هم اسرائیل و هم تشکیلات خودگردان برای افراد از بازگشت به میز مذاکره، دلایل و بهانههای فراوانی دارند. شکافها در مواضع طرفین در موضوعهای اصلی از جمله آوارگان و بیتالمقدس، به رسمیت شناختن دو جانبه مرزهایی که اجرای راه حل دو دولت را امکانپذیر و نیازهای امنیتی را برآورده میسازد و توافق فلسطین برای پایان دادن به ادعاها، بنیادین است. افزون بر این موضوعها، در سالهای اخیر مساله آینده نوار غزه نیز مطرح بوده است. به دلیل بیاعتمادی اساسی دو طرف، هیچ یک از طرفین، دیگری را شریکی مطمئن برای گفتوگو نمیبینند یا حتی یکدیگر را از گرفتن تصمیماتی دشوار، ناتوان میبینند که برای پیشبرد هرگونه توافق دائمی لازم است. نبود اعتماد در توانایی اسرائیل برای تخلیه شهرکها، حتی اگر چنین تصمیمی گرفته شود، شالوده مطالبه محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان برای توقف کامل ساخت شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری و در بیتالمقدس شرقی را تشکیل میدهد.
به نوبه خود، اسرائیل در مهار اپوزیسیون به ریاست حماس به تشکیلات خودگردان اعتماد ندارد؛ حماسی که توافق دائمی را رد میکند و به همن سان توانایی تشکیلات خودگردان را برای جلوگیری از فعالیتهای نظامی و شهادتطلبانه علیه اسرائیل زیر سوال میبرد. از این رو با توجه به اینکه تشکیلات خودگردان رسما اسرائیل را به عنوان دولت مردم یهود به رسمیت نمیشناسد و هیچ پاسخی – چه رسد به یک پاسخ مثبت – به توافق مطرح شده نخستوزیر سابق، ایهود اولمرت ندارد، متقاعد ساختن سران و مردم اسرائیل به صداقت نیتهای اعلام شده تشکیلات خودگردان برای ارتقای یک صلح دائمی مشکل است. کوششهای صورت گرفته از سوی تشکیلات خودگردان در صحنه بینالمللی با هدف مشروعیتزدایی از اسرائیل و ارتقای استقلال فلسطینیها درون مرزهای 1967 بدون مذاکرات با اسرائیل یک پیروزی تاریخی را در نوامبر سال 2012 سبب شد، یعنی زمانی که مجمع عمومی سازمان ملل، فلسطین را به عنوان یک دولت ناظر غیر عضو به رسمیت شناخت. این موفقیت فلسطینیها باقیمانده اعتماد اسرائیل به تعهد تشکیلات خودگردان و محمود عباس به فرآیند سیاسی را از بین برد.
نبود فشار داخلی و بیرونی برای پیشبرد یک توافق، بنبست سیاسی طولانی مدت را ممکن ساخت. دولت ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری بارک اوباما تلاش نکرده طرفین را مجبور به احیای گفتوگو و نجات فرآیند سیاسی کند. به دنبال انتخابات ژوئن سال 2012، انتقال قدرت در مصر به اخوانالمسلمین این امکان را از بین برد که مصر به تشکیلات خودگردان فشار بیاورد تا از پیش شرطهای سختی که به اسرائیل پیشنهاد کرده، عقبنشینی کند.
هر چند به نظر میرسد افکار عمومی میان صهیونیستها و فلسطینیها از راه حل دو دولت حمایت میکنند، بسیاری معتقدند که این توافق قابل دستیابی نیست و از این رو نبود علاقه به احیای فرآیند سیاسی نشاندهنده نبود فشار بر رهبران طرفین برای شکستن بنبست موجود است.
عوامل محیطی توام با ریسک بالقوه ذاتی، آمادگی محدود اسرائیل را برای از میان بردن یخزدگی سیاسی تضعیف کرد. موازنه قدرت در صحنه فلسطینیها در توانایی تحقق و اجرای تفاهمنامههایی که در مذاکرات حاصل میشود، تردیدهایی به وجود میآورد؛ درسهای گرفته شده قبل از خروج اسرائیل از نوار غزه در سال 2005 از جذابیت استقرار دوباره یکجانبه در کرانه باختری میکاهد. تحولات اخیر در خاورمیانه و امواج تکانهای در منطقه ناشی از «بیداری اسلامی» هرگونه حرکت در قبال احیای گفتوگو یا در قبال اقدامات یکجانبه را کند میکند.
شکاف در منطقه فلسطینی
شکاف سیاسی – نهادی – جغرافیایی در میان فلسطینیها مانع اتخاذ یک سیاست میانهروتر در قبال تشکیلات خودگردان میشود چون ارزیابی این است که اگر این سایست (میانهروتر) حاصل شود، حماس اجازه اجرای سازش را نخواهد داد. اتحاد شاخههای رقیب فلسطینیها این نگرانی را به وجود میآورد که مبادا سیاست تشکیلات خودگران به سمت رادیکالتر شدن تغییر جهت بدهد و نشاندهنده اصول استراتژیکی باشد که از خطمشی حماس حمایت کند و مهمتر از همه ایده یک توافق دائمی را رد کند.
به دنبال شکاف درونی فلسطینیها طی انتقاضه دوم، منازعه اسرائیل و فلسطین سه جبهه را در برگرفت: فتح – حماس؛ اسرائیل – تشکیلات خود گران (به رهبران فتح) و اسرائیل – حماس منازعه علیه اسرائیل به ابزار نهایی برای جلب حمایت مردمی و پیروزی در رهبری ملی تبدیل شد. حتی در دورههایی که فرآیند سیاسی فعالی در جریان بود، دغدغههای شدیدی در اسرائیل وجود داشت که مبادا حماس مسئولیت دولت فلسطین را برعهده بگیرد که آن از تثبیت کند و خودش را مکلف به توافقهای میان اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین و تشکیلات خودگردان ببینند. شاهد این امر پویاییای بود که ابتکار آناپولیس را ایجاد کرد و نقشی که فعالیت حماس در متوقف کردن گفتوگویی ایفا کرد که درون چارچوب آناپولیس پیش رفت.
کنترل غزه توسط حماس فرصتی تلقی شد برای احیای گفتوگوها چون اکنون خط روشنی از تمایز میان اردوگاه فلسطینی متعهد به فرآیند سیاسی محمود عباس، تشکیلات خودگردان فتح – اردوگاه اپوزیسیون به رهبری حماس وجود داشت. دولت ایالات متحده مصمم شد گفتوگوها را با این فرض احیا کند که تفاهمنامهها در حل و فصل منازعه توسط مردم فلسطین موفقیتی برای تشکیلات خودگران تلقی شود و به این ترتیب موقعیت خود را تقویت و جایگاه عمومی حماس را تضعیف کند. اسرائیل که به نوبه خود این شکاف را فرصتی برای پیشبرد سازش با تشکیلات خودگران به شمار میآورد، دیگر ملزم به تعهد به سیاستهای حماس نشد. حتی قبل از کنترل غزه توسط حماس، پس از پیروزیاش در انتخابات در ژانویه 2006، اسرائیل سیاست تمایزگذاری میان کرانه باختری و نوار غزه را تایید کرد.
هدف این تمایزگذاری توسعه کرانه باختری از نظر اقتصادی و نشان دادن این نکته به مردم فلسطین بود که آرامش برای زندگی فردی بهتر از مقاومت است و نتیجه بهتری خواهد داد. این رویکرد در روح سیاست «صلح اقتصادی» تجلی یافت که توسط بنیامین نتانیاهو مطرح شد. در پرتری این وضعیت، تلاش اسرائیل برای «تقویت ابومازن» در حمایت گسترده از پروژه توانبخشی اقتصادی و امنیتی در کرانه باختری نشان داده شد. با این حال، حماس بار دیگر نشان داد که چگونه فرآیند سیاسی همچنان در گرو پویایی درون فلسطینی قرار دارد. تشدید درگیری در نوار غزه که منجر شد اسرائیل در دسامبر سال 2008، عملیات نظامی گستردهای را علیه زیر ساختار حماس در این حوزه آغاز کند، به عنوان پیشزمینهای برای توقف گفتوگوها در چارچوب ابتکار آناپولیس عمل کرد و دلیلی برای محمود عباس فراهم آورد تا گفتوگو را به تعویق اندازد.
تفاهمنامههای تدوین شده میان فتح و حماس، هنگام تلاش برای پیوستن به نیروها، تعهد تشکیلات خودگردان به گزینه سیاسی با رهبری فتح را تضعیف کرد. هدف توافق آشتی مجدد درون سازمانی که در ماه مه سال 2011 در قاهره تحت نظارت شورای نظامی موقتی جانشین رژیم مبارک به امضا رسید، هماهنگی مواضع قبل از انتخابات تشکیلات خودگردان بود. مساله مذاکرات با اسرائیل به هیچ وجه در توافق ذکر نشد یا حتی از موضوع زیر ساختار نظامی حماس نیز سخنی به میان نیامد. به گفته محمود عباس، او مسئول مذاکرات سیاسی است. در حالی که حکومت وظیفه داشت بر موضوعهای داخلی تمرکز کند. اما این تقسیم قدرت که مورد قبول حماس نیز بود، نتوانست به تنهایی توافق مصالحه مجدد را تبیین کند که ضرورتا مذاکرات با اسرائیل را به حاشیههای دستور کار فلسطینیها سوق داد.
در عوض بنبست سیاسی تشکیلات خودگردان را تحریک به اقدام کرد و آن را قادر ساخت تلاش کند شکاف درون جناحی را ترمیم کند، بدون اینکه خودش را بر معظات مرتبط با اسرائیل تحمیل کند، همزمان تلاش کرد تا مسیر دوجانبه را دور بزند و پیشنویس حمایت بینالمللی از استقلال فلسطین را درون مرزهای 1967 آماده کند. در صورت یک دعوت عمومی برای حل و فصل تنشهای درون جناحی و این نگرانی که نا آرامی به یک اعتراض گسترده ملهم از ناآرامی در کشورهای همسایه تسری خواهد یافت، حماس و نیز رهبری تشکیلات خودگردان مسیر مصالحه مجدد را بررسی کردند. وعده شورای نظامی موقتی مصر مبنی بر اینکه از حماس در برابر حمله اسرائیل حمایت خواهد کرد به آوردن رهبران سازمان بر سر یک امضای توافق کمک کرد. دلیل دیگر برای پاسخگویی حماس به فشار مصر، تهدید بشار اسد بود که میزبان دفاتر سیاسی سازمان بود و آگاهی از نیاز برای برطرف کردن تنشها با مصر، یک میزبان جایگزین به منظور بقا بود.
هر نوع تفکری برای احیای گفتوگو در راستای پیشبرد یک توافق باید نیاز به حل و فصل نزاع درون فلسطینیها را مدنظر قرار دهد. همزمان تشکیل و تثبیت یک قدرت مرکزی مقتدر در صحنه فلسطین برای ارتقای منفعت احیا شده و اعتماد در اسرائیل برای یک فرآیند سیاسی کافی نخواهد بود. تشکیلات خودگردان برای اینکه اسرائیل را در معرض نقد عمومی قرار دهد و تلاش کند توافقی را پیش ببرد که به ناگزیر مشمول ریسکهای امنیتی و نیازمند تخلیه شهرکها از کرانه باختری خواهد بود، باید خط مشیای را بپذیرد که در بر گیرنده تعهد به توافق دائمی و برچیدن زیرساختار نظامی حماس باشد. همان طور که در گفتوگوهای انجام شده در چارچوب آناپولیس بیان شد، موضع تشکیلات خودگردان این بود که هر نوع توافق صلحی باید به رفراندوم عمومی گذاشته شود.
با این حال تشکیلات خودگردان قادر نبود تضمین کند که این توافق حمایت همه جانبهای را به دست خواهد آورد که باعث میشود حماس دیگر نتواند پیشرفت صورت گرفته در قبال یک توافق موثر را بر هم بزند. به سخنی دیگر، توانایی تشکلات خودگردان برای تضمین موضع تضعیف شده اما تثبیت یافته حماس در غزه، امکان به کارگیری اصل یک اقتدار، یک قانون، یک سلاح را در منطقه فلسطینینشین منتفی کرد.
اگر رهبری حماس به مطالبات گروه مذاکرهکننده چهارگانه به عنوان شرطی برای گفتوگو پاسخ مثبت بدهد، احتمال احیای مذاکرات عینی به طور چشمگیری افزایش خواهد یافت. چنین تحولی به تنهایی بیانگر توافق برای گفتوگو است. اما حماس هیچگونه آمادگی – چه رسمی و چه علنی – برای برداشتن چنین گامی را نشان نمیدهد. با این حال تشکیلات خودگردان و حماس حتی به تفاهمهای مربوط به نهاد و تقسیم قدرت نزدیک نشدهاند و یک اجماع سیاسی وجود ندارد تا زمینههای مذاکرات را در قبال یک صلح واقعی با اسرائیل فراهم کند.
عقبنشینی از غزه
خروج و تخلیه شهرکها از نوار غزه بیانگر عقبگرد از دو اصلی بود که به طور سنتی بر تصمیمگیران اسرائیلی حاکم بود. در واقع عقبنشینی از غزه باعث تقویت بیشتر این اصول شد؛ نخست اجتناب از عقبنشینی بدون وعده آرامش امنیتی؛ دوم اینکه عقبنشینی فقط با هماهنگی کامل با طرف فلسطینی روی خواهد داد که پس از آن آرامش تضمین خواهد شد. اسرائیل در برابر این اصول سنتی منفعت پیچیدهای داشت؛ یعنی میل برای آزاد شدن از فشاری که حضور در غزه را شامل میشد. افزون بر این، اسرائیل هیچ امیدی برای رسیدن به آرامش سیاسی نداشت.
در میان مردم اسرائیل این احساس قابل توجه وجود دارد که اهداف اسرائیل بعد از عقبنشینی از غزه محقق نشده است. در حالی که تخلیه شهرکها با آرامش نسبی اتفاق افتاد، این حادثه آگاهی ملی را مثل یک زخم سوزاند، تا حدی به این خاطر که توانبخشی و سکونت مجدد تخلیهکنندگان با تأخیر و مشکلات همراه بود. امواج بعدی اوجگیری در جبهه جنوبی بر این ناامیدیها افزود. نه تنها هیچ آرامشی در مرز غزه وجود نداشت بلکه چالش ایجاد شده بر اثر تثبیت زیر ساختار نظامی حماس و دیگر شاخهها در نوار غزه به لحاظ جغرافیایی تشدید شده و گسترش یافت؛ نیروهای دفاعی اسرائیل دیگر نتوانستند از شهرکهای اسرائیلی دروغ غزه دفاع کنند اما فشار موجود در دفاع از اجتماعهای نوار غزه و فراسوی آن به تدریج سنگینتر شد. در نوامبر سال 2012 اسرائیل به حمله موشکی از غزه با عیلمات رکن دفاعی پاسخ داد. در طول عملیات تلآویو و بیتالمقدس به مناطق شهری مورد هدف حملات موشکی پیوستند. در طول مواجهه آمریکا و کشورهای اروپایی از پاسخ نظامی اسرائیل حمایت کردند.
فراسوی این امر، بینش استراتژیک و عاطفی / ایدئولوژیکی که غزه در اساس متفاوت از کرانه باختری بود به عقبنشینی از غزه کمک کرد. تصمیمگیری برای عقبنشینی از کرانه باختری و حتی فراتر از آن اجرای این تصمیم دشوار بود تا در سایه هزینههای اجتنابناپذیر توجیه بشود؛ هزینههایی شامل ریسکهای امنیتی، سرزنشهای بینالمللی به دنبال پاسخ نظامی به تحریکات خشونتآمیز و هزینههای شخصی و جمعی در رابطه با تخلیه شهرکها. افزون بر این، کنترل غزه توسط حماس نشاندهنده ضعف تشکیلات خودگردان و جاهطلبی حماس برای نفوذ گسترش یافته در کرانه باختری بود که این امر احتمال آرایش دوباره نظامی اسرائیل را تسریع کرد. هر چند حتی اگر حماس رهبر تشکیلات خودگردان بشود، این احتمال وجود نخواهد داشت که اسرائیل خود را درگیر یک رویارویی نظامی تمام عیار کند، همزمان شریکی برای گفتوگو بر سر سازش نهایی نخواهد بود. بنابراین انتظار میرود منازعه همچنان ماده اصلی دستور کار بینالمللی و منطقهای باشد و نشاندهنده چالشهای دیپلماتیک و امنیتی احیا شده مداوم برای اسرائیل باشد.
پیامدهای وضعیت منطقهای
این فرضیه که شرایط منطقهای احتمالا مانع پیشروی اسرائیل به سمت یک لغزش سیاسی – سرزمینی بشود، بر دو چالش تمرکز میکند، چالش نخست فوری و خاس است، یعنی تهدید هستهای ایران؛ چالش دوم کمتر خاص است اما همچنان تهدید بالقوه مهمی است، یعنی رژیمهای تضعیف شده حامی غرب و نفوذ تقویت شده صدای اسلام در نظامهای سیاسی منطقه.
افزون بر این، حوادث «بیداری اسلامی» مراکز قدرت را در کشورهای همسایه اسرائیل تعضیف کرد و توانایی آنها را برای کنترل مناطق مرزی از بین برد. تحولاتی از این نوع، اسرائیل را در معرض تهدیدات امنیتی از شبه جزیره سینا، لبنان، سوریه، نوار غزه کرانه باختری و شاید حتی اردن قرار میدهد. بیثباتی اجتماعی – سیاسی تجربه شده توسط کشورهای همسایه نیز تعهد آنها را به توافقات امنیتی موجود با اسرائیل از بین برد.
این امواج ساختاری به شدت با ستیزهجویی عمومی فزاینده علیه اسرائیل پیوند خورد که تا حدی بازتاب نفوذ فزاینده ایدئولوژی اسلامگرایی سیاسی در منطقه است. ظهور اسلام سیاسی نیز اهمیت روابط با کشورهای غربی را به عنوان یک ملاحظه اصلی در تصمیمگیری تضعیف میکند که به ویژه به عنوان یک عامل برای تعدیل و کاهش تنش ایدئولوژیکی و استراتژیک با اسرائیل عمل کرده است. نیروهای کهنه کار عرب که به دنبال کاهش تضعیف جایگاهشان هستند نیز با افزایش منازعه چین کاری را خواهند کرد و حتی کشورهایی که منافع اقتصادی، سیاسی و استراتژکی مشترک با اسرائیل دارند، در تحکیم روابط محتاط خواهند بود. اسرائیل پیدا کردن یک شریک مقتدر را در میان همسایگانش که تحقق تعهدات تشکیلات خودگردان را تضمین و به کاهش منازعات نظامی کمک کند؛ دشوار خواهد یافت و چنین کاری باید آغاز شود.
ظهور اسلامی سیاسی در منطقه باد موافق برای پیام ایدئولوژیکی و استراتژیک حماس را مهیا کرد. به این ترتیب تشکیلات خودگردان با یک نزاع فزاینده روبهرو خواهد شد؛ اگر تلاش برای جایگاه داخلیاش را با پیشرفت سیاسی در پیش گیرد و تفاهمهای مذاکره شده با اسرائیل را به اجرا در آورد.
بیتردید...
شکافهای بزرگ میان اسرائیل و تشکیلات خودگردان امید بیشتری برای پیشرفت سیاسی بر جای نمیگذارد. بیگمان استدلالها میتوانند از هدف تلاش در جهت ساخت محیط مطلوب برای طرفین حمایت کنند. این استدلالها مربوط هستند به شکاف میان وضعیف کنونی امور در منازعه منطقهای و پیشرفت اسرائیل در تحقق اهداف ملی ضروریاش؛ موازنه قدرت در منطقه فلسطینی درست همانطور که در سالهای اخیر نهادینه شده است؛ خطر اوجگیری منازعه؛ پیوند میان یخزدگی سیاسی و جایگاه بینالمللی و منطقهای اسرائیل.
اهداف ملی ضروری
تمایل اسرائیل برای تغییر واقعیت منطقه منازعه در صورت شکاف فزاینده میان اهداف ملیاش و وضعیت کنونی ضروری است. هر چند فرآیند سیاسی به بنبست رسیده، وضعیت موجود این گونه نیست و شکلگیری پویا برای اسرائیل امیدوارکننده نیست. موازنه جمعیتنگاری میان رود اردن و مدیترانه در جهت بدتر شدن در حال تغییر است. بدون هیچ پیشرفتی در خصوص جدایی از فلسطینیها، منطقه در حال تبدیل شدن به یک واقعیت تک دولتی است که این امر خلاف یک بینش دموکراتیک است. شکاف میان برداشت و تصویر از خود به عنوان حامل پرچم انسانیت و اخلاق و حکومت بر مردمی دیگر را نمیتوان به این راحتی برطرف کرد. همزمان در طرف فلسطینی صداهایی به گوش میرسد که از یک دولت واحد دوملیتی به عنوان راهحلی برای ناتوانی در پیشرفت به سمت یک تفکیک مورد توافق حمایت میکند. شاید اکنون روزی است که جامعه بینالمللی تلاش خواهد کرد راهحلی را بر اسرائیلی و فلسطینیها تحمیل کند که نشاندهنده واقعیت باشد؛ با وجود اعتراضها میان افکار عمومی و اسرائیل و فلسطین. همزمان فشار اقتصادی ناشی از حکومت کرانه باختری و فعالیت نظامی لازم برای دفع تهدیدات امنیتی که از منطقه نشات میگیرد، متوقف کردن وخامت جایگاه بینالمللی را برای اسرائیل دشوار میسازد و گزینههای سیاسی و اقتصادی را در منطقه و فراتر از آن انکار میکند.
موازنه قدرت در میان فلسطینیان
ریشههای رقابت میان حماس و فتح درون سازمانی و درون حزبی است. بیتردید مخالفت اسرائیل با تلاش زیاد در سازش درون سازمانی از طریق تحریمها علیه تشکیلات خودگردان ناشی از حرکتهایی است که باعث میشود بنیان «مصالحه ملی» فلسطین بنا نهاده شود، خود تشکیلات خودگران قوی نشد و حتی منافع آشکار و اعلام شده اسرائیل را در تشکیل یک اقتدار ملی کار آمد فلسطینی نقض کند.
موضوع به رسمیت شناختن حماس شاید کمتر از آنچه به نظر میرسد، است. از زمان پیروزی حماس در انتخابات پارلمان فلسطین در سال 2006، سیاست اسرائیل در قبال سازمان بر منازعه نظامی متمرکز بوده است. این امر باعث تضعیف توانمندیهای نظامی فزایندهاش و انکار مطالبات کشورهای مذاکرهکننده چهارگانه از سوی اسرائیل شد. با این انکار و به دنبال کنترل نوار غزه توسط حماس و ربودن سرباز اسرائیلی، گیلعاد شالیت، این رژیم تحریمهای شدیدی بر رفت و آمد مردم و کالاها از و به غزه اعمال کرد. تحریم سیاسی در صحنه بینالمللی توسط متحدان اسرائیل که حماس را به عنوان یک سازمان تروریستی تعریف میکردند بر حماس وضع شد. مصر نیز شریک اعمال محدودیتها بر نوار غزه شد و جاده رفح را مسدود کرد تا از شرایطی که برای مصر مسئولیتی بوجود آورد، اجتناب کند.
