صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۳۸۶ - ۰۹:۳۴  ، 
کد خبر : ۱۱۲۵۶

سرگردانى علوى تبار در شکاف بوروکراسی، دموکراسی / حامد دهخدا


مطلب اول

سه گفتار اخیر جناب علیرضا علوى‌تبار در روزنامه معظم “شرق” (با عناوین “بازگشت به خط مشى‌گذارى مادون علم” در “شرق”، ش 905، 23/4/86، ص1، “اصلاح طلبان، آرامش‌خواه، پیگیر و پیشرو”، در “شرق” ش907ریال 25/4/86، ص1 و “عقبه فکرى اصلاح طلبان در گفتگو با علیرضا علوى‌تبار، شکاف دموکراسى خواه/ ضد دموکراتیک شکاف دموکرات/اقتدارگرا”، در “شرق” ش 12 896/4/86، ص27) را که مى‌خوانیم احساس نوعى سرگردانى میان دموکراسى و استبداد بوروکراتیک (استبداد روشنفکری) را داریم. هرچند که خود او “عقبه فکری” اصلاح طلبان را شکل گرفته حول دوگانه دموکراسى‌خواه/ضد دموکراتیک مى‌داند اما وقتى که او از “ارکان روش اصلاحی” که به زعم او آگاهانه یا ناخودآگاه میان تمام نیروهاى اصلاح‌طلب مشترک است، مى‌نگریم اثرى از مردمى که راى آنها میزان است نمى‌بینیم. اینجا بیشتر مردمى هستند که باید رهبرى شوند:

1- “نفى خشونت و انحصارگرایى که زمینه‌ساز اعمال خشونت است.”

2- “تدریجى و مرحله‌اى دیدن تحولات و پرهیز از سوداى حل یک شبه مشکلات”

3- “پرهیز از مدیریت فرهمند وگرایش به مدیریت جمعى و حسابگرانه اقدامات”

4- “تکیه بر نهادهاى مدنى و پرهیز از راه‌اندازى جنبش توده‌اى براى پیشبرد اهداف”

5- “پرهیز از تقلیل گرایى و سیاسى تفسیر کردن همه مشکلات و راه حل‌ها” (در “اصلاح طلبان؛ آرامش‌خواه، پیگیر و پیشرو” در “شرق”، ش 905، 23/4/86، ص1)

حتى مورد چهارم که تکیه به نهادهاى مدنى را مورد توجه قرار مى‌‌دهد با این تاکید ابرام دارد که باید نظر مردم به طور کانالیزه وارد سیاست شود. یعنى نظر سخنگویان حزبى یا مطبوعاتى معیار قرار گیرد، با این اطمینان که آنها خود مى‌دانند که باید نظرات مردم را به شکلى “معقول” و “علمی” در آورده و ابراز نمایند. این بى‌اعتمادى سنگین به مردم بیانگر نقطه تعارضى است که در روشنفکر اصلاح‌طلب پیش آمده و او را از کرده خود در مسیر دموکراسى پشیمان کرده است. او مانده است که نخبه سالارى روشنفکرى را برگزیند یا مردمسالارى را. ناچار “اسم” مردمسالارى را همچنان حفظ مى‌کند و “عمل” نخبه‌سالارانه را نصب‌العین خود مى‌سازد. به این معنا روشنفکر ایرانى امروز بیش از هر زمان دیگر به قول جلال “شترمرغ” است.

چنین شیوه‌اى است که ایجاب مى‌کند علیرضا علوى‌تبار با فرض اینکه اساسا مردمى نیستند و هیچ حزب مردمى وجود ندارد مى‌گوید: “این روزها همه جا سخن از ائتلاف و همراهى است. هر کسى مى‌‌کوشد تا با گذشتن از خواسته‌هایش کمکى به ایجاد یکپارچگى بیشتر اصلاح‌طلبان وتحول‌طلبان بنماید.” احزایى که پشتوانه مردمى ندارند یا اساسا کارکرد آنها تحریف و کانالیزه کردن راى مردم است، مى‌توانند این‌چنین بدون در نظر گرفتن خواسته‌هاى مردم‌شان “از خواسته‌هایشان بگذرند.” این تناقض فاحش دموکراسى حزبى است که اساسا بر ادعاى مشروعیت دموکراتیک خط بطلان مى‌کشد و نهایتا در این زد و بندها آنچه گم مى‌شود راى و نظر مردم است.

