تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۱  ، 
کد خبر : ۲۷۰۹۸۰

استقلال سياسي در مکتب انقلاب اسلامي

بدون وجود استقلال مفاهيم بزرگي چون مقاومت، سلطه ستيزي و مقابله با دنياي کفر معناي خود را از دست مي دهند. چرا که براي مقابله با استکبار و ضديت با آن وجود استقلال ضروري است.

پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ استقلال يکي از مفاهيم کليدي است که طي ساليان متمادي مقام معظم رهبري بدان اشاره داشتند و در صدد روشن کردن تمامي ابعاد و زواياي آن برآمدند. نظريات گوناگوني در مورد استقلال وجود دارد اما با بررسي انديشه هاي ايشان مي توان به اين نتيجه رسيد که ايشان تاکيدات فراواني بر اهميت مساله استقلال با تمامي ابعادش دارند. با بررسي انديشه هاي ايشان به مي توان پنج بعد از استقلال رسيد که عبارتند از سياسي، اقتصادي، فرهنگي، علمي و نظامي است. ايشان در هريک از اين موارد به نکاتي اشاره داشتند و در ذيل هر مبحث به اهميت آن اشاره داشتند. همانطور که از انديشه هاي ايشان مي توان فهميد مقوله فرهنگ و استقلال فرهنگي از مهم ترين نوع استقلال محسوب مي شود اگرچه اين به معناي نفي اهميت ساير ابعاد استقلال نيست.

استقلال به عنوان يکي از خواسته هاي به حق ملت مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره) همواره مورد تاکيد و پيگيري هاي مقام معظم رهبري بوده است.  استقلال به شرايطي گفته مي‌شود که يک ملت، کشور و يا دولت توانايي خودگرداني و حاکميت بر سرزمين خود را داشته باشد. مفهوم کانوني و محوري استقلال زيربناي وجودي بسياري از مفاهيم ديگر است. به عبارتي بدون وجود استقلال مفاهيم بزرگي چون مقاومت، سلطه ستيزي و مقابله با دنياي کفر معناي خود را از دست مي دهند. چرا که براي مقابله با استکبار و ضديت با آن وجود استقلال ضروري است. از اين جهت تاکيدات مقام معظم رهبري در اين زمينه بسيار قابل توجه است. با توجه به اهميت اين مساله در صدد کشف نگاه مقام معظم رهبري در مورد مفهوم استقلال و شاخص هاي آن مي باشيم.

 

استقلال چيست؟

از نظر لغوي استقلال به معناي آزادي داشتن و به خودي خود و بدون مداخله کسي کاري را انجام دادن است. (عميد ، 1369: ص 147) .  استقلال به شرايطي گفته مي‌شود که يک ملت، کشور و يا دولت توانايي خودگرداني و حاکميت بر سرزمين خود را داشته باشد. به عبارتي استقلال به وضعيتي اشاره دارد که کشورها در موضوعات ��ياتي و مهم بدون در نظر گرفتن ملاحظات خارجي، صرفا به ملاحظات داخلي و اعتقادي و فرهنگي خود توجه داشته باشند. دولتهايي که از اين وضعيت خارج هستند را اصطلاحا قلمروهاي وابسته مي نامند.

مفهوم استقلال در روابط خارجي يك دولت با دولت ديگر به كار مي‌رود كه يك دولت مي‌تواند در سياست خارجي از منافع، اهداف و امنيت ملي خود دفاع نمايد. مفهوم آزادي بيشتر در تبيين سياست داخلي به كار مي‌رود، به گونه‌اي كه يك دولت در اداره امور داخلي ملت بدون اعمال نظر و تأثيرپذيري از سياست بين المللي به وضع قوانين بر اساس مباني ارزشي خود و اجراي آن بپردازد.

به لحاظ واژه‌شناسي؛ كلمه استقلال از باب استفعال و با واژه‌هايي چون قليل، قلت و تقليل مرتبط است و در معني، كم كردن و به حداقل رساندن مي‌باشد. ملت استقلال‌طلب مي‌خواهد وابستگي‌ها را تحليل بدهد و اتكاي به ديگران را به حداقل برساند(منصوري ، 1374: ص 54). با ارائه معني لغوي واژه استقلال مي‌توان يك تعريف مفهومي از آن ارائه داد: استقلال عبارت است از«داشتن قدرت تصميم‌گيري و سياست‌گذاري همراه با اعمال اين تصميم‌ها و سياست‌ها در حيطه حاكميت.» (آقا بخشي، 1376: ص 277)

نظريات گوناگوني در مورد استقلال وجود دارد که از انزواي سياسي و نسبيت استقلال تا نفي استقلال را شامل مي شود. هدف ما در اين مقاله بررسي اين نظريات نيست بلکه هدف بررسي ديدگاههاي مقام معظم رهبري در اين مورد است که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
 

اهميت توجه به استقلال در الگوي پيشرفت و توسعه از منظر مقام معظم رهبري

الگوهاي توسعه سرمايه داري به کشورها پيشنهاد جذب در اقتصاد جهاني سرمايه داري را مي دهد اما رهبر معظم انقلاب الگوي پيشرفتي را پيشنهاد مي کنند که در مرکزيت آن مقوله اي مانند استقلال قرار دارد.

 «هر الگوي پيشرفتي بايستي تضمين کننده ي استقلال کشور باشد؛ اين بايد بعنوان يک شاخص به حساب بيايد. هر الگوئي از الگوهاي طراحي شونده ي براي پيشرفت که کشور را وابسته کند، ذليل کند و دنباله رو کشورهاي مقتدر و داراي قدرت سياسي و نظامي و اقتصادي بکند، مردود است. يعني استقلال، يکي از الزامات حتمي مدل پيشرفت در دهه ي پيشرفت و توسعه است. » (بيانات معظم له در ديدار استادان و دانشجويان کردستان، 27 ارديبهشت 1388).

 

ابعاد استقلال

رهبر انقلاب در سخنراني هاي متعددشان به ابعاد گوناگون مساله استقلال يعني استقلال فرهنگي، سياسي، اقتصادي، علمي و نظامي اشاره داشتند.
در اين مقاله تلاش مي کنيم تا به منظومه فکري ايشان در زمينه استقلال سياسي بپردازيم.

 

استقلال سياسي

غالباً نقطه‌‌ آغاز استقلال را در سياست مي‌‌دانند. بدون تأمين استقلال سياسي نمي‌توان حرکت به سمت استقلال در ساير حوزه‌‌هاي اقتصادي و فرهنگي را شروع کرد. در بعد خارجي، استقلال سياسي بدين معناست که ابتکار تعيين و اداره‌ روابط با ديگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدين ترتيب، استقلال سياسي عبارت است از داشتن قدرت تصميم‌‌گيري و سياستگذاري همراه با اعمال اين تصميم‌‌ها و سياست‌‌ها در حيطه‌‌ حاکميت. در واقع در استقلال سياسي آنچه مهم است عدم وابستگي هيأت حاکمه و اتخاذ تصميمات بر مبناي منافع کشور است.

استقلال سياسي مبناي ابعاد ديگر استقلال به شمار مي‌رود؛ بدين معنا که دستيابي به استقلال اقتصادي و فرهنگي براي يک جامعه در صورتي ممکن است که به استقلال سياسي دست يابد و دولتمردان آن، به دور از دخالت بيگانگان، استراتژي کشور را تدوين نمايند و به اتخاذ تصميمات بپردازند.

استقلال سياسي براي جمهوري اسلامي در زمان کنوني در دو بعد داخلي و خارجي ظهور و بروز مي‌يابد. استقلال سياسي در بعد داخلي در انحصار اتخاذ تصميمات توسط دولت تجلي مي‌يابد؛ بدين معنا که دولت با برخورداري از حاکميت مطلق، براي مردم ايجاد حق و تکليف مي‌کند و هيچ امري نمي‌تواند براي آن محدوديت ايجاد نمايد. در بعد خارجي نيز، استقلال سياسي بدين معناست که ابتکار تعيين و اداره‌ روابط با ديگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدين ترتيب، استقلال سياسي عبارت است از داشتن قدرت تصميم‌گيري و سياست‌گذاري همراه با اعمال اين تصميم‌ها و سياست‌ها در حيطه‌ حاکميت.

در حقيقت مي توان گفت استقلال سياسي ركن ركين استقلال در همه ابعاد آن مي باشد به گونه اي كه استقلال اقتصادي يا فرهنگي نيز بدون استقلال سياسي امري امكان ناپذير مي باشد و اساساً يكي از اهداف انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام، به دست آوردن استقلال بود به گونه اي كه استقلال سياسي يكي از شاه بيت هاي فرمايشات حضرت امام در پيش و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به شمار مي آيد. چنانكه ايشان در اين زمينه مي فرمودند: «ما خواهان استقلال هستيم و روابط خود را با جهان غرب بر اين اساس پي ريزي مي‏نماييم. ما مي‏خواهيم ملت ايران غربزده نباشد و بر پايه‏هاي ملي و مذهبي خويش به سوي ترقي و تمدن گام بردارد». يا در جاي ديگري مي فرمايند: «بنياد ديگر اسلام، اصل استقلال ملي است. قوانين اسلام‏ تصريح دارند كه هيچ ملتي و هيچ شخصي حق مداخله در امور كشور ما را ندارد اما رژيم اين استقلال را از ما گرفته و بر باد داده است».

رهبر معظم انقلاب نيز استقلال سياسي را به معني خدمت‌‌گزاري مردم مي‌‌داند و اينکه مسؤلان نظام اسلامي زير بار هيچکس، جز تکليف الهي‌‏شان نيستند. از نظر ايشان اگر همه‏‌ دنيا هم جمع شوند آمريکا، انگليس، اروپا؛ حتي آن روزي که در دنيا دو قدرت شرق و غرب بود و دست در دست هم بگذارند و بخواهند اين ملت و اين کشور را يک قدم به سمتي که به ضرر مردم و به نفع آن‌‏هاست بکشانند، مسؤلان و رؤسا و خدمتگزاران اين کشور، اجازه نخواهند داد. اين، استقلال سياسي است. استقلال سياسي، يعني اينکه امروز کساني بر اين مملکت حکومت مي‌‏کنند که مردم مي‏‌خواهند. به نظر رهبر انقلاب «ما آنچه را که فهميده‌‏ايم، آنچه را که تکليفمان است، آنچه را که مي‌‏دانيم خداي متعال آن را مي‌‏خواهد؛ آن را مي‌‏گوييم، آن را انتخاب مي‏‌کنيم و آن راه را مي‌‏رويم. کسي نمي‌‏تواند روي ملت و دولت و نظام جمهوري اسلامي ايران و خدمت‌‌گزاران شما مردم، تأثيري بگذارد. اين، استقلال سياسي است و از نظر ايشان ما، اين را به‏دست آورده‌‏ايم». بنابراين مي‌‌توان گفت استقلال سياسي از نظر ايشان دو شاخصه‌‌ي عمده دارد: تکليف مداري و مردم‌‌گرايي. رهبر معظم انقلاب در بين ابعاد مختلف استقلال بعد سياسي را گرچه اولي‌‌تر اما ساده‌‌تر از ساير ابعاد مي‌‌دانند.

 

1-               قدرت ملي

اما يکي از مسائل بسيار مهم در زمينه استقلال سياسي، اقتدار دروني و افزايش سطح "قدرت ملي" کشور مي باشد که نقشي اساسي در پيشبرد و تحقق نهايي استقلال سياسي کشور ايفا مي کند. به عبارت ديگر قدرت ملي را مي توان يکي از شاخص هاي اصلي استقلال نام برد که رابطه اي تنگانگ با مفهوم استقلال بخصوص استقلال سياسي دارد. به اين معنا که هر چه ميزان قدرت و اقتدار ملي کشور بالا باشد به تبع آن استقلال سياسي کشور نيز در اوج قرار گرفته و بالعکس هرچه ميزان قدرت ملي در سطح پاييني قرار داشته باشد قاعدتاً استقلال سياسي نيز در حد اندک بوده و هيأت حاکمه و نظام تصميم سازي و تصميم گيري کشور به بيگانگان نيز در سطح بالايي قرار خواهد داشت. براي همين است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در ۲۲ سخنراني اخير خودشان از سال ۶۸ تا سال ۹۲، مکرراً بر لزوم استحکام ساخت قدرت دروني تأکيد کرده‌اند.

