طی هفتههای اخیر، منطقه اقیانوس هند- آرام به مثابه صحنه اصلی رقابتهای راهبردی و کانون ثقل تحولات آتی نظم بینالملل مورد توجه قرار گرفته است؛ چرا که این پهنه آبی و خاکی گسترده، شاهد رویارویی فزاینده دو قدرت، ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین است که هر یک به دنبال تثبیت و گسترش نفوذ خود هستند. رشد پرشتاب توان نظامی چین و جاهطلبیهای منطقهای و جهانی پکن، واشنگتن را به بازنگری و تطبیق مستمر آرایش نظامی خود در این منطقه واداشته است. طی سالیان اخیر، شاهد تلاشهای چندوجهی آمریکا برای تقویت، اصلاح ساختاری و بازتوزیع نیروهایش بودهایم؛ راهبردی که هدف غایی آن حفظ برتری نظامی، اعمال بازدارندگی مؤثر در برابر چین و ارائه تضمینهای امنیتی به شبکه متحدان منطقهایاش است. این اقدامات، که در دولتهای پیشین ریشه داشته و در دوره اخیر شدت یافته، گویای درک عمیق واشنگتن از اهمیت استراتژیک این منطقه است. با وجود سرمایهگذاریهای هنگفت و ابتکارات متعدد، نیروهای آمریکایی در اقیانوس هند- آرام همچنان با مجموعهای از چالشها و آسیبپذیریهای ساختاری و عملیاتی دست به گریبانند که تحقق کامل اهداف راهبردی این کشور را با تردیدهایی مواجه میکند و نیازمند تحلیلی دقیق از منظر توازن قوا و پیامدهای آن برای سایر بازیگران بینالمللی، از جمله ایران است.
موتور محرکه اصلی این تحولات نظامی، نوسازی بیوقفه و همهجانبه ارتش آزادیبخش خلق چین (PLA) در تمامی ابعاد زمینی، دریایی، هوایی، فضایی و سایبری است. این نوسازی، توازن نظامی سنتی در منطقه را به نفع پکن تغییر داده و اولویتهای امنیتی ایالات متحده و متحدانش را بازتعریف کرده است. توانمندی فزاینده ارتش چین در تهدید زیرساختهای حیاتی آمریکا، از پایگاههای هوایی و بنادر گرفته تا گروههای ضربت ناو هواپیمابر و داراییهای پشتیبانی کلیدی مانند هواپیماهای آواکس و تانکرهای سوخترسان، زنگ خطر را برای برنامهریزان دفاعی آمریکا به صدا درآورده است.
برای نمونه، توسعه و استقرار گسترده موشکهای بالستیک دوربرد، مانند موشک دیاف-۲۶ با ۵۰۰۰ کیلومتر برد عملیاتی که قادر به هدف قرار دادن پایگاههای نظامی آمریکا جزیزه گوآم هستند، و همچنین افزایش برد عملیاتی جنگندههای پیشرفته چینی با استفاده از موشکهای هوا به هوای نسل جدید، نشاندهنده جهش کیفی در قابلیتهای ضربتی دوربرد چین است. به گزارش اندیشکده انگلیسی مطالعات استراتژیک (IISS) ایالات متحده در پاسخ به این محیط پر تهدید علیه منافعش تلاش کرده است تا آرایش نظامی خود را، که شامل هزاران پرسنل نظامی و همچنین پیمانهای نظامی با پنج کشور کلیدی منطقه است، به سمت ساختاری متحرکتر، توزیعشدهتر، مقاومتر و بازدارندهتر سوق دهد! این تلاشها صرفاً به استقرار و چرخش تسلیحات و تجهیزات پیشرفتهتر در پایگاههای موجود محدود نشده، بلکه شامل ابتکاراتی، چون کسب دسترسی به پایگاههای جدید در کشورهای شریک، احیا و بهکارگیری فرودگاههای متروکه دوران جنگ جهانی دوم، پیشموضعدهی گسترده تجهیزات و مهمات مورد نیاز، پیادهسازی مفاهیم عملیاتی نوین، مانند ACE و سرمایهگذاری در زیرساختهای پدافند موشکی و سامانههای نظارت و شناسایی پیشرفته میشود.
در چارچوب سیاست تقویت توان تهاجمی نیز آمریکاییها به استقرار یا برنامهریزی برای استقرار قابلیتهای پیشرفتهتر در نقاط کلیدی منطقه، مانند جزیره دیگو گارسیا که به تازگی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته، رو آوردهاند. افزایش تعداد زیردریاییهای هستهای در گوآم با هدف واکنش سریعتر به تحولات، و جایگزینی جنگندههای قدیمیتر اف-۱۶ با نسل پنجم اف-۳۵ در پایگاههای ژاپن، نمونههایی از این رویکرد هستند. همچنین، حضور چرخشی نیروها، به ویژه بمبافکنها در استرالیا و استقرار موقت سامانههای موشکی زمینپایه میانبرد در فیلیپین، نشاندهنده تلاش برای افزایش حضور و قابلیت بازدارندگی در نزدیکی نقاط بحرانی احتمالی است. همزمان، اصلاحات ساختاری در نیروهای رزمی، به ویژه در سپاه تفنگداران دریایی آمریکا با ایجاد هنگهای ساحلی موسوم به MLRs که برای عملیات در محیطهای جزیرهای و نبردهای ساحلی طراحی شدهاند، نشاندهنده تلاش آمریکاییها برای انطباق با الزامات نبرد آینده با تهدیدهای چین است.
با این حال، آنچه اغلب کارشناسان آشنا با ظرفیتهای نظامی ایالات متحده به آن اشاره کردهاند، تداوم ناتوانی آمریکاییها در عمقبخشی ذخایر تسلیحاتی در منطقه است؛ چرا که درگیری آمریکاییها در پروندههای خاورمیانه و اوکراین موجب مصرف شدید و قابل توجه تسلیحات و مهمات شده و این مسئله مانع از تأمین حجم انبوهی از تسلیحات مورد نیاز برای مقابله احتمالی با تهدیدات ادعایی علیه چین است. از سوی دیگر، رویکردهای تنش آفرین ترامپ نیز در ماههای اخیر موجب شده است پیوندهای آمریکا با متحدان منطقهای دچار خدشه و آسیب شود که این مسئله نیز در نهایت به زیان ایالات متحده و سیاستهای سلطهجویانه آن خواهد بود.