تفهیم مواضع ایران به آمریکا
عباس مقتدایی
این دور از مذاکرات از نظر فنی در سطحی بسیار حرفهای پیشرفت و مواضع و اصول جمهوری اسلامی ایران با وضوح تمام به طرف مقابل کاملا تفهیم شد تا مشخص شود ایستادگی طرف ایرانی یک موضوع ملی برآمده از اعتقاد و اراده راسخ ملت بر لزوم پیشرفت کشور است. طرف مقابل باید به این نکته توجه داشته باشد که با درک بهتر و روشنتر از مواضع ایران میتوان موانع موجود بر سر یک توافق شرافتمندانه و توام با احترام را رفع کرد. طرف آمریکایی اکنون بهوضوح متوجه این نکته شده که قرار نیست با زور و فشار جمهوری اسلامی ایران منافع ملت خود را نادیده بگیرد. طرف مقابل کاملا توجیه شده که ایران آمادگی اطمینانبخشی درباره اهداف استفاده صلحآمیز از فناوری هستهای را دارد و در این مسیر قرار نیست حقوق بینالملل یا حقوق اساسی ملت ایران توسط طرف آمریکایی نادیده گرفته شود. در این مرحله، این طرف آمریکایی است که باید تصمیم بگیرد آیا به حقوق بینالملل احترام میگذارد یا اینکه حقوق اساسی یک ملت قوی و بزرگ مانند ایران را همچون گذشته زیر سؤال میبرد؟ آمریکا باید مشخص کند آیا بنا دارد منافع اصولی این ملت قدرتمند در حوزه هستهای را که منطبق بر حقوق بینالملل است بهرسمیتبشناسد؟ متقابلا ایران هم تأکید و اثبات کرده طبق حقوق بینالملل بر حل مشکلات از طریق مذاکره و بهمنظور جلوگیری از تداوم خصومت آماده است. اما باید طرف مقابل متوجه این باشد که پیشرفتهای عظیم فنی و دستاوردهای شگرف ایران قابل توقف نیست والبته رویه و پیشینه ملت و دولتهای ایران در تعامل با ملتهای دیگر این را نشان میدهد که از این دستاوردها جز در مسیر صلح و امنیت جهانی استفاده نمیکند. ایران برای تعامل آماده است، اما درعینحال برای حفاظت و حراست از منافع ملی خود نیز هیچ تردیدی ندارد و در این مسیر از هر ابزار مشروع سیاسی و غیرسیاسی در این جهت استفاده میکند. گستره وسیعی از ابزارها امروز در اختیار ایران است و آمریکاییها بهتر است از این فرصت پدیدآمده به نفع صلح استفاده کنند، چراکه ایران یک کشور دستبسته و ضعیف نیست.
زهرا کریمی
تربیت فرزند، مسئولیتی مهم و پیچیده است که اغلب به مادر نسبت داده میشود، به طوری که گاهی تمام هویت و وظیفه زن صرفاً در تربیت فرزند خلاصه میگردد. اگرچه نقش مادر در فرایند تربیت غیرقابل انکار است، اما نقش پدر نیز به همان اندازه حیاتی و اثرگذار است و نباید نادیده گرفته شود. این موضوع به معنای کمرنگ جلوه دادن نقش مادر نیست، بلکه بیانگر برابری و اشتراک مسئولیت در تربیت فرزند است.
در گذر زمان و به واسطه غفلت از اصول تربیت دینی، این نقش والا به حاشیه رانده شده و بار تربیت، به غلط تماماً بر دوش مادران نهاده شده است.
این ضعف فرهنگی حتی در میان افرادی که دایهدار مذهب هستند نیز مشاهده میشود. در جامعه ما، گاه با توجیهات به ظاهر دینی، وظیفه تربیت فرزند صرفاً بر عهده مادر گذاشته میشود. این تفکر که نتیجه فاصله گرفتن از آموزههای دینی است، به چنین باوری تبدیل شده که مسئولیت تربیت فرزندان فقط برعهده زنان است و این امر موجب تحمیل بار سنگینی بر آنها شده است.
در آثار تربیتی نیز کمتر به این موضوع پرداخته شده و در بسیاری از آنها، تنها نقش مادر یا والدین بهطور کلی مطرح میشود، بهخصوص نقش پدر در تربیت به صورت کمرنگی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است، آن هم غالباً بدون استناد به متون دینی.
امروزه، نقش تربیتی پدر به قدری رنگ باخته است که تنها وظیفهاش در قالب نقش اقتصادی خلاصه و تعریف میشود. مردان بسیاری وظایف تربیتی خود را در قبال فرزندان به طور آگاهانه یا ناآگاهانه به دوش مادران یا مراکز آموزشی انداختهاند و این خلأ دقیقاً نقطه آغاز آسیبهای جبرانناپذیری است که جامعه امروز با آن دست و پنجه نرم میکند.
در صورت بروز مشکلات تربیتی نیز همیشه انگشت اتهام به سمت مادر نشانه میرود. به رغم اینکه مادر بار سنگینی از مسئولیتهای تربیتی و غیرتربیتی را بر دوش میکشد، در این عدمموفقیت و ناکامی به تنهایی مقصر و مسئول نیست.
از دیدگاه اسلام، پدر ستون استوار خانواده و سکاندار کشتی تربیت است. او نه تنها تأمینکننده معاش، بلکه راهنمای معنوی و الگوی رفتاری فرزندان نیز است. اسلام جایگاه پدران را در فرایند تربیت بسیار پررنگ و حائز اهمیت میداند و برای آنها وظایف و مسئولیتهای ویژهای در این زمینه قائل است. این وظایف نه تنها به رشد جسمی و روحی کودک کمک میکنند، بلکه در شکلگیری شخصیت و تضمین آینده او نیز تأثیری عمیق دارند؛ وظایفی که برخی از آنها، فراتر از توان مادر است و تنها پدر قادر به ایفای چنین نقشهایی است. در کلام وحی و احادیث معصومین (ع) این نقش اساسی به روشنی تبیین و تشریح شدهاست.
در قرآن کریم بارها به وظایف تربیتی مرد نسبت به فرزندان در خانواده اشاره شده است. تلاش برای تأمین سلامت فرزندان و مراقبت از آنها، سوق دادن فرزند به ایمان و بینش توحیدی، آموزش مسائل اعتقادی و عبادی و همچنین آموزش اخلاق و آداب معاشرت، از جمله وظایف مهم پدر شمرده شدهاند. در آیات قرآن، سفارش شده که پدران فرزندان خود را به دین خداوند دعوت کنند و آنها را از شرک و ظلم دور دارند. همچنین به آنها بیاموزند که با دیگران با تواضع و مهربانی رفتار کنند و از تکبر و غرور بپرهیزند، بنابراین قرآن کریم پدران را به تربیت جامع فرزندان، شامل سلامت جسمی، هدایت دینی، آموزش عبادی و پرورش اخلاق نیکو فرا میخواند و آنها را مسئول سعادت، تربیت و رشد خانواده میداند.
در روایات نیز اهمیت تربیت کودک از سوی پدر با تأکیدات فراوانی بیان شده است. مثلاً اینکه حق فرزند بر پدر این است که آنچه به سود دنیا و آخرت کودک است، به او بیاموزد یا بهترین هدیه به فرزند، آموزش نیکو و تربیت صحیح دانستهشده است. همچنین تأکید شده است پدر نام نیکو برای فرزندش انتخاب کند، ادب و تربیتش را به خوبی انجام دهد و قرآن را به او بیاموزد. در حدیثی دیگر آمده که تربیت فرزند بهتر از انفاق روزانه است و کسی که فرزندی را بر تقوای الهی تربیت کند، به او نیکی کرده و راهش را استوار ساخته است.
در روایات متعدد آمده است هیچ میراثی از ادب و تربیت بهتر برای فرزند نیست و نیز نقل شده که منزلت مؤمن نزد خداوند به تربیت فرزند صالح بستگی دارد. همچنین رسول خدا (ص) درباره فرزندان آخرالزمان هشدار دادهاند که وای بر فرزندان از پدرانشان که حتی واجبات دینی را به آنها نمیآموزند.
این آیات و روایات به وضوح اهمیت نقش پدر در تربیت فرزندان را تقویت میکنند و نشان میدهند اسلام به طور خاص به وظایف و مسئولیتهای پدر در این زمینه توجه دارد. رعایت این اصول میتواند به احیای مسئولیتهای پدران و ارتقای نقش آنان در تربیت فرزندان کمک کند و از فشار بار تعلیم و تربیت بر دوش مادران بکاهد.
نادیده گرفتن نقش اساسی پدر و واگذاری انحصاری وظیفه تربیت به مادر، آثار منفی و جبرانناپذیری بر شخصیت و آینده کودکان بر جای میگذارد که علاوه بر ایجاد چالشهای خانوادگی و اجتماعی، کودک را از مزایای حضور فعال و همراهی پدر در زندگی محروم میکند، بنابراین اهمیت نقش پدر در تربیت همتراز با نقش مادر است و مشارکت فعال هر دو در این مسیر ضروری به نظر میرسد. هرچند نقش مادر حیاتی و بنیادی است، اما تربیت فرزند مسئولیتی مشترک و برابر میان پدر و مادر است که نیازمند آگاهیبخشی و حمایت است تا پدران نیز بتوانند در کنار مادران، در این فرایند ارزشمند سهیم باشند.
پاسخ به این پرسش که چرا پدران امروزه از این وظیفه خطیر شانه خالی میکنند، نیازمند بررسیهای دقیق و جامعهشناسانه است. از مهمترین دلایل فرار پدران از مسئولیتهای تربیتی میتوان به راحتطلبی، عدمآگاهی و فقدان آموزشهای لازم در فرایند تربیتپذیری اشاره کرد، همچنین به زنان و مادران جامعه نیز آموزشهای کافی ارائه نشده است تا بار سنگین این مسئولیت، همراه با فشارهای روحی مضاعف و تلاشهای گاه بینتیجه، از دوش آنان برداشته شود.
حقوقی که اسلام برای زنان مطرح کرده است، متأسفانه به گونهای که شایسته باشد، در جوامع اسلامی محقق نشده است. باورها و توقعات خارج از توان زنان، بعضاً به نام اسلام بر آنها تحمیل میشود که این امر موجب فرسایش روحی و جسمی، خمودگی، حس ناتوانی و خستگی آنان در جامعه میشود. زنان مسلمان باید با کسب آگاهی و شناخت جایگاه واقعی خود، همانطور که خداوند برای آنها ترسیم کرده، به مطالبهگری از حقوق واقعیشان بپردازند تا با جسم و روحی سالمتر، جامعهای سالمتر را بنا نهند.
بیگمان، جامعهای که در آن پدران از نقش تربیتی خود غافل هستند، نمیتواند پویا و رو به پیشرفت باشد. برای رسیدن به خانوادهای سالم و متوازن، باید ابتدا به اهمیت و ضرورت نقش پدر در تربیت آگاه شد، سپس بستر مناسبی را برای مشارکت فعال او فراهم ساخت و در نهایت انتظارات و نیازهای خانواده را نسبت به هر دو والد بهدرستی تعریف کرد، بنابراین به جای تأکید بر یکطرفه بودن مسئولیت، باید به اشتراک و تعادل در وظایف والدین توجه شود.
پدران میتوانند در زمینههای مختلفی، از جمله ایجاد محیط امن و محبتآمیز، هدایت و راهنمایی، تشویق و الگوسازی در خانه نقش کلیدی ایفا کنند، همچنین مشارکت فعال پدر در زندگی کودک میتواند به اعتمادبهنفس، استقلال و رشد همهجانبه او کمک کند.
در نهایت برای تربیت فرزندانی سالم و موفق، همکاری مؤثر و ایفای نقش برابر پدر و مادر امری ضروری است. با درک صحیح وظایف هر یک از اعضای خانواده، بازگشت به آموزههای دینی، ارتقای آگاهی والدین و احیای نقش آنان میتوان نسلی صالح و بالنده تربیت کرد. تلاش مشترک و تعهد هر دو والد به مسئولیتهای تربیتی، زمینهساز جامعهای شاداب و پایدار است که فرزندان در آن با توانمندیهای مختلف و ارزشهای انسانی رشد میکنند. تشویق به نقشآفرینی بیشتر پدران در تربیت فرزندان و ایجاد فضای حمایتی برای مادران، به تقویت پیوندهای خانوادگی و ارتقای سطح کیفی زندگی منجر خواهد شد. با این رویکرد، میتوان امیدوار بود آیندهسازان جامعه با تربیت سالم و متوازن در کنار باورهای محکم و مهارتهای کافی، آماده مواجهه با چالشهای بزرگ زندگی شوند.
عبدالرضا فرجی راد
د ر روزهای اخیر یک تحلیل د ست به د ست می شود که د ر آن عنوان شد ه است که «امروز ترامپ میخواهد با ایران روابط بهتری د اشته باشد اما اروپا نمیخواهد که د لایل متعد د ی هم دارد .»د ر پاسخ به این مورد باید گفت که اروپا مشخصا نمی خواهد نقش تخریبی د اشته باشد بلکه امتیاز بیشتر از قبل می خواهد .
نقش تخریبی و عد م توافق با آمریکا یعنی افزایش تنش که اروپا به د نبال آن نیست.
البته اروپا د لخور است که مستقیم د ر مذاکرات حضور ند ارد و معتقد است ایران هم به اند ازه کافی برای تحقق آن تلاش نمی کند .
ایران و اروپا هر د و به خوبی مید انند که به این مذاکرات نیاز د ارند ، چراکه اروپا باید از وضعیت و کم و کیف مسائل هستهای ایران آگاه باشد و آن را تحت کنترل نگه د ارد . همچنین، ایران به د لیل احتمال فعال شد ن مکانیسم ماشه د ر مهرماه آیند ه، به این مذاکرات نیازمند است.
البته میتوان این وضعیت را بخشی از یک بازی تاکتیکی امریکا برای گیج کرد ن ایران د انست، از طرفی اروپاییها نیز د ر هماهنگی کامل با واشنگتن عمل میکنند و ممکن است این هماهنگی افزایش یابد . چنانکه د ر جریان نشست اخیر ایران و اروپا د ر استانبول به نظر طرفین د ستاورد خاصی به د ست نیاورد هاند ، بنابراین امریکا و اروپا د ر حال بهرهبرد اری از فرصت زمانی باقیماند ه تا مهلت فعالسازی مکانیسم ماشه هستند .
بعد از شروع مذاکرات ایران آمریکا د ر مسقط با این که ایران پیامهایی فرستاد که اروپاییها مذاکراتشان را اد امه د هند رغبتی نشان ند اد ند . د لایل متعد د ی برای این عد م رغبت میتوان برشمرد ؛ نخست اروپاییها از این موضوع ناراحت و عصبانی بود ند که د ونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، د ر تصمیمگیریهای خود با آنها مشورت نکرد ه بود . د وم، آنها د ر مذاکرات جاری مشارکت ند اشتند و انتظار د اشتند ایران تلاش بیشتری برای جلب مشارکت آنها انجام د هد یا حد اقل زمینهای برای حضورشان د ر مذاکرات فراهم کند . سوم، اروپا همواره نسبت به همکاری ایران با روسیه، بهویژه د ر ارتباط با جنگ اوکراین، انتقاد هایی مطرح کرد ه است.
تردیدی نیست که امروز ما لذاتی داریم که نسل گذشته با آنها آشنا نبوده است یا تصورش را هم نمیکرده است که روزی ما این لذات را تجربه کنیم، اما در عوض ما دردها و رنجهای داریم که گذشتگان اصلا نمیشناختند. شاید گفته شود اندیشه، عقلانیت و علم ما بیشتر شده است و به قول فردوسی شادی از خِرد برمیخیزد و هر جامعهای خرمندتر باشد، شادتر است، اما برخی شادیها وجود دارند که اندیشه مخل آنها است.
ممکن است بتوان با اندیشه یک مسئله را حل کرد، اما مسائل دیگر هنوز بدون پاسخ باشند. به قول دورکیم، جامعهشناس معروف، با اندیشه ممکن است تردید ما در یک امر برطرف شود اما هنوز جنبههای ناشناختهای باشد که آرامش ما را بر هم بزند. دورکیم مینویسد اگرچه انسان گذشته، خوشیهایی را که زاییده یک زندگی فعال هستند، نمیشناسد اما در عوض در معرض اندوه و ملال که بسیای از جانهای فرهیخته ما گرفتار آناند هم نیست.
شاید تصور شود که زندگی کنونی بشر متنوع وگوناگون شده است. تنوع، خوشی را افزون میکند. ما در جهانی به غایت متکثر، زندگی بهتری داریم و لذتهای بیشتری پیشروی ما است اما برخی جامعهشناسان معتقدند که دنیای جدید همسانی و همشکلی بیشتری را رقم زده است. در ظاهر همه چیز متنوع است، اما خوب که بنگرید، اوضاع و احوال، همه را یک شکل کرده است. محیطهای کاری همشکل و یکنواخت را که رنج و ملال ایجاد میکنند، نمیشود انکار کرد. علاوه بر این زندگی ما آسودگی و امنیت روانی را از دست داده است.
دورکیم معتقد است دستگاه عصبی ما امروزه لطیفتر شده است و در برابر تحریکهای بسیار ضعیفی که دستگاه عصبی پدرانمان که به علت خشن بودن در برابر آنها مقاوم بود، حساسیت بیشتری نشان میدهد ولی از سوی دیگر بسیاری از عوامل برانگیزاننده که در گذشته مطبوع بودند، دیگر از حد طاقت ما درگذشتهاند و در نتیجه برای ما دردناک هستند، یعنی اینکه چیزهایی بوده است که عواطف و احساسات گذشتگان به آن حساس نبودند، اما ما امروزه به آنها حساس هستیم و برعکس مسائلی هستند که ما امروزه به آنها حساس نیستیم، ولی در گذشته برانگیزاننده بودهاند.
در کل، هرچند ما امروزه لذتهای بیشتری به خاطر گسترش تمدن حس میکنیم، اما این به همان نسبت دردهای (نبود آسودگی) بیشتری را هم تحمل میکنیم. دستگاه عصبی ما بسیار حساستر از قبل شده است و به همین خاطر آرامش کمتری حس میکنیم. دورکیم تصور میکند خوشی و لذت بیشتر لزوما به معنای سعادت نیست. سعادت هماهنگی همه نقشهای بدنی و روحی است. هر لذتی نوعی بحران است، پیش میآید، مدتی طول میکشد و میمیرد؛ در حالی که زندگی برعکس، پیوسته است. لذت، جای معینی دارد؛ تأثیری است محدود به نقطه معینی از پیکره زنده یا وجدان ما، اما زندگی جای معینی ندارد و همه جا هست. بشر به سلامت جسمی و اخلاقی در مجموع نیاز دارد، یعنی هماهنگی در همه ابعاد وجودی. به قول دورکیم لذت برای زندگی مهم است و هرچه بیشتر باشد، بهتر است اما لذت سعادت نیست. لذت برخاسته از علتهای گذری است، اما سعادت حالتهای پایدار دارد. براساس این، هرجا فعالیت سالمی وجود داشته باشد، سعادتی هم در کار است.
انسان قدیم همان قدر میتواند سعادتمند باشد که انسان متمدن امروزی. انسان ثروتمند هم میتواند لذتهای بسیاری را تجربه کند اما آسودگی و آرامش (سعادت) نداشته باشد. پیشرفت مادی بشر و توسعه روزافزون امکانات مادی و ابزاری به معنی سعادت بشر نیست، اما یکی از لوازم آن است. انسان مدرن پیوسته به دنبال لذت است. یک لذت اگر تکرار شود، دیگر برای ما کششی ندارد و ما ناگزیر هستیم به لذتهای تازه روی بیاوریم یا شدت لذتهایی را که تکراری شدهاند، چند برابر کنیم.
با این کار آسودگی و تعادل و هماهنگی از دست میرود و ناکامیها و سرخوردگیها هم افزون خواهد شد، اما این به آن معنا نیست که تغییر را نپذیریم و چیزهای نو را دنبال نکنیم، ولی با این تفکر که با دنبال کردن لذت، سعادت و آسودگی بدنی و روحی را ویران نکنیم. ممکن است لذتی را از دست بدهیم، اما آسودگی به دست آوریم که ارزش آن کمتر از لذت نیست. آن آسودگی را که از موسیقی و هنرهای زیبا به دست میآوریم، به هماهنگی درونی ما کمک میکند. شاید همان قدر که به تغییر و چیزهای نو نیاز داریم، به ثبات و بهرهمندی مستمر از چیزهایی که داریم، هم علاقهمند هستیم. در نهایت تعادل در زندگی مهم است، نه لذت بدون آسودگی، یعنی آرامشی که با دنبالکردن مدام لذتها از دست میرود و نه آسودگی و ثبات بدون لذت.
غلامرضا بنی اسدی
حسین مهدیتبار
عربستان سعودی به عنوان بزرگترین صادرکننده نفت جهان، در سالهای اخیر تلاشی جاهطلبانه را برای بازتعریف جایگاه خود در نظام جهانی آغاز کرده است. در مرکز این تحولات، محمد بنسلمان، ولیعهد و حاکم بالفعل این کشور، با طرح «چشمانداز ۲۰۳۰» نقشه راهی برای کاهش وابستگی به نفت و تبدیل اقتصاد تکمحصولی به اقتصادی متنوع و پویا ترسیم کرد. این طرح که سال ۲۰۱۶ رونمایی شد، بر توسعه بخشهایی مانند گردشگری، فناوری و تولید متمرکز است.
اما این مسیر با موانع عمیقی همراه است: کسری بودجه فزاینده، بدهی عمومی رو به رشد، کاهش درآمدهای نفتی و تعهدات مالی هنگفت به ایالات متحده در دوره دونالد ترامپ. در این میان، نمایشهای پرزرقوبرق ثروت در حوزههایی مانند ورزش، فستیوالهای فرهنگی و پروژههای عظیم زیرساختی، پرسشهایی اساسی درباره منطق و پایداری این سیاستها مطرح میکند. آیا این هزینههای کلان تلاشی برای نمایش اقتدار جهانی است یا پوششی برای پنهان کردن شکنندگیهای اقتصادی و سیاسی؟ این گزارش به بررسی این تناقضات میپردازد و تصویری جامع از وضعیت کنونی عربستان ارائه میدهد.
عربستان با چالشهای مالی بیسابقهای مواجه است. وزارت دارایی این کشور گزارش داده بدهی عمومی تا پایان سه ماه اول ۲۰۲۵ به بیش از 1.1 تریلیون ریال سعودی (۲۹۰ میلیارد دلار) رسیده است، رشدی ۱۵ درصدی نسبت به سال گذشته. این افزایش در حالی رخ میدهد که درآمدهای نفتی - که بیش از ۷۰ درصد بودجه دولت را تشکیل میدهد - تحت فشار کاهش قیمت جهانی نفت و سیاستهای اوپکپلاس برای محدود کردن تولید قرار دارد. شاخص نفت برنت در سال ۲۰۲۴ به طور میانگین ۸۰ دلار در هر بشکه بود، در حالی که صندوق بینالمللی پول قیمت ۹۱ دلار را برای تعادل بودجه عربستان و تا ۱۰۸ دلار را برای تأمین مالی پروژههای داخلی، از جمله شهر هوشمند نئوم و نمایشگاه جهانی ۲۰۳۰ ضروری میداند. این شکاف عمیق، دولت سعودی را به استقراض گسترده و فروش بخشی از داراییهای استراتژیک بویژه سهام شرکت نفتی آرامکو واداشته است.
البته آرامکو، قلب تپنده اقتصاد عربستان، خود در تنگنای مالی قرار دارد. این شرکت که ۸۱.۵ درصد سهام آن متعلق به دولت و ۱۶ درصد دیگر تحت مالکیت صندوق سرمایهگذاری عمومی (PIF) است، سال ۲۰۲۴ شاهد کاهش سود خالص از 121.3 میلیارد دلار به 106.2 میلیارد دلار بود. پیشبینیها حاکی از کاهش ۳۰ درصدی سود تقسیمی آرامکو در سال ۲۰۲۵ به 85.4 میلیارد دلار است، در مقایسه با ۱۲۴ میلیارد دلار در سال گذشته. این کاهش مستقیماً بودجه دولت را تحت تأثیر قرار میدهد، زیرا آرامکو منبع اصلی تأمین مالی پروژههای چشمانداز ۲۰۳۰ و هزینههای جاری دولت است. گزارشهای رویترز نشان میدهد آرامکو در حال بررسی فروش بخشی از داراییهای خود، از جمله برخی میادین نفتی و زیرساختهای کلیدی، برای جبران کسری نقدینگی است. این اقدام، اگرچه در کوتاهمدت منابع مالی ایجاد میکند، در بلندمدت میتواند کنترل عربستان بر مهمترین دارایی اقتصادیاش را تضعیف کند و وابستگی به سرمایهگذاران خارجی را افزایش دهد.
در این شرایط بحرانی، تعهدات مالی عظیم به ایالات متحده پرسشبرانگیز است. اردیبهشت سال جاری کاخ سفید از توافقی خبر داد که بر اساس آن ریاض متعهد به سرمایهگذاری ۶۰۰ میلیارد دلاری در اقتصاد آمریکا شده است؛ توافقی که شامل قراردادهای تسلیحاتی، سرمایهگذاری در فناوریهای پیشرفته و پروژههای زیرساختی میشود. برخی منابع حتی از پیشنهاد اولیهای تا سقف یک تریلیون دلار سخن گفتهاند؛ پیشنهادی که بنسلمان با احتیاط به آن پاسخ داده است. این قراردادها که به گفته کاخ سفید «بزرگترین توافق تسلیحاتی تاریخ» را شامل میشود، بخشی از استراتژی عربستان برای تقویت اتحاد استراتژیک با ایالات متحده در برابر رقبای منطقهای مانند ایران و نفوذ چین در غرب آسیاست اما این تعهدات در حالی مطرح میشود که کسری بودجه عربستان در سال ۲۰۲۵ به ۱۰۱ میلیارد ریال رسیده و فشار مالی بر دولت بیسابقه است.
محمد بنسلمان که از سال ۲۰۱۷ به عنوان ولیعهد و از ۲۰۲۲ به عنوان نخستوزیر عملاً کنترل کشور را در دست دارد، از نمایش ثروت به عنوان ابزاری برای تثبیت جایگاه جهانی و داخلی عربستان بهره میگیرد. سرمایهگذاریهای کلان در حوزههای اجتماعی، از جمله قراردادهای چندصد میلیون دلاری برای جذب ستارگان ورزشی مانند کریستیانو رونالدو و نیمار برای بازی در لیگ فوتبال این کشور، میزبانی فستیوالهای موسیقی با حضور هنرمندان بینالمللی و پروژههای عظیم مانند شهر هوشمند نئوم و منطقه تفریحی القديه، بخشی از این استراتژی است. این اقدامات نهتنها با هدف تقویت صنعت گردشگری و اقتصاد غیرنفتی انجام شدهاند، بلکه به نظر میرسد تلاشی برای بازسازی وجهه عربستان از یک پادشاهی محافظهکار به کشوری مدرن و پویا باشد. برای مثال، نئوم پروژهای ۵۰۰ میلیارد دلاری است که قرار است شهری هوشمند با فناوری پیشرفته و بدون آلایندگی کربنی باشد که سرمایهگذاران خارجی را جذب کند اما هزینههای سرسامآور این پروژهها، در کنار کاهش درآمدهای نفتی، دولت را به استقراض گسترده و فروش داراییهای استراتژیک وابسته کرده است.
چشمانداز ۲۰۳۰ - محور سیاستهای بنسلمان- با موانع ساختاری متعددی مواجه است. یکی از اهداف کلیدی این طرح، جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی (FDI) به میزان ۱۰۰ میلیارد دلار در سال تا ۲۰۳۰ است اما سال ۲۰۲۴ جریان سرمایهگذاری خارجی تنها به ۲۶ میلیارد دلار رسید، هر چند این رقم از هدف سالانه فراتر رفت اما فاصله زیادی با جاهطلبیهای بنسلمان دارد. بخش خصوصی داخلی نیز - که قرار بود موتور محرک اقتصاد غیرنفتی باشد- به دلیل بروکراسی پیچیده، محدودیتهای قانونی و عدم شفافیت، رشد محدودی داشته است. علاوه بر این، پروژههای عظیم مانند نئوم و نمایشگاه جهانی ۲۰۳۰ با مشکلات لجستیکی و مالی مواجه شدهاند. برخی تحلیلگران پیشبینی میکنند بدون افزایش چشمگیر قیمت نفت یا اصلاحات ساختاری عمیق، بخشهایی از این پروژهها ممکن است به تعویق بیفتد یا حتی لغو شود.
در حوزه سیاست خارجی، تعهدات مالی به ایالات متحده بخشی از استراتژی بنسلمان برای خرید امنیت و تغییر موازنه قدرت در منطقه است. در چارچوب رئالیسم روابط بینالملل، دولتها امنیت را از طریق تقویت قدرت نظامی، ایجاد اتحادهای استراتژیک یا توازن در برابر تهدیدات دنبال میکنند. عربستان که خود را در محاصره رقبا میبیند، با قراردادهای تسلیحاتی و سرمایهگذاریهای کلان در آمریکا به دنبال تضمین حمایت واشنگتن است. توافق تسلیحاتی ۱۴۰ میلیارد دلاری در مه ۲۰۲۵ که شامل خرید جنگندههای پیشرفته، سیستمهای دفاع موشکی و فناوریهای سایبری میشود، بخشی از این استراتژی است اما این رویکرد مخاطرات جدیای به همراه دارد. از منظر رئالیسم تهاجمی که پروفسور «جان مرشایمر» آن را تئوریزه کرده، امنیت یک دولت به خودکفایی استراتژیک و حفظ قدرت نسبی وابسته است. وابستگی بیش از حد به یک قدرت خارجی، بویژه از طریق تعهدات مالی سنگین میتواند به جای تقویت، شکنندگی ایجاد کند. رئالیسم تأکید میکند در سیستم آنارشیک بینالمللی، دولتها نمیتوانند به نیات یکدیگر اعتماد کنند. در نتیجه اتحاد خریداریشده با پول ممکن است با تغییر منافع یا خیانت فروبپاشد.
علاوه بر این، هدایت منابع مالی به خارج در حالی که اقتصاد داخلی با کسری بودجه و بدهی فزاینده دستوپنجه نرم میکند، پرسشهایی درباره اولویتبندی منابع ایجاد میکند. محدودیتهای مالی عربستان، رقابتهای داخلی در آمریکا برای جذب سرمایهگذاری خارجی و ریسکهای ژئوپلیتیک منطقه، از جمله تنشهای مداوم، بازدهی این سرمایهگذاریها را نامطمئن میکند. فروش داراییهای آرامکو - که به گزارش رویترز در حال بررسی است - نیز ریسکهای بلندمدتی به همراه دارد. کاهش کنترل دولت بر این شرکت نهتنها استقلال اقتصادی عربستان را تهدید میکند، بلکه میتواند به کاهش نفوذ سیاسی ریاض در بازارهای جهانی نفت منجر شود، بویژه زمانی که کشورهای غیر اوپک مانند برزیل و کانادا تولید خود را افزایش میدهند.
در داخل، نمایشهای پرهزینه بنسلمان در رویدادهای ورزشی و فرهنگی، مانند قراردادهای چندصد میلیون دلاری با ستارگان فوتبال یا برگزاری کنسرتهای بینالمللی، تلاشی برای تقویت وجهه داخلی و جهانی خود است. این اقدامات - که به نظر میرسد برای جلب رضایت نسل جوان عربستان و جذب گردشگران خارجی طراحی شده است - با واقعیتهای اقتصادی آن کشور در تضاد قرار دارد. برای مثال، در حالی که دولت برای جبران کسری بودجه به استقراض و فروش داراییهای استراتژیک رو آورده، هزینههای کلان برای میزبانی رویدادهایی مانند گرندپری فرمول یک یا فستیوال موسیقی «صوت ریاض» پرسشهایی درباره اولویتبندی منابع ایجاد میکند. نسل جوان عربستان که بیش از ۶۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهد، با نرخ بیکاری ۱۲.۸ درصدی (در سال ۲۰۲۴) و انتظارات فزاینده برای فرصتهای شغلی و رفاه اقتصادی مواجه است. این نمایشهای پرزرقوبرق اگرچه در کوتاهمدت وجههای مدرن میسازد اما در بلندمدت میتواند به نارضایتی اجتماعی منجر شود؛ اگر نتواند به نتایج ملموس اقتصادی تبدیل شود.
از منظر داخلی، بنسلمان با چالشهای سیاسی نیز مواجه است. اصلاحات اجتماعی او با استقبال بخشی از جامعه مواجه شده اما مقاومتهایی از سوی محافظهکاران سعودی و نخبگان سنتی ایجاد کرده است. این تنشها همراه با سرکوب مخالفان سیاسی و فعالان مدنی، نشاندهنده شکنندگی مشروعیت داخلی بنسلمان است. نمایش ثروت و پروژههای پرهزینه ممکن است تلاشی برای منحرف کردن توجه از این چالشها باشد اما بدون پیشرفت ملموس در چشمانداز ۲۰۳۰، این استراتژی میتواند نتیجه معکوس داشته باشد. در نهایت، استراتژی بنسلمان برای خرید امنیت از طریق قراردادهای کلان با آمریکا و نمایش ثروت در داخل و خارج با موانع متعددی مواجه است. امنیت پایدار نه با پول، بلکه با خودکفایی استراتژیک، اصلاحات داخلی و دیپلماسی هوشمند به دست میآید. عربستان با وجود منابع عظیم نفتی و جاهطلبیهای بزرگ، در تلهای از کسری بودجه، بدهی عمومی و وابستگی به آرامکوی رو به افول گرفتار شده است. تعهدات مالی به آمریکا ممکن است در کوتاهمدت حمایت سیاسی و نظامی واشنگتن را به همراه داشته باشد اما بدون اصلاحات عمیق در ساختار اقتصادی و سیاسی، این مسیر پرریسک میتواند به جای اقتدار، شکنندگی بیشتری برای پادشاهی به ارمغان آورد. بنسلمان در تلاش است با نمایش قدرت و ثروت، جایگاه عربستان را در جهان تثبیت کند اما بدون توجه به واقعیتهای اقتصادی و ژئوپلیتیک، این جاهطلبیها ممکن است به رویایی دستنیافتنی تبدیل شود.