روزنامه کیهان **
... شعار نیست اِکسیر است! / جعفر بلوری
«مرگ بر آمریکا برای آنها (ایرانیان) ایجاد شغل نمیکند و امنیت را هم ارتقاء نمیدهد.» این بخشی از اظهارات ضد ایرانی رئیس جمهور آمریکا در هفتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل بود که اوایل مهر ماه سال جاری بیان شد.
منظور اوباما، از این جمله این است که، به زعم او، این شعار برای مردم ایران آب و نان نخواهد شد. استدلالهایی از این دست، دو سالی میشود که در داخل و از سوی کاسبان برجام و انقلابیون سابق کشورمان به انحاء مختلف تکرار میشود. این گونه اظهارات را البته، در دو صورت میتوان پذیرفت. اول این که، اوضاع در کشور گوینده (اینجا آمریکا) بهتر باشد، ثانیا بپذیریم که مرگ بر آمریکا فقط یک شعار است آن هم توخالی؛ یا حداکثر یک شعار احساسی.
اما اوضاع کشور گوینده این اظهارات، یعنی آمریکا. همه بدون استثناء میدانند، آمریکا امروزه با ملغمهای از بحرانها و مشکلات بسیار «عجیب»، «عمیق» و «پیچیده» دست و پنجه نرم میکند که مشکل بیکاری در ایران مقابل آنها تقریبا «هیچ» است. به عنوان مثال، «امنیت» یکی از کالاهای «حیاتی» است که این روزها در پاریس و واشنگتن هم یافت نمیشود. مدت زمانی میشود که شاهد هستیم در کشورهای اروپایی و آمریکایی، در کنار تظاهرات ضدریاضتی، تجمعاتی در اعتراض به نبود «امنیت» صورت میگیرد. نظرسنجیها در این کشورها نشان میدهد، اکثریت مردم در آمریکا، بنا به دلایل متعدد احساس «امنیت جانی» نمیکنند. نداشتن امنیت جانی، بحران کمی نیست.
باراک اوباما همین یکی دو روز پیش بود که مقابل میلیونها بیننده تلویزیونی اعتراف کرد، از سپتامبر 2001 تا کنون، نزدیک به 400 هزار نفر از مردم این کشور به دلیل وجود ناامنیهای داخلی - نه حملات تروریستی- با سلاح گرم کشته شدهاند. این عده از سوی القاعده و داعش یا حتی پلیس آمریکا به قتل نرسیدهاند بلکه، مردم آمریکا خود یکدیگر را به گلوله بسته و به قتل میرسانند. اینکه چرا مردم آمریکا یکدیگر را میکشند، موضوعی است که باید روانشناسان و جامعهشناسان به آن بپردازند اما، به گفته اوباما، دلیل این همه ناامنی این است که در جامعه بیمار آمریکا خریدن سلاح راحتتر از تهیه سبزیجات و کتاب است. این حجم کشته که به اندازه جمعیت شهری مثل کلیولند یا میناپولیس آمریکاست، سوای افرادی است که با سلاح سرد به قتل رسیده یا از سوی پلیس نژادپرست این کشور کشته شدهاند.
اما در ایران و به برکت خون امثال شهید حسین همدانیها، امنیت همچون آمریکا، کالای دستنیافتنی نیست و اتفاقا به وفور هم یافت میشود. ایران به فضل خدا، یکی از امنترین کشورهای جهان است که از قضا، در ناامنترین نقطه دنیا هم قرار دارد! اکنون که در حال مطالعه این وجیزهاید، در کشورهای اطرافمان، تکفیریها در حال دریدن مردم کوچه و بازار و سلاخی زنان و کودکان و مردانند. اما در ایران نه تنها «امنیت کامل» حکمفرماست بلکه این کشور در حال تامین امنیت سایر کشورهای دوست و همسایه نیز هست. نیست؟!
«نژادپرستی»، بحران دیگری است که مختص غرب به ویژه آمریکاست و به گفته اوباما، مقام اول دولت آمریکا، در دی.ان.ای آمریکاییهاست. نژادپرستی در پلیس، در سیستم قضایی و دادگاههای آمریکا و حتی در بین برخی از مردم این کشور غوغا میکند. آمریکاییها سالهاست که در اعتراض به این معضل اجتماعی، گروه و جنبش و ان.جی.او و ... تشکیل و اقدام به برگزاری تجمعات و اعتراضهای خیابانی میکنند. اعتراضهایی که تا کنون، فقط با سیاست مشت آهنین پاسخ داده شده است. گفته میشود، یکچهارم زندانیان جهان در آمریکا هستند. این آمار نیز از زبان شخص اوباما و اوایل آبان ماه، جاری ارائه شده است. اوباما گفته در حال حاضر دو میلیون و 200 هزار آمریکایی در پشت میلههای زندان هستند و این در حالی است که این کشور فقط پنج درصد جمعیت جهان را دارد. وقتی 25 درصد زندانیان کل جهان در یک کشور باشند، یعنی، این جامعه، جامعه سالمی نیست. 70 میلیون آمریکایی نیز سوابق کیفری دارند. این یعنی از هر پنج آمریکایی یک نفر سابقه کیفری دارد.
و اما اوضاع اقتصادی آمریکا... اوضاع اقتصادی آمریکا نیز، بهتر از اوضاع اجتماعی این کشور نیست. «سیمور دورست»، سرمایهگذار نیویورکی در سال 1989 حدود 120 هزار دلار را صرف بنای ساعت بدهی ملی در میدان تایمز کرد تا با کمک آن بتوان میزان دقیق پولی را که آمریکا برای پرداخت هزینههایش از دیگران قرض کرده تحت نظر داشت.براساس گزارش «هاواستافورکز» درسال 2008 این ساعت برای نمایش دادن «بدهی» 10هزار میلیارد دلاری (10 تریلیون دلار) آمریکا دیگر عددی نداشت! در سال 2013، این ساعت که اکنون برای نمایش دادن بیش از یک کوادریلیون (هزار میلیون میلیون یا 10 به توان 15) دلار ارتقا یافته رقم،43/16 هزار میلیارد دلار بدهی را برای آمریکا نمایش میداد. البته تمامی این بدهی به بخش عمومی اختصاص ندارد و 87/4 هزار میلیارد دلار آن به داراییهای میان دولتی، یعنی بخش امنیت اجتماعی و خدمات پزشکی اختصاص دارد و 56/11 هزار میلیارد دلار از این بدهی نیز به بدهی عمومی اختصاص دارد، پولی که دولت فدرال برای تامین بودجه خود از کشورهای خارجی قرض میگیرد. به عبارتی آمریکا به خودش هم بدهکار است.(دیپلماسی ایرانی)
کنگره آمریکا اما، خرداد ماه سال جاری و در تازهترین گزارش خود راجع به بدهیهای دولت این کشور اعلام کرد، بدهی آمریکا تا سال 2040 به بیش از 107 درصد تولید ناخالص داخلی میرسد. بدهی این کشور در حال حاضر 74 درصد تولید ناخالص داخلیاش است. براساس جدیدترین گزارش وزارت خزانهداری آمریکا میزان بدهی این کشور اکنون رقم بیسابقه 5/18 هزار میلیارد دلار را نشان میدهد. طبق این گزارش، طی 3 ماه آینده دولت اوباما میبایست منتظر یک جهشِ بدهی 344 میلیارد دلاری دیگر هم باشد. این بدهی تا پایان ریاست جمهوری اوباما به 20 هزار میلیارد دلار هم خواهد رسید. همه اینها سناتور دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواه را به این نتیجه رسانده که آمریکا، عملا فلج شده است.
اینها گوشه «بسیار» کوچکی از بحرانهای بسیار «بزرگ» داخلی آمریکاست. عامل این بحرانهای سخت نیز سیستم حاکم بر آمریکاست. این سیستم نشان داده هر جا پیاده شود، همچون ویروسی مسری، آن نقطه را بیمار و عفونی میکند. عفونتی مثل داعش و «جهنمی» که امروز در خاورمیانه شاهد آن هستیم، نتیجه سیاستهای خارجی آمریکا و همین سیستم است. دیروز «طالبان» و «القاعده» و «رژیم نژادپرست صهیونیستی» و «پهلوی» و... امروز «داعش» و «النصره» و «ارتش آزاد» و... همه و همه بیماریهای عفونی خطرناکی هستند که در صورت عدم لشگرکشی آمریکا به منطقه، هرگز رشد و نمو نمیکردند. تا پیش از حمله این کشور به عراق و افغانستان، تروریسم به شکل امروزین، ساختارمند، گسترده و منسجم نبود... پراکنده بود. اینها ادعای نگارنده نیست، اظهارات تصریح شده مقامات، اندیشکدهها و مراکز علمی تحقیقاتی آمریکا و غرب است. مقامات غربی به کرات گفتهاند، «حمله ما به عراق باعث پدید آمدن داعش شد.» (تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلیس / دیوید میلیبند، وزیر خارجه سابق انگلیس/ هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا و...) اگرچه ما معتقدیم چنین پدیدههایی به خاطر عوارض و پیامدهای آن- که همگی دربست در خدمت اهداف استعماری غرب است- حاصل کار مشترک سرویسهای اطلاعاتی کشورهایی مثل آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی است. شاید سی سال شاید هم چهل سال دیگر که طبق قوانین حاکم بر برخی کشورهای غربی، برخی اسناد محرمانه اجازه انتشار یافت، اسناد این ادعا نیز فاش شود.
حال به جمله آغازین یادداشت باز میگردیم. اوباما گفته ایران به جای سر دادن شعار مرگ بر آمریکا، بهتر است به مشکل بیکاری خود برسد. با توجه به توضیحاتی که داده شد، در پاسخ باید گفت، اتفاقا عقل و منطق حکم میکند، این آمریکاست که باید به جای مداخله در امور کشورمان، به مشکلات عجیب و غریب خود رسیدگی کند.
درباره شعار «مرگ بر آمریکا» نیز باید گفت این جمله فقط یک شعار احساسی نیست، بلکه یک اکسیر است و همانطور که حضرت آقا فرمودند، دارای پشتوانه عقلی نیز هست؛ چرا؟!
با توجه به آنچه درباره اثرات مخرب سیستم حاکمیتی آمریکا بر این کشور و منطقه گفته شد، (مشکلات آمریکا و منطقه) راه حل این بحرانها، آیا چیزی جز مرگ آمریکاست؟ امروز اگر فقط یک راه حل برای بحرانهای جهان و حتی مردم آمریکا وجود داشته باشد، آن، مرگ آمریکاست. آیا راه دیگری به نظرتان میرسد؟!
***************************************
روزنامه قدس **
اردوغان و چالشهای پس از پیروزی/ پیرمحمد ملازهی
حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه در فضایی دو قطبی انتخاباتی به پیروزی قاطعی دست یافت و ۳۱۶ کرسی از ۵۵۰ کرسی مجلس ملی این کشور را از آن خود کرد.
اینکه در فاصله پنج ماه از انتخابات ماه نوامبر گذشته چه اتفاقی رخ داد که افکار عمومی به صورت نسبی به سود این حزب جهتگیری کرد، بحثی مناقشهآمیز است و انتظار وحدت نظر در قبال آن را نباید داشت. اما یک امر مسلم است و آن اینکه رجب طیب اردوغان فضای کلی کشور را نظامی و امنیتی کرد و رأی دهندگان را با دو گزینه محدود روبهرو ساخت. حفظ ثبات و امنیت کشور و یا پذیرش ناامنی و ادامه جنگی که به راه انداخته بود.
به طور طبیعی مردم فارغ از اینکه چه عوامل و انگیزههایی مسبب ناامنیها و تنشهای به وجود آمده در این کشور بود به گزینه حفظ امنیت به امید ثبات سیاسی و اجتماعی و رفاه و توسعه اقتصادی رأی دادند که اردوغان و داوود اغلو وعده آن را میدادند.
اما پرسش این است که آیا ترکیه در دوره چهار ساله جدید حکومت حزب عدالت و توسعه به ثبات لازم دست خواهد یافت؟
تردیدهای جدی در این باره وجود دارد. اکنون به نظر میرسد که ترکیه با سه سطح از چالش روبهرو شود:
1- چالش کردها و پ ک ک
2- چالش جریان فتح ا... گولن
3- چالش سوریه.
اخبار و گزارشهای انتشار یافته درست از روز پس از پیروزی حزب عدالت و توسعه حکایت از آن دارند که تیم اردوغان و داوود اغلو، نخست وزیر، پیروزی خود را مجوزی برای عملیاتی کردن طرحهای جاهطلبانهای میدانند که از دو منبع پانترکیسم و اسلامگرایی اخوانی در قالب نوعثمانیگرایی نشأت میگیرند.
در همین راستا بحثهای قبلی مبنی بر اصلاح قانون اساسی و تمرکز قدرت در دستان رئیس جمهور و شخص رجب طیب اردوغان زنده شدهاند و حزب عدالت و توسعه صحبت از ترکیه جدید به میان میآورد.
اگر چه حزب حاکم ترکیه نتوانسته 330 کرسی لازم را برای تغییر قانون اساسی ترکیه به تنهایی به دست آورد، اما به لحاظ نظری میتواند با بهرهگیری از اکثریت خود در پارلمان و با کمی تلاش در جهت جلب نظر برخی احزاب، قانون اساسی را مطابق نظر و دلخواه رئیس جمهور تغییر دهد، ولی در صحنه عمل موانع جدی در این راه وجود دارد.
اینکه دولت ترکیه شروع به دستگیری طرفداران جنبش گولن و دیگر مخالفان خود کرده و خود را متعهد به برخورد نظامی- امنیتی با نیروهای مخالف میداند به روشنی نشان از نگرانیهای حزب عدالت و توسعه دارد، بویژه آنکه در میان بازداشتیها افسران ارشد پلیس ترکیه نیز وجود دارند.
از طرف دیگر خطر ازسرگیری تمام عیار جنگ با حزب کارگران کردستان«پ ک ک» جدیتر از هر زمان دیگری شده است، بویژه آنکه تحولات سوریه معلوم نیست در جهت خواست و منافع ترکیه قرار گیرد.
ورود روسیه در حمایت از دولت مرکزی سوریه میتواند بسیاری از نقشههای قبلی را بر هم بزند.
اعلام خودمختاری اقلیم کردستان سوریه از طرف هواداران پ ک ک و احزاب اتحاد دموکراتیک کردهای سوریه فشار بر دولت جدید ترکیه را برای اعلام منطقه پرواز ممنوع در حد فاصل دو منطقه کردنشین افزایش میدهد و به درستی معلوم نیست آمریکا و ناتو به این انتظار ترکیه چگونه پاسخی بدهند.
بنابراین احتمالات جدیدی مطرح میشوند و ممکن است تحولات آینده ترکیه را در جهت خلاف انتظارات حزب حاکم قرار دهند. بدین معنا که نه تنها فضای دو قطبی دوره انتخابات دیگر موضوعیت خود را از دست بدهد، بلکه خطر گسترش جنگ با پ ک ک و تشدید بحران امنیتی و رویارویی فتح ا... گولن و داوود اغلو به آن اضافه شود و ترکیه را درگیر بحرانهای سیاسی و امنیتی گستردهتری بکند.
حضور حزب دموکراتیک خلقها به رهبری «صلاح الدین دمیرتاش» هوادار کردها در مجلس هرچند ضعیفتر از دوره قبل با کسب 59 کرسی صدای کردها را همچنان بلند نگاه خواهد داشت.
دستگیریها و بگیروببندهای اصحاب رسانه و سیاستمداران فعال که بلافاصله بعد از پیروزی حزب حاکم شروع شدهاست، دموکراسی ترکیه را به چالش خواهد کشاند و اگر دولت جدید نتواند سیاستهای سوریهای خود را تغییر دهد، ادامه شکستهای قبلی در سیاست منطقهای ترکیه را رقم خواهد زد.
در کنار این گونه واقعیتها میباید به وعدههای برآورده نشده دولت مبنی بر توسعه، رفاه و تأمین امنیت توجه کرد و آن را چشم اسفندیار حزب عدالت و توسعه دانست.
در هر حال حزب حاکم ترکیه در انتخابات مجلس به پیروزی بالاتر از انتظار رسید، ولی در اینباره که این پیروزی بتواند قدرتی را که اردوغان بدنبال آن است به وی ارزانی کند، جای بحث وجود دارد.
حزب عدالت و توسعه با مهارت از فضای دوقطبی و امنیتی شده و عملیات تروریستی در اجتماعات احزاب کردی، ورود مؤثر روسیه در جنگ سوریه و اعلام منطقه خود مختار کرد در سوریه بهره گرفت و پیروز شد، ولی با تغییر فضای انتخاباتی معلوم نیست که خود در گرداب نادرستی سیاستهای داخلی و منطقهایاش گیر نیفتد و به جای وعده امنیت و رفاه درگیر بحران در داخل و جنگ با کردها و «پ ک ک» نشود.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
عزاداری و کارکرد رسانه ها
بسمالله الرحمن الرحیم
قبل از آنکه رسانههای امروزی متولد شوند، عزاداری برای امام حسین علیه السلام یکی از رساترین رسانهها بود. به رسانه تبدیل شدن عزاداری برای شهدای کربلا از همان کربلا شروع شد، هنگامی که زینب کبری سلامالله علیها در وداع با آن شهیدان، سخنان تکان دهندهای گفت و سپس در مسیر کوفه و شام، با سرهای بر نیزه شده سخن گفت و خطاب به مردم بیخبر که به اسرای کربلا صدقه میدادند فرمود ما فرزندان پیامبریم و صدقه بر ما حرام است و در مجلس ابن زیاد در پاسخ به او که گفته بود خدا مردان شما را کشت و شما را به اسارت مبتلا کرد فرمود ما رایت الاجمیلاً...
امام سجاد علیه السلام نیز کار تبدیل کردن عزاداری شهدای کربلا به یک رسانه تاثیرگذار را از مسجد اموی دمشق آغاز کردند هنگامی که در حضور یزید و سران بنی امیه و مهمانان خارجی آنها خطبه خواندند و علاوه بر معرفی خود و اسرا و شهدای کربلا، مسائل پشت پرده واقعه عاشورا و انحرافات حکومت یزید را افشا کردند. استفاده از این رسانه توسط امام سجاد علیه السلام در تمام دوران امامت ایشان به شکلهای مختلف از جمله یادآوری شهدای کربلا و مظلومیت آنها به بهانهها و در موقعیتها و مناسبتهای مختلف و همینطور در دعاهائی که به صورت صحیفه سجادیه ماندگار شد، ادامه یافت و بسیار اثر گذاشت.
شیوه خاص امام سجاد علیه السلام در تبدیل کردن عزاداری شهدای کربلا به یک رسانه، متناسب با محدودیتهای شدیدی بود که بعد از واقعه کربلا وجود داشت، ولی فرزند و جانشین ایشان، امام باقر علیه السلام با استفاده از ضعفی که بنیامیه از آن رنج میبردند و سرانجام به انقراض این خاندان جنایتکار منجر شد، شیوه دیگری را برای عزاداری در پیش گرفتند و با اختصاص بودجه ویژه، عزاداری برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا در خانه خود را به یک رسم سالانه تبدیل کردند و حتی با وقف کردن بخشی از اموال خود وصیت کردند هر ساله در سرزمین منا در ایام حضور زائران خانه خدا تا 10 سال عزاداری برگزار شود. این شیوه توسط امام صادق علیه السلام و دوستان و پیروان اهل بیت نیز با استفاده از شرایط مساعد آغاز دوران بنی عباس ادامه یافت و علیرغم افت و خیزهائی که در مسیر خود داشت، با قوت و قدرت و کارائی فوقالعاده به دوران حاضر راه یافت.
عزاداری برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله خود توانست انقلابهای زیادی ایجاد کند، حکومتهای فاسدی را سرنگون نماید و جریانهای صالحی را به قدرت برساند. این کارهای بزرگ را عزاداری به عنوان یک رسانه انجام داد قبل از آنکه رسانههای مطرح امروز اعم از مکتوب و مجازی و شنیداری و دیداری پا به عرصه وجود بگذارند و یا اندک بهرهای از این قبیل رسانهها داشته باشد. مهمتر اینکه عزاداری به عنوان یک رسانه توانست بر رسانههای جدید حتی بر صدا و سیما غلبه کند و درحالی که تمام رسانههای زمان حکومت پهلوی علیه دین و مذهب و روحانیت و مجالس و محافل عزاداری فعال بودند، عزاداری توانست به عنوان یک رسانه مردمی، حرف انقلاب را به گوش عموم برساند و در جان مردم نفوذ بدهد و یکبار دیگر همانگونه که امام خمینی در سال 1357 فرمودند این واقعیت را به اثبات برساند که «خون بر شمشیر پیروز است».
وقتی انقلاب اسلامی در سال 1357 پیروز شد، رسانههای جدید، که در آن زمان، مطبوعات و صدا و سیما بودند، نیز در خدمت مردم قرار گرفتند و به تدریج، عزاداری امام حسین و شهدای کربلا رسانهای به معنای امروز شد. در دهه اخیر که رسانه مجازی نیز بر رسانههای مکتوب و شنیداری و دیداری اضافه شد، جنبه رسانهای عزاداری گستردگی بیشتری یافت. با توجه به ماهیت دینی انقلاب اسلامی و نظام حکومتی برآمده از آن، انتظار این بود که قدرت رسانهای عزاداری با توجه به اینکه رسانههای جدید را به خدمت گرفته است، به هزاران برابر افزایش یابد. اکنون که 36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران گذشته و در این مدت طولانی رسانههای جدید در خدمت عزاداریهای حسینی قرار داشته، میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا همراهی رسانههای جدید با رسانه سنتی و کهن عزاداری به نفع بوده یا به ضرر؟
پاسخ این سوال را نمیتوان بدون بررسی جنبههای مختلف عملکرد رسانهها داد. بررسیها که عمدتاً متکی بر مشاهدات تلویزیونی، شنیدن آنچه از رادیو پخش میشود و خواندن آنچه در مطبوعات به چاپ میرسد و در فضای مجازی منتشر میگردد هستند، نشان میدهند نمیتوان نقاط قوت این رسانهها را نادیده گرفت کما اینکه نمیتوان نقاط ضعف آنها را نیز کتمان کرد. از همین نگاه اجمالی میتوان به این نتیجه رسید که رسانهها آنگونه که میتوانند در خدمت عزاداری باشند و آن را در عمق جان مردم و جامعه نفوذ دهند عمل نکردهاند. به عبارت روشن تر، با گذشت 36 سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران و همراهی رسانههای جدید با رسانه سنتی و کهن عزاداری، اکنون آنچه در این زمینه داریم با آنچه میتوانستیم داشته باشیم منطبق نیست.
تفصیل این قضاوت را باید در حوزه کارکرد رسانه دینی با در نظر گرفتن محورهائی که وظایف رسانهها را تشکیل میدهند مورد ارزیابی قرار داد. محورها عبارتند از:
- تشریح فلسفه نهضت عاشورا
- نتایج و آثار قیام امام حسین علیه السلام
- تبیین روشنگری در حوزه معارف دینی
- نقد قدرت برمبنای قیام امام حسین علیه السلام
- و مبارزه با انحرافات، خرافات و بدعت ها
ارزیابی عملکرد رسانههای جدید در همراهی با رسانه سنتی و کهن عزاداری با توجه به میزان نزدیک شدن آنها به این محورها یا فاصله گرفتن آنها از این محورها قابل انجام است.
رسانههای مکتوب، هیچگاه با عزاداریها مشکل نداشتند و همواره با چاپ مقالات، عکسها و گزارشهای خبری تلاش میکنند با محافل مذهبی در این زمینه همراهی کنند. این همراهی، در دهه عاشورا به اوج میرسد و رسانههای مکتوب برای حماسه حسینی و شهدای کربلا حساب ویژهای باز میکنند. این واقعیت را نیز باید در نظر داشته باشیم که میزان اثرگذاری رسانههای مکتوب با تاثیری که رادیو و به ویژه تلویزیون میگذارند، قابل مقایسه نیست. رسانههای شنیداری و دیداری بدون آنکه نیازی به گذشت زمان و تامل درباره آنچه پخش میکنند باشد، اثر فوری خود را بر مخاطب میگذارند و علاوه بر این، به دلیل سهولت دستیابی به آنها تعداد مخاطبانشان نیز بسیار بیشتر از مخاطبان رسانههای مکتوب است.
با اینحال، این نکته را نیز باید در نظر داشت که رسانههای مکتوب به دلیل ماندگاری، امتیاز ویژهای بر رسانههای دیداری و شنیداری دارند و همین امتیاز توانسته آنها را در عرصه رسانهای پا برجا نگهدارد.
فضای مجازی با وسعت وتنوعی که اکنون دارد، درحال تبدیل شدن به رقیبی جدی برای رادیو تلویزیون است. رسانههای مجازی اگر با رادیو تلویزیونهای بخش خصوصی مقایسه شوند، شاید نتوانند برای آنها رقیبی جدی به حساب آیند اما برای رسانه ملی کشور ما که محدودیتهائی دارد و ضوابط ویژهای را – چه درست و چه نادرست – اعمال میکند، میتوانند یک رقیب جدی تلقی شوند. این رسانهها به دلیل فراملی بودن، دسترسی آسانتر و فراگیری بیشتر، نه تنها تاثیرگذارتر از رادیو تلویزیون هستند بلکه در مواردی کمبودهای آن را نیز جبران میکنند و به همین دلیل است که رسانه ملی باید جاذبه خود را بیشتر کند و در حوزههای پنجگانه وظایف خود فعالتر شود. برای نمونه، خودداری تلویزیون از پخش کردن سینهزنی مردم فلان شهر که با شعار ضد ظلم همراه است وجهی ندارد، زیرا از یکطرف این تصور را ایجاد میکند که این یک سینهزنی و عزاداری ضدحکومتی است و از طرف دیگر همین خودداری موجب روی آوردن مردم به رسانههای مجازی برای دیدن آن عزاداری میشود درحالی که تلویزیون میتواند با پخش این سینهزنی، با این هر دو پدیده مقابله کند و اقتدار و اعتبار خود را در عرصه رسانهای حفظ نماید.
***************************************
روزنامه خراسان**
تا تعیین هیئت ناظر بر برجام دست نگهدارید/ محمد سعید احدیان
خبرهایی از آغاز اقدامات ایران در انجام تعهدات برجام، توسط مسئولان ذی ربط مطرح شده و این مسئله این نگرانی را ایجاد کرده که آیا نکات و شروط رهبرانقلاب در نامه تایید اجرای برجام رعایت شده است؟
دقت در جزئیات 9 بندی که رهبر انقلاب در نامه «تایید مشروط اجرای برجام» به رئیس جمهور مطرح کرده اند نشان می دهد بر خلاف برداشتی که برخی دارند این شروط، مسائلی قابل اجرا هستند و اگر طرف مقابل اراده ای بر اجرای برجام داشته باشد، مشکلی در اجرایی شدن برجام ایجاد نمی کند، اما این نکته که در هرصورت این شروط باید با جدیت و بدون اغماض اجرایی شود، ضرورتی غیرقابل خدشه است که منافع ملی کلان ما به آن گره خورده است. در یادداشتی دیگر تشریح خواهیم کرد که غیر از بند یک، بقیه موارد روندی دارند که در حین اجرای برجام باید به صورت جدی مدنظر قرار گیرند، اما بند اول این شروط که اعلامیه کتبی لغو یا برداشته شدن تحریم ها است، از این جهت از اهمیت برخوردار است که در صورت محقق نشدن آن، آغاز اقدامات ایران در کاهش سانتریفیوژها و ... قبل از ضمانت کافی از طرف مقابل انجام شده است و لذا مجوز اجرایی شدن ندارد.
گرچه تاییدات رهبر انقلاب از وزیر امورخارجه و هیئت مذاکره کننده در تدین و امانت داری، در اجرایی شدن منویات رهبرانقلاب در ما ایجاد آرامش می کند، اما واقعیت این است که نامه آقای روحانی در پاسخ به نامه رهبر انقلاب به عنوان رئیس جمهور، متاسفانه به گونه ای نوشته شده بود که نگرانی از تسامح در رعایت شروط نامه را جدی کرد و حداقل این ابهام را ایجاد کرد که ممکن است در تشخیص مصادیق رعایت و عدم رعایت مربوط به شرط الزام کتبی لغو یا برداشته شدن تحریم ها، اختلاف سلیقه جدی وجود داشته باشد و این احتمال وجود دارد که برداشت مسئولان اجرایی از محتوای نامه، مطابق ضمانتی که رهبرانقلاب تعیین کرده اند، نباشد. البته در این زمینه هرکس از جمله نویسنده برداشت هایی دارد که در مجالی دیگر ارائه خواهد شد، اما واقعیت این است که این برداشت ها بیشتر می تواند برای روشن کردن افکارعمومی راهگشا باشد اما آنچه مهم است این مسئله است که این ضمانت باید مستقیم یا غیرمستقیم نظر رهبری را تامین کند و لذا قبل از قطعی شدن این مسئله، اجرایی کردن تعهدات ایران، هم از جهت قطعی شدن تامین شرط رهبری و هم از جهت اطمینان جامعه از تامین نظر ایشان، درست به نظر نمی رسد، همان طور که قبلا هم ذکر شده بود، مطابق نامه رهبری شورای عالی امنیت ملی باید هرچه زودتر اعضای کمیسیون نظارت بر اجرای برجام و شرح وظایف این کمیسیون را تعیین کند و به عنوان مصوبه شورای عالی امنیت ملی به تایید رهبرانقلاب برساند. همچنین نکته مهمی که تا تشکیل این هیئت وجود دارد این مسئله است که ضروری است، هر اقدام ایران روی زمین تا قبل از شکل گیری این هیئت به تاخیر بیفتد و البته اگر تشکیل این هیئت زمان بر است و ممکن است بی دلیل کار را به تاخیر بیندازد، لازم است فعلا تا این هیئت تشکیل می شود، اقدامات ایران صرفا بعد از مصوبه شورای عالی امنیت ملی( با توجه به این نکته که تصمیمات شورا در صورت تایید رهبری تبدیل به مصوبه می شود) ممکن باشد.
در این صورت هم مسئولان اجرایی مطمئن می شوند که در اجرای برجام منافع ملی با دقت تمام رعایت شده است و هم جامعه از نگرانی درآمده و همه با اطمینان به تشخیص هیئت تعیین شده به عنوان فصل الخطاب نظرات کارشناسی، از اقدامات صورت گرفته حمایت خواهند کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
چه کسانی «نفوذ» را مصادره به مطلوب می کنند/ محمد نوری
1- در فضایی که به غبار تبلیغات تندروها آغشته شد، حسن روحانی زنگ هشدار تحریف و سوء استفاده از اظهارات اخیر رهبری را به صدا در آورد. هشدار نسبت به این که مبادا مقوله« نفوذ» که به عنوان یک دغدغه ملی از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده است در چنبره بهره برداری سیاسی و جناحی رنگ ببازد . سخنان رئیس جمهوری از سطح توصیه و تذکر فراتر رفت و او به موارد و مصداق هایی اشاره کرد که در آن برخی جریان های سیاسی بساط سوء استفاده از مفهوم و مقوله نفوذ را گسترده اند. مورد اول آنجا است که ایشان از رویه و خصلت یک جریان سیاسی یاد کرد که به صورت خودکار همواره مفاهیم مهم مطرح شده از سوی رهبری را برای تسویه حساب های سیاسی و تامین منویات خویش بکار می گیرند. در محور دیگر، روحانی نگاه خود را به پاره ای اتفاقات در صحنه جامعه معطوف کرد.
2- ساعاتی قبل از سخنان هشدار آمیز روحانی آنتن جام جم پذیرای چهره هایی از مخالفان دولت بود که با ادعای کالبدشکافی مفهوم نفوذ به روشی خام دستانه ، دامنه بحث نفوذ را به سیاست ها و تدابیر دولت و نظام در سیاست خارجی تسری دادند. پیدا بود که در برابر موج اتهامی که از آنتن جام جم به سمت دولت روانه شد، سران کابینه سکوت نخواهند کرد. تهیه کنندگان برنامه ابتدا در فراخوان های گسترده خود وعده دادند که افکار عمومی را از جزئیات بازداشت خبرنگاران آگاه خواهند کرد اما در نهایت آنچه بعد از اخبار ساعت 22 و 30 به مخاطبان عرضه شد نه اطلاعات یا جزئیات مربوط به بازداشت چند روزنامه نگار بلکه مجموعه ای از ادعاها و اتهامهایی بود که میهمان برنامه و مدیر ارشد خبری دوران دولت سابق علیه دولت مستقر کنونی ساخته و پرداخته کرد.
3- رسانه اول کشور رشته تفسیر و تحلیل بحث رهبری در باب مقوله خطیر نفوذ را به فردی سپرد که طی دو سال دوره مذاکره هسته ای در صف اول مخالفان دولت اعتدال ایستاده است. بنابراین دور از انتظار نبود که از فرصت برنامه پربیننده «گفت و گوی خبری» برای اتهام زنی یا زیر سوال بردن عملکرد مدیران سیاست خارجی و تیم مذاکره کننده بهره تام ببرد. او با تعاریف عجیب و خودساخته ای که از مقوله «نفوذ» ارائه کرد مدعی شد که همه دیدارها و قرارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که دولتمردان با طرف های خارجی انجام می دهند می تواند مصداق و محملی برای نفوذ بیگانگان باشد و از این مقدمه چینی این نتیجه عجیب تر را گرفت که هر میدان مذاکره یا امضای توافق با طرف های خارجی ممکن است یک دام سیاسی باشد که قدرت های آن سوی دنیا آن را مهندسی کرده اند. پرواضح است که چنین تعریفی هیچ محلی از اعراب در دنیای دیپلماسی ندارد این که همه دیدارها و قراردادها و مذاکرات را با عینک نفوذ و دسیسه ببینیم نوعی خیالبافی است که ریشه در تئوری توطئه دارد. اما مراد و مقصود میهمان ویژه سیما از این نظریه سازی ها آنجا نمایان می شود که او انگشت اتهام را به سمت رفتار وزیر خارجه و دیگر مدیران ارشد روحانی نشانه می رود و مدعی می شود که اتفاقاتی مثل قدم زدن ظریف و جان کری یا توافقنامه همکاری وزارت علوم ایران و آلمان از مصادیق نفوذ است.
4- تهیه کنندگان برنامه و میهمان ویژه سیما دائم سخن از کشف زوایای تازه در باب نفوذ به میان آوردند اما آنچه در نهایت روی آنتن رفت، مونتاژ و بازنشر مطالبی بود که ظرف دو سال اخیر به صورت بی وقفه در چند بولتن و روزنامه تندروها منتشر شده است. به همین دلیل مهمترین پاسخ روحانی به این دست از تلاش ها این بود که این جریان قبل از هر چیز شأن و جایگاه سخنان رهبری در باب نفوذ را تنزل می دهند. رفتار جریان مخالف دولت در سوء استفاده از بحث نفوذ به اندازه ای شتابزده بود که حتی چهره های سرشناس اصولگرا نیز زبان به ملامت گشودند. یادداشت هشدار دهنده احمد توکلی یکی از چندین واکنش سران اصولگرا بود که نسبت به لوث شدن مباحث رهبری در نزاع های سیاسی اعلام خطر کردند.
5- آنچه میهمان ویژه سیما در باب نفوذ گفت نه تنها رنگی از واقعیت نداشت بلکه تحریف و دستکاری آشکار در حقایق 2 سال اخیر بود. او به روشنی می داند که پدیده نفوذ زمانی رخ می دهد که دولت مثل هشت سال دولت گذشته به جای مذاکره آشکار و رسمی به دیپلماسی پنهان روی آورد و فاجعه نفوذ و وابستگی زمانی دامن یک کشور را می گیرد که یک کشور همه ابزارها و اهرم های قدرت خود را در منطقه و نظام جهانی از دست بدهد و به صورت یک عضو منزوی و مطرود دربیاید وضعیتی که دقیقاً در سال های پایانی دولت دهم پیدا کردیم. در تعریفی که روحانی و دیپلمات های او عرضه می کنند میدان روابط بین الملل عرصه رقابت و امتیاز گیری است و هوشیاری و هوشمندی و بصیرت شرط اصلی موفقیت در این عرصه است. در چنین نگاهی جایی برای دوستی دائم و یا خوش بینی مفرط باقی نمی ماند. اگر تیم دیپلمات های دولت اعتدال توانستند با موفقیت عرصه مواجهه و مذاکره با حریفان بزرگ را طی کنند به این دلیل است که آنها قواعد حاکم بر این صحنه پیچیده را می شناسند و علت و العلل ناکامی دولت سابق در عرصه بین المللی این بود که به جای واقعیت ها بر همان ذهنیت ها و تصورات خوشبینانه تکیه کرد.
***************************************
روزنامه جام جم **
اقدام روشنگرانه صداوسیما / سید مهرداد سیدمهدی
هجمههای اخیر بر ضد رسانه ملی بیشتر از آن که منشا رسانهای و ارتباطاتی داشته باشد، منشا سیاسی دارد. رسانه ملی همواره پرونده هستهای را یک پرونده ملی میدانسته و با این نگاه به برنامهسازی و پوشش خبری پرداخته است.
در مذاکرات دو سال گذشته هستهای، در هر دور از مذاکرات که در وین، ژنو یا در حاشیه اجلاسهای بینالمللی در نیویورک، برگزار میشد، خبرنگاران خبرگزاری صداوسیما، تحولات مربوط به هر دور از مذاکرات را به صورت کامل پوشش خبری میدادند و با اعضای هیات ایرانی از جمله آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه و آقای عراقچی معاون محترم وزیر امور خارجه مصاحبه میکردند. در دور آخر مذاکرات هستهای که تقریبا 18 روز طول کشید، پنج گروه خبری متشکل از خبرنگاران و تصویر برداران خبرگزاری صداوسیما، شبکه خبر و باشگاه خبرنگاران در وین حضور داشتند و اخبار مذاکرات را لحظه به لحظه، حتی در نیمه شب یا ساعات آغازین بامداد پوشش میدادند.
من شخصا در دور آخر مذاکرات در وین، از نزدیک شاهد تلاش خستگیناپذیر خبرنگاران رسانه ملی بودم، بهگونهای که حتی خبرنگاران، دو شب، همگام با تیم مذاکرهکننده تا صبح بیدار بودند. بعد از توافق وین نیز رسانه ملی برای تبیین این توافق بارها از اعضای تیم مذاکرهکننده، در برنامههای مختلف دعوت کرد و آنان نیز توضیحات لازم را ارائه کردند. علاوه بر برنامههای زنده، صدها ساعت مصاحبه با اعضای تیم مذاکرهکننده و کارشناسان فنی و سیاسی درخصوص توافق وین و ابعاد مختلف آن انجام شد.
در طول دو سال گذشته، شرایط پوشش رسانهای مذاکرات هستهای بهگونهای بود که صداوسیما بارها از طرف منتقدان مذاکرات هستهای، به یکجانبهنگری و در اختیار گذاشتن کامل رسانه ملی به تیم مذاکرهکننده متهم شد. روند پوشش کامل مذاکرات هستهای تا زمانی که رهبر معظم انقلاب اسلامی، خطوط قرمز مذاکرات را به صورت علنی برای عموم مردم بازگو کردند و همه نخبگان و عموم مردم را به هوشیاری در قبال رعایت خطوط قرمز فراخواندند، زمینهای فراهم شد تا رسانه ملی، از منتقدان مذاکرات هستهای برای بیان دیدگاههای خود دعوت کند. البته با اینکه حضور منتقدان، بعد از حدود دو سال مذاکرات هستهای و حضور تیم مذاکرهکننده در برنامههای صداوسیما انجام میگرفت، اما باز هم رسانه ملی در قبال دعوت از منتقدان، اعضای تیم مذاکرهکننده و موافقان روند مذاکرات را نیز در برنامههای جداگانه یا به صورت مناظره دعوت میکرد.
هدف صداوسیما از این برنامهها روشنگری و شفافیت کامل درخصوص مذاکرات هستهای و توافق وین بود. اوج این روند در موضوع بررسی برجام در کمیسیون ویژه روی داد.
رسانه ملی در اقدامی روشنگرانه و با هدف شفافسازی به پخش مستقیم جلسات کمیسیون ویژه بررسی برجام اقدام کرد. در این جلسات، منتقدان مذاکرات هستهای و اعضای تیم مذاکرهکننده، به صورت جداگانه دیدگاههای خود را بیان کردند و همه ملت ایران، این فرصت را پیدا کردند تا بدون هیچ ابهام و واسطهای، درجریان دیدگاههای دوطرف قرار گیرند. اکنون برخی با اهداف سیاسی در تلاش هستند تا این نقطهقوت رسانه ملی در مذاکرات هستهای یعنی سیاست شفافسازی و روشنگری و تبیین ابعاد مذاکرات و توافق را به نقطهضعف غیرواقعی تبدیل کنند و با هجمه به صداوسیما، به اهداف سیاسی و انتخاباتی خود برسند.
رسانه ملی همواره نشان داده در پروندههای ملی به منافع و مصالح و عزت ملی مینگرد و تحتتاثیر فشارهای سیاسی قرار نمیگیرد، زیرا همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر مدیران صداوسیما فرمودند: رسانه ملی دستگاهی فراقوهای است.
***************************************
روزنامه شرق **
آینده سیاسی سیدحسن خمینی /احمد غلامی
برخی پرسشها سادهاند، اما پاسخ آنها دشوار است. یکی از این پرسشهای ساده، که این روزها از سوی برخی افراد و گروههای سیاسی مطرح میشود این است: «سیدحسن خمینی در انتخابات خبرگان شرکت میکند؟» این جمله استفهامی بیش از آنکه در انتظار پاسخی باشد، کارش ایجاد طوفان ذهنی در آرایش طیفهای سیاسی و مخاطب مستقیم آن است. و این پرسشِ بهظاهر ساده بیش از آنکه استفهامی باشد، ترغیبی است. برای همین کسی در انتظار پاسخ آن نیست. در اغلب رسانهها نقلقولهایی یافت میشود که از آمدن سیدحسن خمینی برای انتخابات خبرگان خبر میدهد. این خبرها یا نقلقولها برآنند تا نوه امام را ترغیب به تکلیف کنند. اما اینجا پرسش دیگری مطرح میشود: این احساسِ تکلیف، سویهای حزبی و جناحی دارد یا پروژهای سیاسی است؟ به بیان دیگر این تئوری «خِرد سیاسی» است که به سیاست نگاهی منفعتطلبانه دارد و هر کنش سیاسی را بر اساس سود و منطق مبادله میسنجد، یا در پی خلق سیاست، توسعه و دموکراسی است و یا هر دو. بیتردید لیبرالها در پاسخ به این پرسش، گزینه سوم را تأیید میکنند، چون هم دنیا دارد و هم آخرت. «خرد سیاسی» که بر مبنای مبادله-سود شکل میگیرد، ناگزیر منفعتِ دوطرفه را توجیه و تئوریزه میکند. و اینجاست که مفهوم «تکلیف» از پاشنه معنای خود خارج میشود تا در دستگاه «خرد سیاسی» بازتعریف شود. اما تکلیف بیش از آنکه با سازوکار «خرد سیاسی»، همان منطق مبادلهای و سود همسنخ باشد، از سنخ ازخودگذشتگی، ایثار و مقاومت برای خلق سیاست است. این شکاف در نوع نگاه به سیاستِ دو پروژه یا بهتر است بگوییم دو تفکر سیاسی مجزا است که با یکدیگر همداستان نمیشوند. «خرد سیاسی» میخواهد امر ممکن را به سمت امر واقع سوق دهد؛ یعنی امکانِ موجود در شخصیت سیاسی سیدحسن خمینی را به واقعیت تبدیل کند و آن را تجسد و تعین بخشد. در اینجا از «معنا» خبری نیست. ایده تازهای از سیدحسن خمینی و بهتبع آن ایدهای از سیاست خلق نمیشود، بلکه او وارد دستگاه گفتمانی میشود که سازوکارش از پیش تعیین شده و قوام یافته است، پس ناگزیر با این سازوکار گفتمانی هم پیوند میخورد. اگر اینگونه است پس سود آن کجاست؟ از نگاه «خرد سیاسی»، سود صرفاً در نفسِ آمدن است. در ایجاد موج سیاسی تازه در گفتمان رایج، به امید ایجاد فضایی برای تحول. آخر «خرد سیاسی» هر احتمال کوچکی را برای تغییر یا بهبود از دست نمیدهد و درصدد است تا امر ممکنی را واقعیت ببخشد. این تفکر، سیاست را واقعیتیابی امکانهای موجود میداند. سادهتر اینکه این دستگاه گفتاری چنین القا میکند که اگر کسی، مثلاً نویسنده نیست، برای آن است که امکانش فراهم نشده و اگر کتاب بخواند و به کارگاههای آموزش داستاننویسی برود، نویسندهبودنش واقعیت پیدا میکند. این طرز نگاه «توان» و خلاقیت را نادیده میگیرد. اما سوژه سیاسی، حتی اگر کار سیاسی نکند، سیاستمدار است، بالقوه سیاسی است و توانِ خلق سیاست دارد. سیدحسن خمینی اینگونه است. امر ممکنی نیست که باید واقعیت پیدا کند. او در حقیقت بالقوهای است که میتواند فعلیت یابد. اگر سیدحسن خمینی در انتخابات آتی مجلس خبرگان حضور پیدا نکند، بالقوهگیاش را از دست نمیدهد. پس نباید بالقوهای را که میتواند فعلیت پیدا کند و سیاستی را خلق و دگرگونه کند، به امر ممکن و امر واقع تخفیف و تقلیل داد.
شاید از منظر «خرد سیاسی» این موضع، نوعی عافیتاندیشی تلقی شود، یا سر باز زدن از نوعی عملگرایی که نوعِ ستایشبرانگیز آن در هاشمیرفسنجانی دیده میشود. اما نباید فراموش کرد که عملگرایی هاشمی از جنس «خرد سیاسی» بوده است و ازاینروست که او محبوب احزاب و گروههای سیاسی است، آنها میدانند هاشمی قاعده این شیوه از سیاستورزی را میداند.
هاشمی میداند گروههای سیاسی چرا به او نزدیک یا از او دور میشوند. او در شرایط مقتضی به دوستی کسانی که روزگاری دشمنش بودهاند دست رد نمیزند و از دوریجستن یاران دیروزش نیز خشمگین نمیشود. با مخالفانش ملاقات و مصافحه میکند، اما این ملاقات و مصافحه درصورتیکه پشت آن توافقی نباشد، معنایی جز صلهرحم ندارد. هاشمیرفسنجانی خود مبدع این دستگاه گفتاری است، از اینرو سیاستورزی در آن برایش بدیهی و جزء لاینفک زندگی سیاسیاش است. او استادِ واقعیتبخشی به امکانهای سیاسی موجود در این نظام گفتاری است.
اینجا است که انتخاب سیدحسن خمینی برای شرکت در انتخابات خبرگان معنا پیدا میکند. او با این انتخاب؛ آری یا نهگویی، آینده سیاسی خود را رقم میزند. مهم این است که شخصیت سیاسی آدمهایی را که از قوه به فعل درخواهند آمد، آریگفتن به امکان موجود نمیسازد، اين جمله کلیدی «ترجیح میدهم که نه» است که به شخصیت سیاسی شکل خواهد بخشد.
***************************************