شکست زنجیرها در حلب
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:آزادسازی حلب یک تحول استراتژیک منطقهای به حساب میآید و از این رو تحرک
عمدهای در سطوح خارجی و منطقهای برای ممانعت از آن وجود دارد. کاملاً
واضح است که سازمان ملل، آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، قطر، امارات و
دسته دیگری از دولتها و کشورها ترجیح میدهند حلب در سیطره گروههای
تروریستی - که در تبلیغات آنان خطرجهانی معرفی میشدند- باقی بماند و
عملیات ارتش سوریه و جبهه مقاومت با شکست مواجه گردد. آنچه از روند امور
فهمیده میشود، نزدیک و بسیار نزدیک بودن زمان آزادی حلب است. عملیات حلب و
مسایل پیرامونی آن دارای خصوصیات و آثاری است که به بعضی از آنها اشاره
میشود:
1- حلب هم از نظر تروریستها و هم از نظر دولت و ارتش سوریه یک
سنگ محک و موقعیت تعیین کننده و فیصله دهنده به حساب میآید. وقتی در اواسط
سال 2012 گروههای در حال شکلگیری تروریستی به سمت حلب راه افتادند و در
یک دوره دو ساله بخش اعظم این استان و بخصوص مرکز آن را به تصرف درآوردند،
از یک استراتژی رونمایی گردید. این استراتژی مبتنی بر تبدیل حلب به نقطه
تعیین کننده سرنوشت سوریه بود. از این رو در سالهای 2013 و 2014 این
عبارات را به دفعات فراوان در بیان مسئولان سیاسی غرب و کشورهای عربی و نیز
در رسانهها میشنیدیم که «اسد هیچ شانسی برای ماندن ندارد» و «اسد
جایگاهی در سوریه نخواهد داشت». در آن مقطع این موضوع تا حد زیادی عادی و
برخاسته از وضع عمومی امنیتی سوریه و نیز برخاسته از تمایل غربی عربی برای
کنار گذاشتن «بشار اسد» تلقی میشد اما طی ماههای گذشته اسنادی منتشر
گردید که نشان میدهد در سال 2012 جلسهای با حضور رئیس وقت سرویس اطلاعاتی
آمریکا، رئیس میت ترکیه، رئیس وقت سرویس امنیتی عربستان، مسئول وقت سرویس
اطلاعات خارجی اسرائیل، رئیس سرویس اطلاعاتی قطر و دو افسر ارشد عضو
سرفرماندهی ناتو در جلسهای در استان «هاتای ترکیه» تشکیل شده و طی آن بر
لزوم جداسازی کامل حلب از سیطره دولت بعنوان رمز فروپاشی سوریه تأکید شده
است. از این موضوع میتوان به خوبی دریافت که گسیل شدن به حلب و تکثیر این
گروههای تروریستی در حلب یک دستور کار اطلاعاتی بوده و در این راه دولتها
و سرویسهای زیادی نقش داشتهاند.
2- همزمان با عملیات ممتد ارتش سوریه
و سایر ارکان جبهه مقاومت در حلب که به نحو موفقی پیش رفت، دولتها و
کشورهایی که تا دیروز از لزوم مبارزه با تروریزم حرف میزدند و میگفتند
برای این کار ائتلاف بینالمللی تشکیل دادهاند و مدام از خطر امنیتی این
گروهها علیه غرب سخن میگفتند، تلاش هماهنگ و گستردهای برای متوقف کردن
عملیات ارتش انجام دادند.
اظهارات تند خانم مرکل که از رخدادهای
«فاجعهبار» در حلب حرف زد، موضعگیری بسیار تند اردوغان که بشار را قاتل
خطاب کرد، موضعگیری سخنگوی کاخ سفید که روند تحولات حلب را «بسیار خطرناک»
توصیف نمود تا دبیر کل سازمان ملل که از لزوم مداخله بینالمللی برای نجات
محاصرهشدگان در شرق حلب سخن گفت تا شورای امنیت سازمان ملل که جلسه
اضطراری تشکیل داد و در آن دیمیستورا نماینده دبیر کل از لزوم اتخاذ
تدابیر خاص برای اداره شرق حلب حرف زد، تا دبیر کل ناتو که پس از مدتی
خاموشی اعلام کرد که سازمان ناتو آماده ایفای نقش در چارچوب تصمیم شورای
امنیت است، تا پادشاه عربستان سعودی که سران عربی را در روزهایی که آن را
خطرناک میخواند در منامه گرد هم آورد و لزوم نجات سوریه از سیطره ایران را
گوشزد کرد، تا رژیم صهیونیستی که طی 10 روز منتهی به آزاد شدن شرق حلب، دو
بار به مناطقی در دمشق حمله کرد همه نشان میدهد که در حلب اتفاق
فوقالعاده مهم و تعیینکنندهای میافتد. اگر آنچه در این بخش گفته شد را
مرور کنیم درمییابیم اینهایی که واکنشهای بسیار تند علیه عملیات حلب
انجام دادهاند در واقع همان کشورها و سازمانهایی هستند که در سال 2012 در
«هاتا» جداسازی حلب را رمز سقوط سوریه ارزیابی کرده و بر آن پا فشرده و
چندین سال انواعی از هزینهها و اقدامات را پذیرا شدند.
بر این اساس
میتوان گفت اگر در ماه پایانی سال 2012 حلب رمز سقوط سوریه تلقی میشد،
اینک در زمان پایانی سال 2016 آزادی حلب، رمز شکست جبهه تروریسم با محوریت
آمریکا به حساب آمده و حتما منشأ تاثیرات مهمی در سطح بینالمللی و
منطقهای خواهد بود.
3- آزادی حلب در واقع اثبات میکند که بقیه سوریه
نیز آزاد خواهد شد. اگر وضع جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی حلب را با
دیرالزور، رقه، ادلب، قنیطره و درعا مقایسه کنیم درمییابیم که حلب برای
تروریستها مستحکمترین موقعیت و برای ارتش و دولت سوریه و نیز برای جبهه
مقاومت سختترین موقعیت به حساب میآمده است. از این رو وقتی مستحکمترین و
سختترین موقعیت تروریستی با سر انگشتان مقاومت سقوط میکند، حل و رفع
تروریزم در بقیه مکانها بسیار آسانتر خواهد بود. چرا که از نظر جغرافیایی
هیچکدام از استانهای دیگر سوریه موقعیت حلب را ندارد. حلب با مرزهای
ترکیه در یک نوار حدود 500 کیلومتری تماس دارد و در مقایسه با سایر
همسایگان، ترکیه مهمترین موقعیت حمایتی را از تروریستها داشته و در واقع
ترکیه مهمترین محل تزریق نیروهای تروریستی و تجهیزات متنوع و پیشرفته
تروریستی بوده است نه اردن آنقدر جرات داشته که به صورت بیمحابا وارد
بحران شود و نه رژیم صهیونیستی در عمل توانایی آفتابی شدن در بحران
تروریستی سوریه داشته است و نه بقیه همسایگان سوریه توانایی و موقعیت ترکیه
را در این کار داشتهاند. بنابراین میتوان گفت آزادسازی حلب در واقع بستن
دستهای خونریز اردوغان و بقیه شرکای اتاق عملیاتی هاتا در مرز طولانی
با سوریه است.
جمعیت بالای حلب و اصراری که دولت برای مصون ماندن مردم
این استان در جریان عملیات ارتش و نیروهای مقاومت داشته، در این حد در
استانهای دیگر وجود ندارد. حلب در زمان آغاز بحران 3/7 میلیون نفر جمعیت
داشت که بالای 90 درصد آنان حامی دولت سوریه بودند این در حالی است که در
مجموع دو استان قنیطره و درعا که در سیطره نسبی گروههای تروریستی
میباشند، قبل از شروع بحران کمتر از 1/2 میلیون نفر جمعیت داشتند و مجموع
جمعیت دو استان دیرالزور و رقه پیش از بحران حدود 2/1 میلیون نفر بود با
این وصف کاملا واضح است که ارتش و نیروهای مقاومت وقتی استان پهناور حلب
را پاکسازی کنند و عملیات را با وجود کندی ناشی از رعایت جان و مال مردم به
پیروزی برسانند در استانهای ادلب، رقه، دیرالزور، قنیطره و درعا که جمعیت
و مساحت بسیار کمتری دارند راحتتر میتوانند به پیروزی برسانند. پس باید
گفت فریادهای هماهنگ مخالفان اسد نشان میدهد که پیروزی روزهای آتی آنقدر
برجسته و محوری است که توطئهها را برهم میزند.
4- آمریکاییها در
بحران سوریه بیش از دیگران دچار خسارت شدهاند. وقتی ترامپ به طور همزمان
سیاستهای دوره بوش و اوباما در مورد منطقه و به خصوص سوریه را زیر سؤال
برد، بعضی گمان کردند او این موضع را به مقتضای جدال انتخاباتی اتخاذ کرده و
بعضی هم گفتند که ترامپ در بحران سوریه از سیاست عاقلانهتری پیروی خواهد
کرد. اما هیچکدام از این دو واقعیت ندارند! واقعیت این است که آمریکا
قادر به هیچ نوع مدیریتی در فضای سیاسی و امنیتی سوریه نیست. مسئله این
نیست که آمریکا در دوره بوش یا اوباما در مورد منطقه یا به طور خاص در مورد
سوریه تند یا کند رفتهاند و حالا ترامپ با تندتر یا کندتر کردن سیاست
آمریکا درباره سوریه درصدد بهبود سیاست بیمار آمریکاست؛ موضوع این است که
چه آمریکا سیاست خود را تندتر کند و چه کندتر کند قادر به مدیریت تحولات
سوریه و کشورهای مشابه آن نیست. در واقع ما در این دوره 16 ساله شاهد هر دو
دسته از سیاستهای امنیتی تند و کند آمریکا بودهایم و ترامپ در واقع
اعتراف میکند که کاری از دست آمریکا ساخته نیست و تلاش آن برای خرابکاری
در برنامه مقاومت به جایی نمیرسد.
ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
جز «عید خون دل» نیست سالروز آغاز امامت امامی که نه میبینیمش، نه حتی
میدانیم کدامین وادی خیمه زده! پرستوهایی شدهایم که نمیدانیم به چه
زبانی به بهار بگوییم برگرد! آری! حقیقت تلخ است! پرستو مانده و بهار نیست!
چقدر ربیعالاول که سالروز آغاز امامت صاحبالزمان را با دلی خون، عید
گرفتیم! بس کن روزگار! بس کن روزگار که این سرخی صورت ما، از سیلی پاییز
حضرتعالی است! و ما را، هیچ چیز تسلا نخواهد داد الا آنکه «منتقم» بیاید!
به خدا کم دارند این صفحات سررسید! ما دنبال هیچ عیدی، در هیچ روزی از سال
نیستیم، وقتی از دامن نور، دستمان کوتاه است! آخرش هم هیچ نقاشی نتوانست
«آه» ما را بکشد! و مرا باش که سخن هنوز به «استعاره» میگویم! باورم هست
ایما و اشاره و کنایه را باید کنار بگذاریم! از همین امروز! و مگر نه آنکه
امروز، روز «آغاز» است؟! و روز تجدیدنظر در چگونه خواستن؟! فعل «خواستن» در
لفافه صرف نمیشود! قبول کن که ما «آقا» را درست نخواستهایم! واضح
نخواستهایم! رک و راست نخواستهایم! حرف زدن در پرده بس است! و من، این را
شبی جمکرانی، از طفل معصومی یاد گرفتم که خواستن را و چگونه خواستن را
یادم داد! گم کرده بود پدر و مادرش را! گریه میکرد و جیغ میزد و مثل
اسپند روی آتش، مدام اینسو و آنسو میدوید! با خود گفتم خدایا! کجا...
آنهم در مسجد مقدس جمکران، به ما داری یاد میدهی وقتی عزیزی را گم
کردهای، چگونه باید باشد «آیین بیقراری»، که «عزیز» به دست نمیآید الا
با «ضجههای کنعانی»! آنهم نه «عزیز مصر» که «عزیز همه عزیزان»! و حضرت
صاحبالزمان! آقاجان! بیتو، این است حال ما! و احوال آدم! و روزگار بشریت!
هر منارهای، خبر از دستهای ما میدهد که به علامت تسلیم، بالا آمده!
«تسلیم کبری»! «روز قدر» را نوشتیم که جز روز آمدن تو نیست! و تو باز
نیامدی! نوشتیم کاش همین عاشورایی که گذشت بیایی! و تو باز نیامدی! نوشتیم
«پادشاه فصلها» همان فصل آمدن منجی عالم بشریت است! و تو باز نیامدی!
نوشتیم سالیان غیبت، از عمر نوح هم فزونی گرفته! و تو باز نیامدی!
نوشتیم... حتی از لسان حافظ! و گله بردیم نزد خدا! «یا رب به که شاید
گفت...»! اصلا یک سوال! مگر میتوان بهار را از پرستو گرفت؟! کوچ شما به
کوچه غیبت، فقط عطش ما را بیشتر کرده است! ما از هر در و دیواری، دنبال
زمزمی از نور ظهور میگردیم! این را بچههای «مقداد» یادمان دادند! در دعای
صبحگاه دوکوهه! پادگان مغموم! آقاجان! چگونه میتوان تو را فراموش کرد،
وقتی امام مایی؟! غیبت، بهار را از ما گرفته اما یاد تو، آنقدر با ما هست
که «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم!» وقتی این بیت
را، در آخرین شماره سالی که رفت، «تیتر یک» خود کردیم، بعضیها به طعنه
گفتند؛ «خلاف عرف است!» یعنی روزنامهنگاری، عرف دارد و روزگار نه؟! و آیا
این خلاف عرف نیست که قرون متمادی، آغاز امامت شما را با دلی خون، عید
بگیریم؟! آغاز امامت شمایی که نمیبینیمت! و نمیدانیم کجایی! آه! و این
همان آه مستتر در کلمه..الله است! «الله»! همان «خدای موسی»! و همان خدای
تو! و همان خدا که در آن شب جمکرانی، چگونه انتظار کشیدن تو را یادمان داد!
مهدیا! در فراق تو، ما اما همان کودک سراسیمهایم! کاش تمام شود اینهمه
«فصل» به روزگار خوش «وصل»! تو بیایی، آدم دوباره به بهشت برمیگردد! و ما
ایمان داریم به روز آمدنت! به روز گلستان شدن آتش بر همه ابراهیمیان! به
«روز قدر»! روزی بلندمرتبهتر از تمام تاریخ! آقاجان! «ماه بعد از صفر»،
«خورشید پس از سحر» را میخواهد تا حقیقتا «ربیعالاول» خوانده شود! تو را!
تو را میخواهد روزگار! و تو را میخواند پرستویی که دنبال «بهار»، آسمان
به آسمان، بال میزند در این روز «آغاز امامت»، الا ای ابنای آدم! ایمان
بیاوریم به پایان فصل سرد! ما امام داریم! حی و حاضر و ناظر! امامی که
امامتش بر ما، دیری است آغاز شده! امامی که میبیند ما را! و هست! و اگر
دعایش در حق ما نبود، زمین، هر آینه و هر آن، ساکنان خود را فرومیبلعید!
او خود منتظر است تا به اذن خدا، تکیه بر دیوار کعبه زند! سایه این همه بت
بر «خانه خدا»، ایمان بیاوریم تمام میشود روزی! وعده داده خدا! به روز
آمدن مهدی موعود! و خدا خلف وعده نمیکند! خدا، کدخدا نیست که نقض کند
پیمان را! پس ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد! «موسای ظهور» دیری است به
نیل افتاده! و تا ساحل، راهی نمانده! وقتی پرچم فرعون، در جوار کاخ سفید،
آتش کشیده میشود، وقتی در جبهه شام، اسماعیل، خودش را قربانی سرزدن سپیده
میکند، وقتی بزرگترین اجتماع بنیآدم، در کربلا تشکیل میشود و وقتی همه
اشاره «نایب آفتاب» به همان خدایی است که دریا را برای موسی و پیروانش باز
کرد، زمان آن است که بیش از پیش ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد! برخواهند
گشت همه این برگهای افتاده، به شاخه درخت! برای بهاری که در راه است، بلند
بخوان قناری...
آثار حذف صفر از پول ملی
حبیب نیکجو در خراسان نوشت:
در روزهایی که درگیر نرخ دلار و توافق نفتی اوپک بودیم، دولت تصمیم گرفت
یک صفر را از پول ملی حذف کند- البته این تصمیم برای اجرایی شدن باید به
تایید مجلس و شورای نگهبان هم برسد -اتفاقی که در دولت گذشته نیز بحث هایی
درباره آن مطرح بود، هر چند تفاوت هایی میان گفته های دولت قبل و عمل این
دولت وجود دارد، اما نکته مهم آن است که حذف صفر اثر واقعی بر اقتصاد
ندارد. به این معنا که نمی تواند اقتصاد را بهبود ببخشد یا آن را با چالش
مواجه کند. به عبارت دیگر، اثر منفی آن تقریبا هیچ است.
تقریبا هیچ است؛ چون حذف صفر از پول ملی، قیمت ها را به صورت یکسان تغییر
می دهد و این موضوع هیچ تغییری در اقتصاد ایجاد نمی کند. به عبارت دیگر،
اگر شاخص اندازه گیری پول تغییر کند، درآمد و قیمت کالاهای مختلف به یک
نسبت تغییر می کند و طبیعتا هیچ گونه تاثیری بر تصمیم های ما نخواهد گذاشت.
این اتفاق نه تنها در مورد قیمت کالاها، بلکه در مورد نرخ ارز نیز رخ می
دهد.
اما طبیعتا این اقدام یک سری منافع دارد که دولت ها به آن فکر می کنند.
بزرگترین منفعت این اقدام ساده سازی محاسبات است. به عنوان مثال در کشور
ما، بسیار سخت است که بخواهیم در مورد رقم نقدینگی صحبت کنیم. چرا که این
عدد بسیار بزرگ و نامانوس است. علاوه بر این، حسابداری با در نظر گرفتن
ارقام بالا با چالش های زیادی مواجه است. حس بد مردم نسبت به پول ملی دلیل
دیگری است که حذف صفر را توجیه پذیر می کند. به عبارت دیگر، مردم دوست
ندارند که نسبت برابری پول آن ها با ارزهای خارجی بسیار زیاد باشد.
با این حال، شرط زمینه ای اجرای سیاست حذف صفر از پول ملی، تورم پایین و
با ثبات است. یعنی تا زمانی که تورم پایین و با ثبات نباشد، اجرای این
سیاست بی فایده است. چون خیلی زود تورم باعث می شود که واحد پولی به نقطه
قبلی باز گردد. این دقیقا مساله ای است که می توان در سیاست های اقتصاد باز
ترکیه ملاحظه کرد. ترکیه در سال 2002 برنامه ثبات اقتصادی خود را آغاز کرد
و تا سال 2006 توانست دستاوردهای قابل توجهی را در حوزه با ثبات سازی تورم
به دست آورد. این موضوع سبب شد تا دولت رجب طیب اردوغان تصمیم به حذف شش
صفر از پول ملی بگیرد. با این حال تا 4 سال همچنان هر دو نوع پول (لیر و
لیر جدید) معتبر و قابل استفاده بود. تا اینکه در سال 2010 لیر قدیم به
طور کلی از گردونه خارج شد.
اما این اقدام خالی از هزینه نیست. برخی معتقدند با حذف صفر از پول ملی،
اعداد به سمت بالا گرد می شود و این می تواند در کوتاه مدت به میزان بسیار
اندکی بر روی تورم اثر داشته باشد. مطالعات انجام شده در کشورهای اتحادیه
اروپا در زمان تبدیل شدن واحد پولی به یورو نشان می دهد که این رقم تنها 2
درصد است. هزینه دوم به چاپ اسکناس های جدید مربوط می شود. به این ترتیب که
زمانی که واحد پولی تغییر می کند، به اسکناس های جدید نیاز است و چاپ آن
هزینه بر است. برخی نیز از هزینه های دیگر نظیر بی اعتمادی مردم به پول ملی
یا افزایش تمایل به نگه داشتن ارزهای خارجی سخن گفته اند که کمتر رخ داده
است.
اما تمام این درآمدها و هزینه ها به زمانی مربوط می شود که حداقل 3 صفر از
پول ملی حذف شود. این درحالی است که در لایحه دولت تنها یک صفر از پول ملی
حذف خواهد شد و این اتفاق بسیار کم اثر تر از هزینه ها و منافع ذکر شده در
بالاست. به عبارت دیگر، این اتفاق تقریبا هیچ اثری بر اقتصاد نخواهد
گذاشت. شاید جدی ترین منفعت ناشی از حذف یک صفر، یکی کردن واحد پولی غیر
رسمی و پرکاربرد (تومان) با واحد پولی رسمی و کم کاربرد (ریال) باشد،
اختلافی که بعضا چالش هایی برای گردشگران ایجاد می کرد. ناگفته نماند که
برخی عقیده دارند، حذف یک صفر از پول ملی ذائقه سنجی مخاطبان را در پی دارد
تا کشور برای حذف سه صفر آماده شود. هرچند که این نگاه کمی بعید به نظر می
رسد.
دلیل هرچه که باشد حذف یک صفر از پول ملی هزینه های چاپ فراوانی به کشور
تحمیل می کند و بعید به نظر می رسد که عایدی یا منفعت زیادی به همراه داشته
باشد.
در پایان باید گفت اگر دولت قصد حذف صفر از پول ملی را دارد، بد نیست که
به یک باره سه یا چهار صفر از پول ملی حذف کند تا از منافع بالا بهره
برداری کند و یک بار هزینه بدهد. این موضوعی است که برخی از نمایندگان مجلس
آن را پیگیری کرده اند و شاید در مجلس این لایحه تغییر کند و به حذف سه یا
چهار صفر بینجامد.
نگاهی به کارنامه 6 ساله مجلس دهم
سید عبدالله متولیان در جوان نوشت:با گذشت يك هشتم از عمر مجلس دهم و بررسي كارنامه شش ماهه مجلسيان در
برخورد با موضوعات مهم و اصلي كشور، شاهد فاصله معنادار مجلس دهم از «مجلس
تراز» جمهوري اسلامي ايران بودهايم و نمايندگان مجلس در تشخيص اولويتها و
بررسي و حل مشكلات و معضلات اساسي كشور انتظارات انقلابي و جهادي نظام و
رهبري را برآورده نكردهاند و به جاي اهتمام در تشكيل حلقههاي تخصصي
«فراكسيون» براي تشخيص و حل مشكلات كشور، متأسفانه از تجربه تلخ و زهرآگين
مجلس ششم عبرت نگرفته و با تقويت حلقههاي حزبي و جناحي و اهتمام بر مسائل
غيرضروري و كم اهميت و بعضاً بي اهميت، مجلس را از جايگاه «رأس امور» تنزل
دادهاند كه نتيجهاي جز حركت به سمت آوردگاه منازعات جناحي و سهمخواهي در
پي نخواهد داشت تا جايي كه احدي از نمايندگان مجلس از چپاولگري آشكار
خانواده خود دفاع كرده و آن را سهم خود از سفره انقلاب اعلام ميدارد و
تعجبآورتر اينكه مجلسيان در برابر اين باجخواهي و ترويج چپاولگري سكوت
كردهاند.
يكي از اين نمونهها رفتارهاي غيرانقلابي مجلس دهم،
رفتار حلقه غيرتخصصي و حزبي «اميد» متشكل از نمايندگان اصلاحطلب و حاميان
دولت در برخورد با موضوعات مهم و اصلي كشور است كه مصداق عيني فاصله گرفتن
نمايندگان از «مجلس تراز» است. اين حلقه طي شش ماه گذشته فقط دو بار جلسه
فوقالعاده و اضطراري تشكيل داده است. در حالي كه جلسات فوقالعاده و
اضطراري بايد براي مسائل بسيار مهم تشكيل شود، اين حلقه حزبي، اولين بار
براي تصميمگيري و تنظيم اقدامات و مواضع اعضاي حلقه نسبت به لغو سخنراني
علي مطهري تشكيل جلسه داده و دومين بار هم در اقدامي مشابه براي بررسي و
تصميمگيري و اتخاذ مواضع و اقدامات «حلقه اميد» نسبت به حكم جلب محمود
صادقي به صورت فوقالعاده تشكيل جلسه داده است.
براي يادآوري به
نمايندگان محترم مجلس بهويژه اعضاي «حلقه اميد» تنها فهرست ۱۰ مورد از
مهمترين موضوعاتي كه يقيناً مردم به خاطر حل ريشهاي اين موضوعات به وكلاي
خود رأي دادهاند و از اولويتهاي اصلي كشور بهحساب ميآيد را متذكر
ميشويم:
۱ - رسيدگي و تعيين تكليف دريافتكنندگان حقوقهاي نجومي و چپاولگران بيتالمال مسلمين كه اتفاقاً مورد مطالبه رهبري هم است.
۲
- رسيدگي و تعيين تكليف آينده مبهم «برجام» كه بيش از يكسال است كه ايران
تمام تعهدات خود را نقداً تقديم كرده و آنچه از سوي غرب وعده نسيه داده
شده بود، به لطايف الحيل به ابزاري براي اعمال فشار بيشتر به نظام جمهوري
اسلامي ايران تبديل شده و علاوه بر اينكه طي بيش از يكسال گذشته مكرراً از
سوي غرب بهويژه شيطان اكبر و طاغوت اعظم امريكا نقض شده و بر حجم كمي و
كيفي تحريمها افزوده شده است، هم اينك نيز با تمديد مجدد تحريمهاي ISA
معروف به داماتو به مدت ۱۰ سال ديگر به همه جهان ثابت شده كه برجام براي
ايران «خسارت محض» و نه تقريباً بلكه «تحقيقاً هيچ» بوده است.
۳ -
احقاق حقوق پايمال شده صدها ايراني كه در حج سال پيشين با سوء مديريت عمدي
رژيم سفاك و تروريستپرور سعودي حاكم بر حجاز قتل عام گرديدند.
۴ -
رسيدگي به اختلاس ۸ هزار ميليارد توماني صندوق ذخيره فرهنگيان كه موجب
سرخوردگي و بي اعتمادي جامعه فرهنگي كشور به مديران صندوق و در نتيجه چپاول
دسترنج جامعه عظيم فرهنگي كشور شده است.
۵ - آلودگي وضع هوا در سطح
كشور، بهويژه در خوزستان كه از شرايط عادي بهكلي خارج شده و صرف نامگذاري
«وضعيت اضطراري» روي آن، خود دليل محكمي بر ضرورت تشكيل جلسات فوقالعاده
اضطراري براي حل اين معضل خواهد بود.
۶ - انعقاد قراردادهاي استعماري
نفتي به شيوه IPC كه به دليل افشاگري و پيگيريهاي اصحاب متعهد رسانه و
دلسوزان انقلاب اسلامي، تا كنون دو بار اصلاح شده اما تغييرات صورت پذيرفته
به هيچ وجه رافع مشكلات اصلي و بنيادين آن نبوده و در صورت انعقاد اين
قراردادها، كماكان استقلال صنعت نفت و در نتيجه استقلال كشور، با مخاطره
جدي مواجه شده و وضعيت نفت به قبل از ملي شدن صنعت نفت باز خواهد گشت.
۷
- ضرورت ورود انقلابي مجلسيان در پروژه آلوده به رشوه دهها ميليارد دلاري
در پرونده كرسنت كه بيشك از مهمترين موضوعات اقتصادي و سياسي نظام بوده و
علاوه بر تحميل دهها ميليارد دلار خسارات مادي به كشور، سبب تضعيف موقعيت
سياسي منطقهاي و بينالمللي ايران خواهد شد.
۸ - رسيدگي به وضعيت
«نظام پولي كشور» و افزايش سرسامآور و حدود دو و نيم برابري نقدينگي كه در
صورت عدم اقدام مناسب و چارهجويي بهموقع ممكن است به يكباره با يك
سونامي عظيم اقتصادي در كشور روبهرو شويم كه مقابله با آن به سادگي
امكانپذير نباشد.
۹ - موضوع ضرورت اهتمام جدي و هماهنگ به اقتصاد
مقاومتي يافتن راهها و شيوههاي تحقق آن، كه تنها راه مقابله با افزايش
فشارهاي سياسي و اقتصادي غرب بر جمهوري اسلامي ايران است.
۱۰ - برخي
وقايع اتفاقيه نظير برخورد دو قطار در مسير مشهد مقدس كه منجر به كشته شدن
دهها تن از زائران ثامنالحجج، حضرت عليبنموسيالرضا عليه السلام شده و
بر اساس قرائن و شواهد اوليه، منشأ اين حادثه هم سوء مديريت انساني بوده و
هم ناشي از خطاهاي اخطاري چوپان دروغگويي بهنام تكنولوژي atc بوده است.
يك
مقايسه ساده صرفاً بين مجلس شوراي اسلامي كه بايد نماد يك مجلس انقلابي،
پركار و جهادي باشد با مجالس كنگره و سناي شيطان بزرگ حقايقي دردناك و
غيرقابل باور را نمايان ميسازد. مجالس شيطاني امريكا در موارد متعدد و از
جمله براي تصويب و تمديد ۱۰ ساله قانون تحريمهاي ايران موسوم به ISA با
حضور صد در صدي و همچنين رأي قاطع صد در صدي، الگويي از نظم و وحدت را
فراروي افكار عمومي جهاني قرار دادند؛ در حالي كه مردم انقلابي ايران به
ياد نميآورند كه حتي يك بار مجلس شوراي اسلامي با حضور صد در صدي
نمايندگان تشكيل يا به صورت صد در صد به يك طرح يا لايحه رأي همسو داده
باشد. حتي در مورد اخير (اعتراض به تصويب طرح تمديد تحريمهاي (ISA) كه بي
شك يك موضوع حيثيتي و ملي تلقي ميشد، امضاي جمع صد در صدي نمايندگان را
پاي بيانيه اعتراضي مجلس مشاهده نميكنيم.
انتظار مردم از
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي اين است كه بر اساس عهد و پيماني كه با مردم
بستهاند و قولي كه در آغازين روز تشكيل مجلس جديد به مقام معظم رهبري حضرت
امام خامنهاي دادهاند با نگرش انقلابي و روحيه جهادي پاي در ميدان
مشكلات كشور گذاشته و ضمن تلاش براي يافتن راههاي حل فوري و ريشهاي
مشكلات، نام نيكي از خود در اذهان عمومي و تاريخ انقلاب خونرنگ اسلامي به
جاي بگذارند. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بايد بدانند كه قوه مقننه باشگاه
فعاليتهاي جناحي و جولانگاه سياسي كاري و منازعات جناحي و غفلت از مشكلات
اساسي مردم و جامعه نبوده و در صورت عدم تلاش جهادي و انقلابي براي حل
مشكلات كشور با قهر انقلابي ملت قهرمان ايران مواجه شده و مانند ادوار
پيشين با «عدم الرأي» مردم از گردونه خدمت در سنگر مجلس بيرون رانده خواهند
شد. انقلابي كه با خون هزاران شهيد عزيز و ايثار، فداكاري و گذشت
ميليونها ايراني آبياري شده و نهال آن در حال به ثمر رسيدن است امروز نه
با تهديد خارجي بلكه با آسيبهاي متعدد داخلي در حوزههاي مختلف سياسي، سوء
مديريت، غربگرايي، دنيازدگي، از نفس افتادگي، آلوده به چرب و شيرين دنيا
شدن، بي برنامگي، كاخ نشيني مسئولان، غفلت از پابرهنگان و كوخ نشينان و...
روبهرو بوده و هر يك از آسيبها سبب بروز و ظهور آسيبهاي متعدد ديگر نظير
رشد و گسترش بيكاري، تورم، تبعيض و فقر شده و اين آسيبها نيز موجب افزايش
مشكلات و جرائم و بزهكاريهاي اجتماعي نظير بالا رفتن سن ازدواج، افزايش
طلاق، افزايش دزدي و شرارت و ناامني اجتماعي شده و در نتيجه با آسيب ديدن
فرهنگ به عنوان اصليترين سرمايه ملي، افزايش روحيه يأس و نااميدي، تخريب
باورها و اعتقادات مردم، رشد بي اعتمادي و واگرايي نسبت به اصل نظام و
تبديل آسيبهاي مذكور به بستر تهديدات را در پي داشته و در نهايت به فرمايش
حضرت امام خميني (ره)، مردم در يوم الله ديگري همچون ۲۲ بهمن تكليف خود را
با همه مديران و دست اندركاران نالايق روشن خواهند ساخت. بر اين اساس است
كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در دوران چهار ساله نمايندگي فارغ از
بازيهاي سياسي و حزبي، بايد از خور و خواب خودزده و به شغل نمايندگي مجلس
به چشم فرصتي براي خدمت جهادي و انقلابي نگاه كنند تا پس از اتمام دوره
چهار ساله و بررسي كارنامه خود در پيشگاه خداوند متعال مأجور و نزد ملت
صبور و انقلابي ايران سربلند و عزيز باشند.
حادثه قطار و وزیر مکلف
سیدمصطفی هاشمیطبا در شرق نوشت:
براساس
تصمیم تعدادی از نمایندگان مجلس، قرار است وزیر راه و شهرسازی به دلیل
حادثه غمانگیز تصادف قطار که منجر به مرگ تعدادی از هموطنان شد، استیضاح
شود. برخلاف آنچه گاهی به اذهان متبادر میشود، سؤال از وزیر یا استیضاح او
نهفقط پدیده نامطلوبی نیست که فرصتی است برای شفافسازی مسائل و ارائه
توضیح درباره آنچه مهم بوده و در جامعه مورد سؤال قرار میگیرد. حادثه اخیر
ریلی بسیار بزرگ و غمانگیز بود به طوری که تکرار آن موجب بیاعتمادی به
صنعت حملونقل کشور میشود. درست است روزانه در برخی اوقات حتی تا ٣٠ قطار
به مشهد اعزام میشود، اما به لطف دوخطهبودن و کنترل الکترونیکی، انتظار
میرفت هرگز حادثهای به اینصورت رخ ندهد. هرچند بنا بر برخی اظهارات
منتشرشده، کنترل الکترونیکی قابلاعتماد نبوده و بههمیندلیل از سیستمهای
دستی استفاده میشده که این خود جای بحث بسیار دارد. البته حادثه خبر
نمیکند و گاه به دلایل بسیار کوچک چنین وقایعی رخ میدهد. مهم آن است
بدانیم آیا روند کار درست بوده و حادثه به دلایل پیشبینینشده رخ داده یا
آنکه اصولا روند کار به دلیل تسلطنداشتن یا تسامح مسئولان، نادرست بوده و
طبیعی است در فرایند نادرست، احتمال خطا و حادثه بسیار بالاست. طبعا به
هررو و بهویژه در مورد دوم مسئولان و مدیران در وقوع حادثه سهیم هستند و
صد البته استعفای مدیرعامل راهآهن که از جمله مدیران توانمند و متعهد
کشورمان است، پاسخی برمبنای احساس مسئولیت و شرمندگی از حادثه است. بدیهی
است درباره سیستمهای یکپارچه کشور مثل شبکه گاز و شبکه برق و راهآهن باید
از بهترین تکنولوژیها برای راهبری و کنترل استفاده کرد و از شخصی مانند
مهندس آقایی، مدیرعامل مستعفی راهآهن، بعید است درباره سیستم کنترل
الکترونیکی تسامح کرده باشد. اما کجای کار به وزیر راه و شهرسازی مربوط
میشود که باید پاسخگو باشد؟ وزارت راه و شهرسازی وزارتی است که از ادغام
وزارت راه و ترابری و وزارت مسکن و شهرسازی ایجاد شده و استدلال
ادغامکنندگان چابککردن دو وزارتخانه بوده است؛ بگذریم که این ادعا از نظر
عملی آنقدر سخیف است که هر انسان بدوی آن را میفهمد، برای اثبات این امر
سؤالی بدوی را مطرح میکنیم و آن اینکه اگر چهارپایی داشته باشیم چه موقع
چابکتر است؟ یک سوار داشته باشد یا سه سوار همزمان از آن سواری بگیرند؟
پاسخ این سؤال بدوی طبعا موضوع را روشن میکند، وزیری که یک وزارتخانه را
بهدنبال میکشد چابکتر از هنگامی است که دو وزارت را برعهده داشته باشد.
به وزارت راه و ترابری نگاه کنید که مشتمل بر سازمان هواشناسی، سازمان
بنادر و کشتیرانی (که با توجه به طول ساحل و اهمیت آن خود یک وزارت
دریانوردی میطلبد)، شرکت راهآهن، سازمان هواپیمایی کشوری مجموعه راههای
کشور، سیستم حملونقل بار و مسافر و دهها وظیفه کوچک و بزرگ دیگر است، آیا
یک وزیر میتواند بار همه این مسئولیتها را به دوش بکشد؟ حال به اینها
مسئله مسکن و شهرسازی را اضافه کنید که در طول سالیان دراز نه مسکنمان از
الگوی مناسبی برخوردار بوده و نه شهرسازیمان سر به بالین مناسبی گذاشته
است و وزیر باید در اصلاح آنها بکوشد. این است که تکلیف مالایطاق کردهایم و
طبیعی است وزیر منصوب در آن روزها به دلیل نداشتن سابقه با وجود جهل به
حجم کار، مسئولیت را پذیرفت و البته وزیر فعلی، هم از نیروی جوانی و هم
ابتکار و خلاقیت بهرهمند است. همین حالت در ادغام وزارت صنایع و بازرگانی و
تشکیل وزارت صنعت، معدن و تجارت دیده میشود و در اینجا وزیر محترم خود را
ابرمردی میداند که یکتنه همه بار مسئولیت را به دوش میکشد درحالیکه
صنعت و معدن کشورمان در یکی از بحرانیترین شرایط خود به سر میبرد و
بازرگانی در زمان تحریم و شبهتحریم حامل مشکلات بسیاری است و اتفاقا مقام
معظم رهبری هم از این ادغام انتقاد کردند. صد البته جهل به حجم کار یا
ابرمرددانستن خود موجب برائت از تسامحات زیرمجموعه نمیشود، اما همه از
جمله نمایندگان محترم مجلس و رئیس قوه مجریه نیک بدانند وقتی جریانی
بهدرستی طراحی نشود، یقینا علاوه بر آنکه در روند کار خود دچار مشکل
میشود، حوادث تلخ نیز میآفریند.
اگر آخوندی! رأی نیاورد و کار راحتی به دست
مجتهدی! یا آیتاللهی! یا حجتالاسلامی! نیز بسپاریم، به دلیل حجم کار و
تنوع متفاوت و متغیر آنها، هم کارها در مسیر خود نخواهد بود و هم شاهد
حوادث بیشتری خواهیم بود. بگذریم از اینکه مدیران را در جمهوری اسلامی
آنقدر تضعیف کرده یا ضعیف انتخاب میکنیم که حرفشان در مجموعهشان خریدار
ندارد. حیفم آمد با توجه به برخی مسائل حاشیهای روز خاطرهای نقل نکنم.
در بحبوحه بازیهای آسیایی گوانگژو چین، رئیس وقت کمیته ملی المپیک با رئیس
وقت سازمان تربیتبدنی درگیری آشکار داشتند و در مصاحبهها و بحثها کلامی
به هم رحم نمیکردند. یکی از رسانهها در مصاحبهای با این نویسنده علت
این تخاصم کلامی را جویا شد. به او گفتم برخی آدمها با وجود سن زیاد،
تحصیلات بالا، لباس آراسته و ادعای تقوا و دیانت، نهاد کودکیشان رشد نکرده
(که البته شامل حامل این نویسنده هم میشود) و بههمیندلیل کودکانه بدون
آنکه شأن و منزلتشان را درک کنند با یکدیگر مهاجه رسانهای میکنند و
یادشان رفته «اذ امرو باللغومروکراما» و «جادلهم بالتی هی احسن» این را
نوشتم تا آنانکه باید بدانند درک موقعیت خود را کرده و به خاطر یک دستمال
(بخوانید یکی از ابواب جمعیان خود) تختجمشید را به آتش نکشند.
برای نقد قوا چه نهادی بهتر از دانشگاه ها؟
غلامرضا ظریفیان در اعتماد نوشت:
آنچه با عنوان جنبش
دانشجويي شناخته ميشود يك تجربه ٧٥ ساله را پشت سر دارد و ميتوان آن را
به عنوان يكي از پايدارترين و پيوستهترين جنبشهاي كشور به رسميت شناخت؛
جنبشي كه در بازههايي اراده تغيير داشته و از دوره انقلاب اسلامي به بعد
با اراده اصلاح فعاليت كرده است. جنبشي كه هيچ وابستگي حزبي و مالي نداشته و
تلاش كرده است تا در جريان نقدي كه به قدرت دارد همواره منافع ملي و خير
عمومي را در نظر بگيرد و به عنوان مجموعهاي رصدگر، هم نكات مثبت تحولات
جامعه را در نظر بگيرد و هم نقدهايي را بر روندهاي نادرست داشته باشد. جنبش
دانشجويي در سير تحول خودش كارنامه درخشاني داشته است، هم در فراز و نشيب
حوادث قبل از انقلاب و هم پس از انقلاب و در دوره دفاع مقدس در حساسترين
دورهها همراه كشور بوده است. اين جريان همواره نقد دولت را در دستور كار
خود داشته است چه دولت سازندگي، چه دولت اصلاحات، چه دولت تدبير و اميد و
چه نقد دولتي كه موسوم به مهرورزي بود اما چندان مهري نورزيد. دانشجويان
تلاش كردهاند با حفظ نقش كليدي خود در آگاهيبخشي، هرجا كه احساس كردهاند
در دولتها كمبودهايي وجود داشته است به حق و شجاعانه به نقد آن بپردازند.
رييسجمهور در سخنراني روز دانشجوي خود اشاره كرد كه دانشجويان بايد به نقد
دولت و ساير قوا بپردازند. درست است كه حاكميت متشكل از سه قوه است اما در
ديد عمومي قوه مجريه نماد قدرت در عرصه سياست شناخته ميشود و البته
همانگونه كه آقاي روحاني گفت، اين قوه بسيار نياز به نقد مشفقانه و
منصفانه دارد چرا كه با وجود كارهاي خوبي كه انجام داده است، ضعفها و
مشكلاتي هم دارد كه به موضوع مديريت در حوزههاي مختلف بازميگردد و
چشمهاي بينايي نياز است تا اين مشكلات را ببيند و به نقد آنها بپردازد،
دولت از اين موضوع استقبال ميكند.
اما حرف درستي است كه نبايد قدرت را در دولت خلاصه كرد. يكي از كانونهاي
مهم قدرت قوه قضاييه است. اين قوه بايد كانون امني باشد براي احساس سلامت
در جامعه، براي پيشگيري از فساد، مبارزه با زيادهخواهي و عدول از حقوق
عمومي. براي همين است كه اين قوه بسيار به نقد منصفانه نياز دارد. هرچند
قوه قضاييه عملكردهاي خوبي هم داشته اما نوع برخوردهايي كه صورت گرفته نياز
به بررسي دارد. به نظرم قوه قضاييه حتي از نقد غيرمنصفانه هم نبايد ناراحت
شود چرا كه احساس امنيت جامعه به اين قوه بستگي دارد، در هر جامعهاي اگر
آسيبي از سوي ساير قوا به جامعه برسد، به دستگاه قضايي كشورشان پناه
ميبرند، به دستگاهي كه هم توان پيشگيري دارد و هم قدرت مجازات و نهاد مهمي
است براي توزيع عادلانه داوري در جامعه، پس نبايد از نقد اين قوه هراسيد.
قوه مقننه هم از اين امر مستثنا نيست. جايي كه قدرت قانونگذاري و نظارتي
دارد و به عنوان شاخص مردمسالاري شناخته ميشود.
يكي از كانونهايي كه همه اين قوا بايد از آن دفاع كنند دانشگاه است.
دانشجويان نقد رايگان و معقول ميكنند، براي كارشان هزينه هم ميدهند بدون
اينكه طلب قدرت و ثروت داشته باشند و بايد قدر اين كانون نقد را دانست.
نميشود كه همه قوا در روز دانشجو از اين حركت و نقشي كه در طول تاريخ كشور
داشته است تقدير كنند اما در مقام نقد و داوري آن را به رسميت نشناسند يا
خداي نكرده هزينهاي به آن تحميل كنند. دانشگاه ميزانالحراره جامعه است.
هرگاه دانشگاه سكوت كرد و در خود فرو رفت بايد نگران آسيب بود. دانشگاهي كه
در خود بخزد و پرسشگري را كنار بگذارد مايه نگراني است. دانشگاه پرنشاط
نشان از جامعه پرنشاط دارد، جامعهاي كه با آسيبهاي كمتري روبهرو است.
جامعهاي كه نقد نشود، اصلاح نميشود. چه بهتر كه اين نقد از سوي نهادي
انجام شود كه محل اجتماع نخبگان است و چه بهتر اگر كمك كنيم تا اين نهاد
بدون نگراني و دغدغه به نقد بپردازد.
اوباما و مسیر تعامل با ایرانسید جلال ساداتیان در آرمان نوشت:در آخرین روزهای
ریاست جمهوری اوباما در آمریکا و بخصوص با مصوبه سنا در تمدید تحریمهای
ایسا و البته پیروزی ترامپ، برجام بیش از همیشه در صحنه سیاسی آمریکا مطرح
شده است. دیروز هم اوباما در آخرین سخنرانی خود درباره امنیت ملی آمریکا
بار دیگر از توافق هستهای دفاع کرد. در واقع برجام با تلاشهای شخص اوباما
و جان کری در فضای سیاسی آمریکا شکل گرفت. اوباما برای انجام این توافق
زمان بسیاری گذاشت تا از سد موانع تندروهای آمریکا در رسیدن به توافق
بگذرد. آنگونه که لابیهای اعراب و رژیم صهیونیستی واکنش نشان دادند اثبات
میکند که برجام به نفع منافع ایران بوده است و به همین دلیل عصبانیت لابی
مخالفان ایران را موجب شده است. در داخل هم کاسبان تحریم و افرادی که به
نتیجه نرسیدن تحریم را هدف قرار داده بودند هر سنگاندازی که میتوانستند
انجام دادند اما موفق نشدند، زیرا دولت ایران قویا به دنبال برجام بود و
طبق آنچه روحانی در سخنرانی اخیر خود گفته که درتمام موارد با مقام معظم
رهبری مشورت کرده است و هر آنچه که در برجام انجام شده با مشورت شکل گرفته
است و روند کار با جزئیات با مقام معظم رهبری هماهنگ شده است، در واقع دولت
ایران و دولت آمریکا در به نتیجه رساندن برجام مصمم بودند. اینکه برخی
مدعی هستند برجام باید صددرصد به نفع ایران تمام میشد، معنا ندارد. طرف
مقابل ما شش قدرت اصلی جهانی بود که شش قطعنامه شورای امنیت علیه ایران به
تصویب رسانده بود. چهار قطعنامه ذیل فصل هفتم و ماده چهل و یک منشور سازمان
ملل بود که همه کشورها را موظف به مشارکت در تحریمها میکرد. علاوه بر
این شرایط ایران را در آستانه قرار گرفتن در ماده ۴۲ و جنگ بین المللی علیه
ایران برده بودند. برجام توانست این خطر را از سر ایران بردارد و یک گام
هم به پیش ببرد و با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تعهدات طرف مقابل را
بینالمللی کند و نه تنها اجماعی که اعضای شورای امنیت علیه ایران رسیده
بودند را از بین ببرد بلکه اگر هر کشوری خلاف قطعنامه جدید عمل کند کشور
مذکور در موضع انفعال قرار میگیرد. مانند همین قانون تمدید تحریم داماتو
از سوی مجلس سنا که در واقع اعتبار آمریکا را خدشهدار میکند. اگر مواردی
از قانون داماتو مغایر برجام باشد باید اعتراض خود را نسبت به آن از طریق
مجراهایی که وجود دارد اعلام کنیم. البته باید در نظر داشت کنگره میخواست
موارد دیگری را به قانون ایسا اضافه کند اما مشخص شد طبق برجام نمیتوانند
چنین کاری انجام دهند و فقط آنچه از قبل بود را تمدید کردند. اینکه اوباما
مساله امنیت ملی آمریکا را مطرح میکند و از عملکرد خود دفاع میکند، نشان
میدهد او هدف صلح را درخاورمیانه درنظر داشته است. رئیسجمهور آمریکا
همراهی بسیار خوبی با برجام کرد و میخواست در خاورمیانه به صلحی برسد که
منافع آمریکا هم لحاظ شود. او از درگیری و جنگ با ایران پرهیز کرد و تمامی
تلاش خود را کرد که از مسیر دیپلماتیک مشکل با ایران را حل کند.