روزنامه کیهان **
پسران عوضی آمریکا ! / محمد صرفی
فرانکلین روزولت، سی و دومین رئیسجمهور آمریکا بیش از 70 سال پیش جمله مشهوری درباره دیکتاتور نیکاراگوئه آناستازیا سوموزا دارد؛ شاید او پسری عوضی باشد اما این عوضی مال خودمان است! ردپای این طرز تفکر در سیاست سایر روسایجمهور آمریکا نیز قابل جستجو است و میتوان گفت چنین برداشتی تاکنون نیز ادامه یافته است. کافی است نگاهی به رفتار و سیاست کاخ سفید طی دو دهه اخیر بیندازید. دیکتاتورها، جانیان و تروریستها تا جایی که در خدمت اهداف آمریکا عمل کنند، نه تنها نباید سرزنش شوند و با آنها مبارزه کرد بلکه باید مورد حمایت نیز قرار بگیرند. اسامه بن لادن وقتی در افغانستان علیه شوروی سابق میجنگید، از حمایتهای مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی آمریکا برخوردار بود. صدام دیکتاتور عراق نیز تا وقتی با انقلاب اسلامی ایران در جنگ بود، وضعیتی مشابه داشت.
برخی حکام کشورهای حوزه خلیج فارس نیز در این فهرست قرار میگیرند. رژیمهایی که با مردمسالاری، حقوق بشر و موضوعاتی از این دست بطور کامل بیگانه هستند اما از حمایت تام و تمام آمریکا برخوردارند. کم اطلاعترین افراد در جهان نیز امروزه میدانند که رژیم آل سعود به مدد دلارهای نفتی با گسترش تفکر منحرف سلفیگری و وهابیت، تبدیل به زایشگاه تروریسم در منطقه و جهان شده است. اما آمریکا بطور مضحکی قانون «محدودیت سفر بدون ویزا» را با ادعای افزایش ضریب امنیت شهروندان خود تصویب میکند تا کسانی که طی 5 سال گذشته به ایران، سوریه، عراق و سودان سفر کردهاند نتوانند به راحتی وارد خاک آمریکا شوند. گذشته از سودان که امروزه به جیرهخوار آلسعود و پادوی آمریکا تبدیل شده است، باید پرسید تاکنون کدام تروریستی از ایران به آمریکا رفته است؟! حتی اگر روایت رسمی سیا را نیز درباره 11 سپتامبر بپذیریم، شایستهتر بود ایران در این لیست میگنجید یا عربستان سعودی؟ در ماجرای تروریستی اخیر در سن برناردیو کالیفرنیا، مهاجمان از ایران آمده بودند یا عربستان؟
درباره سوریه و عراق نیز باید گفت تروریستهایی که در این کشور شیعه و سنی و مسیحی و... را سلاخی میکنند از کجا میآیند؟ چه کسی آنها را پشتیبانی و حمایت میکند؟ عربستان، قطر و ترکیه در کجای این معادله هستند؟ عربستان 9 ماه است که مردم مظلوم و بیپناه یمن را بمباران میکند و اندک پیروزی نیز به دست نیاورده است. اما نه تنها سرزنش و مواخذه نمیشود اما حمایت سیاسی و رسانهای نیز میشود، انواع و اقسام تسلیحات مدرن را از آمریکا دریافت میکند. چرا؟ چون آل سعود پسر عوضی خودشان است!
همانطور که داعش پسر عوضی آمریکاییهاست. هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود مینویسد: «ما در جنگ عراق، سوریه و لیبی شرکت کردیم و همه چیز خوب بود اما به یکباره انقلاب سیام ژوئن در مصر علیه دولت اخوانالمسلمین روی داد و همه چیز در مدت 72 ساعت تغییر کرد. ما با اخوانالمسلمین در مصر توافق کرده بودیم دولت اسلامی (نام دیگر داعش) در سینا تشکیل شود. قرار بود بخشی از سینا به حماس و بخش دیگر آن به اسرائیل واگذار شود و حلایب و شلاتین به سودان ملحق شود و دولت مصر مرزهای با لیبی را در منطقه السلوم باز کند. قرار بود ما در روز پنجم ماه ژوئیه سال 2013 در نشستی با دوستان اروپایی خود دولت اسلامی را به رسمیت بشناسیم. من به 112 کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی از دوستان را درباره به رسمیت شناختن دولت اسلامی بلافاصله پس از تشکیل آن، توضیح دهم. اما به یکباره همه چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت.»
آمریکاییها در موضوع سوریه، ایران و روسیه را به دلیل مبارزه با تروریستها سرزنش میکنند و البته حق هم دارند چرا که تهران، مسکو و دمشق در حال نابودی سرمایههای آمریکا هستند. بیش از یک سال و نیم از تشکیل ائتلاف پوشالی ضدداعش به رهبری آمریکا میگذرد. اما در عمل چه اتفاقی افتاده است؟ شکستهای داعش و دیگر گروههای تروریستی در عراق و سوریه حاصل اقدامات این ائتلاف دروغین بوده است یا ائتلاف ایران، روسیه، عراق و سوریه؟ در رسانههای دیکتاتور خود میگویند چرا به گروههای میانهرو حمله میکنید! کدام گروه میانهرو؟ همانهایی که سینه جنازهها را میشکافند و قلب آنان را با افتخار مقابل دوربین به دندان میکشند! از نظر آمریکا و متحدانش اینها تروریست نیستند؟ گروههای میانهرویی هستند که باید به ژنو و وین دعوت شوند و درباره آینده سوریه نظر بدهند و البته بشار اسد در این معادله جایی ندارد چرا که حاضر نیست زیر بلیت آمریکا باشد.
اتفاق هولناکی که روز گذشته در غرب آفریقا نیز رخ داد بیرون از این دایره نیست. ارتش نیجریه به شیعیان این کشور حمله کرد و صدها تن شهید و مجروح شدند. به چه جرمی؟ چون دو هفته پیش 180 کیلومتر را به عشق امام حسین(ع) پیادهروی کرده بودند و در این مسیر علاوه بر پرچمهای «یا حسین(ع)»، تصاویر حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری را با خود حمل میکردند. همین برای کشتار آنان کافی است تا رسانههای غربی بیشرمانه تیتر بزنند؛ شیعیان نیجریه قصد ترور فرمانده ارتش را داشتهاند. آن هم با سنگ!
گروه تروریستی بوکوحرام چند سالی است که مردم نیجریه را اعم از مسیحی و مسلمان قتل عام میکند. آنها زاییده کدام تفکر هستند؟ بوکوحرام در زبان محلی نیجریه یعنی؛ تحصیل در مدارس امروزی ممنوع! از نظر آنها باید مدارس را تعطیل کرد و به جای آنها مدارس و مکتبهایی به راه انداخت شبیه آنچه چند دهه پیش عربستان در پاکستان تشکیل داد و از دل آن طالبان و القاعده زاییده شد. حال این تفکر را مقایسه کنید با تفکر شیعیان نیجریه. آنان مساجد خود را از اهل سنت جدا نکردهاند و آنان را برادران و خواهران ایمانی خود میدانند و در فعالیتهای اجتماعی خود و کمک به محرومان، میان شیعه و سنی تفاوتی قائل نمیشوند. اما باید تاوان بدهند چون دوستدار امام خمینی(ره) و امام خامنهای هستند و از نظر غرب و مزدورانش، این جرم کمی نیست.
آمریکاییها برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی ایران از هیچ جنایت و خیانتی دریغ نمیکنند و آنچه تاکنون نیز نکردهاند بدون شک نتوانستهاند که انجام دهند و اگر مجال و توانش را داشتند، لحظهای درنگ نمیکردند. شیعیان نیجریه، مردم مظلوم بحرین، یمن، سوریه و عراق تاوان بیداری خود را میدهند. حرکتی که بیش از نیم قرن پیش با قیام امام خمینی(ره) علیه آمریکا و دستنشانده داخلیاش آغاز شد و اینک به طوفانی غیرقابل مهار تبدیل شده است. آمریکاییها بهتر از هر کس دیگری میدانند منشأ اصلی سیلیهایی که در گوشه و کنار دنیا میخورند از کجاست. پس تعجبی ندارد از پستترین و روسیاهترین دیکتاتورها حمایت کنند و دل به مشتی غافل و مزدور داخلی ببندند تا بلکه به خیال خود مانع این سیل خروشان شوند.
***************************************
روزنامه قدس **
گلبدین حکمتیار و امپراتوری رو به افول حزب اسلامی/ محمدحسین جعفریان
هفته گذشته و در پی سالها سکوت و عدم اعلام مواضع شفاف، «گلبدین حکمتیار» طی بیانیهای خواستار صلح واقعی در افغانستان شده و از طریق نوار صوتی ضبط شدهای، شرایطی را به عنوان شروط رسیدن به این صلح و شراکت حزب خود در آن برای دولت حاکم اعلام کرد.
مهمترین خواستهها و محور شرایط درخواست شده «خروج تمام نیروهای خارجی از افغانستان و برگزاری انتخاباتی جدید در سال 2016» است. درخواستهایی که همه ناظران مسایل افغانستان پیشاپیش میدانند دولت فعلی حتی در صورت موافقت، توان عملی کردن آنها را ندارد. بیتردید سران حزب اسلامی و نیز شخص حکمتیار هم خود به این نکته واقف بودهاند. با این حساب، طرح چنین تقاضاهایی در این زمان از سوی حزب مزبور چه دلیل و معنایی دارد؟
با تمام این احوال به نظر نمیرسد که حزب مزبور حتی برای رسیدن به هدف واقعی خویش، یعنی صحه گذاشتن بر حیات حکمتیار و تداوم حضور او در رأس هرم رهبری حزب، توفیقی یافته باشد. شاید یک پیام صوتی- تصویری که در آن حکمتیار از وقایع روز سخن بگوید، چنانکه از طریق آن بتوان تاریخ ضبط تصاویر را معین ساخت، میتوانست تردیدهای موجود را برطرف سازد.
گلبدین حکمتیار و حزب او از جریانهای قدرتمند جهادی بودند. اما پس از سقوط دکتر نجیبالله، آنها نظیر دیگر احزاب و چه بسا بیشتر از آنها، وارد گردونه جنگهایی خونین با رقبای دیگر خود شدند. در روزگار ظهور طالبان، این حزب، مشی میانهای داشت و پس از آن مدتی به حاشیه رفت و دورهای نیز رسماً به ملاعمر و طالبان پیوست، اما این اتحاد دیری نپایید و فصل جدایی فرا رسید.
همزمان چهرههای مشهور وابسته به حکمتیار در بدنه دولت افغانستان پستهای مهمی گرفتند. این حزب حتی در انتخابات اعلام موضع کرده و نامزد معرفی کرد. اما حالا به نظر میرسد کم کم حزب اسلامی رو به افول نهاده و احتمالاً با مرگ حکمتیار عملاً پرونده آن هم بسته شود؛ اگر چه هنوز عموم کارشناسان مسایل افغانستان حزب اسلامی را تشکیلاتیترین حزب این کشور میدانند.
باید منتظر ماند و دید که اسلامآباد پس از ملاعمر، برای حکمتیار و حزب او چه سناریویی را تدارک دیده است.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
سابقه خوبی که باید حفظ شود
بسمالله الرحمن الرحیم
انضباط در سیاستهای مالی همواره یکی از امور مورد تاکید دولت یازدهم بوده و طی سالهای اخیر نیز این دولت تلاش کرده این انضباط را در بالاترین حد ممکن رعایت کند. یکی از بارزترین مصادیق رعایت انضباط مالی، تدوین و ارائه به موقع لایحه بودجه سالانه است. از آنجایی که لایحه بودجه در کشوری مانند ایران که هنوز بخشهای زیادی از اقتصاد آن وابسته به نفت و درآمدهای نفتی است، رویکردهای دولت را در حوزههای مختلف نشان میدهد، تدوین و تصویب نهایی این لایحه در زمان مقرر و تحت یک فرایند معقول، بسیار ضروری است.
در اقتصاد ایران حوزههای متعددی برای تعیین برنامهها و راهبردهای خود مانند مقدار سرمایهگذاری، تولید و حتی جذب و حذف نیروی انسانی و... چشم به لایحه بودجه پیشنهادی دولت و تصمیمات مجلس شورای اسلامی در مورد لایحه دارند چرا که با مشخص شدن مقولاتی مانند نرخ ارز در بودجه، اعتبارات عمرانی پیشبینی شده، نرخ معافیتهای مالیاتی و... بسیاری از جهت گیریهای اقتصاد و حدود و ثغور درآمدها و... را میتوان تعیین کرد. به همین خاطر نهایی شدن به موقع بودجه یکی از ضروریترین اقداماتی است که به انضباط مالی دولت و سایر حوزههای اقتصادی کمک بسیار شایانی خواهد کرد. از سوی دیگر، تاخیر در نهایی شدن بودجه میتواند زمینه بلاتکلیفی، عدم اطمینان و نهایتاً افزایش آسیبهای احتمالی در زمینه تصمیمگیری را در اقتصاد افزایش دهد.
در دولتهای نهم و دهم متاسفانه تاخیر در ارائه لایحه بودجههای سنواتی تبدیل به یک عادت ناپسند شده بود و این لوایح معمولاً با تاخیری بلند مدت به مجلس ارائه میشد تا جاییکه در برخی سالها، مجلس ناگزیر از تصویب چند دوازدهم بودجه شد.
با آغاز دولت یازدهم و تاکید شخص رئیس جمهوری برای انضباط مالی دولت، خوشبختانه رویه مضر تاخیر در ارائه لایحه بودجه متوقف و لوایح بودجه سالهای 93 و 94 در موعد مقرر به مجلس ارائه شد. این اتفاق کمک زیادی به نمایندگان کرد تا در زمان مناسب و بدون دغدغه به بررسی بودجه بپردازند و فعالان اقتصادی نیز برنامههای خود را با فراغ بال تدوین کردند. اما امسال در کمال تاسف شاهد تاخیر ارائه لایحه بودجه به مجلس شورای اسلامی هستیم. دولت که باید لایحه برنامه ششم توسعه و لایحه بودجه سال 95 را پیش از نیمه آذر ماه به مجلس ارائه میکرد تاکنون نتوانسته این کار را انجام دهد. اگرچه رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی نظر رئیس جمهوری برای ارائه همزمان این دو لایحه را علت این تاخیر عنوان نموده و بابت آن هم از مجلس عذرخواهی کرده است اما نمیتوان این همزمانی را توجیه مناسبی برای تاخیر در ارائه لایحه بودجه قلمداد کرد.
نکته نگران کنندهتر این است که درحال حاضر مشخص نیست مجلس چگونه میتواند به بررسی همزمان دو لایحه مهم بودجه و برنامه ششم بپردازد؟ آن هم در شرایطی که در اسفند ماه انتخابات مجلس برگزار خواهد شد و طبعاً بخش زیادی از انرژی و وقت نمایندگان مجلس صرف این انتخابات خواهد شد.
به نظر میرسد کم توجهی به این نکات، دولتمردان را دچار غفلت از ارائه بموقع لوایح برنامه ششم و بودجه سال 95 نموده و سابقه خوب دولت یازدهم در این زمینه را مخدوش کرده است. اینکه این کم توجهی به چه کسانی و یا چه بخشهائی از دولت مربوط میشود، موضوعی است که نه این مقاله درصدد مشخص کردن آنست و نه سودی به حال اصل ماجرا دارد. آنچه مهم است اینست که دولت یازدهم از رهگذر این تاخیر زیر سوال میرود کما اینکه بررسی همزمان لایحه بودجه کل کشور و برنامه ششم توسعه نیز کار مجلس را مشکل میکند. حق این بود که برنامه ششم قبل از بودجه سال 95 به مجلس ارائه میشد تا مجلس بعد از فراغت از بررسی و تصمیم گیری در مورد آن و با توجه به اقتضائات مندرج در آن، به بررسی لایحه بودجه 95 کل کشور میپرداخت.
در مورد نکاتی که به عنوان محورهای برنامه ششم طی روزهای گذشته انتشار یافته نکاتی وجود دارد که قابل تامل هستند، اما از آنجا که هنوز مسئولان دولتی حاضر نشدهاند درباره متن منتشر شده اظهارنظر رسمی کنند، طبعاً در این زمینه بعد از اعلام رسمی نظردولت میتوان به آن پرداخت.
***************************************
روزنامه خراسان**
دیپلمات ها را به یاری نفت بخوانید/مهدی حسن زاده
روند نزولی قیمت نفت مثل افزایش قیمت دلار در سال های گذشته شده است. زمانی که می پرسیدیم دلار چند است و به عنوان مثال پاسخ می دادند که الان 3100 تومان است و فردا که می پرسیدیم می گفتند که الان 3200 تومان شده است. قیمت نفت نیز طی یک سال اخیر به یک سوم کاهش یافته است و از محدوده 100 دلار به حدود 35 دلار رسیده است. درباره دلیل شکل گیری روند نزولی شدید قیمت نفت، تحلیل های متفاوتی مطرح شده است، اما می توان دو تحلیل به ظاهر متفاوت را در کنار یکدیگر برای فهم چرایی کاهش قیمت نفت در نظر گرفت و در نهایت در دو سطح برای مقابله با این روند و یا کاهش اثرات منفی آن تدبیر کرد.دو تحلیل عمده در باره کاهش قیمت نفت وجود دارد. تحلیل نخست مبتنی بر نگاه سیاسی و تلاش برخی کشورهای عمده صادرکننده نفت از جمله عربستان برای افزایش تولید با هدف ضربه زدن به دیگر کشورهای نفتی از جمله ایران و روسیه است. براساس این تحلیل عربستان به پشتوانه برخورداری از ذخایر ارزی افسانه ای 700 تا 800 میلیارد دلاری و به پشت گرمی تولید روزانه بیش از 10 میلیون بشکه نفت که معادل یک سوم تولید اوپک و یک نهم تولید جهانی نفت است، تصمیم گرفته است تا با افزایش تولید و دادن تخفیف های غیرمعمول به مشتریان، جنگ قیمتی در بازار راه بیندازد تا سایر فروشندگان نفت برای از دست ندادن سهم بازار وارد رقابت در تخفیف قیمتی شوند و روند کاهش قیمت نفت را سرعت دهند. در این میان حتی آمریکا که خود تولید کننده عمده نفت است و بخش عمده تولیدش متکی به نفت شیل می باشد، نیز زیان کاهش قیمت نفت را به این دلیل متحمل شده است، که این زیان از جیب بخش خصوصی که متولی تولید نفت در آمریکاست هزینه می شود و منفعتش برای دولت آمریکا و سایر صنایع آمریکا و جهان است که می توانند از نفت ارزان قیمت برای تولیدات خود بهره ببرند.تحلیل دوم مبتنی بر تحولات اقتصادی بازار جهانی نفت است. حدود 4 سال تثبیت قیمت نفت در محدوده 100 دلار طی سال های 2010 تا 2014 موجب شد تولید نفت رونق زیادی یابد و پروژه های نفتی از نفت شیل گرفته تا استخراج از میادین نفتی در آب های عمیق که پیش از آن چندان اقتصادی و به صرفه نبود، با قیمت های بالای نفت به صرفه و اقتصادی شود، به گونه ای که تولید و در نتیجه عرضه نفت از 87 میلیون بشکه در اواسط 2011 به حدود 93 میلیون بشکه در اواخر 2014 رسید. این روند سریع رشد تولید نفت در شرایطی بود که روند رشد اقتصاد جهانی، که طی این سال ها حدود 3 درصد بود، به اندازه رشد تولید و عرضه نفت نبود و در نتیجه عرضه از تقاضا پیش افتاد و قیمت را در سرازیری سقوط قرار داد.واقعیات بازار جهانی نفت اگرچه تحلیل دوم را تایید می کند، اما دو اقدام عمده عربستان در تلاش برای کاهش قیمت نفت را نباید از نظر دور داشت. نخست، تخفیف های قیمتی عربستان که موجب شکستن قیمت ها در بازار شد و دوم، جلوگیری از کاهش تولید نفت اوپک (تصمیم گیری در اوپک فقط در صورت اجماع اعضا صورت می گیرد، یعنی اگر حتی یکی از 12 عضو اوپک با پیشنهاد کاهش تولید نفت مخالفت کند، این پیشنهاد قابل رای گیری و مصوب شدن نیست). به این ترتیب باید گفت که عربستان با استفاده از زمینه مساعد ایجاد شده در بازار جهانی نفت، روند کاهش قیمت نفت را به گونه ای مدیریت کرد تا سایر کشورهای نفتی از جمله رقبای نفتی اش که ذخایر ارزی به مراتب کمتری نسبت به عربستان برای روز مبادا دارند، دچار زیان بیشتری شوند.در چنین شرایطی توجه به دو نکته اساسی است: طی سال های اخیر از جمله دو سال و نیم فعالیت دولت یازدهم، اولویت نخست دیپلماسی به حق، رفع تحریم ها و پایان دادن به پرونده سازی طرف مقابل علیه برنامه هسته ای کشورمان بود ولی باید دقت کرد که تلاش دشمنان جمهوری اسلامی ایران (البته با بهره گیری از واقعیت های اقتصادی) چگونه موجب کاهش قیمت نفت شد، به گونه ای که با فرض 2 برابر شدن صادرات نفت ایران در دوران پساتحریم، به دلیل کاهش قیمت نفت به یک سوم، خالص درآمد نفتی کشورمان، در دوران پساتحریم نسبت به دوران تحریم کمتر خواهد بود (به ویژه این که پیش بینی ها نشان می دهد که قیمت های کنونی نفت ممکن است طی یک تا دو سال دیگر در همین سطح باقی بماند). درس بزرگ این اتفاق این است که اثرات وابستگی شدید به درآمدهای نفتی، کمتر از تحریم نیست و نباید به صرف رفع تحریم ها دلخوش به رونق اقتصادی باشیم. لذا تلاش برای کاهش وابستگی به نفت در دوران پساتحریم نیز باید با جدیت دنبال شود.اما نکته دوم توجه به تقویت دیپلماسی نفتی کشور برای مقابله با توطئه هایی نظیر کاهش قیمت نفت است. وزارت نفت به درستی اولویت خود را در ماه های اخیر بعد از جدی تر شدن اجرای برجام و رفع تحریم ها، افزایش صادرات نفت و بازپس گیری سهم بازار تعریف کرده است. اگرچه این اولویت بندی درست است و هر کشور صادر کننده نفت، بازارهای صادراتی خود را به مثابه خط قرمز می داند، اما غفلت از تلاش های سیاسی و رایزنی های پشت پرده ای که قیمت نفت را به چنین حضیضی کشانده است، نشان می دهد که ضرورت دارد دیپلماسی نفتی گوشه چشمی هم به کاهش قیمت نفت نشان دهد. چنان که روز گذشته معاون اول رئیس جمهور نیز این درخواست را مطرح کرد و از ظریف، وزیر خارجه و زنگنه وزیر نفت درخواست کرد تا اقدامات سیاسی و رایزنی های دیپلماتیک برای کاهش قیمت نفت را در پیش بگیرند.در این میان اگرچه وزیر نفت با ارسال دو نامه متوالی به دبیرخانه اوپک و انجام برخی مصاحبه ها، پیشنهاد داد تا نظام سهمیه بندی برای نظارت بر اضافه تولید اعضا، در اوپک مجدد احیا شود، اما اجلاس اخیر اوپک نشان داد که فشارهای سیاسی ایران و سایر اعضای زیان دیده از کاهش قیمت نفت، عربستان را به عقب نشینی وادار نکرده است، لذا ضروری است ضمن تقویت دیپلماسی نفتی و بهره گیری از توان دستگاه اصلی دیپلماسی کشور یعنی وزارت خارجه و بهره گیری از تعاملات سیاسی مثبت بین جمهوری اسلامی ایران و قدرت های نفتی از جمله روسیه و عراق، تلاش های سیاسی مضاعفی برای خروج بازار نفت از بحران کاهش قیمت شود.
***************************************
روزنامه ایران**
آشکار و نهان طرح ضد ایرانی کنگره/ علی بیگدلی
نمایندگان مجلس امریکا در شرایطی که رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری این کشور بتدریج وارد مراحل جدی تعیین کاندیداهای نهایی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه میشود، طرحی را به تصویب رساندهاند که در صورت تبدیل شدن به قانون، برای شهروندانی از کشورهای برخوردار از «معافیت از روادید» که به چهار کشور ایران، سوریه، عراق و سودان سفر کنند، محدودیتهای تازهای وضع میکند. این طرح که با در نظر گرفتن فضای عمومی داخلی امریکا احتمال تبدیل شدن آن به قانون، امری دور از ذهن نیست، از چند منظر قابل بررسی است؛
- طرحی که از سوی طیف تندروی مجلس نمایندگان امریکا مطرح شده و به طور غیر مستقیم ایران را هدف سیاستهای تند خود قرار میدهد در شرایط اوجگیری رقابتهای انتخاباتی در دستور کار جمهوریخواهان قرار گرفته است. حال آنکه کاندیداهایی چون «دونالد ترامپ» به نمایندگی از حزب جمهوریخواه در صدد به نقد کشیدن سیاستهای حزب دموکرات بویژه در خصوص مذاکرات هستهای با ایران و دستیابی به توافق هستند تا به نوعی به افکار عمومی امریکا القا کنند که اوباما از اصول سیاست خارجی امریکا دربرابر ایران عقب نشینی کرده است.
- توافق هستهای که به نوعی کنار آمدن امریکا با روند صلحآمیز برنامههای هستهای ایران بود، جریانهای تندرو و لابیهای یهودی داخلی امریکا را علی رغم تلاشهای چندین ساله برای مخدوش کردن چهره بینالمللی ایران و منزوی ساختن آن، دچار خشم و سرخوردگی کرد. طراحی و پیگیری طرحهایی نظیر طرح اخیر کنگره که به نوعی شهروندان ایرانی امریکا را با محدودیت سفر به امریکا مواجه میکند در ادامه تلاشهای ناکام لابیهای یهودی برای فضاسازی علیه ایران و در نتیجه به شکست کشاندن توافق هستهای ایران است. حال آنکه تندروهای جمهوریخواه برای پیگیری اهداف انتخاباتی خود مواضعی هماهنگ با مطالبات این لابیهای ضد ایرانی در پیش میگیرند.
- یکی از اهداف تندروهای امریکا از اقدامات ضد ایرانی، تأثیر گذاری بر روند اجرای برجام است که قطعاً با ناکامی مواجه خواهند شد زیرامقامات ایران و امریکا رسماً اعلام کردهاند که هیچ عاملی به غیر از موضوع هستهای؛ از جمله مسأله ادعاهای حقوق بشری علیه ایران، در اجرایی شدن برجام تأثیرگذار نخواهد بود. اگرچه تندروهای کنگره اعلام کردهاند که بعد از موضوع هسته ای، تصویب قطعنامه هایی با هدف تحریم ایران به بهانه موضوعاتی چون حقوق بشر، ادعای مداخله ایران در امور داخلی کشورهای منطقه و همچنین طراحی موشکهای بالستیک را در دستور کار خود دارند، با وجود این ایران، دولت امریکا را مسئول اجرای قوانین و مقرراتی میداند که بر سر آن با این کشور به توافق رسیده است.
- جریانهای افراطی امریکا در حالی تلاش میکنند تا همچنان علیه ایران فضاسازی کنند که کشورهای اروپا در حال فاصله گرفتن از سیاستهای عمومی امریکا هستند بویژه فرانسه و در گام بعدی آلمان معتقدند، سیاستهای عمومی امریکا باعث شده در اتحادیه اروپا بحران به وجود آید. سیاست این دسته از کشورهای اروپایی در خصوص نحوه مقابله با جریانهای تروریستی و همچنین نقش ایران در این مبارزه دستخوش تغییر شده است و از این منظر کشورهای اروپایی دیگر به روال گذشته با تلاشهای امریکا برای مخدوش کردن جایگاه و نقش منطقهای ایران همراهی نمیکنند. بویژه آنکه این کشورها بعد از رخدادهای تررویستی اروپا بیشتر روی نقش ایران حساب میکنند.
- وجه دیگر طرح ضد ایرانی کنگره - فارغ از نگاه اخلاقی و سیاسی- به اختلاف های تاریخی متقابل ایرانیها و امریکاییها نسبت به یکدیگر باز میگردد که همواره با نوعی بدبینی نیز آمیخته بوده است. نگاهی که حتی گذر زمان و حل و فصل چالش هایی نظیر موضوع هستهای هم نمیتواند بسرعت آن را تغییر داده و فضا را مهیای تعامل دوجانبه دو طرف نماید.
به هر رو؛ تهران نمیتواند در برابر این تلاشهای ضد ایرانی کنگره واکنش فوری نشان دهد مگر آنکه پس از بررسیهای کارشناسی و لازم اثبات شود که چنین اقداماتی در مغایرت با اصول توافق شده در چارچوب برجام میان ایران و کشورهای گروه 1+5 باشد که در این صورت برخورد قاطع مقامات کشورمان را می طلبد.
***************************************
روزنامه جام جم **
پنج ضلعی هجوم به معمای شاه/ دکتر جواد منصوری
درباره دلایل هجمه و نگاه برخی افراد و منتقدان به سریال معمای شاه، پنج مورد وجود دارد؛ اول اینکه ساخت سریالهای تاریخی طبعا زحمات، هزینه و زمان خیلی زیادی را طلب میکند لذا صدا و سیما برای ساخت چنین مجموعههایی بهدرستی صرف وقت و هزینه میکند. دوم این که در مورد مسائل معاصر اختلاف نظرها نسبتا زیاد است و هرکس خودش را صاحب نظر میداند. سریال مختارنامه ساخته میشود اما میزان اظهار نظرها خیلی کمتر از سریالهایی است که مربوط به مسائل معاصر میشود؛ زیرا در مورد مسائل با فاصله زمانی دور، افراد زیاد به خودشان جرأت اظهار نظر نمیدهند.
سوم این که برخی انتظار دارند یک مقدار مسائل سریال، سریعتر بگذرد و روی برخی مسائل کماهمیت معطل نشوند. درست است که در سریال معمای شاه از برخی مسائل مهمتر به سرعت رد شدند. مثلا در مورد قضیه اشغال ایران آنچنان که باید و شاید مساله پر رنگ نشد و آثار، خسارتها و جنایتهایی که به تبع این اشغال به وجود آمد باید به تصویر کشیده میشد تا مردم بیشتر با چهره استعمار آشنا شوند. برعکس، روی انتقال سلطنت خیلی مانور داده شد، که این امر بستر به وجود آمدن انتقادات را از سوی کارشناسان فراهم میکند.
چهارم اینکه معمولا در چنین سریالهایی قسمتهای آخر، بهتر از قسمتهای اول است. این مساله را رسانه ملی باید به طریقی به مخاطب و منتقدان منتقل کند که مثلا 20 قسمت از سریال پخش بشود بعد ارزیابی و نقد صورت گیرد. حتی من هم الان با احتیاط با شما صحبت میکنم زیرا تاکنون شش قسمت از سریال معمای شاه پخش شده و نمیتوان نقد درستی از آن داشت و آنهایی که الان نقد میکنند بیشتر آب به آسیاب رسانههای بیگانه میریزند.
پنجم این که یک سری رقابتهای سیاسی در جامعه ما وجود دارد، ما باید ظرفیت تحمل خود را بالا ببریم. حتی کارهای بی عیب و نقص هم برای خودش مخالفانی دارد. شاید اگر این سریال را یگ گروه از یک جریان سیاسی دیگری ساخته بودند خیلیها دیگر انتقاد نمیکردند؛ لذا باید شکل و محتوای تاریخی سریال را از تفاسیر و نگاه سیاسی و جناحی دور کرد.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
حالا یقین کردیم!/مهدی محمدی
آقای دکتر ظریف روز جمعه آن دسته از منتقدان را که عقیده داشتهاند موضوع PMD (ابعاد احتمالی نظامی) نه تنها بسته نشده بلکه با گزارش جدید آمانو و قطعنامهای که روز سهشنبه تصویب خواهد شد، به فاز جدید و (نسبت به گذشته) خطرناکتری منتقل میشود، کثیرالشک خوانده و از آنها خواسته است به حکم قاعده فقهی به شک خود اعتنا نکنند. من پس از خواندن این جملات از قول آقای ظریف همه تلاش خود را کردم که به شکهای گذشته خویش شک کنم. آقای ظریف راست میگوید. روند فعالیت ایشان و دوستانشان و محصولات آن (برجام، قطعنامه 2231، ارزیابی نهایی آمانو و قطعنامه شورای حکام) چنان شکبرانگیز بوده که منتقدان به ناچار گرفتار معضل شک کثیر شدهاند. در واقع هیچ نقطه کاملا روشن و سرراستی در این کارنامه مبسوط وجود ندارد که بتوان بیشک و شبهه از کنار آن گذشت. از این حیث، منتقدان دائما گرفتار شکهای پیدرپی و گاه بسیار عمیق بوده و از آن خلاصی نداشتهاند. بنابراین منصفانه است اگر آقای ظریف توقع داشته باشد این منتقدان یک بار هم در کارنامه خویش بنگرند و ببینند شکهای پیدرپی آنها روا بوده است یا نه و اگر نتیجه این بازاندیشی این بود که بیجهت به این دیپلماسی و کارنامه آن مشکوک بودهاند، این شک واپسین درباره PMD را هم کنار گذاشته و مطمئن باشند آقای ظریف و دوستانشان کار خویش را به درستی به سرانجام رساندهاند.
من در این یکی ـ دو روز سعی کردم برای یک بار هم که شده با منتقدان، منتقدانه برخورد کرده و از خویش بپرسم از آن شکهای کثیر پیشین، به راستی کدام روا و کدام ناروا بوده است؟ این روندی است که عموما طی نمیشود. ما عموما عادت کردهایم گذشته خویش را ارزیابی نکنیم و اساسا به خیالبافی درباره آینده دلخوشتریم تا کاوش در گذشته و پرسیدن سوالهای سخت، مخصوصا اگر آن گذشته کارنامه خودمان باشد. نتیجه این بازاندیشی اما تا آنجا که به آقای ظریف و دوستانشان مربوط است، چندان خوشایند از کار درنیامده است. نتیجه در یک جمله این است: حالا دیگر شک نداریم، یقین کردهایم! به طور بسیار خلاصه، حاصل این بازاندیشی این بود که نه تنها شکهای گذشته روا بوده و در طول زمان دائما و با شواهد متنوع، تقویت شده، بلکه مرور تردیدهای پیشین آدمی را با این پرسش دشوار مواجه میکند که روندی چنین پرمساله، اساسا چگونه طی شده و به فرجام رسیده است و آخر کار هم آنچه باقی میماند تاسفی است از اینکه چرا بیشتر شک نکردیم، دقیقتر سخن نگفتیم و صریحتر به چالش نپرداختیم.
اجازه بدهید چند مورد شاخص را با هم مرور کنیم.
ما شک داشتیم که اساسا از دل مذاکراتی که براساس تئوری اعتمادسازی بنا شده، چیزی به نام حق غنیسازی بیرون بیاید. دیدیم که نتیجه همینطور شد و ماحصل 2 سال مذاکره آشکار و نهان، انکار حق غنیسازی ایران، استثنا شدن ایران از NPT و پذیرش یک برنامه از 6 جهت محدود هستهای بود که اساسا جانشین حق انکارناپذیر ایران در توسعه بدون محدودیت برنامه صلحآمیز هستهای شده است.
ما شک داشتیم که از دل چنین مذاکراتی لغو تحریم بیرون بیاید. بدبختانه نتیجه این شک را هم تایید کرد. نه تنها چیزی به نام لغو تحریم در توافقات آقای دکتر ظریف و دوستانشان با طرف غربی وجود ندارد، بلکه در این مذاکرات برای برخی حوزههای تحریم ایران نوعی مصونیت ایجاد شد و آمریکاییها مجوز پیدا کردند آن تحریمها را هر چه میخواهند تشدید کنند بیآنکه لطمهای به توافقاتشان با ایران بخورد. به راستی اگر نبود شروط حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی که هر نوع تحریم و حتی تهدید به تحریم را به معنای نقض برجام اعلام کردهاند، آیا خروجی برجام چیزی غیر از «ایران تحریم شده غیرهستهای» میبود؟
ما از ابتدا شک داشتیم که موضوع مذاکرات اساسا مساله هستهای باشد. از روز نخست منتقدان کثیرالشک باور داشتند باید به نیات برخی طرفهای درگیر در این مذاکرات شک کرد و موضوع احتمالا بیش از آنکه محدود کردن برنامه هستهای ایران باشد، به تقویت یک جریان سیاسی خاص در ایران مربوط است.
ما همچنان با شک خویش دست به گریبان بودیم که آقای ظریف در نشست شورای روابط خارجی آمریکا سفره دلش را باز کرد و به آمریکاییها گفت اگر با ایران توافق نکنند، غربگرایان انتخابات مجلس را خواهند باخت. دیری نپایید که جان کری در نشست استماع کنگره همه ملاحظهکاریها را کنار گذاشت و گفت دولت روحانی برای انتخابات به این توافق نیاز دارد. همین حالا هم ما مایلیم همچنان در شک و تردید بمانیم اما شوربختانه دوستان آمریکایی آقای ظریف دست بردار نیستند و پیدرپی میگویند باید روز اجرای توافق زمانی باشد که دولت روحانی بتواند از نمد تعلیق تحریمها، کلاهی برای انتخابات بسازد.
ما شک داشتیم توافق هستهای چیزی از تهدیدها علیه ایران کم کند. حالا آمریکاییها میگویند زیرساختی برای مهار ایران در حوزههای منازعه راهبردی به دست آوردهاند که فکرش را هم نمیکردند.
ما شک داشتیم در مذاکراتی که هدف، روش و محتوای آن را آمریکا تعیین کرده بشود امتیاز مهمی از غرب گرفت، حالا نزدیکان کاخ سفید میگویند امتیازهایی که در نهایت در برجام آمده حتی از امتیازهایی که اوایل دولت روحانی در نامه محرمانه کری به ظریف پیشنهاد شده بود هم چندینبار کمتر است!
ما شک داشتیم این مذاکرات حتی بتواند اندک احترامی به ایران و ایرانیان اعطا کند و از رفتارهای تحقیرآمیز آمریکا علیه ایران بکاهد. نتیجه این شده است که دولت آمریکا نه فقط به یار غار آقای روحانی برای نمایندگی ایران در نیویورک ویزا نداد و نه فقط دولت سعودی وزرای دولت روحانی را که هدفشان تعیین تکلیف صدها جنازه بود به حضور نپذیرفت، بلکه اکنون کاخ سفید با خوشحالی میگوید در حال تدوین قانونی است که ورود کسانی را که حتی یک بار به ایران سفر کرده باشند به آمریکا ممنوع یا بسیار دشوار میکند. بازگشت احترام پیشکش، از صدقه سر دولت تدبیر و دوستی ورزیدن با آمریکا، پاسپورتهای ایرانیان را غیرقانونی و باطله اعلام نکنند، شانس آوردهایم!
ما همچنین شک داشتیم که یوکیا آمانو دست از گزافهگویی علیه ایران و خوشخدمتی به سرویسهای اطلاعاتی غربی بردارد. حالا آمانو نه تنها اجازه بازگشت به PMD تحت عناوین دیگر را دارد، بلکه این امکان را پیدا کرده است که ایران را به جرم ناکرده محکوم نیز بکند و در تهران به جای غریو اعتراض، بانگ سوت و کف بشنود.
ما شک داشتیم توافق با آمریکا درباره برجام، حتی اندکی به بهبود رفتار منطقهای آمریکا و کاسته شدن از شدت خصومت آن با ملت ایران و حمایتش از تروریسم کمک کند. آقای ظریف و دوستانشان البته میگفتند مطمئن هستند برجام محصول یک تغییر استراتژی در آمریکا درباره ایران است و بنابراین قطعا به تغییر رفتار منطقهای آن خواهد انجامید. حالا چندان دشوار نیست دیدن اینکه آمریکاییها تنها اقدامی که در راستای دوستی با ایران کردهاند، متهم کردن ایران به دست داشتن در حملات پاریس است و همچنین تلاش برای تبدیل ترکیه به یک عربستان سعودی دیگر علیه ایران.
من میتوانم این فهرست را صفحهها طویلتر از اینکه هست کنم. ما شک داشتیم که بشود به آمریکا اعتماد کرد. ما شک داشتیم که مسیر حل مشکلات ملت ایران از بده بستان با دشمنانش بگذرد. ما شک داشتیم که وعدههای پساتوافقی چندان محتوایی داشته باشد. ما شک داشتیم که آمریکاییها اساسا با مفهومی به نام قول و قرار آشنایی داشته باشند و مهمتر از همه اینها شک داشتیم که آقای دکتر ظریف درک درستی از اینکه کجا باید شک کرد و کجا اعتماد، داشته باشد.
مذاکرات هستهای به ما میگوید به همه شکهای ریز و جزئی خود اعتنا کنیم؛ بالاتر از این، به ما میآموزد حتی وقتی ظاهرا همه چیز مرتب است، چیزهای مهمتری برای شک و تردید وجود دارد بویژه اگر طرفتان از یک سو آمریکا باشد و از سوی دیگر کسانی که آمریکا را دوست دارند.
نوشتهاند بیل هیکاک، ششلولبندی در غرب آمریکای قرن نوزدهم، 30 ـ 20 نفر را با تیر زده بود و وقتی از او میپرسیدند این چه کاری است که کرده، قسم میخورد فقط برای دفاع از خود ناچار شده آن آدمها را بکشد. سوالی که آن زمان برای اهالی آن منطقه پیش آمده بود، این بود: فرض کنیم هیکاک راست میگوید ولی اساسا چرا باید لازم باشد کسی این همه از خود دفاع کند؟! حالا حکایت آقای ظریف است. به جای اینکه به منتقدان گیرهای روانشناختی بدهد، شاید بهتر باشد یک بار از خودش بپرسد اساسا چرا این همه به من شک میکنند؟!
دوران شک گذشته است آقای ظریف، اکنون یقین کردهایم!
***************************************