روزنامه کیهان **
این سوخت و آن تنور؟! / حسین شریعتمداری
1- دیروز، روزنامههای زنجیرهای، تیترهای درشت صفحه اول خود را به یک تخلف نجومی 105 هزار میلیارد تومانی در دولت سابق اختصاص دادند و با آب و تاب از قول آقای دکتر احمد توکلی نوشتند که دولت سابق 105هزار میلیارد تومان از صندوق توسعه ملی وام گرفته و پس نداده است! و درباره این تخلف بزرگ و بیسابقه که به نوشته یکی از همین روزنامههای زنجیرهای، مبلغ آن «35 برابر فساد مالی 3000 میلیارد تومانی بوده است» داد سخن داده و از آن با عنوان من درآوردی «پاناماگیت» دولت سابق یاد کردند.
اقدام هماهنگ روزنامههای زنجیرهای در حالی بود که آقای احمد توکلی تاکید کرده بود این تخلف نجومی و 105 هزار میلیارد تومانی در دولت آقای دکتر روحانی صورت گرفته است و نه در دولت سابق! دکتر توکلی که از شارلاتانیزم روزنامههای زنجیرهای تعجب کرده بود با ارسال نامهای برای مدیران مسئول روزنامههای یاد شده به آیه 135 سوره مبارکه نساء اشاره کرد که میفرماید «کینههایی که از دیگران در سینه دارید نباید مانع از عدالتورزی شما نسبت به آنان شود»، و خطاب به آنان نوشت؛ «درست است که تصویب قرض شش ماهه 2/5 (دو ونیم) میلیارد دلاری از صندوق توسعه ملی در تاریخ 1392/4/26 در روزهای آخر دولت پیشین انجام شده ولی پرداختها از 1392/7/17 آغاز شده و تمام تخلفات اشاره شده در نطق من مربوط به زمان صدارت آقای دکتر روحانی است. مواضع شفاف مرا درباره عملکرد آقای دکتر احمدینژاد همه میدانند، ولی نه من و نه هیچ مسلمانی حق ندارد به دروغ زبان بگشاید و نسبت به مخالفانش بیمحابا هر چه میخواهد بگوید. ارقام ساختگی و نسبتهای ناصواب در تیتر و متن خبر منتشر شده در روزنامههای تحت مدیریت شما زیاد است. صوت سخنان من در سایت رادیو فرهنگ موجود است.»
مراجعه به متن اظهارات دکتر توکلی که در نطق پیش از دستور ایشان (جلسه علنی 22/1/95 مجلس شورای اسلامی) مطرح شده و مورد استناد روزنامههای حامی دولت قرار گرفته است، به وضوح نشان میدهد که اقدام هماهنگ روزنامههای زنجیرهای از یک «اتاق فرمان»! بیرون از روزنامههای مورد اشاره دیکته شده است و روزنامههای یاد شده مانند همیشه در انتشار آن نقش پادوهای بیاختیار و اجارهای را برعهده داشته و دارند. چرا...؟ بخوانید!
2 - در نطق آقای توکلی آمده است «تصویب قرض 6 ماهه ۵/۲ میلیارد دلاری از صندوق توسعه ملی در تاریخ 26/4/1392 انجام شده یعنی یک ماه و دو روز بعد از انتخاب آقای روحانی به ریاستجمهوری و زمان آغاز سررسید پرداخت اقساط از 17/7/1392 بوده است. یعنی 2ماه و 5 روز بعد از آغاز به کار دولت یازدهم. بنابراین تخلف 105 هزار میلیارد تومانی دقیقا و بدون کم و کاست در دولت آقای روحانی صورت گرفته است و تعجبآور است که روزنامهها و سایتهای زنجیرهای به جای آن که بعد از افشای این تخلف نجومی در دولت مورد حمایت خویش شرمنده و سرافکنده باشند، آن را با بوق و کرنا به دولت سابق نسبت میدهند.
3- روزنامهها و سایتهای زنجیرهای، دروغ مورد اشاره را بدون کم و کاست با تیتر درشت به عنوان تخلف دولت قبلی پوشش داده بودند و این- همانگونه که اشاره شد- به وضوح نشان میدهد که هیچکدام از آنها برخلاف آن همه ادعا، مستقل نیستند و از یک «اتاق فرمان» که بیرون از تحریریه روزنامههای زنجیرهای مستقر است دستور میگیرند و این وابستگی و گوش به فرمان بودن تا آنجاست که حق کمترین «چون و چرا»! و یا تفکر و اندیشه درباره آنچه به آنان دیکته شده است را ندارند. میپرسید چرا؟! پاسخ آن است که اگر روزنامههای زنجیرهای درباره مطالب دیکته شده اتاق فرمان بیرونی اجازه کمترین اندیشه و اظهارنظری داشتند به یقین دست کم یکی از آنها متوجه میشد که تاریخ مطرح شده در اظهارات دکتر توکلی مربوط به دولت یازدهم است و آن افتضاح بزرگ به بار نمیآمد ولی هیچیک از آنها - تاکید میشود که هیچیک از آنها - به مفاد و محتوای مطلب و خبری که به آنان دیکته شده بود توجهی نکرده و آن را بیکم و کاست و دقیقا شبیه یکدیگر چاپ و منتشر کردهاند.
4- انتظار آن بود - و هنوز هم هست - که دولت محترم بعد از مشاهده دروغبافی روزنامههای زنجیرهای که با تیترهای درشت بر صفحه اول آنها نشسته بود، به مخالفت با این دروغ بزرگ برخاسته و آن را تکذیب میکرد. اما در حالی که اگر بخشدار یک نقطه دور افتاده کشور و یا یکی از هفتهنامههای کماهمیت فلان شهرستان، کمترین انتقادی به دولت داشته باشد، بلافاصله با تکذیب توأم با توبیخ و بعضا همراه با ناسزاگویی دولت محترم روبهرو میشود، هیچیک از دولتمردان که بهتر از هر کس دیگری از دروغ بودن خبر مورد اشاره خبر داشتند، کوچکترین گامی برای تکذیب آن برنداشتند!
5- و اما، این دروغ بزرگ دیر یا زود برملا میشد و ظرفیت لازم برای دوام در افکار عمومی را نداشت، و به یقین، این نکته از نگاه سازندگان و دیکتهکنندگان آن به روزنامههای زنجیرهای نیز پنهان نبوده است. چرا که برخلاف گردانندگان روزنامههای اجارهای یاد شده که اجازه اندیشه و اظهارنظر ندارند، دستاندرکاران اتاق فکر بیرونی که براساس یک خبر موثق رد پای آن به «لندن» میرسد - و در آیندهای نزدیک به آن خواهیم پرداخت - به خوبی از کمدامنه بودن دروغی که ساخته و پرداختهاند باخبر بودهاند. بنابراین سوال این است که دروغ مورد اشاره را با چه هدفی ساخته و به زنجیرهایها دیکته کردهاند؟ پاسخ این سؤال اگرچه به درازا میکشد و زمان و فرصت دیگری را میطلبد ولی در این وجیزه اشارهای گذرا به یکی از آن موارد را ضروری میدانیم. و آن، این که؛!
همه شواهد موجود حکایت از آن دارد که در تنور برجام هیچ نانی پخته نشده است و آنهمه بزرگنمایی و تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز درباره آن بینتیجه باقی مانده است. تحریمها برداشته نشده، داراییهای بلوکه شده به کشور بازنگشته، روابط بانکی کماکان مسدود است، زمینهای برای تجارت و تبادل پول و کالا پدید نیامده در مقابل امتیازات نقد فراوانی که دادهایم، غیر از وعدههای نسیه که آنهم یکی بعد از دیگری از سوی حریف پس گرفته میشود، چیزی دریافت نکردهایم و... دولت محترم اما، به دلیل اعتماد بیدلیل به حریف، وعدههایی به مردم داده است که تقریبا هیچیک از آنها تحقق نیافته و این در حالی است که سوخت تنور برجام نیز رو به پایان است بیآن که از این تنور نانی بیرون آمده باشد و...
حاشیهسازیهای این روزها که ساخت و انتشار دروغ بزرگ یاد شده فقط یکی از آنهاست را میتوان تهیه سوخت برای گرم نگاه داشتن تنور برجام تلقی کرد!
6- و بالاخره این نکته نیز گفتنی است که یادداشت پیشروی در پی حمایت از دولت سابق نیست بلکه نگاه کیهان به دولتهای نهم و دهم روشن و خالی از ابهام است و بر این باور بوده و هستیم که دولت سابق در آغاز و سپس تا میانه دور دوم منشأ خدماتی بوده است و انحراف آن دقیقا از هنگامی آغاز شد که مسیر اصولگرایانه را رها کرده و بینش و منش دولت موسوم به اصلاحات را در پیش گرفت.
***************************************
روزنامه قدس **
واشنگتن دست به دامان پکن برای مهار کرهشمالی/محمد حسین جعفریان
در پی آزمایشهای موشکی جدید در «پیونگ یانگ»، به نظر میرسد آمریکا دیگر تحریم جدیدی برای اعمال کردن علیه این کشور ندارد! با تمام این احوال دولتمردان کره شمالی کمترین عقبنشینی از مواضع سیاسی و نظامی خود نداشته و هر روز آزمایشات موشکی و اتمی جدیدی را انجام داده و بدون توجه به هشدارهای تکراری واشنگتن و مانورهای مشترک سئول با آمریکا، همسایه جنوبی خود را مرتب تهدید به حمله نظامی کرده و جز آن برای آمریکا و ژاپن نیز خط و نشان میکشند. کاخ سفید اکنون دریافته است که تشدید تحریمها دیگر تهدید مؤثری برای کنترل کرهشمالی نیست. با وجود تحریمهای شدید، آنها توانستهاند به پیشرفتهای موشکی مهمی دست یابند. از جمله ساخت سلاحی که خطری جدی برای آمریکا و متحدین منطقهاش بشمار میرود. موشکی که قادر است طی فرایند پرتاب بسوی هدف، از جو خارج شده و پس از طی مسافت لازم، دوباره به جو زمین بازگشته و بسوی هدف ادامه مسیر دهد. چنین موشکی قادر است رکورد تمام مسافتهای قبلی را بشکند و بسادگی خود را به سواحل غربی آمریکا و آلاسکا برساند.
در وضعیت جدید، کاخ سفید بیشتر فشار را برای کنترل پیونگ یانگ بر روی رقیب جدید خود، یعنی «پکن» وارد میآورد. اخبار تأیید نشدهای به رسانهها درز کرده است، مبنی بر اینکه مقامات آمریکایی در برابر برخی پیشنهادات سخاوتمندانه، از جمله آزادی عمل چین در دریای جنوبی این کشور و نیز حمایت از پکن در مناقشه جزایر مورد دعوا با ژاپن، از چینیها خواستهاند بر دولت کرهشمالی فشار بیشتری وارد کند تا دولتمردان این کشور از تداوم آزمایشات موشکی و تهدید همسایگان خود دست بردارند. به نظر میرسد پیامد این مذاکرات مخفی بوده است که پکن بناگاه برخی واردات معمول خود از پیونگ یانگ، بویژه طلا و برخی فلزات دیگر را متوقف کرد.
آمریکا امیدوار است با بسته شدن مرزهای چینی بر روی کرهشمالی که آخرین روزنه ارتباط این کشور با جهان خارج بشمار میرود، آنها را وادار به گفتوگو و توقف فعالیتهای نظامی خود کند. اما آیا چینیها با وجود همراهی اولیه و ظاهری با واشنگتن در نهایت آخرین روزنهها را بر پیونگ یانگ خواهند بست؟
همه تحلیلها نشان میدهد که پکن علاقهای به کنترل کامل کرهشمالی در برابر آمریکا و حتی کره و ژاپن ندارد. پیونگ یانگ برای چینیها یک نعمت و کارت بازی عالی است تا به عنوان یک اهرم قدرتمند بتوانند در زمان لازم از آن برابر واشنگتن بهره ببرند. به عبارت دیگر طی سالهای اخیر کرهشمالی نقش متوازن کردن قدرت را برای چین در مقابل آمریکا و متحدان آن در خاور دور بازی کرده است. پکن بدون آنکه متهم به نظامیگری شود، میتواند با اهرم کرهشمالی، هم سئول و هم توکیو را در مسیر مورد نظر خود نگه داشته و آنها را کنترل کند. رسیدن پیونگ یانگ به فناوری موشکهایی که به غرب آمریکا برسند، چندان هم چینیها را ناراحت نمیکند. آنها البته مراقب این عقرب هستند، اما تنها برای آنکه خود آنها را نیش نزند. با این وصف باید پذیرفت که ماجراهای کرهشمالی، فعلاً ادامه خواهد داشت.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
جنایتکاران جنگی پرچمداران دروغین صلح
بسمالله الرحمن الرحیم
جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در یک سفر بیسابقه به شهر «هیروشیما» در ژاپن، خواستار جهانی عاری از سلاح هستهای شد. این نخستین سفر یک وزیر خارجه آمریکا به هیروشیما، پس از بمباران اتمی این شهر توسط آمریکا محسوب میشود. وی دیروز به محل یادمان قربانیان سلاح اتمی آمریکا در هیروشیما رفت ولی حاضر به عذرخواهی از مردم ژاپن به خاطر این جنایت آمریکا نشد.
آمریکا در مرداد ماه 1324 شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را در معرض بمباران اتمی قرار داد که طی آن صدها هزار تن به قتل رسیدند و جمعیتی افزون بر آن نیز مصدوم و مجروح گردیدند. فرزندان مادرانی که در آن مقطع زمانی باردار بودند، بدون استثنا عجیب الخلقه، ناقص الخلقه و یا دچار بیماریهای سختی شدند که برای طول عمر آنها هیچگونه مداوائی نداشت. حتی نسلهای بعدی از پدران و مادرانی که در معرض تشعشعات اتمی مستقیم و غیرمستقیم قرار گرفته بودند، نیز دچار بیماریها و ناهنجاریهای مادرزادی شدند که هنوز هم بسیاری از آنها در جامعه امروز ژاپن علیرغم پیشرفتهای علم پزشکی از وجود ناراحتیهای تنفسی، گوارشی و مغزی رنج میبرند.
اگرچه از آن حوادث شوم بیش از 70 سال میگذرد لکن آمریکا هنوز هم از این بابت عذرخواهی و حتی اظهار تاسف نکرده بلکه به عکس، حداقل 3 رئیسجمهور آمریکا با تاکید بر ضرورت استفاده از سلاح اتمی علیه ژاپن، این تصمیم آنروز واشنگتن در حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی را با الفاظ تقریباً مشابهی ستوده و از آن جانبداری کردهاند.
آمریکا حتی امروز هم حاضر به عذرخواهی یا اظهار تاسف از این بابت نیست ولی در یک مانور سیاسی – تبلیغاتی سعی دارد خود را پرچمدار مبارزات جهانی برای دستیابی به دنیای عاری از سلاح هستهای معرفی کند درحالی که تنها کشوری در تاریخ است که عملاً از سلاح اتمی علیه بشریت استفاده کرده و نه تنها یک نسل از مردم ژاپن را در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی قتل عام کرده بلکه به مصداق خاص و عام به یک «نسل کشی تاریخی» دست زده که هنوز هم نوادگان بازماندگان آن بمبارانها از آثار و تبعات ماندگار آن جنایات علیه بشریت رنج میبرند و راه گریزی متصور نیست. کارنامه سیاه آمریکا در طول تاریخ معاصر نشان میدهد که آن فجایع فقط مربوط به 70 سال پیش نیست که آمریکا آنرا به عنوان یک تهاجم بازدارنده و الزامی برای وادار کردن ژاپن به صلح و قبول آتش بس در جریان جنگ دوم جهانی به آن متوسل شده است بلکه واشنگتن همواره در هر فرصتی به همان سیاستها و با محوریت اقدامات تحکم آمیز خود در جریان جنگ ویتنام، جنگهای حوزه بالکان و جنگ عراق نیز برای سالها به استفاده از سلاحهای شیمیائی و مواد رادیواکتیو رقیق شده پرداخته است.
اگرچه میان ماهیت، عملکرد و تاثیرات ماندگار سلاحهای اتمی، شیمیائی و میکربی تفاوتهای فراوانی وجود دارد ولی اصلیترین فصل مشترک آنها، دستیابی به یک «سرزمین سوخته» است که در پایان عملیات نظامی نه تنها انسانها بلکه سایر موجودات زنده، محیط زیست از قبیل آب، هوا و خاک هم در معرض آسیبهای جبران ناپذیر و غیرقابل اجتناب قرار میگیرند. از جمله هنوز هم بسیاری از زمینهای حاصلخیز ویتنام که در معرض بمباران شیمیائی آمریکا قرار گرفتهاند، حتی پس از گذشت 45 سال نیز همچنان «عقیم» و غیرقابل باروری هستند.
علاوه بر این، استفاده آمریکا از مواد رادیواکتیو در جنگهای بالکان و عراق باعث تولد نسلی از کودکان ناقص الخلقه و عجیب الخلقه شده که بعضاً مرده به دنیا میآیند و حتی زندگان هم شانس چندانی برای تحمل آثار و تبعات تشعشع مواد رادیواکتیو رقیق شده که به تمسخر به عنوان «بمب فقرا»! معرفی شده، ندارند. این واژه تمسخرآمیز به منزله بمبی است که «سهمیه فقرا» از سیاستهای جهانی آمریکا تلقی میشود.
آمریکا در این بازی بدفرجام با سرنوشت بشریت هم تنها نیست بلکه برخی از متحدانش از جمله رژیم اشغالگر صهیونیستی با پیروی از همین سیاستها و الگوپذیری از همین رفتارهای جنون آمیز، البته در مقیاسی محدودتر با هدف آزمون روشهای مختلف بر روی جمعیتی کمتر، سعی در تکرار همان تجربهها دارد.
طیف وسیعی از بررسیهای آزمایشگاهی در فلسطین اشغالی در قلمرو آزمایش پیامدهای بهرهگیری از سلاحهای اتمی، شیمیائی و میکربی با همین انگیزه صورت میگیرد و مردم مظلوم فلسطین و حتی گاهی «یهودیان شرقی» در معرض همین آزمایشات قرار میگیرند. مطلقاً دیده یا شنیده نشده که این جنایات صهیونیستی علیه بشریت از جانب حامیان ماوراء بحاری اسرائیل مورد اعتراض و مخالفت قرار گیرد چرا که آنها عملاً با انتشار و به مشارکتگذاری نتایج همین آزمایشات، حق السکوت مورد انتظار غرب را عملاً به آنها میپردازند.
جای تعجب است که آمریکا با چنین کارنامه سیاهی ادعای پرچمداری مبارزات جهانی برای دستیابی به دنیائی عاری از سلاح هستهای را دارد درحالی که سلاحهای اتمی موجود در زرادخانههای اتمی آمریکا برای نابودی چند باره کل سیاره زمین، کافی است. آمریکا درحالی خود را پرچمدار و ضامن صلح و امنیت جهانی معرفی میکند و بنیان اندیشههای خود را «صلح مسلح» یا «موازنه وحشت» قرار داده است که ناکامی واشنگتن و سایر قدرتهای مدعی در مقیاس جهانی را علیرغم وجود همین جنگ افزارهای فوق پیشرفته شاهدیم که چگونه همین قدرتها در صحنه هماوردی با قدرتهائی که هرگز قابل مقایسه با توانمندیها و قابلیتهای روزافزون آمریکاو متحدانش نیستند، آنها را منفعل و سردرگم ساختهاند. امروزه جدیترین مشکل برای غرب و متحدانش، نگرانی از دستیابی تروریستها به همان ابزارهای مخوف در قلمرو سلاحهای اتمی، شیمیائی و میکربی است. تروریستهائی که دست پروردگان قدرتهای شیطانی هستند و برای مقابله با دیگران، سازماندهی و تجهیز شدهاند. آمریکا و متحدانش هرگز تصور نمیکردند که سلاح در اختیار تروریستها به این زودیها به سمت و سوی خودشان کمانه کند و به تهدید اصلی و مطرح علیه آنها تبدیل شود.
واشنگتن بهتر میداند که حتی متحدان امروز هم شاید روزی در جبهه مخالف و معارض قرار گیرند چرا که امروزه بخاطر شرایط حاکم در فهرست متحدین آمریکا قرار گرفتهاند. تقریباً بدون استثنا هر ساله مراسم یادبودی به مناسبت فجایع هیروشیما و ناکازاکی برگزار میشود که لبه تیز حملات آنها متوجه آمریکا بخاطر استفاده از سلاح اتمی است ولی ژاپن همچنان در فهرست متحدان واشنگتن قرار دارد. اما آیا مردم ژاپن قلباً از آمریکا و عملکرد آن رضایت دارند؟ اگر قرار بر این باشد، اصلیترین مخالفین دیدگاهها و عملکرد آمریکا در ساختار ارتش، نیروهای مسلح و سازمانهای امنیتی آمریکا قابل ردیابی است که آنها را علیه بشریت و حتی علیه شهروندان آمریکائی هم به کار گرفته است. آنها بهتر از دیگران میدانند که ساختار فاسد و تبهکار حاکم تا چه اندازه شرور و ضدانسانی عمل میکند ولی چهره کریه خود را در پشت نقابهای عوام فریبانه پنهان ساخته است، چهرهای که اگر نقابها را کنار بزند، شرارت و ددمنشی در آن موج خواهد زد. امروزه جنایتکاران جنگی و عاملین جنایت علیه بشریت، خود را پرچمداران دروغین صلح! معرفی میکنند، ادعائی که حتی بدون کنار رفتن نقابها هم، بطلان آن محرز است و دنیا در این مقوله به قطعیت رسیده است.
***************************************
روزنامه خراسان**
از دیپلماسی پول تا دیپلماسی پل/دکترعلیرضا رضاخواه
پادشاه سالمند سعودی از هفته پیش سفر پر سر و صدای منطقه ای خود به دو کشور مصر و ترکیه را آغاز کرده است. سلمان بن عبدالعزیز که کمتر از عربستان خارج می شود پنجشنبه هفته قبل با تشریفات فراوان وارد قاهره، پایتخت مصر شد. اخبار بسیاری از قراردادهای کلان اقتصادی میان دو کشور هم منتشر شده که شاید نشان از آغاز فصل نوینی در مناسبات قاهره - ریاض به شمار آید. سلمان روز گذشته برای دومین بار از زمان در دست گرفتن تاج و تخت در دربار سعودی با صدها خدم و حشم به ترکیه رفت تا بعد از مذاکره با مقامات آنکارا، ۲۶ و ۲۷ فروردین در کنفرانس سازمان همکاری اسلامی در استانبول شرکت کند. شرایط پیچیده و بحرانی خاورمیانه این روزها باعث شده تا تحلیلگران و کارشناسان سیاسی با دقت نظر ویژه ای سفر اخیر پادشاه سعودی را دنبال کرده و به گمانه زنیها درباره دلایل و پیامدهای آن بپردازند.
سفر به قاهره و دیپلماسی پول
سفر به قاهره را می توان نمونه ای دیگر از «دیپلماسی پول» سعودی ها دانست، دیپلماسی که همواره یکی ازپایه های اصلی سیاست خارجی سعودی ها بوده است. در طول این سفر حدود 17 پروتکل و قرارداد اقتصادی، بازرگانی، تجاری، مالی و سرمایه گذاری امضا شده و سعی بر این بوده که نشان دهند، روابط مصر و عربستان روابطی استراتژیک و بلند مدت خواهد بود؛ «عبدالفتاح السیسی» رئیس جمهور مصر که دولتش با کسری بودجه 43 میلیارد دلاری مواجه است، تمام تلاش خود را کرد تا در این سفر پادشاه متمول سعودی چند میلیارد دلاری با تعریف و تمجید از «ملک سلمان» به خزانه خالی دولتش واریز کند. در اولین گام مصر اقدام به قطع شبکه تلویزیونی المنار متعلق به حزبا... لبنان از ماهواره «نایل ست» کرد، اقدامی که با پاداش 4 میلیارد دلاری ریاض به قاهره همراه بود. البته باج دادن تنها یک بخش از دیپلماسی پول است بخش دیگر آن باج گرفتن است. عربستان تقریبا با تمامی همسایگانش اختلافات مرزی جدی دارد، با اماراتیها در واحه "البریمی" و حوزه نفتی "الشیبه"، با کویتیها در منطقه مرزی "المحایده"، با بحرینیها در حوزه نفتی "السعفه" و با قطریها در پاسگاه "الخفوس". با این حال ریاض همواره تلاش کرده تا در موقعیت مناسب با توجه به ضعف همسایگانش از دیپلماسی پول برای حل این مناقشات به سود خود استفاده کند به عنوان نمونه می توان به اختلافات مرزی یمن و عربستان اشاره کرد.
تکرار تجربه یمن در مصر
در سال 1991 میلادی، محاصره اقتصادی یمن و اقدام عربستان در اخراج بیش از یک میلیون یمنی شاغل در این کشور به علت مخالفت یمن با حمله آمریکا به عراق ،در جنگ اول خلیج فارس و امضای توافقنامه وحدت تاریخی بین یمن جنوبی و شمالی، باعث شده بود تا بحران اقتصادی شدیدی برای یمن ایجاد شود، زیرا میزان بیکاری به بیش از دو میلیون نفر افزایش یافته و چرخه اقتصادی فلج شده و ارزش ریال یمن بیش از یکصد درصد کاهش یافته بود و رنج و مشکلات 25 میلیون شهروند یمنی تشدید شده بود.
درسایه این اوضاع وخیم اقتصادی، سعودی ها تلاش کردند تا با استفاده از دیپلماسی پول علی عبدا... صالح رئیس جمهوری وقت یمن را تحت فشار قرار داده و او را وادار کنند که مرزها را براساس خواست آنها ترسیم کند و خط (مرزی) 19 و نه خط مرزی 17 را که انگلیس ترسیم کرده بود، قبول کند؛ زیرا خط 19 مساحت گستردهای از اراضی را در اختیار عربستان قرار میداد. این در حالی بود که دولت یمن بر خط مرزی 17 اصرار داشت. علاوه بر این، سعودیها موفق شدند شماری از شهرها و روستاهای مرزی را به خاک خود ضمیمه کنند؛ شهرها و روستاهایی که یمن براساس خط مرزی 17 در جنوب، متعلق به خود میداند. خطرناکتر از ترسیم مرزها و دستیابی عربستان به اراضی که میخواهد، همان صرف نظر کردن عبدا ...صالح از توافقنامه طائف بین یمن و عربستان بود. این توافقنامه بر اجاره و نه مالکیت عربستان بر دو شهر جیزان و نجران و بخشهایی از منطقه عسیر برای یکصد سال تاکید داشت که در سال 2000 میلادی مدت اعتبار این توافقنامه پایان یافت اما این دو شهر رسما به عربستان تعلق گرفت و در مقابل کمکهای مالی سعودی و جذب دو میلیون کارگر یمنی، هیچ حقی برای یمن جهت درخواست استرداد آن بعد از پایان مدت اجاره باقی نماند و عربستان در الحاق اراضی و ترسیم مرزها موفق شد. اما ریاض به بخش اقتصادی توافقنامه پایبند نشد؛ مگر به طور جزئی. این وضعیت باعث شد که یمنیها احساس خفت و حقارت کنند که ترجمه آن را در جنگ کنونی و تاکید جنبش الحوثی برای مسترد کردن دو شهر یاد شده و ورود چندین باره آنها به اراضی سعودی شاهد هستیم.
حال دوبار شاهد تکرار همین سناریو در مصر هستیم، در شرایطی که قاهره از لحاظ اقتصادی در یکی از بدترین دوران خود به سر می برد، مسئولان سعودی وارد عمل شده و پرونده جزایر مورد مناقشه با مصر در دریای سرخ را گشودند و به طور تلویحی از کمکهای 20 میلیارد دلاری به مصر در صورت امضای توافقنامه نهایی ترسیم مرزها سخن گفتند. السیسی هم که علاوه بر شرایط اقتصادی دولت کودتای خود را مرهون سعودی ها می داند ،جزایر راهبردی «تیران» و «صنافیر» در دریای سرخ را به عربستان بخشید. در مقابل سعودی ها هم وعده کرده اند تا علاوه بر پرداخت سالیانه دو میلیارد دلار به قاهره بر روی این جزایر پلی را به خرج ریاض بسازند تا مصر را به عربستان متصل کند.
دیپلماسی پل
البته دیپلماسی پل هم مسبوق به سابقه است. مشابه این طرح قبلاً نیز میان عربستان و بحرین به اجرا درآمده بود. پل دوستی که ۲۵ کیلومتر دارد، برروی خلیج فارس ساخته شده و بحرین را به عربستان متصل میسازد. با استفاده از این پل و لشکر کشی ریاض به منامه، آل خلیفه و آل سعود توانستند قیام مردم بحرین را سرکوب نمایند؛ اما درباره پل ارتباطی جدید اعلام شده که بیشتر در راستای تقویت سفر و تجارت میان دو کشور بوده است. با این حال تحلیلگران سیاسی پل جدید را به " پل سعودیها برای سلطه بر جهان عرب" تفسیر کرده اند. امروز مصر دیگر موقعیت و جایگاه سابق را در دنیای عرب ندارد. دورانی که جمال عبدالناصر رهبر مصر بود، این کشور به عنوان رهبر دنیای عرب شناخته می شد، اما امروز تبدیل به قدرت درجه دوم جهان عرب شده است. پس از کودتا علیه محمد مرسی، عبدالفتاح السیسی با حمایت های آشکار و پنهان عربستان، عنان قدرت را در دست گرفته و فعل و انفعالاتی در روابط عربستان و مصر به وجود آمد. عربستان با دلارهای نفتی مصر را تحت تاثیر خود قرار داد. اما مسئله احداث پل روی دریای سرخ با هدف اتصال زمینی دو کشور، یک موضوع قدیمی است. در گذشته رژیم صهیونیستی نسبت به احداث این پل مخالفت خود را اعلام و برای احداث آن پیش شرطی را مطرح کرده بود: نخست سهیم بودن در احداث و اداره کردن آن. پیش شرطی که عربستان و مصر آن را نپذیرفتند. اما آنگونه که مجتهد سعودی در آخرین توئیتر خود افشا کرده بود، این است که چنانچه عربستان شرط اسرائیل را بپذیرد، مصر نیز آن را خواهد پذیرفت. زیرا مصر اکنون به نوعی زیر مجموعه سیاسی – اقتصادی عربستان محسوب می شود.
سیاست یارگیری جدید منطقه ای ریاض
البته این همه ماجرا نیست. سعودی ها این روزها تلاش می کنند تا به عنوان یک پل برای جبهه ضد ایرانی در منطقه عمل کنند. آنها تلاش دارند تا اختلافات میان آنکارا- تل آویو از یک سو و قاهره با دوحه و آنکارا را از سوی دیگر کاهش بدهند. ریاض ظاهرا در میانجی گری میان ترکیه و اسرائیل موفق بوده است. آنکارا اخیرا از بهبود روابط با تل آویو خبرداده است. پایگاه خبری وطن ترکیه نیز اخیرا در تحلیلی هدف از سفر پادشاه عربستان به ترکیه را آشتی دادن این کشور و قطر با مصر دانست. حمایت های ترکیه و قطر از محمد مرسی رئیس جمهور مخلوع مصر موجب تیرگی در روابط آنان با قاهره شده است. رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری مصر پیشتر گفته بود که ترکیه هرگز با دولت السیسی که یک کودتاگر است همکاری نخواهد کرد و آنکارا محمد مرسی را رئیس جمهور مشروع مصر می شناسد. اما عربستان در راستای همکاری های جدید در منطقه تلاش دارد که مناسبات ترکیه و قطر با مصر را بهبود و همه این کشورها را در یک صف قرار دهد. روزهای آینده معیاری برای سنجش سیاست یارگیری جدید منطقه ای ریاض خواهد بود، حضور عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر در نشست سران سازمان همکاری اسلامی و آشتی با ترکیه علامتی است که در صورت وقوع بایستی با حساسیت ویژه از سوی مسئولین کشورمان دنبال شود.
***************************************
روزنامه ایران**
صورت مسأله اقتصاد ایران/ محمدصادق جنانصفت
ساختن دنیایی سرشار از خوشبختی و شادی که در آن جایی برای رنج و درد نباشد از آرزوهای جاوید انسان است و نوسازی آن هرگز پایانی ندارد. این دنیای خیالی که در آن از هر چیز شادیبخش بیش از اندازه وجود دارد البته در ذات آدمی نهفته است و راه فراری از آن نیست. اگر کره خاکی و هر پدیده مادی در این دنیای بزرگ آن اندازه دست و دلباز بود که در یک دوره خاص میشد آن دنیا را ساخت همه چیز به خیر و خوشی سپری میشد، اما دنیای ما سختتر از این رؤیابافیهاست.
در دنیای واقعی و بویژه در دوره حاضر که نزدیک به 5/7میلیارد آدمی در جای جای زمین پراکندهاند و میخواهند نسبت به گذشته خود و نسبت به سایر آدمیان و جامعهها سهم بیشتری از رفاه داشته باشند، کار سخت شده است. جامعههای اندکی هستند که به هر دلیل تاریخی، سیاسی و فرهنگی درآمدهای سرانه بالایی دارند و سطح رفاه مادی بالایی را نسبت به دیگر جامعهها تجربه میکنند. ایرانیان به لحاظ تاریخی حق خود میدانند که در جایگاه کشورهای با رفاه بالا و درد و رنج کمتر باشند اما باید اعتراف کرد که چنین جایگاهی نداریم. ایرانیان حتی در آسیا نیز از برخی کشورهایی مثل ژاپن، کره جنوبی به لحاظ تولید سرانه عقب افتادهاند و در شرایط سختی به سر میبرند. چرا چنین شده است؟
صورت مسأله اقتصاد ایران اکنون در شروع سال 1395روشن و معلوم و مجهول آن برای اکثریت نخبگان آشکار شده است. در صورتی که نخواهیم وارد جزئیات شویم و شاخصهای کلان را در کانون توجه قرار دهیم خواهیم دید که شرایط خوبی نداریم. بزرگترین نیاز اقتصاد ایران در سطح کلان رشد متوسط سالانه 8 درصدی طی 5 سال آتی است که کلیت حاکمیت روی این عدد اتفاق رأی دارند. این میزان رشد متوسط سالانه در 5 سال آینده یعنی دستکم تلاش برای دو برابر کردن اندازه اقتصاد ایران. چرا این میزان رشد نیاز بنیادین ایران است؟ چون اگر این رشد به دست نیاید نمیتوان 5/6 میلیون نفر ایرانی جویای کار را که به سن کار رسیدهاند شاغل کرد و از تهدید بیکاری دور بود.
فرض کنید سالانه باید برای 600 هزار نفر شغل ایجاد کنیم، این میزان شغل نیاز به رشد 6 درصدی تولید ناخالص داخلی دارد که برای به دست آوردن این میزان رشد باید 700 هزار میلیارد تومان سرمایه تأمین کنیم که هنوز کافی نیست و باید 20 میلیارد دلار نیز از منابع خارجی تأمین شود. پس مسأله روشن است اما راه حل چیست؟ آیا میتوان از منابع داخلی رقم 700 هزار میلیارد تومان را تأمین کرد؟ تجربه 3 دهه سپری شده نشان میدهد که این میزان سرمایه در داخل موجود نیست یا شاید در مراکزی باشد که کسی از آن خبر ندارد. از طرف دیگر در همه سالهای اخیر ایران توانسته است در بهترین حالت فقط 3 میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب کند. حالا که اعداد و ارقام را داریم و معلوم و مجهول مسأله برایمان آشکار شده است باید دنبال راهحل باشیم. یک راهحل این است که حاکمیت و ایرانیان به این نتیجه برسند برای یک دوره نامشخص سطح انتظارات و توقعات همه پایین آید و عادت کنیم که کمتر غذا بخوریم، کمتر لباس بپوشیم، آب و برق و بنزین و گاز و اتومبیل کمتری مصرف کنیم، سطح رفاه کشور را با سطح امکانات موجود به سمت پایین بکشانیم. اگر جامعه این را بخواهد شاید بتوان چنین کرد. یک راه دیگر این است که از همه امکانات ملی و میهنی با کارآمدترین و بهرهورترین حالت استفاده کنیم. ایران منابع طبیعی قابل توجهی دارد، جوانان درس خوانده و آموزش دیده کافی دارد، محل جغرافیایی خوبی برای تجارت و ترانزیت است، پیشینه تاریخی خوبی دارد و رفت و آمد دهها هیأت سرمایهگذاری از کشورهای دیگر پس از برجام به ایران این مزیتها را اثبات میکند و باید از همه اینها استفاده شود. این کار شجاعت و نیروی سترگی میخواهد. برای رسیدن به راه حل دوم باید اجماع و تفاهم ملی پدیدار شود تا سطح منازعات سیاسی بالا رود و از تخریب و هدر دادن نیروها اجتناب شود.
این راهحل البته تنها از طریق برقراری ارتباط و گره خوردن با امکانات جهانی ثمر میدهد، صورت مسأله روشن است و راهحل نیز وجود دارد، آنچه میماند پذیرفتن این واقعیتهای سرسخت است.
***************************************
روزنامه جام جم **
آسیبهای اجتماعی در سال اقدام و عمل / روزبه کردونی
رهبر معظم انقلاب امسال برای اولین بار در پیام نوروزی خود از کلید واژه «آسیبهای اجتماعی» استفاده کردند. این مساله بروشنی بیانگر دغدغه ویژه ایشان در این خصوص است. البته باید تاکید شود که در بند 6 سیاستهای کلی جمعیت نیز بصراحت بر مقوله پیشگیری از آسیبهای اجتماعی تاکید شده است .
در این میان با توجه به این که شعار امسال «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» است و بند 4 سیاستهای اقتصاد مقاومتی هم به مسائل مرتبط به آسیبهای اجتماعی اشاره دارد، سوال مهم این است که مصداق اقدام و عمل در حوزه آسیبهای اجتماعی کدام است؟
تحلیل گفتمان رهبری درخصوص مسائل مرتبط به آسیبها بیانگر این است که دو راهکار و سیاست کاملا مشخص از سوی ایشان برای مواجهه با آسیبهای اجتماعی ارائه شده است که باید مبنای اقدام و عمل در سال 95 باشد.
اولین سیاست و راهکار در این باره «گفتمانسازی» است. رهبر انقلاب در سخنرانی استراتژیک خود در خراسان شمالی ضمن آسیبشناسی و علتیابی در زمینه نبود پیشرفت لازم در بخش سبک و فرهنگ زندگی بصراحت بیان میکنند «اگر گفتمانی در زمینه آسیبشناسی و چارهجویی مشکلات موجود در سبک و فرهنگ زندگی بهوجود آید، با توجه به نشاط و استعداد جوانان، حتما درخشندگی ملت ایران در این زمینه نیز، چشم جهانیان را متوجه خود خواهد کرد.» همین جا باید اشاره کرد یک ضعف عمده در کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی در کشور، فقدان تفاهم گفتمانی (در سطح نظری و اجرایی) بین سیاستگذاران و کنشگران مدنی است؛ بنابراین یک الزام مهم برای موفقیت سیاستها و برنامههای مرتبط با کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی، وجود یک گفتمان مشخص و مورد تفاهم دستگاههای مختلف، فعالان مدنی و گروههای ذیربط و ذینفع است .
دومین راهکار نیز در پیام نوروزی سال 95 از سوی رهبری بیان شد. ایشان در این پیام عنوان میکنند «اگر در مساله اقتصاد کارهای درست و بجا و متقن را انجام دهند، امید این هست که در مسائل دیگر، مثل مسائل اجتماعی، مثل آسیبهای اجتماعی، مثل مسائل اخلاقی، مثل مسائل فرهنگی هم تاثیرگذار باشند.» و بر این اساس، میتوان با قطعیت اذعان کرد که دو راهکار کلان ذکر شده، چارچوب کاملا مشخصی برای تدوین سیاستهای موثر، ارائه تصویر دقیق از وضعیت آسیبهای اجتماعی در شهرستانهای کشور، مداخلات کارآمد، گسترش کمی و کیفی موسسات خیریه بویژه خیرین فعال در حوزههای اجتماعی، هماهنگیهای بین بخشی در سطوح عمودی و افقی، نظارت و ارزیابی سیاستهای در حال اجرا و استفاده از تجارب موفق بینالمللی را ایجاد خواهد کرد.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
دلم «صیاد» میخواهد/حسین قدیانی
مهم نیست سرهنگ باشی یا حقوقدان، مهم آن است که تا دل را به خدا نسپاری، کار پیش نمیرود. سلام بر تو ای امیر آشنا، صیاد دلها! سلام بر تو شهید ارتش! سلام بر تو که تحریم را بهانه نکردی برای نجنگیدن! سلام بر تو که اهل نظام بودی، نه این دولتهای بینظم که خودشان هم حرف خودشان را نمیفهمند! سلام بر تو که بارها فتح را نشانمان دادی... نشانمان دادی در میدان عمل، تا بیخود فریب فتوحات کاغذی را نخوریم! خدا را شکر که زمام جنگ در دست تو بود و حاج احمد و حسن باقری و صد البته امام و آن 300 هزار شقایق عاشق و الا کار اگر دست این برجامیان بود، خرمشهر، نه روی خاک، که فقط روی نقشه آزاد شده بود! روی کاغذ! روی حرف! روی باد! امور اگر میخواست حواله به عنایت کدخدا شود، آبادان هنوز در محاصره بود! و جنگ هنوز ادامه داشت، اگر که میخواستیم به جای صیاد، اعتماد به صدام کنیم! خون تو اما ای صیاد دلها! در عملیات «گفتوگوی تمدنها» ریخته شد! بعد از جنگ! بهواسطه ترور! سرباز شیطان بزرگ در خیابانهای تهران مشغول قدمزنی بود و همان دم، حضرات فکر میکردند با گفتوگو قادرند شیطان را آدم کنند! هاشمی در باغ نیست گمانم! دنیای دیروز هم دنیای مذاکره بود! آنقدر دم از «گفتوگوی تمدنها» زدند که چشمشان آن منافق مسلح را ندید! همان که آمده بود صیاد را از ما بگیرد! و گرفت! آنهم بعد از جنگ! در عصر صلح! چند روز پیش فیلم «بادیگارد» را میدیدم! همه فیلم، دلم پیش صیاد بود! من به این کار ندارم که این صیاد شهید، محافظ نداشت یا محافظ نخواست اما باز هم هر وقت بادیگارد را ببینم یا در یومالله 22 بهمن، اگر باز هم بادیگاردهای چند لایه عالیجناب را ببینم، در خاطرم یاد آن خاطره زنده میشود که امیر ارتش جمهوری اسلامی، همان صیاد که در مرصاد... در مرصاد بعد از جنگ، داغ بزرگی بر سینه اصحاب نفاق گذاشته بود، بیهیچ محافظی آمده بود امامزاده صالح! نوشتهام در یکی از نوشتههای هشتاد و هشتی خاطرهاش را! هنوز یادم هست آن دعای قنوت نماز صیاد را که «اللهم ارزقنا توفیق الشهاده.. فی سبیلک». کجایند رجبیون؟! کجایند مردان بیادعا؟! محافظان بیمحافظ! سردارانی که «فتح» را برای ما معنی کردند! و «درست» معنی کردند! دلم صیاد میخواهد! روایت فتح آوینی! جرعهای صدای زلال! من از این صدای نکره سیاست، عاصیام! فتح به روایت بعضیها، میشود این طنز که؛ «فلانی بر کوهی از سیمان نشسته بود و کوهی از آهن را که محصول اراده و ایمان بچههای صنعت هستهای بود، به فنا داد و بعدش، مدال گرفت و بعد، شد فرد نالایق برای سخن گفتن درباره برجام!» خنده بر هر درد بیدرمان دواست! سرداران به وعده خود خیلی زود عمل کردند و خرمشهر را خیلی زود آزاد کردند اما دیپلماتها هم به وعده خود عمل کردند و خیلی زود به برجام رسیدند و خیلی زود تحریمها برداشته شد لیکن تنها روی کاغذ! «روایت فتح» هیچ قسمت ظریفی ندارد! هر چه هست، روایت «حاج قاسم» است! روایت «قاسم و رضا»! البته که شما سرهنگ نیستید و حقوقدان هستید! مقامات یانکی چند روز پیش گفتند: «برجام را رئیسجمهور بعدی آمریکا میتواند پاره کند»! کاغذپاره! فتحالفتوح! محصول توافق بد با دشمن! این از معجزه اهل حقوق، اهل غرب، اهل صندلی! اما نقشه عملیات «الی بیتالمقدس» چون محصول توافق با خدا بود، نقض شدنی نیست! اصلا دست آمریکا نیست! آمریکا! کدخدا! برجام! سوئیفت! چه کلمات باکلاسی! حضرات خواستند با این کلمات باکلاس، ذائقه ما ایرانیها را عوض کنند اما «امیرشهید صیاد شیرازی» از همه این کلمات، باکلاستر است! ما یادمان نمیرود آوینی و صیاد را! هر سال جدیدی برای ما، با کوچ این پرستوها به کوچه دلمان آغاز میشود! صدای محزون راوی فتح، با قلعه قلب ما کاری کرده است که هر وقت به کلمه «فتح» برمیخوریم، جز یاد «فتحالمبین» نمیکنیم! فتح آن است که خود ببوید، که آوینی بگوید! برجام برای ما هیچ معنایی ندارد الا آنکه خوشبین نباید بود به مذاکره با آمریکا! برجام یعنی حق داشتیم اگر که میگفتیم «مرگ بر آمریکا»! برجام یعنی حق داریم اگر «مرگ بر آمریکا»ی بیوفا حتی نسبت به همین برجام، هرگز از زبانمان نیفتد!
برجام یعنی آمریکا زبان صیاد را بهتر میفهمد، تا زبان روحانی! برجام یعنی با آمریکا همان به که با زبان سربازها و سردارها و سرهنگها، با زبان این ملت عاشورایی سخن بگویی! با زبان همین بسیجیان دلاور مدافع حرم!برجام یعنی کلاه آمریکا بر سر دیپلماسی و صندلی و کت و شلوار سرمهای و ماشین ضدگلوله! آقایان! شما این کاره نیستید! و از اول هم این کاره نبودید! مصاف با شیطان بزرگ را بهتر است باز هم بسپرید دست صیاد! بسمالله مجریها و مرسیها... صیاد زنده است! محافظ او خداست! روزیدهنده او خداست! اگر این روزها درباره آوینی زیاد حرف زده میشود، جز این دلیل ندارد که صیاد زنده است، که صیادها زندهاند، که شهدا هوای انقلاب را دارند! مگر که بود مرتضای آوینی؟! جز راوی آنچه صیاد و صیادها آن را فتح کرده بودند؟! آری! با ما سخن بگو حضرت راوی! «در عالم، رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود»!
***************************************