صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۵  ، 
کد خبر : ۳۷۰۸۵۶

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳

نسخه تسلیم در پوشش مذاکره با آمریکا، آثار و پیام‌های راهبردی عملیات «شهید سلیمانی»، پیام اقتدار به دشمنان، پشت پرده نفوذ اوکراین در سوریه؛ یادداشت برخی از روزنامه‌‌های امروز می‌باشد.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز سه‌شنبه ۱۸ دی

نسخه تسلیم در پوشش مذاکره با آمریکا 

مسعود اکبری
جناب آقای عارف، معاون اول محترم رئیس‌جمهور اخیرا در جلسه شورای عالی روابط خارجی اظهارنظر قابل تأملی را مطرح کرده است. وی گفته است: «ما داوطلب ادامه تحریم نیستیم و توقع داریم که جامعه بین‌الملل از رفع تحریم‌ها حمایت کند. ما اهل مذاکره و صحبت هستیم.» 
در هفته‌ها و روزهای اخیر، برخی دولتمردان همصدا با رسانه‌ها و فعالین مدعی اصلاحات، طوری وانمود می‌کنند که کلید حل تمامی مشکلات، صرفا منوط به مذاکره است و تنها گزینه برای برون‌رفت از مشکلات موجود، مذاکره و توافق با آمریکاست. درباره اظهارنظر جناب آقای عارف و فضاسازی مدعیان اصلاحات، گفتنی‌هایی است که در ادامه به اختصار به آن می‌پردازیم:
1- در روزهای گذشته «ریچارد نفیو» مسئول سابق میز ایران در شورای امنیت ملی آمریکا که از وی به عنوان «معمار تحریم‌های ایران» نام برده می‌شود، در یادداشتی در نشریه «فارن افرز» نوشت: «امروز جامعه بین‌الملل بر سر اعمال فشار بر ایران دچار تفرقه شده است. همچنان تحریم‌های شدیدی علیه ایران وجود دارد، اما این تحریم‌ها به‌طور مداوم توسط چین، هند و روسیه نقض می‌شود.» 
نفیو در بخش دیگری از این یادداشت با جمع‌بندی معضلات حمله نظامی به ایران اظهار می‌دارد: «هزینه‌های بالای حمله به ایران نشان می‌دهد که ایالات متحده باید بار دیگر دیپلماسی را امتحان کند. مسئول سابق میز ایران در شورای امنیت ملی آمریکا در ادامه تاکید می‌کند: «بنابراین مسیر امن‌تر تلاش دوباره برای مذاکره با ایران است.»
تجربه ثابت کرده است که دولت آمریکا - هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان- در «مذاکره» به دنبال نتیجه‌ای است که از طریق «جنگ» یا «تحریم» به دنبال آن بوده و چون نتوانسته از آن طرق، به نتیجه مطلوب خود دست یابد، راه سوم که همان مذاکره است را انتخاب کرده است. این رویکرد «سلطه‌جویانه» در یادداشت ریچارد نفیو نیز کاملا مشهود و ملموس است. 
2- به عبارت دیگر، ساختار حاکمیتی آمریکا برای نیل به اهداف سلطه‌جویانه خود به ابزارهای مختلف متوسل می‌شود. «جنگ»، «تحریم» و «مذاکره» سه ابزار اصلی در این خصوص است. هدف مشترک در هر 3 مورد نیز سلطه‌گری، غارتگری و دیکته کردن دستورات مستکبرانه به دیگر کشورها است. 
نشان به آن نشان که در دولت یازدهم و دوازدهم، به واسطه مذاکرات هسته‌ای و امضای برجام، همزمان هم در صنعت هسته‌ای بتن ریخته شد و هم تحریم‌ها دو برابر شد. 
«وندی شرمن» دیپلمات ارشد آمریکایی و از اعضای تیم مذاکره‌کننده آمریکا - مرداد ۱۳۹۷- در مقاله‌ای در نشریه فارن افرز نوشت: «کاری که برجام با برنامه هسته‌ای ایران کرد، جنگ هم نمی‌توانست انجام دهد.»
شرمن در بخش دیگری از این مقاله نوشته بود: «زمانی که گفت‌وگوهای چندجانبه سال ۲۰۱۳ (همزمان با آغاز به کار دولت روحانی) از سر گرفته شد، چندین سال از وضع تحریم‌های شدید علیه تهران می‌گذشت؛ اما با وجود همه این تحریم‌ها، ایران تعداد سانتریفیوژهای خود را به ۱۹ هزار رسانده بود. تحریم‌ها تاثیری در برنامه هسته‌ای ایران نداشت.»
3- جناب آقای عارف تاکید کرده که ما اهل مذاکره و صحبت هستیم. این اظهارنظر کاملا صحیح و دقیق است. اما مسئله اینجاست که آمریکا و تروئیکای اروپایی، اهل مذاکره برای رسیدن به نتیجه «برد-برد» نیستند. اگر طرف غربی اهل مذاکره «برد-برد» بود، ما شاهد خسارت توافق سعدآباد در دولت مدعی اصلاحات و خسارت محض برجام در دولت مدعی اعتدال نبودیم، این دو توافق «عبرت‌آموز» بیش از پیش ثابت می‌کند که آمریکا و تروئیکای اروپا برای مذاکره، اهلیت ندارند. 
4-کارشناسان و منتقدان دلسوز در ماه‌های اخیر بارها به دولت چهاردهم توصیه کرده‌اند که به ‌جای تکرار رویکرد خسارت‌بار در برجام و سعدآباد، مدل موفق «سیاست خارجی دولت شهید رئیسی» را به عنوان الگوی خود در پیش بگیرد. 
عضویت رسمی ایران در سازمان همکاری‌های اقتصادی شانگهای، عضویت رسمی ایران در گروه بریکس، آزادسازی بخشی از پول‌های بلوکه شده ایران، امضای موافقت‌نامه تجارت آزاد میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EAEU)، راه‌اندازی کریدور شمال - جنوب، امضای موافقت‌نامه جامع همکاری اقتصادی با چندین کشور، کسب تراز تجاری مثبت در تعامل اقتصادی با دیگر کشورها، تحول در دیپلماسی منطقه‌ای و روابط رو به رشد با کشورهای همسایه و... تنها بخشی از کارنامه موفق دولت شهید رئیسی در سیاست خارجی است.
نکته مهم اینجاست که این موفقیت‌ها به واسطه کنار رفتن دست‌اندازها و موانعی از جمله برجام و FATF به وقوع پیوست. 
5- یکی از تکنیک‌های جنگ هیبریدی (جنگ ترکیبی) نظریه برجسته‌سازی (agenda setting) است. «ژودیت لازار» نویسنده کتاب «افکار عمومی» (Opinion publique) در بخشی از این کتاب در شرح این نظریه آورده است: «ممکن است در اغلب اوقات، رسانه‌ها موفق نشوند به اشخاص بگویند که چگونه فکر کنند، اما با تأثیر فوق‌العاده‌ای که بر آنها دارند می‌توانند بگویند به چه چیز باید فکر کنند.»
در این تکنیک رسانه‌ای که حتی می‌توان آن را یک شگرد پراستفاده در عملیات روانی نیز تلقی کرد، تمرکز بر تعداد انگشت‌شماری از موضوعات و سوژه‌ها باعث می‌شود تا بخش قابل‌توجهی از افکار عمومی در یک فضای کانالیزه شده قرار گرفته و این موضوعات را بسیار مهم‌تر از سایر موضوعات تلقی کنند.
به عنوان نمونه دشمن در پی آن است تا بهره‌مندی از «نظریه برجسته‌سازی» این‌گونه القا کند که ریشه حل تمامی مشکلات مردم ایران در مذاکره و توافق با آمریکا نهفته است. متاسفانه این شگرد دشمن، از سوی طیف تندروی مدعی اصلاحات در داخل نیز دنبال شده و همین خط عینا در روزنامه‌ها و سایت‌های خبری این طیف تکرار می‌شود. و صدافسوس که برخی دولتمردان نیز با اظهارات خود - که به عقیده نگارنده به هیچ عنوان از روی عمد نیست و سهو لسان است - به این «عملیات روانی خطرناک» ضریب می‌دهند. 
6- رهبر معظم انقلاب بارها نسبت به مسئله مذاکره با آمریکا سخن گفته‌اند. به عنوان نمونه ایشان - 30 تیرماه 1397- در دیدار سفرا و مسئولان وزارت امور خارجه فرمودند: «تصور حل مشکلات کشور با مذاکره یا رابطه با آمریکا، خطایی واضح است. آمریکا با اصل نظام اسلامی مشکل اساسی و مبنایی دارد، ضمن اینکه کشورهای فراوانی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین هستند که با آمریکا رابطه دارند اما همچنان با مشکلات فراوان دست به‌گریبانند.»
در یک نمونه دیگر، رهبر حکیم انقلاب - 28 مهر 1395- در دیدار نخبگان علمی جوان فرمودند: «آیا اگر شما در قبال مسئله‌ هسته‌ای عقب‌نشینی کنید، مسئله‌ شما با آمریکا تمام می‌شود؟ نه آقا، قضیّه‌ موشک پیش می‌آید که‌ چرا موشک دارید، بعد قضیّه‌ مقاومت پیش می‌آید؛ این قضایا را اگر حل کردید و عقب‌نشینی کردید، یک قضیّه‌ دیگر پیش می‌آید، مثلاً قضیّه‌ حقوق بشر پیش می‌آید؛ قضیّه‌ حقوق بشر را اگر حلّ‌وفصل کردید و گفتید خیلی خب، ما در حقوق بشر طبق معیارهای شما عمل می‌کنیم، قضیّه‌ دخالت دین در دستگاه دولت پیش می‌آید؛ مگر ول می‌کنند شما را؟ حضور یک نظام در یک کشوری با این وسعت، با این جمعیّت، با این امکانات را - که اینها استثنائی است - نمی‌توانند تحمّل کنند.»
7- ریشه حل مشکلات کشور، نه در مذاکره و توافق با آمریکا، بلکه در به‌کارگیری افراد مؤمن، متخصص و انقلابی و پرهیز از به‌کارگیری افراد غیرمتخصص و زاویه‌دار در مناصب حساس و کلیدی است. ریشه حل مشکلات کشور، دیپلماسی پویا و مقتدرانه است، ریشه حل مشکلات کشور، اعتماد به جوانان و تکیه بر توان داخلی است. ریشه حل مشکلات کشور، پرهیز از تکرار عبرت‌های گذشته است. 
این را هم فراموش نکنیم که در دنیایی که به واسطه اقدامات مخرب و جنایتکارانه دولت‌های سلطه‌گر، «قانون جنگل» بر آن حاکم است، این اقتدار و دیپلماسی عزتمندانه است که احترام می‌آورد و نه پالس مذاکره از روی ضعف. 
از این روی می‌توان گفت کسانی که علی‌رغم این‌همه سند و نشانه مبنی بر عدم تعهد آمریکا، همچنان از مذاکره با آمریکا سخن می‌گویند، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه نسخه تسلیم را در پوشش مذاکره تجویز می‌کنند.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز سه‌شنبه ۱۸ دی

آثار و پیام‌های راهبردی عملیات «شهید سلیمانی»

حمیدرضا‌شاه‌نظری

عملیات موشکی «شهید سلیمانی» ایران علیه پایگاه عین‌الاسد امریکا در استان الانبار عراق که در واکنش به ترور بزدلانه و جنایتکارانه سردار حاج قاسم سلیمانی و یارانش در ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ به وقوع پیوست، فراتر از یک اقدام صرفاً تلافی‌جویانه از سوی جمهوری اسلامی ایران بود که اثرات عمیقی بر جای گذاشت و پیام‌های ژئوپلتیکی، راهبردی و امنیتی عمیقی را به امریکا و متحدانش در منطقه و نیز به سایر دولت‌های جهان ارسال کرد و ابعاد جدیدی از قدرت دفاعی و تهاجمی ایران و چالش‌های استراتژیک امریکا در منطقه و جهان را روشن ساخت. 
از جنبه نظامی، این عملیات نه تنها توان نظامی ایران را به نمایش گذاشت بلکه ناکارآمدی سامانه‌های پدافند هوایی امریکا در مقابله با تهدیدات موشکی ایران را نمایان ساخت. تحلیلگران نظامی غربی از جمله مقامات وزارت دفاع امریکا اذعان کردند که سامانه‌های دفاعی نظیر «پاتریوت» و «تاد»، که سال‌ها به‌عنوان ابزار‌های قوی در مقابله با تهدیدات موشکی معرفی می‌شوند، نتوانستند به‌طور مؤثر موشک‌های بالستیک ایران را رهگیری کنند و بر اساس گزارش‌های متعدد منابع امریکایی، حتی اگر این حمله را بنابر ادعای امریکایی‌ها بدون تلفات نیز در نظر بگیریم، انجام آن موجب شد تا بیش از ۱۰۰ نفر از نیرو‌های امریکایی دچار آسیب‌های مغزی و صدمات جسمانی شدید شوند. انتخاب پایگاه عین‌الاسد به‌عنوان هدف عملیات موشکی ایران، از منظر ژئوپلتیکی و استراتژیک نشان‌دهنده درک عمیق ایران از موقعیت‌های حساس منطقه و وضعیت نیرو‌های امریکایی بود. این پایگاه در نزدیکی مرز‌های سوریه، اردن و عربستان سعودی قرار دارد و به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین و استراتژیک‌ترین مراکز نظامی امریکا در منطقه به شمار می‌رود که مرکز فرماندهی برای عملیات‌های هوایی و زمینی در عراق و سوریه است. از این رو، حمله به عین‌الاسد به‌طور مؤثری توانست یک پیام ژئوپلتیکی به امریکا و متحدان منطقه‌ای آن ارسال کند که ایران قادر است هر وقت که اراده کند به‌راحتی به هر یک از پایگاه‌های امریکا در منطقه حمله کند و آسیب زیادی به ساختار نظامی امریکا وارد نماید. 
یکی از ابعاد اساسی این عملیات، نمایش عینی یک بعد از قدرت بازدارندگی ایران بود. جمهوری اسلامی ایران با این حمله به وضوح نشان داد که در شرایط تحریم‌های شدید تسلیحاتی بین‌المللی توانسته است به‌طور مستقل، با استفاده از منابع داخلی و دانش فنی بومی، توانایی‌های موشکی خود را توسعه داده و به یک قدرت بازدارنده در سطح منطقه‌ای تبدیل شده و به تهدیدات خارجی به‌طور دقیق و مؤثر پاسخ دهد. 
این عملیات همچنین نشان‌دهنده ناکارآمدی مؤلفه‌های سیاست «فشار حداکثری» رئیس‌جمهور وقت امریکا بود. این سیاست که به‌طور عمده مبتنی بر تحریم‌های اقتصادی و فشار‌های دیپلماتیک برای تغییر رفتار ایران بود، نه‌تن‌ها نتایج مطلوبی در مهار ایران به‌دنبال نداشت، بلکه منجر به تشدید بحران‌ها و افزایش تنش‌ها در منطقه شد. پس از این عملیات، مقامات امریکایی از جمله جان بولتون، مشاور وقت امنیت ملی امریکا، به‌طور ضمنی اعتراف کردند که امریکا نتوانسته است در برابر این تهدیدات موشکی به طور مؤثر عمل کند و در نتیجه سیاست‌های «فشار حداکثری» علیه ایران شکست خورده است. 
علاوه بر اینها، عملیات عین‌الاسد پیام‌های مهمی به کشور‌های منطقه‌ای و سایر قدرت‌های جهانی نیز ارسال کرد و باعث شد کشور‌های منطقه همچون عربستان سعودی و امارات متحده عربی که در گذشته از سیاست‌های خصمانه امریکا علیه ایران حمایت می‌کردند، با چالشی جدی در مواجهه با قدرت نظامی ایران روبه‌رو شدند، به طوری که متأثر از آن، برخی از این کشور‌ها برای کاهش تنش‌ها به تجدیدنظر در سیاست‌های خود به‌ویژه در زمینه همکاری‌های امنیتی با امریکا و ایران اقدام کردند. 
این عملیات، علاوه بر اهمیت‌های راهبردی و نظامی‌اش، از یک جنبه بی‌نظیر دیگر نیز دارای اهمیت است که آن هم، حمله به تنها ابرقدرت جهانی بود که از منظر افزایش جایگاه راهبردی ایران در مناسبات جهانی اهمیت بسیاری دارد. پس از جنگ جهانی دوم و پایان جنگ سرد، امریکا به‌عنوان تنها ابرقدرت جهانی شناخته شده و هیچ کشوری جرئت نمی‌کرد که به طور مستقیم به منافع یا پایگاه‌های آن حمله کند و در این عملیات، نخستین باری بود که یک کشور مستقل آن‌هم با استفاده از توان موشکی بومی، به‌طور مستقیم و مؤثر به یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های نظامی امریکا در منطقه حمله می‌کرد و همین باعث شد که بسیاری از تحلیلگران استراتژیک غربی تأکید کردند که این حمله به‌طور نمادین و عملیاتی نشان‌دهنده شکستن تابوی «عدم امکان حمله به ابرقدرت‌ها» بود که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون هیچ‌گاه در سطح جهانی رخ نداده بود و این یک نقطه عطف در تاریخ تقابل‌های نظامی با امریکا بود که نتیجه آن را امروز در شجاعت یمنی‌ها در حملات متعدد به اهداف امریکایی می‌توان مشاهده کرد. 
امریکا به‌طور تاریخی همواره به واکنش‌های سریع و قاطع نسبت به هر گونه حمله به نیروهایش معروف بوده است، با این حال در این مورد از پاسخ نظامی فوری خودداری کرد. این موضوع به‌ویژه در پس‌زمینه سابقه تاریخ امریکا در واکنش‌های شدید به حملات به پایگاه‌های نظامی‌اش، همچون حملات به دریای چین جنوبی یا ترور‌های پیشین علیه دیپلمات‌ها و نیروهایش، دارای اهمیت زیادی است. واکنش قابل تأمل و معنی‌دار امریکایی‌ها در قبال این عملیات، این بود که مقامات کاخ سفید بلافاصله اعلام کردند که این حمله به کشته شدن نظامیان امریکایی منجر نشده و در نتیجه پاسخ نظامی قاطع به آن نخواهند داد. این تصمیم در حقیقت به‌طور غیرمستقیم به جهانیان نشان داد که امریکا حتی با وجود آسیب‌دیدگی‌های قابل توجه، قادر به انجام واکنش‌های تهاجمی همانند گذشته نیست و بعد‌ها تحلیلگران امریکایی در اندیشکده‌هایی نظیر «مؤسسه هادسون» و «شورای روابط خارجی» اذعان کردند که در این حمله، امریکا از پاسخ نظامی به ایران اجتناب کرد تا از تشدید بحران و کشیده شدن آن به یک جنگ وسیع‌تر جلوگیری کند که این خود به معنای ناتوانی و عجز این دولت مستکبر در انجام واکنش‌های متعارف در برابر حملات به پایگاه‌های خود در خارج از مرزهایش توسط جمهوری اسلامی ایران بود. 
این عملیات فریاد زد که امروز حتی یک ابرقدرت نیز نمی‌تواند از تهدیدات و حملات نظامی در امان بماند و به‌طور قطعی و بدون هزینه واکنش نشان دهد. عملیات عین‌الاسد به‌طور غیرمستقیم نشانه‌ای از تغییر موازنه قدرت جهانی بود که خاطرنشان کرد دوران امریکا به پایان رسیده و با بیداری ملت‌ها و تشکیل جبهه مقاومت، می‌توان به‌طور مستقیم به منافع و پایگاه‌های نظامی امریکا حمله کرد و این دولت شیطانی را به چالش کشید. 
حمله به عین‌الاسد به‌نوعی پایان نظم تک‌قطبی را که در دهه‌های پس از جنگ سرد بر جهان حاکم بود، اعلام کرد. این نظم که بر سلطه بی‌چون و چرای امریکا بر اکثر نهاد‌های بین‌المللی و قدرت‌های اقتصادی و نظامی در سراسر دنیا استوار بود، بعد از این حمله در برابر چالش‌های جدی قرار گرفت و نشان داد که امریکا دیگر نمی‌تواند به‌تن‌هایی بر تحولات جهانی تسلط داشته باشد و سیاست‌های خود را دیکته کند. عملیات عین‌الاسد میانه راهی رخ داد که شهید سلیمانی و یارانش آغاز کردند. راهی که پایان دوران سلطه بی‌چون و چرای امریکای مستکبر بر منطقه و جهان را ترسیم کرده و نظم نوینی مبتنی بر مقاومت و با بازیگری ملت‌های مستضعف را نوید داد.

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز سه‌شنبه ۱۸ دی

پیام اقتدار به دشمنان

سردار فرامرز صفری

رزمایش پیامبر اعظم (ص) به همت نیروی زمینی سپاه‌پاسداران انقلاب اسلامی درمنطقه مرزی برگزار می‌شود. هدف از این رزمایش، ارتقای آمادگی همه‌جانبه درحوزه‌های سازماندهی، طرح‌ریزی، هدایت، اجرای عملیات و همچنین افزایش تحرک یگان‌های نیروی زمینی برای انجام عملیات واکنش سریع در برابر تهدیدات متصور است.

این رزمایش به هم‌افزایی وتقویت وحدت فرماندهی در یگان‌ها وهمچنین تمرین آموزش‌های تئوری مبتنی بردکترین رزم نیروی زمینی سپاه‌پاسداران درسطح عملی در جغرافیای واقعی خاص اهتمام دارد. این رزمایش آمادگی‌ها را درتمامی مجموعه‌های زمینی به نمایش خواهد گذاشت. محل برگزاری این رزمایش در منطقه ثلاث باباجانی انتخاب شده است. این منطقه شرایطی دارد که همواره مورد علاقه دشمنان، معاندان نظام و مردم بوده است. در دوران دفاع مقدس، این منطقه محل اجرای عملیات مهمی بوده و تلاش‌ها و مجاهدت‌های بسیاری برای حفظ و حراست از آن انجام شده است. این منطقه همچنین به عنوان نقطه صفر مرزی و باوجود ارتفاعات و عوارض طبیعی و مصنوعی قابل‌توجه، به عنوان مکانی مناسب برای این تمرین انتخاب شده است.
در این رزمایش، ازسلاح‌ها و تجهیزات جدید رونمایی خواهد شد. به‌طور خاص، درحوزه سازمان رزم واستفاده ازسلاح وتاکتیک به صورت ترکیبی، ازیگان‌های رزم، نیروی مخصوص، یگان‌های پشتیبانی رزم توپخانه‌ای، ادواتی، پدافند، یگان‌های مردم‌پایه و بسیج‌محور استفاده خواهد شد. از پهپاد‌های جدید شناسایی و رزمی و همچنین پهپاد‌های مورد استفاده در خط مقدم نبرد، که رزمندگان می‌توانند آنها را برای انهدام اهداف دشمن به‌کار ببرند، استفاده خواهد شد. علاوه بر این، هوانیروز و تاکتیک‌های به‌روز نیز به کار گرفته می‌شوند. در این راستا، از جدیدترین سلاح‌ها، از جمله آرپی‌جی۲۹که در خط مقدم نبرد‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد، بهره‌برداری خواهد شد. 
در شرایط فعلی منطقه‌ای و بین‌المللی و تحولات جدید، ما باید پیام‌هایی داشته باشیم و آمادگی خود رانشان دهیم. این رزمایش پیام صلح، دوستی، اطمینان و آرامش برای همسایگان و کشور‌های اسلامی خواهد داشت وهمچنین اقتدار وصلابت دربرابر دشمنان ومعاندان را به نمایش خواهد گذاشت. هر کسی که به دنبال برهم زدن امنیت منطقه باشد و امنیت مردم عزیز اسلامی را تهدید کند، ما ان‌شاءا... با قوت و قدرت با آن برخورد خواهیم کرد.

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز سه‌شنبه ۱۸ دی

پشت پرده نفوذ اوکراین در سوریه

علی بمان اقبالی

 وزیر امور خارجه جدید سوریه روز دوشنبه گذشته به همتای اوکراینی خود گفت، در حالی که کی یف در بحبوحه کاهش نفوذ روسیه به دنبال ایجاد روابط با رهبران جدید در دمشق است، سوریه خواهان مشارکت استراتژیک بیشتری با اوکراین است. اسعد حسن الشیبانی، وزیر امور خارجه جدید سوریه در دیدار با همتای اوکراینی خود، آندری سیبیگا، گفت: «مشارکت های راهبردی بین ما و اوکراین در سطوح سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و علمی وجود خواهد داشت». وی افزود: «مسلماً مردم سوریه و مردم اوکراین همان تجربه و رنجی را دارند که ما ۱۴ سال متحمل شده‌ایم». سیبیگا که در دمشق با رهبر جدید سوریه، احمد الشراع، ملاقات کرد. گفت که اوکراین محموله‌های بیشتری از کمک های غذایی به سوریه خواهد فرستاد . در مورد نقش اوکراین در تحولات سوریه نیز تحلیل و اطلاعات مختلف ارائه شده و رئیس سازمان اطلاعات اوکراین نیز در ویدئویی بر این موضوع صحه گذاشته است؛ بودانف گفته است هر زمان که حکومت‌ها و دیکتاتورهایی سقوط کنند که با حکومت‌های در جنگ با ما پیوند خورده باشند، این همیشه به نفع ما است.
ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، نیز از ارسال اولین محموله کمک غذایی اوکراین به سوریه، متشکل از ۵۰۰ تن آرد گندم، به عنوان بخشی از طرح بشردوستانه “غلات از اوکراین” با همکاری برنامه جهانی غذا خبر داد، این کشور به عنوان تولیدکننده و صادرکننده مهم جهانی غلات و دانه‌های روغنی، به طور سنتی گندم و ذرت را به کشورهای خاورمیانه صادر می‌کند. سازمان ملل متحد نیز رسماَ اعلام نموده که حدود یک سال طول می‌کشد تا مردم سوریه پس از سقوط حکومت خانواده اسد و پایان ۱۳ سال جنگ داخلی شاهد تغییرات ملموس باشند. هم چنین از سویی منابع روسی و سوری در اوایل دسامبر اعلام نمودند که ارسال محموله‌های گندم روسیه به سوریه به دلیل عدم اطمینان در مورد دولت جدید در دمشق و تاخیر در پرداخت‌ها به حالت تعلیق درآمده است. روسیه با استفاده از تمهیدات مالی و لجستیکی پیچیده برای دور زدن تحریم های غرب اعمال شده بر مسکو و دمشق، گندم به سوریه عرضه کرد و از سوی دیگر سرنگونی اسد توسط گروه اسلامگرای تحریر الشام آینده پایگاه‌های نظامی روسیه در سوریه (پایگاه هوایی حمیمیم در لاذقیه و تاسیسات دریایی طرطوس ) را زیر سوال برده است، البته سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه گفت که وضعیت پایگاه‌های نظامی روسیه موضوع مذاکره با رهبری جدید در دمشق خواهد بود. الشرع نیز گفته است که روابط سوریه با روسیه باید در خدمت منافع مشترک باشد. وی در مصاحبه ای که یکشنبه گذشته منتشر شد، افزوده است که سوریه با روسیه دارای منافع استراتژیک مشترک است و لحنی آشتی جویانه داشته، هرچند توضیح بیشتری نداد.

روزنامه شرق

برنامه‌های درسی ناکارآمد

یکی از عوامل تشدید میل به مهاجرت جوانان در ایران

زهرا گویا

‌‌دلیل افزایش مهاجرت دانشجویان را سیاست‌گذاران و تصمیم گیرندگان باید بدانند. کافی است شما با تعدادی از دانشجویانی که قصد رفتن دارند، صحبت کنید تا بفهمید برایشان در ایران، جایگزین‌ تصمیمی که گرفته‌اند، چه چیزهایی وجود دارد. افراد در وهله اول به دنبال چشم اندازی وسیع و رسیدن به آرمان‌هایشان هستند. می‌خواهند جایی بروند که به آنها فرصت دستیابی به آرزوهایشان داده شود. برای آن‌ها، پرسش از خود که آیا بعد از مهاجرت به هدف‌شان می‌رسند یا نه، بحث دیگری است.

علت مهاجرت بسیاری از دانشجویان این است که در کشور خود، به خواسته‌هایشان نمی‌رسند. آنها انتظارات زیادی ندارند و چیزهایی که می‌خواهند، حداقلی و برحق است. ولی پس از ورود به دانشگاه، با انبوهی از برنامه‌های کهنه و منسوخ‌شده مواجه می‌شود. درحالی که در واقعیت اجتماعی و چشم‌اندازی که برای خود تصور می‌کند، انبوه درس‌های 

منسوخ‌شده، جایگاهی ندارند و او را به اهدافی که دارد نمی‌رسانند. انتظارات دانشجویان، حرمت گذاشتن و حرمت دیدن است. انسان‌ها تا احترام نبینند، احترام نمی‌گذارند. آنها آزادی انتخاب می‌خواهند، درحالی که در شاکله برنامه‌های موجود متمرکز وزارت علوم، عملاً آزادی انتخاب پیش‌بینی نشده و اکثر برنامه‌های درسی دانشگاه‌ها، الزامی یعنی دستوری، تحمیلی و اجباری است. وقتی دانشجو در یک رشته پذیرفته می‌شود، با جدول‌های درسی مواجه می‌شود که تقریبا بخش اصلی آن‌ «الزامی» است. این فرد وقتی فارغ‌التحصیل می‌شود، بیشتر متوجه محدودیت‌های خود در انتخاب کردن و تصمیم‌گیری سرنوشت تحصیلی‌اش می‌شود.

افراد در دانشگاه چیزهایی می‌آموزند که الزاما برای یافتن شغل مورد علاقه‌شان کمکی به آنها نمی‌کند. برنامه‌های درسی متناسب با سرعتی که فضای بیرون درحال تغییر و تحول است، تغییر نکرده و انعطاف ندارند. به‌عنوان مثال، دانشگاه شهید بهشتی دانشگاهی جامع، متنوع و از نظر علمی بسیار وسیع و عمیق است؛ اما وقتی به فضای حاکم در داخل دانشگاه می‌نگرید، انگار دانشجویان هر دانشکده، تنها در همان دانشکده محصورند. آنها به قدری سرگرم برنامه‌های تجویزی درون دانشکده‌ای هستند که به‌ندرت فرصت دیدن و تجربه کردن محیط بیرون را حتی خارج از دانشکده خود، دارند. درحالی که درگذشته گروه‌های فرهنگی، ادبی و اجتماعی در دانشگاه‎‌ها، بسیار فعال‌تر از زمان حال بودند. برنامه‌های فرهنگی مانند بازیگری، شعرخوانی، مسافرت، بازدید از مکان‌های تاریخی و فرهنگی و دعوت از شخصیت‌های الهام‌بخش ادبی و هنری و فرهنگی از بیرون فراوان بود و دانشجویان با علاقه، در آنها شرکت می‌کردند. اما اکنون فضای علمی و فرهنگی دانشگاه‌ها، بیشتر حالت یکنواختی و القایی پیدا کرده است و جذابیت کمتری برای دانشجویان دارد.

وقتی فرهنگ و ادبیات را القایی کنند، از ماهیت اصلی ‌‌خارج شده و به ضد خود تبدیل می‌شود. حتی در کارهای ورزشی که دانشجویان مشارکت می‌کنند، تحرکی که در راستای ارضای خواسته‌های طبیعی‌شان باشد، کمتر دیده می‌شود. دانشجویان وقت کمتری را صرف بحث و گفت‌وگو با هم می‌کنند و درنتیجه، گفتمان معنادار بینشان دیرتر شکل می‌گیرد و این فضا، باعث خستگی و دلزدگی‌شان از دانشگاه می‌شود.

جوانی که آگاه و با جهان پیرامون خود در ارتباط است، فکر می‌کند چرا باید عمرش را در فضایی بگذراند که «اجبار» احاطه‌اش کرده است. چنین جوانی با خود می‌اندیشد که شاید با ایجاد تغییر در جغرافیای زندگی‌اش، به اهداف خود خواهد رسید. طبیعی است که در چنین شرایطی، میل به مهاجرت زیادتر شود. جوانان ما افراد توانمندی هستند که 12 سال تحصیل‌شان را صرف رسیدن به آرمانی به نام دانشگاه کرده‌اند. اما وقتی وارد دانشگاه می‌شوند، می‌بینند از آن فضای آرمانیِ تعالی‌بخش خبری نیست! انگار در دبستان و دبیرستان آزادی عمل بیشتری داشتند. رؤیا که فرو بریزد، دانشجو به یک‌باره آسیب می‌بیند.

اگر واقعا مسئولان نگران افزایش سیل مهاجرت هستند، باید کاری بکنند که مهم‌ترینشان، شناخت نسل‌هایی است که قصد ورود به دانشگاه ‌ دارند تا متناسب با آن، روش‌های گفت‌وگوی خود را با دانشجویان اصلاح کنند و ازطریق تعامل با آنان، علت تلاش برای مهاجرت‌شان را شناسایی کنند. درحالی که متأسفانه، در این زمینه اقدام‌های زیربنایی کمتر صورت گرفته و بیشتر به معلول‌ها پرداخته شده است. شیوه‌های رویارویی هم اغلب قهری و سلبی بوده است که واقعیت نشان می‌دهد عملا کارآیی نداشته و حتماً هم نخواهند داشت.

در گذشته، شرایط ورود به دانشگاه به‌گونه‌ای بود که اگر افراد به هردلیلی طی 12 سال، فرصت کافی را برای درس خواندن جدی از دست ‌می‌دادند، می‌توانستند با تلاش و خودخوانی، آن را جبران کنند و با تلاش و برنامه‌ریزی، به دانشگاه مورد نظرشان وارد شده و در رشته تحصیلی مورد علاقه‌شان تحصیل کنند. این درحالی است که ‌طی آن 12 سال، چیزهای مختلفی مانند هنر، زبان‌، ادبیات، زندگی کردن و آداب آموختن و بسیاری چیزهای دیگر را یاد می‌گرفتند و تجربه ‌‌و مهارت کسب می‌کردند‌‌ تا بتوانند ذوق و استعداد خود را بیابند. با این توانایی‌ها، اگر در یک یا چند درس هم فرصت یادگیری را از دست می‌دادند، می‌توانستند با توانایی‌های خود، آن را جبران کنند. درواقع، بعضی از دانش‌آموزانی که داوطلب ورود به‌دانشگاه بودند، به جای تمرکز بر امتحان و نمره و معدل، بر یادگیری و آموختن از مدرسه بیشتر متمرکز می‌شدند و بدون اضطراب، دانش‌آموزی می‌کردند و اگر معدل بالا نداشتند، در عوض دنیای وسیع‌تری را می‌شناختند و از روش و منش علمی بهره‌مند می‌شدند. داشتن این فرصت، برای کسانی که سبک یادگیری‌شان متفاوت بود، نعمت بزرگی بود. درصورتی که وقتی حرف از تأثیر قطعی معدل برای ورود به دانشگاه به‌میان آمد، کنکوری که اگر درست اجرا می‌شد می‌توانست حدی از عدالت آموزشی را تضمین کند، عملا تحت تأثیر نمره مدرسه‌ای قرارگرفت. زیرا سوابق تحصیلی که راجع به آن بحث‌های کارشناسی قابل دفاعی در دو دهه انجام شده بود و هدفش، اهمیت دادن به یادگیری مستمر دانش‌آموز و برگرداندن جایگاه معلم و مدرسه در آموزش عمومی بود، عملا به «معدل» فروکاسته شد. این تغییر ناگهانی، دانش‌آموزان را به خاطرکسب معدل بالا، دچار اضطراب کرده و اتفاقا نقش معلم و مدرسه را کم‌رنگ‌تر کرده و خواهد کرد.

این وضعیت، فرصت کشف استعداد و علاقه را برای بسیاری از دانش‌آموزانِ خلاق و نوآور که برایشان مهم است که رشته دانشگاهی خود را مطابق با علایق و آینده‌ای که برای خود تصور کرده‌اند، انتخاب کنند، کم کرده است. درنتیجه این خطر جدی وجود دارد که بیشتر کسانی وارد دانشگاه بشوند که تنها بر چند درس متمرکز شده‌اند و به اصطلاح، سرشان را از دفتر و کتاب بیرون نیاورده‌اند و برای آینده خود، وقت نگذاشته‌اند. افرادی با این تجربه محدود از دنیای بیرون از چند درس، وارد دانشگاه که می‌شوند، زودتر به مشکل برمی‌خورند و زودتر به فکر مهاجرت می‌افتند، زیرا توانایی رویارویی با چالش‌ها را پیدا نکرده‌اند. آنها انرژی و وقت زیادی را برای بالا بردن نمره و معدل گذاشته‌اند و به‌دلیل برخورداری مالی والدین، توانسته‌اند با برنامه‌ریزی‌های سنگین و فرسایشی که از طریق مؤسسات آموزشی بیرون از مدرسه برایشان تدارک دیده شده، در این رقابت کلافه‌کننده، موفق شوند، ولی چون فرصت زیستن طبیعی را از دست داده‌اند و آموزش گلخانه‌ای داشته‌اند، در همان نیم‌سال اول ورود به دانشگاه، با ضربه‌های سهمگین واقعیت مواجه می‌شوند! آنها وقتی می‌بینند که دانشگاه، با بهشت آرمانی‌شان فاصله زیادی دارد به فکر کندن و رفتن می‌افتند که دردناک است‌.

وقتی افراد با چنین شرایطی وارد دانشگاه می‌شوند، خستگی 12 سال تحصیل به آنها فشار می‌آورد. خستگی زندگی نکردن، شاد نبودن و تحت فشار بودن، باعث می‌شود به این فکر بیفتند که زندگی‌ام را گذاشتم و با فشار والدین و اجتماع به محیطی آمدم که در انتخابش، اختیاری نداشتم. پس چرا باید ادامه دهم؟! در چنین شرایطی طبیعی است که دانشجویان به فکر مهاجرت باشند. نحوه ورود به دانشگاه‌ها به‌گونه‌ای شده که در اکثر موارد، فرصت را از افراد کم‌برخوردار اما توانمند، غیرمتمرکز ولی وسیع و نخبه اما کنجکاو و جست‌وجوگر، گرفته و می‌گیرد و چنین رقابت بی‌معنایی را «کنکور» می‌نامد! درصورتی که مشکل اصلی در چیزی به نام کنکور نیست، بلکه روشی است که با شتاب زیاد، فرصت برابر را از دانش‌آموزان می‌گیرد و ورود به دانشگاه را عملا محدود به دانش‌آموزان مدارس ویژه و خانواده‌های برخوردار اقتصادی می‌کند که اتفاقا به پشتوانه امکاناتی که دارند، در صف اول مهاجرت‌ها قرار دارند! مسئولان و سیاست‌گذاران آموزش عالی،‌ باید که این روایت را از منظری وسیع‌تر نگاه کنند و با انجام پیمایش‌ها و آمایش‌های فوری، ابعاد این وضعیت را شناسایی کرده و مبنای اصلاح تصمیم‌های گرفته شده قرار دهند. مثلا اتفاقی که در دوم آذر 1403 برای دانشجویان ایرانی در شهر کازان روسیه افتاد، حقایق جدیدی را آشکار کرد که صرف‌نظر از جنبه سیاسی این اتفاق، وجه آموزشی و عدالت آموزشی آن قابل تأمل بود. جامعه متوجه شد که چگونه خانواده‌های برخوردار این توان را دارند که اگر فرزندشان در رشته‌ای که برایش برنامه‌ریزی کرده بودند قبول نشد، او را به هر جایی در خارج از ایران که با پول، امکان ورود به دانشگاه را داشته باشد بفرستند و پس از یک یا دو نیم‌سال تحصیلی، او را با پول هنگفتی، به اصطلاح «تبدیل به داخل» کنند تا در یکی از رشته‌های مطلوبش مثلا پزشکی، ادامه تحصیل بدهد.
نمی‌دانم این کار‌ با عدالت آموزشی چگونه قابل توجیه است (به آیین‌نامه‌های «شرایط انتقالی از دانشگاه خارج به ایران» و ماده‌واحده که مشتمل بر ۹ بند و ۹ تبصره است و در جلسه ۹۰۱ مورخ 29/3/1403 شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید، مراجعه شود. این ماده‌واحده از زمان تصویب، جایگزین مصوبات جلسات ۱۶۶و ۱۸۴ مورخ 15/6/1401 و 9/8/1402 ستاد راهبری اجرای نقشه جامع علمی کشور شد و به امضای سرپرست ریاست‌جمهوری و رئیس شورای ‌عالی انقلاب فرهنگی، برای اجرا به دو وزارت علوم تحقیقات و فناوری و بهداشت درمان و آموزش پزشکی ابلاغ شد‌).

با انواع مداخله‌های مختلف، فرصت بیشتری در اختیار کسانی گذاشته شده که از هر نظر‌ برخوردار هستند. چندوقت پیش کسی را دیدم که در رشته پزشکی قبول شده بود. او گفت که سال قبل، معدلش در پایه دوازدهم، ۱۹ بوده ولی برای اینکه معدل بالاتری داشته باشد، دوباره درس خوانده و معدلش را توانسته ترمیم کند و آن را به 50/19 ارتقا دهد! این نوع «سابقه تحصیلی» ساختن، بیشتر به طنز شبیه است تا اهمیت‌دادن به آموزش دبیرستانی.

با این‌ حال مسئولان تشخیص داده‌اند که حق «ترمیم معدل» برای دانش‌آموزان محفوظ است. درحالی‌که شاید توجه نکرده‌اند که با این کار، فشار زیادی به روح و روان دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان وارد می‌کنند. موضوع آموزش عالی و آینده تحصیلی و شغلی جوانان، به‌شدت به وضعیت اجتماعی ایران آسیب وارد کرده است.

وضعیت فعلی ورود به دانشگاه، مانند قیف واژگونی شده که قریب به ‌اتفاق ظرفیت‌ها، توسط فرزندان خانواده‌های خیلی برخوردار پُر می‌شود. داوطلبان ورود به دانشگاه وقتی در اخبار می‌بینند و می‌خوانند که یک ایرانیِ نخبه به‌ دلیل شایستگی خودش‌ توانسته در خارج از ایران امکان تحصیل و اشتغال در رشته مورد علاقه‌اش‌ را بیابد و مدیر‌عامل، مخترع و مکتشف شود، طبیعی است که خودش را در آن جایگاه شغلی ببیند و رفتن را به ماندن ترجیح دهد.

از سوی دیگر، بحران ترکیب جمعیتی در کشور، چیزی نبود که از دو دهه قبل نتوان آن را پیش‌بینی کرد. ولی آن‌قدر دیر این واقعیت پذیرفته شد که جمعیت کشور رو به پیری باورنکردنی گذاشت. هم‌زمان با پیرشدن جمعیت، کاهش جمعیت هم مزید بر علت شد و با عدم‌استقبال جوانان از ازدواج و فرزندآوری که مهم‌ترین دلایل آن‌ ریشه در ‌‌اطمینان نداشتن به آینده و ناامنی شغلی و اقتصادی دارد، جامعه احساس خطر کرد و سیاست‌گذاران تلاش کرده‌اند تا با مشوق‌های بیرونی، جوانان را به ازدواج و فرزندآوری ترغیب کنند که یکی از این راهکارها، افزایش وام ازدواج بوده که برای جبران ناتوانی از تهیه مسکن و نداشتن شغل مناسب با درآمد کافی برای جوانان که برای ازدواج دو شرط حداقلی است، ناچیز است. افزون بر این شرط‌های حداقلی، انگیزه‌های اجتماعی هم تغییر کرده‌اند. برای مثال، بعضی از جوان‌ها استدلال می‌کنند که «مگر ما از این زندگی چه خیری دیده‌ایم که فرزندی آورده و یک کودک دیگر را نیز بیچاره کنیم» و می‌گویند که «بچه‌ام با چه حمایتی به دنیا بیاید و بزرگ شود؟ چه آینده‌ای را برای او می‌توانم تضمین کنم» و از این نوع بحث‌ها و دغدغه‌ها که فراوان است و با نصیحت‌ حل نمی‌شود. درحالی‌که معمولا مسئولان‌ قبل از درک بحرانی‌بودن یک مسئله، آن را به بسیط‌ترین شکل فرو‌می‌کاهند و تصور می‌کنند که به‌سرعت و با اِعمال راه‌حل‌های انقباضی و استفاده از شیوه منسوخ «ترکه و شیرینی»، مشکل حل می‌شود. ولی با بی‌اثری این سازوکارها، متوجه می‌شوند که بدون درک عمیق‌تر همه بحران‌های اشاره‌شده که به ‌هم مرتبط هستند، راه‌حل‌های از بالا به پایین و متمرکز پاسخ‌گو نیستند و لازم است که مسئله را واقع‌بینانه مطالعه کنند و در جست‌وجوی راهکارهای ابداعی و خلاق باشند. برای مثال، تعداد نوزادانی که در 9 ماه اول سال 1402 به‌ دنیا آمدند، «بر اساس آمار‌های سازمان ثبت‌ احوال کشور، ۷۹۸‌هزار‌و ۵۵۳ نفر بوده» که در مقایسه با تعداد متولدین دوره ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۲ در همین بازه زمانی، کمترین تعداد تولد ثبت‌شده در ایران بوده است (تابناک به نقل از نود اقتصادی، 12 بهمن 1402). این آمار نشان‌دهنده این است که با وعده‌دادن و دستوردادن و مشوق‌های رنگ‌باخته مادی، این مسائل عمیق حل نمی‌شوند. از نظر من، «امید» یکی از اصلی‌ترین سرمایه‌های اجتماعی است که با کمیت، ایجاد نمی‌شود و تا جوانان با مصداق‌های ملموس‌ به آینده بهتر امیدوار نشوند، از شدت این بحران‌ها و در رأس آنها «مهاجرت»، با راهکارهایی نظیر افزایش هزینه آزادکردن مدرک، کاسته نمی‌شود.

من نگران جامعه‌ای هستم که تعداد سالمندان آن بیشتر از کودکان و نوجوان‌هایش است. ما جوان‌ترین جمعیت دنیا را داشتیم، ولی برای آنان کاری نکردیم و نتیجه‌اش هم این شد که الان با معضل سالمندی کشور مواجه هستیم.‌  اگر فکری برای جامعه نکنیم، از هم می‌پاشد. زمانی که یک‌سوم جمعیت‌ کشور جوان بودند و در دنیا مثال‌زدنی بودیم، برای آن جوانان طرح و برنامه‌‌های اصولی و درازمدت تدوین نشد و تصور این بود که این ثروت، همیشگی است، ولی با تأسف، این ثروت در حال تمام‌شدن است.

در 20 تا 30 سال اخیر، برای حل چنین بحران‌های عمیق، چندبُعدی و چندلایه‌ای، از واژه‌های مغشوش و مبهمی مانند مهندسی اخلاقی، مهندسی رفتاری و مهندسی فرهنگی استفاده شده که جوانان را خسته کرده است. مگر می‌شود فرهنگ را مهندسی کرد؟ فرهنگ به تدریج ریشه می‌دواند و این ریشه‌دواندن‌ با شعاردادن اتفاق نمی‌افتد. درک کنیم که دانشجویان خسته شده‌اند؛ آنها می‌خواهد با مهاجرت‌ از زیر بار این همه تحمیل و اجبار خلاص شوند و مطمئن نیستند که آیا با تغییر جغرافیا، دنیای دیگری را تجربه خواهند کرد یا خیر، ولی در رفتن مصمم هستند و این تصمیم، برای خودشان و جامعه ایران‌ ناخوشایند است. من فکر می‌کنم تنها در صورتی می‌توان جلوی مهاجرت بی‌رویه و فرار مغزها را گرفت که دانشجویان در ارزیابی خودشان از موقعیت، شواهدی قابل اعتنا بیابند و متوجه ‌شوند که ماندن در کشور برایشان می‌تواند سودمندتر از مهاجرت باشد. آن‌وقت شاید-و امیدوارم- برای ادامه تحصیل بروند و رشد یابند و با موفقیت‌ برگردند و مطمئن باشند که متناسب با توانایی و شأن علمی‌شان، شأنیت اجتماعی و آرامش زیستن و فرصت‌های شغلی مناسب در انتظارشان هست.

تعداد زیادی از دانش‌آموزان، حتی از دوران دبستان با عشق و علاقه و به امید مهاجرت، زبان دوم می‌آموزند. دانش‌آموزانی که در مدرسه از یادگیری زبان دوم فراری بودند، حالا خودشان دنبال یادگیری زبان دیگری هستند؛ چرا‌که فکر می‌کنند شاید مهاجرت راهی به ‌سوی خوشبختی باشد.

حرف آخر اینکه برای حل پدیده مهاجرت، نگاه بدبینانه، کج‌تابانه و پلیسی-‌امنیتی جوابگو نیست. وقوع این اتفاق برای هر جامعه‌ای که در شرایط ناپایدار قرار می‌گیرد و از حالت تعادل خارج می‌شود، طبیعی است. افراد می‌خواهند به جایی بروند که فرصت‌های بهتری در انتظارشان باشد. برای شناخت پدیده مهاجرت و حل آن، تشکیل اتاق‌های فکر قوی با پژوهشگران نخبه ‌از تمام رشته‌های مرتبط ضروری است، نه آنکه فوری آیین‌نامه برای همان اتاق فکر نوشته شود و اعضای اصلی آن را هم از افراد حقوقی و مناسبتی قرار دهند. اگر بالاترین متخصصان دعوت شوند، می‌توانند با هم‌اندیشی، واقع‌بینی و بدون سوگیری و قضاوت‌کردن، پدیده مهاجرت را از زوایای مختلف شناسایی کنند و راهکارهای عملی و توصیه‌های اجرائی به سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیرندگان ارائه دهند. در ضمن لازم است برای شناخت پدیده مهاجرت، نوجوان و جوان محور اصلی قرار گیرد تا شاید بتوان راه‌حل‌های منصفانه و اثر‌بخشی برای این معضل بزرگ اجتماعی پیدا کرد و به اجرای آنها متعهد بود.

روزنامه خراسان

تهمتن خوانش عالمانه از تاریخ اسلام و ایران

بهروز بیهقی

می توان حلاوت وصف ناشدنی خواندن و بهره گیری از تاریخ را با آثار زنده یاد استاد باستانی پاریزی چشید و در همان حال برای نقب زدن به ژرفای تاریخ،از اتقان مکتوبات استادان دکتر زریاب خوئی و علامه سید مرتضی عسکری،نصیب وافر برد.اما یگانه شهسوارمیدان تلفیق حلاوت،اتقان ومتدولوژی علمی،بی شک استاد رسول جعفریان است که هم قرائت ضابطه مند و عالمانه از منابع تاریخ اسلام و نیزتاریخ ایران معاصررا رقم زده و هم، ماحصل این تتبعات ارجمند را به ساحت جامعه در سطوح نخبگانی و عمومی کشانده است.از این منظر، برخی آثار جعفریان رقیب و همتا نیافته اند.اثبات این مدعا را حتی می توان بر دوش یک یا چند اثر استاد افکند و از گستره پرتنوع مطالعاتش عجالتا چشم پوشید.اگر خواننده گرانمایه ،راغب و مایل باشد که جریان های مذهبی و سیاسی قبل از انقلاب اسلامی را به صورت کامل بشناسد و عیار هرکدام از آن ها را در تعامل یا تقابل با نهضت امام(ره)بسنجد،کافی است ذهن خود را به قلم روان و عالمانه جعفریان در کتاب بی نظیر«جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی ایران(از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)»بسپارد تا تصویری جامع از این مقطع خطیرتاریخ معاصر ایران را دریابد.کتاب مذکوراین اقبال بلند را یافته است که به تحشیه های روشنگرانه حضرت آیت ا...خامنه ای بر برخی بخش ها آراسته شده؛بخش هایی که از قضا مانند مبحث اختلافات مرحومان مطهری و شریعتی بسیارخواندنی و تامل برانگیز است.اما اگرمشتاقی بخواهد از کم و کیف منابع تاریخ اسلام و میزان وثاقت و قابلیت استناد به آن ها سراغ گیرد،این بار باید در برابرقلم استاد درکتاب گرانسنگ«منابع تاریخ اسلام»زانوی تلمذ وشاگردی بر زمین زند و از باریک بینی های او حظ و بهره وافر برد.جعفریان در ارائه روایت مبتنی بر تاریخ تحلیلی از سیره حضرات معصومین علیهم السلام نیز همین راه را پیموده و تمایزی آشکار را با دیگر آثار سیره نگارانه رقم زده است که شرح و بسط آن در این مقال و مجال نمی گنجد اما تاملی در کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)»به وضوح بر چیرگی و خبرگی جعفریان دلالت می کند. این همه،بیانگر جایگاه بی نظیر او در سپهر اندیشه ایران معاصر است که چگونه توانسته با در هم آمیختن مجاهدت و خلاقیت،به پرسش هایی پاسخ گوید که یا اساسا در محاق جهل مرکب بوده یا قرن ها و دهه ها،چشم انتظار پاسخ هایی مستند و روشمندانه بوده اند.بااین حال نباید از نظر دور داشت که تلخیص استاد جعفریان در وجوه اندیشگی محض شاید قدری از قدر او بکاهد و ثمره سال ها تلاش او برای تنسیق نسخ خطی و پاسداشت میراث مکتوب اسلام و ایران را به حاشیه براند؛کارنامه تابناک او در این عرصه،به نوشتاری مستقل نیاز دارد اما به اختصار باید گفت که برخی اسناد تاریخی،نخستین بار درهمنشینی با او زبان به سخن گشودند و رازهایشان را باز گفتند که خود توفیقی کم نظیر برای یک پژوهشگر به شمار می آید.حال که نظری اجمالی به جد و جهدهای علمی استاد رسول جعفریان انداختیم،خالی از لطف نیست که عملکرد برخی دستگاه های عریض و طویل فرهنگی را با محصولات فاخر منظومه فکری استاد قیاس کنیم واز خود دردمندانه بپرسیم که اگر برخی جوانان و نوجوانان ما از هویت اسلامی ایرانی فاصله هایی کم و بیش گرفته اند،مرتکبان قصور و تقصیر را در کجا باید جست.

روزنامه رسالت

دستور كار چیست؟

محمدكاظم انبارلویی
۱- خبرهای خوبی از حال اقتصاد کشور در رسانه‌ها منعکس نمی‌شود! فهرستی از مشکلات در صدر اخبار رسانه‌های حقیقی و مجازی است:
- ما در تولید انرژی دچار ناترازی هستیم.
- سوخت نیروگاه‌ها و برق واحدهای تولیدی را نمی‌توانیم تأمین کنیم.
- نظام ارزی کشور دچار رانت و فساد است.
- در تأمین آب کشور دچار بحران هستیم.
- تورم، گرانی روزافزون ، بیکاری و... مردم را رنج می‌دهد.
- در حکمرانی اقتصادی دچار مشکل و در تشخیص موقعیت ناتوان هستیم.
- و ...
۲- به نظر می‌رسد در انعکاس این اخبار دچارنوعی درشت‌نمایی و ضریب دادن مشکوک در رسانه‌های داخل و خارج هستیم.
کشوری که دومین کشور دارنده معادن گاز شناخته‌شده جهان است و چهارمین تولیدکننده نفت است نباید در آن سخن از ناترازی انرژی به میان آورد!
کشوری که بیستمین کشور تولیدکننده برق در جهان و صادرکننده برق است برای اداره یک کشور ۸۵ میلیونی نباید مشکل برق داشته باشد!
کشوری که در جنوب به آب‌های آزاد جهان راه دارد و در شمال بزرگ‌ترین دریاچه جهان را دارد و در داخل هزاران رودخانه در آن جاری است و میلیاردها مترمکعب آب از آسمان ایران در کوه‌ها و پستی‌وبلندی‌های کشور جاری و نازل می‌شود و صدها سد وجود دارد نباید مشکل آب داشته باشد!
کشوری که بنا به گزارش بانک‌ جهانی و صندوق بین‌المللی پول بیستمین اقتصاد پویای جهان است نباید تورم، گرانی و بیکاری ریخت اقتصادی کشور را به هم بریزد!
پس مشکل چیست؟ راه‌حل کدام است؟
مشکل این است یک اراده جهانی از بیرون و یک اراده ضدانقلابی در داخل مشغول اخلال در نظام اقتصادی کشور است.
بخشی از مشکلات اقتصادی محصول نفوذ دشمن است بخشی دیگر محصول جهل و غفلت کسانی است که مسئولیت‌های کلیدی طی ۴۰ سال اخیر داشته‌اند که ادعای بلدم بلدم می‌کردند اما عملکرد آن‌ها ناکارآمد و بی‌تدبیری در حوزه اقتصاد بوده است.
اخیرا در فضای مجازی یک ویدئویی را پخش کرده‌اند که دکتر مسعود نیلی در مراسمی برای تجلیل از خدمات او در حوزه اقتصاد همین فهرستی که در اول مقاله آمد را بیان کرده است و با صدایی حزن‌آلود و بغضی در گلو اشکالات فوق را به کسانی حواله کرده است که به همین نسخه‌های وی و دیگر اقتصاددانان کشور برای حل مشکلات کشور عمل کرده‌اند!
۳- مشکلات کشور راه‌حل دارد به شرطی که آن‌ها را واقعی و در اندازه‌ای که هست ببینیم.ظرفیت و امکانات کشور و نیروی فکری و توان علمی کشور در حدی است که می‌توان به‌سادگی آن‌ها را حل کرد.راه‌حل‌ها در اعلام سیاست‌های کلی رهبری در حوزه اقتصاد آمده و فهرست شده است. اما بدنه اجرایی کشور و کسانی که به‌عنوان کاربلد و کارشناس در آن، جا خوش کرده‌اند حاضر نیستند به آن نسخه عمل کنند.این عدم آمادگی یا محصول نفوذ است یا جهل و غفلت!
۴- ریشه تورم و گرانی در کسری بودجه کشور است. بلاتکلیفی اصحاب تولید و خدمات در کاهش روزافزون ارزش پول ملی است.
چرا دولت‌ها بودجه را با کسری می‌بندند؟ درحالی‌که منابع عظیم درآمدی در کشور در حوزه انفال، مالیات، سود دستگاه‌ها و بنگاه‌های دولتی وجود دارد و جای آن در پیش‌بینی درآمدهای دولت خالی است.چرا دولت‌ها بودجه را با کسری می‌بندند درحالی‌که در برآورد هزینه‌ها خطاهای فاحش صورت می‌گیرد. سند این حرف اعتراف دستگاه‌های مسئول و ناظر به وجود ۱۵۰ هزار هزار همت سرمایه راکد به‌صورت غیرنقد اضافه بر درآمدهای آنان در حساب‌های آن‌ها رسوب‌کرده است که دولت برای حل مشکلات خود به آن عنوان «مولدسازی» داده است. همین هفته گذشته اعلام شد ۳۵ هزار میلیارد تومان در اصفهان مولدسازی شده – فروش یک ملک مربوط به یک دستگاه اجرایی – که مشکلات آب و برخی مشکلات دیگر استان اصفهان را قرار است حل کند!
۵- بااین‌همه گفته؛ تکلیف چیست؟ دستور کار کدام است؟
ما هرروز که از خواب بیدار می‌شویم باید دستور کار داشته باشیم. در حوزه سیاسی دستور کار این است؛ موفقیت دولت موفقیت همه است. نباید به بهانه این مشکلات تسویه‌حساب سیاسی کنیم.
مشکلات در صورتی حل می‌شود که دولتی در کار باشد که بتواند با قدرت، دانایی ، حلم، شجاعت و پاکدستی مسائل و مشکلات را حل کند. ما در حوزه اقتصادی در کنار مسائل فنی و علمی و کارشناسی با یک مشت تبهکار اقتصادی و رانت‌خور طرف هستیم. مقابله با آن‌ها نیاز به عزم و اتحاد ملی و قدرت ملی است.
فراموش نکنیم اخلال در نظام اقتصادی کشور چه در درون دولت و دستگاه اجرایی و چه در بیرون توسط زالوصفتان اقتصادی بخشی از جنگ نرم و جنگ شناختی دشمن است آن را باید در کنار تهدیدات نظامی و سیاسی و تحریم‌ها نشاند تا راه‌حل درخور پیدا کند.

روزنامه وطن امروز

کدام کارآمدی به کار جمهوری اسلامی می‌آید؟
کارآمدی و دولت
محسن سلگی
 این روزها بحث‌های حکمرانی، باب شده و  اندیشکده‌ها و پژوهشکده‌های کثیری درگیر آن شده‌اند. مباحث حکمرانی خوب، کارآمدی و نظیر آن به ادبیات سیاستمداران و فعالان متنوعی از خبرنگاران تا کارشناسان سیاست‌ساز راه یافته و تسلط گفتمانی یافته است.
در این میان، کمتر به آسیب‌ها و لغزشگاه‌های مباحث مذکور توجه شده است و نگارنده در این یادداشت می‌کوشد با تمرکز بر مفهوم کارآمدی، پاره‌ای ملاحظات را مطرح کند. قابل اشاره است که کارآمدی یا Effectiveness خاستگاه خود را در مباحث کارکردگرایی می‌جوید. هرچند مساله موفقیت در سیاست همواره وجود داشته و سیاست چه در زمینه دینی و رویکرد دینی و چه رویکردهای غیر از آن، به معنای کلاسیک کلمه‌اش، مستلزم دستیابی به اهداف بوده است.
در دوران مدرن مساله رضایت مردم به عنوان ملاک نوین موفقیت رفته رفته بدل به پارادایم و مساله عمومی شد (هر چند در دوران ماقبل مدرن نیز رضایت مردم کمابیش مهم بوده است اما هرگز جنبه پارادایمیک و فراگیر نداشته است).
اما کارآمدی مشخصا ناظر به یک زنجیره هم‌ارزی مفاهیم و تحت یک کل‌گرایی متولد شده است.
کارکردگرایی یا فونوکسیونالیسم در ابتدای تولد خود به طلایه‌داری کسانی چون هربرت اسپنسر و آگوست کنت، ماهیتی کل‌گرا و نیز فرآیندگرا داشته است. به طور خاص تلقی از جامعه به منزله موجودی زنده یا اندام‌وار و در ادامه و همزمان با پیشرفت تکنیکی غرب، تلقی از جامعه به منزله ماشین و مشخصا سایبرنتیک، همگی تلقی‌هایی کل‌گرا بود که هر نقش و خرده‌نظام و عضو را وابسته به سایر نقش‌ها و خرده‌نظام‌ها می‌دانست.
این برداشت با برداشت دینی ما از جامعه به منزله کشتی و استعاره غرق جامعه توسط یک نفر یا نقش، قرابت دارد اما همزمان به سبب ماتریالیسم حاکم بر آن و تعمیم علوم طبیعی و فنی به جامعه (شناخت جامعه و انسان را مشابه شناخت اشیا و موضوعات در علوم طبیعی و تجربی قلمدادکردن) با رویکرد دینی ما فاصله زیادی دارد، بویژه با دورشدن کارکردگرایی از اندام‌وارگی (ترجیح نگاه فنی - مصنوعی بر نگاه طبیعی)، فاصله مذکور بیشتر می‌شود. 
وانگهی، کارکردگرایی ساختاری در ادامه حیات خود و در دوران متأخر توجه خود را از کل به نتیجه، از فرآیند به فرآورده متمرکز کرده و تغییر داده است. 
در حالی که کارکردگرایی ساختاری به فرآیندها توجه داشت، کارکردگرایی به معنای متأخر، به نحوی رادیکال بر نتیجه و پیامد تمرکز کرد. بر اثر این توجه پراگماتیستی و غیرکل‌گرا و بی‌توجه به جامعه به منزله اندام متشکل است که نظریه کارآمدی فساد مطرح شده است؛ نظریه‌ای که امکان دادن به فساد مدیران را انگیزه اثرگذاری و موفقیت مدیریت آنها و در نتیجه موفقیت سازمان و دولت و حتی جامعه در نظر می‌گیرد. مشکل این نظریه آن است که موفقیت را نه در فرآیند و از ابتدای کار، که صرفا در انتها مورد توجه قرار می‌دهد. 
عمده نظریه‌های کارآمدی علاوه بر محافظه‌کارانه بودن و بی‌توجهی به عنصر خلاقیت و تغییر، جایی برای «ایده حقیقت» و مساله «احقاق حق» باقی نمی‌گذارد.
ساده‌انگاری بیشترِ نظریه‌های کارآمدی، اولویت درمان بر تشخیص درد در پزشکی فرهنگی - هرچند خود اصطلاح پزشکی فرهنگی، تقلیل جامعه و حیات انسانی است - و پزشکی اجتماعی را رقم می‌زند. همچنین ساده‌انگاری مذکور ناتوان از درک پیچیدگی‌های فرهنگی، قومی، جنسیتی و مذهبی در حکمرانی و صورت‌بندی ایده دولت است.
نظریه‌های کارآمدی و کارکردی هر چند دین را نیز به عنوان یک خرده‌نظام می‌پذیرد (حتی در نظریه سیستمی نیکلاس لومان که متاثر از تالکوت پارسونز و نظریه فرم‌های زندگی ویتگنشتاین متأخر مطرح شده است، استقلال دین پذیرفته می‌شود اما این استقلال صرفا ناظر به سبک زندگی و نه استقلال دین به منزله نظام مفاهیم و ارزش‌ها و معارف است) اما این را عارضی می‌کند؛ بن‌مایه پراگماتیستی کارکردگرایی جایی برای مشروعیت (مطابقت با دین) و معقولیت (مطابقت با حقیقت و واقعیت) نمی‌گذارد. حتی مقبولیت (رضایت مردم) نیز در این نظریه دچار تنگناهایی می‌شود و تنها موفقیت آن هم موفقیت در موقعیت و نتیجه، کانون آن است.
روی این ملاحظات، در ارزش کردن کارآمدی در دامان دولت اسلامی، باید همچنان بر رضایت مردم و رضایت خدا تأکید کرد؛ امری که در نظریه مشروعیت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای وجود دارد. نظریه رهبر انقلاب اسلامی که به عنوان تدقیق نظریه امام راحل مطرح شده است، معنای عمیق‌تر و وسیع‌تری از کارآمدی را ممکن می‌کند.
نظریه مشروعیت رهبر انقلاب، امکانی عمیق‌تر، ممتاز و متمایز برای مطرح شدن کارآمدی یا کارایی و اثربخشی است.
قابل اشاره است که در مباحث علمی، متخصصان میان کارآمدی یا کارایی با اثربخشی تمایز قائل شده‌اند. کارآمدی را به زبان ساده، انجام مفید کار و اثربخشی را انجام کار مفید تلقی کرده‌اند.
با این اشاره، باید پرسید در نظریه رهبر انقلاب، چه امکانی برای بازسازی مفهوم کارآمدی و مفهوم اثربخشی وجود دارد؟
در پاسخ باید گفت مقصود نظریه مشروعیت رهبر انقلاب وقتی از مطابقت با دین سخن می‌گوید، همزمان مطابقت با واقعیت است. مطابقت با واقعیت ملاکی فراتر از مطابقت با علم است، چرا که علم یا نظریه علمی هم ممکن است با واقعیت مطابقت نداشته نباشد، بنابراین از علم بودن ساقط شده و کنار گذاشته شود. 
به بیان دیگر، مطابقت با دین (صدق دینی) بر صدق عقلی، صدق تجربی و علمی هم دلالت تضمنی یا ضمنی دارد.
در نقطه اوج، دین و علم که هر دو گزارش از هستی و جهان هستند، یگانه می‌شوند. دین در ذات خود (مطابقت با طبیعت و فطرت یا آفرینش) با علم در ذات خود (همان مطابقت) یگانه و متحد است. به بیان ساده، اگر گزاره دینی مطابق با واقعیت نباشد، دین نیست، یعنی مقصود آفریدگار واقعیت و جهان نیست و علم هم اگر مطابق واقعیت نباشد، علم نبوده و مقصود آفریدگار نیست.
با چنین پایه‌ای از مشروعیت، کارآمدی باید منطبق با فطرت و طبیعت باشد تا از مرز اخلاق خارج نشود. اثربخشی که بیش از کارآمدی مستعد خروج از اخلاق است نیز مبتنی بر پایه مذکور، معنایی متمایز و اصیل می‌یابد. با ابتنا بر این پایه، دیگر سود شخصی ملاک نهایی نیست، بلکه منافع انسانی و منفعت طبیعت مهم‌تر می‌شود. حتی سود شخصی هم از منافع کوتاه‌مدت فرار رفته و سلامت اخلاق و شخصیت فرد (منابع عمیق‌تر) را حیاتی‌تر می‌کند.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات