روزنامه کیهان **
آن شب غم گرفته/ حسین شریعتمداری
نگارنده بر سر آن بود که «گر ز دست برآید» و زهرای مرضیه(س) عنایتی فرماید، یادداشت روز کیهان در آستانه سالروز شهادت ایشان را به سخنی درباره آن برترین زنان عالم از «ازل تا به ابد» اختصاص دهد... ولی وقتی بیماری غیرمنتظره از راه رسید، راه بر این آرزو بسته به نظر میرسید، اما به لطف و عنایت حضرتش، بیماری به درازا نکشید و دوران نقاهت فرصتی بود تا نگارنده به مصداق «که مور رانملخ میبرد سلیمان را» با بضاعت اندک خویش و فقط به فقط برای ابراز ارادت - که هیچگاه نیازی به تجدید نداشته است- کلامی در این عرصه بر قلم براند.
آنچه در پی میآید، بخشی از یادداشت 15 سال قبل نگارنده است که تکرار آن را در آغاز این نوشته نه فقط بیمناسبت نمیدانم بلکه میتوان به گونهای «وصفالحال برخی از خواص در دوران کنونی باشد»؛ بخوانید.
«زهرای ما(س)، آن روزها، بعد از رحلت رسول خدا(ص) و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشم انتظار خویش بپیوندد، بارها کوچههای مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود، فاطمه(س) با دلواپسی سفارشهای رسول خدا(ص) را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی که با خدا بسته و اکنون بیمحابا شکسته بودند را یادآور شده بود. اما، دلشوره فاطمه(س) که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص، به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمه(س) در سکوت سنگین و سوالآفرین آن روزها گم شد.
زهرای ما(س) میدانست که اگر مردم از ولایت علی(ع) دور شوند بیتردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور میشوند. فاطمه(س) در محرومیت جهان اسلام از امامت علی(ع)، «فتنه جمل» را میدید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را میشنید، در «نهروان»، جهالت خوارج را مینگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علی(ع) میگریست، اشرافیت بر باد رفته را میدید که بار دیگر به میدان آمده، حسن(ع) را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل میخورد و سر مطهر حسین(ع) را میدید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه میرود، یزید را میدید که سر بریده فرزند رسول خدا(ص) را پیش روی نهاده، بر لب و دندان او میزند و اجداد به هلاکت رسیده خود در «بدر» و «حنین» را به تماشای انتقام میخواند! و ... مردم مظلوم را که در چنگال خونریز «بنیامیه» و «بنیعباس» گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان میگزند و دست حسرت بر پیشانی میزنند که کاش ولایت علی(ع) آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس میداشتند تا ولایت حجاج بن یوسفها و منصور دوانقیها که خونریز و انسانستیزند را به زور بر گرده خویش نمیداشتند.»
فاطمه(س)، اینهمه را میدید که آنهمه دلواپس بود، واقعهای که آن روزها اتفاق افتاده بود انحرافی بزرگ بود و بیراههای که برخی از خواص به هر علت - و از جمله قدرتطلبی، و آلودگی به چرب و شیرین دنیا و مخصوصاً تلاش برای بازگشت به زندگی اشرافی- در آن گام نهاده بودند، زاویهای 180 درجه با صراط مستقیم الهی و نقشه راهی که رسول خدا(ص) به وضوح و با صراحت ترسیم کرده بودند، فاصله داشت... و این دلشوره واقعی زهرای ما- سلامالله علیها- بود. غیر از این چه نگرانی دیگری میتوانست زهرای مظلوم ما را تا آن اندازه به دلشوره اندازد؟
گفتهاند و هنوز هم میگویند که دلشوره فاطمه از غصب فدک بود! و ما در این که فدک غصب شده بود سخنی نداریم ولی بدون کمترین تردیدی میتوان گفت نسبت دادن دلشوره و نگرانی فاطمه زهرا(س) به غصب فدک، نمیتواند ریشه و علت نگرانی دختر پیامبر خدا(ص) با آنهمه فضیلت بینظیر و جایگاه برجسته آن حضرت باشد. در خبری موثق آمده است که هارونالرشید، خلیفه عباسی، یکی از نزدیکان خود را نزد امام موسی کاظم علیهالسلام فرستاد و از ایشان خواست محدوده «فدک» را مشخص کند تا آن را به فرزندان فاطمه سلامالله علیها بازگرداند و ماجرای نارضایتی دختر پیامبر خدا(ص) از حاکمان آن روز خاتمه یابد، آن امام بزرگوار در پاسخ خلیفه عباسی، حدود و مرزهای کشور اسلامی در آن روز را به عنوان حدود و مرزهای فدک یاد کرد.
تاریخنویسان و وقایعنگاران در صدر اسلام برخی از کوچکترین و کماهمیتترین رخدادهای آن روزها را با دقت و شرح جزئیات آن ثبت کردهاند که امروزه در دست و قابل مراجعه است. مثلاً این که خانه فلان سردار اسلام در کدام نقطه قرار داشت و فلان شخصیت صدر اسلام در کدام جنگ و حتی در کدام نقطه از میدان جنگ کشته شد و یا به شهادت رسید و یا فلان شخص با نیزه حمله میکرد یا با شمشیر و...
بنابراین آیا تعجبآور نیست که تربت پاک دختر پیامبر خدا(ص) با آنهمه نقش برجستهای که در اسلام داشته است و آنهمه فضیلت و شأن والایی که از قول رسول خدا(ص) درباره آن حضرت نقل شده است «بینشان» باقی بماند؟!
حالا به بخشی از زمزمه امیرالمؤمنین(ع) به هنگام دفن شبانه فاطمه زهرا(س) مراجعه میکنیم و در آن به وضوح میتوانیم راز تربت بینشان یا به بیان دیگر راز بینشان ماندن تربت زهرای اطهر(س) را دریابیم؛
«ای رسول خدا... سلام من و دخترت را که به دیدار تو آمده و در جوار تو به خاک رفته، پذیرا باش... اکنون امانت به صاحبش رسیده، زهرا از کنار من دامن کشیده و نزد تو آرمیده است... بعد از او، آسمان و زمین زشت مینماید و اندوه دلم، هرگز نمیگشاید...
رفتن فاطمه، دلم را خسته و غصهام را پیوسته کرد و چه زود جمع ما به پریشانی کشید... شکایت خود به خدا میبرم و دخترت را به تو میسپارم زهرا خواهد گفت که پس از تو چه ستمها بر او روا داشتند... آنچه میخواهی از او بجوی و هر چه خواهی با او بگوی، تا راز دل نزد تو بگشاید و خون دلی که فرو داده است، برون آید...
ای پیامبر خدا... دخترت زهرا، پنهانی به خاک میرود و حال آنکه، هنوز چند روزی بیش، از رحلت تو سپری نشده و هنوز نامت از زبانها نیافتاده است...
ای فاطمه!... اگر بیم آن نبود که ستمگران چیره شوند، برای همیشه در کنار مزارت میماندم و در این ماتم بزرگ جوی اشک از دیده میراندم و...»
چرا فاطمه را شبانه به خاک میسپارند؟ چرا آثار و نشانههای ظاهری قبر او را از میان برمیدارند؟ و چرا علی(ع) بر بینشانی تربت زهرای مرضیه(س) که سفارش خود او بود اصرار میورزد و در نجوای غمزده خویش با رسول خدا(ص) از این بینشانی خبر میدهد؟... در این ماجرا، «پرسش و پاسخ» به هم آمیخته و «جوابها» در متن «سؤالها» جای گرفتهاند... و بینشانی قبر فاطمه(س) یک «نشانه» است. زهرا(س) که پیامبر خدا(ص)، خشنودی او را خشنودی خدا دانسته بود، در بینشانی مدفن خود، از اعتراض به آنچه که آن روزها بعد از رحلت رسول خدا(ص) در مدینه، مرکز حکومت اسلامی در جریان بود، خبر میدهد. اعتراض فاطمه(س) چه بود؟...
چند ده سال بعد، آنچه فاطمه(س) در آن روز دیده بود، برخی دیگر و شاید همگان نیز به وضوح دیده و شاهد وقوع آن بودند ولی آن روز خیلی دیر شده بود. اما، امروز، فاطمه عزیز! دیگر مانند آن روزها تنها نیستی. ملتهای مسلمان با نشانهای که تو با قبر بینشان خود برجای گذاشته بودی، خوش به نشان آمدهاند و بر خرمن و خرگاه دشمنان اسلام که تو دلشوره آن را داشتی آتشی خانمانسوز افکندهاند.
زهرای عزیز، آیا خیل عظیم مردان و زنان دلباختهات را نمیبینی که در سوگ تو لباس عزا بر تن دارند و آیا همین مردم این دوره نبودند که با نام یا زهرا(س) بر دشمنان تاختند؟ به یقین امروز به وضوح میبینی که جوانان این مرز و بوم و همه جهان اسلام با شعار «کلنا عباسک یازینب(س)» بیآن که در سر سودای سود و در دل غم بود و نبود دنیا را داشته باشند به حمایت از حریم اهل بیت(ع) و حرم زینب کبری سلامالله علیها برخاستهاند.
زهرای عزیز! امروز از فرزند تو فقط به یک اشاره و از امت به سر دویدن است مگر نیست؟
***************************************
روزنامه قدس **
اردوهای راهیان نور، مظهر آموزش ارزشهای نظام
مقوله فرهنگ، موضوعی است که با آداب، سنن و عقاید یک ملت در هم تنیده است و رویکردی محتوایی و رفتاری دارد، همواره رویدادهای برجسته تأثیر متمایزی در تحول و دانشافزایی در فرهنگ یک کشور ایفا میکنند.
این مقوله در بطن و ماهیت هشت سال دفاع مقدس که یکی از نقاط عطف کشور محسوب میشود که به تکامل رسیده است و از یک سو مایه فخر و سربلندی ایرانیان و جهان اسلام و از طرفی الگوی ماندگار برای آیندگان خواهد بود. آنچه در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت برای نسل امروزی نقش حایز اهمیتی ایفا میکند، برنامه فرهنگی، ارزشی اردوهای راهیان نور که با تدبیر رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۷۷ شکل گرفت و با اینکه پیشینه کوتاهی دارد، به یکی از منابع عظیم تولید معنویت، بازشناسی هویت اسلامی-انقلابی و فرصتی برای خودسازی نسل سوم انقلاب تبدیل شده است که تبیین، حفظ و توسعه آن به عنوان مهمترین مؤلفه قدرت نرم کشور برای بهرهبرداری از آن در آینده امری ضروری است. از سوی دیگر «راهیان نور» انعکاس عینی و معنوی پیشینه دیروز در آیینه امروز و تولد بهینه فردایی پیروز در پیشانی آینده نسلی است که با حضور در چنین اردوهایی به هویت انقلابی و اجتماعیاش دست پیدا میکند و در حقیقت بذر اعتقاد به مفاهیم ارزشی در فطرت هر انسانی به طور بالقوه وجود دارد و با برنامههایی مانند اردوهای راهیان نور این بذر به فعلیت رسیده و شکوفا میگردد.
مردم خراسان رضوی نیز هر ساله برای تجدید بیعت با شهیدان هشت سال دفاع مقدس و بویژه سرداران خراسانی همچون علیمردانی، کاوه، خادم الشریعه و... و زیارت یادمانهای جنوب و غرب مانند تنگه چزابه، نهر خین و... در ایام پایانی سال در قالب اردوهای راهیان نور به این مناطق سفر میکنند تا فرهنگ ایثار و شهادت را با فرهنگ رضوی عجین کرده و توشه سال جدید و مسیر آیندهشان نمایند.
به سبب این استقبال پرشور و فزاینده مردم، مسؤولان استان باید به این رسانه فرهنگی توجه بیشتری نموده و ضمن فراهم نمودن زیرساختهای لازم، به مواردی مانند کیفیت، کمیت، اثربخشی و ماندگاری این اردوها توجه بیشتری نمایند و کیفیت را فدای سرعت و شتابزدگی در این اردوها نکنند. همچنین ملاک و هدف این اردوها نباید تأثیرپذیری احساسی باشد، زیرا تأثیر احساسی به سرعتی که میآید به همان سرعت نیز از بین میرود، در واقع باید فضای معرفتی جایگزین فضای احساسی در این اردوها شود.
«راهیان نور» به عنوان یک رسانه فرهنگی، نقش بی بدیلی در شکل گیری ساختار ذهنی مردم ایفا میکند، زیرا در راستای تقویت روحیه همکاری، تربیت اجتماعی-سیاسی، مسؤولیت پذیری، تقویت مدیریت جهادی، مسأله یابی و حل مسأله، تعامل در مسایل محیطی، تقویت روحیه دفاع از میهن با روش اسلامی و تطبیق عینی تعالیم دینی با آموزههای عملی در صحنههای عملیاتی مانند رویکرد اقتصاد مقاومتی گام بر میدارد، بنابراین باید ضمن توجه به هدفمند بودن این اردوها، از توسعه بیش از حد یادمانها و جذابیت مادی گرایانه آنها پرهیز کرد و فرآیندی را تبیین و سیاستگذاری کرد که تأثیر روانی و معنویت حاصل از این اردوها را در رفتار و ذهن زائران پایدار و مستدام نماید تا از هدف اصلی این اردوها که حفظ سرمایه معنوی و انتقال به نسل آینده کشور است پاسداری شود. تمام مسؤولان استان باید به این جهاد فرهنگی در مقایسه با دیگر عرصههای فرهنگی همچون ورزش، سینما، تئاتر و... توجه بیشتری داشته باشند، زیرا اردوهای راهیان نور یک نقش درونی و نهادینه شده در تربیت نسل جدید از طریق نگرش آموزشی به ارزشهای نظام دارد که به تغییر و تعمیق در نگرش و رفتار افراد منجر میگردد، اگرچه این اردوها دارای آثار تربیتی فراوان است، ولی درصورتی که درست برنامه ریزی نشوند یا به طور کامل هدایت و کنترل نگردند، بستر مناسبی برای آسیبهای جبران ناپذیر بر پیکره جامعه خواهند بود. بنابراین حرکت به سمت آینده مطلوب و دستیابی به نتایج و دستاوردهای مورد انتظار در زمینه راهیان نور، نیازمند برداشتن گامهای اساسی، سنجیده و متوالی، مبتنی بر علم و آگاهی درباره نیازهای فرهنگی جامعه است.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
مرثیهای برای فرهنگ فاطمی
بسمالله الرحمن الرحیم
قضاوت درباره اینکه فرهنگ فاطمی چقدر در جامعه اسلامی و انقلابی ایران حاکمیت دارد، کار دشواری است. اگر خانوادههای مذهبی را معیار قرار دهیم، باید بپذیریم آن بخش از فرهنگ فاطمی که به ظواهر مربوط میشود حاکم است و بخش محتوائی آن دچار مشکلاتی از قبیل عدم فهم صحیح، دخالت خرافات و سطحینگری شده است. و اگر کل جامعه معیار باشد، قضاوت بسیار مشکل خواهد بود، زیرا از یکطرف بخش مربوط به ظواهر به سرعت درحال دگرگونی است و از طرف دیگر بخش محتوائی نیز در قشر غیرمذهبی یا متروک است و یا دستخوش تغییرات اساسی.
قبل از آنکه به جزئیات و مصادیق اشارهای داشته باشیم، بهتر است ویژگیهای فرهنگ فاطمی را مرور کنیم تا امکان انطباق آنچه هست با آنچه باید باشد را داشته باشیم.
فرهنگ فاطمی، در بخش ظواهر با حجاب عجین است. حجاب را حتی اگر در چادر هم خلاصه نکنیم باید به حدود آن که پوشیده بودن بدن براساس ضوابط شرعی است ملتزم باشیم.
در بخش محتوائی، عفاف، پرهیز از معاشرتهای حرام، تقید به دستورات دینی در خانه، تعهد نسبت به تربیت فرزندان براساس ضوابط دینی و پایبندی به اخلاق اسلامی در تعاملات عمومی، از جمله ویژگیهای فرهنگ فاطمی هستند. التزام کامل به این ویژگیهای ظاهری و محتوائی است که فرهنگ فاطمی را شکل میدهد.
اگر آنچه در جامعه امروز، اعم از تهران و شهرهای بزرگ تا شهرهای کوچک و بخشها و حتی روستاها، به چشم میخورد را مورد دقت و بررسی قرار دهیم و بخواهیم آن را با فرهنگ فاطمی منطبق نمائیم، به نظر میرسد نمیتوانیم به عملکرد خود در 37 سال عمر نظام جمهوری اسلامی افتخار کنیم. آنچه امروز در جامعه ما «بدحجابی» نام دارد، به سرتاسر کشور حتی روستاها نفوذ کرده و نشان میدهد که فرهنگ فاطمی در بخش ظاهری حاکمیتی در جامعه ما ندارد. قطعاً نمیتوان این ظاهر نه چندان قابل قبول را معیار قضاوت درباره بخش محتوائی فرهنگ فاطمی قرار داد، ولی آنچه در عملکردها دیده میشود نشان دهنده نصاب قابل قبولی از انطباق بر ویژگیهای محتوائی فرهنگ فاطمی نیست. معاشرتهای حرام، عدم تقید به ضوابط دینی و پایبند نبودن به اخلاق اسلامی در تعاملات عمومی در جامعه ما رو به فزونی است. این افزایش بیمهار به تدریج درحال تبدیل شدن به یک فرهنگ مقبول است و درست همین نکته است که مایه نگرانی است.
اگر فاصله گرفتن از فرهنگ فاطمی با نوعی بدانگاری در جامعه همراه باشد، جای نگرانی چندانی ندارد، زیرا این امید وجود دارد که به تدریج توسط مردم طرد و ترک شود. ولی هنگامی که این فاصله گرفتن درحال نهادینه شدن باشد و به یک فرهنگ قابل قبول تبدیل شود یا لااقل با بدانگاری عمومی همراه نباشد، باید بشدت نگران بود. این وضعیت به معنای اینست که معروف جای خود را به منکر داده و منکر جای معروف را گرفته است. روشن است که در چنین وضعیتی باید زنگهای خطر به صدا در آیند.
این واقعیت را هم بپذیریم که با حرف زدن، شعار دادن و نصیحت کردن نمیتوانیم فرهنگ فاطمی را نهادینه کنیم. نهادینه کردن یک فرهنگ، نیاز به پشتوانه عملی دارد. رسانه ملی، ارگانهای دولتی و شرکتها و موسسات و فروشگاهها وقتی دوگانه و حتی چندگانه عمل میکنند و در عین حال از مردم انتظار دارند در چنبره این چندگانگی قرار نگیرند، انتظار درستی نیست. این مجموعه باید خود مظهر فرهنگ فاطمی باشند تا بتوانند آن را نهادینه کنند. متاسفانه هنوز چنین ارادهای در این مجموعه مشاهده نمیشود و اگر همین وضع ادامه یابد، فرهنگ فاطمی به غربتی بیسابقه دچار خواهد شد. برای اینکه چنین نشود، همین امروز باید به فکر علاج بود، فردا قطعاً دیر است.
***************************************
روزنامه خراسان**
آمریکا دیگر «بتمن»نیست/ دکترعلیرضا رضاخواه
"خاورمیانه مانند "گاتم"، کلان شهر غرق در فسادی است که تحت کنترل کارتلی از آدمکشان قرار دارد...بعد جوکر می آید و تمام شهر را به آتش می کشد... داعش آن جوکر است." این تعریفی است که باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا از داعش دارد. او در مصاحبه اخیرش با نشریه آتلانتیک تلاش می کند تا با تشبیه اوضاع خاورمیانه به فیلم سینمایی "شوالیه تاریکی"، فیلمی ابرقهرمانی که قهرمان آن بتمن افسانه ای است، اینگونه القا کند که واشنگتن دیگر تمایلی به بتمن بودن ندارد. او می گوید همپیمانان آمریکا در خاورمیانه و اروپا باید یاد بگیرند روی پای خودشان بایستند. اوباما خسته از درخواست های دائم و انتظارات از آمریکا درباره تحولات بین المللی و متحدان آمریکا در دوره حضورش در کاخ سفید می گوید : " شماری از متحدان آمریکا در خلیج فارس و همچنین در اروپا "سوء استفاده کنندگانی" بودند که می خواستند پای ایالات متحده را به مناقشات خرد کننده فرقه ای تقریبا بی ارتباط با منافع آمریکا بکشانند." هرچند این اولین باری نیست که اوباما درباره راهبرد انزواگرایی در سیاست خارجی آمریکا سخن می گوید اما کمتر دیده شده او چنین صراحتی نشان بدهد. او به صراحت از عدم مداخله نظامی در سوریه، عدم درگیری با مسکو در اوکراین، اشتباه در حمایت از حمله به لیبی و عدم تمایل به مداخله در خاورمیانه سخن گفته است. شاید بتوان این گونه گفت که این مصاحبه مانیفستی است برای سیاست خارجی دکترین اوباما، دکترینی که در چارچوب سیاست خارجی غیر مداخله جویانه قرار می گیرد.
از جفرسون تا جورج بوش
سیاست خارجی آمریکا تا پیش از جنگ جهانی اول بر اساس توصیه توماس جفرسون بر مبنای عدم گرفتار شدن در ائتلاف با سایر کشورها و مسائل اروپا بود (non-entanglement). بعدها این تئوری از مرزهای اروپا فراتر رفته و به تئوری انزواگرایی (isolationism) در سیاست خارجی آمریکا تبدیل گشت. اولین تغییر در این سیاست در سال ۱۸۲۳ رخ داد. رئیس جمهور وقت ، جیمز مونروئه، در یک سخنرانی در کنگره به اروپاییها هشدار داد که از حضور و دخالت در مسائل نیمکره غربی اجتناب ورزند. به بیان دیگر، از زمان مونروئه، قاره آمریکا به حیاط خلوت ایالات متحده تبدیل شد که سایر کشورها اجازه مداخله در آن را نداشتند. احتمال حضور و یا دخالت اروپایی ها در آن قاره تهدیدی برای صلح و امنیت آمریکا تلقی می شد. در سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۹، تئودور روزلت اقداماتی جهت جایگزینی سیاست سنتی انزواگرایی به جهان گرایی (internationalism) انجام داد. روزولت اعتقاد داشت که قدرت روزافزون کشورش، شرایط و فرصتهایی را به وجود آورده که آمریکا برای گسترش و تامین منافعش باید نگاهی به اعمال نفوذ در سراسر دنیا داشته باشد. پس از روزولت، در سال های ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۱، وودرو ویلسن اعتقاد داشت که مسئله امنیت آمریکا امری جدا از امنیت جهانی نیست. ویلسن معتقد بود که آنچه وی آنها را "ارزشهای آمریکایی" خطاب میکرد ، ارزشهایی جهان شمول هستند وبه همین دلیل کمر به گسترش آنها در سراسر جهان بسته بود.سیاست خارجی کاخ سفید در دوران جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا بر اساس تفسیری نئومحافظه کارانه از ویلسونیسم مفصل بندی شده بود، رویکردی که هزینه سرسام آوری را برای این کشور به همراه داشت. با این حال اوباما که معتقد بود کشیدگی بیش از حد ساختار نظامی امنیتی آمریکا فروپاشی این کشور را به دنبال خواهد داشت تلاش کرد تا این رویه را اصلاح کند.
ستاره راهنما یا مبلغ دموکراسی
اوباما همواره در سخنرانی هایش تاکید داشته که "آمریکا باید مانند ستاره راهنما برای کسانی که به دنبال آزادی هستند باقی بماند". هنری کیسینجر، در کتاب دیپلماسی، به این موضوع اشاره می کند که دو مکتب "آمریکا به مثابه ستاره راهنما" (America as beacon) و "آمریکا به مثابه مبلغ" (America as missionary) همواره در رقابت جهت کسب قدرت و نفوذ بیشتر در صحنه سیاست خارجی این کشور بوده اند. گروه اول، بر تقویت دموکراسی در ایالات متحده تاکید دارند و ترجیح می دهند که آمریکا نقش ستاره راهنما را برای جهانیان بازی کند. حامیان مکتب دوم خواستارایفای نقش دولت در ترویج و تبلیغ ایده آلها و ارزشهای آمریکایی در جهان هستند. هدف اصلی هر دو مکتب تقویت و گسترش منافع ملی آمریکا است ولیکن دو گروه در مورد نحوه دستیابی به این اهداف اختلاف نظر دارند.
بازگشت اوباما به عصر مونروئه
اوباما در مصاحبه اش با نشریه آتلانتیک تصریح می کند که آمریکا بایستی تمام تلاش خود را به کار گیرد تا خود را از گرداب خونین خاورمیانه، جایی که دیگر منافع آمریکا حضور ندارد، بیرون کشیده تا به گفته او بتواند بر بخش های امیدوار کننده تر و به سرعت در حال رشد جهان چون آسیا و آمریکای لاتین متمرکز شود. تمرکز منطقه ای با تاکید بر منافع آمریکا به جای تاکید بر جهان شمولی و یا تلاش برای تشکیل یک امپراتوری جهانی رویکردی است که پیش از این نیز در چارچوب سیاست مونروئه در تاریخ دیپلماسی آمریکا وجود داشته است. اما سوال اساسی اینجاست که این رویکرد در سال آینده هنگامی که کاخ سفید صاحبخانه ای جدید پیدا کند چگونه خواهد بود. آیا جانشین اوباما تلاش خواهد کرد بار دیگر نقاب بتمنی جدید را برای آمریکا طراحی کند یا مسیر اوباما به سمت انزواگرایی را ادامه خواهد داد؟
البته شاید این سخنان اوباما را بتوان درقالب همان رویکرد یکی دوسال اخیر وی مبنی بر ایجاد یک چهره از خود درتاریخ آمریکا به عنوان فردی مخالف رویکردهای معمول وگاه ناخوشایند و غلط آمریکا قابل تحلیل دانست.
***************************************
روزنامه ایران**
فاطمه(س)؛ عصاره فضیلت/ سیدرضا صالحی امیری
در عظمت شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) تردیدی نیست، انسانی برتر که هم از موهبت ویژه الهی برخوردار است و هم در کسب فضیلت و معنویت انسانی، به صورت الگویی درآمده که هر کس بخواهد به مراحل بالای کمال برسد، باید به او تأسی کند. حضرت زهرا(س) یک انسان ممتاز است و این امتیاز و فضیلت چنان است که همه به آن معترفند. ستایش پیامبر اکرم(ص) و رفتار شگفتانگیزی که نسبت به این بانوی بزرگوار داشته، گفتار و رفتار امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) نسبت به او و سیره فرزندانش، امام حسن و امام حسین - علیهماالسلام- و حضرت زینب و سایر بزرگان نسبت به ایشان، همگی از فضایل شخصیت زهرا(س) حکایت دارند. حتی کسانی که شاید چندان دلخوشی از حضرت زهرا(س) نداشتند، هنگامی که او را توصیف کردهاند، از بزرگی و کمنظیری او گفتهاند.
پیامبر که خود موجود ممتازی است که با منبع وحی رابطه مستقیم دارد، یقیناً به جز خود، کسانی را بر اساس بینش و منش مکتب اسلام تربیت کرده است که حضرت زهرا(س) یکی از برجستهترینآنهاست. یعنی نمونه و سرمشقی که همه کسانی که میخواهند به مراحل عالی کمال برسند باید در همان راه گام بردارند. البته چون حضرت صدیقه طاهره(س) زن است، الگو بودن او برای زنان پررنگتر و خوش تر جلوه می نماید، ولی این به آن معنا نیست که زهرا(س) برای انسان الگو نباشد.
با بررسی شخصیت حضرت زهرا(س) میتوان به عظمت او پی برد؛ انسان بزرگواری که عمر بسیار کوتاهی داشت، ولی این عمر کوتاه، سراسر فضیلت، کرامت و بزرگی بود. زهرا(س) در متن بحران به دنیا آمد، در متن بحران بالید و در متن بحران از دنیا رفت. اما این زندگی کوتاه و غرقه در بحران، از او شخصیتی سرشار از فضیلت و زیبایی ساخت که برای همه انسانها الگو شد.
حضرت فاطمه بعد از هجرت کم و بیش در همه جریانات نقش ممتازی در کنار پیامبر داشت؛ حتی در جنگها و در تدارک آنها پشت جبههها و در تمهید امور برای موفقیت پیامبر و دفع فتنهها و خطرها؛ بعد از رحلت پیامبر هم با اینکه 75 یا 95 روز بیشتر عمر نکرد، اما این نقش بارزتر هم شد. عظمت زهرا(س) را در دغدغههای او میتوان یافت. دغدغههایی که در بیانات و رفتار او آشکار شد و مهمترین آن انحرافی بود که احساس میکرد در حال شکل گرفتن است و در نتیجه انحراف دین خدا از محور حق، سرنوشت شومی نه تنها برای امت پیامبر، بلکه برای تاریخ بشر رقم می خورد. بنیان دین زیبایی، عدالت، کرامت انسان و معرفت و اخلاق است. اگر نظم اجتماعی بر اساس این امور شکل بگیرد، زندگی زیبایی برای همه انسانها رقم خواهد خورد. ولی هنگامی که جامعه از این مسیر منحرف شود، آن گاه هم دین خدا آسیب می بیند و هم جامعه به سمت انحطاط و سقوط می رود. چنان که دغدغه آن بانوی بزرگوار به واقعیت گرایید و فرزند تربیت یافته او در مکتب پیامبر، برای اصلاح دین جدش، حماسه عاشورا را آفرید.
امروز هم تأسی به سیره فاطمه زهرا(س) راه نجات انسان از آسیبها و چالش هایی است که در همه حوزه های اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی بدان گرفتار آمده است. واقعیت آن است که در دنیای جدید و به طور کلی در غرب، مناقشه مکاتب سکولاریسم، لیبرالیسم، اومانیسم و فمینیسم نظام خانواده و شخصیت زن را با مخاطره و تهدید روبه رو کرده است. خوشبختانه تحول عظیمی بعد از انقلاب اسلامی در ایران نسبت به جایگاه زن ایجاد شد و بخش زیادی از این تحول ناشی از بینش روشن امام خمینی(ره) و شجاعت ایشان در بیان نظراتشان بود. اگرچه هنوز تا رسیدن به مرحله مطلوب فاصله زیاد است و باید برای رفع مشکلات و کاستیها بکوشیم. خیلیها خوش نداشتند زنان حق رأی داشته باشند یا در ردههای بالای مدیریت اجتماعی شرکت کنند، حال آنکه این مسائل امروز در نظام جمهوری اسلامی ایران حل شده و بدیهی است. با وجود همه ادعاهایی که برای حقوق و تساوی زنان میشود، انسان مدرن امروز هنوز تحت تأثیر نگاه قدیم، نسبت به حقوق و مسائل مختلف اجتماعی و جایگاه زن، نگاهی مردانه دارد.
حال آنکه معیار، انسان بودن است، نه زن بودن یا مرد بودن. زن بودن برای زن یک امتیاز و افتخار است و مرد بودن برای مرد. اصلاً انسانیت دو بخش دارد: وجه مؤنث و وجه مذکر. هر دو سازنده یک اجتماع هستند و در کسب فضایل و امتیازهای حضور در عرصه اجتماعی، در کسب مزایای مادی و معنوی، تفاوتی میان زن و مرد نیست. از این جهت حضرت زهرا(س) برای همه انسانها الگوست و باید شخصیت آن بانوی بزرگوار محور وحدت باشد نه انشقاق و دودستگی. «السلام علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السِّر المستودع فیها».
***************************************
روزنامه جام جم **
گفتمان اقتصاد مقاومتی تنفس طبیعی یا مصنوعی / مجید زینالعابدین
ایام منتهی به هفته گذشته در حوزه اقتصاد مقاومتی کنگرهای برگزار شد که نام آن و خیل کثیری از مدعوین آن تفاوت نمایانی با همایشهای مشابه داشت. آغازی بر جنبش ملی اقتصاد مقاومتی عنوانی بود که شروع یک حرکت مردمی باورمند را نوید میدهد. قرار است در این جنبش ملی و مردمی، در کنار تجلیل از خدمات دستگاهها، فرش قرمز اصلی زیر پای مردم پهن شود و برای مردم و هنرمندان مردمی و هر آنکه برای مردم کار میکند کف بزنند و بارقههای امید در مردمی شدن اقتصاد بازنمایی شود. افتتاحیه و اختتامیه دو شکل متفاوت داشت. در افتتاحیه این جنبش مسئولانی آمدند که اتفاقا نقدهای جدی به بیتوجهیها داشتند تا جایی که شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در افتتاحیه همایش گفت هیچ کاری برای اقتصاد مقاومتی نشده است.
اما اختتامیه این جنبش ملی، جنس مردمی داشت، تعدادی از هنرمندان جوان که در حوزه عکس، کاریکاتور و فیلم برای گفتمانسازی اقتصاد مقاومتی کوشیده بودند تجلیل شد و نخستین تندیس جنبش ملی اقتصاد مقاومتی نیز برای حرکت موثر در گفتمانسازی به رسانه ملی اهدا شد.
این حرکت مردمی باورمند در حوزه اقتصاد مقاومتی در واقع همان نقطه ثقل گفتمانسازی است، از قضا رسانه ملی در ماموریت اصلی خود اینگونه طراحی کرده است تا حلاوت و شیرینی نقش مردم در اقتصاد مقاومتی را در برنامههای تلویزیونی، رادیویی و خبری خود در شبکههای سراسری و استانی به همگان بچشاند.
وظیفهای که در سپهر رسانهای سازمان صداو سیما در سه بستر دیداری شنیداری و مکتوب، در رادیو، تلویزیون و روزنامه جامجم بهعنوان اضلاع یک مثلث رسانهای، قاعدهمند شده است.
در بند 21 از سیاستهای 24 گانه اقتصاد مقاومتی که بهمن امسال دو سالگی خود را پشت سر گذارد، گفتمانسازی یکی از پایههای مهم برای نهادینه شدن اقتصاد مقاومتی بر شمرده شده است.
تکلیفی که از حیث مخاطب، از یک سو مردم، از یک سو رسانهها و از دیگر سو نخبگان، مدیران و کارگزاران دستگاهها را خطاب قرار میدهد.
رهبر معظم انقلاب در بسط نظریه گفتمانی، گفتمانسازی را «همهگیر شدن یک مفهوم یا معرفت در جامعه در برههای از زمان» تعبیر کردهاند و اینکه گفتمان باید به یک باور عمومی و مورد توجه همگان تبدیل شود. به تعبیر ایشان، «گفتمان یک جامعه مثل هواست، همه تنفسش میکنند، چه بدانند، چه ندانند، چه بخواهند، چه نخواهند.»
تردیدی نیست این فضای تنفسی با عزم همگان، اعم از مدیران، نخبگان، روحانیون، دانشگاهیان، هنرمندان و مردم ایجاد میشود.
البته رسانهها در این فضای تنفسی نقش ریه را دارند و دم یا بازدم مناسب مردم و مسئولان را در این فضای تنفسی نشان میدهند. مردم ما راه درست نفس کشیدن را بلد هستند و اصطلاحا تنفس طبیعی دارند، اما تعارف نکنیم که دم و بازدم تعدادی از مسئولان در این فضای تنفسی، به تنفس مصنوعی احتیاج دارد.
چرا تنفس مصنوعی؟ تردیدی نیست تصمیمات مدیریتی و اجرایی قابل تقدیری توسط مسئولان دستگاههای مختلف کشور برای ایجاد فضای گفتمانی کشیده شده است که باید به همه آنان خدا قوت گفت، اما نباید تعارف کرد که این فضا هنوز فضای تنفس طبیعی نیست و ریههای کشور سرشار از هوای اقتصاد مقاومتی نیست!
اگر حرکت مردم رسانهها و البته مسئولان برای تحقق اقتصاد مقاومتی را در چهار جبهه اجرایی، فرهنگی، سیاسی و علمی تعریف نماییم، رسانهها در هر چهار جبهه نقش قطبنما را ایفا مینمایند و وظیفه دارند در کنار برجستهسازی موفقیتها، خدمات و پیشرفتها، کاستیها و کمتوجهیها را گوشزد نمایند و عرصه را برای مطالبه عمومی و نقد منصفانه فراهم نمایند. در این بین رسانه ملی بهعنوان مردمیترین و فراگیرترین رسانه کشور گفتمانسازی اقتصاد مقاومتی را بهعنوان یکی از راهبردهای اصلی خود برگزیده است و جهش بلندی را در سال 94 برای ترویج و گفتمانسازی اقتصاد مقاومتی آغاز کرد.
تغییر مسیر شبکه پنج سیما از شبکه استانی به شبکه سراسری با رویکرد اقتصادی و اولویت بخشی به مردمی شدن اقتصاد، دانش بنیانی، عدالتمحوری، بروننگری و درونزایی اقتصاد ایران امروز در همه ارکان سازمان رسانهای صدا و سیما ساری و جاری است. جهت نورافکن، گان صدا و لنز دوربین برنامهسازان رسانه ملی (نور، صدا، تصویر) به سمت حرکتهای مردمی در اقتصاد چرخیده است و جوانان خلاق در حوزه اقتصاد دانش بنیان راه استودیوهای ساختمان 13 طبقه سیما و ساختمان شیشهای و استودیوهای تپه صبا را بلد هستند. نمایندگان مجلس، مسئولان دولتی و مدیران بخش خصوصی نیز در سررسید سال 94 خود، صفحات زیادی را به نشانه حضور در برنامههای رادیو، تلویزیونی و خبری تیک زدهاند. این فضای رسانهای همچنان مهیاست ...
***************************************
روزنامه شرق **
گرانیگاه طرح تحول سلامت/محسن ایزدخواه
دولت روحانی در حالی در پایان کار دولت دهم بر کرسی مسئولیت نشست که شاخصهای کلان اقتصادی از جمله سلامت در وضعیت بسیار نگرانکنندهای قرار داشت. به طوری که فقط از محل اجرای هدفمندکردن یارانه هزینههای بیمارستانی حداقل سهبرابر افزایش پیدا کرد و شاخصهای سلامت متوقف شد یا عقبگرد کرد که اثرات ناشی از این سوءتدبیرها افزایش شدید پرداخت از جیب مردم بود. این در حالی است که مطابق اسناد بالادستی پرداخت از جیب مردم نباید از ٣٠ درصد تجاوز کند، در حالی که این پرداخت به بیش از ٦٠ درصد رسیده بود و افول شاخصهای سلامت جایگاه کشور را در مشارکت عادلانه در تأمین هزینهها در مقایسه با ١٩١ کشور جهان تا رتبه ١١٢ تنزل داد. همچنین هزینههای بهداشت و درمان در ایران در مقایسه با دنیا از شکاف معناداری برخوردار شد بهطوریکه در دنیا سهم دولتها و بیمههای اجتماعی از کل هزینه بهداشت و درمان بالغ بر ٥٨ درصد و در ایران این سهم کمتر از ٣٨ درصد است و از همه مهمتر درحالیکه سهم بیمههای اجتماعی و بیمههای خصوصی در مجموع در دنیا بالغ بر ٥٠ درصد است، در ایران این سهم کمتر از ١٨ درصد بوده است؛ بنابراین از بابت هزینههای کمرشکن درمان، سالانه بالغ بر ٧٠٠هزارنفر به زیر خط فقر سقوط میکردند. در چنین فضایی طرح تحول سلامت بهعنوان بزرگترین طرح اجتماعی دولت یازدهم با هدف فراهمکردن عدالت در دسترسی در خدمات، ارتقای کیفیت و سازماندهی و کاهش میزان سهم مردم از اردیبهشتماه ٩٣ اجرائی شد و میزان قابلقبولی از رضایتمندی را در بین مردم بهویژه در بخش بستری فراهم کرد. اما این طرح در طول اجرا با چالشهای متعددی روبهرو شده که به نظر میرسد بیتوجهی و نادیدهگرفتن این مؤلفهها میتواند مجددا وضعیت درمان را بر پله قبلی بازگرداند که نمونه بارز آن کاهش رضایتمندی مردم از وزارتخانه ذیربط در مقایسه با سال گذشته براساس سنجشهای انجامشده است. ازاینرو بهمنظور توفیق دولت در ادامه خدمتگزاری به مردم پیشنهاد میشود ملاحظات ذیل در این طرح مورد توجه قرار گیرد:
١ـ مواد ٣٢ تا ٣٨ قانون برنامه پنجم توسعه در حوزه سلامت احکام راهبردی و شفافی را در این حوزه مشخص کرده است که مهمترین آنها عبارتند از: مراقبتهای اولیه سلامت، محوریت پزشک خانواده در نظام ارجاع، سطحبندی خدمات، خرید راهبردی خدمات، واگذاری امور تصدیگری با رعایت ماده ١٣ قانون مدیریت خدمت و پرداخت مبتنی بر عملکرد. متأسفانه در طول اجرای این طرح به این مبانی توجه کافی و وافی نشده و تنها به کاهش سهم هزینههای مستقیم مردم در بخش بستری به کمتر از ١٠ درصد توجه شده و همین مسئله موجب شده برآوردهای احتمالی در حوزه تأمین منابع مالی به هیچ عنوان پاسخگوی خدمات و ارتقای آن نشود. پس تا زمانی که طرح تحول سلامت به قوانین بالادستی توجه نداشته باشد اولا نمیتواند در مسیر رسیدن به اهداف طرح تحول گامهای محکم و پایداری بردارد و ثانیا منابع محدود دولت و بیمهها به هیچعنوان نمیتواند پاسخگوی این روندهای بدون برنامه باشند. ٢ـ تنگناهای مالی در طرحهای بیمهای پاشنه آشیل در موفقیت یا شکست آنهاست.
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با تکسببی نگاهکردن به مقوله بهرهوری و کارآمدی آن از پنجره افزایش ارزش خدمات پزشکی تمام مساعی و کوشش خود را به کار گرفت تا تعرفههای این خدمات را افزایش دهد. متأسفانه بیتوجهی و فقدان بنیانهای کارشناسی در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و همچنین سازمانهای بیمهگر مانند سازمان تأمین اجتماعی و سازمان بیمه سلامت و افزایشهای غیرمتعارف و خارج از بنیه و توان دولت و صندوقها منجر به آن شد که سازمانهای بیمهگر قادر به انجام تعهدات خود نباشند و امروزه این موضوع به یک چالش بزرگ در کشور تبدیل شده است. بنابراین یکی از اقدامات اساسی برای ادامه طرح تحول سلامت تجدیدنظر و تعدیل در کتاب ارزش نسبی خدمات است که این یک اراده ملی در عالیترین سطوح نظام عالی تصمیمگیری را میطلبد، در غیراینصورت این قبیل پرداختها از توان دولت، صندوقهای بیمهای و مکمل خارج بوده و دوباره هزینههای کمرشکن درمان بیش از گذشته متوجه جیب مردم خواهد شد.
همچنین در تشدید تنگناهای مالی میتوان به اقدام شتابزده وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در گسترش پوشش بیمه رایگان برای حداقل دهونیم میلیون نفر بدون برآورد دقیق بار مالی آن اشاره کرد که پس از بالابردن این سطح انتظار اخیرا مدیرعامل سازمان بیمه سلامت در مصاحبهای بر آن شده است که این بیمه رایگان را مورد تجدیدنظر قرار دهد که این اقدامات شتابزده آثار منفی را بر اعتماد مردم به برنامههای دولت برجای خواهد گذاشت.
٣ـ همانطوری که در بخش پیشین درخصوص تنگناهای مالی طرح تحول سلامت اشاره شد سازمان تأمین اجتماعی و سازمان بیمه سلامت بزرگترین خریدار درمان در کشور به شمار میروند، ضمن اینکه سازمان تأمین اجتماعی به لحاظ اینکه خود دومین تولیدکننده درمان در کشور است از طریق افزایش شدید تعرفههای پزشکی (بهواسطه افزایش سطح پرداختها به کادر درمانی بیمارستانها و درمانگاههای تحت پوشش) تحتتأثیر مضاعف قرار گرفته به طوری که بیش از ٧٥ درصد بار مالی ناشی از این طرح متوجه این دو سازمان شده است، با این تفاوت که سازمان بیمه سلامت به صورت یک شرکت دولتی اداره و کسری منابع آن از سوی دولت تأمین میشود و در واقع یک دستگاه واسطهای است؛ اما سازمان تأمین اجتماعی به صورت خودکفا اداره شده اما سیاستهای نامناسب گذشته و تا حدودی ادامه همان روندها، سازمان تأمین اجتماعی را با کسری شدید منابع روبهرو کرده است به طوری که بار مالی ناشی از طرح تحول سلامت این سازمان با وجود همراهیهايی که با اجرای این طرح داشت، از توان منابع این سازمان خارج شد و چندینماه پرداخت صورتحسابهای بیمارستانها و سایر مراکز درمانی را با تأخیر مواجه کرد و عملا میرفت این طرح را از نظر عدم انجام تعهدات به بنبست بکشاند. متأسفانه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به جای آسیبشناسی این مسئله تمام تقصیرات را متوجه سازمانهای بیمهای کرد که به علت فقدان بنیه کارشناسی در این سازمان و وزارتخانه ذیربط در یک اقدام اعجابانگیز، سازمان تأمین اجتماعی را برخلاف تمام اصول حاکم بر اداره این سازمان ازجمله بیتوجهی به استقلال اداری و مالی و سایر قوانین و مقررات حاکم بر این سازمان وادار به دریافت وام برای انجام هزینههای طرح تحول سلامت کردند و در واقع حق بیمههای نسل آینده به گروگان گرفته شد و شرکای اجتماعی این سازمان نیز به علت عدم شفافیت و از بیم آنکه بخش درمان این سازمان کاملا در اختیار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی قرار گیرد، چشم به روی این واقعیت تلخ بستند. بنابراین انتظار میرود مدیران سازمان تأمین اجتماعی علاوه بر اینکه بهصراحت و شجاعت کامل اثرات ویرانگر اینگونه سیاستها را به اطلاع ذینفعان برسانند، رئیسجمهور محترم را از پیامدهای چنین سیاستهایی آگاه کنند؛ چراکه ما حق نداریم به حقوق کارگران و کارفرمایان در سازمان تأمین اجتماعی تعرض شود.
رسانهها و شرکای اجتماعی باید دولت را آگاه کنند که منابع تأمین اجتماعی متعلق به دولت نیست، حتی اگر این منابع متعلق به دولت نیز بود ما حق تصمیم غیرکارشناسی را نداریم چراکه در سازمان تأمین اجتماعی حقوق اشخاص معین مطرح است که آنها چنین وکالتی را به هیچ مسئولی ندادهاند.
***************************************