تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۰  ، 
کد خبر : ۲۷۷۷۸۴

غرب؛ مدیریت یا رصد اوضاع


حنیف غفاری

وقوع سه پدیده مهم ذهن تحلیلگران ،مخاطبان و رصد گران حوزه روابط بین الملل را نسبت به خود مشغول ساخته است :

1-برپایی راهپیمایی گسترده روز قدس در کشورهای مسلمان و فریاد رسای آنها در حمایت از آرمانهای فلسطین و آزادی قدس شریف بار دیگر لرزه بر اندام نتانیاهو و رژیم صهیونیستی انداخته و دغدغه چگونگی ایجاد موازنه قوا در خاورمیانه را در ذهن بازماندگان آبشخور فکری مشئمز کننده تئودور هرتزل را پررنگ تر ساخته است.

2- استمرار مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 در شهر وین و آشفتگی ایجاد شده در اردوگاه واشنگتن و تروییکای اروپایی در خصوص چگونگی مواجهه با "ایران قدرتمند"،پیام سردرگمی مزمن غرب در قبال تهران  را به جهانیان مخابره نموده است .

3- در اروپای واحد، تنفس مصنوعی نهادگرایان اروپایی به آتن نتیجه بخش نبوده و سرکارامدن دولتی چپگرا و مخالف با سیاستهای ریاضتی، یونان را در استانه خروج خودخواسته از منطقه یورو قرار داده است. خروج یونان از یورو نقطه اغاز اضمحلال یورو و پیام آور فروپاشی اروپای واحد در آینده ای نه چندان دور خواهد بود.

شاید تصور شود این سه پدیده ، پدیده هایی مستقل و موازی محسوب می شوند و نمی توان نقطه تلاقی و مخرج مشترکی برای آنها در نظر گرفت، اما این نگاه خطاست! مخرج مشترک پدیده های توصیف شده، "تغییر موازنه قدرت در نظام بین الملل" است. تغییر موازنه ای که مسلما به سود غرب صورت نخواهد گرفت!

پس از گذار به سال 2000 میلادی، غرب مانور ویژه ای بر روی مفهوم نظم نوین جهانی دارد. بخشی از این نظم سازمان یافته در محدوده جغرافیایی خاورمیانه و بخش مهم دیگری از آن در اتحادیه اروپا تعریف می شود. گیرنده،فرستنده و مجاری انتقال چنین نظم نوینی از ابتدا در چینش مقامات غربی مشخص شده بود. فرستندگان و مولدین اصلی این نظم نوین، نومحافظه کاران آمریکایی بودند. افرادی که تئوری های جنگ تمدنهای هانتینگتن و پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما را خمیر مایه "نظم نوین خود " قلمداد می کردند.مجاری انتقال این پیام از آن سوی آتلانتیک به خاورمیانه، کشورهای اروپایی بودند.قرار بود دموکراسی غربی ، با چاشنی موشک و خون به خاورمیانه و شبه قاره هند  منتقل شود تا بتواند با مهر تایید   اتحادیه اروپا(به عنوان نهادی ثابت و غیر قابل انحلال) در عراق ،افغانستان و پاکستان  و سایر کشورهای مسلمان اجرایی شود.

در طول 15 سال اخیر رخدادها و پدیده های زیادی در نظام بین الملل رخ داد که این نقشه را از روی دیوار اتاقهای عملی��ت کاخ سفید و پنتاگون محو کرد: بوش در عراق و افغانستان زمینگیر شد، بحران اقتصادی سرتاسر غرب را از سال 2007 میلادی فرا گرفت، آمریکا در دوران اوباما  ناچار به عقب نشینی از دکترین بوش  به سوی دکترین آیزنهاور شد ،رژیم صهیونیستی در چهار جنگ نامتقارن مغلوب مقاومت شد و ...... در طول 15 سال اخیر  "آمریکا"،"اتحادیه اروپا" و " خاورمیانه"  هر سه دچار دگردیسی استراتژیک  ،سیاسی، اقتصادی و امنیتی  شده اند.

وقوع بیداری اسلامی در خاورمیانه از یک سو و تشدید بحرانهای داخلی در غرب از سوی دیگر، منجر به وقوع خطایی به مراتب کشنده ترو بدتر برای غرب شد.این خطای فاحش، تولید و تکثیر گروههای تکفیری در منطقه بود. تروریستهایی که قرار بود صرفا به عنوان  کاتالیزورها و تسریع کنندگان نقشه نابودی منطقه از سوی غرب وارد میدان شوند  ، اما در حال حاضر بخشی از همین تروریستها به پاشنه آشیل امنیتی غرب تبدیل شده اند!

نکته و پیام مهمی که در این برهه حساس و تعیین کننده باید مدنظر قرار گیرد، "وقوع دگردیسی ساختاری" در غرب و خاورمیانه است. سه پدیده همزمان مذکور ،هر یک نماد وقوع تغییر موازنه قوا به ضرر غرب و در نتیجه ، حرکت ناخواسته آمریکا و اتحادیه اروپا به سوی پذیرش قواعد جدید بازی در نظام بین الملل است. بر اساس این دگردیسی ساختاری،نهاد قوی و غیر قابل تغییر اتحادیه اروپا به نهادی آسیب پذیر،تشریفاتی و قابل گذار تبدیل خواهد شد. بقای یونان در منطقه یورو باید در ازای اعطای امتیازاتی به آتن صورت گیرد که منجر به اعتراض شدید سایر اعضای منطقه یورو خواهد شد. خروج یونان از منطقه یورو نیز به معنای آغاز دومینوی خروج دیگر اعضای یورو از این مجموعه خواهد بود.

این قاعده در خصوص مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 نیز صادق است. واشنگتن اگر نخواهد یا نتواند مذاکرات را به نتیجه برساند، ناچار به تقابل با قدرت اول خاورمیانه خواهد بود و در صورت توافق نیز باید عواقب و تبعات تغییر بازی در منطقه و نظام بین الملل را بپذیرد! احساس نیاز واشنگتن به توافق هسته ای با ایران نشات گرفته از عدم توانایی واشنگتن در ادامه نظم نوینی است که در سالهایی نه چندان دور ، مورد تایید و تاکید اتاقهای فکر و استراتژیستهای ارشد غربی قرار گرفته بود.

برگزاری گسترده راهپیمایی روز قدس نیز پیام آور پایان تاریخ مصرف راهبردهای کلان و نقشه راههای ثابت آمریکا و رژیم صهیونیستی  درمنطقه است. .طنین فریاد مقاومت،انتفاضه و  مبارزه برای آزادی کامل فلسطین چشم انداز مذاکرات به اصطلاح صلحی که مثلث واشنگتن، تل آویو و تشکیلات خودگردان نسبت به آن امید بسته بودند را به طور کامل نابود کرده است. بدیهی است که در چنین شراطی نه دولت اوباما و نه دولت نتانیاهو به دلیل اختلافات  فی‌مابینی و شرایط سخت موجود قدرت ترسیم ساختار و قالبی مبنایی در منطقه را نخواهد داشت، حتی اگر بارها در جهت ترسیم آن تلاش کنند!

در برهه حساس فعلی، مقامات آمریکایی،اروپایی و صهیونیستی به جای آنکه مولدان و ترسیم کنندگان نظم و ساختار جدید در منطقه و نظام بین الملل باشند، قهراً باید تابع تحولاتی باشند که هیچ یک از آنها در خاورمیانه ، اروپای واحد و دیگر حوزه های ژئو استراتژیکی و ژئوپلیتیکی دنیا به سود آنها پیش نمی رود. در اینجا غرب به جای "مدیریت وقایع" ناچار به "رصد "آنهاست. دگردیسی ساختاری در نظام بین الملل غرب و متعلقات آن  را در بحرانی ترین وضعیت ممکن قرار داده است. بحرانی  که با گذشت زمان و افزایش دامنه  بحرانهای جاری در اروپای واحد ،آمریکا و سرزمینهای اشغالی ، آنها را در وضعیت انفعالی به مراتب سخت تری قرار خواهد داد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات