تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۸  ، 
کد خبر : ۲۸۶۱۸۴

یک نبرد، سه راهبرد

پایگاه بصیرت / محمد درودیان / پژوهشگر دفاع مقدس

(روزنامه شرق - 1394/07/01 - شماره 2405 - صفحه 7)

برابر اسناد و شواهد تاریخی موجود، استراتژی ایران برای اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر؛ تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق، به منظور فشار به صدام و متقاعدسازی حامیان عراق، برای تأمین خواسته‌های ایران و پایان‌دادن به جنگ بود. با وجود فرازونشیب‌های موجود در فرآیند تحقق استراتژی یادشده، نه‌تنها جنگ متکی به استراتژی ایران به پایان نرسید، بلکه استراتژی یادشده نیز در زمان جنگ بازبینی و اصلاح نشد و استراتژی جایگزین نیز در نظر گرفته نشد. با این حال، با اتمام جنگ، مناقشه درباره استراتژی ایران همچنان ادامه دارد.

با ادامه جنگ و دشواری‌های تصرف یک منطقه استراتژیک در جنوب و گسترش دامنه جنگ از سوی عراق و مناقشات سیاسی که درباره علت ادامه جنگ و نحوه پایان آن شکل گرفته بود، در سال ١٣٦١، مرحوم مهندس بازرگان در نامه‌ای به امام خمینی، با استناد به آیات قرآن و شواهد تاریخی، نظراتی را مبنی بر اتمام جنگ طرح کرد. امام در واکنش به این نامه، به آیات قرآن مبنی بر ادامه جنگ تا رفع فتنه اشاره کردند که به استراتژی امام مبنی بر «جنگ جنگ تا رفع فتنه» مشهور شد. به موازات این رویکرد، با توجه به مواضعی که درباره سقوط صدام اعلام می‌شد، مفهوم استراتژی جنگ جنگ تا رفع فتنه، با هدف سقوط صدام شکل گرفت؛ چنان‌که برای نخستین‌بار در زمان جنگ، امیر شمخانی در یکی از جلسات قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص)، رویکردهای موجود درباره ادامه جنگ را با بیان سه دیدگاه، به این شکل صورت‌بندی کرد:

١- جنگ جنگ تا پیروزی؛ شعار رزمندگان است.

٢- جنگ جنگ با یک پیروزی؛ استراتژی آقای هاشمی است.

٣- جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان؛ استراتژی امام است.

استراتژی ایران پس از فتح خرمشهر، تا شش سال، ناظر بر تلاش‌های پی‌درپی قوای نظامی ایران برای تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق و پایان‌دادن به جنگ بود، اما در عمل، جنگ به‌گونه دیگری پایان یافت. با این فرض، این پرسش‌ها به میان خواهد آمد:

١) چرا استراتژی ایران، با وجود دستیابی به برخی پیروزی‌های نظامی در مناطق مختلف، برای پایان‌دادن به جنگ، به نتیجه نرسید؟

٢) آیا استراتژی دیگری طراحی و به آن توجه شد؟

هم‌اکنون بخش مهمی از مناقشات سیاسی درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مبنی بر علت طولانی‌شدن جنگ و نحوه پایان آن، متأثر از نتیجه استراتژی ایران است؛ یعنی که اگر جنگ با پیروزی در عملیات رمضان و حتی فاو به پایان می‌رسید، درواقع استراتژی ایران در تأمین اهداف سیاسی، تحقق پیدا می‌کرد و طرح پرسش درباره مسائلی، مانند علت ادامه جنگ یا علت نحوه پایان جنگ، موضوعیت نمی‌یافت.

به نظر می‌رسد؛ نقدوبررسی «استراتژی تصرف یک منطقه و اتمام جنگ»، به‌جای مناقشه درباره مدیریت و تفکر شخص آقای هاشمی و یا بحث درباره میزان تخصیص منابع و پشتیبانی دولت از جنگ، که بسیار مهم است، همچنین حمایت‌های بین‌المللی از صدام، مناسب است از طریق نقدوبررسی پیش‌فرض‌های سه‌گانه مندرج در این استراتژی دنبال شود. زیرا استراتژی ناظر بر شکل‌گیری فرایندی است که در آن ادراکات، اندیشه‌ها، محاسبات، ظرفیت‌ها، منابع و انتخاب روش برای تأمین اهداف، از میان گزینه‌های مختلف انتخاب و برای انجام آن، نوعی تصمیم‌گیری و اجماع ایجاد می‌شود. بنابراین، با فرض اینکه استراتژی یک گزینه انتخابی است که برگزیده شده است، باید منطق درونی آن را از طریق نقدوبررسی پیش‌فرض‌ها، واکاوی کرد.

استراتژی تصرف یک منطقه و اتمام جنگ، هرچند برابر اسناد و شواهد موجود، متأثر از تفکر آقای هاشمی است، اما چنانکه اشاره شد، به هر دلیل دیگری ازجمله برجستگی‌های فکری- مدیریتی آقای هاشمی یا انتصاب ایشان از سوی امام خمینی، به‌عنوان فرمانده عالی جنگ، به هیچ‌گونه استراتژی دیگری برای پایان‌دادن به جنگ توجه نشد. بنابراین استراتژی ایران پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد سال ١٣٦١، تا حمله عراق به فاو و بازپس‌گیری آن در ٢٨ فروردین سال ٦٧، همچنان با تأکید بر تصرف یک منطقه و اتمام جنگ دنبال می‌شد. حال آنکه سپاه در سال ٦٤ استراتژی جدیدی را طراحی کرد اما برای اجرای آن، تصمیم‌گیری و اقدام نشد. با توضیح پیش‌گفته در ادامه بحث، پیش‌فرض‌های سه‌گانه استراتژی ایران که به شرح زیر است، نقد و بررسی می‌شود:

١- ارزیابی قدرت و توانایی نظامی ایران برای تأمین اهداف سیاسی

٢- تجزیه و تحلیل شخصیت و موقعیت صدام در عراق

٣- ارزیابی قدرت تأثیر‌گذاری آمریکا و عربستان برای تغییر سیاسی در عراق

پیش‌فرض‌های سه‌گانه استراتژی ایران برای تصرف یک منطقه استراتژیک در خاک عراق و پایان‌دادن به جنگ، براساس این فرض بررسی خواهد شد که این پیش‌فرض‌ها با واقعیت‌های سیاسی- نظامی جنگ، به‌صورت کامل منطبق نبود و به‌همین‌دلیل، جنگ در چارچوب استراتژی ایران به پایان نرسید.

١- ارزیابی قدرت و توانایی نظامی ایران برای تأمین اهداف سیاسی

محاسبات قدرت نظامی ایران برای پیشروی در خاک عراق و تصرف یک منطقه استراتژیک، صحیح نبود. طرح این موضوع با توجه به پیروزی‌های بزرگ ایران در عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر ٨، کربلای پنج و برخی دیگر، این پرسش را به ذهن متبادر می‌کند که اگر پیروزی‌های یادشده، بیانگر قدرت نظامی ایران بود، پس چگونه موضوع عدم تناسب قدرت نظامی ایران با استراتژی تصرف یک منطقه، طرح می‌شود؟

مشخصه قدرت دفاعی- تهاجمی ایران که با حمله عراق به ایران و آزادسازی مناطق اشغالی شکل گرفت، درصورت کلی آن، ترکیبی از توانایی فکری خلاقانه، باورهای اعتقادی و سیاسی، اراده و روحیه تهاجمی، ابزار و تجهیزات بود که در درون ساختار و سازمان ارتش و سپاه شکل گرفته بود و به تناسب عملیات‌های مختلف، آشکار و تدریجا نهادینه شد. همچنین ماهیت عملیات دفاعی- تهاجمی در خاک ایران، با ماهیت جنگ تعاقبی- تهاجمی در خاک دشمن، تفاوت داشت. ملاحظات یادشده، در تصمیم‌گیری سیاسی ایران برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و طراحی عملیات رمضان و حتی والفجر مقدماتی و یک، مورد محاسبه قرار نگرفته بود. چنان‌که شکست در عملیات‌های یادشده، موجب بازبینی شرایط جدید نظامی و مقایسه تفاوت‌های جنگ در خاک عراق شد که اسناد آن موجود و در حال آماده‌سازی برای انتشار است.

با این توضیح، مشخصه‌های قدرت نظامی ایران که برآمده از انقلاب و حضور نیروهای مردمی بود، بیشتر با جنگ دفاعی- آزادسازی تناسب داشت. الزامات جنگ تعاقبی- تهاجمی در خاک دشمن؛ ارتش حرفه‌ای، تجهیزات و منابع مناسب است که با منابع و اولویت‌های کشور، که درگیر استقرار نظام جدید و پاسخ به مطالبات سیاسی- اجتماعی برآمده از انقلاب بود، تناسب نداشت. درنتیجه برخی از پیروزی‌ها با همه اهمیت آن، با تأخیر و در حالی به دست آمد که ارتش عراق با برتری تجهیزاتی- اطلاعاتی خود، دستاوردهای حاصل از پیروزی‌های ایران را از طریق حمله به شهرها و زیرساخت‌های اقتصادی خنثی و موازنه و درنتیجه امکان بهره‌برداری سیاسی از پیروزی‌های نظامی را از ایران سلب می‌کرد.

درصورتی که در سال ٦١، با پیروزی نظامی در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی، دو شهر بصره و العماره عراق مورد تهدید قرار می‌گرفت، امکان تحقق استراتژی ایران وجود داشت، حال آنکه برجسته‌ترین پیروزی نظامی ایران، در سال ١٣٦٤ در فاو و با سه سال تأخیر به‌دست آمد. همچنین در عملیات کربلای پنج، با وجود درهم‌شکستن استحکامات عراق و پیشروی در منطقه شرق بصره، نه‌تنها توان نظامی ایران برای ادامه پیشروی به پایان رسید، بلکه شهره بصره نیز در تیروس سلاح‌های سبک رزمندگان قرار نگرفت.

٢- تجزیه و تحلیل شخصیت و موقعیت صدام در عراق

تجربه حضور امام‌خمینی و سایر کادرهای انقلاب، در دوران مبارزه با رژیم شاه در عراق و مشاهده جنایات رژیم بعثی این کشور علیه شیعیان، به‌ویژه در شهرهای نجف و کربلا، موجب این تصور شده بود که صدام و رژیم بعث عراق، فاقد مشروعیت و پایگاه اجتماعی هستند. چنان‌که وقتی قبل از حمله عراق به ایران، صدام از طریق حجت‌الاسلام دعایی، سفیر وقت ایران در این کشور، اعلام آمادگی کرد به تهران سفر کند، در ارزیابی‌ها این‌گونه نتیجه‌گیری شد که صدام به دلیل بحران مشروعیت در عراق، از طریق سفر به تهران، به‌دنبال کسب مشروعیت است. به‌همین‌دلیل، با سفر وی مخالفت شد؛ چنان‌که پس از حمله عراق به ایران، همواره به مذاکره با صدام، به دلیل مشروعیت‌نداشتن وی در عراق و ناخرسندشدن مردم عراق از ایران، توجه نشد.

علاوه‌براین، تجربه مواجهه با رژیم شاه در دوران مبارزه و پیروزی انقلاب و تطبیق موقعیت شاه و ساختار رژیم سلطنتی در ایران با موقعیت صدام و رژیم بعثی در عراق، در امتناع از مذاکره با صدام و تأکید بر شعار سقوط صدام و رژیم بعثی، مؤثر بود؛ زیرا چنین تصور می‌شد که شخصیت صدام همانند شخصیت ضعیف محمدرضا پهلوی است و د‌رصورتی‌که صدام با فشار مردم عراق و قدرت نظامی ایران مواجه شود، تسلیم خواهد شد.

٣- ارزیابی قدرت تأثیرگذاری آمریکا و عربستان برای تغییر سیاسی در عراق

حمله عراق به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، به‌عنوان متحد استراتژیک آمریکا، از نظر سیاسی به معنای هم‌سویی صدام با آمریکا بود. وضعیت یادشده موجب شکل‌گیری و تقویت تصور «آمریکایی‌بودن صدام» شد. ملاحظه یادشده موجب باور به قدرت تأثیرگذاری آمریکا و همچنین عربستان برای تغییر سیاسی در عراق شد؛ به این معنا که در صورت تصرف یک منطقه استراتژیک، حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی عراق، صدام را برای تأمین خواسته‌های ایران، زیر فشار قرار داده و در صورت نیاز، توانایی حذف صدام را از ساختار سیاسی عراق دارند. محاسبات یادشده از وابستگی صدام به آمریکا و قدرت آمریکا و عربستان برای ایجاد تغییر در عراق، حتی با وجود برخی پیام‌های سیاسی پنهانی به ایران، با هدف متقاعدسازی این کشور برای خاتمه‌دادن به جنگ، با واقعیات سیاسی در صحنه عراق و شخصیت صدام هم‌خوانی نداشت.

چنان‌که بعدها رفتار صدام با اشغال کویت و همچنین مقاومت در برابر حمله آمریکا به عراق، بیانگر این بود که حتی با فرض موفقیت ایران در تصرف بصره یا پیشروی به سمت بغداد، نه‌فقط صدام تسلیم خواسته‌های ایران نمی‌شد، بلکه حمایت کشورهای منطقه و غرب از صدام، افزایش هم پیدا می‌کرد. بنابراین با وجود برخی پیروزی‌های نظامی در خاک عراق، به‌دلیل وجود پیش‌فرض‌های غلط از مؤلفه‌های سیاسی و نظامی در جنگ، نه‌فقط جنگ طولانی شد، بلکه استراتژی ایران برای پایان‌دادن به جنگ به نتیجه نرسید. حال با توجه به نقد و بررسی استراتژی تصرف یک منطقه استراتژیک و اتمام جنگ، این پرسش مطرح خواهد شد که استراتژی مناسب برای پیروزی ایران بر عراق چه بود؟ پاسخ به این پرسش، به فرصت دیگری واگذار خواهد شد.

http://sharghdaily.ir/News/74163

ش.د9402572

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات