* مروری بر کارنامه ادوار مجلس نشان میدهد که نقدهایی بر عملکرد این نهاد وارد است، در حالی که مسئولیت همه ناکامیها به دوش دولتها گذاشته شده و از نقش ریلگذاری و نظارتی مجلس غفلت میشود. به نظر شما آیا مجالس توانستهاند بخش مهمی از راهحل باشند؟
** گرچه نمیتوان کتمان کرد که مجلس بخشی از مسأله بوده و حالا نیز هست، اما معتقد هم نیستم که مجلس الزاماً مسألهای را حل نکرده است. رویکرد انتقادی به مجلس ناشی از این است که این نهاد، راهبردهای مشخصی برای خروج ایران از چالشهای کنونی نداشته است، چالشهایی که طی 20 و حتی 30 سال گذشته همواره تشدید شدهاند. نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، به دلیل برگزاری پرشور و هیجان انتخابات و مناظرهها، زیر ذرهبین قرار میگیرند و دائم از آنان پرسیده میشود چکار کردهاید و چه میزان از وعدهها را عملی کردهاید؟ اما یکدهم حساسیت نسبت به دولت، نسبت به سایر قوا بروز نمیکند. کسی از سایر قوا نمیپرسد که سهم شما در بروز این بحرانها یا حل آنها چیست؟ شاید هم سؤالی طرح شود، اما گفتمان غالب جامعه، مطالبه از این دو قوه نیست. کار به جایی میرسد که سرمقالهنویس یک روزنامه به رئیسجمهوری میگوید اصلاً مسأله بیکاری، محیط زیست یا امور دیگر ارتباطی به مجلس ندارد و وظیفه دولت است.
بعد از انقلاب، مجالس ما چه آنها که دست جناح چپ بوده یا جناح راست، اصلاحطلب بوده یا اصولگرا، در منطق عمل، تغییر معناداری نکردهاند. در همه این دورهها، از برخی تفاوتهای جزئی که بگذریم، با مجموعه ثابتی از سیاستهای اقتصادی، محیطزیست، بهداشت و درمان و سیاستهای مربوط به صندوقهای بازنشستگی و نظام بانکی رو به رو بودهایم. به عبارت دقیقتر، مجلس دست هر جناحی بوده، سیاست توسعه عمرانی-سازهای یا توسعه زیرساخت ادامه یافته، اما بخش خصوصی کاربر این زیرساختها بلاتکلیف مانده است. مجالس در همه ادوار، نه تنها نتوانستند دولتها را از زاویه نظارتی خود به اقدام مثبتی برای جلوگیری از تخریب محیطزیست وادار کنند، بلکه به دلیل سیاستها و رویکردهای منطقهگرا، گاهی خود به این جریان دامن میزدهاند.
برخی از نمایندگان مجلس، احتمالاً برای رأیآوری در حوزههای انتخابیه، وعدههایی برای ساخت سازههای مختلف مطرح میکنند که ساخت این سازهها، گاه متضمن تخریب محیط زیست بوده است. این رویکرد منطقهگرایانه و محلی، چهبسا منطق غالب در فعالیتهای پارلمانی بوده است. نامزدها در انتخابات، مجموعهای از شعارها را مطرح میکنند که تحقق آنها در حوزه اختیارشان نیست. اما اجرای این وعدهها، به لابیها و فشارهایی علیه دولت منجر میشود تا مجموعهای از اقدامها که منطقاً میتواند خلاف منافع درازمدت کشور باشد، به ثمر بنشیند.
* شاید دولتها، در کلیت خود، نگاه متوازنی به توسعه داشته باشند، اما اتفاقاً بخشهایی از دولت نیز بودهاند که همنوا با این نمایندگان، رویکرد منطقهگرا در پیش گرفتهاند.
** قطعاً همینطور است، زیرا بوروکراسی هم منافع خاص خود را دارد. مجموعهای از شرکتها و پیمانکارها با دستگاههای دولتی ارتباط دارند. آنچه به عنوان برنامه در دولت نوشته و اجرا میشود، و هر پروژه و طرحی که تعریف میشود، به پیمانکار و سازنده نیاز دارد. اینها منافع پیشران این رویه هستند. پروژه عمرانی میتواند منارهای باشد که چاله آنرا قبلاً کندهاند. سدسازی، جادهسازی و ساختن فرودگاهها در ایران، ضرورتاً از الزامات توسعهای یا از منطق خاصی تبعیت نمیکند و به همین دلیل است که فرودگاههای زیادی دارید که پرواز ندارند و سدهای زیادی که آبی برای پر کردن آنها نیست. آنچه دربارهاش سخن میگویم، ناظر بر نوعی عوامگرایی است. پوپولیسم در ایران ساختاری است و تنها ویژگی یک فرد نیست.
من در جایی درباره پوپولیسم در ایران نوشتهام پوپولیسم، صرفنظر از همه تعریفهایش، در سایه ادراک جدید ما از مفهوم توسعه پایدار، به این ترتیب قابل تعریف است: پوپولیسم ویژگی آن نوع سیاستورزی است که سیاستمداران در پی کسب رضایت تودهها، زیستپذیری و توسعه پایدار – اعم از توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی – را در مخاطره قرار میدهند. این نوع سیاستورزی، تودهها را از مواجهه با واقعیت بازمیدارد، و از آنجا که کسب رضایت اصلیترین هدف است، صحبت از محدودیت و ناتوانی، هیچ جایگاهی ندارد. به این معنا، منطق برخی مجالس در ایران، حرکت بر مدار پوپولیسم بوده است. به دلیل نبود ساختار حزبی، برخی از نمایندگان در نهایت مجبورند در منطقه خود به گستردن یک شبکه حامیپروری روی بیاورند. این گونه نمایندگان، حتی گاهی به عنوان رئیس شبکهای از هواداران کار میکنند که اعضای شبکه از نماینده میپرسند برای ما چه میکنی؟
* فکر نمیکنید که این نوع رفتارها ناشی از فشار از پایین است که نسبت به نمایندهها نیز جنبه تحمیلی دارد؟
** پوپولیسم حتی در دموکراسیهای سابقهدارتر و مستحکمتر نیز به درجاتی شایع است، اما خطر پوپولیسم در نظامهای انتخاباتی فاقد حاکمیت قانون، بیشتر است. در چنین سیستمهایی، افراد به صورت انتخابی در ساختار سیاسی ارتقا مییابند، اما پس از ارتقا، قانون دست و پای آنان را نمیبندد و «منتخبان غیرقانونمند» قلمداد میشوند. در دموکراسیهایی که چنین ویژگی ای دارند، پوپولیسم نوعی فشار ساختاری ایجاد میکند. برای توضیح، میتوان توسعه هند و چین را با هم مقایسه کرد که «فرید ذکریا» در کتاب «جهان پساامریکایی» آن را مقایسه کرده است. بسیاری از مقامها و بورکراتهای هند معتقدند که در مقایسه با همتایان چینی خود، نمیتوانند عقلانی و متناسب با منافع درازمدت کشورشان عمل کنند، زیرا این کشور، بزرگترین دموکراسی دنیاست و مقامها باید رأی بگیرند. اما فشار تودهها و گروههای ذینفع سبب میشود آنان کارهایی را انجام دهند که خودشان هم میدانند اشتباه است.
در حالی که مقامهای چینی، به دلیل غیرمنتخب بودن، که البته فساد خاص خود را دارد، میتوانند تاحدی مستقل از تودهها و خواستهای پوپولیستی آنان عمل کنند. بنابراین پوپولیسم در دموکراسیها، یک عارضه مزمن است، اما به میزانی که دموکراسیهای انتخاباتی از حاکمیت قانون دوری میکنند و امکان دورزدن قانون در آنها وجود دارد، پوپولیسم تشدید میشود. اگر قانون مشخص کند که جاده، کارخانه یا سد، تحت فرآیند خاصی و تابع مکانیسم آمایشی مشخصی ساخته میشوند و نمایندگان مجلس مطمئن باشند هر قدر هم که وعده بدهند، نمیتوانند بیرون از آن قاعده عمل کنند، ممکن است از شدت پوپولیسم کاسته شود. بنابراین، نظامهای انتخاباتی - اسم آن را دموکراسی نگذاریم و بگوییم سیستمهای سیاسی مبتنی بر انتخابات که در درونشان انتخابات منهای حاکمیت قانون یا قانون ضعیف وجود دارد- مستعد پوپولیسم هستند.
وضعیتی که خطرناک است مربوط به زمانی است که یک انتخابات بدون تضمین حاکمیت قانون بر عملکرد منتخبان درجریان باشد. در یک ساختار حزبی، این حزب است که برنامه دارد، اما حالا، افرادی برای انتخابات مبارزه میکنند که اساساً مسئول آبروی حزب خود نیستند و در غیاب حزب، افراد تنها به چهار سال حضور خود در مجلس فکر میکنند. از این رو، وقتی چنین فردی وارد فرایند 4 ساله مجلس شد، امکان دارد شبکهای ایجاد کند تا همواره نسبت به نامزدهای جدید، مزیت و برتری داشته باشد. دستاورد اصلی حضور چهار ساله این فرد در مجلس، همراه کردن این شبکه با خود اوست. این، یک فرایند خودتقویتشونده است، یعنی یک نفر با مکانیسم پوپولیسم پیش میآید، مجموعه ای از حامیان را در منطقه خود ایجاد میکند و به تدریج «انتخابشدن» مسأله میشود، نه حلکردن مسائل منطقه یا پدید آوردن توسعه متوازن.
به عبارت دیگر، انتخابات برگزار میشود، اما چون ساختار حزبی پایداری وجود ندارد، میدان به کنشگرانی واگذار میشود که بهتر لابی میکنند. جریان غالب این است: هرکسی در این فضا، وعده جذابتر و شعارهای تندتری بدهد میتواند برنده شود. این سازوکار، امکان حضور برنامهها و برنامهدارها را دشوار میکند، طرفین در نهایت به شعارها یا ارزشهای غایی خود میرسند. در این میان، «سیاست زندگی» که شامل تدبیر برای آب، محیطزیست، اشتغال، بیکاری و صندوقهای بازنشستگی یا مواردی است که هر سیستمی، فارغ از دموکراتیک بودن یا نبودن و اینکه ارزشهای غاییاش چه باشد، باید بر آنها تأکید کند، در عمل فراموش میشود.
* البته به کلیات اشاره میکنند، مثل اینکه میخواهیم مشکلات اقتصادی مردم را حل کنیم...
** مجلس در ایران جایی برای منازعات سیاسی بوده است. فشار بر وزیر برای تعیین فرماندار یا رئیس اداره کل یک شهرستان مهمتر از دستور کار توسعه است، زیرا همان شبکه حامیپروری بر این گونه تلاشها متکی است. نقش این متغیر در نفی شایستهسالاری در کشور را اصلاً نباید دست کم گرفت. گفتن ندارد که حرف من ربطی به این مجلس و آن مجلس ندارد و من به یک ساختار ذهنی در پارلمانهای ایران نظر دارم. در بسیاری موارد، اصلاً سیاست به معنای واژه انگلیسی policy از حوزه مجلس بیرون رفته و به جای آن منازعه قدرت به معنای politics مانده است و خلاصه اینکه دغدغه توسعه پایدار ایران به اصلیترین دغدغه تبدیل نشده است.
* آیا میتوان دستور کار انتخابات یا منطق نهاد مجلس را حداقل تعدیل کرد؟
** با توجه به منطقی که تشریح کردم، یا باید حاکمیت قانون را چنان تقویت کرد که بتوان جلوی پوپولیسم را گرفت، یا باید نظام حزبی را تقویت کرد. اولویت اول، حاکمیت قانون است و وقتی از حاکمیت قانون سخن میگوییم، اصلاح نظام قانونی، یک بنیان آن محسوب میشود و پس از آن، برخورداری از قوه قضائیه مقتدر که اجرای قانون را تضمین کند. نمیشود که حاکمیت قانون یا نظام حزبی نداشت، اما مدعی دموکراسیای بود که میخواهد توسعه پایدار ایجاد کند.
همچنین وقتی مسألهای پیش روی ما قرار میگیرد که باید حل کرد و قرار است مجلسی نیز شکل بگیرد، در چنین شرایطی، باید طرف ثالثی به نام جامعه مدنی و نخبگان را تقویت کرد تا آنان، بر پیگیری این مطالبات پافشاری کنند. ابتدا باید در جامعه، دانشگاه، بخش خصوصی و مردم عادی، مطالبه شکل بگیرد تا آنان به نمایندگان و مجلس بگویند دموکراتیک بودن یا نبودن شما و اینکه طرفدار چه جریانی هستید، فقط یک بخش مسأله است. فقط میخواهیم به ما بگویی که برنامه تو برای حل بحرانها چیست؟ پس، یکی از کارهایی که میشود کرد، این است که جامعه وارد مطالبه از مجلس شود و بعد از آن دستورکار جدید تعریف شود.
* دغدغههایی که مطرح میکنید، نگاه جدیدی به مسألهای به نام مجلس است. اما این دیدگاهها از سوی بخشهای دیگر جامعه و از سوی نخبگان، مطرح نشده و از این زاویه نقد عملکرد مجلس نداشتهاند.
** فضای احزاب و جریانهای سیاسی، حتی بین گروههای نخبهتر آنان نیز این طور نیست که چنین دغدغههایی مطرح باشد. اما جامعه هم باید کار خودش را بکند. هنجار وقتی شکل میگیرد که برای آن تقاضا وجود داشته باشد. از اینرو، باید در جامعه این تقاضا را ایجاد کنیم که پرسشها را طرح کند؛ جامعه باید به نامزدهای انتخابات مجلس بگوید شما به هر جناحی که میخواهید، تعلق داشته باشید یا به هر ارزشی که میخواهید، پایبند باشید، اما پرسش من از شما این است که برای زندگی من، آینده من و فرزندان من و برای بهبود وضعیت زیستی این کشور چه میخواهید بکنید. ما دائم از عصر پسابرجام صحبت میکنیم، اما «پسابرجام» یک ویژگی جالب دیگر هم دارد و آن «پسامنابع» بودن است.
افراد دیگری چون دکتر محسن رنانی هم به این نکته اشاره کردهاند که منابع آب کشور تمام شده، فرسایش خاک رخ داده، جنگلها در معرض تخریب هستند، سرمایه اجتماعی فرسوده شده و اعتماد تضعیف شده و ارزش پول هم کاهش پیدا کرده است. سرمایههای کشور فرسوده شدهاند. منابع پولی و مالی بسیاری در دورهای وجود داشته است که عمده آن ناشی از فروش نفت بود. اما همین حالا، قیمت نفت کمتر از 25 دلار در هر بشکه است. ما فقط یک منبع زیاد داریم و آن هم منبع انسانی که من به کیفیت آن شک دارم زیرا وضعیت دانشگاه امروز جامعه را از نزدیک میبینم. بنابراین، ویژگی ایران امروز، عصر «پسامنابع» است. پرسش مهم این است که برای عصر «پسامنابع» چه راهکاری داریم؟ آیا احزاب یا افرادی که میخواهند به مجلس راه یابند، برنامهای برای عصر «پسامنابع» هم دارند؟
* مشکل دیگری که برای وضعیت «پسامنابع» میتوان برشمرد، این واقعیت است که کمتر نشانهای از توجه به اقتضائات این عصر دیده میشود؛ مثلاً فعالیت احزاب به عنوان یکی از اقتضائات برون رفت از این وضعیت، همچنان نامطلوب است.
** دیدگاهی دارم که به باور من، بسیار مهم است، و آن اینکه سیستم باید شجاعت مواجهشدن با واقعیت را داشته باشد.
نمیخواهم مقایسه کنم، اما عبارتی که به آن اشاره میکنم، قابل توجه است. «دنگ شیائو پینگ» رئیس جمهوری وقت جمهوری خلق چین، در سال 1979 در حزب کمونیست این کشور، یک سخنرانی مشهور ایراد کرد که گفته میشود مهمترین سخنرانی تاریخ چین است. او گفت «فرق نمیکند گربه سیاه باشد یا سفید، گربه باید موش بگیرد.» آن سخنرانی، نشان داد که چینیها پس از سه دهه حکمرانی، با واقعیت چین مواجه شدند، با واقعیت یک جمعیت فزاینده که انقلاب فرهنگی چین و بحران قحطی را طی کرده بود و حالا با این واقعیت مواجه شده بود که آن سیستم اداری، با آن توانمندیها و آن اقتصاد، موشبگیر نیست و نمیتواند رشد ایجاد کند. بنابراین از نظر «دِنگ»، مهم این بود که آن اقتصاد و سیستم، میتواند موش بگیرد یا خیر. بزرگترین کاری که «دنگ شیائوپینگ» کرد، این بود که چین را با واقعیت گذشتهاش یعنی با سه دهه پیش از آن، مواجه کرد.
فکر میکنم نه فقط نظام جمهوری اسلامی و نه فقط دولت؛ بلکه نخبگان، مردم و همه با هم، باید شجاعت این را پیدا کنند که با واقعیت آنچه هست، مواجه بشوند. همه باید کاستیها را بپذیرند، البته هرکسی به نسبت و سهمش در پیدایش این وضع. اما بهتر است همگان این قصور و تقصیر را بپذیرند، مردم هم با خواستههای پوپولیستی خود در پیدایی این وضعیت نقش مهمی دارند. مدیریت بحرانها ممکن نمیشود مگر آنکه شجاعت مواجهه با کنه وجودی این وضعیت پیدا شود. ما نیازمند مواجهه جدی با واقعیت هستیم و باید عناصر پسامنابع را تشریح کنیم. ما هنوز با مؤلفههای اصلی وضعیتی که در آن قرار گرفتهایم، بدون رودربایستی مواجه نشدهایم. مهمترین آزادی لازم برای کشور، آزادی مواجهه با این وضعیت است، اگرچه با منافع بسیاری، تعارض پیدا کند. اما اگر این اتفاق رخ ندهد، مسأله کشف نمیشود و متعاقب آن، راهحلهای متناسب نیز پیدا نمیشوند.
اگر شجاعت مواجهه با وضعیت «پسامنابع» را پیدا نکنیم، مردم هم آماده اتخاذ تصمیمهای شجاعانه نخواهند شد. سیستم باید درباره تصمیمهایش شجاعانه با مردمش صحبت کند، پس از آن، با هم تصمیم بگیریم. تنها جایی که این حرفزدن صورت گرفته است، مسأله هستهای بود. حال، آن گفتوگوی ملی، باید درباره سیاست صنعتیشدن، درباره وضعیت فرهنگ، سینما، اقتصاد فرهنگ، محیطزیست و صندوقهای بازنشستگی و دهها مسأله دیگر هم عملی بشود.
* شما پیشتر مفهوم ائتلاف اجتماعی را بهکار بردهاید، ائتلافی که تحقق آن نیازمند وجود نهادهای مدنی است. این در حالی است که ما در 8 سال دولتهای نهم و دهم شاهد تخریب و تحدید نهادهای مدنی بودیم. آیا با این تجربه که در حافظه جامعه مانده است، میتوان به شکلگیری ائتلاف اجتماعی امیدوار بود؟
** ائتلاف بر محور اعتماد شکل میگیرد و میدانیم که اعتماد در سطوح مختلف ضربه خورده است. ائتلاف از فرآیند گفتوگویی آغاز میشود که پیش از آن، اجماعی بر سر حداقلها شکل بگیرد و این اجماع، نخست در نخبگان ایجاد میشود. اما نخبگان روی چه محوری ائتلاف کنند؟ حول همان مسائلی که تشریح کردم و اکنون بنیان تمدنی ما را تهدید میکند. ابتدا باید مسأله مشخص شده و درباره ابعادش گفتوگو شود. شما آن وقت میبینید که بسیاری از مسائل انحرافی است. مسأله این است که هنوز طیفی از مسائل مورد اجماع نداریم. ائتلاف، بر حول مجموعهای از مسائل و متعهد شدن شکل میگیرد.
ائتلاف نوعی سازش است، یعنی به تعویق انداختن تنازعها، چنان که دولتهای ائتلافی نیز برای مدتی اختلافات خود را به تعویق میاندازند، ادغام نمیشوند، یکدست هم نمیشوند، بلکه تا زمان گذر از بحران، حول چیزی ائتلاف میکنند. بنابراین، وقتی وارد ائتلاف میشوید، دو نکته را پذیرفتهاید؛ نخست اینکه در وضعیت خوبی نیستید و دوم اینکه میپذیرید هیچ جناحی قادر به حل این وضعیت نیست. چنان که در یک دولت ائتلافی هم میبینیم که هیچ حزبی به تنهایی این قدر رأی نیاورده است که کابینه مستقل تشکیل بدهد. پس، باید این پیششرطها پذیرفته بشود، اینکه در وضعیت خوبی نیستیم و دوم اینکه بپذیریم هیچ کدام از طرفین به تنهایی قادر به پیشبرد دستورکار خودش نیست. گفتوگو درباره این وضعیت، حتی در شرایط فقدان سازوکارهای مدنی مناسب، نقطه آغاز است. کثیری شجاعت سخن گفتن درباره این وضعیت را نیز ندارند.
* مصالحه، در تاریخ معاصر ما مسألهای بغرنج بوده است. چنان که دکتر کاتوزیان به آن اشاره میکند، نه در مجلس اول مشروطه و نه در دوره مصدق و نه در دیگر منازعات داخلی، سیاست ایران، مصالحه را تجربه نکرده و در غیاب آن، تنازعات همواره به شکافها و شقاقهای جدی منتهی شده است.
** یک دلیلش این است که بحثها همواره بر حول ارزشهایی شکل میگرفته است که اساساً غیرقابل سازش هستند. در مشروطه هم یک طرف درباره غربیشدن و مدرنیزه شدن و آزادی صحبت میکرد و طرف دیگر از دین با یک قرائت بسیار سنتی سخن میگفت. این دو مورد که اصلاً زمینه ائتلاف نداشتند. ائتلاف بین آنانی شکل میگیرد که حداقل برای بازه زمانی مشخص، ارزشهای مناقشهبرانگیز را برای مصلحت به تعلیق درآورند و درباره مسائلی با هم حرف بزنند که امکان رفع مناقشه در آنها وجود دارد. به عبارت دیگر، بر سر چیزهایی میتوانیم با هم ائتلاف کنیم که چندان ربط ارزشی ندارند یا میپذیریم که ربط ارزشی آن خیلی کمتر است. آب یک مسأله فنی و زیستمحیطی است و به این ربطی ندارد که اصولگرا هستید یا اصلاحطلب. به توسعه سیاسی معتقد باشید یا نباشید، باید وارد عصر صنعتیشدن بشوید، والا بحران بیکاری شما را از پا در خواهد آورد.
* بخش زیادی از جامعه، عملگرا هستند، یعنی مطابق گفته شما، دنبال این هستند که کدام پروژه کجا و توسط چه کسانی اجرا میشود. از این رو میتوان این طور نتیجه گرفت که بخش اندکی از جامعه، سیاسی هستند و سر ارزشها با هم نزاع دارند. اما چرا این بخش اندک سیاسی، بر دیگر وجوه جامعه غلبه پیدا کرده است؟
** به این دلیل که آنان، نقش بسیار تعیینکنندهای دارند. تریبونها در دست این عده است.
* نقش تعیینکنندهشان در این است که منابع چگونه تقسیم شود؟
** بله، و برای تعیین جهتگیری کشور، اینکه انرژی سیاسی کشور صرف چه چیزی بشود و اصلاً دستورکار چه باشد. تعداد آنان کم است، ولی دستورکار را تعیین میکنند. مثالی بزنم. جهان، جهانی شده است، اما 15 سال است که جهانی شدن ایران، به تعویق افتاده و 10 سال اخیر هم که از جهان حذف شدیم. جهان جهانیشده الزاماتی دارد، اما اقلیتهایی که دارند با هم بحث میکنند و دستورکار درست میکنند، مانعی در مقابل جهانیشدن ما بودهاند. مطمئن باشید اقتصاد ایران رشد معناداری نخواهد داشت مگر اینکه بخشی از زنجیره تولید ارزش در جهان باشد.
شما مگر میتوانید بگویید میخواهیم حداقل 30 درصد تولید هر سرمایهگذاری خارجی از ایران صادر شود، اما نمیپذیرم که بخشی از زنجیره تولید ارزش دنیا باشیم؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ بدون یکپارچگی اقتصادی میتوانید به اقتصاد صادراتگرا فکر کنید؟ شما به بزرگان اقتصادی که در 50 سال اخیر رشد کردهاند نگاه کنید؛ چین، کرهجنوبی، تایوان، سنگاپور، فیلیپین، اندونزی، آرژانتین، برزیل و آفریقایجنوبی و ببینید چگونه توانستهاند بالا بیایند؟ اینها بخشی از زنجیره ارزش جهان شدند. آن اقلیتی که شما از آن صحبت میکنید بر تعیین و طی شدن مسیر لازم برای نقشآفرینی در اقتصاد جهانی بسیار مؤثرند.
* بحرانهایی که با آن روبهرو هستیم و اکنون جلوی مسیر ایران قد علم کردهاند، آیا در نهایت این گربه را وادار خواهد کرد که فارغ از رنگش، موش بگیرد؟ آیا چالشها خود را تحمیل خواهند کرد یا با تدابیری از آن ممانعت خواهد شد؟
** برای پاسخ به این سؤال باید متغیر زمان را هم درنظر بگیریم. اگر 15 سال پیش به طور جدی فکر کرده بودیم که باید بحران آب را حل کنیم، حالا وضعیت این طور نبود. اگر امروز میبینید که ایالت کالیفرنیا از پس چهار سال خشکسالی سخت برمیآید، از آن جهت است که 20 سال پیش راه اصلاحات را در پیش گرفته بود. هر چقدر زمان پیش میرود، سرعت گسترش چالشها نیز فزایندهتر میشود. جمعیت ایران زمانی 50 میلیون نفر بود و ورودی بازار کار، متناسب این جمعیت؛ اما حالا جمعیت نزدیک به 80 میلیون نفر است، بنابراین نمیتوان با همان نرخهای اشتغالزایی دهه 80 به نیازهای دهه 90 پاسخ گفت. ما با فشردگی زمان مواجه هستیم. یعنی امروز معنای یک سال خیلی مهمتر و حیاتیتر از یک سال در دهه 70 یا 80 است. ما نه تنها تحت فشار جمعیت بلکه با رقبای خود هم رو به رو هستیم.
نکته دوم، اینکه سیستمها وقتی میتوانند جهش یا توسعه پیدا کنند که بتوانند بر منافع خردی که باعث میشود تکهپاره شوند و بازی«سرجمع صفر» را دنبال کنند، غلبه نمایند. هر نظام اجتماعی متشکل از گروههای طبقاتی، دینی، قومی، مذهبی و صنعتی است که درون یک نظام یا اقتصادی با هم رقابت میکنند. گاهی هم بخش پولی – مالی با بخش تولید رقابت میکند یا بخش تولید با واردات. نظام اجتماعی، محمل تنازعات بین آدمها و گروههای مختلف. سیستم اگر بتواند مجموعه این تنازعات را به رقابتهایی تبدیل کند که مجموع آن، حرکت به سمت جلو باشد، فشار زمان، مشکلات و بحرانها، آنرا به خلاقیت و هوشمندی سیستمی میرساند.
اما اگر سیستم نتواند گروههای متنازع را کنار هم گرد آورد و به جای منازعه و بازی با مجموع صفر، میان آنها رقابت ایجاد کند، فشار بحرانها نه تنها چیزی را حل نمیکند، بلکه به سمت مشکلات شدیدتری پیش خواهد برد. انتخابات مجلس دهم از این جهت بسیار حساس است که معلوم میشود سیستم قادر است معمای هماهنگیاش را حل کند یا خیر. ائتلاف همواره در بستر یک نهاد صورت میگیرد. مجلس بهترین نهاد برای ائتلاف است. حالا اگر این مجلس به مجلس حذف و مجلس ضدائتلاف تبدیل شود یا اصلاً آدمهایی که درون آن وارد میشوند ظرفیت همکاری را نداشته باشند، معمای هماهنگی سیستم را بیشتر خواهد کرد.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6157/10/118362/0
ش.د9405675