کار از تعمیر گذشته است!حسین شمسیان در کیهان نوشت:یکی
از چیزهایی که در روزگاری نه چندان دور خیلی عادی و طبیعی رواج داشت،
تعمیر ظروف بود. مردم ظروف فلزی خود را که به هر دلیلی سوراخ شده بود، به
دست لحیمکاران میدادند و آنها هم لحیمکاری و تعمیر میکردند. اما گاهی
میشد که استاد کار، ظرف را آنقدر پوسیده میدید که لحیمکاری را بیفایده
میدانست و از تعمیر آن ابا میکرد. اینجا بود که میگفتند «آفتابه خرج
لحیم» است! کنایه از اینکه قلعی که برای لحیمکاری مصرف میشود، با
ارزشتر از خود ظرف سوراخ است و این تعمیر آن اصلا صرف نمیکند.
چند
روزی بود که خبر ترمیم کابینه و جابجاییهای کم تعداد و پر تعداد وزرا،
دهان به دهان نقل میشد و بازار شایعه هر دم داغ و برافروختهتر میشد و
میشود. اول صحبت از یک وزیر بود، بعد شد سه وزیر و دست آخر هم پنج وزیر!
تا اینکه سرانجام دیشب، خبر استعفای دو وزیر ورزش و جوانان، ارشاد منتشر
شد.
اینکه اصل این حرفها و آن اسمها شایعه است یا حقیقت دارد، موضوع
این نوشتار نیست و به نظر میرسد فضاسازیهای عامدانه و هدفمند، جزئی از
ماهیت خبری و عملیات روانی دولت یازدهم باشد و طبیعتا مردم تا به حال به آن
عادت کردهاند. بر آنها پوشیده نیست که برخی از این برنامهها ترتیب داده
میشود تا جامعه سرگرم و مشغول باشد و بازار داغ هیاهو و شایعات، جلوی
مطالبه توقعات اصلی را بگیرد. اما اینکه این جابجاییهای احتمالی چه
فایدهای دارد، چه کسی چه نفعی از آن میبرد، چه کسانی در اولویت هستند و
موضوعاتی از این دست را میتوان به بحث گذاشت.
1-
موضوع ناتوانی و ناکارآمدی کابینه،حرف امروز و دیروز نیست، بلکه از سال
نخست و حتی از زمان معرفی وزرا، بسیاری از دلسوزان و حتی حامیان جدی دولت،
از آن سخن میگفتند و تاکید داشتند که این تیم توانایی احقاق وعدهها را
ندارد و نمیتوان روی آنها حساب کرد. مثلا عبدالله رمضانزاده، سخنگوی
دولت اصلاحات دراینباره گفته بود: «واقعیت این است که نیروهای سیاسی
کارآزمودهای با روحانی کار نمیکنند. برای اداره یک وزارتخانه یا یک
سازمان بزرگ دولتی فقط دانش کافی نیست و تجربه هم لازم است. تیم اقتصادی
دولت روحانی، تجربه قوی اجرایی نداشتند و فقط با روحانی رفاقت داشتند؛ بعضی
هم که سن بالایی داشتند و تحرک لازم را نداشتند. کمتجربگی و درعین حال
محافظهکاری و کمریسکپذیری از صفات کابینه دولت روحانی است. از همان
زمانی که روحانی دولت را از احمدینژاد تحویل گرفت، ما منتظر یک تیم
ریسکپذیر و پویاتری بودیم ولی متأسفانه دولت روحانی هیچکدام از این صفات
را نداشت. مشکل عمده روحانی، نداشتن سابقه در کارهای اجرایی است و به همین
خاطر از نیروهای اجرایی و باتجربه کشور، شناخت کمتری داشت ... روحانی فقط
رئیسجمهوری کسانی نیست که خواهان رسیدگی به گرههای کور سیاسی هستند.
اولویت اول مردم ایران، رسیدگی به مسائل معیشتی است.» این قبیل اظهارات
نشان از آن دارد که ضعف و ناتوانی دولت از مدتها قبل، بر نزدیکترین یاران
آن هم آشکار بوده و البته مردم ،بار همه سختی و مصیبت آن را صبورانه و
ناچار به دوش کشیدند.
2- اگر چنین است- که
همه شواهد این را ثابت میکند- منطقی و معقول این بود که دولت، به محض
اینکه متوجه ناکارآمدی وزیری شده بود، محترمانه از او در سنگر دیگری
استفاده کند و شخص توانمندی را جایگزین نماید. اما حالا و هفت ماه مانده به
انتخابات، ناگهان ایده جابجایی وزرا و ترمیم کابینه، معنای خاصی نمیدهد!؟
اصلا در این مدت کوتاه، شخص تازهوارد چه کار خاصی میتواند بکند!؟ کسانی
که کمترین آشنایی با کار اجرایی و مدیریتی دارند میدانند که جابجایی
مدیر، تبعات فراوان و عزل و نصبهای وسیعی در پی دارد (به خصوص که دولت
تدبیر و امید با مدیران پیشین به جای کلید، با داس مواجه شد!) و در نتیجه
از همین حالا میتوان پیشبینی کرد که باقیمانده عمر دولت در
وزارتخانههایی که احتمالا وزیر تازهای به خود میبینند، صرف عزل و نصب و
مراسم بیخاصیت تودیع و معارفه خواهیم بود و اتفاق تازهای رخ نخواهد داد!
3-
همه کسانی که اکنون منصب وزارت را در اختیار دارند،در روز نخست،
برنامهای مفصل به مجلس برده، جلسات متعددی با کمیسیونها و نمایندگان
داشته و آنها را قانع کردهاند که برنامه آنها، مفید به حال حوزه تحت
تصدیشان خواهد بود و سپس رای اعتماد گرفتهاند. فرجام کار و کارنامه آنها
با آن همه برنامه ادعایی، اکنون پیش روی ملت است و بیان حال و روز مردم،
توضیح واضحات است! اکنون، آیا کسانی که احتمالا به کابینه وارد میشوند،
برنامه تازهای دارند !؟و آیا برنامه آنها، به گونهای است که در همین چند
ماه پایانی، منجر به رخداد تحول و بهبود اوضاع شود!؟ اگر چنین است و اگر
دولت، چنین مهرههایی در آستین داشته که چند ماهه میتوانند کاری کنند که
اسلاف آنها در سه سال و نیم نکردهاند، چرا زودتر آنها را بکار نگرفت و این
همه ناکامی برای خود خرید!؟
4- نکته بسیار
مهم دیگر وزارتخانههایی است که خبر استعفای وزرای آنها منتشر شده است.
اکنون خبر رسیده که وزرای ارشاد، آموزش و پرورش و ورزش و جوانان، استعفا
دادهاند. بیتردید و بلافاصله این سؤال به ذهن مردم متبادر میشود که چرا
این دو نفر!؟ قطعا این دو وزیر در سه و نیم سال گذشته (فارغ از برخی
خدماتشان) عملکرد بسیار ضعیفی داشتهاند و تا همین جا هم برای رفتن تاخیر
داشته و مراد، دفاع از عملکرد آنها نیست. بلکه پرسش محوری این است که کجای
کابینه به ترمیم فوری نیازمند است و کدام وزارتخانهها در اولویت است!؟
مسئله مردم ورزش بود یا معیشت و اقتصاد!؟ کنسرت یا بیکاری و رکود!؟
میبینیم که همین حالا هم که مانوری برای ترمیم کابینه مطرح است، باز هم
سرقفلیداران دولت سرجایشان هستند در حالی که، همه مشکلات از همان ناحیه
است! آیا وزیر صنعت که در دوران تصدی او، بیسابقهترین رکود بر اقتصاد
کشور حاکم شده است، هنوز هم مستحق حضور در آن وزارتخانه است!؟ اینکه آقای
وزیر، رئیس ستاد انتخاباتی آقای روحانی و تامینکننده هزینههای وی بوده
ارتباطی به ادامه حضور او در کابینه ندارد!؟ آیا بیکاری حداقل شش و نیم
میلیون نفر، تعطیلی بیش از 60 درصد صنایع و نابودی دهها کارخانه بزرگ و
قدیمی مثل ارج و ایرانا و ... برای خداحافظی با وی کافی نبود!؟ آیا وزیر
مسکن که با نابودی پروژههای مهم مسکن مهر و تحمیل رکود فزاینده بر این
حوزه، یک تنه بیش از 130 رشته شغلی را تعطیل کرد و میلیاردها دلار و تومان
سرمایه تولیدکنندگان را نابود کرد، هنوز هم خدمت تازهای در آستین دارد و
باید در کابینه حضور داشته باشد!؟ نامه اخیر رئیس بانک مرکزی به
رئیسجمهور به روشنی نشان میدهد کسانی که در این سه سال و نیم با هستی
مردم بازی کردهاند و اکنون، خطر سرریز مخاطرات انباشت شده، خودشان را هم
ترسانده، سر جایشان هستند و تازه دست به تکاپوهای نمایشی میزنند! مضمون
نامه ولیالله سیف رئیس بانک مرکزی به رئیسجمهور حاوی یک درخواست و اقرار
است «دولت در اسرع وقت، نسبت به تسویه بدهیهایش به بانک مرکزی اقدام
کند... در دو سال اخیر، با هدف پنهان داشتن میزان فزاینده بدهیهای دولت به
بانک مرکزی، ترازنامهای ارائه نشده است! حال اگر قرار باشد با این میزان
بدهی، ترازنامه بانک مرکزی منتشر شود، آبرویی برای دولت باقی نمیماند!»
این نامه به روشنی حکایت از آن دارد که آرامش مورد ادعای آقایان در حوزه
اقتصاد، به خاطر استقراض مدام از بانک مرکزی است و سونامی که خیلیها
درباره آن هشدار میدهند، از آنجا نشأت گرفته است! حالا وزیر ورزش و ...
نیاز به جابجایی دارند یا تیم اقتصادی!؟
اکنون
آشکار و غیر قابل انکار است که دولت در همین ماههای پایانی هم، بیش از
آنکه در فکر گرهگشایی از کار مردم و رفتار صادقانه با آنها باشد، دغدغه
انتخابات بهار 96 را در سر دارد و میکوشد با رفتار و حرکات نمایشی، تظاهر
به چالاکی و پرتحرکی کند! حامیان ریز و درشت دولت هم با وجود اقرار به
ناکارآمدی دولت، حالا به جای عذرخواهی از جفای بزرگی که در حق مردم روا
داشتهاند، ژست اخلاقمداری میگیرند و خود را اخلاقاً موظف به حمایت از
روحانی میدانند! یکی از همین سینهچاکان اخیرا در لرستان گفته: «روحاني در
بسياري از بخشها موفق نبوده ولی ما اصلاحطلبان نميتوانيم بگوييم به ما
مربوط نيست بلکه شيوه اخلاقي اين است تمامقد از او حمايت کنيم(!) حمايت
من از او نه به واسطه اين است که کارنامه خيلي درخشاني دارد. دليل اينکه
ميگويم از او حمايت کنيم مسائل سياسي نبوده بلکه به دليل حفظ مسائل اخلاقي
است(!) ما نميتوانيم با مردم مانند اسباببازي، بازي کرده و به بدنه
اجتماعي بگوييم به روحاني راي دهيد سپس چهار سال ديگر وقتي ديديم هوا پس
است بگوييم به ما چه مربوط است»! میبینیم که در نگاه این جریان، بعد از
چهار سال هم باید به مردم دروغ گفت، باید به مردم آدرس غلط داد و باید به
مردم قرص خوابآور داد تا همه چیز را فراموش کنند!
آمریکا؛ از سیاست رسوایی تا رسوای سیاسی
دکترعلیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
سیاست
رسوایی The Politics of Scandal مفهومی است بیانکننده اینکه انرژی و شور
امر سیاسی در یک جامعه، به جای اینکه از واقعیت اجتماعی و سیاسی ناشی شود،
از نمایش افشاگری و رسوا کردن افراد سرچشمه بگیرد. چنین وضعیتی در فضای
انتخاباتی سبب می شود، کمپینهای انتخاباتی به جای تمرکز بر فضای حزبی،
طبقاتی و سازمانی طرف مقابل؛ بر خطاهای شخصی، عملکردهای فردی و اخلاقی و
تولید رسواییهای فردی تمرکز کنند. از این رو سیاست رسوایی یک تکنیک برای
از دور بیرون کردن و بی اعتبار ساختن رقیب در یک رقابت سیاسی است.
مانوئل
کاستلز در کتاب قدرت ارتباطات، "سیاست رسوایی" را «کشمکشهایی بر سرِ
قدرت نمادین برشمرده است که در آنها اعتبار و اعتماد به حراج گذاشته
میشوند» .
هرچند اصطلاح «سیاست رسوایی» اصطلاحی جدید است اما مفهومی
قدیمی است که از دیرباز نقش مهمی در تعیین روابط قدرت و تغییرات نهادی
داشته است. درواقع در هرجایی که به تاریخ جوامع در سرتاسر دنیا مینگریم،
سیاست رسوایی نسبت به "هدایت منظم رقابتهای سیاسی طبق قوانین هر حکومت"،
شکل غالبتر و بنیانیتر کوششهای سیاسی محسوب میشود.
سیاست
رسوایی را نباید همتراز با فساد سیاسی در نظر گرفت. فساد سیاسی بهعنوان
دادوستد خدمات نامشروع ازجانبِ سیاستمداران و کارکنان رسمی جهت کسب منافع
فردی یا حزبی (یا هردو) تعبیر میشود، اما «سیاست رسوایی» شامل سایر امور
منتسب به کارهای نادرست از قبیل فعالیتهای جنسیِ نامشروع می شود که
هنجارهای یک جامعه را مورد هجمه قرار میدهد. تحقیقات نشان می دهد در سال
های اخیر استفاده از سیاست رسوایی محبوبیت زیادی در میان سیاست مداران غربی
پیدا کرده است.
آمریکا از جمله جوامعی است که در آن به دلیل ساختار
اجتماعی اش سیاست رسوایی به عنوان یک ابزار از محبوبیت فوق العاده ای
برخوردار است. گینسبرگ و شفتر که رویکردهای سیاسی در ایالات متحده آمریکا
را مورد تحلیل قرار میدهند، در این رابطه مینویسند: "طی سالیان اخیر
انتخابات بهعنوان سازوکاری برای حل تعارضها و شکلگیری دولت های گوناگون
در ایالات متحده از قطعیت و اهمیت کمتری برخوردار بوده... درعوض بهره گیری
از رسوایی و افشاگری به عنوان حربه ای در انواع رقابت های انتخاباتی به
خوبی جای خود را پیدا کرده است".
بی جهت نیست که نشریات زرد یا تبلویدها
(تبلوید ها ، نشریاتی هستند که عموما از لحاظ قطع و اندازه کوچکتر از
نشریات معمولی هستند و عموما به مسائل احساسی و رمانتیک، گزارش حوادث و
جنایات و شایعات بسیار رایج می پردازند) پای ثابت همه انتخابات آمریکا
هستند.
با این حال بایستی گفت که انتخابات
این دوره ریاست جمهوری آمریکا با یک استثنای عجیب مواجه شده است. حجم
استفاده از "سیاست رسوایی" به عنوان یک تکنیک انتخاباتی علیه دونالد ترامپ
نامزد جنجالی حزب جمهوری در تاریخ سیاسی آمریکا بی سابقه است. از انتشار
تصاویر برهنه همسرش در صفحه اول روزنامه ها گرفته تا افشای اسنادی مبنی بر
حضور وی در فیلم های مستهجن . اخیرا نیز انتشار یک ویدئو توسط روزنامه
واشنگتن پست، صحبت های سخیف وی در رابطه با زنان و تلاش او برای ارتباط با
یک زن شوهر دار را بر ملا ساخته است.
اما همه این رسوایی ها در کنار
رسوایی مالی و فرار مالیاتی باعث نشده ترامپ از تلاش برای رسیدن به کرسی
ریاست جمهوری آمریکا دست بکشد.
نگاهی به تاریخ رسوایی های سیاسی در
آمریکا نشان می دهد یکی از این اتهام ها برای پایان عمر یک سیاستمدار کافی
است؛ اما ظاهرا ترامپ در این مورد استثناست. ترامپ خود می گوید: شاید باور
نکنید اما مطمئن هستم که آنقدر در میان مردم محبوب هستم که حتی اگر در
خیابان به فردی شلیک کرده و او را به قتل برسانم باز هم در انتخابات رای
آورده و رییس جمهور می شوم! ظاهرا استفاده از سیاست رسوایی برای یک رسوای
سیاسی خیلی کاربردی ندارد.
دلیل این امر را خود ترامپ در همان نوار
جنجالی لو رفته توسط روزنامه واشنگتن پست بیان می کند، او می گوید که یک
«ستاره» است و می تواند هرچه می خواهد با زنان زیبا بکند.ترامپ، «ستاره»
است و می داند که در آمریکا «اگر ستاره باشی، هرکاری بخواهی می توانی
بکنی». آن هم نه فقط با زنان زیبارو اما ستاره بودن به معنای درست صحبت
کردن و یا آنگونه که در ادبیات سیاسی آمریکا مطرح است از "لحاظ سیاسی درست
بودن" Political Correctness نیست، بلکه ستاره بودن در حرکت کردن بر خلاف
مسیر آب است. این واقعیتی است که ترامپ به خوبی به آن واقف است.
ترامپ
تا همین حالا هم قدرت و اقبال خود را از اینکه می دانسته کجا باید چطور
حرف بزند و چه بگوید، به دست نیاورده است. او نه تنها هرگز ادعا نکرده است
که یک سیاستمدار حرفه ای است و مثل «حرفه ای های سیاست» رفتار می کند؛ بلکه
اتفاقا همواره تلاش کرده تا حساب خود را از گارد سیاسی حاکم بر آمریکا –
چه دموکرات و چه جمهوری خواه- جدا کند. ترامپ همواره سیاستمداران را مسئول
وضع موجود آمریکا دانسته است و پیام او این بوده است که باید قدرت در
آمریکا را از سیاستمداران بگیریم تا آمریکا واقعا قدرتمند بماند.
اگر
«سیاست رسوایی»، حربۀ موثر سیاست مداران حرفه ای علیه یکدیگر است؛ پیغام
ترامپ، رسوا کردن همۀ سیاست است. ترامپ، «ستاره» است به این معنی که یک
رسوای سیاسی است و می داند که در آمریکا «اگر ستاره باشی، هرکاری بخواهی می
توانی بکنی». آن هم نه فقط با زنان زیبارو که حتی با زنان و مردان حرفه ای
سیاستمدار! از همین رو است که نمی توان او را از پیش بازنده اعلام کرد.
هنوز تا روز انتخابات وقت باقی است.
به همین سادگی و پر چربی!
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
امنیت
روانی جامعه مسالهای است که بیشترین نقش در تامین آن بر عهده سیاستمداران
و دولت است. اینکه مردم بیهوده برانگیخته نشوند و فکر، ذهن و آسودگی
خاطرشان به بازی گرفته نشود. مثلا پذیرفته نیست که مقام مسؤولی بیاید و
اعلام کند شیری که مردم میخورند آغشته به روغن پالم است- روغنی که اینگونه
که او مدعی است برای سلامتی مضر است- و برای این مساله جار و جنجالهای
فراوانی در کشور به پا شود و کار تا آزمایشهای پیشرفته و اعلام گزارش به
مردم پیش رود و در نهایت نتیجه این حرف این شود که مردم مضطرب و بلاتکلیف
بمانند که حالا آیا باید شیر بخورند یا که نه منتظر بمانند تا مشکل شیرهای
پرچرب و سایر لبنیات فرآوری شده با روغن پالم حل شود؟ علاوه بر این
بلاتکلیفی ترسی نیز در هر بار قورت دادن یک قلپ شیر پاستوریزه به جان آدمی
میافتد که نکند این شیر هم از همان شیرهاست که روغن پالم دارد و سرطان را
به بدن آدمی وارد میکند! اما مشکل اساسی اینجاست که چندی بعد دولت اعلام
میکند روغن پالم گویا مشکلی ندارد و در اصل روغنی است خوراکی و رئیسجمهور
هم پس از سفر به مالزی اعلام میکند مردم مالزی هم از همین روغن مصرف
میکنند و این یعنی مصرف روغن پالم در ایران هم مانع خاصی ندارد و این یعنی
کلا همه سرکار بودهایم.
این از جهتی دیگر
یعنی اینکه خاطر واردکنندگان روغن پالم آسوده باشد که قرار نیست بازار
منحصربهفردشان تغییر خاصی کند و تمام اتفاقی که خواهد افتاد این است که
تولیدکنندگان لبنیات نوع چربی استفاده شده در محصولاتشان را روی محصول درج
کنند.
در اینباره اما حرفهای زیادی میشود زد. اول اینکه قدرت
واردکنندگان پالم به چه حدی است و از کجا ناشی میشود؟ و دوم چرا بسادگی
امنیت روانی مردم به بازی گرفته میشود و تا سالها هنگام نوشیدن شیر باید
این احساس به مردم دست بدهد که گویا از سر ناچاری و ناتوانی دارند شیری را
مینوشند که سالم نیست. در بررسی جوانب این موضوع باید گفت نمیشود به
هرکدام از این مسائل جداگانه پرداخت، اگرچه در بدو امر جدا از هم به نظر
میرسند. نمیشود بسادگی اینجا بیان کرد که این ناهماهنگیهای مدیریتی صرفا
به خاطر ناشیگری و کارنابلدی و عدم هماهنگی است. نمیشود فقط به بیان
بدیهیات مدیریت و لزوم وحدت رویه که از اصول بنیادین این علم است اشاره و
مساله را به وجود ناکارآمدی مدیریت کلان کشور محدود کرد، اگرچه این مسائل
نیز به قوت خود باقی هستند و قسمت قابل ملاحظهای از مساله را در بر
میگیرند که چطور و چگونه دولتی با این همه عرض و طول و ادعای جمع شدن
مدیران و مدبران متخصص، در یک مساله ساده هم اتفاق نظر ندارد و نمیتواند
یک هماهنگی در بیان را بهوجود آورد و البته وقتی نتوانسته یا نخواستهاند
برنامه ششم توسعه را بموقع تحویل دهند و یک سال کشور را بدون برنامه اداره
کردند، بعید هم نیست این هماهنگی و وحدت رویه وجود نداشته باشد ولی به نظر
میرسد اتکای صرف به آنها سادهسازی بیش از حد مساله است.
هر
بررسیای درباره چنین موضوعاتی باید وجوه مختلف مساله را در برگیرد، حداقل
وجوه اقتصادی- سیاسی آن را باید شکافت؛ اینکه چه ساختار منافعی در این
زمینه وجود داشته است که به این سرعت مشکل روغن پالم را حل و فصل کرده است؟
به
نظر میرسد نقش تجاری نخبگان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران که پس از
انقلاب و بهواسطه سیستم مدیریتی متمرکز اقتصادی چپگرایانه به عنوان امنای
دولت به امر واردات بسیاری اقلام مورد نیاز کشور گماشته شدند و پس از جنگ
هم به مدد انحصارات و خاصهبخشیهای مدیران دولتی و برخورداری از رانت
اهلیت و خویشاوندی و دوستی ادامه پیدا کرد، امروز به جایگاهی رسیده است که
متوقع باشند هر نوع تصمیم و اظهار نظر سیاسی کلانی باید مطابق ساختار منافع
این کاست سرمایهدار تاجر باشد و این تاثیرگذاری به مدد رسانههای مختلف و
با توسل به شگردهای آزمودهشدهای مانند «ترساندن از ناامنی» و ایجاد رعب و
وحشت نسبت به سلامتی مردم به سادگی حاصل میشود.
بویژه با تاکید بر خطرات برای سلامتی که متاع گرانبها و پرخرجی برای ایرانیان امروز است.
همین
چند سال پیش بود که با ایجاد پروپاگاندای رسانهای بر آتش شایعه سرطانزا
بودن بنزینهای تولید پتروشیمیهای داخلی دمیدند و دمیدند تا بالاخره و پس
از رفتن دولت بازینابلد دهم، تولید این بنزین متوقف شد و دوباره چرخ پرسود
واردات بنزین به گردش درآمد. بعدترها که کاشف به عمل آمد، همگان دیدند سود
واردات بنزین آن هم بنزینهای پاتیلی به جیب چه کسانی رفت! به همین سادگی!
کسی هم پاسخگوی رعشه وحشتی که بر اندام مردم از ترس سرطان انداخته شد
نبود.
اما اینبار در داستان روغن پالم گویی
ناخواسته و از روی عدم هماهنگی سنگی به پای جریان واردات آن زده شده است و
چون گویا طبق آنچه به نظر میرسد، واردات این کالا باید در دستان خودیها
باشد و احتمالا ردپای وابستگان در آن وجود داشته باشد، سریع باید خاطر مردم
را جمع جمع کرد(!) که ای بابا روغن پالم را که همهجا مصرف میکنند و اصل
ماجرا یک سوءتفاهم است و در نهایت یک عدم هماهنگی و به عبارت دیگر ناشیگری
وزیر بهداشت که لااقل نکرده یک جستوجویی در ویکیپدیا کند! به همین
سادگی!
چه كساني در امريكا حكومت ميكنند
دکتر یدالله جوانی در جوان نوشت:
ماهيت
حاكمان و زمامداران در ايالات متحده امريكا چگونه است؟ در امريكا نظام
رياستي برقرار است و رئيسجمهور، عاليترين قدرت سياسي با اختيار بالاست.
رؤساي جمهور امريكا به لحاظ انساني و اخلاقي، داراي چه ويژگيها و خصوصياتي
هستند؟ پاسخ به اين سؤال از اهميت بالايي برخوردار است، زيرا امريكاييها
مدعي نظام سياسي برتر بوده و خود را مستحق رهبري جهان ميدانند.
امريكاييها به دنبال حاكم كردن ارزشهاي خود بر جهان هستند و خود را
پرچمدار حقوق بشر، صلح، ثبات و امنيت جهاني ميدانند.
پاسخ به اين
سؤال از آن جهت اهميت بيشتري مييابد كه دولتمردان امريكا طي دهههاي گذشته
براي رساندن امريكا در جهان به آن موقعيت مورد نظر، دست به هر كاري
زدهاند. رؤساي جمهوري امريكا در اين سالها، دستور استفاده از بمب هستهاي
در جنگ جهاني دوم را عليه مردم ژاپن صادر كردهاند. همين رؤسا، جنگ ويتنام
و كشتار بي رحمانه مردم اين كشور را به راه انداختهاند. همين رؤسا دهها
حكومت مردمي را با كودتا ساقط كردند، همين رؤسا دستور ترور صدها شخصيت
برجسته ملتهاي ديگر را صادر كردند. همين رؤسا دستور اشغال و ويراني و
كشتار در چند كشور را صادر كردهاند. اشغال عراق و افغانستان نمونههايي از
اين نوع رفتارهاست. آنچه اكنون در منطقه راهبردي غرب آسيا در جريان است و
در كشورهايي چون عراق، سوريه و يمن، هر روز خون بيگناهاني بر زمين
ميريزد، همگي ارتباط با سياستهاي امريكا دارد. بنابراين مردم جهان و به
ويژه ملتهاي مسلمان بايد بدانند چه كساني و با چه خصوصياتي بر امريكا
حكومت ميكنند. اين رفتارها و تصميمگيريهاي زمامداران امريكا از جمله
رؤساي جمهور در اين كشور، ارتباطي تنگاتنگ با شخصيت آنان دارد.
براي رسيدن به پاسخ سؤال مذكور و كشف فاصله ميان واقعيت و حقيقت در اين خصوص تأمل در نكات زير كفايت ميكند:
1-
اكثر بزرگان عالم سياست از قرون قديم گرفته تا عصر حاضر، همگي به دنبال آن
بودهاند تا بگويند چه كساني لايق فرمانروايي و زمامداري هستند. سياست در
لغت به معناي تصدي شئون يك ملت و تدبير امور يك مملكت است. بزرگان نخستين
عالم سياست همانند افلاطون و ارسطو، سياست را بر پايه اخلاق بنا نهاده و
غايت اين دو يعني سياست و اخلاق را «خير آدميان» ميدانستند. به بيان ديگر
از نظر اين قبيل صاحبان مكتب سياسي، نخستين وظيفه مرد سياسي، پژوهش درباره
فضيلتها و اخلاق بوده تا بر اين اساس بتوانند يك جامعه اخلاقي و برخوردار
از فضيلتها بسازند. در انديشههاي سياسي افلاطون تصريح شده است كه وظيفه
مرد سياسي، فضيلتمند كردن افراد جامعه است. بر همين مبنا، به عقيده
افلاطون، وظيفه فلاسفه ساختن دولتهايي عقلايي و عقلاني است زيرا فضيلت و
عقل، وابسته به يكديگر و در واقع يكي هستند. از نظر ارسطو نيز هدف سياست،
عدالت و فضيلت است. ارسطو كه از شاگردان برجسته افلاطون است، هدف اصلي
جماعات سياسي را دستيابي شهروندان به زندگي نيكو، شادي و سعادت ميداند.
2-
حضرت امام(ره) براساس آموزههاي ديني و قرآني هدف بعثت تمامي انبياي الهي
را اينچنين بيان ميدارند: «تمام انبيا موضوع بحثشان، موضوع تربيتشان،
موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربيت كنند، آمدهاند اين
موجود طبيعي را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالي مافوقالطبيعه، مافوقالجبروت
برسانند.»
براساس همين نگاه ديني حضرت امام، هدف سياست و مردان
سياست را هدايت جامعه دانسته و ميفرمايند: «سياست اين است كه جامعه را
هدايت كند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد
انسان و جامعه را در نظر بگيرد و آنها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه
صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و اين مختص به انبياست و به
تبع آنها علماي بيدار اسلام...»
3- با توجه به نكات ذكر شده در دو
بند بالا، بايد بررسي كرد كه چه كساني در امريكا حكومت ميكنند و خصوصيات و
ويژگيهاي آنان با حاكمان شايسته و پسنديده چه نسبتي دارد. در رقابتهاي
انتخاباتي امريكا براي تعيين رئيسجمهور، فرصتي فراهم ميشود تا هر يك از
نامزدها براي پيشيگرفتن از رقيب، دست به افشاگري بزنند.
اگر در
گذشته و در رقابتهاي پيشين ميان نامزدهاي پيشتاز دموكرات و جمهوريخواه،
افشاگريها عمدتاً روي فشارهاي اقتصادي و مالي تمركز پيدا ميكرد، در
رقابتهاي كنوني و در حال انجام ميان خانم هيلاري كلينتون و ترامپ،
افشاگريهاي اخلاقي، فسادهاي مالي و اقتصادي را به حاشيه رانده است. رسوايي
اخلاقي نامزدهاي انتخاباتي امريكا، به سوژههاي خبري تمامي رسانههاي دنيا
تبديل شده است. وضعيت در اين رقابتها به گونهاي شده كه هر يك از نامزدها
براي كاهش محبوبيت و آراي رقيب، هرازچندي پروندهاي را رو كرده و طرف
مقابل را به داشتن يك رابطه غيراخلاقي و نامشروع متهم ميسازد، اما نكته
قابل توجه واقعيت داشتن اين نوع روابط غيراخلاقي است. به عبارت ديگر اكنون
هر دو نامزد انتخابات رياست جمهوري، داراي سابقه فساد اخلاقي و خيانت كردن
به همسران خود هستند.
آقاي ترامپ در سخنرانيهاي انتخاباتي و همچنين
مناظرههاي تبليغاتي، رقيب خود خانم هيلاري كلينتون را به عنوان فردي
معرفي كرد كه به همسرش وفادار نبوده و به وي خيانت كرده است. علاوه بر اين
ترامپ، براي پيشي گرفتن از رقيب، سوابق خانواده هيلاري كلينتون را مورد
توجه قرار داده و پرده از برخي فسادهاي اخلاقي «بيل كلينتون»، رئيسجمهور
اسبق امريكا برميدارد. وي در اين خصوص ميگويد: «من با خودم ميگويم كه
هيچ كس در اين كشور يا حتي در تاريخ اين كشور در مورد رابطه با زنان از بيل
كلينتون بدتر نبود، او يك فاجعه بود!»
اشاره ترامپ به رابطه
نامشروع بيل كلينتون با «مونيكا لوينسكي» كارآموز جوان كاخ سفيد در سال
1998 بود كه افشاي آن يك رسوايي براي رئيسجمهور اسبق امريكا به بار آورد،
اما ترامپ، خانم هيلاري كلينتون را به عنوان شريك مفاسد اخلاقي همسرش معرفي
كرده و ميگويد: «يك كسي بود كه با سرپوش گذاشتن بر كارهاي بيلكلينتون،
او را در ادامه اين روند خودتخريبي كمك ميكرد و اين شخص، كسي نبود جز
هيلاري كلينتون. وي دنبال اين زنان ميرفت و زندگي آنان را تباه ميكرد!»
البته رابطه بيلكلينتون، رئيسجمهور اسبق امريكا با زنان متعدد به صورت
نامشروع، دردسرهاي زيادي را براي وي به وجود آورد. در سال 1994 هنرپيشهاي
به نام «پائولاجونز» عليه بيل كلينتون به اتهام «آزار جنسي» در سال 1991 به
دادگاه شكايت كرد. در نهايت اين پرونده با پرداخت 850 هزار دلار از سوي
كلينتون مختومه شد. اما در نقطه مقابل، هيلاري كلينتون و برخي رسانههاي
امريكايي هم، به افشاي فسادهاي اخلاقي آقاي ترامپ پرداختهاند.
براساس
آنچه در فضاي رسانههاي امريكا منتشر شده، اين ميلياردر جمهوريخواه كه
هواي رفتن به كاخ سفيد را در سر دارد، تا به حال سه بار ازدواج كرده و در
دوران اين زندگيهاي مشترك، همواره با «اتهامها»ي تجاوز و آزار جنسي زنان
ديگر مواجه بوده است. همسر اول ترامپ به دليل خيانت همسرش از وي با سه
فرزند كه از او داشت طلاق گرفت. چند روز قبل، روزنامه «واشنگتن پست» و شبكه
تلويزيوني «انبيسي» ويدئويي از دونالد ترامپ، نامزد جمهوريخواه رياست
جمهوري امريكا در سال 2005 منتشر كردند كه وي در آن از تمايل خود براي
رابطه با يك زن متأهل سخن گفته و مدعي شده كه شهرتش، باعث شده زنان مايل به
روابط صميمانه با او باشند. انتشار اين ويدئو، باعث شد كه ترامپ ضمن
عذرخواهي در فيسبوك خود، اعلام نمايد «تفاوت زيادي بين گفتار و رفتار
ديگران وجود دارد و بيلكلينتون در عمل زنان را آزار ميداد.» به دنبال اين
رسواييها، روزنامههاي امريكا نسبت به انتشار اخبار اين ارتباطات نامشروع
فعال شدهاند. روزنامه نيويوركتايمز از شكايت دو زن از ترامپ خبر داد.
اين
دو زن به روزنامه نيويورك تايمز گفتهاند كه يكي در هواپيما و ديگري در
آسانسور مورد تعرض جنسي از سوي دونالد ترامپ قرار گرفتهاند. در ادامه
افشاگريها و رسواييهاي اخلاقي، كار به جايي رسيده است كه رسوايي اخلاقي
دامنگير همسر ترامپ هم شده است. روزنامه «نيويوركپست» امريكا، بعد از
انتشار تصاويري شرمآور از «ملانيا ترامپ» به صورت كاملاً عريان در يك مجله
جنسي مرتبط با آقايان، اظهارات ترامپ مبني بر اينكه همسر اسلوونيايي او به
زودي، بانوي نمونه كاخ سفيد خواهد شد را به سخره گرفت. براساس آمار
منتشره، تاكنون بيش از 68 فقره رسوايي جنسي در سابقه مقامات عاليرتبه
امريكا ثبت شده است.
به راستي چه كساني بر مردم امريكا حكومت
ميكنند و از رهگذر اين حكومت، ميخواهند امريكا را رهبر جهان كنند؟ ماهيت
اين افراد چيست؟ اين رسواييهاي اخلاقي و جنسي، نشان ميدهد كه دولتمردان و
حاكمان امريكا، كساني هستند كه اسير هوي و هوسهاي خود شدهاند و رفتاري
حيواني (نه عقلاني و انساني) دارند. ماهيت اين افراد را در اين سخن امام
صادق(ع) ميتوان جستوجو كرد كه در پاسخ به سؤال عبدالله سنان مبني بر
اينكه «فرشتگان برترند يا آدميزادگان» فرمودند: خداوند در ملائكه عقل بدون
شهوت قرار داد و در چهارپايان شهوت بدون عقل و در آدميزاد هم عقل و هم شهوت
را قرار داد. اگر عقل آدمي بر شهوتش غلبه كند از فرشتگان برتر خواهد بود و
اگر شهوتش بر عقلش غلبه پيدا كند، از چهارپايان بدتر است.
آري، ماهيت
حاكمان امريكايي گرفتار دربند شهوات و هوي و هوسها، اينچنين است و آنان
براساس همين ماهيت است كه در دنيا اينگونه جنايت ميكنند. حضرت امام (ره)،
براساس شناخت درستي كه از حاكمان و زمامداران امريكا داشتند، از دولت
ايالات متحده با عنوان «شيطانبزرگ» ياد كرده و ادبيات استكبارستيزي و
مبارزه با امريكا را شكل دادند.
جنگ موصل؛ بیمها و امیدها
بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه در ایران نوشت:
آغازحمله
به موصل برای آزادسازی این شهر از اشغال داعش، باردیگر توجه افکار عمومی
جهان را به تحولات عراق جلب کرده است. عراق به عنوان کشور همسایهای که
مناسبات تاریخی، دینی و فرهنگی پیچیده و گستردهای با ایران دارد، از اهمیت
ویژهای نزد جمهوری اسلامی ایران برخوردار است و به همین دلیل دولت ایران
همواره نگرانی ویژهای نسبت به احتمال تجزیه عراق و آسیب دیدن حاکمیت ملی
یکپارچه این کشور داشته است. این نگرانیها از زمانی که با حمایت برخی
کشورها و محافل منطقهای بخشهایی از عراق به تصرف گروهک تروریستی داعش با
عنوان مجعول دولت اسلامی در آمد، تشدید شد و طبیعتاً سبب شد ایران با تمام
توان حمایتهای معنوی و مادی خود را برای مبارزه با تروریسم و جلوگیری از
افزایش فجایع انسانی ناشی از آن در اختیار عراق قرار دهد؛ رویهای که
میتواند بدرستی دلیل متقن دیگری بر اثبات موضع اصولی ایران در مبارزه با
تروریسم و افراط گرایی باشد و همواره در اعلام آمادگی ایران برای کمک به
کشورهای منطقه برای مقابه با گروههای تروریستی از جمله داعش نمود یافته
است.
در امتداد همین رویکرد، ایران از تصمیم
و اراده دولت مرکزی عراق بر آغاز جنگ موصل و تجمیع کردن نیروهای مردمی و
امکانات بینالمللی برای پایان دادن به حضور داعش در خاک عراق پشتیبانی
میکند و این حمایت تا انتهای روند اخراج تروریستها از عراق تغییری نخواهد
کرد. البته این رویکرد ایران نسبت به تحولات عراق، با وجود امیدواریهایی
که وجود دارد، خالی از برخی نگرانیها نیست.
ریشه
دغدغه اساسی ما کشورهایی هستند که در اجلاسهای جهانی و منطقهای با
شعارحل و فصل بحرانهای سوریه و عراق شرکت میکنند، اما درعمل، صداقت به
خرج نمیدهند و سیاستی خلاف شعارهایشان در پیش میگیرند. آنها از یک سو از
آتش بس، صلح و کمکهای انسان دوستانه سخن میگویند و از سوی دیگر به حضور
عناصر تروریست کمک میکنند. زیرا آنان را ابزار پیشبرد اهداف خود میدانند.
براین اساس و به گواه تجربه، هرگاه تروریستهای عراق یا سوریه تحت فشار
قرار گرفتهاند، این کشورها از ضرورت صلح و دوستی و آتش بس دم زدهاند. با
چنین پیشینهای، دور از ذهن نیست که برخلاف شعار همکاری با دولت عراق برای
سرکوب و عقب راندن تروریستها، حامیان تروریستها مفرهایی برای گریز آنان
ایجاد کنند. کمااینکه دالانهایی که برای حرکت تروریستها بین عراق و سوریه
ایجاد شده، احتمال فرار آنها به سمت مواضعشان در سوریه، تجدید قوا و
بازگشتشان به عراق را تقویت کرده است.
نگرانی
از عملکرد غیر صادقانه و ناتمام ماندن مبارزه با داعش در عراق، نگرانی ای
نیست که تنها متوجه کشورهای فرامنطقهای باشد. متأسفانه در درون منطقه نیز
هستند کشورهایی که یکپارچگی عراق را بر نمیتابند، دولت فعلی حاکم بر عراق
را نمیپسندند و علاقه مندند که عراق به گذشتههای دور خود یا چیزی شبیه به
آن بازگردد.
ایران علی رغم آنکه در عملکرد صادقانه این کشورها
تردید دارد به تصمیم و اراده دولت عراق در موضوع جنگ موصل احترام میگذارد و
امیدوار است که آنها از اشتباهات استراتژیک گذشته خود همانند آنچه در
مبارزه با طالبان در افغانستان و در مقابله با صدام در عراق اتفاق افتاد،
عبرت بگیرند و با اتخاذ تصمیم مجدانه برای ایجاد ثبات و امنیت و اجتناب از
بازی با مهره گروههای تروریست و افراط گرا از پیچیدهتر کردن وضعیت
منطقه بپرهیزند. امیدواری ایران آن است که ملت عراق و دیگر ملت های بحران
زده منطقه بتوانند به زندگی عادی خود بازگردند. جمهوری اسلامی ایران در
تحقق این امیدواری حمایت خود از دولتهای قانونی این کشورها را دریغ نکرده و
نخواهد کرد. به امید عراق و سوریهای یکپارچه که مردم آن با هر ملیت و از
هر مذهبی بتوانند در وطنشان با آسایش و رفاه زندگی کنند.
انگیزه وزارت و ترمیم کابینه
احمد خرم در شرق نوشت:
«ترمیم
کابینه» امری معمول در دولتهای جهان بهشمار میرود و در ایران نیز
نمونههای مختلفی داشته است؛ بهعنوان نمونه در دولت احمدینژاد، این
تغییرات پیاپی بهگونهای بود که کابینه تا یکقدمی نیاز به رأی اعتماد
مجدد مجلس هم رفت چراکه نیمی از وزرا تغییر کرده بودند. دلیل این حجم از
تغییرات نیز نه مسائل کارشناسی بلکه بیان یک مخالفت ساده از سوی وزرا با
نظر رئیس دولت بود. شیوه تغییرات هم از خاطر مردم ما نرفته است. وزیری صبح
به محل خدمت خود مراجعه کرده و فرد دیگری را در پشت میز خود دیده بود یا
وزیری دیگر در حین مأموریت خارجی، آنهم در دستگاه حساس دیپلماسی، خبر
برکناری خود را از مقام آن کشور خارجی دریافت کرد! اما در دولتهایی نظیر
دولت اصلاحات و دولت یازدهم، رؤسایجمهور اهداف دیگری را در تغییر وزرا
دنبال میکنند. ممکن است مدیری در سمتهای قبلی خود توانمندیهایی را بروز
داده و موجب جلب نظر رئیسجمهور منتخب برای حضور در کابینه شده باشد، اما
به هر دلیلی در پست متفاوت و دشوار وزارت، نتواند کارآمدی موردانتظار را
نشان دهد. این مسئله امری کاملا معمول و طبیعی است. درعینحال رئیسجمهور
فرصت کافی را نیز در اختیار او قرار میدهد، اما وزیر مذکور نمیتواند خود و
وزارتخانهاش را به اهداف برنامه دولت مستقر برساند. در این شرایط معرفی
مدیری شایسته، تازهنفس و باانگیزه میتواند باعث ایجاد تحرک دوباره در
وزارتخانه و بخشهای مرتبط با آن در جامعه شود. در دولت یازدهم برخی وزرا،
از این انگیزه برخوردار نبودند. مسائل سنی تا حدی در این مسئله دخیل بوده
است، زیرا برای کار سنگین اجرائی، سنین بالای ٦٠ مناسب نیست. میتوان از
این سرمایه گرانبها برای سمتهای مشاورهای و اتاق فکر دستگاههای اجرائی
بهره گرفت.
در
ایالات متحده در کنار فرمانداران ایالات، فرمانداران قبلی حضور دارند و از
تجربیات آنان استفاده میشود. در دولت اصلاحات كه در مقام معاون عمرانی
وزارت کشور بودم، برای عقد قرارداد خرید اتوبوسهای رنو، سفری به فرانسه
داشتهیم و جلساتی با مدیرعامل این شرکت که جوانی ٣٦ ساله بود برگزار شد.
هنگام عقد قرارداد، وی جلسه را ترک کرد و مشاور او که مدیری ٧٠ ساله بود،
در جلسه باقی ماند. تصور ما این بود که این اقدام وی به معنای اتمام جلسه و
بینتیجهماندن آن است، اما دوستی که از سفارت ما در فرانسه در مذاکرات
حاضر بود، یادآور شد که اتفاقا امضای این مشاور باتجربه به مفهوم تأیید
قرارداد با رنو است. طرفه اینکه این مشاور، ٣٠ درصد بیشتر از مدیرعامل،
حقوق دریافت میکرد. متأسفانه در ایران، تا زمانی که یک مدیر امکان کار و
فعالیت دارد، مورد استفاده قرار گرفته و سپس خانهنشین میشود. تعداد زیادی
مدیر ارشد اجرائی از ابتدای انقلاب تاکنون داشتهایم و تعداد زیادی از
آنان یا دوران بازنشستگی خود را میگذرانند یا در بخش خصوصی و پژوهشگاههای
دستگاهها مشغول گذراندن امور هستند. میتوان در پروژههای ملی از آنان
بهره گرفت؛ بهعنواننمونه توسعه فاز دوم فرودگاه امام خمینی یا آزادراه
تهران -شمال را به کارگروهی از این وزرا و معاونان سپرد تا از تجربیات
سالها مدیریت اجرائی آنان بهره گرفته شده و این دستاوردها دفن نشوند. خبر
استعفای وزراي کابینه یازدهم را نیز باید به چشم یک فرصت مشروط نگاه کرد.
البته اگر این تغییرات در نیمه دولت یا حداکثر در آغاز مجلس دهم رخ میداد
میتوانست اثرگذاری بیشتری داشته باشد.
درحالحاضر هم اگر وزرایی
که برای تصدی این سمتها به بهارستان معرفی میشوند برنامه چهارسالونیمه
خود را به رئیسجمهور داده و خود را وزیر دولت دوازدهم نیز بدانند، حتما
میتوانند موجب تحرک و پویایی در وزارتخانههای متبوع شوند. بههرحال مجموع
شرایط کشور نشان میدهد احتمالا دکتر روحانی رئیسجمهور آینده هم خواهد
بود و تقریبا در شرایطی بیرقیب قرار گرفته است. مجلس دهم نیز از همسویی
بیشتری با دولت برخوردار است و با استفاده از تجربیات چهار سال اول،
رئیسجمهور میتواند دوره چهارساله موفقتری را پشتسر بگذارد. در اینکه در
دولت یازدهم فشار سنگینی روی وزرا و دولتمردان وجود دارد شکی نیست. با
مشاهده بعضی برخوردهای تخریبی، میتوان به وزرا و معاونان حق داد که با
احتیاط بیشتری عمل کنند. بااینحال رابطه کابینه با رئیسجمهور و معاون
اول، رابطهای دوسویه است. نمیتوان همه مسئولیت اظهارنظر و پاسخ به
مخالفان را به گردن شخص اول و دوم دولت انداخت. البته رئیسجمهور و معاون
اول نیز باید وزرا را زیر چتر حمایتی خود بگیرند چراکه اگر پای وزیر
نایستند و مقاومت نکنند، کانونهای تخریب بهتدریج برای بقیه مسئولان
اجرائی نیز سناریو نوشته و جلو پیشرفت و توسعهای را که برای رفاه و بهبود
زندگی مردم طراحی و برنامهریزی شده سد میکنند. درعینحال هر وزیر
میتواند از عملکرد سایر وزارتخانهها نیز در گفتوگوها و اظهارنظرهای
رسانهای خود دفاع کرده و با مخاطب قراردادن مردم و گروههای مرتبط با آن
وزارتخانه، جامعه را آگاه کند. وزرا دارای دو بال هستند؛ بال بخشی و بال
فرابخشی. هم مسئولیت بخش خود را در قبال رأی اعتماد مجلس برعهده دارند و هم
بهعنوان عضو کابینهای که مردم به آن اعتماد کردهاند، دارای وظایف ملی
هستند. در دولت یازدهم بهجز چند وزیر و برخی مسئولان ارشد، دولتمردان کمتر
به این بُعد وظایف خود توجه کردهاند که امید میرود در ادامه فعالیت دولت
دکتر روحانی، این مسئله مرتفع شود.
ديرهنگام اما مفيد
احمد شيرزاد در اعتماد نوشت:
ناظرين
سياسي پيشتر از اينها منتظر تغيير در كابينه بودند. اما اكنون و درست چند
ماه پيش از انتخابات شاهد تغييرات در كابينه هستيم. شب گذشته بود كه خبر
استعفاي سه وزير فضاي رسانهاي كشور را تحت تاثير خود قرار داد. در روزهاي
پس از انتخابات اسفند ٩٤ بود كه بسياري از ناظران سياسي بحث ترميم كابينه
را مطرح كردند و شايد بهتر بود دولت زودتر از اينها وارد اين عرصه ميشد.
در اين ميان چند نكته قابل توجه است. نبايد از اين موضوع گذشت كه تغيير در
كرسي وزير ارشاد با ساير تغييراتي كه شب گذشته به گوش رسيد متفاوت است.
بعيد است كه نظر رييسجمهور بر تغيير وزير ارشادش بوده باشد اما فشارهايي
كه از سوي مخالفان وارد شد سبب شد تا او از سمت خود كنارهگيري كند و به
نوعي اين استعفا به كابينه تحميل شد. اما در مورد دو وزير ديگر به روشني
مشخص است كه تصميم دولت بر اين تغييرات است و دولت در نظر دارد تا از
نيروهاي تازهنفس در اين حوزهها استفاده كند. با توجه به شرايط موجود،
هرچند كه براي تغيير در كابينه و ترميم آن قدري دير است اما به هر حال
استفاده از مديران جديد و تازهنفس ميتواند در آن حوزهها موثر باشد. در
اين ميان اما برخي بر اين باورند كه شايد دولت بايد در حوزه اقتصادي هم دست
به تغييراتي ميزد اما واقعيت اين است كه نمره اقتصادي دولت در مجموع خوب
بوده البته اين مساله به معني خوب بودن نمره اقتصادي كشور نيست اما دولت در
مهار تورم و كاهش نرخ سود بانكي سياستهاي خوبي را دنبال كرده است و اين
سياستها موثر و واقعي بودند. شايد بهتر بود رييسجمهور در اين تغييرات
نگاهي هم به وزارتعلوم ميانداخت. حقيقت اين است كه وزارتعلوم تحت
فشارهاي طاقتفرسايي كه مجلس گذشته به آن وارد كرده بود به يك گزينه
بينابين منتهي شد. درست است كه امروز دستكم وزارتعلوم فشارها و ضربههايي
را كه دولت قبل به بدنه دانشگاهيان وارد و هزينههاي سنگيني را به آنها
تحميل كرد را ندارد اما از سوي ديگر هيچ نقش موثر مثبتي را در پيش برد
سياستها و برنامههاي دولت در اين حوزه ايفا نميكند و عصاي دست دولت در
اين زمينه نيست.
نكته قابل تامل ديگر اين
است كه چرا رييسجمهور دست به اقدام ديرهنگام زد. به نظر ميرسد حسن روحاني
به خاطر مشكلات و مصايبي كه در زمينه راي اعتماد با مجلس گذشته داشت،
تصميم گرفت تا اين اقدام را به مجلس كنوني واگذار كند كه همراهي بيشتري با
او دارند. از سوي ديگر با توجه به شرايطي كه در وزارت ارشاد پيش آمد و
رييسجمهور ناگزير بود كه اين تغيير را بپذيرد به نوعي فرصت را غنيمت شمرد و
در حوزههايي كه لازم ميدانست دست به كار شد و تغييراتش را اعمال كرد. در
هر صورت ميتوان اين موضوع را به فال نيك گرفت و با وجود اينكه اين
تغييرات ديرهنگام هستند اما بيشك ميتوانند مفيد واقع شوند. از سوي ديگر
ميتوان اميدوار بود اين تغييرات بتواند عملكرد دولت را قويتر از گذشته به
نمايش بگذارد و با برطرف كردن نقاط ضعف خود قويتر و با دستي پرتر به
استقبال انتخابات رياستجمهوري سال آينده برود. بيشك تزريق اميد به جامعه
در شرايطي كه بسياري از مخالفان اميد مردم را براي انتخابات سال آينده
نشانه گرفتهاند، ميتواند تبديل به اهرم قدرت حسن روحاني شود تا با اقتدار
پيروز عرصه انتخابات پيشرو شود. اگر اين تغييرات به جايگزيني گزينههاي
بهتر از قبل منجر شود، ميتواند نقطه عطفي براي دولت حسن روحاني شمرده شود
تا در چند ماه آينده، از يك سو بدنه اجتماعي خود را در حمايتهاي بيشتر
مصممتر كند و از سوي ديگر قشر خاكستري جامعه را نيز همراه خود سازد تا
بتواند مقتدرانهتر از خرداد ٩٢ پيروز ميدان انتخابات سال آينده شود.
هزینه امنیت
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:ایران
در میان آتشبازیهای منطقهای به لطف الهی و همت مردان غیورش، در آرامش
مثالزدنی قرار دارد؛ آنهم با اینهمه دشمن ریز و درشت داخلی و خارجی؛ از
جداییطلبان گرفته تا رژیمهای وابسته. این اتفاق، مرهون سیاستگذاری کلانی
است که با تصمیمی راهبردی، تأمین امنیت را در ورای مرزهای فیزیکی کشور
تأمین کرده است، آن نقاطی که امتداد مرزهای ایران اسلامی را نشان میدهد.
اجرای این سیاست مهم اما متوقف بر صرف هزینههای مختلفی است که از منابع
انسانی گرفته تا مادی را معطوف خویش میکند؛ گلهای شکفته بوستان دفاع از
حرم، بزرگترین منابعیاند که در این راه رفته و به حق پیوستهاند. مردم
قدر آنان را میدانند و دولت نیز ملزم به حمایت از آنهاست، اما این حفاظت
وسیع از حریم ایران بزرگ، مقدمات و مقومات دیگری را نیازمند است. جایگاهی
که ایران در جهان امروز و خاورمیانه جدید یافته، متوقف همین برنامهریزیها
و اقدامات بوده و هست؛ نمیشود در حال نظر و انتزاع سخن گفت و متوقع بود
که شرایط ژئوپلیتیکی منطقه به سود کشور تغییر کند، کمااینکه امروز بر همگان
روشن شده که سیاست لبخند به سعودیها نه تنها شکست خورده، بلکه آنها را
بسیار جری و گستاختر نیز کرده است. پس این عرصه، زمین لفاظیهای دیپلماتیک
و مراودات پشتپرده نیست، بلکه در واقع باید روی زمین سخن گفت و آنرا
بهپیش راند. امنیت از مقدماتیترین نیازهای عمومی است و امید آنکه در
تأمین شرایط تحقق آن، تخطی و اهمالی صورت نگیرد.