صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۱:۲۰  ، 
کد خبر : ۲۸۸۷۲۹

یادداشت روزنامه‌های 15 فروردین ماه

روزنامه کیهان **

میثاق نانوشته/ حسین شمسیان

از نخستین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی،اختلاف سلیقه در چگونگی دستیابی به اهداف و آرمان‌های نظام، در بین دست اندرکاران و مسئولان مختلف کشور وجود داشت و همین امر تدریجا به شکل‌گیری جناح‌های سیاسی منجر شد. جناح‌ها و جریاناتی که حسب فرمایش امام راحل عظیم‌الشان در اصول و اهداف یکسان بودند ولی در روش دستیابی به آن اهداف،دارای روش‌های مختلف و در نتیجه اختلافات جدی بودند. شیوه امام راحل و امام حاضر در برخورد و رویایی با این قبیل اختلافات، ملاطفت پدرانه و همراهی با دولت‌ها برای دستیابی به اهدافشان در مسیر مبانی نظام بود و هرگز در این مسیر از همراهی با هیچ دولتی بخاطر نوع نگاه سیاسی آنها فروگذار نکردند. این سماحت و همراهی، مهمترین پشتوانه برای دولت‌ها در بین مردم و نیز در مقابل طمع‌ورزی دولت‌ها بوده و در بسیاری از بزنگاه‌های حساس و تاریخی،دست دولتمردان وقت را در برابر دشمنان بیرونی و تهدیدهایشان، دست برتر و بالاتر قرار داده و به عبور از مشکلات و سختی‌ها منجر شده است.

اما این همراهی‌ها یک شرط ثابت و همیشگی داشته که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی،عنصر محوری و کانونی این روند مبارک بوده و تجربیات تاریخی نشان از آن دارد که در فقدان آن،مواضع اصولی و قاطعی هم از سوی امام راحل و هم از سوی حضرت آقا اتخاذ شده است. آن رمز یگانه ،استمرار حرکت بر اساس«مبانی انقلاب» است با هر سلیقه‌ای.

به زبان ساده‌تر«اختلاف سلیقه»نه تنها مخل برنامه‌ها و آرمان‌های دینی و ملی ما نیست بلکه می‌تواند در صورت قوت علمی، به رشد و بالندگی هم منتهی شود، حتی بدون آن قوت هم نمی‌تواند خدشه‌ای به اصل آرمان‌های مردم وارد کند.اما عبور از مرز اختلاف سلیقه و ورود به وادی «اختلاف عقیده»،همان نقطه افتراقی است که راه افراد را از راه انقلاب جدا می‌کند و همان موضوعی است که تجربه از قاطعیت برخورد رهبران انقلاب با آن حکایت دارد.

اینکه ریشه تضاد عقیدتی برخی دست‌اندرکاران به کجا بر می‌گردد و چه دلیلی دارد، علل و عوامل متعددی دارد و این نوشته در صدد شرح و طرح آن نیست. اما فی‌الجمله دو عامل مهم آن را می‌توان فهرست کرد:

نخست آنکه برخی موقعیت‌ها و مناصب سیاسی، افراد را از واقعیات جامعه غافل می‌کند و این توهم را برای آنها پدید می‌آورد که فعال مایشاء هستند و هرچه بگویند و هرچه بخواهند، مقبول طبع مردم است و اساسا مردم آنها را هر جور باشند می‌خواهند و می‌پسندند! اما تاریخ نظام اسلامی ثابت کرده که مردم «انقلاب» را با «اشخاص»عوض نمی‌کنند. امام راحل در ایامی که بنی صدر به رای خود مغرور شده بود و مدام از رای یازده میلیونی خود سخن می‌گفت و حرف‌هایی می‌زد که با مبانی جمهوری اسلامی مغایر بود،به زیبایی فرمودند: «این مردم اسلام را می‌خواهند؛ اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبه که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت می‌کند»

اما علت دوم کمی پیچیده‌تر و مرموز‌تر است. برخی افراد در زمان مسئولیت یا قبل از آن ،در تور نفوذ قرار می‌گیرند و تدریجا همان حرفی را می‌زنند که شخص یا جریان نفوذگر می‌خواهد!شاید این عبارت در بدو امر ،عجیب یا حتی توهین‌آمیز به نظر برسد و اینگونه تلقی شود که چرا یک مقام مسئول را در زمره نفوذی‌ها یا بازی خورده جریان نفوذ قلمداد می‌کنیم!اما واقعیت این است که نفوذ نه یک مفهوم انتزاعی بلکه یک حقیقت مسلم است و ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم دشمنان این روش بسیار موفق را در مورد ما بکار نمی‌گیرند. نکته دیگر اینکه نفوذ بر خلاف روش‌ها و شیوه‌ای مصطلح و قدیمی،دیگر تنها محدود به گسیل کردن یک جاسوس،یک بمب‌گذار و... نیست. تغییر سبک زندگی مسئولان و وابستگان آنها، جریان‌سازی و نفوذ جریانی،چیزی است که سالهاست در بالاترین سطح و در مهمترین مراکز اندیشه‌ای و تصمیم‌گیری دشمن، مورد آموزش و کنکاش است و میوه آن در کشورهای هدف و از جمله در مهمترین آنها یعنی کشور ما مورد استفاده قرار می‌گیرد. دشمن با سرمایه‌گذاری روی تک تک افرادی که کمترین امیدی به آنها دارد،به هر میزان ممکن از آنها برای نزدیکی به مقامات کشورمان، تغییر نگرش آنها و تغییر روش زندگی آنها استفاده می‌کند و برای این کار، با صبر و حوصله بسیار، سالهای سال سرمایه‌گذاری می‌کند. شاید اکنون که مدتی از دستگیری برخی عوامل شبکه نفوذ گذشته، بهتر بتوان نمونه بسیار روشن این روند را در دستگیری افرادی مثل سیامک و باقر نمازی نشان داد.کسانی که بیش از دو دهه در کنار گوش افراد مختلف و متاسفانه موثر حضور داشتند و القائات خود را بر زبان و قلم آنها جاری می‌کردند و بسیاری از برنامه‌ها و موضوعات مختلف را با نیات شوم خود به شکلی مدون و حتی قانونی به خورد مسئولان دادند! (نگاهی به فهرست کلان بدهکاران بانکی که ثروتی معادل همه مردم ایران دارند و بررسی روند شکل‌گیری این طبقه رانتخوار از زمان سازندگی و چگونگی تسهیل همه امور قانونی برای غارت هرچه بیشتر بیت المال توسط آنها،حقایق تلخی را در این زمینه روایت می‌کند که از آن می‌گذریم) اینکه نمازی‌ها در این مدت با کدام مرکزمهم و تصمیم‌ساز و مرکز تحقیقات آن ویا با کدام افراد حشر و نشر بیشتری داشتند و چه کسانی از آنها بعنوان مشاور امین و نور چشمی بهره می‌بردند، اینکه چه اسناد تکان دهنده‌ای از روش‌های آنها برای نفوذ و تغییر نگرش مسئولان در دست است، موضوع این نوشتار نیست. کیهان در خصوص صید این شاه ماهی‌های اطلاعاتی،روشنگری‌هایی داشته و خواهد داشت، آنچه مهم است این است که نفوذ این افراد و نظایر آنها، تدریجا به شکل‌گیری اختلاف عقیدتی در برخی مسئولان منتهی می‌شود و موضوع از مرز اختلاف سلیقه به اختلاف عقیده می‌رسد و اینگونه می‌شود که مثلا برخی به این عقیده می‌رسند که استکبارستیزی را از انقلاب بزدایند! برخی به این عقیده می‌رسند که برای رسیدن به لبخند آمریکا،کشور را از حیاتی‌ترین و بدیهی‌ترین ابزار هر کشوری، یعنی توانمندی دفاعی محروم کنند و کار به جایی می‌رسد که مشاور رئیس جمهور، آرزو می‌کند ‌ای کاش اوباما به ایران هم سفری کند و همانطورکه مشکل رابطه با کوبا را حل کرد(!)مشکل رابطه با ایران را هم حل کند! در اینجا موضوع ما افراد و حقارت نگاه و اندیشه آنها نیست. این هم نیست که اوباما آرزوی تعبیر ناشدنی گشودن دروازه ایران و ورود فاتحانه به ایران را در سر دارد- از او که جز این انتظاری نیست- مسئله بر سر آن است که این افراد تحت کدام القاء و وسوسه به این مرز رسیده‌اند و تا کجا می‌توانند پیش بروند؟ البته نباید فراموش کرد که این جنس نفوذ در گذشته هم وجود داشته و به تصمیمات قاطعی منجر شده که الحق به «بیرون آوردن چشم فتنه» شباهت داشته است. خروش تاریخی امام راحل که فرمود :«من با هیچکس عقد اخوت نبسته‌ام» و سپس اقدام آن یگانه دوران در عزل حسینعلی منتظری از قائم مقامی رهبری، مصداق مهم و فراموش نشدنی برخورد با این نوع نفوذ است و نشان داد که مرز تحمل، تا آنجایی است که با اصول و آرمان‌های انقلاب تضادی وجود نداشته باشد و در صورت پدید آمدن تضاد، آنچه قربانی می‌شود، قطعا انقلاب اسلامی و خون میلیون‌ها شهید و جانباز و مجروح سربلند آن نخواهد بود.

اکنون نگاهی به سخنان رهبر معظم انقلاب در نوروز امسال ،نشان از آن دارد که ایشان با تشخیص دقیق برخی انحرافات، هشدارگونه، همه را به تنظیم دوباره مواضعشان با مبانی انقلاب دعوت می‌کنند. و البته در نگاهی بلندتر به دشمنان ما و بویژه به آمریکایی‌ها این هشدار را می‌دهند که مبانی نظام اسلامی تغییرناپذیر است و نمی‌توان تصور کرد که انقلاب اسلامی با استکبار سر آشتی دارد. یقینا تکرار عکس یادگاری اوباما زیر تصویر چه گوارا در کوبا، آرزوی دشمنان ما برای ایران هم هست و مثلا در این خیال خام هستند که زیر عکس امام راحل عکسی به یادگار بگیرند! آنچه آنها را به این خیال واهی امیدوار کرده،خوش‌خیالی، مرعوب بودن و تحت تاثیر بودن و نفوذپذیر بودن برخی مسئولان است. همین‌ها کافی است تا توهم همسویی بدنه انقلاب با غرب در ذهن بیمار و عاجز از درک حقایق سران آمریکا شکل بگیرد. شاید اگر آن میثاق نانوشته و بارها تجربه شده رهبران انقلاب اسلامی با مردم و مسئولان نبود، رویای آمریکایی‌ها در تحمیل خواسته‌هایشان برجام دو و سه و چهار، هضم شدن در جامعه جهانی، برچیدن سامانه‌های موشکی، دست شستن از حمایت از ملل مظلوم عالم و...، به تحقق می‌پیوست و رنگ حقیقت به خود می‌گرفت. اما ایستادگی رهبران انقلاب بر اصول و مبانی انقلاب و بی‌تعارف بودن آنها در این زمینه، راه را بر آنها بسته است و اجازه نمی‌دهد هرگز گزندی از این رهگذر به انقلاب برسد.

***************************************

روزنامه قدس **

لطفا در سال اقدام و عمل شعار ندهید

رهبر معظم انقلاب هر ساله با توجه به موضوعات مهم کشور یک نام را برای آن سال انتخاب می کنند و تقریبا اکثر این سالها موضوع اصلی ساخت کشور و افزایش قدرت درونی آن با نگاه ویژه به اقتصاد و فرهنگ بوده است. بویژه از سال 1387 به این طرف که به نام نوآوری و شکوفایی شناخته شد تقریبا در همه سالها نگاه رهبری به تقویت تولید ملی و افزایش توان اقتصادی و کار بیشتر بوده است.

اگر چه ممکن است برخی از ما به سادگی از کنار این نام ها بگذریم و به خصوص بعضی مسؤولین خیلی راحت با سردادن چند شعار تصور کنند که به تکلیف خود عمل کرده اند اما واقعیت آن است که این مسؤولیت تاریخی قطعا در میان مدت گریبان سهل انگاران را خواهد گرفت.

متاسفانه برخی ها هم عادت کرده اند هرچه رهبری می گویند دوباره تکرار کنند بدون اینکه گامی برای عملی کردن خواسته و دغدغه ایشان بردارند. اگر رهبری می خواستند فقط حرف بزنند که اساسا نیازی به تشکیل حکومت و تعیین مسؤولین در رده های مختلف نبود. اگر قرار است ایشان حرف بزنند و عده ای با شعار دادن از کنار گفته های ایشان عبور کنند چه نیازی به انقلاب و دفاع مقدس و این همه مبارزه بود؟

فلسفه تشکیل حکومت عمل به دغدغه های شیعیان و مسلمانان در ایجاد یک ساختار قدرتمند و منتشر شونده در سراسر عالم است و این مهم ممکن نیست مگر آنکه مقامات اجرایی و عناصر عمل کننده راه را درست تشخیص داده و برای رسیدن به هدف حرکت کنند وگرنه شعار دادن و موعظه کردن و تکرار حرف های خوب دیگران بدون عمل به آنها هیچ خاصیتی جز ایجاد سرخوردگی و دلسردی از کارایی حکومت در میان مردم ندارد.

اکنون سالهاست که رهبر انقلاب به اشکال مختلف می کوشند مسؤولین را متوجه این موضوع کنند که لازمه افزایش قدرت کشور و عبور از مشکلات عمل به برنامه های مختلف در حوزه اقتصاد و فرهنگ است. ایشان دو دهه است که تاکید کرده اند باید روزی برسد که در چاه های نفت بسته شود و اقتصاد ایران بدون نفت اداره شود. چند سال است که از اقتصاد مقاومتی صحبت می کنند اما برخی مسؤولین بازهم همان راه قبل را می روند و برای این که متهم به کم کاری نشوند هرکاری که می کنند یک نام اقتصاد مقاومتی هم ضمیمه آن می کنند و اتفاقا به خاطر همین است که رهبری به‏ناچار در سخنرانی روز عید خود در مشهد از عملیاتی نشدن اقتصاد مقاومتی حرف می زنند و می فرمایند: برای اقتصاد مقاومتی، صِرف آمادگی کافی نیست؛ ما گفتیم «اقدام و عمل». البتّه دولت محترم در زمینه‌ی اقتصاد مقاومتی کارهایی کرده‌اند؛ ما گفتیم یک ستاد فرماندهی تشکیل بدهید برای اقتصاد مقاومتی، تشکیل دادند و معاون اوّل رئیس جمهور محترم را در رأس آن گذاشتند؛ کارهایی هم کردند، گزارشش را هم به من دادند که من امروز در پیام اوّل سال به ملّت عزیزمان این را گفتم؛ منتها اینها کارهای مقدّماتی است.

ایشان همچنین تاکید فرمودند: ما احتیاج نداریم از ارزشهای خودمان، از خطوط قرمز خودمان، از اصول خودمان صرفِ‌نظر کنیم تا آمریکا نتواند ما را تحریم بکند؛ ما با دنبال کردنِ همین سیاست اقتصاد مقاومتی، به‌معنای عملی مسأله و اقدام عملی موضوع، می‏توانیم کشور را مصونیت‌سازی کنیم؛ میتوانیم مصونیت بدهیم کشور را تا دیگر در مقابل تحریم به خودمان نلرزیم که ما را تحریم خواهند کرد. خب تحریم بکند؛ اگر اقتصاد مقاومتی شد، تحریم دشمن تأثیر قابل توجّهی نخواهد کرد. این می‏شود حرکت انقلابی و حرکت مؤمنی.

واقعیت آن است که باز شدن گره مشکلات کشور تنها به دست خود ما انجام می شود و کسی قرار نیست از جایی شناخته و نا شناخته پیدا شود و مشکلات کشور را حل کنند. این که دائما یکدیگر را متهم کنیم و به فکر دولت چهار ساله خود باشیم گره مشکلات را باز نخواهد کرد. همه در یک کشتی نشسته ایم و هر کس برای تقویت آن نکوشد و سهم خود را به دوش نکشد همه ساکنان کشتی متضرر خواهند شد. لذا به همه مسؤولان اجرایی و تصمیم گیران و تصمیم سازان توصیه می کنیم حداقل در سالی که رهبری بر انجام اقدامات عملی و قابل لمس تاکید کرده اند شعار ندهید و با سخنرانی و صرف تکرار حرف‏های مقام معظم رهبری وظیفه خود را پشت گوش نیندازید.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

تطهیر گرگ‌های اقتصادی!

بسم‌الله الرحمن الرحیم

داستان «جردن بلفورت» یا «گرگ وال استریت» ماجرای مشهوری در ادبیات اقتصادی و سیاسی کشورها است و کمتر کسی را در میان فعالان و مسئولان اقتصادی کشورها می‌توان سراغ گرفت که با زندگی این خلافکار بزرگ اقتصادی آشنا نباشد. با این حال، عجیب است که همچنان شاهد حضور پررنگ و هر روزه این قبیل چهره‌ها در فضای اقتصادی و رسانه‌ای کشورمان هستیم که به بهانه‌های مختلف به دنبال تطهیر خود و بازگشت به حوزه فعالیت‌های حساس اقتصادی هستند.

کسانی که داستان گرگ وال استریت را می‌دانند حتماً از این نکته ظریف نیز خبر دارند که پس از آزادی «بلفورت» از زندان و پایان دوران محکومیت وی محدویت‌هایی برای نوع و دامنه فعالیت‌های اقتصادی او وضع شده بود و شاید به همین خاطر هم این مجرم پس از خلاصی از زندان به آموزش روش‌های کسب و کار سالم و لغزشگاه‌های خلاف پرداخته است.

در ایران ما متاسفانه وضع معکوس است؛ از خلافکاران به عنوان نخبه‌های اقتصادی تبلیغ می‌کنند و گزارش‌هایی پررنگ و لعاب از شرایط زندگی مرفه و رشک برانگیزشان منتشر می‌شود. بیراه نیست که در چنین شرایطی چنین افرادی هم خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا حتی از سر خیرخواهی دچار این توهم شوند که می‌توانند و باید نقش ناجی را برای اقتصاد ملی یا طرح‌های نیمه تمام و پرحاشیه بازی کنند. از سوی دیگر بعید نیست همین افراد به سودای باز شدن فضا برای بازگشت به روابط سطح بالای اقتصادی و سیاسی بازیچه دست رقبای سیاسی دولت شوند و هر روز مسئولان اقتصادی را به مناظره و... فرا بخوانند.

واقعیت این است که تحقق اقتصاد مقاومتی به عنوان مهم‌ترین و اساسی‌ترین راهبرد نظام و کشور نه تنها برای سال 95 بلکه برای همیشه در گروی اجرای برنامه‌ها و انجام اقدامات کلیدی و مهمی است که قطعاً یکی از این اقدامات مبارزه با مفاسد اقتصادی است. این مقوله از این نظر بسیار مهم است که طی دهه‌های گذشته به دفعات و هر بار به علتی و شرایط خاصی، عده‌ای سودجو و فرصت طلب از ساختار نامناسب اقتصادی، فربه بودن دولت، پیچیدگی‌های بی‌اندازه بروکراتیک، روابط رانتی مبتنی بر درآمدهای نفتی یا شرایط ویژه‌ای مانند تحریم‌ها سوءاستفاده کرده‌اند و مفاسد بزرگی را رقم زده‌اند.

با این حال، بزک کردن این افراد و نام نخبه اقتصادی بر آنها گذاشتن در شرایطی که متاسفانه بخش نگران کننده‌ای از زمینه‌های بروز تخلف و فساد همچنان وجود دارد، نتیجه‌ای جز تکرار این قبیل مفاسد آن هم در ابعاد بزرگتر نخواهد داشت.

این نگرانی البته به معنای محرومیت مجرمان محکومیت کشیده از حقوق شهروندی، امرار معاش و حتی رفاه در زندگی نیست ولی سخن بر سر این است که نباید با تسهیل و تسریع و ‌ای ‌بسا تشویق بازگشت این افراد به عرصه عمومی این ذهنیت نادرست را در افکار عمومی و خصوصاً جوانان به وجود آورد که پیامدهای تخلف و فساد اقتصادی به چند سال حبس محدود می‌شود. در این صورت باید منتظر ظهور مفسدانی باهوش‌تر و گرگ‌هایی جسورتر باشیم.

اگر بپذیریم که اقتصاد مقاومتی باید به عنوان یک راهبرد در کشور جامه عمل بپوشد، لازمه جدی آن مبارزه با فساد است و شرط این مبارزه، وفاق و اجماع کلی در تمامی سطوح و لایه‌های حاکمیت است. در این صورت است که می‌توان امیدوار بود جامعه هم نسبت به مفاسد اقتصادی حساس می‌شود و به جدیت نظام در برخورد با این مفاسد اعتماد بیشتری پیدا می‌کند.

پیشرفت و توسعه کشور و تحقق اقتصاد مقاومتی نیازمند توافق ملی بر سر عوامل مقوم پیشرفت و حرکت متوازن به سمت اهداف مورد توافق است. ابتدا باید به این وفاق و عزم ملی دست یافت تا گرگ‌های فاسد، اقتصاد و سرمایه اجتماعی را پاره پاره نکنند.

***************************************

روزنامه خراسان**

جنجال موشکی؛راهبرد آمریکا چیست؟/امیرحسین یزدان پناه

تمرکز آمریکا بر موضوع موشک های ایران، خبرجدیدی نیست.مربوط به امسال یا پارسال هم نیست. از زمانی که موشک های بالستیک ایران، به بخشی از عناصر تامین کننده امنیت ایران تبدیل شده اند، آمریکا و متحدانش در جهان و منطقه علیه سامانه های دفاعی ایران مواضع صریح می گیرند. در جریان مذاکرات هسته ای بارها این موضوع را مطرح و تلاش کردند آن را در توافق هسته ای بگنجانند اما با مقاومت تیم هسته ای ایران غرب در این زمینه عقب نشینی کرد و برجام هیچ ارتباطی با برنامه موشکی ایران ندارد. حتی قطعنامه 2231 نیز به گونه ای نوشته شده که موشک های بالستیک ایران که برای حمل سلاح هسته ای طراحی نشده اند را شامل نمی شود و عملا توسعه برنامه موشکی ایران و آزمایش های موشکی نقض این قطعنامه نیست و به همین دلیل هم آمریکا و متحدانش طی 3 هفته اخیر 2 مرتبه در شورای امنیت برای اعمال تحریم موشکی علیه ایران شکست خورده اند. با این حال فشارها و فضاسازی ها علیه ایران از سوی آمریکایی ها همچنان ادامه دارد.

این فشارها البته بعد از برجام بیشتر شده و باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، در تازه ترین اظهارات خود برخلاف نص برجام، با فضاسازی رسانه ای بهره مند شدن ایران از عواید رفع تحریم ها را به مواردی ارتباط داد که در هیچ توافقی نیامده و یکی از آن ها برنامه موشکی ایران است.

فرض کنیم ایران برنامه موشکی خود را کنار بگذارد و حتی مانند معمر قذافی که تجهیزات هسته ای خود را مهروموم شده درکانتینر به آمریکا فرستاد، ما هم همه تجهیزات و دانش موشکی خود را تحویل غرب دهیم! بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نمی خواهم خیلی بد بین باشم و خدای ناکرده شرایط این روزهای لیبی را برای ایران مثال بزنم اما واقعا اگر منطقی به موضوع نگاه کنیم، در صورت نداشتن توان موشکی ایران، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اجازه بدهید یک سوال دیگر را مطرح کنم.

چرا آمریکا که حدود 40 پایگاه نظامی مجهز اطراف ایران دارد طی سال های اخیر با وجود تهدیدهای مکرر حتی یک موشک کاتیوشا به ایران شلیک نکرده است؟ چرا اسرائیل که تاکنون چند ویرایش از برنامه به اصطلاح عملیاتی خود برای حمله به ایران تهیه کرده، دست به اقدام عملی نزده است؟ مگر جز این است که ایران در سال 67 که جنگ تحمیلی به پایان رسید، یک کشور جنگ زده بود که حتی برای پودر لباس شویی هم محدودیت خرید و فروش وضع کرده بود؟ چرا کشورهایی که خواهان سقوط جمهوری اسلامی بوده و هستند در این سال ها دست به اقدام نظامی نزدند؟ پاسخ واضح است: موشک های بالستیک ایران یکی از مهم ترین عناصر بازدارنده در مقابل تهدیدات منطقه ای و بین المللی علیه کشورمان است. اگر موشک های ایران نبود، هیچ کشور متخاصمی در ضربه زدن به ایران شک نمی کرد.

جان کری وزیر خارجه آمریکا و سایر وزرای دولت این کشور وقتی بعد از توافق هسته ای به جلسات استماع کنگره می رفتند بارها تاکید کرد ندکه اگر موشک های بالستیک ایران نبود، گزینه نظامی علیه ایران جدی می شد. تابستان گذشته حتی باراک اوباما در یک جلسه خصوصی با برخی چهره های شاخص لابی اسرائیل در آمریکا صراحتا گفت که هرگونه حمله به ایران با واکنش موشکی ایران و حزب ا... علیه اسرائیل مواجه می شود. غرب در حوزه هسته ای تلاش کرد از ایران تهدیدی برای جهان و کشورهای منطقه و رژیم صهیونیستی تصویر کند.

تهدیدهای هدفمند در این زمینه نیز برای کنار گذاشتن این به اصطلاح تهدید از سر اسرائیل بود. آمر یکا همان مسیر را هم اکنون در حوزه موشکی پی می گیرد.

اکنون پاسخ این سوال که اگر ایران برنامه موشکی خود را کنار بگذاردچه پیامدی خواهد داشت؟ آشکار است.ایران کشوری می شود ضعیف و آسیب پذیر آن هم در منطقه ای که تهدیدات امنیتی اطراف کشور را فراگرفته است. در این شرایط ایران هم باید به راحتی ابزار دست کشورهای فرامنطقه ای باشد و هم طعم ناامنی را در شهرهای مختلف خود بچشد. در این صورت از جمهوری اسلامی ایران و امنیت و استقلال کشور چیزی باقی می ماند؟

ما در جریان توافق هسته ای بعد از سال ها فضاسازی غرب علیه برنامه صلح آمیز ایران که بعدها در بسته شدن پرونده مجعول پی.ام.دی به همه ثابت شد، با بده بستان هایی که داشتیم به یک توافق رسیدیم. سوال این است که بعد از این فضاسازی های غرب علیه مواردی چون موشک های بالستیک آیا در این حوزه که از ارکان اصلی امنیت کشور است، می توان بده بستان کرد؟ بده بستان در حوزه موشکی چه بلایی سر امنیت کشور می آورد؟

***************************************

روزنامه ایران**

دو بال تأمین منافع ملی/حسن بهشتی‌پور

مذاکره در عرصه بین‌المللی ملزوماتی لازم دارد که بدون آنها هیچ گفت‌وگویی شکل نخواهد گرفت. نخستین و مهم‌ترین موضوع در هر مذاکره آن است که کشور، از کارشناسان متبحر و مسلط به فن مذاکره بهره‌مند باشد که به چارچوب قوانین، نظام و سیاست بین‌الملل و منافع ملی اشراف و تسلط داشته باشند و بتوانند در بزنگاه‌های مهم از منافع و حقوق کشور بخوبی دفاع کنند. این شرط نخست برای افرادی است که پا به مذاکره با سایر بازیگران عرصه بین‌المللی می‌گذارند و نکته بسیار مهمی است.

شرط دوم آن است افرادی که وارد گفت‌وگو با بازیگران خارجی می‌شوند، متکی به پشتیبانی ملت‌شان باشند یعنی به نمایندگی از ملت از حقوق آنها دفاع کنند و مردم هم آنها را مورد حمایت خود قرار دهند. حمایت مردم از این نمایندگان در عرصه‌های خارجی بسیار حائز اهمیت است چرا که به این معناست که تلاش و پیگیری آنها بی آنکه چشم امیدی به قدرتی داشته باشند، مبتنی بر خواست و اراده مردم کشورشان می‌باشد.

نکته سوم این است که افراد مذاکره کننده در حالی بر سر میز مذاکره می‌نشینند که باید از پشتیبانی‌هایی از سوی کشورشان برخوردار باشد که مهم‌ترین آنها، قدرت نظامی کشور است. در این راستا قدرت موشکی بخش مهمی از قدرت نظامی است که به نمایندگان کشور امکان می‌دهد که هنگام گفت‌وگو با طرف مقابل قدرت چانه‌زنی داشته باشند. اما باید توجه داشت علاوه بر قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، علمی و قدرت فرهنگی هم مؤلفه‌های بسیار تأثیرگذاری در بالا بردن توان دیپلماسی و به منصه ظهور رساندن قدرت کشور محسوب می‌شود. به این معنا که وقتی کشور از سطوح بالای قدرت علمی برخوردار باشد، می‌تواند قدرت نظامی خود را با اتکا به آن قدرت علمی افزایش دهد. به عبارت دیگر مقامات کشور برای افزایش قدرت خود در عرصه جهانی باید نگاهی جدی به درون داشته باشند؛ نمی‌توان برای افزایش قدرت نظامی از خارج از کشور اسلحه وارد کرد، از این رو در اینجا «خودکفایی»، شرط بسیار مهمی است که برای رسیدن به آن باید توان علمی را افزایش داد که لازمه آن، ایجاد بستر مناسب فرهنگی است. همچنین باید شرایط مطلوب اقتصادی نیز فراهم شود و سرجمع این توانمندی‌ها، می‌تواند نقش محوری در تقویت موضع مذاکره کنندگان داشته باشد مذاکره کنندگانی که از پشتیبانی‌هایی از این جنس برخوردار باشند، قادرند با قدرت مانور و توان چانه‌زنی فزون‌تری پشت میز مذاکرات قرار گیرند و منافع ملی کشورشان را بهتر و بیشتر تأمین کنند. مدل‌های موفق، تأییدکننده این نکته است که توان نظامی و مهارت در مذاکره با یکدیگر همپوشانی دارند و همانند دو بال هر یک به تنهایی و بدون دیگری، در رساندن کشورها به اهداف‌شان، تضمینی برای موفقیت ندارند.

***************************************

روزنامه جام جم **

بدعهدی مبنای منطق هژمون آمریکایی/ دکتر علیرضا شیخ‌عطار

افراد واقع‌بینی که خیرخواه کشور بودند و از تجزیه و تحلیل وقایع سیاسی بخصوص برجام، به دنبال بهره‌برداری سیاسی و خوشامد اصحاب قدرت جناح‌ها نبودند، از همان ابتدای مذاکرات برجام نسبت به عهدشکنی غرب و خصوصا آمریکا ابراز نگرانی می‌کردند و معتقد بودند آمریکایی‌ها با توجه به تفاسیر خودشان و مصادره به مطلوبی که در آنها سابقه دارد، ممکن است از برخی نقاط ابهام برجام سوءاستفاده کرده و با صحنه‌آرایی حقوقی، تعهداتشان را اجرا نکنند.

اتفاقا این نگرانی، هم در حامیان دولت و هم در منتقدان دولت و حتی در میان خود مذاکره‌کنندگان که افرادی حرفه‌ای بودند، وجود داشت و آنها هیچ وقت نمی‌گفتند چنین نگرانی‌ای بیجاست. علت آن هم مشخص بود و آن این‌که آمریکا منطق دیرینه خود را که هژمون (تسلط توام با مشروع‌سازی) است، کنار نگذاشته است.

مبنای منطق هژمون این است که تفکر مردمی که تحت سلطه قرار می‌گیرند به نحوی شکل بگیرد که خود را نیازمند سلطه ببینند و به عبارت دیگر زیر سلطه رفتن را یک بازی برد ـ برد تلقی کنند و بگویند ما از زیر سلطه رفتن منافعی می‌بریم و سلطه‌گر نیز منافع خودش را.

از نظر آمریکایی‌ها ایران همواره یک کشور دردسرساز بوده و باید با او برخورد می‌شده است. البته در میان روسای جمهور آمریکا، برخی به روش برخورد نظامی‌گری و قلدری معتقد بودند و برخی با توجه به واقعیت‌های داخل ایران از جمله قدرت داخلی معتقد بودند باید از روش‌های دیگر از جمله نفوذ و تغییر فکر ایرانی‌ها وارد شوند که باراک اوباما، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا نیز از این قماش است.

اوباما و همفکران او معتقد هستند شرایط جهان، شرایط آمریکا و شرایط ایران، تنها این راه را پیش پای آنها گذاشته است که از طریق مذاکره و فرصت‌طلبی، هژمون را برقرار کنند و در این راه بخصوص از افرادی که این هم‌رایی را در داخل ایران با آنها دارند و معتقدند هژمون، یک بازی برد ـ برد است بهره می‌گیرند.

افراد خیرخواه این وضع را پیش‌بینی می‌کردند که آمریکا هر جا فرصت یابد تعهداتش را نقض می‌کند، اما این کار را به شکل قلدری ظاهری انجام نمی‌دهد، بلکه شکل حقوقی، سیاسی و دیپلماتیک به آن می‌دهد.

البته آمریکایی‌ها در یک جای محاسباتشان اشتباه کردند و آن این‌که حضور مقام معظم رهبری و نظرات تیزبینانه و داهیانه ایشان همواره در مواقع مقتضی، زنگ خطر را به صدا در می‌آورد و معظم له از همان ابتدای برجام، بر نکته‌هایی انگشت گذاشتند و هیات مذاکره‌کننده را وادار کردند آنها را به عنوان خط قرمز مدنظر قرار دهد که جلوی تحقق اهداف آمریکایی‌ها را می‌گیرد.

بر همین اساس آمریکا پس از گذشت چند ماه از اجرای برجام احساس کرده که برجام نتوانسته نتایج دلخواه آنها را در داخل کشور ایجاد کند و همه جناح‌ها وقتی به این خطرات می‌رسند سعی می‌کنند به ملاحظات رهبری دقت کنند. به همین جهت ما می‌بینیم هر چه زمان می‌گذرد مواضع مسئولان آمریکایی بیشتر حاکی از دبه کردن و پیمان‌شکنی است.

این پدیده، چیز عجیبی نیست و انتظار آن می‌رفت، اما نکته عجیب، ساده انگاری برخی در داخل کشور بود که برجام را راه‌حل همه مشکلات می‌دانستند. این تفکر می‌تواند خطرآفرین باشد زیرا توقعی را در مردم ایجاد می‌کند که قابل برآورده شدن نیست.

راه حل این قضیه هم همان چیزی است که خیرخواهان از ابتدای مذاکرات هسته‌ای گفته‌اند و آن این‌که گرچه برجام با وجود تمام کم و کاستی‌ها و با توجه به شرایط محیطی پذیرفته شد، اما بخش اصلی ماجرا، مراقبت از اجرای درست تعهدات است و هرگاه طرف آمریکایی و غربی، قصد پشت پا زدن به تعهداتش را داشت باید با آن برخورد شود. این همان چیزی است که اتفاقا تیم مذاکره‌کننده نیز هرگاه با انتقادات مواجه شده تاکید کرده که باید در پسابرجام مراقب کاستی‌ها بود.

لازمه دیگر مقابله با بدعهدی آمریکا و غرب نیز، انسجام کامل در داخل کشور است؛ اختلاف نظر سیاسی میان جناح‌ها امری است طبیعی، اما منافع ملی و دفاع از امنیت ملی، اصول بسیار روشنی دارد و قابل تفسیر نیست و اگر آمریکایی‌ها و غرب متوجه شوند که جناح‌های گوناگون نسبت به عهدشکنی‌ها و فرصت‌طلبی‌های آنها دقت دارند حتما ناچار می‌شوند از مواضع خود کوتاه بیایند.

***************************************

روزنامه وطن امروز **

از موشک‌ها تا گفتمان‌ها/علی بخشایش

آیه 102 سوره مبارکه نساء به مومنان برای همیشه تاریخ چنین فرموده است: «کافران خوش دارند که از تجهیزات و تسلیحات خود غافل شوید تا یک‌باره بر شما بتازند».

حفظ سلاح در برابر دشمن که در سطح دینی از آنها به‌عنوان کفار یاد شده است، راهبردی است که در آیات دیگر قرآن کریم هم به آن اشاره شده است: «و تا آنجا که می‌توانید نیرو و اسبان سواری آماده کنید تا دشمنان خدا و دشمنان خود و جز آنها که شما نمی‌شناسید و خدا می‌شناسد را بترسانید وآنچه را که در راه خدا هزینه می‌کنید به تمامی به شما بازگردانده شود و به شما ستم نشود.» (سوره مبارکه انفال، آیه 60)

بر این اساس، افزایش و حفظ قدرت نظامی در برابر دشمنان دین یا همان کفار، علاوه بر پایه و اساس عقلی، دارای مستندات مستحکم نقلی است که اندک آشنایی با قرآن کریم برای احراز آن کافی است.

در عالم سیاست، تقریبا هر سیاستمدار کارکشته‌ای اهمیت ابزار نظامی و لزوم حفظ و توسعه این ابزارها را درک می‌کند. منتها به نظر می‌رسد اخیرا در ایران عده‌ای اصولا درک سیاسی خود و در نتیجه درک خود از اهمیت تسلیحات نظامی را از دست داده‌اند. حساب توئیتری اکبر هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام اخیرا جمله‌ای را منتشر کرد که گویا نامبرده اصلا اطلاعی از اهمیت تجهیزات نظامی و لزوم برخورداری دولت‌های مستقل از آنها ندارد.

در حساب توئیتری آقای رفسنجانی چنین نوشته شده بود: «دنیای فردا، دنیای گفتمان‌هاست نه موشک‌ها ...» درباره این اظهار نظر عجیب و فانتزی، لازم است نکاتی مورد اشاره واقع شود:

1- جناب آقای رفسنجانی به‌عنوان مجتهد عضو مجلس خبرگان رهبری، تکلیف این آیات را چه می‌دانند؟ ایشان که خود را مفسر قرآن دانسته و زمانی در خطبه‌های اول خود در نماز جمعه تهران آیات قرآن را تفسیر می‌کرد، آیا معتقد است که آیات تقویت قوای مسلح در برابر کفار نسخ شده‌اند؟ ایشان از منظر کسی که ملبس به لباس روحانیت است، چگونه موضع اخیر خود را با آیات یادشده می‌تواند تطبیق دهد؟

2- آقای رفسنجانی اگر متون دینی برایشان مهم نیست، دست‌کم می‌توانند به متون رئالیستی روابط بین‌الملل مراجعه کنند که نویسندگان آنها نیز غالبا اهالی کشوری هستند که برای همفکران امروزین هاشمی، حکم قبله را دارد. از مورگنتا گرفته تا والتز و مرشایمر، همه به این واقعیت اذعان دارند که قدرت نظامی در تضمین بقای واحدهای بین‌المللی در فضای آنارشیک بین‌المللی که بقا تنها ناشی از «خودیاری» است، نقش بسزایی دارد.

«مورگنتا» بر این باور بود که تمام حرکات بازیگران بین‌المللی یا برای کسب قدرت است، یا برای حفظ آن و یا برای نمایش آن. والتز موازنه قوا را تنها مسیر دستیابی به ثبات در فضای بین‌المللی می‌دانست که مهم‌ترین مولفه قدرت نیز از منظر او قدرت نظامی بود و مرشایمر به صراحت بر این باور است که آمریکا باید از هژمون شدن ایران و چین ممانعت به‌عمل آورد. در این مسیر واشنگتن باید در 3 محور دست به تحدید ایران بزند؛ محور اقتصادی، محور نظامی و محور هسته‌ای.

با این اوصاف آیا تردیدی در اهمیت قدرت نظامی می‌تواند باقی بماند؟ آیا نزدیکان دولت «باسوادان» در این سطح هم سواد روابط بین‌المللی ندارند؟

3- آقای هاشمی خود در دوران جنگ تحمیلی عضو شورایعالی دفاع بوده است. چطور کسی که روزهای پایانی جنگ را به خاطر دارد و به یاد دارد که موشک‌های صدام چگونه امنیت را از چشمان اهالی تهران – همان شهری که آقای هاشمی مفتخر به دریافت رای اول آن است – ربوده بود و ایران توانایی آن را نداشت که هم‌تعداد با موشک‌های عراقی، موشک به بغداد شلیک کند، این‌چنین ارزش صنایع موشکی ایران را می‌کاهد؟

4- سیدعباس عراقچی، مسوول اجرای برجام در وزارت امور خارجه و از مذاکره‌کنندگان ارشد هسته‌ای دولت روحانی ـ که به‌زعم آقای هاشمی رای‌اش را مدیون ایشان است ـ به صراحت اعلام داشته اگر غرب می‌توانست با اقدام نظامی مساله هسته‌ای با ایران را حل و فصل کند چنین می‌کرد اما توانمندی‌های نظامی ایران چنین اجازه‌ای به طرف غربی نداد. اگر آن قدرت نظامی نبود، به تصریح عراقچی برجامی حاصل نمی‌شد و آن «آفتاب تابان» بر رخ دوستان هاشمی تابیدن نمی‌گرفت.

به این ترتیب، دولت نزدیکان آقای رفسنجانی بدون توانمندی‌های نظامی ایران و در راس آن توانمندی موشکی کشور به تنها به‌زعم خود دستاوردش هم نمی‌رسید که با آن فخر بفروشد.

5- توانمندی موشکی ایران یک توانمندی بازدارنده و راهبردی است. از همین رو است که تحریم‌های موشکی مدام در حال افزایش است و پس از اجرایی شدن برجام، تاکنون 2 بار بر این تحریم‌ها افزوده شده است. چه شده که آقای هاشمی در حساب توئیتر خود با این تحریم‌ها همگام شده‌اند و به تیغ زبان همان کاری را می‌کنند که کاخ سفید به تیغ تحریم قصد آن دارد؟

6- و در پایان، سوالی اساسی باید از آقای رفسنجانی کرد: ایشان موشک‌ها را دوست ندارد یا نهاد سازنده و متولی موشک‌ها را که حافظ ارزش‌هایی است که ایشان مدتی است دیگر میانه‌ای با آنها ندارد؟

***************************************


نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات