(روزنامه شرق ـ 1394/06/29 ـ شماره 2402 ـ صفحه 6)
به مجمع رفتم، صبح دقایقی از ساعت ٩ گذشته بود که آیتالله هاشمی به مجمع آمدند. خدا را شکر بسیار شاداب و سرحال بودند. پس از سلام پرسیدم الحمدلله بهترید؟ گفتند: خوبم. چیزی نبود. مختصر سرماخوردگی بود که بهخاطر اینکه پیشروی نکند ترجیح دادم دو روز استراحت کنم.
دوستانی که نزدیک به ٢٠ سال است با ایشان کار میکنند، میگویند اینگونه اتفاق در این دو دهه بهندرت پیش آمده که ایشان دو روز متصل در منزل بماند و به مجمع نیاید!
آقای هاشمی ساعت ١٢ دوشنبه با جمعی از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم که مشی اعتدالی و اصلاحطلبی دارند، دیداری خصوصی داشتند. در این دیدار ایشان حرفهای مهمی درباره نقش و وظایف اعضای مجلس خبرگان و حساسیت انتخابات فراروی این مجلس زدند که بخشی از آنها تلطیفشده منتشر شد. ازجمله درحالیکه میخندیدند گفتند روزنامه جوان امروز نوشته باعث روی کارآمدن بنیصدر من بودهام! بعد با لحنی که خاص خود ایشان است درحالیکه به من مینگریستند، گفتند حتی خالههای اینها هم میدانند که در آن موقع موضع من درباره بنیصدر چه بود!
پس از این ملاقات به سراغ یادداشت روزنامه جوان رفتم. در نیمصفحه پایین صفحه اول تیتر زده بود: دو اشتباه هاشمی در تأیید بنیصدر و احمدینژاد!
یادداشتنویس روزنامه جوان در این یادداشت کوتاه کمتر از ٥٠ نیمسطری خود نوشته بود:
«درباره بنیصدر این اشتباه هاشمی بود که به رأیآوردن بنیصدر در نخستین دوره ریاستجمهوری اسلامی ایران منجر شد. او در آن زمان بهعنوان سرپرست وزارت کشور برگزارکننده انتخابات ریاستجمهوری بود و چون تأیید صلاحیت نامزدها در فقدان شورای نگهبان در آن دوره بهعهده وزارت کشور بود، با اشتباه هاشمی و اصرار به ایرانیالاصلبودن جلالالدین فارسی... عملا راه برای ریاستجمهوری بنیصدر باز شد».
نویسنده در ادامه استدلال کرده:
«آقای هاشمی بهجای اجرای قوانین انتخابات، جلالالدین فارسی را ایرانی تشخیص داد اما حضرت امام ایرانیالاصلبودن آقای فارسی را در کمتر از ١٠ روز مانده به انتخابات رد میکند ولی هاشمی اصرار میکند که او ایرانی است. شهید آیت در ١٧ دیماه ٥٨ و قبل از اثبات افغانیالاصلبودن جلالالدین فارسی به نفع وی کنار میرود و عملا امکان انتخاب کاندیدای جایگزین از حزب جمهوری اسلامی گرفته میشود».
«امام، هاشمی را فرامیخواند و میگوید ایشان- جلالالدین فارسی- ایرانیالاصل نیست، بهتر است خودشان کنار بروند و به این ترتیب بنیصدر برای ریاستجمهوری آماده میشود».
نویسنده در ادامه در ادعایی خندهآور از احتمال برنامهریزی قبلی- لابد هاشمی!! - برای رویکارآوردن بنیصدر! دم زده و نوشته است: البته این میتواند یک اشتباه باشد و میتواند یک برنامهریزی!!! باشد برای انتخاب یک رئیسجمهور!»
ابتدا به ادعای این بخش اول این نوشته- اشتباه هاشمی در عدم رد صلاحیت جلالالدین فارسی و هموارکردن راه برای بنیصدر - میپردازم.
دراینباره چند نکته مهم وجود دارد:
ابتدا از فراز آخر این نوشته شروع میکنم که نویسنده سعی کرده بهگونهای رویکارآمدن بنیصدر را طبق برنامه قبلی- و لابد توسط آقای هاشمی- به خواننده القا کند.
از بیان این نکته صرفنظر میکنم که اگر نویسنده از تاریخ این چند دهه اخیر ایران کمترین اطلاعی داشت، میدانست ادعای اینکه رویکارآمدن بنیصدر برنامهریزی هاشمی بوده است، از آن جوکهایی است که حتی مرغ بریانشده را به پرواز درمیآورد. چه بین دیدگاههای فکری بنیصدر و هاشمی فاصلهای به اندازه کویر لوت است!
هاشمی یک روحانی مبارز با اطلاعات بالای قرآنی است و معتقد به ولایت فقیه و محوریت مبارزه امام و همراه و همگام با یاران امام نظیر بهشتی و مطهری و خامنهای و... . اما بنیصدر در مجلس خبرگان نشان داد نه ولایت فقیه را قبول دارد و نه قبل از آن، این محوریت را در دهه ٤٠ و٥٠ برای امام قائل بوده که در راستای رهبری سیاسی خود در رقابت با نهضت آزادی جبهه ملی سوم را تأسیس میکند و آشکارا در اینجا و آنجا خود را مصدقی میداند و بهعلاوه سواد اولیه قرآنی وی بهحدی پایین است - مرحوم استاد سیداکبر پرورش به من میگفت شاهد بوده بنیصدر گاه که میخواست در بیاناتش به آیهای از قرآن استدلال کند نمیتوانست حتی یک آیه را بدون غلط بخواند! دیگران هم که از نزدیک با بنیصدر حشر و نشر داشتهاند همین را گفتهاند- و حامیان روحانی او نظیر آقایان... و.. غالبا عضو حزب خلق مسلمان بودند و مخالف رهبری امام و مروج مرجع دیگری در تقابل با امام و...!
درعینحال پس از ورود امام به ایران وی، به دلایلی که مجال بحث آن نیست، با تأیید امام کنار بزرگانی همچون آیتالله طالقانی، مطهری، بهشتی، هاشمی، موسویاردبیلی، خامنهای و مهندس بازرگان بهعنوان عضو شورای انقلاب انتخاب و در جلسات این شورا شرکت داشت و در ناآرامیهای کردستان در هفتههای آغازین پس از پیروزی انقلاب در جمع هیأتی که امام معین کرد در اول فروردین ٥٨ با آقایان طالقانی، بهشتی، هاشمی و دکتر صدرحاجسیدجوادی- که نماینده دولت موقت در این هیأت بود، به سنندج رفت.
معلوم نیست نویسنده جوان روزنامه جوان! - که معتقد است آقای هاشمی نباید بر نامزدی آقای فارسی که عضو حزب جمهوری اسلامی بود اصرار میکرد چون درنهایت به دلیل ایرانیالاصلنبودن وی عملا واجد شرایط نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری تشخیص داده نشد و عملا راه برای حضور بنیصدر در این عرصه هموار شد- از کجا اینقدر پیروزی آقای فارسی یا نامزد دیگر حزب، مرحوم آیت- که بهنفع فارسی کنار کشید- را در انتخابات ریاستجمهوری قطعی و مسلم میداند که با اطمینان تمام میگوید اگر آیت بهخاطر فارسی کنار نمیکشید و فارسی هم از عرصه رقابت با بنیصدر کنار گذاشته نمیشد، حتما مجالی برای رأیآوری بنیصدر با چنین سوابقی فراهم نبود! و بنیصدر نمیتوانست با ترفندهایی که در جذب آرای مردم به خود خوب بلد بود آقای فارسی را در این رقابت شکست دهد!
نویسنده که لابد اعتقاد دارد اساسا نباید به بنیصدر مجال داده میشد تا در انتخابات ریاستجمهوری حضور یابد چرا از خود سؤال نمیکند که این بنیصدر که شایستگی ندارد با وجود امثال آیت و فارسی بر مسند ریاستجمهوری بنشیند، چگونه شایستگی داشت و دارد که از سوی امام عضو شورای انقلاب شود؟ و از سوی او در جمع هیأتی به کردستان برود و بعدها با رأی مردم عضو مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی شود؟
نویسنده احتمالا جوان روزنامه جوان! حتما از تاریخ وقایع انقلاب در نخستین سال بعد از پیروزی انقلاب کاملا بیاطلاع است. این دید البته خوشبینانه است والا باید گفت وی درجهت ایفای نقشی که برعهده او در تخریب شخصیت آیتالله هاشمی گذاشتهاند تعمدا سعی در القای مطالب اشتباه به مخاطبان محدود این روزنامه دارد.
اما نقد و بررسی این نوشته و بیان اشتباهات فاحش تاریخی موجود در آن:
- برخلاف ادعای نویسنده، در این زمان آقای هاشمی و بهتبع او وزارت کشور مسئولیت بررسی صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری را بهعنوان سرپرست وزارت کشور برعهده نداشت.
آقای هاشمی در تاریخ٢٢ دی ٥٨ دراینباره در مصاحبهای به همین نکته اشاره کرده است: «ما مجری انتخابات هستیم و تأیید یا رد کاندیداها در صلاحیت وزارت کشور نیست و این مسئله را باید امام تأیید میفرمودند که این مورد خاص را نیز امام به طبقات و اقشار مختلف مردم ایران واگذار نمودند».
امام هم این مسئولیت را برعهده گرفت. علت دخالت امام در این مسئله این بود که بعضی از کسانی که در این انتخابات نامزد شده بودند به حدی زیاد بودند - ١٦٠ نفر- که امام در اظهارنظری آن را توطئه نامید. در بین این افراد کسانی بودند که حتی سواد متوسط خواندن و نوشتن نداشتند! و در اظهارنامه مکتوبشان برای بررسی صلاحیتهای اولیه آنها اغلاط فاحش املایی وجود داشت. ازجمله عبارت «راجعبه» را «راجب به» نوشته بودند و...! وقتی وزارت کشور این تعداد انبوه برای نامزدی را به امام اعلام کرد و از امام تأیید صلاحیت آنها را خواستار شد، امام در این مسئله شخصا دخالت کردند و از سوی خود جناب آقای موسویخوئینیها را مسئول کمیته نظارت بر انتخابات معین کردند. در همان بررسی اولیه یا امتحان دیکتهای که از بعضی نامزدها گرفته شد! صلاحیت ١٠٦ نفر تأیید و به وزارت کشور اعلام شد که از این تعداد فقط ١٠ نفر مجاز شدند در صداوسیما با مردم صحبت کنند.
نکته مهم اینکه وقتی فهرست این ١٠٦ نفر از سوی وزارت کشور به امام داده شد، ایشان در تأیید یا ردصلاحیت آنها هیچ دخالتی نکردند و مسئله را به خود مردم واگذار کردند. در میان کسانی که ثبتنام کرده بودند، ١٨ نفر یا مأمور ساواک بودند یا سابقه کیفری داشتند و چندنفری هم سنشان کم بود!
این همه ماجرا بود. حال اشتباه آقای هاشمی در مسئلهای که مسئولیتش با امام است نه با او و وزارتخانه تابع او، چیست؟ نمیدانم!
در رابطه با تابعیت آقای فارسی، امام آقای هاشمی و جلالالدین فارسی را برای بررسی پرونده به حضور پذیرفته و با مشاهده سوابق گفتهاند ایشان ایرانیالاصل نیست و بهتر است خودشان کنار بروند. که آقای فارسی هم تمکین کرد و در نامهای به حزب جمهوری اسلامی، کنارهگیری خود را اعلام کرد. حزب هم یک روز پس از دریافت این نامه مسئله را مورد بررسی و موافقت قرار داد. آقای فارسی هم در این رابطه گفته پدر وی در اواخر دوره قاجار ٨٠ سال پیش با گذرنامه افغانی از هرات به ایران- مشهد- آمده ولی شناسنامه ایرانی نگرفته و خود او هم در مشهد متولد شده است. امام چنین مصلحت دیده و گفتهاند حال که بعضیها در این مسئله شبهه کردهاند بهتر است از همین اول کار این جمهوری، بهگونهای عمل نشود تا در تعیین اولین رئیسجمهور شبههای وجود داشته باشد.
قصد قضاوت درباره افغانیبودن آقای فارسی را ندارم. دیروز که از آقای هاشمی دراینباره سؤال کردم، گفتند من هنوز هم آقای فارسی را افغانی نمیدانم ولی به حرمت امام از نظر ایشان تبعیت کردم.
آقای فارسی به پاس حرمت همین نظر و ملاحظه امام از رقابتها کناره گرفت.
جالب اینکه آقای هاشمی سه روز بعد یعنی در تاریخ ٢٩ دی با توجه به حذف بعضی از نامزدها از سوی آقای خوئینیها مجددا در مصاحبه دیگری گفت: «کسانی که در فهرست این وزارتخانه ماندهاند، اجازه فعالیت انتخاباتی دارند و در موارد بعدی تنها امام میتوانند اظهارنظر کنند». یعنی مجددا بررسی ماندن یا حذف نامزدها را در عرصه رقابت، در حوزه اختیارات امام دانست.
نویسنده جوان! که انگار طبق دستور! در مأموریت! بازشماری بعضی اشتباهات! در کارنامه هاشمی قدری عجله دارد! کافی بود چنددقیقه وقت میگذاشت و روزنامههای اواخر دی ماه سال ٥٨ را میخواند تا در یک نوشته کوتاه اینقدر اشتباهات فاحش نداشته باشد.
دلیل دیگری که برای تأیید موضع آقای هاشمی در اینباره- که بررسی صلاحیتها در اینباره نه برعهده او و وزارت کشور که برعهده امام بوده- این است که وقتی رجوی، هم بهعنوان نامزد در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرد، امام در یک موضعگیری هوشمندانه در اظهارنظری بدون اینکه نامی از مسعود رجوی ببرد، اعلام کرد با توجه به اینکه بعضی نامزدها به صراحت اعلام کردهاند که به قانون اساسی رأی ندادهاند با این استدلال زیبا: کسی که به قانون اساسی رأی نداده چگونه میخواهد درصورت کسب مسند ریاستجمهوری همین قانونی را که قبول ندارد اجرا کند! مخالفت کردند و رجوی نیز بهناچار از عرصه رقابتها کنار رفت.
اشتباه دیگر فاحش نویسنده مطلب این است که برخلاف ادعای وی، با کنارهگیری مرحوم آیت و با کنارهگیری آقای فارسی، حزب جمهوری اسلامی صحنه رقابت را خالی نکرد بلکه مرحوم دکترحسن حبیبی را بهعنوان نامزد پیشنهادی خود مطرح کرد.
برخلاف ادعای نویسنده، رأیآوری بنیصدر بهدلیل کنارهگیری آقای فارسی نبود. این رأیآوری علاوه بر بعضی زیرکیها، تواناییها، ترفندها، ظرفیتهای آقای بنیصدر نظیر برخی کتب، نوشتهها و بیان نسبتا نافذ وی و... دلایل مهم دیگری ازجمله حمایت برادر امام - مرحوم آقای پسندیده- و داماد امام- مرحوم اشراقی و نوه امام- سیدحسین خمینی- و جامعه روحانیت مبارز تهران و اعلام کنارهگیری بعضی نامزدهای روحانی همانند مرحوم آیتالله خلخالی بهنفع وی و... از وی دارد که در این نوشته مجال پرداختن به آنها نیست.
یک نمونه از ترفندها و زیرکی ایشان این است که وی قبل از اعلام نامزدی در انتخابات به بیت امام رفت و پس از اینکه از دفتر امام خارج شد، جلو حسینیه جماران ایستاد و خطاب به دوربین خبرنگار تلویزیون اعلام کرد نامزد ریاستجمهوری خواهد شد.
در آن زمان هرکس این مصاحبه را دید و شنید و از موضع بیطرفانه امام نسبت به حمایت از نامزدها بیاطلاع بود، چنین برداشت کرد که حتما امام درباره نامزدی وی نظر خاص و مثبتی دارد که وی پس از مشورت با ایشان این تصمیم را علنی کرده است!!
هاشمی که نامهای را در سال ٥٨ به امام مینویسد و آن را به امضای سران حزب جمهوری اسلامی ازجمله آقای بهشتی، خامنهای، موسویاردبیلی و... میرساند، چگونه میتوانسته است نسبت به رویکارآمدن بنیصدر بیتفاوت باشد و برای به حکومترسیدن وی! برنامهریزی کند؟
گمان میکنم بحث دراینباره کافی باشد و اما بررسی ادعای خندهدار نویسنده روزنامه جوان مبنی بر اشتباه هاشمی در رویکارآمدن احمدینژاد!:
ابتدا خدا را شکر میکنیم روزنامهای که در رأیآوری احمدینژاد دخیل بود، اکنون وی را آنقدر ناصالح میداند که میگوید به دلیل اینکه وی از مدیران دولت و دوره هاشمی بوده، گناه به مسئولیترسیدن وی به گردن هاشمی است! گویی هاشمی میباید کفبینی میکرد و بهعنوان رئیسجمهور باید آنقدر مواظب بود و نیتخوانی میکرد تا به دلیل اشتباهات بعدی احمدینژاد! به وی از همان آغاز مسئولیتی مانند بخشدار و بعدها فرماندار داده نشود!
به مغالطه دقت کنید
از دید نویسنده انتخاب یک بخشدار و فرماندار در دهه ٦٠ که در آن زمان هیچ نشانهای بر نالیاقتی وی دیده نمیشود، نه متوجه استاندار و وزیر کشور، که مستقیما متوجه هاشمی بهعنوان رئیسجمهور است!!
لابد به گمان نویسنده استانداران دولت هاشمی باید در استفاده از نیروهای مسلمان و متعهد آموزش آنان در جهت تصدی مسئولیت و تجربهاندوزی در پستهای اجرائی، دست روی دست بگذارند و از مدیران رژیم قبل استفاده کنند تا مبادا بعدها یکی از میان هزاران مدیر اجرائی تربیتشده در دولت سازندگی، احمدینژاد از آب دربیاید!
از همین مغالطه است ادعای اینکه هاشمی- و نه وزیر کشور وقت دولت وی- احمدینژاد را سه دوره متوالی استاندار نمونه اعلام کرده است. حال آنکه وی استاندار استان تازهتأسیس اردبیل بود که در دولت دوم هاشمی استاندار بود و در همین مدت که بنای این دولت بر تشویق استانداران فعال در سطح کشور بود و در همین راستا اشخاصی همچون عبدالعلیزاده بهعنوان استاندار آذربایجان غربی و اسحق جهانگیری استاندار اصفهان و... بهعنوان استاندار نمونه معرفی شدند، ایشان هم در همین راستا و فقط یک بار از سوی وزیر کشور بهعنوان استاندار نمونه معرفی شد اما در ادامه خدمتش به دلیل تخلفات آشکار مالی و اداریاش که از سوی مدیر دادگستری اردبیل برای وی و بعضی دوستانش پرونده سنگینی تشکیل داد و برای اطلاع به دولت فرستاد، موردبازخواست واقع شد. دولت هم به دستور آقای هاشمی این پرونده را برای رسیدگی به قوه قضائیه فرستاد.
پس از فروپاشی شوروی به دلیل مشکلاتی که بین آذربایجان و ارمنستان روی داد و جریان صدور نفت جمهوری آذربایجان از طریق باکو به دلیل مناقشات ارضی این کشور با ارمنستان توسط این کشور متوقف شد، این کشور نمیتوانست نفت خود را مستقیما صادر کند و بهناچار نفت آذربایجان از طریق مرز ایران سوآپ میشد.
اما آنگونه که بعدها مدیرکل دادگستری اردبیل دراینباره به دولت هاشمی گزارش داد و شکایت کرد، پروندهای در این زمینه درست شد. بخش عمدهای از این سودها هرگز به حساب دولت واریز نشد.
دولت با دریافت گزارش مدیرکل دادگستری اردبیل، به دستور هاشمی این پرونده را برای رسیدگی در دادگاه به قوه قضائیه فرستاد.
اشتباه هاشمی چه بود؟
لابد اشتباه هاشمی این بود که نباید دولت وی به دستور او پرونده تشکیلشده تخلفات مسلم مالی احمدینژاد و دوستانش را که از دادگستری استان به دولت ارائه شده بود به قوه قضائیه میداد؟
دوستان جوان روزنامه جوان! اگر دغدغه آسیبشناسی دوران انقلاب و پس از آن را دارند بهتر است بهجای تلاشهای بیهوده در درج مسائل نادرست درباره شخصیت برجستهای همچون هاشمی، شایسته است در یادداشتی اولا از آقای مصباح بپرسند چرا حضرت ایشان اینهمه از چنین آدمی با چنین سابقهای آنگونه دفاع کرد و برای او کرامات قائل شد و ثانیا اگر دغدغه عدالت دارند جویای آن پروندههای وی و دوستانش شوند.
این پرونده چه سرنوشتی پیدا کرده است؟
اگرچه بنای پاسخ به این مقاله کوتاه روزنامه جوان را نداشتم و بهقول آقای هاشمی که با خنده به من گفت نوشته روزنامه جوان مسئله مهمی نیست! و ای کاش چند ساعت از من برای این نوشته مصرف نمیشد! اما خدای را شاکر هستم که حداقل فایده این نوشته آن شد که مردم و بهخصوص نسل جوان نسبت به چند نکته مکتوم و کمترگفتهشده از تاریخ این چند دهه انقلاب شکوهمند اسلامی ما آگاهی پیدا کنند. منتظر قسمت بعدی سناریوی دوستان در تخریب شخصیت هاشمی هستیم.
پیشنهاد میکنم برادران! تاریخ دوره پهلوی اول و دوم را به دقت مطالعه و بررسی کنند. شاید در کنار این دو اشتباه که برشمردند! به اشتباهات دیگر هاشمی! ازجمله در رویکارآمدن رضاشاه توسط انگلیسیها!! و نقش وی در تبعید و شهادت آیتالله مدرس در دوره رضاخان!! و زمینهسازی برای کودتای ٢٨ مرداد توسط زاهدی!! و برنامهریزی برای شکست نهضت ملیشدن نفت!! و پشتیبانیهای مالی و سیاسی او از حزب توده!! و... هم برسند!!!