روزنامه کیهان **
خیلی شیک و مجلسی!/ حسین شمسیان
برخی میگویند- یا تلاش میکنند اینگونه بشود - که حافظه تاریخی مردم ضعیف است و یادشان نمیماند که مثلا یک سال قبل یا کمی بیشتر، چه اتفاقی افتاد و چه کسی چه حرفی زد! در حالیکه واقعیت اینگونه نیست و مردم، همه چیز را به یاد دارند و اگر چیزی نمیگویند، بخاطر ماهیت زندگی اجتماعی، دادن فرصت به مدعیان و مهمتر از همه، به خاطر همراهی به امید روزهای بهتر است.
اگر کسی حوصله داشته باشد و روزنامهها و اخبار سال گذشته در همین ایام تا پایان سال را مرور کند، به یک «دریافت شگفتانگیز» میرسد که تحلیل آن در آن ایام مشکل و در این روزها کمی آسانتر است. در آن روزها، و البته از مدتی قبلتر، بحث مذاکرات هستهای و نگارش متن نهایی، موضوع مورد مناقشه هرآنکسی بود که اندک دریافتی از موضوعات سیاسی داشت و طبعا، موضوع اول روزنامهها و اهل سیاست. در همان بررسی و تورق، معلوم می شود که آن روزها، دو طیف اصلی در موضوع مذاکرات هستهای و برجام- که بعدها منتشر شد- در سپهر گفتمانی جامعه، اظهار نظر میکردند.
یک گروه، آنهایی بودند که بدون توجه به هرگونه سابقه و حافظه تاریخی از خصومتها و دشمنیها و بدعهدیهای آمریکا، به قول مولانا، با نوای «خر برفت و خر برفت»، شبانه روز در حال پایکوبی و دستافشانی بودند و نصیحت همه عالم به گوششان باد بود! آنها - که در ادبیات جامعه به «ذوقزدگان»مشهور شدند- هر کس را که کمترین روشنگری میکرد، کاسب تحریم و همسو با اسرائیل و... مینامیدند و در برابر انتقادات و یا پرسشهای ساده و تامل برانگیزی که هر انسان بهرهمند از هوش را به فکر و درنگ وا میداشت، مردم را به جهنم حواله میدادند و آنها را بی سواد و لبوفروش و راننده تاکسی و بیشناسنامه و ....مینامیدند!
گروه دوم، کسانی بودند که دردمندانه، فهرستی از خیانتهای آمریکا و غرب را ردیف میکردند و به یک اصل عقلی ارجاع میدادند که «آزموده را آزمودن خطاست». مهمترین پرسش و دغدغه آن روز این گروه، فقدان ضمانت اجرا و بد عهدی آمریکاییها بود و مهمترین دست مایه ذوقزدگان در برابر این نگرانی به حق، عدم امکان بدقولی آمریکا، به خاطر پرستیژ جهانی بود!! در چند مقطع متفاوت، برخی اعضای مهم تیم مذاکره کننده همچون آقایان صالحی و عراقچی، با حضور در برنامههای تلویزیونی، در برابر این پرسش که چه تضمینی وجود دارد که آمریکاییها، بعد از اجرای تعهدات یکطرفه ایران، به تعهداتشان پایبند باشند؟ اینگونه میگفتند که: «مگر میشود آمریکاییها چنین کنند!؟ افکار عمومی جهان، چنین اجازهای را به آنها نخواهد داد! آمریکا به خاطر حفظ پرستیژ خودش هم که شده چنین نخواهد کرد»!
بقیه ماجرا نیاز به شرح و بسط بیشتر ندارد و تکرار آن جز ملال، حاصلی ندارد. القصه اینکه همه آن حرفها نشنیده گرفته شد و برجام علیرغم نهی قانونی، بدون رعایت توازن اجرای طرفینی و اخذ تضمین معتبر، انجام شد و ایران، همه اندوخته هستهای خود را از دست داد، راکتور خود را با بتن پر کرد و سانتریفیوژهای خود را با دست خود، از بین برد و ... منتظر نشست تا غرب به تعهداتش عمل کند.
آن «دریافت شگفتانگیز»که در ابتدای این نوشتار از آن یاد شد، اکنون به خوبی قابل مشاهده است. اکنون و با تورق تاریخ یک سال گذشته، اینگونه به نظر میرسد که افراد دسته دوم، کسانی بودند که گویی از «آینده» به آن روزها آمده بودند! اطلاعاتی داشتند که دیگران نداشتند و نه تنها نداشتند، که از درک آن عاجز و ناتوان بودند و همچون کلیساهای قرون وسطا که با هر علم و دانش و فهمی به بدترین شکل ممکن برخورد میکرد، با هر نقد و پرسشی همان کردند! آن افراد از چیزهایی سخن میگفتند که یک به یک محقق شد و مو به مو رنگ واقعیت به خود گرفت! آیا این دریافت، شگفتآور و عجیب نیست!؟
اما حقیقت این است که هیچ پیشگویی در کار نبود و هیچ واقعیت شگفتانگیز و اعجابآوری وجود ندارد! بلکه برعکس، حقیقت به تلخترین و عریانترین وجه ممکن در برابر دیدگان همگان قرار داشت اما آنها نمیخواستند ببیند. آنها چشمهایی داشتند که با آن نمیدیدند و گوشهایی که با آن نمیشنیدند! اکنون آن اتفاقات گذشته و آن روزها و ذوقزدگیها و تیترهای غلطانداز و ... به پایان رسیده است. روزهایی که روزنامههای زنجیرهای، حقیرانه فرش قرمز عزت و شخصیت خود را پیش پای دو سه مسافر و جهانگرد آمریکایی پهن میکردند و آنها را به عنوان «سرمایهگذار» به مردم معرفی میکردند تا باورمان بشود که برجام چهها که نمیکند! و این روش سخیف و حقارتبار همچنان ادامه پیدا کرد تا امروز که آن روزهای پر هیاهو گذشته است و ماهیت عصر جدیدی که از آن دم میزدند، خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت برملا شده است.
اکنون به تدریج شاهد اثبات آنیم که آدرسی که در دست برخی بود، از اول هم غلط بود و این، آنقدر واضح شده که اقرار و اعتراف تدریجی برخی حامیان سینه چاک و حتی دست اندرکاران آن را هم موجب شده است. همه پیش بینیها درست از آب در آمده و آمریکا،وحشیانه و گردن کلفتانه، یک کلام می گوید؛ «همه آنچه قرار بود گیرتان بیاید، آمده است و منتظر چیز تازهای نباشید»!
اکنون چه باید کرد و آن دسته اول چه میکنند!؟
جای تعارف نیست که بسیاری از آنها غرب و رفتار غربی را، یک رویا ویک فخر میدانند و بارها و بارها، به دلایل مختلف، هموطنان خودشان را بخاطر مقایسه ناجوانمردانه با غرب تحقیر کرده اند! مثلا آنها با دیدن یک مشکل در مملکت، اینگونه شعار می دهند که اگر همین اتفاق در یک کشور پیشرفته(!) میافتاد، فلان مقام استعفا می داد! اکنون نباید از آنها پرسید، استعفا نه، یک عذر خواهی ساده از مردم بکنید!؟ اما نه تنها چنین نیست، که شاهد روندی معکوس و برخلاف منطق و فطرت بشری هستیم! آنها بجای انفعال از آنچه کردهاند، به جای پذیرش مسئولیت کار خود و بجای قبول حرف کسانی که تا همین چند روز قبل- و حتی اکنون- در تیم دولت هستند و مقام رسمی قلمداد می شوند و حرفشان، برخاسته از علم و اطلاع است، در یک حرکت عجیب، به انکار و سانسور هماهنگ حقایق پرداخته و کماکان به بزک چهره آمریکا مشغولند و بازهم به سر ملت مظلوم ایران منت می گذارند و مشکلات را نه ناشی از بدعهدی آمریکا و کلاه رفتن به سر خودشان، که ناشی از وضعیت ایران و عدم اعتماد آنها به ما میدانند!! نگاهی گذرا به گزارش وزارت امور خارجه به مجلس شورای اسلامی و نیز تیترها و گزارش های اخیر روزنامههای زنجیرهای، جز این حکایت نمی کند که عدهای هنوز در حال بزک صورت کریه اهریمنند و می کوشند، به هر شکل ممکن، این عفریت روزگار را به جان و مال مردم مسلط کنند!
و نکته درخور توجه آن که در میان این بزککنندگان گروهی هستند که جنسشان با بقیه فرق میکند چطور!؟ آنها کسانی هستند که هیچ مسئولیتی ندارند، کسی آنها را نمیشناسد، قرار نیست به جایی پاسخگو باشند و هیچ نقشی در سرنوشت مردم ایفا نمیکنند! آنها، تنها و تنها دغدغه خودشان، روزنامهاشان، مصاحبه و مقاله اشان را دارند و وقتی همه کارها خرابتر از امروز شد، به قول جوانترها، «خیلی شیک و مجلسی» راهشان را میگیرند و میروند! و اصلا انگار نه انگار که مردم را گمراه کردند، دروغ گفتند، فضا سازی کردند، جو را گندم معرفی کردند و ...
اینها در هر کسوتی هستند، بیتعارف، به ملت خیانت می کنند و حتی دولت را هم نه به عنوان دولت برآمده از رای مردم و یکی از اجزای نظام جمهوری اسلامی، که بعنوان «پل پیروزی» قبول دارند و بخاطر همین است که از حالا برای انتخابات ریاست جمهوری 96 نقشه میکشند و هرچه بیشتر می کوشند جلوی افشاء آثار شوم و زشت و بعضا جبران ناپذیر برجام را بگیرند! آنها همان گروهی هستند که علیرغم نهی صریح رهبر عزیز انقلاب از برجام دو و سه و چهار، بازهم وقیحانه به تئوریزه کردن آن مشغولند و ابایی ندارند ملت ایران را پیش پای اربابانشان قربانی کنند!یا صریحا به دولت آدرس می دهند که حالاکه سه سال از عمر دولت به باد رفت و کاری انجام نشد، اصلا به روی خودت نیاور و به جای آن، بازهم بر طبل مفاسد مالی بکوب و...! کاش دولتمردان میفهمیدند که اینها، دوست نیستند و راهشان را از آنها جدا میکردند و زودتر به جبران «خسارت محض» برجام، کمر همت میبستند. اینگونه انتخابات 96 هم تضمینیتر است!
***************************************
روزنامه قدس **
سوریه و بازگشت به روند «دولت - ملت»/محمد حسین جعفریان
شاید بسیاری از رسانههای جهان، انتخابات سوریه را چنانکه باید و شاید پوشش ندادند و آنها که اندک پوششی دادند، اغلب غرضورزانه با وجود استقبال مردم، آن را نمایشی نامیدند.
البته این تعبیر چندان بیراه هم نیست، چرا که براستی این انتخابات یک نمایش بود. نمایش قدرت مردمی که حالا دیگر خوب فهمیدهاند تا پای جان باید به پای همین حکومت موجود با وجود تمام ایراداتش بایستند، چرا که در غیر آن، جهان برای بلعیدن و به آشوب کشیدن سرزمین آنان کمین کرده و در صورت کوتاه آمدن آنها، کمترین درنگی نخواهد کرد.
در این انتخابات دو نکته مهم برای طرفین ماجرا روشن شد؛ بشار اسد دریافت که مردم سوریه ارزش امنیت را دریافتهاند و مخلّان امنیت کشورشان را خوب شناختهاند. دولت سوریه اکنون و با این نتیجه و رفتار رأی دهندگان، با اصرار و شجاعت بیشتری برای تعیین آینده کشور بر روی رأی مردم تأکید خواهد کرد. این میزان و شیوه مشارکت، ارتش سوریه را نیز در تداوم پیروزیها بسیار امیدوار کرد. حالا بار دیگر سوریها، لااقل آنها که تا امروز کشور را ترک نکردهاند، حس یک دولت - ملت را یافتهاند و لذا با این مشارکت پرشور، چه جهان و رسانههایش آن را ببینند و به رسمیت بشناسند و چه نه، نمایندگان دولت با پشتوانهای قوی و دستی پرتر در مذاکرات آتی شرکت خواهند کرد.
در سمت دیگر، بیتردید جریانهای تروریستی، حامیان جهانی آنها و نیز معارضان سوری نیز این انتخابات و مشارکت مردم را در آن رصد کردهاند. حالا آنها نیز بخوبی دریافتهاند که مردم در واقع با این رأی خود، «نه» محکمی به آنها گفتهاند. این اتفاق آنها را نیز لااقل در مواضعشان، بویژه در مذاکرات پیشرو، وادار به عقبنشینی خواهد کرد. نشانههای این رفتار هم بلافاصله آشکار شد. در کمال ناباوری، نمایندگان معارضان که تا دیروز جز به حذف دولت قانونی سوریها و کلیه دولتمردان موجود برای ادامه کار و تحویل قدرت رضایت نمیدادند، در یک عقبنشینی محسوس اعلام کردند آمادهاند با عوامل دولتی موجود ترکیبی را برای بدست گرفتن دولت انتقالی تشکیل دهند!
اکنون میتوان قدرت رأی مردم را دریافت. چه رسانههای وابسته به قدرتهای سلطهگر اخبار آن را مخابره کنند و چه نکنند، چه بیگانگان آن را به رسمیت بشناسند و چه نمایشی بنامند، انتخابات از دمشق و حمص و لازقیه و حلب تا شهرهایی حتی چون درعا و تدمر انجام شد. حالا بشار اسد تنها با اتکا به نیروی ارتش و پیشرویهای اخیر نظامیان کشور نیست که در مقابل دشمنانش دست بالاتر را دارد، بلکه یک دلیل عمده دیگر این برتری، حمایت آشکار تودههای سوری موجود در کشور است که با شرکت در این انتخابات عملاً به دولت «آری» و به تروریستها با قدرتی مثال زدنی «نه» گفتند.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
آل سعود، استمرار اشتباه در یمن
بسمالله الرحمن الرحیم
نقض مکرر آتش بس در جنگ یمن توسط عربستان و سایر نیروهای ائتلاف به همراه طیف وسیعی از کارشکنیها باعث به تعویق افتادن مذاکرات صلح یمن شد. این مذاکرات قرار بود روز شنبه در کویت آغاز شود ولی نمایندگان انصارالله و حزب کنگره ملی به نشانه اعتراض نسبت به نقض مکرر آتش بس توسط سعودیها و همچنین عدم تنظیم یک دستور کار مشخص برای مذاکرات صلح، از سفر به کویت منصرف شدند.
آل سعود و سران کشورهای عضو ائتلاف سعودی متعهد شده بودند به آتش بس پایبند باشند و از هرگونه اقدامی که نشانه نقض آتش بس باشد، بپرهیزند لکن در میدان عمل با توسل به جنایات برنامهریزی شده، مرتباً از مردم مظلوم یمن قربانی گرفتند و کارنامه جنایات جنگی خود را قطورتر کردند درحالی که انصارالله و سایر نیروها در جبهه مقاومت مردمی یمن به تعهدات خود وفادار ماندند و آتش بس را عیناً رعایت نمودند.
انتظار این بود که آل سعود از نتایج محسوس و ملموس جنگ نابرابر در یمن درسهای زیادی را بیاموزد و به این جمعبندی واضح و روشن دست یابد که علیرغم توسل به تمامی شیوههای غیراخلاقی و غیرانسانی، در تحقق اهداف و برنامههای خود به کلی ناکام و ناتوان است و در تمامی زمینهها شکست خفت باری را تجربه کرده است اما به چیزی دست نیافته که توجیهگر آنهمه جنایت جنگی و شرارت باشد. ایکاش در ریاض، عقلائی حاکم بودند که بتوانند این واقعیتهای عینی و ملموس را درک نمایند!
آل سعود برای تحقق اهدافش در یمن حتی به تروریستها و کمپانیهای استخدام مزدور از جمله بلک واتر هم متوسل شد ولی آنها نیز کاری از پیش نبردند و با تحمل تلفات سنگین، به شکست و ناکامی خود اعتراف کردند. حتی حضور مستشاران نظامی آمریکا و انگلیس در اطاق جنگ عربستان در یمن هم نتوانست کمکی به آل سعود کند و امروزه مقامات رسمی آمریکا و انگلیس از عربستان خواستهاند به این رسوائیهای بدفرجام خاتمه دهد و بیش از این درصدد آزمون شانس خود برنیاید.
آل سعود تصور میکرد که ارتش یمن را طی چند روز درهم میشکند و تمام یمن را همچون بحرین میبلعد و اشغال میکند ولی نیروهای سلحشور، قبایل بیباک، ارتش و سایر نیروهای مردمی آنچنان مقاومت جانانهای از خود نشان دادند که آل سعود اکنون ماهها است دچار سردرگمی و عدم تعادل شده و قادر به اتخاذ تصمیم عاقلانهای نیست و شاید هنوز هم امیدوار است که با جنایت بیشتر، اوضاع را به سود خود تغییر دهد. البته مردم یمن چیزی برای از دست دادن ندارند آنها به خاطر حفظ عزت، شرافت انسانی، غرور ملی و استقلالشان در صحنه ایستادهاند و با دست خالی آنچنان خفت و حقارتی را بر دژخیمان آل سعود و تروریستهای اجارهای تحمیل کردهاند که ریاض برای پایان دادن به این ماجرا دست به هر وسیلهای میزند ولی همچنان امیدوار است که با حیلهگری و جنایت و کشتار بیشتر بتواند اوضاع یمن را به نفع خود تغییر دهد.
انتظار میرفت ثمرات سوء یکسال جنایت در این جنگ بیهوده، برای متقاعد کردن مقامات تازه کار عربستان کافی باشد و آنها دست از شرارت بردارند و حتی خطاهای عمدی گذشته را هم جبران کنند، چرا که آتش افروزی و دامن زدن به دشمنی در پشت مرزهای طولانی عربستان با یمن، تحت هیچ شرایطی و با هیچ توجیهی، عاقلانه به نظر نمیرسد.
سرمایهگذاری بدفرجام بر روی منصور هادی عبدربه و سایر مطرودین سیاسی یمن، بیهودهترین اقدام آل سعود بود که ریاض تصور کرد از این طریق میتواند یمن را ببلعد و اوضاع را به کام خود تنظیم نماید درحالی که آنها در میان خود نیز دچار تفرقه، درگیری و منازعه بودند و هستند که هنوز هم برای تصاحب قدرت حاضرند به حساب آل سعود جنایت کنند و با خیانت به مردم مظلوم یمن، به دژخیمان آل سعود خوش خدمتی کنند ولی در میدان مبارزه هم مرد میدان جنگ نیستند و همگان دیدهاند که در یک محیط محصور و امن هم فقط چند ساعت بیشتر دوام نمیآورند و بلافاصله از صحنه میگریزند و فرار به عربستان را حتی بر یک لحظه حضور در کشور خود ترجیح میدهند. تصور میشد ملک سلمان از اشتباهات یکساله درس گرفته باشد و به عنوان خادم الحرمین، بیش از این درصدد دور کردن ملتهای مسلمان از خود برنیاید بلکه بازگشت به عقلانیت را مدنظر قرار دهد و از مردم مظلوم و زجر دیده یمن دلجوئی کند تا بلکه این جنگ بیهوده به پایان برسد.
ملک سلمان و دستیارانش قاعدتاً باید فهمیده باشند که در سراشیب خسران بیشتر و زیان افزونتر قرار دارند و استمرار جنگ، راهها و فرصتهای باقیمانده برای جبران گذشتهها را هم از میان میبرد. آنها با ریخت و پاشهای میلیاردی در قاهره و اسلامبول هم راه به جائی نبردند بلکه این قبیل کارها باعث میشود در مسیر غیرقابل بازگشتی قرار گیرند که بیانیهها و حمایتهای این و آن هم نمیتواند آنها را از انزوای زجر دهنده و عواقب جنایاتشان تحت هیچ شرایطی نجات دهد. درک این مطلب چندان مشکل نیست ولی پذیرش و رعایت الزامات آن برای کسانی که عقل خود را بکار نگیرند قدری مشکل به نظر میرسد.
***************************************
روزنامه خراسان**
اصلاح اصلاحات در عراق/دکترعلیرضا رضاخواه
درگیری با تروریست های تکفیری داعش، مقابله با توطئه و پروژه تجزیه عراق ، تداوم حضور نظامیان متجاوز ترکیه ای در شمال، بحران کنترل مرزها و اوضاع نابسامان اقتصادی سرخط مشکلات این روزهای عراق است. در چنین شرایطی آخرین چیزی که بغداد به آن نیاز دارد یک بحران سیاسی جدی است. با این حال ریل گذاری مسیر تحولات سیاسی اجتماعی در این کشور به گونه ای در حال رقم خوردن است که قطار سیاست مسیری جز حرکت در جهت بن بست سیاسی پیش روی خود نمی بیند. تنش های سیاسی و کشمکش های حزبی در عراق در حال اوج گرفتن است. فساد و ناکار آمدی، اعتراضات گسترده مردمی را بر انگیخته، کابینه دولت در پشت سد پارلمان متوقف شده ، کردها به دنبال استقلال و جدایی اند و سرنوشت رئیس و هیئت رئیسه پارلمان نیز مشخص نیست. بغداد خیلی خوش اقبال است که همین حالا هم با یک فروپاشی سیاسی مواجه نشده است، با این حال خیلی ها اطمینان دارند که در آخرین مراحل بحران جاری، یک توافق جمعی حاصل شده و گره ها گشوده خواهد شد؛ مانند بحران سیاسی پس از انتخابات 2014 که نوری المالکی با کناره گیری از قدرت ، همه را غافلگیر کرد تا شرایط سخت امنیتی و هجوم داعش به سمت پایتخت، پشت سرگذاشته شود. اما چنین اتفاقی تنها به انباشت مشکلات خواهد انجامید و نه حل آن. اما ریشه بحران اخیر عراق در کجاست؟
اصلاح یا انقلاب ؟
بحران سیاسی جاری عراق، اوایل تابستان گذشته و به دنبال کمبود شدید برق در گرمای 50 درجه عراق از بصره و شهرهای جنوبی کلید زده شد و پس از سلسله تظاهراتی که به مرگ یکی دو نفر انجامید، بغداد را نیز در برگرفت و در ادامه، مطالبات عمومی به سمت اعتراض به فساد مالی در دولت کشیده شد؛ اعتراضاتی که حمایت آیت ا... العظمی سیستانی را نیز به دنبال داشت. دولت العبادی تصمیم گرفت برای حل مشکل دست به اصلاحات ساختاری و اساسی بزند. دولت راه حل را تشکیل یک کابینه تکنوکرات می داند، کابینه ای که هیچ گونه وابستگی سیاسی و حزبی نداشته باشد. با این حال اصلاحاتی که العبادی به دنبال آن بود بیش از آنکه شبیه اصلاحات، یعنی تغییرات تدریجی، باشد نوعی انقلاب در ساختار سیاسی عراق محسوب می شود. طبق قانون اساسی جدید عراق پس از سقوط صدام، این کشور پس از لبنان دومین کشور خاورمیانه ای است که براساس مدل دموکراسی توافقی یا تقسیم قدرت میان احزاب و گروه های مختلف اداره می شود. گذار از یک دولت توافقی به یک دولت تکنوکرات در شرایط عادی امری بسیار پر تنش است، چه برسد در کشوری همچون عراق، کشوری که بعد از اشغال توسط آمریکا نه تنها با افزایش خشونتها در داخل مواجه بود بلکه یک فروپاشی بیسابقه بافت اجتماعی و سیاسی را تجربه کرد؛ تحولاتی که این کشور را در کنار مشکلات ساختاری و سنتی بازمانده از دوره صدام به عرصه کشمکشهای بین المللی، منطقهای و داخلی تبدیل کرد تا جایی که در سال ۲۰۰۶ بسیاری از نهادهای بین المللی دولت عراق را در لیست «دولتهای شکننده» (دولتی که در برقراری دموکراسی موثر و مبتنی بر توسعه اقتصادی پایدار شکست خورده و با مشکلات زیادی در استقرار نظام سیاسی و ایجاد دولتی باثبات و فراگیر روبه رو شده است.) قرار دادند.
عقب گرد ممنوع!
علاوه بر این، نوع رفتار العبادی نیز بر تنش های موجود افزود. اگرچه معرفی کابینه براساس قوانین عراق در اختیار العبادی است؛ اما وی این کار را بدون توافق با احزاب سیاسی که بر پارلمان تسلط دارند، انجام داد. بیشتر نامزدهای العبادی تکنوکراتهای اصلاح طلب هستند که اعتبار زیادی دارند؛ اما نماینده اکثر احزاب سیاسی نیستند. اگرچه العبادی تلاش داشت کابینهای تکنوکرات و مستقل از احزاب ارائه دهد اما اشتباه او نادیده گرفتن ظرفیتهای سیاسی عراق برای این مسئله است. البته به این نا هماهنگی نوعی چرخش به غرب در انتخاب اعضای کابینه را هم بایستی اضافه کرد، نمونه آن پیشنهاد دادن شریف علی به عنوان وزیر خارجه عراق بود. شریف علی بن الحسین، سابقه فعالیت در هیچ وزارتخانهای را ندارد، دارای حزب سیاسی قدرتمندی هم نیست و شخصاً هم کارایی مورد نیاز برای اداره وزارت خارجه را ندارد. تنها امتیازی که در مورد وی میتوان ذکر کرد، داشتن رابطه خانوادگی با مقامهای اردن و عربستان و نزدیکی سیاسی با انگلستان است و حتی تجربه و تخصص هم ندارد و حتی تکنوکرات به حساب نمیآید. این موضوع باعث شد تا انتقادهای زیادی به العبادی وارد شود و حتی عدهای گفتند که اصلاحات العبادی به درخواست اردن و عربستان صورت گرفته است نه درخواست مردم عراق. وزیر نفت پیشنهادی العبادی یعنی نزار محمد سالم نعمان، تبار کردی دارد، دانشآموخته دانشگاه هاروارد است ( البته برخی دیگر وی را دانشآموخته دانشگاه شفیلد) میدانند، متخصص نفت است و حتی در کشورهای اروپایی و غربی به عنوان استاد دانشگاه مشغول تدریس است و کاملاً تکنوکرات محسوب میشود. بنابراین باید گفت حضور چنین شخصی در فهرست پیشنهادی العبادی، تا حدودی نمایی از نزدیک شدن به سمت آمریکا و عقب گرد به دوران صدام را به تصویر میکشد. اقدامی که طبیعتا با مخالفت جدی بسیاری از احزاب عراقی که مخالف سر سخت غرب و آمریکا هستند مواجه شد. واقعیت این است که ساختار سیاسی عراق به شدت نیازمند اصلاحات است، اما بسته پیشنهادی العبادی دوای این درد نیست. اصلاحات العبادی خود نیازمند اصلاح است تا بتواند با حفظ روح توافق در یک دموکراسی توافقی، کارآمدی را تقویت کند. راه حلی که شاید بتوان آن را در ایجاد یک بوروکراسی قدرتمند به جای دولت تکنو کرات دنبال کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
منطق و احساس در پرونده «ستایش»/حسن موسوی چلک
ماجرای قتل «ستایش قریشی» تأسف عمیق هر شنوندهای را برمیانگیزاند. این رخداد ناخوشایند را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد. اول اینکه آزار جنسی انجام شده توسط نوجوان ١٧ساله است و دوم قتل ستایش، پس از کودکآزاری اتفاق افتاده است. از منظر نخست، وقوع کودکآزاری موضوع جدیدی نیست و با استناد به آمارهای منتشر شده جهانی میتوان یادآور شد که روزانه با پدیده کودکآزاری در تمامی کشورهای جهان، مواجه هستیم. در این میان، کودکآزاری جنسی حساسیت برانگیزتر است و مردم نسبت به آن واکنش بیشتری نشان میدهند، اغلب این حساسیتها نیز به خاطر نوع کودکآزاری است که توسط کسانی صورت میگیرد که عموماً از آشنایان فرد آزاردیده هستند. در این واقعه هم ما شاهدیم که همسایه کودک او را شناسایی و مورد آزار قرار داده است. متأسفانه پژوهشها نشان میدهند که آشنایان نقش پررنگتری در کودکآزاری جنسی دارند. همچنین این فرد آزاررسان، خود، نوجوانی است که در سن بلوغ میباشد و در این سن غریزه جنسی، بر دیگر غرایز غالب است تا حدی که اگر کنترل روانی نیرومند و آموزشهای لازم از جانب خانواده و جامعه منتقل نشده باشد، بسیاری از رفتارهای آدمی را تحتالشعاع قرار میدهد. متهم به قتل این پرونده هم در شرایطی قرار داشته که درصدد تجربه جنسی بوده و متأسفانه از مخاطرات رفتار ناشایست خود آگاهی کافی نداشته است. نکته مهم دیگر آن است که متهم در لحظه ارتکاب قتل، اصلاً به ملیت افغانستانی ستایش فکر نمیکرده و فقط تحت فرمان غریزه جنسی مرتکب کودکآزاری و قتل شده است. بنابراین، برجسته کردن ملیت کودک جانباخته در این حادثه، منطقی نیست و صرفاً به برخی تنشهای بیپایه میان دو ملت دوست و برادر دامن میزند که در سالهای سختی و خوشی کنار هم زیستهاند و در شادیها و غمهای یکدیگر شریک بودهاند تا حدی که ایرانیان زیر فشارهای اقتصادی هم در حد توان خود، هرگز میزبانی از همسایگان افغانستانی خویش را فراموش نکردهاند و در مجموع کوشیدهاند شرایط مناسبی برای میهمانان افغانستانیشان فراهم کنند. در این میان، جرایمی هم توسط شماری از افغانستانیهای مقیم ایران اتفاق افتاده و حتی تعدادی از ایرانیان در زمره جانباختگان یا آسیبدیدگان این جرایم بودهاند، اما هرگز، قانونگریزی و حتی جنایات معدود مجرمان افغان را به حساب ملت افغانستان ننوشتهاند. بنابراین، همان منطق ایجاب میکند این جرم که توسط نوجوانی رخ داده، همانند جرمی فردی تلقی شده و تلاش نشود با برجستهسازی ناروای ملیت قربانی مظلوم، تنشی میان دو ملت دوست پدید آید. بر هر ناظر منصفی مشخص است که جنس موضوع؛ انتقام از قوم و قبیله و کشوری نیست که نیاز باشد در واکنش به آن، تحصن و فضاسازی تبلیغی صورت گیرد. این پرونده، مشابه سایر پروندههای دیگر است و باید به دستگاه قضایی فرصت داد که حکمی منطبق با قانون درباره متهم صادر کند. باز باید تأکید کرد که اصل ماجرا تأسف بار و دلخراش است اما احساسات نباید به عاملی برای بروز رفتارهای هیجانی تبدیل شود.
***************************************
روزنامه جام جم**
نشست دوحه، تریبونی برای احقاق حق بود / سیدمحمدعلی خطیبی
نشست موسوم به فریز نفتی در دوحه قطر، یکشنبه هفته جاری بدون حضور ایران برگزار شد. برخی کارشناسان حضور نیافتن در این نشست را نشانه قدرت خواندند و برخی دیگر نیز به این موضوع معترض هستند، اما بحث اصلی اینجاست که مسئولان کشور از هر تریبونی باید برای احقاق حق خود استفاده کنند و ایران یکی از مهمترین جلسههای مهم بعد از کاهش قیمت نفت را که کشورهای اوپک و غیراوپک در آن حضور داشتند از دست داد.
در طول دو سال گذشته از سقوط قیمت نفت رنج بردهایم و جلسه دوحه یکی از مهمترین جلسات در طول این دو سال بود که میتوانست نقطه مشترکی را بین اعضای اوپک و غیراوپک ایجاد کند، اما با حضورنیافتن در آن، مقصر اصلی بازی نفتی عربستان شدیم. شرکت در این جلسه به معنی آن نبود که ما از مواضع قبلی خود کوتاه آمدهایم، بلکه میتوانستیم در این جلسه حضور پیدا کنیم و حرفمان را بزنیم و بگوییم بازگشت ایران به بازار حق ماست و باید به این حق که برخی از کشورها آن را به زور از ما گرفتهاند، برسیم.
این جلسه میتوانست منجر به نتیجه شود و اجازه دهد تا قیمتها قدری افزایش پیدا کند و روند افزایشی ادامه داشته باشد، اما بدست نیامدن توافق در این جلسه به کاهش بیشتر قیمت نفت منجر شد. حضور نیافتن ایران در این جلسه در واقع بهانه به دست عربستان داد و این کشور که قبلا نیز عزمش برای فریز نفتی جزم نبود هماکنون میتواند اعلام کند بهدلیل آنکه در این جلسه به توافق نرسیدهایم تولید را افزایش میدهیم، کما اینکه پیش از برگزاری این نشست نیز این موضوع را اعلام کرده بود که اگر به توافق نرسیم و ایران در این جلسه حضور پیدا نکند، عربستان تولید نفت خود را افزایش خواهد داد.
پیش از برگزاری این نشست همواره اعضای اوپک اعلام میکردند حاضرند با کشورهای غیراوپک به توافق برسند تا قیمت نفت بهبود پیدا کند، اما در این جلسه ورق برگشت و عملا اعضای اوپک نتوانستند یک حرف واحدی داشته باشند، به همین دلیل بعد از این نشست اعلام شد مقصر بدست نیامدن توافق با اعضای غیراوپک، ایران است که ما میتوانستیم با حضور در این جلسه ضمن فعالیت و اعلام مواضع ایران، اجازه ندهیم گناه به توافق نرسیدن در این جلسه به گردن ایران بیفتد.
ایران یکی از کشورهای مهم و تاثیرگذار در میان اعضای اوپک است، به همین دلیل انتظار میرود در نشست ژوئن بین اعضای اوپک یک توافق مهم صورت پذیرد که در نهایت به تشکیل مجدد این جلسه منجر خواهد شد. نشست ژوئن شانس مجددی برای توافق بین اعضای اوپک و غیراوپک ایجاد خواهد کرد که امیدوارم در این نشست اوپکیها به یک نقطه مشترک برسند. به نظر میرسد تغییر در دیپلماسی اقتصادی کشور الزامی است و باید با تمرکز بیشتری بر آن حرکت کرد و تصمیمات بهتری گرفت. با این حال دیگر کاری از دستمان برنمیآید و باید منتظر نشست ژوئن باشیم و امیدواریم که با حضور در این جلسه قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران را به کشورهای دیگر نشان دهیم.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
تو را به روح برجام!/سیدعابدین نورالدینی
آقای محمدجواد ظریف به هفتهنامه اشپیگل گفته است: «بانکهای بزرگ برای بازگشت به تجارت با ایران از ترس مجازاتهای بالای آمریکا تردید دارند. ما از ایالات متحده تنها یک درخواست داریم و آن اینکه خود را قاطی و در این کار دخالت نکند. آمریکاییها باید پشت طرح جامع اقدام مشترک بایستند... نیروهای میانهرو در دستگاه دولتی ایران به این موفقیت نیاز دارند. ما باید به مردم ایران نشان دهیم این توافق به زحمتش میارزیده است. اگر ما میخواهیم این توافق در طولانیمدت دوام داشته باشد باید برای بیمه آن سرمایهگذاری کنیم. این واضح است که مردم ایران میخواهند نتیجه توافق هستهای را ببینند».
خیلی مختصر به چند نکته درباره وضعیت فعلی برجام باید اشاره شود.
نخست اینکه این ادبیات آقای ظریف خارج از محدوده تکالیف دیپلماتیک وی است! درخواست، تمنا، التماس یا هرچه نامش باشد؛ جایی در مناسبات برجامی ایران ندارد! ایران و 1+5 بر سر حقوق هستهای کشورمان معامله کردهاند. برجام سند این معامله است. تعهدات طرفین در این سند بینالمللی مشخص شده است! مرور متن تعهدات 1+5 نشان میدهد مزاحمتهای آمریکا در موضوع سوئیفت، خلاف برجام است. در بند 29 برجام آمده است: «اتحادیه اروپایی و دولتهای عضو و همچنین ایالات متحده، منطبق با قوانین خود، از هرگونه سیاست با هدف خاص تاثیرگذاری منفی و مستقیم بر عادیسازی تجارت و روابط اقتصادی با ایران، در تعارض با تعهداتشان مبنی بر عدم اخلال در اجرای موفقیتآمیز برجام خودداری خواهند کرد». براساس آنچه ظریف به اشپیگل گفته است، آمریکاییها اگرچه روی کاغذ تحریم سوئیفت را برداشتهاند اما در عمل، بانکهای بزرگ دنیا را از تجارت با ایران منع کردهاند! و این یعنی اخلال در عادیسازی تجارت با ایران! بنابراین براساس نص توافق، برجام از سوی آمریکاییها نقض شده است. تکلیف آقای ظریف هم «روایت آنچه بر ما میرود» نیست! اگر قرار باشد آنچه بر ما میرود روایت شود، آقای ظریف قطعا در جایگاه راوی قرار نمیگیرد بلکه باید پاسخگوی وضعیت فعلی باشد! تکلیف آقای ظریف در شرایط فعلی، اعلام نقض برجام از سوی آمریکا و بردن شکایت به کمیسیون مشترک است! تا همزمان نظام برای اعمال فشار به طرف آمریکایی تدابیری را به کار بندد. اگر هم خدای ناکرده آقای ظریف معتقد باشد برجام نقض نشده که در این صورت باید رسما یک فاجعه ملی را در تاریخ امضای برجام در تقویم کشور ثبت کرد!
نکته دوم را بگذارید صریح مطرح شود.
برنامه هستهای ایران رو به تعطیلی است. اراک زیر سیمان دفن شد. آزمایشگاه زیرزمینی فردو(!) تلخند برنامه هستهای ایران شده است! نطنز به یک شهربازی هستهای میماند و خبر تازه اینکه معدن ساغند نیز در حال متروکه شدن است. آنچه از این عقبنشینی تاریخی بهدست آمده نیز «تقریبا هیچ» است!
اما «خسارت محض» از نظر محمدجواد ظریف، به خطر افتادن وضعیت اصلاحطلبان در ایران است! این شگرد آقای وزیر امور خارجه است. در سعدآباد اصلاحات، یواشکی در گوش محمد البرادعی به پیامدهای تعلیق بر آینده جریان دوم خرداد اشاره کرد! در دولت اعتدال، در پیام ویدئویی قبل از مذاکرات وین سربسته تبعات شکست سعدآباد را یادآوری کرد! و سرانجام در شورای روابط خارجی آمریکا سفره دل مقابل خانم هاله اسفندیاری باز و به گوشهای از تبعات شکست مذاکرات هستهای و وضعیت جریان غربگرا در ایران اشاره کرد! اکنون نیز در شرایطی که برجام زیر تیغ سوئیفت است؛ باز هم وضعیت جریان سیاسی خود را به آمریکاییها یادآوری کرده و از آنها درخواست میکند این وضعیت را با حفظ برجام، گارانتی کنند!
حالا که دکتر ظریف در قامت وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، بیمهنامه برجام را علنی کرده، بیایید ما هم به اصل ماجرا ناخنک بزنیم!
مطالبات ما از توافق هستهای، به «روح برجام» مربوط میشود؛ نه متن آن! متن برجام برای تعطیلی برنامه هستهای ایران انشا شد! تا پس از این گام بلند عقبنشینی، مطالبات «روح برجام» روی میز مذاکره قرار گیرد!
چانهزنیها اکنون براساس روح برجام صورت میگیرد!
در ازای تعطیلی برنامه هستهای ایران، فرمان لغو تحریم سوئیفت «روی کاغذ» صادر شد اما اگر قرار باشد این فرمان در عمل اجرا شود؛ مطالبات آمریکا در روح برجام باید محقق شود! آنچه اوباما در کنفرانس امنیت هستهای واشنگتن گفت نیز اشاره صریح به همین منطق روح برجام است! او گفت روح برجام یعنی «تغییر» رفتار ایران! و بلافاصله به موضوع موشکی و سیاستهای منطقهای ایران اشاره کرد! و البته همزمان به ممنوعیت دستیابی به چرخه دلار! در واقع آنچه منجر به پایان مزاحمت آمریکا برای بانکهای معتبر دنیا و بازگشت این بانکها به تجارت با ایران میشود؛ مربوط به وضعیت مطالبات آنها در روح برجام میشود. از قضا آنچه ظریف نیز به آنها یادآوری میکند، در همان کانسپت روح برجام است! یعنی اثرات مطالبات آمریکا در روح برجام بر وضعیت جریان سیاسی خواهان «تغییر» در ایران را به آنها گوشزد میکند! در واقع به طرف آمریکایی گفته میشود مطالبات آمریکا در روح برجام، اگر قرار باشد محقق شود، این موضوع مشروط به حضور جریان سیاسی غربگرا در بخشی از حاکمیت ایران است! در این میان، پیشبینی اینکه در نهایت کدامیک از طرفین «روح برجام» را به تسخیر خود درمیآورد، چندان دشوار نیست. تا آن زمان البته روح برجام، «آفتاب تابان» را پوشانده و معیشت همچنان در کسوف خواهد ماند!
***************************************