مقدمه:
كتاب مورد بررسي در اين نوشتار با عنوان اصلي «التصدعات الاجتماعيه و تاثيرها في نظام الحزبي الاسراييلي» و برگردان پارسي آن «رژيم اسراييل و گسستهاي سياسي - اجتماعي آن» تاليف دكتر عبدالقادر عبدالعالي ميباشد كه محمد خواجوئي آن را از زبان عربي به پارسي ترجمه نموده است. نويسنده كتاب مزبور در حال حاضر استاد گروه علوم سياسي و روابط بينالملل دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه «دكتر الطاهر مولايي» شهر سعيده در الجزاير ميباشد. وي داراي تاليفات متعددي در زمينههايي همچون احزاب سياسي اسراييل، تاثير جهاني شدن بر دولت ملي و... بوده و از حوزههاي مهم مطالعاتي ايشان مسائل سياسي - اجتماعي اسراييل است.
نويسنده در اين كتاب تلاش نموده است تا به لحاظ علمي، تاثيرات شكافهاي اجتماعي را بر روي نظام حزبي در اسراييل بررسي نمايد، بدين منظور كتاب به پنج فصل تقسيم شده است كه در فصل اول به بررسي نظري شكافهاي اجتماعي و سياسي پرداخته شده و سپس در فصول بعدي به ترتيب شكافهاي اجتماعي در اسراييل، خانوادههاي حزبي اسراييل، سياستهاي حزبي و تغيير در نظام حزبي و جايگاه شكافهاي اجتماعي در گرايشهاي انتخاباتي بيان و بررسي گرديده است.
در فصل اول كتاب كه به بحث نظري در ارتباط با شكافهاي سياسي و اجتماعي اختصاصي دارد. نويسنده تلاش نموده است، به صورت گستردهاي به ارايه ديدگاههاي مختلف در اين رابطه بپردازد. از ميان ديدگاههاي اين نظريهپردازان، ديدگاه رابرت دال كه بعد شكاف را به جنبه سياسي آن محدود ميكند و ساختار اجتماعي را شرط ضروري و كافي براي ايجاد شكاف سياسي نميداند، يكي از فرضيههايي است كه نويسنده تلاش دارد كه آن را درباره وضعيت اسراييل به اثبات رساند. در ادامه اين فصل نويسنده پس از بررسي الگوهاي شكاف اجتماعي و ارتباط ميان شكافهاي اجتماعي سعي نموده است، مطالعات انجام گرفته در ارتباط با چگونگي شكلگيري شكافهاي اجتماعي و همچنين روابط بين نظام حزبي و شكاف اجتماعي را از طريق چهار رهيافت: ساختاري ارزشي، نهادي و انتخاب عقلايي تفسير نمايد.
در اين راستا رهيافت ساختاري به عنوان فراگيرترين رهيافت نظري براي عناصر شكاف اجتماعي مطرح ميشود چرا كه برداشت آن از شكاف بدينگونه است كه آن را امتداد مظاهر تعارض و انشعاب اجتماعي به سطح سياسي ميداند. برحسب اين رهيافت، نظام منشعب شده اجتماعي از عناصري همچون گروههاي متعارض، عناصر ادراكي فرهنگي مربوط به آگاهي جمعي و هويت و عناصر نهادي مربوط به شكلگيري اقدامات هماهنگ در قالب سازمانهاي سياسي تشكيل ميشود. لذا به عقيده نويسنده، اين عناصر، رهيافت ساختاري را براي مطالعه و بررسي مكانيسم انتقال شكافهاي اجتماعي به عرصه رقابت سياسي، به رهيافتي مناسب تبديل نموده است.
همچنين بايد اضافه نمود كه اين رهيافت فرآيند اين انتقال را از خلال چهار مبحث مدنظر قرار ميدهد: 1. بررسي ابعاد شكافهاي مهم اجتماعي و گروههاي متعارض شكل گرفته براساس يكي از اين ابعاد. 2. بررسي خانوادههاي حزبي برخاسته از ابعاد شكاف اجتماعي، و يا ميزان تاثيرپذيري انشعاب در نظام حزبي از انشعاب در نظام اجتماعي. 3. بررسي چگونگي پاسخگويي نهادهاي سياسي به خواستههاي گروههاي اجتماعي از خلال سياستهاي انتخاباتي حزبي. 4. بررسي صفبنديهاي سياسي حزبي در سطح رفتار انتخاباتي افراد. نويسنده در فصول بعدي كتاب به توضيح هر يك از اين چهار مبحث پرداخته و آنها را در ارتباط با جامعه اسراييل تحليل مينمايد.
عنوان فصل دوم: «شكافهاي اجتماعي در اسراييل» ميباشد. نويسنده در ابتداي اين فصل بيان ميدارد كه جامعه اسراييل، جامعهاي با چندگانگي قومي، نژادي، زباني و ديني است كه به گروه جوامع عميقا منشعب شده يا تقسيمبندي شده عميق تعلق ميگيرد، به عقيده وي اين ويژگي از طبيعت «اسكاني و شهرينشين بودن» اين جامعه نشئت ميگيرد. در اين راستا نويسنده به بيان تقسيمبندي دو تن از پژوهشگران در ارتباط با شكافهاي اجتماعي در جامعه اسراييل ميپردازد، اين تقسيمبندي در ديدگاه سامي سموحا بدين شكل است و وي اين نظر را دارد كه جامعه اسراييل حداقل با چهار شكاف اساسي مواجه بوده كه عبارتند از: شكاف طبقاتي شكاف قومي بين اعراب و يهوديها، شكاف نژادي بين يهوديهاي اشكنازي (با ريشههاي غربي) و يهوديان سفارديم (با ريشههاي شرقي) و شكاف ديني بين اكثريت سكولار و جامعه يهوديان مذهبي.
تقسيمبندي ديگر كه به باروك كيمرلينگ اختصاص دارد، حوزه وسيعتري را شامل ميشود: اشكنازيهاي سكولار، يهوديان صهيونيست مذهبي، يهوديان مذهبي سفارديم، يهوديان مذهبي هراديم اشكنازي، مهاجران روس، مهاجران فالاشا (مهاجران اتيوپيايي) و اعراب اسراييلي (فلسطينيهاي خط سبز). سپس در ادامه مولف در قالب بررسي ويژگيهاي جامعه اسراييل اين اعتقادش را ابراز ميدارد كه اين ويژگي جامعه اسراييل كه از طريق مهاجرت، اسكان و شهركسازي بر ويرانههاي جامعه اصلي بنا شده است، ويژگي اصلي و عنصر كليدي در تفسير شكافهاي اجتماعي در اين كشور است. ويژگي جامعهاي كه از طريق مهاجرت شكل ميگيرد، تحرك اجتماعي و گسترش تعارضات و افزايش تعداد آنها بين گروههاي مختلف مهاجر و همچنين تعارض بين مهاجران و ساكنان بومي است.
در ادامه فصل دوم نويسنده به بررسي مبسوط شكافهاي ذكر شده در بالا پرداخته و دلايل هر يك را بيان ميدارد. وي شكاف قوميتي بين اعراب و يهوديان را ناشي از يك رابطه تعارضآميز تاريخي ميداند و نمود آن را در ادغام محدود اعراب در جامعه اسراييل و ايجاد موانع مختلف آموزشي، اقتصادي و سياسي در برابر آنها، در جهت تضعيف آنها ميداند. سپس در ادامه در ارتباط با شكاف نژادي ميان چهار نژاد يهودي (اشكنازي، سفارديم، يهوديان روسي و فالاشا) بيان ميدارد كه اصل بروز شكاف ميان اشكنازيها و سفارديمها، به جايگاه برتريجويانه اشكنازيها نسبت به سفارديمها و تحقير فرهنگ آنها بازميگردد و اين باعث آن شده كه يهوديان شرقي از جانب يهوديان غربي متحمل تبعيض گرديده و از اداره مناصب بالا و حساس دولتي منع شده و در واقع به حاشيه رانده شدهاند و لذا وضعيت آنها در همه عرصههاي اجتماعي با عقبماندگي روبهرو است.
ورود يهوديان روس و يهوديان اتيوپيايي نيز هر كدام به نوبه خود به دليل اختلافاتشان با اشكنازيها و سفارديمها، شكافها و چندگانگيها را در جامعه اسراييل تشديد نمودند، خصوصا در اين ارتباط يهوديان ايتوپيايي كه در حوادث گوناگون چه از سوي مهاجران جديد و چه از سوي ديگر ساكنان يهودي اسراييل با تبعيض نژادي مواجه شدهاند، جايگاه ويژهاي دارد. وي در ادامه به بررسي شكاف ديني در جامعه اسراييل كه از سويي به بعد مرتبط به شكاف ميان اديان سهگانه اسلام، مسيحيت و يهوديت و از سوي ديگر به بعد مرتبط با شكاف ميان مذهبيها و سكولارها در جامعه اسراييل پيوند ميخورد پرداخته و بيان ميدارد كه اساسا بعد مربوط به شكاف ميان اديان در جامعه اسراييل با تحكيم شكاف قومي موجود بين اعراب و يهوديها آميخته شده است.
در ارتباط با شكاف ديني آنچه نظر پژوهشگران را به خود جلب مينمايد همان شكاف موجود در جامعه يهودي بين مذهبيها و سكولارهاست نويسنده در نهايت شكاف طبقاتي را در جامعه اسراييل بررسي نموده و معتقد است كه شكاف طبقاتي با شكاف نژادي و قومي در اين جامعه مرتبط بوده و تقسيمبندي طبقاتي سهگانهاي در اسراييل وجود دارد كه به ترتيب عبارتند از: اشكنازي، سفارديم و اعراب. اين بدان معناست كه اشكنازيها به لحاظ كيفيت مظاهر شرايط طبقاتي (شغل، دستمزدها، محل سكونت و...) در بالاترين جايگاه و اعراب در پايينترين جايگاه بدين لحاظ قرار دارند. در اين راستا شكاف طبقاتي اگرچه خود نقش ضعيفترين شكاف را ايفا مينمايد، اما به اين اعتبار كه بعدي كاركردي از ابعاد نظام شكافها به حساب ميآيد، ديگر شكافهاي اجتماعي با ماهيت انتسابي را تقويت كرده و تحكيم ميبخشد.
موضوع خانوادههاي حزبي اسراييل عنوان فصل سوم است. نويسنده در اين فصل تلاش نموده تا خانوادههاي حزبي اسراييل را از لحاظ شيوه كلاسيكي معروف در چهارچوب تقسيمبندي سنتي بين چپ و راست مورد مطالعه قرار داده و از سوي ديگر درصدد است تا ارتباط چندپارگي خانوادههاي حزبي با شكافهاي آينده را مورد تجزيه و تحليل نمايد. وي معتقد است كه شكافهاي اجتماعي به تشكيل دوباره خانوادههاي سياسي از قبل پيدايش خانوادههاي فرعي انجاميده است. اين خانوادههاي فرعي نيز از خلال مجموعهاي از صفبنديهاي سياسي چند بعدي در سطح احزاب سياسي، نماينده هويتهاي فرعي مختلف گروههاي نژادي در جامعه اسراييل هستند.
در ارتباط با دستهبنديهاي احزاب به لحاظ قومي، شاهد پيدايش آشكار دو خانواده حزبي، احزاب يهودي در مقابل احزاب عربي هستيم همچنين علاوه بر انشعابهاي سنتي بين راست و چپ در داخل خانواده حزبي يهودي و بين احزاب ديني و احزاب سكولار در اين جامعه، از انتخابات سال 1996 آشكارا تمايلي به تشكيل خانوادههاي فرعي براساس فرهنگها و وابستگيهاي فرعي نژادي و ديني وجود دارد و اين روند با رشد رو به افزايش راست قومي كه گفتمان هراس از شهروندان عرب را افزايش داده است، تداوم يافت. نويسنده در ادامه اين بحث اضافه نموده است كه در اين ميان يهوديان شرقي در اعتراض به سيطره نخبگان اشكنازي و به حاشيه راندن فرهنگي، اجتماعي، مكاني و اقتصاديشان به تاسيس جنبش شاس و حزب گيشر اقدام نمودند. همچنين روسها و اتيوپياييها نيز به دليل آنكه مهاجرت آنها از ناحيه فرهنگي تحت پوشش قرار نگرفت، باعث شد تا آنها سازمانهاي اجتماعي، گروههاي فشار و احزابي را كه بتوانند نمايندگي منافعشان را برعهده گيرند، بر پا سازند.
در فصل چهارم كتاب با عنوان سياستهاي حزبي و تغيير در نظام حزبي نويسنده بيان ميدارد نظام حزبي اسراييل از آغاز تا كنون سه مرحله را پشت سر گذارده است: اول، مرحله حزب مسلط (حزب ماباي كه سپس به حزب كار تبديل شد). دوم، مرحله نظام دوحزبي بين دو جناح ليكود و حزب كار، و سوم مرحله گرايش به افزايش تجزيه و واگرايي در نظام حزبي بعد از سال 1996. در ادامه وي بر اين اعتقاد است كه شكافهاي اجتماعي در جامعه اسراييل از جمله عوامل اساسياي بودهاند كه با ايجاد صفبنديهاي انتخاباتي پيدرپي به سوي راست و حزب ليكود و انتخابات اعتراضآميز بر ضد سلطه حزب كار از سال 1977، در تغيير نظام حزبي در آن جامعه نقش مهمي ايفا نمودهاند.
همچنين افزايش اهميت انشعابهاي اجتماعي در عرصه سياسي، به واگرايي بيشتري در نظام حزبي از خلال افزايش نسبي تعداد احزاب سياسي داخل پارلمان انجاميده و كاهش بيشتر قدرت انتخابي دو حزب ليكود و كار و به تبع آن تحول در نظام حزبي دوقطبي به نظام چندقطبي شديد را در پي داشته است. نويسنده سپس با اشاره به سياستهاي حكومتي در قبال اين تحولات به بيان اعمال اين سياستها در راستاي اصلاح نظام انتخاباتي با راي نسبي كه انشعابهاي حزبي را ترغيب ميكند و همچنين تلاش براي بالا بردن تعداد احزاب در پارلمان براي تعامل با چندگانگي شديد حزبي پرداخته و در ادامه ميافزايد كه در آسانسازي تاثير شكافهاي اجتماعي در نظام حزبي يكسري از متغيرهاي ميانجي از جمله نظام انتخاباتي با نسبيت بالا، كه بر بالا رفتن تعداد احزاب پارلمان تاثير گذارده و باعث تسهيل اثرگذاري انشعاب اجتماعي بر انشعاب سياسي و الگوهاي ائتلافهاي سياسي حزبي بر سطح انتخابات و ائتلافهاي دولتي ميشود و همچنين متغير سياست ائتلافهاي حزبي و دولتي كه برخي شكافها را تحكيم ميبخشد، مانند شكاف قومي، و برخي ديگر را تضعيف ميكند مانند شكاف نژاد نقش مهمي دارند.
به علاوه در سطح دولتها، سياستهاي ائتلافي بازتابدهنده سه سياست در قبال شكافهاي اجتماعي بوده است: 1. سياست سازش و مشاركت بين احزاب ديني و سكولار 2. سياست جذب احزاب نژادي يهودي از سوي قدرتهاي بزرگ حزبي، و 3. سياست طرد و محرومسازي اعراب، كه هر سه در جهت تحكيم همبستگي جامعه يهود و نيز تشكيل دولتها و مدت ملي اتخاذ گرديده است.
در فصل آخر كتاب تحت عنوان جايگاه شكافهاي اجتماعي در گرايشهاي انتخاباتي نويسنده به تحليل رفتار انتخاباتي، به منظور پرداختن به ويژگيهاي رفتار انتخاباتي گروههاي اجتماعي در اسراييل ميپردازد. در اين راستا، نتايج انتخابات برحسب مناطق، حاكي از گرايش به همساني نشانههاي رفتار انتخاباتي از ناحيه مكاني به سبب تمركز جغرافيايي اين گروههاست. مانند انشعاب مذهبي - سكولار از لحاظ جغرافيايي كه انشعابي بين بيتالمقدس و تلآويو است و به تمركز اكثريت رايدهندگان به احزاب سكولار مخالف دين در تلآويو و تجمع اكثريتي مذهبيها در بيتالمقدس و مناطق اطراف آن اشاره دارد. نويسنده در ادامه پس از ارايه مبحث گرايشهاي انتخاباتي براساس وابستگيهاي اجتماعي، به وزن نسبي متغيرهاي شكاف اجتماعي پرداخته و تلاش نموده است تاثير نسبي ابعاد شكاف اجتماعي را از طريق تحليل آماري روابط بين متغيرها و شاخصهاي ابعاد شكاف اجتماعي و شاخصهاي نظام حزبي ارايه نمايد.
بدين لحاظ وي بيان ميدارد كه شكاف قومي از لحاظ قطببندي بين اعراب و يهوديان در راس قرار ميگيرد اين پيشگامي با مسايلي كه اهميت اول رايدهنده اسراييلي يهودي را تشكيل ميدهد، يعني امنيت، سرزمين و جمعيت مرتبط است. عاملي كه در درجه دوم قرار ميگيرد، شكاف ديني است كه چندپارچگي بين ارزشهاي ديني در تعريف هويت يهودي و ارزشهاي سكولاريسم قومي در تعريف يهوديت به عنوان وابستگي قومي فرهنگي و نيز ارزشهاي ديني يهودي ارتدوكس را منعكس ميكند. همچنين منعكسكننده اختلاف فرهنگي درباره نقش دين در دولت و جامعه بين جامعه سنتي محافظهكار و مدرنيستهاست. در اين ارتباط شكافهاي نژادي و طبقاتي نيز در رتبههاي بعدي قرار ميگيرند.
اهميت شكافهاي اجتماعي در شكلدهي به گزينههاي انتخاباتي و سپس ساختاربندي نظام حزبي، از لحاظ تعداد احزاب و واگرايي در نظام حزبي، بر اين مسئله دلالت دارد كه جامعه اسراييل هنوز در مرحله تعامل با جذب خردهفرهنگها و در جستجوي روشي براي اجماع است كه بر ضد اقليت عربي فلسطيني داخل خط سبز و فلسطينيان سرزمينهاي اشغالي سال 1967 به دست آيد. اين مساله انعكاسي از تنش رو به رشدي بين فرهنگ و روند ليبرالي جامعه اسراييل و گرايش سنتي، ديني و قومي افراطي است كه به طور منسجم در جهت تقويت شكاف قومي بين اعراب و يهوديان عمل ميكند و سياستهاي نژادگرايانه نظام اسراييل نيز اين وضعيت را تحكيم ميبخشد.
ارزيابي
كتاب با نگاهي دقيق و علمي به بررسي شكافهاي اجتماعي در جامعه اسراييل و تاثيرات اين شكافها بر روي نظام حزبي اسراييل پرداخته است.
ميتوان گفت يكي از ويژگيهاي مهم و ارزنده كتاب مذكور تحليلهاي واقعگرايانه و به دور از حب و بغضهاي سياسي و ايديولوژيكي آن در ارتباط با يك بخش خاص و تاثيرگذار از تحولات اجتماعي - سياسي در جامعه اسراييل است و اين شايد يكي از وجوه تمايز كتاب با برخي كتابهاي مشابه آن باشد كه در موضوع تحولات داخلي اسراييل، در برخي از كشورهاي اسلامي منتشر گرديده است.
از ويژگيهاي مهم ديگر اين كتاب ارايه حدود 36 جدول و 7 نمودار در رابطه با مباحث نظري، دستهبنديهاي مختلف احزاب اسراييل، الگوها و ائتلافهاي انتخاباتي در آن، ميزان حضور اعراب در دولتهاي اسراييلي و مشاركت و آراء آنها به احزاب مختلف و آراء اختصاص يافته به احزاب در انتخابات كنست در دورههاي مختلف و...، و علاوه بر آن استفاده گسترده مولف از منابع معتبر و مناسب در نگاش كتاب است كه اين هر دو به مستندسازي مباحث كتاب ياري رسانده است.
در كنار محاسني كه ياد شد، انتقادي كه ميتوان بر كتاب وارد نمود، بسط بيش از حد برخي مباحث كتاب در بخشهاي مرتبط با مباحث نظري، احزاب و خانوادههاي حزبي، و همچنين بيان دوباره برخي ارزيابيها در فواصل و بخشهاي مختلف كتاب ميباشد كه تا حدودي از جذابيت مطالعه برخي بخشها كاسته است.
در كل ميتوان بيان داشت كه اين كتاب با توجه به دورنمايي رئاليستي كه از مبحث شكافهاي موجود در جامعه اسراييل و اثرگذاري آنها بر روي روندهاي سياسي در اين كشور به خواننده ارايه ميدهد، براي محققان و به ويژه سياستگذاران سياست خارجي كه علاقمند به شناخت دقيقتري از اين جامعه هستند توصيه ميگردد.
منبع:
عبدالقادر عبدالعالي، التصدعات الاجتماعيه و تاثيرها في نظام الحزبي الاسراييلي، بيروت، مركز دراسات الوحده العربيه، سبتمبر 2010، ترجمه: محمد خاجوئي، انتشارات موسسه ابرار معاصر، 401 صفحه.
ش.د910048ف