در همين پيوند بايد گفت امروزه ميزان سهم هر کشور از مجموعه‌ مناسبات بين‌المللي بستگي به قدرت و اقتدار ملي و دروني آن دارد؛ يعني هر چه يک کشور داراي اقتدار دروني و قدرت ملي بيشتري باشد، در معادلات خارجي از قدرت چانه زني بيشتري برخوردار بوده و سهم استقلال سياسي و ساير وجوه آن نيز بيشتر است. قدرت دروني نيز برگرفته از پتانسيل‌ها، امکانات، منابع و ظرفيت‌هاي داخلي است و بر اين اساس مي‌توان گفت که «اقتدار درون‌زا» شامل همه منابع و عناصر مادي و معنوي قدرت يک کشور و مجموع توانايي‌هاي دروني آن است. اقتصاد، سياست، فرهنگ، علم و دانش و قدرت نظامي از عوامل درون‌زاي قدرت يک کشور محسوب مي‌شوند. همچنين از دانش و معرفت، نظم و سازمان، موقعيت‏ها و شرايط اجتماعي، توانايي‏هاي بالقوه مادي و موقعيت‏هاي سرزميني، اقتدار و کارآمدي حکومتي، مهارت و تخصص و مخصوصاً در دوران جديد از رسانه‏هاي جمعي بعنوان مهم ترين منابع توليد قدرت ملي نام مي‏برند. نحوه تخصيص منابع يا ميزان استفاده از منابع قدرت از مهم‏ترين مولفه‏هاي قدرت محسوب مي‏شوند.

 

2-                موازنه منفي

همچنين يکي ديگر از مفاهيمي که رابطه تنگاتنگي با مفهوم استقلال سياسي دارد موازنه منفي يا همان عدم تعهد به قدرت هاي شرق و غرب است که رهبر کبير انقلاب امام راحل (رض) از آن به عنوان "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" ياد ن��وده اند. به عبارت ديگر اصل نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي، در وهله نخست بيانگر عدم تعهد و وابستگي انقلاب اسلامي به دو اردوگاه شرقي و غرب است؛ بر خلاف بسياري از انقلاب هاي قرن بيستم كه به نوعي در سايه حمايت از اردوگاه شرق يا غرب به پيروزي مي رسيدند معيار كبير انقلاب اسلامي، با چنين رويكردي به جهانيان اعلام داشت انقلاب ايران به هيچ يك از دو اردوگاه شرق و غرب تعلق نداشته و انقلابي بر آمده از خواست مردم و مبتني بر آموزه هاي اسلامي جهت رسيدن به استقلال کامل بوده است. در چهارچوب تحليلي، با توجه به پيوستن ايران به جنبش عدم تعهد در سال ۱۹۷۹ به نظر مي رسد كه اصل نه شرقي و نه غربي بيش از همه به دكترين عدم تعهد در عرصه روابط بين الملل نزديك هست.

اما در توضيح موازنه منفي بايد گفت اين اصل به عنوان يک استراتژي در سياست خارجي که بخصوص در اوايل انقلاب اسلامي ايران حضور چشمگيري داشت و هم اکنون نيز در چارچوب هاي ديگر ادامه دارد، تلاش مي کند در برابر هر قدرتي که بخواهد با ايجاد رابطه اي سلطه گرانه و نابرابر از تحول و تکامل سياسي، فرهنگي و اقتصادي آن جامعه سوء استفاده کند و استقلال سياسي کشور را به قهقرا بکشد، از طريق موازنه منفي مانع ايجاد مي کند. اين استراتژي که با عدم تعهد قابل شناخت و ارزيابي نيز بوده و با آن همخواني دارد در جمهوري اسلامي ايران به نوعي از سمت گيري سياست خارجي اشاره دارد که بر اساس آن، کشور اسلامي توانايي هاي نظامي، فرهنگيف اقتصادي و سياسي خود را در جهت مقاصد و منافع حکومت هاي سلطه طلب بکار نگرفته و فقط و فقط آن ها را در راستاي ارتقاء جايگاه سياسي جمهوري اسلامي و جهان اسلام بکار مي گيرد.

 

3-         مقاومت

يکي ديگر از مفاهيمي که باز ارتباط آن با مفهوم استقلال بويژه استقلال سياسي بر هيچ کس پوشيده نيست، مقوله مقاومت و پايداري و ايستادگي در مقابل قدرت هاي سلطه طلب و هر آنچه که آن ها در صدد تحميل به کشور مي باشند است. شايان ذکر است مقاومت و پايداري بخصوص از نوع ارزشي و ديني آن يکي از دستاوردهاي بسيار ارزشمند و بزرگ انقلاب اسلامي ايران است که با وقوع انقلاب از يک آرمان به يک اصل ملموس و محسوس تبديل شد که امروز در سرتاسر جهان شاهد اوجگيري اين اصل در ميان ملت هاي آزاديخواه و استقلال طلب هستيم.

در واقع پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام به صورت خودکار منجر به گسترش موج مقاومت در ميان ملت شد. اين مقاومت و دامنه آن در طول بيش از سه دهه گذشته نه تنها در ميان ساير ملت هاي جهان نيز گسترانيده شده است بلکه به معناي اخص کلمه استقلال ملت بزرگ ايران را نيز در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و . . . و در مقابله با ترفندها و توطئه هاي مختلف دشمنان از حمله نظامي گرفته تا تحريم و جنگ نرم و قس علي هذا تضمين نموده است.

 

4-               درک صحيح از تحولات بين المللي و منطقه

يکي ديگر از مواردي که ارتباط عميقي با استقلال سياسي کشور دارد درک صحيح از تحولات بين المللي و منطقه اي و همچنين دشمن شناسي و شناخت حيله ها و ترفندهاي دشمن براي مقابله با نظام اسلامي يا ايجاد خطاي محاسباتي در دستگاه هاي داخلي است که اين مورد نيز بخصوص همواره مورد تأکيد مکرر رهبر انقلاب قرار گرفته است.

در اين باره بايد گفت داشتن درک صحيح از تحولات بين المللي و منطقه اي و پرهيز از خودفريبي و بزرگنمايي غيرمعقول اين تحولات، از ابتدايي ترين ملزومات وارد شدن در صحنه هاي بين المللي و منطقه اي و ايفاي نقش به عنوان يک واحد سياسي مستقل است. در حقيقت عدم درک صحيح اين تحولات و روند حاکم بر آن نه تنها موجب اعمال سياست هاي کور و استراتزي هاي خيالي مي شود بلکه بيش از پيش نيز موجب تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال سياسي کشور در راستاي اصول و منافع قدرت هاي خارجي مي شوند که هر دو منافع ملي کشور را بطور قابل ملاحظه در معرض خطر قرار داده و به سست شدن پايه هاي استقلال سياسي کشور مي انجامد.

 

5-               نفي سبيل

قاعده نفي سبيل يکي از اصول مهم و کلي است که بيانگر نفي سلطه بيگانگان بر مسلمانان و متعاقب آن احياي استقلال سياسي جوامع اسلامي است که از جنبه هاي گوناگون داراي آثار مختلفي در جهت گيري هاي دولت اسلامي بخصوص دستيابي آن به استقلال در همه ابعاد وجودي است.

اين قاعده از طريق ايجاد انسداد در مسير نفوذ بيگانگان به ساختارهاي سخن و نرم کشور و توصيه به لزوم مقابله با چنين نفوذي، استقلال، آزادي و خودکفائي را در عرصه هاي گوناگون وجودي براي جامعه اسلامي تضمين مي نمايد و هيچگونه راه نفوذ و تسلطي را براي بيگانگان و قدرت هاي سلطه گر نسبت به کشور و يا کشورهاي اسلامي باقي نمي گذارد.

بنابراين از اين ديدگاه نيز استقلال به عنوان يک اصل مطرح است و همچنان که رهبر کبير انقلاب نيز معتقدند نبايد پيمان هاي سياسي، اقتصادي و . . . هر چند در ظاهر موجب پيشرفت کشور شوند، اما با توجه به اينکه وابستگي جامعه اسلامي را بدنبال خواهد داشت منعقد شوند که همين اصل در انديشه رهبر فرزانه انقلاب نيز موج مي زند.

 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات