(فصلنامه عمليات رواني ـ 1382/01/15 ـ شماره 1 ـ صفحه 111)
پیشرفت روزافزون فناوری ایجاب میکند که در آینده، جنگ روانی در مراحل آمادگی، اجرا و برنامهریزی عملیات نظامی مورد توجه بیشتری قرار گیرد. این جنگ ویژگیهایی دارد که از طریق آنها میتوان به اهداف خاصی دست یافت و مهمترین آنها بدین شرحاند:
1) جنگ روانی، فرصتها و خطرهای جدیدی را برای کشور و دشمنانش فراهم میآورد؛
2) این جنگ بخش جداییناپذیر هر نبرد است؛
3) جنگ روانی در ساختار فکری نظامیان و غیر نظامیان تأثیر میگذارد؛
4) چنین جنگی در ایجاد و حفظ آمادگی جنگی در کشورهای متحد بسیار مؤثر است؛
5) جلب حمایت بینالمللی از طریق جنگ روانی امکانپذیر است؛
6) تأثیر جنگ روانی بر روی دشمن و متحدانش احتمالاً باعث توقف عملیات جنگی خواهد شد؛
7) جنگ روانی آمادگی نیروهای متخاصم را تضعیف میکند؛
8) تحریک سربازان دشمن به تسلیم، خرابکاری در ارتش خودی یا ترک خدمت از جمله نتایج جنگ روانی است؛
9) جلب حمایت مردم و افکار عمومی اثر مستقیم جنگ روانی در دو سوی نیروهای متخاصم است.
2) تجربههای آمریکاییان در زمینه جنگ روانی (امکانان جنگ روانی توسط آمریکا)
الف) امکانات استراتژیک – حملات هوایی آمریکا به اهداف استراتژیک
یکی از ابزارهای نظامی آمریکا برای نفوذ روانی در کشورهای مورد تهاجم، حملات هوایی به هدفهای استراتژیک است؛ امکانی که در جنگهای جهانی دوم، کره، ویتنام و خلیجفارس از آن استفاده شد. دلایل استفاده از این استراتژی، که هدف عمده آن بهرهبرداری روانی است، به شرح زیر میباشد:
1) کاهش قدرت فیزیکی دشمن؛
2) قانع کردن رهبران کشورهای مورد تهاجم، مبنی بر پذیرش خسارتهای سنگین و پرداخت بهای گزاف، در صورت ادامه مخالفت با پیشنهادهای آمریکا؛
3) تضعیف روحیه مردم؛ و
4) دادن جسارت به مردم کشورهای مورد تهاجم برای اقدام علیه دولت خود.
این تفکر بسیار غیرواقعگرایانه است؛ زیرا، با توجه به تخریبهای شدید حملات هوایی آمریکاییان در آلمان، ژاپن، کره شمالی و ویتنام شمالی، بیشتر مردم از حمایت دولت خود دست برنداشتند. البته، شورشهای شیعیان و کردها در شمال عراق، در پایان جنگ دوم خلیجفارس، در این مورد استثناست.
تلاشهای آمریکا برای پایان دادن جنگ از طریق تخریب اهداف نظامی یا شبه نظامی یا حمله به مردم، موفقیتآمیزتر بود برای نمونه، پرتاب بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی و حملات هوایی به هدفهای استراتژیک در یوگسلاوی به پایان سریعتر جنگ کمک کرد. به همین دلایل، تجربه نشان میدهد که دولتها حاضر به پذیرش پیشنهاد مهاجمین هستند، اگر:
1) شکست آنها اجتنابناپذیر و حتمی به نظر آید؛
2) پذیرش صلح با شرایط بهتر ناممکن باشد؛
3) چشماندازی برای دفاع مؤثر یا وارد آوردن ضربه متقابل به هدفمهای استراتژیک جناح مقابل وجود نداشته باشد؛ و
4) به این باور برسند، که تخریبهایی که تا به حال ایجاد شده است یا تداوم تهدید حملات هوایی به مراتب از پذیرش قرارداد صلح و پیامدهای آن سنگینتر است.
تسلیم بدون شرط، تاکنون تنها در مواقعی وجود داشته است که طرف آغازگر جنگ، دیگر در رأس قدرت نبوده است.
ب) امکانات تاکتیکی آمریکا
1) عملیات روانی
- وسعت بخشیدن به درخواست تسلیم، از طریق ارسال پیامهای رادیویی و پرتاب اعلامیه از هواپیما که با هدف شکستن مقاومت نیروهای مورد تهاجم انجام میشود؛
- تداوم ارسال و پخش پیام با اهداف روانی از پیش تعیین شده، برای تحریک سربازان به فرار از خدمت، خرابکاری یا تسلیم؛ (بسیاری از اسیران جنگی اعتراف کردهاند که تحت تأثیر عملیات روانی قرار گرفتهاند).
2) به کارگیری روشهای موثر
- ایجاد این باور در سربازان کشور مورد تهاجم، که آمریکا در جناح حق واقع شده است؛ و
- تضمین رفتار مناسب با سربازان.
تاریخ نشان داده است که آمار تعداد افرادی که تسلیم میشوند یا از خدمت میگریزند، با کیفیت و کمیت عملیات روانی آمریکاییان رابطه مستقیمی ندارد.
3) حمله به نیروهای دشمن
تهاجم به نیروهای دشمن بزرگترین ضربه روانی را وارد میکند. مطالعات تطبیقی درباره تأثیر عملیات روانی در جنگهای کره، ویتنام و خلیجفارس، سه شرط را برای تضعیف شدید نیروهای آماده رزم دشمن، مشخص میکند:
- تحمیل شکستهای سنگین به نیروهای دشمن؛
- حملات هوایی یا تهاجم متفقین در محدوده زمانی چند هفتهای؛ و
- قطع تدارکات نیروها (کمبود مواد غذایی).
در جنگ کره، آمار بالایی از تسلیم نیروها در دو محدوده زمانی مختلف وجود داشت:
الف) عقبنشینی نیروهای کره در پاییز سال 1950؛ و
ب) عقبنشینی نیروهای چین در اوایل سال 1951.
در هر دو حادثه، نیروهای کشورهای یاد شده، مدتهای طولانی در حال پیشروی بودند.
در جنگ دوم خلیجفارس نیز، حملات هوایی شدید متفقین – که 38 روز طول کشید
- موجب شد تا روحیه مبارزهطلبی نیروهای عراقی تنزل یابد به طوری که:
- حدود 160 هزار سرباز عراقی (تقریباً 40 درصد) از خدمت گریختند.
- بسیاری از نیروهایی که باقی مانده بودند، پس از پایان جنگ اقرار کردند که خود را آماده فرار کرده بودند؛
- آمادگی و روحیه جنگی وجود نداشت؛
- از 62 هزار اسیر عراقی، تنها 640 نفر به کمکهای پزشکی نیاز داشتند.
در حالی که جنگ ویتنام نقطه مقابل جنگ خلیجفارس بوده است:
- نیروهای ویتنام به ندرت در برابر حملات هوایی متفقین سر تسلیم فرود آوردند؛
- بیشتر نیروهای ویتکنگ و ارتش ویتنام شمالی، فقط چند بار در سال، در درگیریها شرکت میکردند؛
- ویتکنگها و ارتش ویتنام شمالی قادر بودند پس از درگیریها، عقبنشینی کرده و خود را در جنگلهای سرپوشیده پنهان کنند؛ و
- مجروحان میتوانستند جراحتهای خود را مداوا کنند و با تجدید روحیه، مجدداً آماده رزم شوند.
طبق دلایل مزبور، نیروهای آمریکایی و ویتنام شمالی هرگز توانایی شکست روحیه یکدیگر را نداشتند.
امکانات جنگ روانی دشمنان آمریکا
1) امکانات استراتژیک
دشمنان آمریکا، به دلیل برخوردار نبودن از امکان تهاجم مستقیم به ایالات متحده، از امکانات دیگری استفاده میکنند.
2) وارد آوردن بیشترین صدمه به سربازان آمریکایی
تغییر افکار عمومی در راستای منافع خود، با مجروح کردن و کشتن تعداد معینی از نیروهای آمریکا یکی از عوامل مؤثر در پیروزی است که در موارد زیر قابل ارزیابی است:
- ژاپنیها با دفاع سرسختانه خود در سال 1941 در مناطق دریایی، میکوشیدند تا افکار عمومی را به نفع خود تغییر دهند؛
- مائوتسه تونگ امیدوار بود که با کشته شدن 100 هزار آمریکایی، افکار عمومی در جهان متحول شود (در جنگ کره، تعداد واقعی کشتگان آمریکایی به 150 هزار نفر رسید)؛
- رهبری جنگ در ویتنام اطمینان داشت که جنگ در واشنگتن به پیروزی خواهد رسید. (شورشهای دانشجویان در سانفرانسیسکو)؛ و
- صدام حسین نیز قصد داشت با استفاده از این تاکتیک، در جنگ پیروز شود صدام در یکی از سخنرانیهای خود قبل از عملیات طوفان صحرا گفت: ما یقین داریم، که اگر بوش جنگی را علیه ما آغاز کند... به محض اینکه ما 5 هزار نفر از سربازان او را بکشیم، مطمئناً، او دیگر در موقعیتی نخواهد بود که این جنگ را ادامه دهد.
3) تبلیغات
هدف اصلی تبلیغات این است که این باور را در شهروندان آمریکایی و متفقین آنها ایجاد کند که:
- نیروهای دشمن (نیروهایی که در مقابل آمریکا میجنگند)، در طرف حق واقع شدهاند و آمریکا و متحدانش در طرف باطل؛
- آمریکا هرگز پیروز نخواهد شد؛ زیرا، دشمن (نیروهایی که در مقابل آمریکا میجنگند)، هرگز تسلیم نخواهد شد؛
- جنگ آمریکا ناعادلانه است. (مانند سرزنش شوروی، چین و کره شمالی)؛
- سرزنش آمریکاییان نسبت به استفاده از سلاحهای بیولوژیکی در جنگ کره؛
- استفاده سربازان آمریکایی از حشرات و صدفهای آلوده به انواع باکتری، در جنگ علیه کره؛
- پخش نوارهای ویدئویی به صورت قاچاق در میان سربازان آمریکایی برای نشان دادن رضایت دولت آنها نسبت به ادامه جنگ، به رغم آگاهی از آمار کشتگان و مجروحان آنها؛
- استفاده از رسانههای عمومی در یوگسلاوی و روآندا برای تحریک مردم نسبت به تبعیض نژادی؛ و قتل عام مردم در روآندا، پیامد جنگ روانی آمریکا بود.
4) امکانات تاکتیکی جنگ روانی
- تحریک سربازان به فرار از خدمت، و خرابکاری از طریق ارسال پیامهای رادیویی و پخش از طریق بلندگو یا پخش اعلامیه با هواپیما.
5) تقویت و حفظ روحیه علیه آمریکا
- استفاده افسران ارشد از تأثیرات روانی مثبت و منفی برای جلوگیری از فرار سربازان، خرابکاری و تسلیم آنها؛
- اعمال قانون به منزله متداولترین روش در زمان جنگ؛
- ایجاد خوف در سربازان، در ارتباط با سوء رفتار آمریکاییان و حتی کشته شدن آنان در صورت اسارت (در آلمان، ویتنام شمالی و عراق، نمونههایی وجود داشته است).
- مراقبت شدید افسران از نیروهای زیردست و تلاش برای جلوگیری از مطالعه اعلامیههای هوایی یا شنیدن رادیوهای دشمن؛
- تلاش افسران و درجهداران، با صرف وقت بسیار، برای تقویت و حفظ روحیه نیروهای خودی؛
- اعزام سربازان به نبرد با روحیه بالا؛
- برگذاری جلسات انتقاد از خود و از دیگران در فواصل زمانی مشخص، برای کشف ضعف روحیه در سربازان و از بین بردن آن؛
- سرمایهگذاری در ارتباط با روحیهسازی و ایجاد انگیزه در غیرنظامیان؛
- استفاده از رسانههای عمومی برای تقویت روحیه مردم و اینکه کشور آنها در جبهه حق واقع شده و پیروزی، بسیار محتمل و نزدیک است؛
- تکریم قهرمانی سربازان؛ و
- مورد انتقاد قرار دادن و محکوم کردن انگیزههای دشمن؛
در پایان، نتیجهگیری میشود که هرچند اهداف جنگ روانی به تبع ماهیت دولتی که در برابر آن از این استراتژی استفاده میشود، مختلف است، اما شیوههای به کار گرفته شده از سوی آمریکا در جنگهای اخیر، با توجه به ماهیت متفاوت آنان، تقریباً یکسان بوده است.
پاورقی:
* Robert Wolfram. Juli 2002 Moglichkeiten und Ins Trumente der Psychologisohen Kriegs fuhruny
ش.د820635ف