البته در عین اصرار بر دشوارى در ساختار مشروعیت دموکراتیک به طور کلى این پدیده از برخى جهات مشکل دموکراسى ایرانى نیز هست. روشنفکرى ایرانى و نهادهاى حزبى ایرانى وصله ناجورى در این جامعه هستند واین جامعه آنها را از خود ندانسته است (به عنوان مثال مقایسه کنید با سخنرانى پرویز پیران در “کارگاه آموزشى جبهه مشارکت ایران اسلامی” با عنوان “آسیب‌شناسى شوراها در ایران” که در دو بخش در مطبوعه معظم “یاس”‌در تاریخ 12 و 13 اسفندماه سال 1381 (6، 9و10)، ص 8 منتشر گردید. او نیز در این سخنرانى این نکته را تائید مى‌کند که نهادهاى مدنى وارداتى روشنفکرى پایگاهى میان مردم ندارند.)

مطلب دوم

ملهم از تامس لاکمن مى‌توان میان دو نوع ایدئولوژى و دکترین سیاسى تمایز قائل شد؛ “دکترین سیاسى سطح بالا” و “دکترین سیاسى سطح پایین”. پرداختن به “پرسش‌هاى کلان”‌و “حرف‌هاى بزرگ” خلایى را در پرداختن به پرسش‌هاى ذهنى روزمره مردم پدید مى‌آورد و حوزه زندگى روزمره را فقیر مى‌سازد. “امور کوچک و به ظاهر کم اهمیت در کشور ما جدى گرفته نمى‌شود. هرکس به دنبال شکافتن ماه است.”(1)

به عبارت دیگر ضرورت پدید آمدن دستور کارهاى سیاسى براى تنظیم و تنسیق زندگى روزمره مردم در برنامه‌هاى کلان توسعه و از خلال “آمارهایى که خود سخن مى‌گویند”(2) نادیده گرفته مى‌شود و این خلاء از سوى عامه مردم احساس مى‌شود. معمولا چنین دوگانگى‌اى میان آگاهى سیاسى مردم و نخبگان به عنوان پیش‌بینى ناپذیرى جامعه ایران تعبیر مى‌شود،حال آنکه نکته آن است که فرهنگ نخبگان در فضاى انتزاعى خود واقعیت‌ها را شکل مى‌دهند و سپس به تحلیل آن مى‌پردازند؛ آنها به گسترش هرچه بیشتر پیچیدگى سیستم نظرى و عملى سطح بالا مى‌پردازند حال آنکه با پیچیده‌ شدن هرچه بیشتر این نظام انتزاعى فاصله آن از زندگى ملموس روزمره فزونى مى‌یابد و در نقطه‌اى به عدم تفاهم کامل با آن مى‌رسد. در چنین شرایطى است که نخبه و روشنفکر از سر تعارض با جامعه بر مى‌آید و بر آن مى‌شود که “مردم نمى‌فهمند.”

دقت در خیزش جنبش دوم خرداد نشان مى‌دهد که این جنبش با حضور به هم رساندن در حوزه زندگى روزمره توانست کلیت و پاسخگویى تام ایدئولوژى توسعه “عصر سازندگی”‌را به چالش بخواند و خود داعیه‌دار تنظیم وترتیب رفتار شهروندان شود. این جنبش تلاش مى‌کرد تا تمرکز خود را به پرسش‌هاى خرد معطوف دارد و به این ترتیب از فاصله خود با توده مردم بکاهد. اما نهادى شدن جنبش دوم خرداد منجر به فاصله‌گیرى مجدد سطح اندیشه و عمل سیاسى از دانش زندگى روزمره گردید و نیروى سیاسى دوم خرداد را به بدنه‌اى ناکارآمد و صرفا “پرحرف” تبدیل کرد.

در ایدئولوژى سیاسى دوم خرداد تقریبا تمام آنچه از اعمال جامعه به سطح آمده بود، یخ زد و به کلیشه‌هایى براى “پرحرفی”‌و “بى‌عملی” بدل شد.

ایدئولوژى سیاسى سطح بالا این خطر را به همراه دارد که تولید افکارى که جهان را تئوریزه مى‌کنند و تلاش مى‌نمایند تا به “علل ریشه‌اى‌تر” بپردازند، کمتر از گذشته پاسخگوى تجربه انفرادى افراد عامى و غیرمتخصص باشد. چنین ایدئولوژى سیاسى به تدریج به سمت ایدئولوژى “فقط در اتاق‌هاى فکر” گرایش پیدا مى‌کند و نخستین نتیجه‌اش بیگانگى مردم با حوزه سیاست است. چنین ایدئولوژى سیاسى که بیش از حد پیچیده شده است، دیگر نمى‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند و عقلانیت خود را براى آنان توجیه نماید. به این ترتیب باید به تدریج از صحنه سیاسى خارج شود و جاى خود را به یک عقلانیت سیاسى جدید و یک ایدئولوژى سیاسى نو بسپارد.

ایدئولوژى “فقط در اتاق‌هاى فکر” همان واقعیتى است که تفکر “عصر سازندگی” و “عصر اصلاحات” بدان تقلیل پیدا کرده‌اند.

از آنجا که نخبگان مختلف متعلق به یک جریان سیاسى در حال “نهادى شدن”‌به دلیل قرار گرفتن در حوزه‌هاى مختلف از یکدیگر متمایزند، هر کدام سعى مى‌کنند تا شبکه تئوریک خاص قلمرو خود را در درون گسترش دهند و استقلال خود را ارتقا بخشند. نخبگان “عصر سازندگی” و “عصر اصلاحات” قادر نبودند که این شبکه‌هاى تئوریک مستقل از جریان اولیه برخاسته از زندگى روزمره را با هم تلفیق نمایند و آنها را با تجربیات اصیل در زندگى روزمره تلفیق نمایند، دچار ضعف مفرطى شدند که هم اکنون در آنها شاهدیم. آنها نمى‌توانند خود را براى مردم قابل فهم نمایند و اساسا نمى‌توانند با مردم سخن بگویند.

در چنین شرایطى نوعى رکود در هر گونه فعالیت معطوف به تغییرات اجتماعى رخ مى‌دهد و مردم تا هنگام ظهور یک فرمول جدید به نوعى سکوت سیاسى دست مى زنند. نیروهاى اصولگرا تا حد زیادى توانستند جایگاه خود را به عنوان یک نیروى تازه با حرف‌هایى که تا اندازه زیادى به زندگى روزمره نزدیک است و از زبان زندگى سیاسى نهادى شده دور، معرفى کنند. آنها هم اکنون در جریان یک آزمون فیصله‌بخش مى‌خواهند قابلیت خود را در پیشبرد پیکره اجرایى کشور در بالاترین سطح برحسب معیارهاى “زندگى روزمره”‌به اثبات رسانند. این طرح فیصله‌بخش بویژه از آن رو اهمیت دارد که در شرایط حساس کنونى سیاست را بار دیگر پس از سالها به سوى مردم باز مى‌گرداند.

مطلب سوم

در حالى که “دکترین سیاسى سطح بالا” با فرمول‌هاى مدون و منظمى از قبیل سازمان‌هاى حزبى و نخبگان رسمى و حرفه‌اى مشخص مى‌شود، “دکترین سیاسى سطح پایین” شامل اعتقادات نسبتا بى‌شکل، نامنظم و فوق سازمان‌هاى نخبگى و غیررسمى است که در میان عامه مردم رایج است. “دکترین سیاسى سطح پایین” را مى‌توان به عنوان یک نظام نمادین مشتمل بر عناصر نسبتا متعدد و به هم پیوسته‌اى تعریف کرد که هدف اصلى آن فهم منعطف و فعال زندگى متغیر روزمره است.”دکترین سیاسى سطح بالا” معمولا متصلب و متعصب است و حداقل توان تحرک در شرایط متغیر واقعى را دارد، حال آنکه مهمترین ویژگى “دکترین سیاسى سطح پایین” توان آن براى درک سریع و به دور از تعصب شرایط متحول است. با صرف‌نظر کردن از سایر عوامل نظام منسجمى مانند “دکترین سیاسى سطح پایین” مى‌تواند در برابر تکان‌ها و ضربات خارجى نسبتا مقاوم باشد.مکانیسم زندگى واقعى جوامع مبتنى بر “دکترین سیاسى سطح پایین” است و “دکترین سیاسى سطح بالا” تا جایى که بتواند خود را با طرح مسئله‌هاى تازه‌اى که در “دکترین سیاسى سطح پایین” انعکاس مى‌یابد همراه کند، مفیدتر و تازه باقى مى‌ماند، در غیر این صورت به یک مجموعه تاریخ مصرف گذشته تبدیل خواهد شد که صرفا براى ارتزاق جمعى از نخبگان مربوطه مناسب خواهد بود.

نکته مهم دیگر اینکه “دکترین سیاسى سطح پایین” تمایل به رخنه کردن در شکافها و لابه‌لاى جامعه و مسائل حاشیه‌اى یا غیرقابل پیش‌بینى یا حالات موقت دارد. به نظر مى‌رسد چیزى که بیشتر محرک “دکترین سیاسى سطح پایین” است، حاصل آن چیزهایى است که آنها را پدیده‌هاى “در حاشیه” مى‌نامند؛ یعنى درست در لبه ساختار واقعیت‌هاى معمولی. “دکترین سیاسى سطح پایین” با تجربه‌هایى سروکار دارد که ممکن است براى هر کسى در زمان و هرجا حتى در جوامع جدید اتفاق افتد (مانند بیماری، عزاداری، فاجعه، دعواها و نزاع‌ها، تکیه کلام‌هاى مردم کوچه و بازار، گرانی، جشن، شوخى‌هاى دوستانه، صحبت‌هاى اتوبوسى و...) اما معمولا به صورت منسجمى با نهادهاى مسلط در این جامعه سروکار ندارد. “دکترین سیاسى سطح پایین” قادر است به دلیل همین ویژگى خود نقاط پیچیده زندگى هر فرد را به نحو شایسته‌اى توجیه کند. وقایعى که با “دکترین سیاسى سطح پایین” ارتباط دارند خود پراکنده و به لحاظ بیوگرافى افراد نوع و زمان از یکدیگر جدا بوده و به میزان زیادى پیش‌بینى ناپذیر و غیرمنتظره و در بسیارى از موارد از لحاظ فراوانى و دوام نسبتا محدودند.

“دکترین سیاسى سطح پایین” معمولا گرایش به التقاط دارد و از اختلاط باورهاى عوام و آداب محلى یا “سنت کوچک”‌به وجود مى‌آید و به همین ترتیب همیشه مادام که نهادى نشده است، آماده پذیرش تحولات جدید است. نمادهاى اساسى ایدئولوژى از فرهنگ رایج عامه متمایزند چرا که در فرهنگ عامه باورها و اعتقادات سیاسى از تجربیات رومزه واقعى مردم نشات مى‌گیرد. “دکترین سیاسى سطح پایین” معمولا فاقد ساخت رسمى است و بیشتر شامل گفته‌ها، ضرب المثل‌ها و کلمات قصار است. حتى در چنین مواردى پاره‌اى اوقات رفتارهاى نظام یافته‌تر از این عقاید و اصول ظاهر مى‌شوند. علاوه بر این احکام سیاسى “دکترین سیاسى سطح پایین” بیشتر به صورت شایعا‌ت، طعنه‌ها، داستان‌ها، حکایات و شعارها بیان و مجسم مى‌شوند تا استدلال عقلانی. این ساختار نمادین احتمالا بیان دیگرى از “دکترین سیاسى سطح پایین” را تشویق کرده یا دست کم امکان پذیر مى‌کنند. ویژگى مهم دیگر “دکترین سیاسى سطح پایین” در پیوند آن با حوادث بحرانى است. این حوادث بحرانى غالبا در تجمع‌هاى غیررسمى و سایر مناسبت‌هایى که در آن جمع کوچکى از دوستان نزدیک حضور دارند بروز مى‌کنند. عناصر “دکترین سیاسى سطح پایین” از میان جمعیت‌هاى کوچک و به هم پیوسته بر مى‌خیزند. ارتباط “دکترین سیاسى سطح پایین” با گروه‌هاى کوچک همبسته اطلاعات بیشترى درباره خصلت پایدار نظریات عامه مردم به دست مى‌دهد. سخن در پویایى نظریات عامه مردم نقش مهمى دارد؛ عناصر “دکترین سیاسى سطح پایین” هرقدر بیشتر به سخن در نیاید به همان نسبت روابط محدودترى بین معتقدان ملاحظه خواهد شد و آنچه به گفتگو در مى‌آید گرایش به آن دارد که با میانجى داستان و تجارب فرهنگى گروهى خاص بیان شود.

پى‌نوشتها:

1- جمله از دکتر على لاریجانى است.

2- حمید میرزاده و سید شمس‌الدین حسینى (1378)، “آمار سخن مى‌گوید”، تهران، کاوش

 

برچسب ها: فتنه 88
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات