کاریکاتوریست سابق نشریات زنجیرهای از بیثباتی فکری و سیاسی اصلاحطلبان انتقاد کرد و آن را تکامل منفی نگران کننده خواند.
نیک آهنگ کوثر مینویسد: 16 سال پیش امیدوار بودیم شاهد روند متغیری باشیم و از نظامی دینی، به ساختاری دموکراتیک پیش برویم، آن هم با پذیرش این نکته که «اصلاح» تدریجی است. وقتی مانی حقیقی، کارگردان سینما در روزی که رأی داد عکسی از انگشت مهرزدهاش انداخت که روی کاغذی با نامهای محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، پروانه فروهر و داریوش فروهر قرار داده بود همراه با این جمله که امیدوارم کار درستی کرده باشم» و «به یاد این چهار نفر، با تردید، به لیست کامل اصلاحطلبان رأی دادم» فهمیدم که چقدر داشتن وجدان میتواند چیز خوبی باشد و حداقل مانی حقیقی برای توجیه خودش، سعی کرده علامت سؤالی باقی بگذارد. شاید دانسته اشتباهی کرده و حال میخواهد اعتراف کند که اشتباه کرده.
وی میافزاید: میگویند خاتمی لیست نمایندگان خبرگان «یاران امید و اعتدال» را تأیید کرده است. این تأیید، مسئولیتی اخلاقی هم بر روی دوش او میگذارد و هم روی دوش حامیان و تبلیغ کنندههای این فهرست. خاتمی کسی است که در سال 1377، دری نجفآبادی را برکنار کرد. خاتمی، قول داد پرونده قتلهای زنجیرهای را تا آخر دنبال کند و با مردم کشور در میان بگذارد. اما، چنین نکرد. حالا او حضور دری نجفآبادی را در لیست «یاران اعتدال» تأیید میکند...
بسیاری از ما، آن زمان، به دولت اطمینان داشتیم. شاید برای من لحظه جادویی زمانی فرا رسید که سه روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1380، روبه روی سید محمد خاتمی در ساختمان ریاست جمهوری نشسته بودم. خاتمی مدارک بسیاری تحویل گرفت، اما بعداً که فهمیدم چه کسانی را مأمور بررسی ماجرا کرده، یعنی همان حامیان مشارکتی سدسازی را، نا امید شدم. وقتی همان مشارکتیها مانع یادداشتهای انتقادی درباره سدسازی و سیاستهای وزارت نیرو شدند، در روزگاری که «دانستن حق مردم» بود و «ایران برای ایرانیان» بود. خاتمی اما، شاید همین موجودی بوده که امروز میبینیم؛ بزدل، ترسو، متملق قدرت، محافظهکار و... اشکال از خاتمی نیست، از مایی است که چیز دیگری را باور کردیم. اشکال از ما است که دنبال قهرمانی بودیم و نخواستیم لختی او را ببینیم و باور کنیم. اشکال کار از من است که باور میکنم حرف امثال بهنود و جلاییپور و نبوی و گنجی را... شاید ما نخواهیم دروغهای دولت اعتدال را ببینیم با این خیال که نکند امیدمان از بین برود. ما از ترس واقعیت، خودمان را به امیدی غیرممکن معتاد کردهایم.