(فصلنامه سياست خارجي - بهار 1382 - شماره 1 - صفحه 239)
سياست خارجي: چارچوب كلي
دولتها از قديمالايام با يكديگر روابط
گوناگوني از نوع سياسي، اقتصادي و فرهنگي داشتهاند. امروزه شبكه روابط بينالمللي
بسيار پيچيده شده است. اينگونه روابط مشتمل است بر اعزام و پذيرش نمايندگان سياسي و
كنسولي، عقد موافقتنامههاي تجاري و گمركي، واگذاري و تملك سرزمين، دريافت و
پرداخت وام، مبادله استاد و دانشجو، تجارت گندم و ذرت و فيلم سينمايي. ولي سياست
خارجي را بايد از اين انبوه روابط تميز داد. در حالي كه روابط بينالملل شامل
روابط بين حكومتها، گروهها و افراد مختلف ميگردد سياست خارجي فقط آن دسته از
روابط را در برميگيرد كه ابتكار آن با حكومتها بوده و از طرف آنان تصدي شده باشد
و براي مثال امنيت يكي از هدفهاي مهم سياست خارجي هر كشور است كه براي حصول آن
طرحهاي دفاعي، گسترش و تقويت نيروهاي نظامي وضع ميگردد. اصولاً سياست به عنوان
مشي سياسي محسوب ميشود كه از تلفيق دانش علمي نسبت به محيط با انگيزههاي مادي،
اعتقادي، معنوي، شناخت علمي و فلسفي و همچنين مهارت اجرا حاصل ميآيد. در مورد
مفهوم خارجي در عنوان سياست خارجي ذكر اين نكته لازم است كه پيام سياست خارجي با
روابط خارجي جداست.
روابط خارجي به توصيف كنشهاي خارجي بين
كشورها محدود ميشود، اما در سياست خارجي اشاره به تلاش آمرانهاي است كه كشورها
به كار ميگيرند تا با كسب، افزايش، حفظ و نمايش قدرت و منزلت خود در صحنه بينالمللي
را ارتقاء بخشند. مفهوم قدرت و ميل به افزايش آن خصيصه جوهري هر اقدام در سياست
خارجي است. (2) همين امر ما را به سوي طرحي تحت عنوان رئاليسم سياسي رهنمون ميكند
كه اولين و مهمترين موضوع آن تفكيك بين آن چه كه هست و آنچه كه بايد باشد است.
يعني دوري از ايدهآليسم در سياست خارجي زيرا كه ايدهآليسم به سرعت به ايدئولوژي
تبديل ميشود و باعث بسته شدن ذهن ميگردد.
در نتيجه مواد خام و وقايع جديد وارد ذهن
تحليلگر نميشود و تحليلگر دچار توهم ميشود و نتايج تفكرات توهمآميز در عمل به
افقها و كانونهايي منتهي ميشود كه براي منافع يك ملت و آينده آن خطرناك است.
البته بايد گفت رئاليسم سياسي به معني حذف آرمانها نيست بلكه واقعبيني و مرحلهاي
كردن و تحقق تدريجي آرمانها است. آرمان داشتن انساني است ولي اصرار در تحقق سريع
آنها غيرعقلاني است.(3)
به اين ترتيب دولتمردان بزرگ تاريخ آناني
بودند كه ميان واقعيات داخل مرزها و تحولات بيرون تطابق ايجاد كردهاند. از طرفي
بين موفقيت سياست خارجي توسعه سياسي – اقتصادي و فني رابطهاي تنگاتنگ ايجاد شده
است. نظمي جديد در حال شكلگيري است و قواعد جديد رفتاري در حال ظهور است و
نهادهاي جديدي پديدار ميشود كه به شدت نهادهاي گذشته را تحت تأثير قرار ميدهد.
بررسي تاريخ تحولات سياسي بشر نشان ميدهد آن دسته از بازيگران سياسي موفق بودهاند
كه توانستهاند متغيرهاي محلي را به سرعت درك كنند و ضمن دروني كردن تحولات ناشي
از آن به آمادهسازي خود پرداخته و نهايتاً به بهرهگيري از آن بپردازند.(4)
اصولاً مهمترين هدف سياست خارجي تامين منافع ملي است، در واقع در جهان امروز
سياست خارجي هر كشوري بايد بقاي هر كشور را يك حداقل خواست تلقي كند و به اين
ترتيب بايد گفت تا زماني كه جهان به كشورهاي مستقل و حاكم تقسيم شده است منافع ملي
آخرين كلمه در سياست جهان است. به هر صورت شعارها و برنامههاي تدوين شده براي
سياست خارجي بايد بتوانند منافع ملي كشور را در بالاترين سطح حفظ و تأمين نمايند و
براي اين منظور بايد يك سري از پارامترها را در نظر گرفت.
اصولاً در بررسي سياست خارجي هر كشور بايد به
دو اصل اساسي توجه داشت: اين كه هر كشوري در سياست خارجي خود داراي يك سري اصول
ثابت است و ديگر اين كه ماهيت نظام سياسي و دولتمردان آن، كه يك مورد سيال و
متغير است.
اصول ثابت سياست خارجي از سه عنصر ساختار نظام
بينالملل، ويژگيهاي جغرافيايي سياسي و نظام اقتصادي و فرهنگ عمومي و سياسي كشور
تشكيل شده است. سه عنصر فوق از ثبات و دوام تاريخي بيشتري برخوردار هستند و به
واسطه تغيير در ماهيت نظام سياسي و يا لطيف دولتمردان يك كشور متحول نميشوند.
اما در طيف دوم، چارچوب حقوقي و فكري ناشي از نظام سياسي است، كه دولتمردان خاصي
را تربيت ميكند و فضاي جديد فكري و رفتاري ايجاد مينمايد.
اين طيف و مشتقات آن ميتواند تغيير كند كما
اين كه نظام باورها، منافع و فرايند تصميمگيري تابع ماهيت نظام سياسي يك كشور و
ماهيت طبقاتي و فكري دولتمردان آن است. آنچه كه حائز اهميت است درك خصوصيات ستون
اول در مديريت سياست خارجي توسط دولتمردان است زيرا اگر بتوان ماهيت نظام سياسي يك
كشور را تغيير داد، به راحتي نميتوان جغرافيا، نظام اقتصادي و فرهنگي آن را متحول
كرد. (5)
بنابراين طرح هر استراتژي براي سياست خارجي
بايد با توجه به اصول ثابت آن طراحي شود به نحوي كه بتوان از پتانسيلهاي موجود در
اصول ثابت حداكثر استفاده را نمود. از طرفي بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه
سياست خارجي هر كشوري، در نهايت ادامه سياست داخلي آن كشور است. در ايران با توجه
به وقوع انقلاب اسلامي دگرگوني عظيمي در درون كشور ايجاد شد كه سياست خارجي آن نيز
تحت تأثير همين شرايط تغييرات عمدهاي كرد. بر اين اساس با توجه به شرايط داخلي
سياست خارجي ايران بعد از انقلاب اسلامي را ميتوان به چهار دوره تقسيم نمود كه
تحت شرايط گفتماني خاص خود به عنوان مشي خارجي ايران انتخاب شدهاند.
دوره اول: دوران دولت موقت، 1360 – 1357
دوره دوم: دوره گفتمان ارزشمحور يا آرمانگرا:
1368 – 1360(6)
دوره سوم: دوران سازندگي بعد از پذيرش قطعنامه
598 و پايان جنگ
دوره چهارم: دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي و
حاكميت تز تنشزدايي و گفتگوي ميان تمدنها است. هدف اين مقاله بررسي اين دوره و
تاثير گفتگوي تمدنها بر سياست خارجي ايران است.
انتخاب آقاي محمد خاتمي به عنوان رئيسجمهور
دوران جديدي را بر عرصه سياست داخلي و خارجي ايران پديد آورد. شرايط داخلي كشور و
مسائل متعدد در روابط خارجي ايران آقاي خاتمي را بر آن داشت تا به يك بازنگري
اساسي در سياست خارجي و روابط بحراني ايران با قدرتهاي بزرگ جهاني و كشورهاي
منطقه بپردازد. ضمن اين كه انتشار مقاله تهديدآميز رويارويي تمدنهاي ساموئل
هانتينگتون1 بازتاب جهاني پيدا كرده بود، پاسخگويي متوليان تمدنهاي غيرغربي را
اجتنابناپذير كرده بود.
از سوي ديگر در آستانه ورود به هزاره سوم
تاريخ، روابط بينالملل به مناسبت تحولات پوياي جامعه بشري در عرصههاي اقتصادي و
اجتماعي و عقلايي و منطقيتر شدن رفتار كشورها بازنگري در سياست خارجي امري بديهي
به نظر ميرسيد. به عبارت ديگر بازنگري سياست خارجي هم متأثر از الزامات و عوامل
داخلي بود و هم تحت تأثير شرايط و تحميلات نظام بينالملل قرار داشت.(7)
اولويت سياستهاي رئيسجمهور جديد بر توسعه
سياسي و اقتصادي در سطح داخلي و پذيرش پلوراليسم جهاني و تساوي فرهنگها و دوري
جستن از هرگونه حركتهاي اختلافبرانگيز بر سطح خارجي مدنظر قرار گرفت.
در عرصه داخلي آقاي خاتمي بر آزادي، قانون
اساسي، حقوق ملت، قانونگرايي، حركت شهروندي، كرامت انساني، توسعه سياسي و در كل
بر جامعه مدني تأكيد ميكرد. جامعه مدني به شعار محوري در داخل تبديل شد. تظاهر
خارجي و عيني اين روند در سياست خارجي گفتگوي تمدنها بود، در ضمن آن مشاركت وسيع
مردم در انتخابات نيز فضا و جو بسيار مساعد و مناسبي به نفع ملت ايران در نزد
افكار عمومي مردم جهان به وجود آورد. به عبارتي بازنگري در سياست خارجي هم متأثر
از الزامات و عوامل داخلي بود و هم تحت تأثير شرايط و تحميلات نظام بينالملل قرار
داشت.(8)
گفتگوي تمدنها بر اين اعتقاد است كه مصائب و
مشكلاتي كه در گذشته گريبانگير بشريت بوده جملگي ناشي از عدم تفاهم ميان ملتها
بوده است و بشر در آستانه ورود به هزاره سوم تاريخ خود با درسآموزي از وقايع
گذشته ميتواند از طريق گفتگو و مفاهمه مانع بروز جنگ و تكرار دوباره مصائب تلخ در
روابط كشورها گردد.
آقاي خاتمي در سخنراني در دانشگاه فلورانس
گفتگوي تمدنها را به اين نحو تعريف ميكند: "آنچه از (ديدن) حاصل ميشود
موجب گسترش دامنه دانايي و همچنين قوام و استوار (من) ميشود. در حالي كه ما با
ديگران سخن ميگوييم و از ديگران سخن ميشنويم. ديدن از پايگاه (من) متحقق ميشود
و جهان و انسان متعلق بينايي و موضوع بينش من هستند. اما (گفتن) و (انديشيدن)
كوششي دوجانبه يا چندجانبه است براي نزديكتر شدن به حقيقت و دست يافتن به تفاهم.
گفتگوي تمدنها و فرهنگها كه در واقع بايد از آن به گفت و شنود تمدنها تعبير
كرد، مبتني بر چنين تعريفي از حقيقت است و اين تعريف الزاماً با تعاريف معروف
حقيقت كه در متون فلسفي از آنها بحث كردهاند تغاير ندارد.
براي تحقق گفتگوي واقعي ميان تمدنها لازم است
كه شرق به جاي آن كه موضوع شناخت باشد به شريك بحث و طرف مكالمه تبديل شود. اين
گام بسيار مهمي است كه بايد اروپا و آمريكا براي تحقق طرح گفتگوي تمدنها بردارند.
بالاخص كه گفتگوي با ايران داراي امتيازات بسياري است. ايران از طرفي با اروپا همسايه
است و از طرف ديگر با آسيا به اين خاطر ايران رابط بين فرهنگ شرق و غرب است. يعني
رابط بين جان و عقل، قلب و ذهن ايراني مظهر تعادل، محبت و مداراست. از اين رو
ايرانيان طرفدار گفتگو و هوادار عدالت و صلح هستند."(9)
كمال خرازي وزير امور خارجه در سخناني كه پنج
ماه پس از انتخاب آقاي خاتمي به رياست جمهوري در مجمع عمومي سازمان ملل ايراد ميكند،
درباره سياست گفتگوي تمدنها ميگويد: "گسترش گفتگو و همكاري قانونمند بينالمللي
برنامههاي سياست خارجي دولت جديد ايران است.
گسترش روابط با تمام كشورها براساس احترام
متقابل، منافع مشترك و نفي هرگونه سلطهگري و سلطهپذيري و تأكيد بر نهادينه شدن
مقررات حقوق بينالملل، تلاش در جهت كاهش تشنج در سطح منطقهاي و بينالمللي و
تقويت انسجام و وحدت كشورهاي اسلامي و غيرمتعهد از جمله اولويتهاي سياست خارجي
دولت جمهوري ايران است." (10)
بدين ترتيب سياست خارجي ايران در جهت تز تنشزدايي
با ديگر كشورهاي جهان گام برداشت و وارد مرحله جديدي از تاريخ سياست خارجي خود شد.
به طور كلي اصول سياست خارجي خاتمي بر سه اصل
استوار است:
1. اصل عزت، حكمت و مصلحت؛
2. تنشزدايي؛
3. گفتگوي تمدنها.
اصل اول كه راهنماي كلي براي سياست خارجي
جمهوري اسلامي ايران است. اصل دوم يعني تز تنشزدايي در چارچوب اصل عزت، حكمت و
مصلحت به اين معني است جمهوري اسلامي ايران در سياست خارجي خود درصدد اعتمادسازي و
رفع سوءتفاهمات انباشته از گذشته است و سعي دارد به هر نوع برخورد و كشمكش در
روابط خارجي پايان دهد. به سخن ديگر اين سياست به واقعيتهاي موجود بينالمللي
توجه دارد و با ديدي واقعگرا سعي در حفظ امنيت و منافع ملي خود دارد. تنشزدايي
نه تنها خواهان استقرار يك نظام مردمسالاري در درون جامعه خود است بلكه منادي
دعوت به صلح مبتني بر عدالت، تساوي و حذف زور در روابط بينالمللي است.(11)
به عبارتي گفتگوي تمدنها را ميتوان از اين
جهت كه لزوم همكاري و همزيستي كشورها را به عنوان يك واقعيت و به منظور جلوگيري
از بينظمي و خشونت در عرصه جهاني مطرح ميكند، ديدگاهي واقعگرا دانست. به عبارتي
ديگر چنانچه گفتگوي تمدنها را در سطح كلان و در مقابل نظريه رويارويي تمدنهاي
هانتينگتون قرار دهيم در چارچوب رهيافت ايدهآليستي قرار ميگيرد كه دوجانبهگرايي
را به چندجانبهگرايي، ديپلماسي مخفي را به مبادلات فكري و منافع ملي را به منافع
متقابل بشري بدل ميكند.
گفتگوي تمدنها در واقع طرح عملي دولت جمهوري
اسلامي ايران به منظور تنشزدايي در سياست خارجي خود است. اصولاً پيوستگي مفهوم
دموكراسي در داخل يا صلح در خارج در انديشه خاتمي را ميتوان به بهترين شكل در
جهان نگرش و برداشت وي از سياست خارجي ايران مشاهده كرد. او با رد انديشه برخورد
تمدنها از اصل گفتگوي تمدنها، مذاهب، فرهنگها و ملتها هواداري ميكند. او به
وابستگي متقابل جوامع، فرهنگها و اقتصادها باور دارد و هوادار نوعي سياست خارجي
خلاق و استوار است. بدين ترتيب گفتگوي تمدنها به منزله نخستين گام در دستيابي به
اهداف سياست خارجي مطرح شد تا پيش از هر چيز بتوان فضايي آرام و مناسب همكاري و
تفاهم فراهم آورد. از اين رهگذر به منظور گسترش روابط در ابعاد فرهنگي، سياسي و
اقتصادي سود جست. (12)
اصولاً گفتگوي تمدنها حركتي بود در جهت مفهومسازي
در سياست خارجي كه اين سياست و تز تنشزدايي در ايجاد نوعي هماهنگي بسيار مؤثر
بودهاند. آنچه كه مسلم است مفهومسازي دقيق و علمي در سياست خارجي ايران ميتواند
هماهنگي، اعتبار، كارائي و پويايي را به همراه آورد.(13) از طرفي اين سياست از
لحاظ بعد زماني نيز در بهترين زمان ممكن ارائه شده است چرا كه با فروپاشي نظام
دوقطبي فرصتهاي جهاني جديدي براي بازيگران بينالمللي فراهم شده و هر يك ميتوانند
با استفاده به موقع و صحيح از اين فرصتها و طرح ديدگاههاي جديد در جهت تامين
منافع خود تلاش كنند.
از طرف ديگر دولتهايي كه در گذشته دچار نوعي
انزواي سياسي و بينالمللي شدهاند ميتوانند با تكيه بر وجه مثبتي كه از خود نزد
دولتهاي ديگر ايجاد كردهاند در بسياري از مواقع بدون ايجاد تغييرات جدي و
پرهزينه در سياست اجرائي خود به اهدافي كه دارند نائل شوند. البته اين اصل منوط به
جلب اعتماد و باور جامعه بينالمللي نسبت به چنين چهرهاي است به گونهاي كه كشور
موردنظر بتواند ديگر بازيگران بينالمللي را در پذيرش اين چهره قانع سازد. طرح
مسأله گفتگوي تمدنها به همراه پيروزي دموكراتيك آقاي خاتمي و شعارهاي اصلاحيش
توانست اين مسأله را براي جمهوري اسلامي ايران برآورده سازد.
همچنين مسائلي مانند جهاني شدن سير تحولات
جهاني را پيچيدهتر كرده است. جهاني شدن از يك طرف با ديكته كردن استراتژيهاي
سياست خارجي و صنعتي به كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه تأثير جدي بر يكسانسازي
جامعه بشري به جا گذارده و از سوي ديگر موجبات گسترش ديپلماسي چندجانبه و بزرگتر
شدن و مهمتر شدن نقش سازمانهاي بينالمللي را فراهم نموده است. گفتگوي تمدني ميتواند
در اين عرصه نيز راهگشاي بسياري از مسائل باشد.
جهاني شدن اقتصاد، فرهنگ، انقلاب اطلاعات و
انفورماتيك، روندهاي موجود در سطح جهان را نه تنها گسترش و تعميق دادهاند بلكه با
چنان شتاب فزايندهاي به پيش ميروند كه در عمل جهان هر روز با پديدههاي نو و
جديد روبهرو ميشود. گفتگوي تمدنها زمينه شناخت و برخورد عاقلانه و محققانه با
اين پديده را فراهم ميكند و ذهن تحليلگران را جهت ورود دادههاي جديد باز ميگذارد
و روند تصميمگيري به سوي واقعيات بيشتر گرايش پيدا ميكند بدين ترتيب هم شرايط
جهاني و هم واقعيات مهر تاييد به سياست گفتگوي تمدنها ميزند.
گفتگوي تمدنها، ايران و جهان
سياست گفتگوي تمدنها و تز تنشزدايي در
شرايطي به عنوان استراتژي سياست خارجي ايران انتخاب شد كه از لحاظ بينالمللي و
روابط سياسي ايران دچار يك انزواي نسبي شده بود. انتخاب اين سياست توانست ايران را
از لحاظ انزواي سياسي كه گرفتار آن شده بود نجات دهد و از جو مصنوعي تنش و مقابله
بين ايران و كشورهاي جهان و منطقه بكاهد و فضاي گفتگو و همكاري را جايگزين آن
نمايد.
تعبير لحن و ادبيات دولتمردان ايران پس از دو
دهه با استقبال تمامي سازمانهاي بينالمللي و همچنين دولتهاي جهان روبهرو شد. اين
ايده توانايي استفاده ايران از محافل و تريبونهاي رسمي و غيررسمي جهاني به منظور معرفي
چهره حقيقي اسلام و آرمانها و واقعيتهاي ايران (آنگونه كه هست) را در اختيار
ايران قرار داد.(14)
به طوري كه اين ايده توسط سازمان ملل متحد
براي مقابله با فقدان تفاهم ميان ملتها توسعه يافت و سال 2001 تحت چنين عنواني به
جهانيان معرفي گرديد. طرح ايده گفتگوي تمدنها از سوي نظام جمهوري اسلامي ايران به
معناي چهره گفتماني آن قلمداد گرديد و اين ايده در عرف ديپلماسي بيانگر عزم جمهوري
اسلامي ايران به ايجاد رابطه با جهان خارج است. با اين طرح جمهوري اسلامي ايران
توانست به جهانيان بگويد كه نه تنها تهاجم و خشونت و افراطگرايي را نفي ميكند،
بلكه قائل به همزيستي و تفاهم بر مبناي تعقل و تعامل و گفتگو با ارزشگذاري بر
همه دستاوردهاي خوب تمدنها و فرهنگ بشري است چيزي كه ميتوان از آن به عنوان
مصالح متقابل بشري نام برد.
گفتگوي تمدنها داراي يك متدولوژي مورب ميباشد
كه صورتگرايي رسمي و تكسونگري در سطح خرد و كلان را ميشكند و به تعاملهاي
متناقض، همزمان و گسترش يابندهاي كه در پويشهاي تاريخي بينالمللي وجود دارد
نيز عنايت ميشود.(15)
در گفتگوي تمدنهاي اصل بر تنوع و تكثر است و
اين كه هر يك از تمدنهاي بشري داراي عرفي براي گفتن هستند. همين امر، يعني نوعي
نگاه پلوراليستي همراه با تساهل به جهان پيرامون توانست تغيير نظر جهانيان را نسبت
به ما به ارمغان بياورد و سياست خارجي ما را از حالت انفعالي به حالت پويا و فعال
سوق دهد.
گفتگوي تمدنها ايران و جهان عرب
ديدگاه بديع خاتمي در مورد گفتگوي تمدنها در
نشست آذر 1376 (دسامبر 1997) سران كشورهاي اسلامي در تهران كه نمايندگان همه دولتهاي
مسلمان جهان در آن حضور داشتند با استقبال فراوان روبهرو شد. بيانيه تهران در
پايان نشست سران براي اجزاي اصلي سياست خارجي تازه آشتيجويانه ايران وزن و اهميت
زيادي قائل شد. شركتكنندگان در نشست رسماً اعلام كردند كه مايلند "بر ضرورت
تعامل مثبت گفتگو و تفاهم ميان فرهنگها و مذاهب تأكيد كنند و فرضيه برخورد و
درگيري را كه موجب بياعتمادي شده و زمينه تعامل صلحجويانه ملتها را كاهش ميدهد
مردود شمارد." (16)
برگزاري موفقيتآميز نشست سران كنفرانس اسلامي
در تهران و بيانيه پاياني آن براي سياست خارجي ايران يك پيروزي محسوب ميشود. به
اين ترتيب برگزاري اجلاس سران كه نمونهاي از گفتگوي ميان كشورهاي اسلامي بود وجهه
و اعتبار بينالمللي را تقويت كرد و هالهاي از مشروعيت بينالمللي به ايران
بخشيده و يكي از اهداف سياست خارجي و دستگاه ديپلماسي كه براي هر كشوري مهم ميباشد
يعني پرستيژ را براي ايران در منطقه و جهان به ارمغان آورد.(17)
ارتباط با كشور عربستان سعودي به عنوان يك
پايه توازن و شاهكليد ارتباط با كشورهاي عرب منطقه نيز از دستاوردهاي سياست تنشزدايي
و گفتگوي تمدني است. عربستان سعودي به عنوان خاستگاه دين اسلام و شامل اصليترين
زيارتگاههاي اسلامي و محل انجام فريضه حج و با ذخاير عظيم نفتي از جايگاهي برتر
در بين كشورهاي عرب منطقه و سازمان اوپك و سازمان كنفرانس اسلامي سود ميبرد و به
طور نسبي، سياست اين كشور ترسيمكننده سياستهاي نفتي اوپك است. با توجه به نقش
اساسي دو كشور ايران و عربستان سعودي روابط آنها در منطقه خليجفارس و چگونگي آن
روابط در اين منطقه بسيار تأثيرگذار بوده است.
همكاري اين دو كشور ميتواند ثبات نسبي را به
منطقه خليجفارس بازگرداند. بايد بر اين نكته اذعان داشت كه در اين دوران ايران و
عربستان سعودي داراي گرمترين روابط در طول تاريخ سياسي هفتاد سال گذشته خويش بودهاند.
در پي حضور هيأت بلندپايه سعودي در اجلاس سران
به رياست امير عبدالله شاهد روندي صعودي در بهبود روابط دو كشور بودهايم. سعوديها
همچنين از نتايج انتخابات دوم خرداد 1376 و سياست تنشزدايي و اعتمادسازي دولت
جديد به گرمي استقبال كرده، آن را در جهت روند نزديكي دو كشور ارزيابي نمودهاند و
با اشتياق بيشتر گامهاي جديدي را به منظور ارتقاي روابط سياسي – اقتصادي فرهنگي
برداشتهاند. دوره اخير به لحاظ حجم رفت و آمدها و تنوع فعاليتهاي دوجانبه، دورهاي
استثنايي به شمار ميرود.(18)
برخي از اهم اين تحولات به شرح زير است:
الف. حضور هيأت بلندپايه سعودي در اجلاس سران
كنفرانس اسلامي به رياست اميرعبدالله؛
ب. سفر اميرسلطان بن عبدالعزيز معاون شوراي
وزيران، وزير دفاع و هوانوردي و بازرس كل عربستان به تهران در ارديبهشت ماه 1378؛
ج. سفر رئيسجمهور خاتمي به عربستان در
ارديبهشت 1378 و امضاي قراردادهاي مختلف بين دو كشور كه اين امر نشاندهنده سطح
بالاي روابط بين دو كشور در نتيجه اعمال سياست تنشزدايي و گفتگوي تمدنها است.
به طور كلي بايد گفت، گفتگوي درون تمدني با
كشورهاي اسلامي از طريق تأكيد بر اسلاميت منطقه ميتواند اثرگذاري زيادي داشته باشد.
اصالت فرهنگي منطقه بهترين سرمايهاي است كه به قانوني شدن حكومتها و جلوگيري از
وابستگي سياسي آنها خواهد انجاميد. به هر صورت بهبود روابط ايران با جهان عرب بايد
از يك دايره اصلي شروع شده سپس به تدريج به طرف دوائر مرتبط بعدي حركت كند. دايره
اول آن عربستان سعودي است كه ايران در اين دوره توانسته است ابتكار عمل در اين
زمينه را به دست گيرد و در جهت تنشزدايي در روابط خويش با عربستان روابط خود با
ديگر كشورهاي عربي را نيز سامان بخشيده است.
ايران و غرب
پس از پيروزي دموكراتيك رياست جمهور در ايران،
نگاه جهانيان به خصوص غرب به ايران معطوف شد. طرح مسأله گفتگوي تمدنها و گفتگوي
با غرب با استفاده گسترده جهانيان روبهرو شد از طرفي به دنبال اين مسأله ارتباط
قطع شده ايران و اروپا از نو مورد بازنگري قرار گرفته و سفراي كشورهاي اروپايي كه
به دنبال حكم صادره دادگاه ميكونوس از ايران خارج شده بودند به ايران بازگشتند كه
اين مورد خود موفقيتي بزرگ براي دستگاه ديپلماسي ايران محسوب ميشود. بدين ترتيب
دور جديدي از روابط با اتحاديه اروپا آغاز گرديد. نگراني اروپا به خاطر از دست
دادن يك شريك تجاري و سياسي در منطقه و همچنين واكنش در برابر قوانين فرامرزي
آمريكا سبب شد تا در يك دوره تاريخي كوتاهمدت و سريع اتحاديه اروپا به اصلاح
مواضع خود در قبال ايران بپردازد.
در شانزدهم مهر 1376 اتحاديه اروپا با حمايت
از طرحهاي سرمايهگذاري در صنايع نفت ايران، آمريكا را از هرگونه تحريم عليه شركت
نفت توتال بر حذر داشت و به دنبال از سرگيري روابط اتحاديه اروپا گفتگوي انتقادي
تبديل به گفتگوي سازنده شد كه اين يكي از موفقيتهاي عمده در عرصه ديپلماسي ايران
در اين دوران ميباشد. سفرهاي متعدد آقاي خاتمي به كشورهاي عمده اروپايي نظير
آلمان، ايتاليا، فرانسه، اسپانيا و سخنرانيهاي متعدد در اين كشورها نشان از
ارتقاي سطح روابط با اين اتحاديه ميدهد. البته بايد اين واقعيت را نيز در نظر
داشت كه هنوز هم موارد اختلاف فراواني در روابط ايران با اتحاديه اروپا ميتوان
مشاهده كرد. اما آنچه كه مهم است وجود ارتباطي پويا و فعال و بازي در عرصه روابط
بينالملل است كه از انزواي سياسي ايران جلوگيري ميكند.
البته بايد اشاره داشت كه تمامي اين دستاوردها
به علت سياست شفاف دولت ايران در سياست خارجي است. از طرفي ميل كشورهاي اروپايي
براي كسب استقلال بيشتر در روابط خارجي خويش همچنين منافع سياسي و اقتصادي اين
اتحاديه در منطقه خليجفارس، آسياي مركزي و منطقه خاورميانه را نيز نبايد از نظر
دور داشت. در هر صورت عقد قراردادهاي تجاري و سياسي و همكاريهاي گوناگون با
كشورهاي اروپايي مرهون پيدايش اراده تازه و دورانديشانهاي است كه به خصوص با طرح
گفتگو در يك سال گذشته به فضاي سياست خارجي كشور حاكم شده است.(19)
اما واكنش سياست خارجي آمريكا در قبال ايران
طي چند سال گذشته سياست مهار بوده است روند انتخابات ايران و تز گفتگوي تمدنها،
گفتگوي رئيسجمهور با شبكه تلويزيوني C.N.N كه منطق سياست مهار آمريكا عليه ايران را
عميقاً زير سؤال برده به اين صورت كه تمام بافتهها و يافتههاي استراتژيستهاي
مهارگرا در اين كه ايران خطرزا و تهديدآفرين است. در سرتاسر دنيا از جمله در داخل
آمريكا مورد ترديد همگان واقع شد.
تكيه بر مفاهيم تنشزدائي و گفتگوي ميان تمدنها
و مفاهيم ديگري كه در ارتباط با اين دو مفهوم قرار ميگيرند. نظير اعتمادسازي،
مشاركت و تفاهم مورد استقبال عمومي دولت – ملتها قرار گرفت. تجلي اين مقبوليت را
ميتوان در قطعنامههاي مجمع عمومي سازمان ملل متحد در سال 1988 مبني بر اعلام سال
2001 به عنوان سال بينالمللي گفتگوي تمدنها نظارهگر بود.
خلع سلاح مهارگرايانه آمريكايي، با توجه رئيسجمهور
ايران نسبت به جامعه و مردم آمريكا بيشتر عملي شد. مصاحبه آقاي خاتمي با C.N.N و
ارتباط مستقيم با مردم آمريكا در ژانويه 1998 (1376) انفعاليترين لحظات را براي
مهارگرايان آمريكا به همراه داشت.(20)
سياست گفتگوي تمدنها توانست تلاشهاي فكري –
اجرايي استراتژيستهاي آمريكايي را براي جايگزين كردن اسلام سياسي با كمونيسم
دوران جنگ سرد به منظور حفظ و گسترش مناطق نفوذ خود بياثر يا كماثر سازد. بدين
ترتيب بايد گفت سياست خارجي ايران مبتني بر گفتگوي تمدني و تز تنشزدايي توانسته
است به طور نسبي يكي از ضد ايرانيترين سياستهاي قدرت بزرگ يعني سياست مهار ايران
را به شكست نسبي رساند.
سياست گفتگوي تمدنها به خصوص بعد از حادثه
يازدهم سپتامبر نيز ميتواند يكي از مهمترين استراتژيهاي ايران در سياست خارجي
ما باشد.
حوادث تروريستي يازدهم سپتامبر آمريكا بيترديد
نقطه عطفي در تحولات نظام بينالمللي بعد از پايان جنگ سرد محسوب ميشود. پيآمدهاي
عميق اين حوادث در داخل آمريكا و در سطح بينالمللي همه بازيگران سياسي را به صور
و اشكال مختلف از خود متاثر ساخته است. بدون شك ايران نيز به واسطه دلائل مختلف از
جمله همجواري با افغانستان و عراق از پيآمدهاي حادثه اثرات مختلفي پذيرفته و ميپذيرد.
سياست خارجي ايران به گونهاي مستقيم از
تحولات بينالمللي تأثير ميپذيرد. ايران با عنايت به موقعيت ژئوپلتيكي،
ژئواكونوميكي و ژئوفرهنگي در تحولات منطقهاي و بينالمللي جز لايتجزاي تحليلهاي
مربوط به رخدادهاي جهاني است، كه اين امر سياست خارجي را با بحثهاي جديد روبهرو
كرده است. در اين مباحث عدهاي از تاريخ انقضاي سياست گفتگوي تمدنها و تز تنشزدايي
سخن ميگويند و عدهاي بر لزوم تقويت بيشتر اينگونه سياستها به عنوان ابزارهاي
خنثي كردن تمايلات توسعهطلبانه آمريكا تاكيد نمودهاند.(21)
اما آنچه كه مهم است توجه بيشتر به واقعيات
بينالمللي است. در همين راستا استفاده از گفتگوي تمدنها ميتواند هم به عنوان
ايدهاي در برابر برخورد تمدنها جهان را به صلح و همزيستي بخواند و هم ميتوان
از ايران به عنوان منادي صلح و گفتگو چهرهاي صلحجو در جهان به عرصه نمايش بگذارد
و بدين ترتيب سياست مثلث شيطاني جرج بوش را به چالش كشاند. كما اين كه ما شاهد
روند مخالفت اتحاديه اروپا با آمريكا در مورد مسأله ايران و طرح مسأله محور شرارت
از طرف آمريكا شديم.
ارتباط با اتحاديه اروپا و سفر اخير آقاي
خاتمي به اسپانيا و عقد قراردادهاي مختلف با اتحاديه اروپا خود دليلي واضح براي
موفقيت نسبي سياست خارجي ايران حتي بعد از طرح مسألهمحور شرارت ميباشد. هر چند
كه اين مسأله نبايد ما را از واقعگرايي و ناديده انگاشتن تهديدهاي ايالات متحده
آمريكا و ضرورت اتخاذ سياستي دقيق باز دارد.
نتيجه مباحث
اصولاً در مطالعه و بررسي روند تصميمگيري و
اجراي سياست خارجي همواره با دو محيط داخلي و بينالمللي مواجهايم كه هر يك به
نحوي بر سياست خارجي تاثير ميگذارد. به عبارت ديگر منابع سياست خارجي جمهوري
اسلامي ايران همانند ساير كشورها به دو دسته منابع داخلي و منابع خارجي تقسيم ميشوند.
منابع خارجي ماهيت و ساختار نظام بينالمللي، خصوصيات واحدهاي سياسي تشكيلدهنده
آن، تواناييهاي واحدهاي سياسي در تعاملات بينالمللي و ميزان تاثيرگذاري بر
يكديگر را در برميگيرند.
فروپاشي نظام دو قطبي و تلاش ايالات متحده
آمريكا در بر عهده گرفتن نقش هژمونيك جهان به خصوص پس از حوادث يازدهم سپتامبر و
به دنبال آن مسأله جهاني شدن همراه با پيشرفت انقلابگونه در فنآوري ارتباط و
اطلاعات و دهها نوآوري در دو دهه اخير دولتها را به طرحريزي برنامههاي جديد
مديريتي و راهبردي ناگزير گردانيده است. سياست گفتگوي تمدنها در قالب اصلاحطلبي
با عنايت به رفع مشكلات درون جامعهاي ميتواند پاسخي مناسب و منطقي به دگرگونيهاي
صورت گرفته در عرصه جهاني باشد.
در سالهاي اخير اين نكته به طور روزافزوني در
پرتو پژوهشهاي علمي آشكار شده كه ساكنان اين سياره كوچك به مراتب بيش از آنچه كه
در گذشته تصور ميشد به يكديگر و به زيست بومي كه در اين سياره موجود است متكي
هستند.
رفته رفته نظام جهان متحول شد و ساختارهاي گذشته
در هم ريخت و به خصوص در حوزه روابط بينالملل نياز به تعاريف جديدي احساس ميشود.
امروز دولت – ملتها توانايي و قدرت گذشته را ندارند حتي ابرقدرتهايي نظير ايالات
متحده مورد تهاجم واقع ميشوند. ديده ميشود كه در دنياي آكنده از وابستگيهاي
متقابل و متداخل منطقهاي و جهاني، ترديدهاي جدي درباره انسجام پاياني و پاسخگو
بودن خود موجوديتهاي تصميمگيرنده در سطح دولت ملي وجود دارد.
امروز نظريههاي نظير برخورد تمدنهاي
هانتينگتون (كه ريشه در واقعگرايي سياسي دارد) براي جهان و محيط زيست انساني
خطرناك ميباشد امروز در واقع نياز به گفتگو به شدت احساس ميشود. گفتگوي ميان
تمدنها و فرهنگها، اين توانسته توجه جهانيان را به ما و ديدگاههاي ما جلب كند و
سياست خارجي ايران را فعال و پويا نمايد و دستآوردهاي فراواني با توجه به جو جديد
بينالمللي و مسائل جديد جهاني براي ما داشته باشد و به نظر ميرسد در آينده نيز
بتواند پاسخگوي بسياري از مسائل سياست خارجي ايران باشد.
يادداشتها:
1. زيبا فرزيننيا، كارآمدي گفتگوي تمدنها
در سياست خارجي ايران – فصلنامه سياست خارجي، سال دوازدهم شماره 2 تابستان 1377، ص
329.
2. حسين سيفزاده، مباني و مدلهاي تصميمگيري
در سياست خارجي، (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1375)، ص 13.
3. محمود سريعالقلم، سياست خارجي جمهوري
اسلامي ايران، (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك، 1379)، ص 17.
4. حسين سيفزاده، پيشين، ص 4.
5. محمد سريعالقلم، پيشين، صص 31 و 30.
6. اصطلاح گفتمان در تقسيمبندي دوران سياست
خارجي ايران از كتاب سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نوشته دكتر عليرضا ازغندي
گرفته شده است. ايشان چهار دوره ياد شده را در چهار گفتمان مصلحتمحور يا واقعگرا،
گفتمان ارزشمحور يا آرمانگرا، گفتمان منفعتمحور، اصلاحطلبي اقتصادي (عملگرا)
و گفتمان فرهنگگراي سياستمحور مورد بررسي و موشكافي خود قرار دادهاند.
7. عليرضا ازغندي، سياست خارجي جمهوري اسلامي
ايران، (تهران: قومس 1381)، ص 39.
8. زيبا فرزيننيا، پيشين، ص 329.
9. تلكس خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران، خبر
شماره 154 (1377/12/19)
10. ر.ك. عليرضا ازغندي، پيشين، ص 42.
11. عليرضا ازغندي، تنشزدايي در سياست خارجي،
مورد جمهوري اسلامي ايران، مجله سياست خارجي، شماره 4 زمستان 1377، ص 1043.
12. مهدي ذاكريان، حياتي نو در روابط ايران و
فرانسه، (تهران: همشهري، 1380)، ص 100.
13. براي اطلاعات بيشتر ر.ك. كاظم سجادپور،
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران (تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1381)،
ص 65.
14. علي كريمي مله، جستاري در پيرامون گفتگوي
تمدنها، مجله گفتمان، شماره 3، زمستان 1377، ص 206.
15. حسين سيفزاده، پيشين، ص 77.
16. براي جزئيات بيشتر پيرامون بيانيه تهران
در پايان اجلاس سران كنفرانس اسلامي به روزنامه اطلاعات 1376/9/22 مراجعه كنيد.
17. پيرامون بحث اهداف خارجي به منابع زير
رجوع كنيد:
Keith R.legg and James F.Marrison,
"TheFormulation of Foreign policy objectives", Politics and
International system: An Introduction Marper and row, publisher, inc 1997.
Arnold Wolfers, "The goals of Foreign
Policy, Discord and Collaboration" (Balthimore.M.D.John University Press),
1963.
18. بهرام اخوان كاظمي، واگراييها و همگراييها
در روابط ايران و عربستان، فصلنامه خاورميانه، سال هفتم شماره 2 تابستان 1379، ص
132.
19. زيبا فرزيننيا، پيشين، ص 34.
20. كاظم سجادپور، سياست خارجي جمهوري اسلامي
ايران، صص 153 و 154.
21. براي اطلاعات بيشتر ر.ك. كاظم سجادپور
ايران و يازده سپتامبر چارچوب مفهومي براي درك سياست خارجي مجله سياست خارجي، سال
15، شماره 4 زمستان 1380.
پاورقي:
* اين مقاله برگرفته شده از يك رساله مورد حمايت دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي است.
ش.د820437ف