کار آمدن دولت بایدن، روزنه‌هایی برای اقتصاد ایران حاصل شد که ترکیبی از  دیپلماسی ایران و  تمایل بایدن به منظور کنترل برنامه هسته ای و کنترل تنش با ایران بود. ترامپ در ماه‌های گذشته بارها از سیاست بایدن نسبت به ایران انتقاد کرده است و گفته سیاست بایدن باعث تزریق  ۱۵۰ میلیارد دلار به اقتصاد ایران شد. او از سیاست تحریمی خود علیه ایران به شدت دفاع کرده و وعده داده است که تحریم ها علیه ایران را تشدید خواهد کرد. افزایش تحریم ها علیه ایران، کم هزینه ترین راهبرد برای ترامپ است. راهبردی که به عقیده ترامپ جواب هم داده است. بنابراین نگرانی  از افزایش تحریم ها توسط ترامپ نیز پیشرانی برای توافق با امریکا در سطح ملی محسوب می‌شود.
۴- تحول خواهان در ایران به عنوان نیرویی سیاسی که در سطح جامعه طرفدارانی داشته و نفوذ فراوانی در جامعه از طریق رسانه‌ها دارند، نیز پیشرانی برای توافق محسوب می‌شوند. افول مشارکت در انتخابات اخیر و نیز انتخاب آقای پزشکیان به تحول خواهان در جامعه ایرانی قدرت مضاعفی داده است تا مطالبه خود برای تنش زدایی با امریکا را بیش از گذشته مطرح نمایند.
در نقطه مقابل؛ چهار پیش ران وجود دارد که نه تنها توافق با امریکا را دچار مشکل می‌کنند بلکه باعث تشدید تنش و حتی منازعه و جنگ با امریکا می‌شوند و شامل موارد زیر هستند:
۱- ادراک تاریخی از امریکا که سابقه ای منفی نزد سیاستمداران و افکارعمومی آگاه به تاریخ دارد. ایرانیان به دلائلی از قبیل کوتای ۲۸ مرداد، مداخله منفی امریکا در جنگ تحمیلی، حمله به هواپیمای مسافربری ایران، قرار دادن ایران در محور شرارت و به خصوص بی تعهدی امریکا در برجام و… اعتمادی به امریکا ندارند.
2- امریکا ستیزی به عنوان مصداق استکبارستیزی، به عنصری هویت بخش در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است که کنار گذاشتن آن سخت است.
3-  برخی از جریان‌های سیاسی که قدرت مانور در تصمیم سازی‌های کلان را نیز مانعی جدی برای مذاکره با امریکا هستند که هر کدام انگیزه‌ها و دلائل مخصوص به خودشان را برای عدم مذاکره با امریکا دارند.
4-تجربه  سخت و منفی جمهوری اسلامی ایران از توافق برجام و بد عهدی امریکا و خروج ترامپ از برجام کار را برای توافق با دولت ترامپ سخت تر می‌کند.
چنانچه پیشران‌های مشوقِ توافق و پیشران‌هایِ مانع از توافق را در مقابل هم قرار دهیم ملاحظه می‌کنیم که اراده دولت پزشکیان و خواست نیروهای تحول خواه، برای پیشبرد توافق با امریکا با موانع جدی مواجه می‌شوند به این معنی که ادراکات تاریخی، هویت امریکا ستیزی، جریانات سیاسی ضد امریکایی و تجربه منفی از برجام هر کدام ترمز این دو پیشران را به نحوی می‌کشند اما در نقطه مقابل عملگرایی ایران در سیاست خارجی و نیز موضوع فشارهای مضاعف  ناشی از تحریم ها می‌توانند با عبور از موانع چهارگانه، زمینه‌های توافق با امریکا را در دولت دوم ترامپ فراهم نمایند.

پیامد‌های مثبت همکاری تهران- مسکو

مهدی سیف‌تبریزی

قرارداد جامع همکاری راهبردی میان تهران و مسکو در میانه تحولات ژئوپلیتیکی موجود و تغییر چشم‌انداز جهانی می‌تواند دارای مزایای گسترده برای دو کشور و پیام‌های قاطعی برای برخی از کشور‌ها در نظام بین‌الملل به همراه داشته باشد. واقعیت‌های جاری بین‌المللی و جهانی نشان می‌دهد که ایران و روسیه ناگزیر به حفظ، تقویت و گسترش روزافزون روابط خود در حوزه‌های مختلف هستند. تقابل هر دو کشور با ساختار‌های ظالمانه غربی از یک‌سو و خواست ایجاد یک نظام بین‌الملل جدید مبتنی بر عدالت جهانی از سوی دیگر، تهران و مسکو را در دستیابی به اهداف سیاسی خود همراه می‌کند.

قراداد امضا شده میان دو کشور زمینه‌های کلیدی همکاری را در خود جای داده است؛ از‌جمله حمل‌ونقل، بخش انرژی، دفاع و امنیت منطقه‌ای، در مرکز این توافق تاریخی قرار دارد. روابط تهران و مسکو فراتر از مبادلات اقتصادی صرف است، زیرا به یک مشارکت استراتژیک جامع تبدیل شده که نشان‌دهنده منافع مشترک دو کشور در ثبات منطقه‌ای و مقابله با نفوذ غرب است. این همسویی رو به رشد بین دو کشور فرصتی کاملا منحصر‌به‌فرد برای غلبه بر چالش‌ها و گشودن راه‌های جدید برای رشد اقتصادی ارائه می‌کند. یکی از پایه‌های اصلی این مشارکت که در سال‌های اخیر اهمیت خود را نشان داده، کریدور حمل‌و‌نقل شمال ــ جنوب است که یک پروژه زیرساختی و حیاتی برای اقتصاد هردو کشور محسوب می‌شود که تجارت بین ایران، روسیه و چندین شریک منطقه‌ای و بین‌المللی را تسهیل می‌کند. این سرمایه‌گذاری استراتژیک در شبکه‌های حمل‌و‌نقل به‌وضوح نشان‌دهنده قصدمسکو و تهران برای تقویت روابط تجاری و تامین منافع متقابل در سال‌های آینده و مقابله مؤثر با تحریم‌های غرب خواهد بود. انرژی، هسته اصلی مشارکت ایران و روسیه است. با توجهه به تحریم‌های غربی که دسترسی تهران و مسکو رابه بازار‌های جهانی محدود کرده، هر دو کشور به‌دنبال راه‌های جایگزین برای تقویت بخش انرژی خود هستند. روسیه با ذخایر عظیم نفت و گاز طبیعی، توسعه صنعت انرژی ایران را تقویت کرده و از پروژه‌های اکتشاف، حفاری و ایجاد زیرساخت‌ها حمایت کرده است. به‌عنوان بخشی ازتوافق جدید، انتظار می‌رود چندین شرکت روسی سرمایه‌گذاری هنگفتی در بخش انرژی ایران داشته باشند که به نوسازی و گسترش قابلیت‌های ایران خصوصا در حوزه بالادستی صنعت نفت و گاز کمک شایانی خواهد کرد. فراترازنفت و گاز، کشور‌ها برای تنوع‌بخشیدن به اقتصاد خود ازطریق تأمین بازار‌های جدید در آسیا ــ به‌ویژه در منطقه آسیای شرقی ــ همکاری می‌کنند تا با تقویت یکپارچگی بیشتر در اتحادیه اقتصادی اوراسیا، وابستگی خود را به بازار‌های غربی کاهش دهند. موقعیت استراتژیک ایران، این کشور را به یکی از مهم‌ترین مسیر‌های ترانزیتی کالا بین اروپا با آسیای مرکزی، چین و هند تبدیل کرده است. در حوزه امنیتی همکاری‌های مشترک دو کشور در بخش مبارزه با تروریسم خصوصا پس از تحولات منطقه‌ای می‌تواند از جنبه‌های پررنگ قرارداد جامع همکاری میان روسیه و ایران باشد. 

انتقال پایتخت، جدی یا توهم

علی ظفرزاده

این روزها و در میانه بحران‌های انرژی،‌ تورم و ناترازی تولید و هوای سمی و خاموشی صنایع و تنگنای تأمین ارز و هول و ولای ترامپ و... مقامات دولتی بی‌مقدمه بحث انتقال پایتخت را به برهوت مکران مطرح می‌کنند، مقامات آن‌هم معاون اول با آن فیگور جدی، حتما شوخی نمی‌‌کند و قصد ردگم‌کنی ضعف برنامه‌ریزی ‌پنهان‌کاری گرانی ‌و کمبود نان و آب‌وهوا را هم ندارد. انتقال پایتخت آن‌هم از تهران با عظمت فرهنگی ‌تاریخی و تمدنی و با وجود ده‌ها دانشگاه معتبر بین‌المللی و وجود صدها استاد برجسته و مراکز علمی و پژوهشی متعدد و هزاران نفر کارکنان باسواد ‌و باتجربه و آموزش‌دیده وزارتخانه‌ها و مراکز تحقیقی و تولیدی و تجاری و‌ صنایع نظامی و دفاعی و پادگان‌ها ‌و چند میلیون جوان تحصیل‌کرده ‌و ساختاری که در چندین دهه شکل گرفته، چگونه ممکن است. منظور از پایتخت وجود رئیس‌جمهور و همان چند صد نفر وزیر ‌و معاونان و کارکنان وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها نیست. دولت بدون دانشگاه و نهادها و مراکز علمی-تخصصی و دفاعی ‌و صنعتی و تولید و بهداشت و درمان و بازار ‌و مردم و دانشجویان و محصلان و محققان و تجربه اندوخته تاریخی و تجمع‌یافته در شهر تاریخی مثل تهران چه کاری می‌تواند بکند.

دولت فقط تعدادی شخصیت‌های دولتی هستند که نیاز‌های شخصی خودشان را هم بدون مردم، نمی‌توانند تأمین بکنند. برای انتقال پایتخت، کدام دانشگاه و ‌مؤسسه دارای صلاحیت علمی و فنی ملی و بین‌المللی کار تحقیقاتی کرده ‌و هزینه و فایده آن را سنجیده و کجا فرا‌خوان برای این امر مهم داده شده و کِی از مردم استمزاج ‌و نظرخواهی شده.

صاحب‌نظران معتقدند تهران هوشمندانه به‌عنوان پایتخت انتخاب شده و به مرور زمان همه امکانات لازم برای مرکزیت و پایتختی مهیا شده. تهران به لحاظ کانونی و موقعیت جغرافیایی و استقرار در دامنه البرز شکوهمند و پرنعمت و آب‌و‌هوای معتدل ‌راه‌های دسترسی به سراسر کشور بی‌بدیل است. اگر ترافیک سنگین و هوای آلوده ‌و جمعیت نامتوازن و ساختار فیزیکی نامتقارن دارد، تهران مقصر نیست. دولت‌ها‌ و‌ شهرداران و برخی سیاست‌گذاران ناکارآمد از نظر توسعه‌ای و آینده‌نگری و بی‌توجهی به حقوق شهروندی و نادیده‌گرفتن حق شهروندان به نفع سرمایه و سرمایه‌داری و مبادله‌ای‌شدن زمین و هوا و عرصه و اعیان ‌و میادین و خیابان و پیاده‌رو، و پیاده‌راه و مراکز خدماتی و گردشگری و پارک و محله و فضافروشی بوده و هست.

 

اگر تهران مغشوش ‌و به‌هم‌ریخته و متراکم و آلوده ‌و چنین و چنان است، فی‌نفسه مشکل شهر و موقعیت جغرافیایی آن نیست. مشکل از کارگزاران اجرائی نظام است. دولت چرا به مناطق و استان‌ها، چه با تقسیمات موجود یا تقسیماتی جدید با مناطق بزرگ‌تر، اختیارات توسعه‌ای را واگذار نمی‌کند تا نمایندگان صاحب اختیار و نمایندگان محلی، مناطق و شوراها خود به تمشیت امور بپردازند. ‌دولت امنیت و سیاست خارجی ‌و کلیات سیاست داخلی را تمشیت کند، آن‌گاه خود‌به‌خود از هجوم مردم به مرکز کاسته می‌شود و مناطق‌ توسعه متوازن می‌یابند. فرض بر انتقال پایتخت هم باشد، در هر مکان فاقد امکانات که انتقال پایتخت میسر نیست؛ پایتخت جدید مالزی (پوتراجایا) تا کوالالامپور نیم‌ساعت است. اگر انتقال پایتخت در نزدیکی‌های تهران گفته می‌شد، شاید توجیه‌پذیر بود. در این زمان که ارتباطات صوت و تصویر و انتقال اطلاعات به کمال رسیده و جلسات مجازی از پلتفرم‌های متعدد اغلب باکیفیت‌تر از جلسات حضوری است، مکان خیلی مؤثر نیست، مگر در شرایط خاص. منطقه مکران که برای توسعه صنعتی و تجارت جهانی، مانند ‌صنایع آب‌بر ‌و دریامحور مورد توجه است، از نظر حمل‌ونقل و هاب کالا و خدمات دریایی متنوع، سوخت‌گیری و تعمیرات کشتی‌ها،‌ فرودگاه بین‌المللی، ‌ایجاد شهر و شهرک‌های صنعتی با آمایش دقیق علمی چرا تاکنون معطل مانده؟ اما اگر صد شهر مثل دوبی هم در جنوب ایجاد شود، برای پایتختی مناسب نیست و تهران نمی‌شود، مگر جای ارزش‌ها و مفاهیم عوض شود.