با این حال اسرائیل در عمل گامهایی برداشته که نشانه پذیرش حماس و به رسمیت شناختنش به عنوان مسئول اصلی غزه است. اسرائیل با حماس، مذاکراتی در جهت آزادی گیلعاد شالیت ولو با میانجیگری مصر انجام داد تا اوجگیری را هنگامی که شرایط اساسی نهادینه، دوره آرامش را نقض میکرد، کاهش دهد. میانجیگری مصر همچنین در پایان دادن به منازعات بزرگتر در منطقه غزه در دسامبر سال 2008 – ژانویه 2009 و در نوامبر 2012 بسیار ضروری بود. افزون بر این، انتقال کالاها و افراد میان اسرائیل و نوار غزه تحت نظر تلآویو در تقارن با مقامات و پرسنل مربوط به حماس قرار داد. همه این مسائل به رسمیت شناختن دوفاکتوی سازمان و حکومتش اشاره میکند. به طور مسلم به رسمیت شناختن رسمی حماس نباید با اجبار مرحله بعدی باشد، مسلمانه تا زمانی که هیچ پاسخ مثبتی از حماس به شرایط کشورهای مذکراهکننده چهارگانه داده نشده است. بیگمان ارزیابی مجدد اسرائیل از سود و زیان موازنه سیاست نوار غزه و موازنه قدرت در صحنه فلسطین ممکن است تلاشها را برای رسیدن به تفاهم دست کم در سطح امنیت تشویق کند.
برخلاف بنبست سیاسی و گرفتاری جمعیت غزه شکافها در بایکوت بینالمللی حماس در طول زمان گسترش یافته است. به ویژه اعضای اتحادیه اروپا بر اسرائیل فشار وارد آوردند تا محدودیتهایش را بر رفت و آمد تجاری میان اسرائیل و نوار غزه تعدیل کند. بعد از حادثه ناو تیپ ترکیه، اسرائیل مجبور شد به طور چشمگیری قواعد بستن راههای دریایی را به منظور کاهش انتقادات شدید بینالمللی نرمتر کند. در پرتوی یخزدگی طولانی در فرآیندهای سیاسی به نظر میرسد اعمال تحریم حماس تشدید یافته و این درخواست از اسرائیل که فشار غیر نظامی را در نوار غزه کاهش بدهد همچنان در دستور کار قرار خواهد گرفت.
تشکیلات خودگردان به تدریج کنترلش را در حوزه داخلی از دست میدهد. ظاهرا اهمیت کمتری در ورای تهدیدات گاه و بیگاه سخنگوی رسمی فلسطینیها وجود دارد که در صورت نبود پیشرفت در قابل استقلال سیاسی و حاکمیت تشکیلات در قبال استقلال سیاسی و حاکمیت تشکیلات خودگردان از هم فرو خواهد پاشید و مسئولیت کامل اداری، اقتصادی و امنیتی کرانه باختری بر گردان اسرائیل خواهد افتاد. با این حال در عمل تشکیلات خودگردان در فرآیندی فرو میپاشد که ممکن است به فروپاشی کامل بینجامد. طرح نخستوزیر، سلام فیاض برای بنا نهادن زیر ساختار اداری و اقتصادی برای یک دولت که در تابستان 2009 با بوق و کرنا آغاز شد، موفقیتهای چشمگیری به دست آورد اما اکنون به نظر میرسد جدا از هر پتانسیلی که داشت از توان افتاده است. تشکیلات خودگردان در افزایش حمایت مالی لازم برای پرداخت حقوق و تامین اشتغال مشکل دارد و به این ترتیب، اقتدار نهادی و تواناییاش برای حکومت تضعیف شده است. سقوط رژیم مبارک و ظهور اخوانالمسلمین برای رسیدن به قدرت، حمایت بیشتری به حماس داد و حمایت سیاسی مصر را از تشکیلات خودگردان تضعیف کرد که سالها قطب اصلی جایگاه منطقهای و بینالمللیاش بود. محبوبیت حماس در منطقه فلسطینینشین، تا حدی به خاطره تعامل نظامیاش با اسرائیل و به رسمیت شناختن اقتدارش در نوار غزه و تایید پایان رویارویی نظامی با اسرائیل در نوامبر 2012 تقویت شد.
این دغدغه که تشکیلات خودگردان ممکن است فرو بپاشد با انتقاد از اسرائیل در خصوص رکود سیاسی توام بد و به تشکیلات خودگردان کمک کرد حمایت بینالمللی گستردهای به دست آورد از جمله از حمایت کشورهای اروپایی غرب بهرهمند شد و توانست رای در مجمع عمومی سازمان ملل که فلسطین را به عنوان دولت ناظر غیر عضو به رسمیت شناخت، به دست آورد. این موفقیت در تهاجم قانونی علیه اسرائیل به تشکیلات خودگردان کمک خواهد کرد و چه بسا تشکیلات حتی در مذاکرات امتیازی نیز کسب کند و بار دیگر فرآیند سیاسی از سر بگیرد. با این حال تشکیلات خودگردان تحت فشار زیادی قرار خواهد گرفت تا اسرائیل را مجبور کند. جایگاهش را در رابطه با احیای مذاکرات به ویژه در پرتوی مانورهای دیپلماتیک تشکیلات خودگردان در صحنه بینالمللی نرم کند و در نبود پیشرفت سیاسی، تشکیلات خودگردان به تدریج از تحقق این ایده فاصله خواهد گرفت: پیشرفت از طریق مذاکرات با اسرائیل در قبال تشکیل یک دولت فلسطینی براساس مرزهای 1967 با بیتالمقدس به عنوان پایتختش. حتی به دنبال موفقیت در سازمان ملل متحد، واقعیت در میان مردم تشکیلات خودگردان اساسا بدون همکاری با اسرائیل تغییر نخواهد کرد.
خطر اوجگیری منازعه
حتی میان بخشهایی در جامعه فلسطین که برچسب «رادیکال» نخوردهاند؛ از جمله دانشگاهیان و حرفهای مستقل، از وضعیت اقتصادی و نبود فرصتهای شخصی و همچنین نبود پیشرفت در قبال تحقق آروزهای ملی، نارضایتی وجود دارد. افزایش مشکلات تشکیلات خودگردان و حماس عمدتا به خاطر کسریهای بودجه و فساد، احساس ناامیدی را در کرانه باختری و نوار غزه تشدید میکند. فلسطینیها هنوز در حوداث خاورمیانهای که در اواخر سال 2010 آغاز شد سهمشان را تجربه نکردهاند اما اشتیاق برای آزادسازی مدنی ملهم از حوادث بیداری اسلامی، مردم فلسطین از تشویق خواهد کرد که خواستار مطالبات بیشتری شوند و از رویکرد همه یا هیچ در مذاکرات با اسرائیل دست بکشند و فرصتی برای استقلال پیدا کنند. محمود عباس معتقد است که مواجهه خشونتآمیز خدمتی با منافع فلسطینیان نمیکند اما او از منازعه عمومی مشابه با قیامهایی که منطقه را لرزاند حمایت میکند. نشانه چنین چیزهایی شاید شورشهایی باشد که در سپتامبر سال 2012 در کرانه باختری به نشانه اعتراض به وضعیت وخیم اقتصادی آ غاز شد.
محیط منطقهای
رکود سیاسی توام با محدودیتهای مرزی غزه، روابط اسرائیل و ترکیه را تلخ کرده و انتظار میرود تنش میان اسرائیل و کشورهای عربی نیز به دلیل تشدید صدای اسلامی در خاورمیانه افزایش یابد. پیمان صلح اسرائیل با مصر و اردن احتمال دارد توسط جمعیت محلی به چالش کشیده شود. در کنار اعتراض مداوم به اشغالگری، اقدامات نظامی اسرائیل برای تضمین آرامش در مرز غزهاش که همچنان ادامه خواهد یافت، کانون نقد و انتقادات منطقهای و بینالمللی خواهد بود. از طرف دیگر، تعقیب تفاهمهای امنیتی با حماس ممکن است حداقل از برخی انتقادات و فشارهای بینالمللی بر اسرائیل بکاهد .
در آگوست سال 2012، حمله نیروهای جهاد اسلامی به پایگاه نظامی مصر در سینای شمالی موجب اختلافات شدیدی میان حماس و مصر شد. به دنبال این حادثه مرز رفح بسته شد و مصر حتی گامهایی برداشت تا تونلهای میان سینا و نوار غزه را ببندد. با این حال اسرائیل نمیتواند بر تنش میان مصر و حماس به عنوان سیاست تضمین علیه یک اوجگیری در غزه تکیه کند. حمایت مصر از حماس محدود به سطح سیاسی بود. بیتردید حماس و دیگر شاخها در نوار غزه به حملاتشان به منظور وادار کردن اسرائیل به یک پاسخ نظامی ادامه خواهند داد و به این ترتیب هرگونه هماهنگی امنیتی میان اسرائیل و مصر پیچیده خواهد شد که این امر بر اهمیت تفاهمها در خصوص آرامش میان اسرائیل و حماس تاکید میکند، همانطور که در ابتکار صلح عرب و به طور آشکار بیان شد، پیشرفت در قبال سازش اسرائیل – فلسطین از طریق مذاکره، شرطی برای عادی شدن روابط با اسرائیل است.
اهمیت سیاسی
محبویت کاهش یافته تشکیلات خودگردان از یک طرف، جایگاه تقویت شده حماس از طرف دیگر (تا حدی به خاطر تقویت اسلام سیاسی در خاورمیانه) و به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان دولت غیر عضو در سازمان ملل، خطر شعلهور شدن منازعه اسرائیل – فلسطین، تهدید اوجگیری خشونتآمیز تنش میان اسرائیل و همسایگانش (عمدتا مصر) را تشدید خواهد کرد و فشارهای بینالمللی فزاینده بر اسرائیل سران آن را برای پیشروی به سمت یک سازش، انگیزه خواهد داد. همه این ملاحظات ضرورت نیاز اسرائیل برای بازاندیشی در چگونگی شکستن بنبست را تشدید میکند.
به منظور کاهش فرصتهای چرخه احیا شده خشونت، اسرائیل باید در مدیریت جاریاش در منازعه بازبینی کند. این منفعتی است که اسرائیل و تشکیلات خودگردان در آن مشترک هستند و بنابراین اسرائیل باید بر نشانههایی تمرکز کند که حتی اگر بیقید و شرط باشد با تشکیلات خودگردان مشترک باشند.
این نشانهها میتوانند شامل آزادی زندانیان، برداشتن موانع جادهای، کاهش محدودیتهای مسافرتی، توسعه کمکهای اقتصادی، تشویق پروژههای اقتصادی در منطقه و انتقال سرزمین و قلمروی بیشتر به کنترل امنیتی تشکیلات خودگردان باشند. همه این نشانهها میتوانند به برقراری آرامش در کرانه باختری کمک کنند، به ویژه اگر آنها با پیامهای روشن در خصوص تعهد اسرائیل به گفتوگو در جهت یک سازش مذاکرهای توام باشند. اهمیت تخمینی چنین نشانههایی در تصمیمگیران اسرائیل از بین نرفته است. فضای نهفته در کرانه باختری که در ناآرامی سپتامبر سال 2012 آشکار شد، اسرائیل را به سمت تشکیل طرحی سوق داد که از فروپاشی تشکیلات خودگردان جلوگیری کند. در قلب این طرح، گسترش انتقالات پولی، صدور مجوز برای کارگران روز در اسرائیل و پروژههای ساحت و ساز در کرانه باختری قرار داشت. پذیرش تشکیلات خودگردان به عنوان دولت ناظر در سازمان ملل به رغم مشکلات سیاسی و قانونی که احتمال دارد برای اسرائیل پیش آورد، این منطق بنیادین را به لحاظ نظری خنثی نمیکند.
موازی با تلاش برای قدرت بخشیدن به تشکیلات خودگردان از نظر اقتصادی و شاید با ثبات کردن آن از نظر سیاسی، گزینههای تثبیت یک آرامش طولانی مدت با حماس نیز باید مورد بررسی قرار بگیرد. همان طور که رهبری حماس با تشکیلات خودگردان مخالفت داشت، به شدت این ایده را رد میکند که بحث اسرائیل و تشکیلات خودگردان در دستور کار سیاسی و عمومی در خصوص توافق موقتی قرار بگیرد، بلکه آمادگی خود را برای آتشبس طولانی مدت ابزار کرد.
آتشبس طولانی مدت در ازای بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967 پیشنهاد شد – مطالبهای برای اسرائیل حتی در ازای توافق دائمی با تشکیلات خودگردان غیر قابل قبول خواهد بود. با این حال میتوان در این پیشنهاد آمادگی را مشاهده کرد که رهبری حماس برای رسیدن به توافق، آن را به طور خود کار رد نمیکند و جزئیاتش از طریق مذاکرات بهبود مییابد. در پرتوی خطر احیای منازعه غزه و با تداوم تفاهمنامههایی که آتشبس را در نوامبر سال 2012 امکانپذیر ساخت، تمرکز بر احیای اصول اتحادیه (صلح دائمی) امکانپذیر خواهد بود. توافق بر سر آرامش امنیتی ممکن است تشکیلات خودگردان را وادار کند بازگشت به میز مذاکره را به عنوان تنها راه برون رفت از بنبست به طور جدی بررسی کند. نشانههایی اسرائیل در قبال تشکیلات خودگردان احتمال دارد این فرصتهای پیشآمده را افزایش بدهد. افزون بر این، غیر ممکن نیست در طول زمان تفاهمنامههایی میان حماس و اسرائیل به دست آید و به عنوان پلی میان اسرائیل، مردم اسلامی و قدرتهای حکومتی در منطقه عمل کند. آرامش امنیتی در جبهه غزه عمدتا به کاهش تنش میان اسرائیل و مصر کمک خواهد کرد.
نرم شدن مخالفت اسرائیل در خصوص تشکیل یک حکومت متحد فلسطینی باید بخش از سیاست همگرایی باشد که هدفش پیشبرد آرامش در غزه و کرانه باختری و متوقف کردن نابودی جایگاه اردوگاه فلسطینیان است که در اصل به مذاکرات؛ برای مثال مذاکره با تشکیلات خودگردان متعهد است. به منظور فراهم کردن زمینه و شرایط سازش با فلسطین نسبت به طرح دو دولت، اسرائیل میتواند در آمادگی برای انتخابات تشکیلات خودگردان مطالبات تدریجی را بیان کند که نیت پیریزی زمینه احیای گفتوگوها را بیان میکند. نخست، آن تعهد مشترک فلسطینی درون سازمانی را برای توقف منازعه خشونتآمیز و حفظ توافقهای موجود مطالبه خواهد کرد. اینکه آیا دولت متحد فلسطینی درگیر فرآیند سیاسی خواهد بود یا یخزدگی سیاسی تداوم خواهد یافت به عنوان آدرسی برای اسرائیل و جامعه بینالملل عمل خواهد کرد.
به منظور بیان اعتقاد به ایده دو دولت، اسرائیل باید برای همیشه سیاست ساخت و ساز را در کرانه باختری تغییر بدهد. شکاف میان اصل عمل در این بستر، آشکار است. چنین ساخت و سازی تهدید به پیچیدگی جدایی سیاسی – سرزمینی میکند (که میتواند به عنوان مشتقی از روح بنیانگذار دولت اسرائیل تلقی شود)، به جایگاه منطقهای و بینالمللی اسرائیل آسیب بزند و به تشکیلات خودگردان در متقاعد کردن جامعه بینالمللی که اسرائیل مسئول بنبست است، کمک کند. به منظور تبدیل اصل تفکیک به دورههای عملی، اسرائیل باید به طور چشمگیری ساخت و ساز را در شهرکهای کرانه باختری کند کند، حتی در بلوکهای بزرگ شهرکها، پایگاههای نظامی را که «غیرقانونی» تعریف میشوند، خالی کند و آمادگی تخلیه ساکنانشان را داشته باشد و داوطلبانه طرح سازش تدوین شده را بپذیرد. تغییر سیاست مربوط به شهرکنشینی در کرانه باختری باید بخشی از ابتکاری باشد که شامل دو جایگزین است که میتواند هم برای تشکیلات خودگردان و هم جامعه بینالمللی ارائه شود.
جایگزین اول بر نیتی تمرکز خواهد کرد تا توافقهای موقتی میان اسرائیل و تشکیلات خودگردان را در آمادگی برای تشکیل یک دولت فلسطینی پیش ببرد همان طور که با اصلی که در دورههای اصلی گذشته گفتوگوها مخالفت شد و به موجب آن «هیچ چیز به تنهایی مورد توافق قرار نمیگیرد مگر اینکه همه چیز مورد توافق قرار بگیرد»، در این چارچوب هر تفاهمی حاصل شود، تاثیر خود را خواهد گذاشت و فورا به اجرا در خواهد آمد. توام با تخلیه شهرکهای قدیمی و پایگاههای نظامی در کرانه باختری، اسرائیل به دنبال اعلام یک دولت فلسطینی در مرزهای موقتی براساس یک فرمول اسرائیلی – فلسطینی و تعهد دوجانبه برای پیشبرد هدف مشترک از طریق گفتوگوی مداوم خواهد بود. جایگزین دوم توامان بیان خواهد شد، اگر تشکیلات خودگردان گزینه مذاکرات را رد کند، این گزینه برای تعیین مرزهای اسرائیل مبتنی بر مسیر حصارهای امنیتی و تخلیه شهرکهای شرق این مسیر بر اقدام یکجانبه اسرائیل تمرکز خواهد کرد. در حالی که آزادی عمل نیروهای اسرائیلی نیز در کل منطقه حفظ خواهد شد- حتی در مناطق پاکسازی شده از شهروندان اسرائیلی.
این طرح باید مستقل از رضایت فلسطینیها اجرا شود و به عنوان پاسخی برای رد فلسطینیها در قبول اصل توافقهای موقتی باشد. در این چارچوب اسرائیل به سمت جدایی سیاسی سرزمینی پیش خواهد رفت. در حالی که پیامدهای امنیتی هر گام از قبل از اینکه گام دیگری برداشته شود، بررسی خواهد کرد.
تامل در گامهای یکجانبه در قبال جدایی از کرانه باختری باید مخالفت بینالمللی را با چنین گامهایی ناشی از مغایرت آنها با اصل توافق مدنظر قرار بدهد. از طرف دیگر، ممکن است در طول زمان، عزم اسرائیل برای حرکت در جهت جدایی از مخالفت بینالمللی مورد انتظار، در نخستین مرحله اجرای طرح از بین برود.
فرجام سخن
بینش دو دولت اعتبارش را از دست نداده است: ارزیابی اینکه بدون جدایی از جمعیت فلسطینی در کرانه باختری، اسرائیل نخواهد توانست آیندهاش را به عنوان یک دولت دموکراتیک و یهود تضمین کند، در سالهای اخیر قویتر شده است.
به همین سان، بخش اعظم مردم فلسطین ایده استقلال را در کنار دولت اسرائیل ترک نکردهاند. تشکیلات خودگردان که به دنبال استقلال سیاسی است، تا حدی اگر نه از راه مذاکرات که بلکه از طریق به رسمیت شناختن بینالمللی گسترده به دست میآید. راه حل دو دولت که نتیجه مذاکرات اسرائیل – تشکیلات خودگردان است، در قلب رویکرد آمریکایی و اروپایی به موضوع قرار دارد. با این حال شرایط سیاسی جاری در صحنههای اسرائیلیها و فلسطینیها از تلاشهای سالهای اخیر در جهت پیشرفت در فرآیند سیاسی جلوگیری کرده و باعث رسیدن به بنبست شده است.
مولفه اصلی بنبست، ترس میان سران اسرائیل از تغییرات منطقهای و پیامدهای منفیشان برای اسرائیل است، به ویژه واقعیت سیاسی و سرزمینی در کرانه باختری که ریسکهای امنیتی و تنشهای ایدئولوژیکی – سیاسی داخلی را تعیین خواهد کرد. این ترس منجر شد اسرائیل این دوره را به عنوان یک فرصت در نظر بگیرد که در واقع آستانه تحمل اسرائیل را نشان میدهد که برای تشکیلات خودگردان گزینهای جز بازگشت به میز مذاکره را بر جای نمیگذارد. در حالی که سیاست انتظار اسرائیل را از یک نیاز فوری برای برخورد با تصمیمهای تاریخی رها میکند، روندهای در حال توسعه در محیطهای منطقهای و مجاورش و همچنین در طول زمان دشواری پیشرفت به سمت توافق مذاکرهای که منافع ایدئولوژیکی و استراتژیک بنیادین اسرائیل را دوره را عنوان یک فرصت در نظر بگیرد که در واقع آستانه تحمل اسرائیل را نشان میدهد که برای تشکیلات خودگردان گزینهای جز بازگشت به میز مذاکره را بر جای نمیگذارد. در حالی که سیاست انتظار اسرائیل را از یک نیاز فوری برای برخورد با تصمیمهای تاریخی رها میکند، روندهای در حال توسعه در محیطهای منطقهای و مجاورش و همچنین در طول زمان دشواری پیشرفت به سمت توافق مذاکرهای که منافع ایدئولوژیکی و استراتژیک بنیادین اسرائیل را مورد توجه قرار میدهد، به نفعاش نیستند.
پیشنهاد اسرائیل برای توافقهای موقتی طبقهبندی شده در آمادگی برای تشکیل یک دولت فلسطینی توسط تشکیلات خودگردان رد خواهد شد، عمدتا به این خاطر که هیچ تفاوت روشنی میان چنین پیشنهادی و ایده یک توافق موقتی وجود ندارد، مگر اینکه طرفها بر سر فرمولی که چارچوب مرزها یا منطقه دولت فلسطینی را تعیین خواهد کرد و از طریق یک توافقنهایی دولت تاسیس خواهد شد، به توافق برسند.
محال است که در وضعیت کنونی در صحنه سیاسی اسرائیل، این رژیم بتواند به شکل مصمم عمل کند تا ایده جدایی یکجانبه را پیش ببرد، حتی اگر چنین ابتکاری رسما تصویب شود. ابتکار جلوگیری از ساخت و ساز در کرانه باختری کانون بحث داخلی اسرائیل خواهد بود که آیا به عنوان بخشی از حرکت یکجانبه است یا به عنوان بخشی از فرآیند توافقهای موقتی. اختلاف میان تحقق خواسته تشکیلات خودگردان (و دولت آمریکا) برای توقف ساخت و ساز یا جدایی تدریجی در چارچوب تخلیههای یکجانبه خالی از ابهام نیست. رهبریای که یکی از این جایگزینها یا هر دوی آنها را بیان میکند، مجبور خواهد شد با اعتراضها متمرکز بر تفسیر این حرکتها به عنوان امتیازی برای طرف فلسطینی بدون هیچ تضمین امنیتی، برخورد کند. چنین مخالفتی بر نیاز ضرورتی برای آزادی عمل مداوم نیروهای دفاعی اسرائیل در منطقه به منظور تحدید ریسکهای امنیتی تاکید خواهد کرد.
با این حال اجتناب اسرائیل از تدوین جایگزینهایی که واقعیت سیاسی سرزمینی منازعه را به ویژه ناتوانی در تشکیل یک جایگزین یکجانبه را تغییر خواهد داد، به معنای پذیرش بنبست خواهد بود که فیالنفسه آکنده از خطرات است به سخنی دیگر، داستان تهدیدهای پیشبینی شده که مانع اسرائیل از تعقیب جدی یک پیشرفت سیاسی میشود، ممکن است به نظر یک پیشگویی غیبگویانه باشد.