* سخنان آقاي روحاني و باراك اوباما رئيسجمهور آمريكا در سازمان ملل متحد را چگونه ارزيابي ميكنيد؟آيا مواضع ملايم روساي جمهور ايران و آمريكا نسبت به يكديگر آينده جديدي را براي رابطه اين دو كشور ترسيم خواهد كرد؟
** بين ايران و آمريكا سابقه بياعتمادي بلندمدتي وجود دارد. با اين وجود دو كشوردر سالهاي اخير و بهويژه درباره پرونده هستهاي به يك تعامل سازنده دست پيدا كردهاند كه ميتواند رابطه ايران و آمريكا را در آينده دگرگون كند. گفتوگويهاي مستمر ايران و آمريكا در دو سال گذشته در مرحله اول اين واقعيت را نشان داد كه زمان افول قدرتهاي بزرگ در عرصه جهاني به پايان رسيده و مسائل جهان را تنها از حربه زور نميتوان حل كرد. در نتيجه ايران يك پاردايم جديد در عرصه بينالمللي ايجاد كرده است. اين پارادايم نشان داد مشكلات بزرگ جهان مانند پرونده هستهاي ايران با نوعي تعامل و اتخاذ مواضع عقلاني قابل حل است و اين تعامل ميتواند الگويي جديد براي برطرف كردن مشكلات منطقهاي و جهاني در آينده باشد.
در نتيجه سخنان آقاي روحاني در سازمان ملل نسبت به گذشته تفاوتهاي مهمي داشت. در دو سال گذشته آقاي روحاني نسبت به دو مساله افزايش تروريسم در خاورميانه و همچنين تحريمهاي ظالمانه عليه ايران هشدار داده بودند و خواستار از ميان برداشتن تحريمها بودند. مساله ديگر اينكه استقبال از سخنان رئيسجمهور ايران نسبت به گذشته در سازمان ملل بيشتر شده و رهبران كشورهاي مختلف اشتياق بيشتري براي گفتوگو با آقاي روحاني پيدا كردهاند. در مقابل مواضع اخير باراك اوباما در سازمان ملل نيز نسبت به ايران تغيير كرده و وي تلاش ميكند هر روز خود را بيشتر به ايران نزديك كند.
اوباما حتي به شكست سياستهاي زورمدارانه در عراق نيز اعتراف كرد. اين مساله يك نقطه عطف بزرگ در مواضع ايالات متحده آمريكا به شمار ميرود. مواضع جديد اوباما نشان ميدهد آمريكا در آينده از قشونكشيهاي خانمانسوز كه انسانهاي بيگناه زيادي را به كشتن ميداد دست خواهد برداشت و سياستهاي جديدي را در پيش خواهد گرفت. به همين دليل هفتادمين مجمع عمومي سازمان ملل يك نقطه عطف مهم و بزرگ در سابقه اين سازمان به شمار ميرود.
* نظر شما درباره دست دادن آقاي ظريف با باراك اوباما رئيسجمهور آمريكا چيست؟آيا اين اتفاق ميتواند باب جديدي براي ديدار مقامات ارشد ايران و آمريكا در آينده باشد؟
** در عرف روابط ديپلماتيك دست دادن دو شخصيت سياسي امري پسنديده و مثبت است. با اين وجود برخي عنوان ميكنند كه آقاي ظريف چرا با رئيسجمهور آمريكا دست داده است. بنده در اين زمينه يك پرسش مطرح ميكنم و آن اين است كه چه تفاوتي بين دست دادن ظريف با جان كري و اوباما وجود دارد كه اولي پسنديده است و دومي مذموم شمرده ميشود. به نظر ميرسد برخي از رسانهها با شانتاژ و پروپاگانداي خبري تلاش ميكنند مساله دست دادن آقاي ظريف با رئيسجمهور آمريكا را به مسائل دیگری ربط دهند. ما بايد در يك نگاه پساساختارگرايي عنوان كنيم كه چه كسي از ساختن چه نوع آيندهاي سود خواهد برد؟بزرگ كردن دست دادن آقاي ظريف با رئيسجمهور آمريكا را نباید بیمورد بزرگ کرد. بسياري از كشورها با حفظ چارچوبهاي اصولي خود رابطه تعريف شده خاصي با آمريكا برقرار كردهاند.
در دوران جنگ سرد رابطه آمريكا و شوروي رابطهاي كاملا خصمانه بود؛ با اين وجود رهبران اين دو كشور با هم دست ميدادند و ديدار ميكردند. به نظر من اگر مذاكره با آمريكا درباره پرونده هستهاي به نتيجه رسيده است، در آينده نيز ميتوان با آمريكا درباره مسائل مختلف و از جمله بحران سوريه گفتوگو و مذاكره كرد. به نظر ميرسد جامعه ايران و جامعه غرب به مرحلهاي از تعامل همراه با عقلانيت با حفظ برخي از اصول خود رسيده است. هنگامي كه سخن از مذاكره يا تعامل با آمريكا به میان میآید عدهاي گمان ميكنند قرار است ما دوباره سرسپرده و گمارده آمريكا در منطقه باشيم.
اين مساله از اساس با دكترين جمهوري اسلامي ايران در تضاد است. در شرايط كنوني كشور ايران يك كانون بلامنازع قدرت در عرصه منطقه و يك قدرت تعيينكننده در عرصه جهاني است. تنها راهحل ارتقاي اين جايگاه نيز استفاده از ابزار مذاكره و تعامل است. اصطكاك و استفاده از قوه قهريه در برخورد با مشكلات منطقهاي و جهاني انرژي و هزينه زيادي از ما خواهد گرفت و هيچ منفعتي در پي نخواهد داشت. استراتژيستها معتقدند: «سياست ادامه غيرخونريزانه جنگ است» و«جنگ ادامه خونريزانه سياست است». دست دادن ظريف و اوباما ميتواند نشانه خوبي براي نشان دادن حسن نيت طرفين براي تعامل و مذاكره در آينده باشد. به همين دليل منتقدان اين مساله بايد صبوري بيشتري از خود نشان بدهند.
* آيا ميتوان پيشبيني كرد دست دادن ظريف با اوباما زمينهساز ديدار رئيسجمهور ايران و آمريكا خواهد بود؟
** بالاخره يك روز بايد اين اتفاق رخ بدهد و روساي جمهور ايران و آمريكا با هم ديدار و گفتوگو كنند. اگر ضرورت اين ديدار وجود داشته باشد اين اتفاق بايد بدون لحظهاي درنگ صورت بپذيرد. در شرايط كنوني ديدار مقامات ايراني و آمريكايي در سطح وزراي امور خارجه صورت ميپذيرد. ديدارهاي دوستانه جان كري و محمدجواد ظريف ميتواند الگوي مناسبي براي ديدارهاي مقامات عاليتر دولت هر دو كشور باشد. به هر حال مذاكره بايد صورت بگيرد اما آنچه مهم است نتيجه مذاكرات است. مخالفت با دست دادن آقاي ظريف و باراك اوباما در عرف ديپلماتيك پسنديده نيست و ميتواند در آينده روابط ايران و كشورهاي جهان نيز مشكلساز باشد. آيا با يك دست دادن تمامي اصول ما زيرپا گذاشته ميشود كه عدهاي با آن مخالفت ميكنند؟بسياري از كشورها با حفظ منافع و اصول خود با آمريكا مذاكره و تعامل ميكنند. در نتيجه نميتوان مسائل مهم ديپلماتيك را به صورت سياسي و جناحي نگاه كرد.
* اگر پس از باراك اوباما كه سياستهاي معتدلتري نسبت به ايران اخذ كرد جمهوريخواهان در آمريكا به قدرت برسند رابطه ايران و آمريكا دوباره دگرگون خواهد شد؟
** زماني كه آمريكا با سياستهاي ميليتاريستي جورج بوش و نئومحافظهكاران در افغانستان و عراق گرفتار شده بود و از نظر اقتصادي وضعيت نابساماني پيدا كرده بود مردم آمريكا باراك اوباما را براي تغيير وضعيت كشورشان انتخاب كردند. به همين دليل مردم آمريكا سابقه ذهني مناسبي نسبت به جمهوريخواهان حداقل در كوتاهمدت ندارند. در نتيجه احتمال حمايت مردم آمريكا از يك كانديدای دموكرات كه از شعارهاي اعتدالي و منطقي استفاده كند بسيار بيشتر از جمهوريخواهاني است كه از شعارهاي جنگطلبانه استفاده ميكنند. نكته ديگر اينكه تفاهم ايران و آمريكا با يك شخص يا دولت خاص نبوده بلكه با كليت ساختار سياسي آمريكا صورت پذيرفته است. در نتيجه هر دولتي پس از اوباما در آمريكا روي كار بيايد موظف به اجراي برجام خواهد بود. اگر قرار باشد هر دولتي در يك كشور سياستهاي خاص خود را اجرا كند و دستاوردهاي دولت قبل از خود را اجرا نكند كه بسياري از كنوانسيونها و قراردادهاي بينالمللي با مشكلات زيادي روبهرو ميشوند.
آمريكا هماكنون با چند مساله بسيار مهم درگير است؛ حوادث منطقه خاورميانه، چالش با روسيه و همچنين اختلافات با چين بسياري از انرژي آمريكاييها را مصروف به خود كرده است. نكته بعدي بحث اقتصاد آمريكاست. اگر تا پايان دولت باراك اوباما وضعيت اقتصادي مردم آمريكا بهبود پيدا كند ممكن است مردم در انتخابات رياستجمهوري اقبال بيشتري نسبت به حزب دموكرات پيدا كنند. با تمام اين اوصاف بايد عنوان كنم كه سياست آمريكا در مقابل ايران سياستي تعريف شده و باثبات است كه با روي كارآمدن جمهوريخواهان يا دموكراتها اين سياستها بر حسب دولتي كه بر سركار است تغيير پيدا ميكند؛ يعني مخالفتها يا موافقتها با ايران با توجه به روي كار آمدن اين دو حزب تشديد يا تعديل ميشود. به همين دليل بايد منتظر ماند و ديد كه كدام يك از اين دو حزب در انتخابات رياستجمهوري پيروز خواهند شد. اين در حالي است كه بايد تاثير اتفاقات مختلف تا زمان برگزاري انتخابات رياستجمهوري آمريكا را نيز در نظر گرفت.
* تحليل شما از رابطه ايران و آمريكا در آينده چيست؟
** رابطه ايران و آمريكا به دليل مشكلات تاريخي و پيچيدگي نيازمند تامل بسيار است. نميتوان به صرف رخ دادن يك اتفاق مهم مانند توافق هستهاي به يكباره از ارتباط مستقيم با آمريكا سخن گفت. هر چند بنده معتقدم اتفاقاتي كه در مذاكرات رخ داد به شكلهاي مختلف سبب نزديك شدن ايران و آمريكا به يكديگر شد. اگر ما توافق هستهاي را مبناي كار خود قرار بدهيم و تلاش كنيم براساس اين توافق درباره آينده رابطه ايران و آمريكا تصميمگيري كنيم مشكلات كمتري پيش روي خود خواهيم داشت. اما مساله رابطه ايران و آمريكا به اين سادگي نيست و ريشه در تاريخ دو كشور داد. تا زماني كه ما و آمريكا مشكلات تاريخي خود را حل و فصل نكنيم نميتوانيم به يك جمعبندي منطقي و مطلوب در زمينههاي مختلف دست پيدا كنيم. اين مساله بهويژه درباره مشكلات منطقهاي و مواجهات ما با كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس صادق است.
در دهههاي اخير هرگاه كه تخاصم بين ايران و آمريكا بيشتر شده كشورهاي عربي هم گستاختر و جسورتر عمل ميكنند و در مقابل در مقاطعي كه مواضع ايران و آمريكا به هم نزديكتر ميشود كشورهاي عربي نيز مواضع ملايمتري در مقابله با ايران اتخاذ ميكنند. پس از توافق هستهاي ايران و غرب نيز كشورهاي عربي و به ويژه عربستان احساس خطر ميكنند و به همين دليل تلاش ميكند به شكلهاي مختلف در روند آينده رابطه ايران و قدرتهاي جهاني كارشكني كنند. ما بايد اين نكته را قبول كنيم كه در سياست «هرگز»، «هيچگاه» و «به هيچوجه» وجود ندارد. اين احتمال وجود دارد كه دشمن ديروز شما به دوست امروز تبديل شود و در حالت عكس دوست ديروز به دشمن امروز تبديل شود. بنده حتي تحولات منطقه خاورميانه را نيز در نزديكي ايران و آمريكا موثر ميدانم. به هر حال در اغلب بحرانهاي خاورميانه ايران و آمريكا اگر نگوييم كه اشتراك نظر دارند، حداقل مواضع نزديكي به هم دارند و يك خواست مشترك را دنبال ميكنند.
ظهور داعش و اتفاقاتي كه در بحرين و افغانستان رخ داد مواضع ايران و آمريكا را به هم نزديكتر كرده است. منافع آمريكا به صورت نسبي ايجاب ميكند كه مواضع خود را به مواضع ايران نزديكتر كند. اوباما بهشدت در داخل ايالات متحده زير فشار انتقادات است. يكي از مهمترين دليل اين انتقادات هم اين است كه دولت وي در عرصه سياست خارجي موفقيت خاصي نداشته و عملكرد قابل قبولي از خود ارائه نكرده است. بنابراين موفقيت ايجاد ارتباط با ايران در عرصه سياست خارجي ميتواند اوباما را از بحران عدم موفقيت در سياست خارجه نجات دهد. ضمن اينكه با توجه به اينكه جمهوريخواهان كنگره را به دست گرفتهاند، اين موفقيت ميتواند به حزب دموكرات آمريكا در انتخابات آينده رياستجمهوري هم كمك كند و باعث كسب اعتبار اين حزب در داخل آمريكا شود.
* مخالفتها با برجام در ايران وآمريكا شكل جديتري به خود گرفته است. به نظر شما اين مخالفتها به چه ميزان جنبه سياسي و جناحي دارد؟
** مذاكرات هستهاي و توافق وين يك جراحي بزرگ بود كه منتقدان در طول اين مسير با پروژكتورهاي بزرگ بر آن نظارت داشتند. اگر به صورت كلان دستاوردهاي برجام را نگاه كنيم ميبينيم كه ظرفيتهاي زيادي ايجاد شده است و اگر بهطور روشن اهداف دو طرف در مذاكرات هستهاي بررسي شود همهچيز گوياست كه تا چه اندازه اين اهداف به دست آمده است. بركت بزرگ برجام و مذاكرات هستهاي در كشور رشد و بلوغ سياسي جامعه است كه مهمترين موضوع كشور را روي ميز گذاشته و با همه جزئيات همه درباره آن صحبت ميكنند. با اين وجود من معتقدم براي جمع محدودي مساله از حد و مرز گذشته و از جنبه انتقاد به برجام به لجاجت رسيده است.
توافق هستهاي بعد از حدود دو سال ميان ايران و 1+5 حاصل شد، اما آنها كه در دوره خود حتي به چند كيلومتري توافق هم نزديك نشدند حالا دست از انتقاد برنميدارند و هر روز بحث تازهاي عليه برجام مطرح ميكنند. اكثر مخالفتها و انتقادهاي صورت گرفته در ايران از توافق هستهاي به دليل پيگيري و موضعگيريهاي كنگره آمريكا بوده ولي با اين وجود همه ما ميدانيم كه تصميمگيري نهايي با مسئولان كشور است و اين مخالفتها عملا تاثيري بر توافق هستهاي نخواهد گذاشت. به هر ترتيب به نظر ميرسد مشخص شدن فرجام برجام در مجلس كمي طولاني شده و در پشت غبار سوالها و استيضاحهاي سياسي و رفتارهاي انتخاباتي برخي اعضاي كميسيون برجام كمرنگ شده است. با اين حال لازم است براي مقابله با حاشيههايي كه اين وضعيت بلاتكليف به دنبال دارد، مجلس هرچه سريعتر تكليف برجام را مشخص كند.
* انتقاداتي كه بهويژه در كميسيون برجام مطرح ميشود و اعضاي تيم سابق مذاكرهكننده هستهاي به زبان ميآورند را تا چه اندازه صادقانه ميدانيد؟
** رصد اظهارنظرهاي مخالفان توافق در امروز و مقايسه آن با آنچه در دوران هشت ساله پيشين بر زبان ميآوردند گمانه سياسي بودن اين به اصطلاح انتقادات و نگرانيها را شدت ميبخشد و هيچ تحليلگر بيطرفي نميتواند از اساس توافق وين را با آنچه در هشت سال پيشين تحت عنوان مذاكره انجام ميشد مقايسه کند. من بر اينباورم تمام موضعگيريهاي صورت گرفته موضعگيريهاي جناحي است و دلواپسان سعي ميكنند از توافق هستهاي و پيگيريهاي كنگره آمريكا و واكنشهاي كنگره، آثار و تبعات برجام را به صورت ديگري نشان دهند و بگويند كه اين توافق يك شكست كامل بوده است و در جهت مصارف و منافع ملي ايران نخواهد بود، در حالي كه واضح و بديهي است كه اين توافق، توافق خوبي است.
http://armandaily.ir/?News_Id=130255
ش.د9402739