چرا ۷ اکتبر، آغازِ «بحران موجودیت»برای اسرائیل است؟

محمدسعید احدیان 

این ساعات و روزها که بحث توافق  آتش بس داغ است، هنوز بسیاری درباره چرایی عملیات طوفان الاقصی می‌پرسند.اگر طوفان‌الاقصی را فقط در ۷ اکتبر ببینید، خواهید پرسید: «آیا به تبعاتش فکر شده بود؟ ارزش این همه خون و آوارگی را داشت؟»و... اما واقعیت این است که دیدن عملیات ۷ اکتبر۲۰۲۳ بدون ۶ اکتبر و روزها و ماه های قبل از آن و ندانستن طرحی که رژیم صهیونیستی برای منطقه داشته، در واقع ندیدن و ندانستن اصل ماجراست. اسرائیل یک دشمن راهبردی برای  ایران، محور مقاومت و جهان اسلام است. وقتی می گوییم دشمن راهبردی یعنی قوی شدن آن خط قرمز و تضعیف آن ضرورتی است که هزینه های دیگر را توجیه پذیر می کند. بر این اساس ۷اکتبر،  بازی در حال  باخت محور مقاومت و ایران  را به پیروزی تبدیل کرد چراکه اسرائیلی را که به نوعی مسائل خود را حل کرده بود و دشمن استراتژیک بسیار خطرناکی شده بود،درگیر بقا و موجودیت خودش کرده است، بنابراین اگر مسئله را از زاویه نگاه دشمن استراتژیک خودمان ببینیم، تحلیل ما دقیق تر می شود. اما به طور مشخص داده ها و ستانده های محور مقاومت در هفتم اکتبر و عملیات طوفان الاقصی چه بود؟برای پاسخ به این سوال لازم است ببینیم اسرائیل قبل از ۷ اکتبر در چه شرایطی بود و امروز در چه شرایطی است. قبل از ۷ اکتبر اسرائیل از نظر شرایط امنیت داخلی ، توانسته تصویر یک امنیت کامل را به ساکنان سرزمین های خود و سرمایه گذاران ارائه کند. گنبد آهنین ، دیوار حائل و توان اطلاعاتی موساد این گزاره را تثبیت کرده بود که اسرائیل در مرزهای خود کاملا امنیت دارد و  دشمنان خود را در مرزهای خودشان زمین‌گیر کرده است. در سیاست خارجی رژیم اسرائیل در دنیا به عنوان قومی مظلوم تصویر شده بود و امتیازات فراوانی از کل دنیا می گرفت و طرح آبراهام تقریبا در مراحل نهایی اجرا بود که معنی آن این است دشمن استراتژیک ما کار خود را به پایان رسانده بود و تبدیل به بزرگ ترین خطر استراتژیک برای ایران شده‌ بود. چالش های سیاسی داخلی و اجتماعی  رژیم نیز  روند طبیعی خود را طی می کرد و از نظر اقتصادی هم در همه حوزه های تکنولوژیکی ، کشاورزی و... در حال توسعه سریع بود .اما امروز عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر بزرگ ترین ضربه را به مهم ترین دستاورد اسرائیل که امنیت پایدار بود، زده است و آن را به ترسی پایدار در ساکنان سرزمین های اشغالی تبدیل کرده است. نتانیاهو مجبور شد برای این که بتواند بگوید امنیت به عنوان زیرساخت اصلی هر توسعه و هر ثبات سیاسی و اجتماعی است ، وعده دهد حماس و حزب ا...  را حذف کند اما امروز با پذیرش آتش بس در لبنان و غزه پذیرفت که حماس و حزب ا... کنار آن ها حضور دارند و معنی این حرف یعنی اسرائیل درون مرزهای خود در حال دست و پنجه نرم کردن با ایجاد امنیت است، به آن کرانه باختری و یمن و ایران را هم اضافه کنید. نتیجه این شرایط این است که اسرائیل نتوانسته است امنیت را به ساکنان خود، تزریق کند و این یعنی چالش سرمایه گذاری و توسعه و مهاجرت معکوس و بحران سیاست داخلی و در یک کلام چالش موجودیت برای این رژیم.
از  نظر سیاست خارجی نیز پذیرش طرح آبراهام که اگر ۷ اکتبر نبود، نهایی شده بود، برای کشورهای عربی به شدت سخت شده است و از همه مهم تر اسرائیل از یک چهره مظلوم تبدیل به یک جانی بین‌المللی شده است.
با چالش اقتصادی  هم دچار بحران سیاسی داخلی شده و چالش اجتماعی رژیم نیز مخصوصا در بی اعتمادی به آینده جدی شده است. همه این ها برای جامعه ای که با محوریت رفاه بدون ریشه تاریخی دور هم جمع شده اند، بحران موجودیت برای اسرائیل ایجاد کرده است. خلاصه آن که آتش بس غزه و لبنان یعنی شکست در رسیدن به اهداف و یعنی ادامه بحران ناامنی در اسرائیل  و دشمن استراتژیک ما به جای طی کردن مسیر رو به جلو، گرفتار حل بحران های متعدد درون سرزمین خودش شده است. البته ضرباتی هم که جبهه مقاومت در این جنگ بسیار سنگین خورده‌ است بخشی از فراز و نشیب طبیعی هماوردی با ‌بزرگ ترین قدرت های دنیاست اما در نگاه کلی و برآیندی معتقدم اتفاق ۷اکتبر یک پیروزی استراتژیک برای محور مقاومت است.

لفاظی در ۲۰۲۳ شکست در ۲۰۲۵

حنیف غفاری
انعقاد توافق آتش‌بس غزه، مولد نگرانی و وحشت مزمن و مستمری در اراضی اشغالی بوده که مهم‌ترین مؤلفه‌های آن، اثبات ناتوانی تل‌آویو در نابودی مقاومت بوده است. در سال ۲۰۲۳ میلادی،متعاقب وقوع عملیات  طوفان الاقصی و آغاز نسل‌کشی رژیم اشغالگر و کودک کش صهیونیستی در نوار غزه، نتانیاهو اعلام کرد پس از جنگ ، دیگر حماس در نوار غزه وجود نخواهد داشت! جلاد غزه، سه هدف را در این راستا مورد تأکید قرارداد:نخست نابودی مطلق و کامل حماس، دوم اشغال کامل نوار غزه و سوم، آزادی اسرای صهیونیست در نوار غزه بدون انعقاد پیمان آتش‌بس. اکنون در سال ۲۰۲۵ میلادی قرار داریم و هیچ‌یک از اهداف سه‌گانه نتانیاهو و همراهانش در غزه محقق نشده است. در این میان، حلقه مفقوده‌ای در تحلیل‌ها و گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های غربی در خصوص آتش‌بس غزه وجود دارد و آن، تعارض میان لفاظی های اولیه کابینه رژیم اشغالگر صهیونیستی و نتیجه نهایی جنگ غزه است. اکنون نتانیاهو و همراهانش در حالی تن به آتش‌بس غزه داده‌اند که تا چندی پیش، مذاکرات قاهره و دوحه را به بهانه‌های گوناگون ناکام گذاشته و تأکید داشتند از طریق استمرار عملیات نظامی و نسل‌کشی در غزه، به اهداف شوم خود در این حوزه راهبردی -جغرافیایی دست خواهند یافت.  آنچه امروز در نوار غزه رخ می‌دهد، نماد شکست مطلق صهیونیست‌ها و حامیان آمریکایی-اروپایی جنگ غزه است. بدون شک این آتش‌بس، بازندگان پرشماری دارد که نمی‌توان هیچ‌یک از آن‌ها را نادیده انگاشت. امروز بازیگران غربی در بازی غیریت سازی با نتانیاهو از یکدیگر پیشی گرفته‌اند!بااین‌حال افکار عمومی دنیا هرگز حمایت‌های تسلیحاتی، امنیتی ، میدانی، سیاسی و تبلیغاتی سیاستمداران و رسانه‌های دشمن و سکوت برخی دولتمردان منطقه‌ای و عربی را در حمایت از کشتار بی‌رحمانه کودکان بی‌دفاع غزه و تخریب بیمارستان‌ها و به خاک و خون کشیدن افراد بی‌خانمان در اردوگاه‌های سازمان ملل متحد در غزه و خان یونس و رفح را فراموش نمی‌کند. همچنین افکار عمومی ، هرگز قضاوت خود در خصوص انفعال و بی‌عملی سازمان ملل متحد در دفاع حداقلی از ساکنان مظلوم غزه را فراموش نخواهد کرد.  با همه این اوصاف، بر همگان مسجل شد که میان تصویرسازی کاذب دشمن از روند جنگ غزه و آتش‌بسی که درنهایت نتانیاهو علی‌رغم آن‌همه گزافه‌گویی و ادعا آن را پذیرفت، چه فاصله عمیقی وجود دارد. اکنون بیش از هر زمان دیگری، دروغ‌پردازی و شانتاژهای تبلیغاتی غرب و صهیونیست‌ها از وقایع جنگ غزه دربوته نقد و قضاوت افکار عمومی دنیا قرارگرفته است.
درباره ترور در دیوان عالی کشور
روبیک روبیو و سفیدشویی خشونت
محمد رستم‌پور
«نظم پساجنگ دوم جهانی، نه تنها از بین رفته است، بلکه یک سلاح است که علیه خود ما به کار گرفته می‌شود. نسل کنونی، یعنی تمام کسانی که اکنون در این اتاق قرار دارند، با بزرگ‌ترین تهدید یعنی بی‌ثباتی ژئوپلیتیک به عنوان یک بحران جهانی مواجهند. 
8 دهه پس از آن جنگ، ما باید نظم نوینی خلق کنیم که قطعا آسان نخواهد بود». این جملات مارک روبیو است در جلسه استماع در کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا، در مقام وزیر خارجه پیشنهادی دولت دوم ترامپ. روبیو، ایران، روسیه و کره‌شمالی را ۳ تهدید جدی ایالات متحده آمریکا می‌داند در بازپس‌گیری یا بازآرایش نظم امنیتی جدیدی که قرار است ترامپ 2025 آن را ترسیم و تأسیس کند. همچنان که روبیو و کاندیداهای دیگر نهادها و وزارتخانه‌های امنیتی ایالات متحده اعتقاد دارند، آمریکا با 4 سال پیش تفاوت‌های جدی کرده و حداقل در ۲ پرونده جنگ اوکراین و جنگ غزه در متغیرهای پرشماری نتوانسته است توازن کلاسیک قوا را میان طرفین توزیع کند. آمریکای امروز از نظر آنان از نظم تک‌قطبی فاصله معناداری یافته و از این نظر است که روبیو به مداخله تهاجمی‌تر برای حل و فصل پرونده‌های پیچیده توصیه می‌کند. راهکار روبیو و دوستانش برای مزاحمان طراحی جدید بویژه ایران، در اجزا جدید نیست اما در ترکیب، نوین است. روبیو نخستین چهره سیاسی ایالات متحده آمریکا نیست که تفکیک دولت و ملت، سیاست و اجتماع یا به تعبیر خودش «حاکمیت شیعه افراطی و مردم متمدن» را به صراحت به زبان می‌آورد. 
اگرچه او پا را از این هم فراتر می‌گذارد و می‌گوید روحانیون ایرانی حاکم نماینده مردم ایران نیستند و البته آنقدرها باهوش نیست که این گزاره عجیبش را با اطمینان به زبان آورد و از همین رو است که می‌گوید «هیچ کشوری در دنیا چنین وضعی ندارد». حرف‌های روبیو، سرخط‌هایی از یک پروژه بزرگ چندوجهی را لو می‌دهد، بویژه وقتی که از گروه‌های مختلف ایرانی در بدنه اجتماع و حتی در پیکره تصمیم‌گیری در ایران سخن می‌گویند. آمریکا هر روش و طرحی داشته، از تحریم و تهدید و فریب و ترور فرماندهان، در مقابل ایران آزمون کرده است. 5 سال پس از ترور فرمانده جبهه مقاومت، سردار شهید قاسم سلیمانی به دستور شخص ترامپ، ابهامات و تردیدها درباره کارایی این عملیات در متوقف‌سازی روند اهداف و مقاصد جمهوری اسلامی ایران و کمرنگ شدن آنچه روبیو هلال شیعی می‌خواند، همچنان سوژه بررسی‌ها و تحقیقات است. از زمان اعلام پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، مقامات آمریکا چندان درباره نوع مواجهه با ایران بویژه با توجه به رویدادهای یک سال و نیم اخیر سخن نگفته‌اند. روبیو تنها در ساختمان کاپیتول کنگره درباره ایران سخن نگفته است. جست‌وجوی نام او و کلمه «ایران» نشان می‌دهد سناتور در همایش‌های منافقین هم سخنرانی‌های متعددی داشته است. البته آخرین همایش منافقین، 22 دی‌ماه در حومه پاریس با حضور یک آمریکایی دیگر برگزار شد؛ «کیت کلاگ» نماینده ترامپ در امور اوکراین و روسیه. کلاگ نظامی بازنشسته آمریکایی در جمع منافقین گفت سال 2025 سال تغییر رژیم ایران است و باید با فشار حداکثری در حوزه‌های اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی، فرصت «تغییر ایران به سمت وضعیت بهتر» را به چنگ آورد؛ فرصتی که همیشگی نیست. حرف‌های او غیر از یک بخش، تکرار همان سخنان جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکاست. مثل سخنان مارک روبیو که جدید نیست اما تکیه بر دوگانه‌های جامعه ایران و اهرم‌اندازی میان گسست‌هایی که از نظر آمریکایی‌ها امروز بیش از هر زمان دیگر عمیق شده، با یک وجه امنیتی - نظامی از بیرون و نه از درون که برآمده از نارضایتی داخلی باشد، طراحی جدید آمریکایی‌ها را آشکارتر می‌کند. تقدم و تأخر هر یک از مهره‌ها و روش‌هایی که ایالات متحده در مواجهه با ایران داشته، می‌تواند فرمول جدیدی برای اخلال در روند دستیابی ایران به اهدافش باشد. در موقعیت جدید، عصبانی‌سازی جای ناراضی‌سازی قرار گرفته است. ناراضی‌سازی بیشتر وجه اقتصادی دارد و با امکان‌هایی مثل تاب‌آوری و امیدآفرینی بویژه در عرصه‌هایی مانند ورزش که در آن امر ملی و هویت جمعی همچنان معنادار است، خنثی می‌شود اما عصبانی‌سازی عمدتا شکل و شمایل امنیتی دارد و امکان‌های معمول تسکین یا ترمیم در آن راه ندارد. در نتیجه چه بسا باید گفت تهدید نخست، بررسی امکان ضربه سریع نظامی - امنیتی محدود و تلقین سازش برای قرار گرفتن در سراشیبی واگذاری منافع و منابع باشد. با این نگاه که مبتنی بر دوگانگی دولت و ملت است و با قرینه‌هایی مانند بی‌اعتنایی یا سیاست‌گریزی که در مشارکت کمتر از نصف واجدان شرایط در انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم خود را نشان داد، اختلافات باید آنقدر فراوان شود که هر گونه انسجام و ائتلافی را ناممکن کند. در نتیجه اتفاقی مانند رخداد ترور ۲ قاضی شهیر با سوابق جدی مقابله با جریان نفاق و جاسوسی، بی‌آنکه انگیزه‌های سازمانی و بهره‌های تشکیلاتی به بار آورد، اتفاقی است به منظور سفیدشویی خشونت علیه روحانیونی که به تعبیر روبیو بر ایران امروز حکومت می‌کنند و نه مردم ایران. سازمان منافقین تا لحظه نوشتن این گزارش، مسؤولیت این حمله تروریستی را نپذیرفته اما شکل و وضع عملیات نشان می‌دهد همچنان که در بیان مرکز رسانه قوه ‌قضائیه و پیام تسلیت رئیس محترم قوه ‌قضائیه آمد، با یک عملیات حرفه‌ای یا حداقل می‌توان گفت غیرابتدایی روبه‌روییم. در نتیجه ۲ روز مانده به تحلیف ترامپ، منافقین ادعا خواهند کرد با این عملیات می‌توانند در نقشه ترامپ ایفای نقش داشته باشند. ترور شهیدان رازینی و مقیسه، چه کار سازمان باشد و چه نباشد، یک عملیات هدفمند است، با این مقصود که خشونت علیه آن که در جهان هنجاری آمریکا مزاحم ژئوپلیتیک به حساب می‌آید، مشروع است. پیوستگی مردم با نظام سیاسی امروز ایران به رغم همه دشواری‌ها و رنج‌های فرساینده اقتصادی و سیاسی تا جایی است که فروپاشی از درون با همه سروصدا‌ها و تبلیغات و جنجال‌های رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه، دور به نظر می‌رسد. ضربات جدی به حاکمیت، چه‌ بسا اختلال‌های امنیتی محدود با هدف کنار زدن پشتیبان نظام در جریان خواهد بود تا یک ایران سازشکار پای میز مذاکره با ترامپ بیاید