صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ دی ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۲  ، 
کد خبر : ۲۹۷۶۱۳

یادداشت روزنامه های 4 دی 1395

گامهای رهبری در آزادسازی حلب

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

آن روز که در ایران تصمیمی استراتژیک در مقابله با تهاجم جهانی و منطقه‌ای علیه سوریه گرفته شد، این تصمیم و اقدامات گسترده و دنباله‌دار، با قواعد شناخته شده عالم سیاست توجیه‌پذیر نبود اما مثل بسیاری دیگر از اقدامات امام و رهبری انقلاب اسلامی، امروز به عنوان تصمیم و اقدامی دقیقا درست و «فوق راهبردی» ارزیابی می‌شود و از این رو می‌توان گفت چنین تصمیمات استراتژیکی است که تفاوت بنیادی نظام اسلامی با نظام‌های مادی را نشان می‌دهد. امروز که آن «تصمیم حساس» و آن «اقدامات راهبردی» به نتیجه بسیار بزرگ رسیده است، همان جهان مادی اگرچه به  دلیل سنگینی شکست، به شدت عصبانی است اما می‌توان در لابلای عبارات و تحلیلی‌هایی که ارائه می‌دهند، تحسین عمیق ایران را نیز مشاهده کرد.
کشورها و سازمان‌های متعددی که برای اضمحلال یا جداسازی سوریه از جبهه مقاومت به میدان آمدند، امکانات وسیعی داشتند و از همه آنها هم برای رسیدن به مقصود پلید خود استفاده کردند و در واقع هیچ چیزی کم نگذاشتند. آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان و دیگران، هر کدام در اندازه یک ارتش به آماده‌سازی و اعزام نیروی رزمی ویژه روی آوردند. عربستان «جیش‌الاسلام» و «جبهه النصره»، آمریکا «ارتش جدید سوریه» و ترکیه و قطر «جیش‌الحر» و «احرار‌الشام» را پدید آوردند و اینها به مرور گروه‌های کوچکتری نظیر فیلق‌الشام و جیش‌‌الفتح ایجاد کردند تا هیچ نقطه‌ای از سوریه از اقدامات تروریستی در امان نباشد و از این رو از 2012 تا 2016 یعنی در مدت 5 سال شاهد درگیری گسترده و بی‌امان گروه‌های مجهز نیابتی با ارتش سوریه و جبهه مقاومت بودیم. در این بین و با این چشم‌انداز، ایران باید درباره بحران سوریه تصمیم می‌گرفت و از آنجایی که همه شواهد و قرائن بیانگر آن بود که پیروزی بر چنین ارتش‌ها و کشورهایی تا چه  اندازه است و سرمایه‌گذاری در این خصوص به نتیجه نمی‌رسد، معلوم بود که رهبری ایران باید چه تصمیمی می‌گرفت کمااینکه در آن موقع،  روسیه اگرچه به طور جدی مخالف این نوع جبهه‌سازی‌ها و اعزام ارتش‌ها علیه دولت سوریه بود اما با محاسبات مادی جلوگیری از آن را غیرممکن ارزیابی کرد و در مدت 4 سال عملا نظاره‌گر صحنه بود و حتی در سال 2012 یعنی آغاز بحران امنیتی سوریه، طرحی - موسوم به ژنریک سوریه - ارائه داد که براساس آن دولت سوریه باید به معارضه مسلح تسلیم می‌شد منتها به‌گونه‌ای که آسیبی به بشار اسد و خانواده او وارد نشود.
در آن هنگام در ایران نیز اجماع نظر بر استراتژی حفظ تمامیت ارضی و دولت منتخب مردم سوریه وجود نداشت. دولت وقت با همان تحلیل مادی معتقد بود حمایت ما از سوریه‌ای که به نظر او تجزیه سرزمین و فروپاشی دولت آن حتمی است، عاقلانه نبوده و به زیان روابط ما با کشورهایی نظیر ترکیه و عربستان خواهد بود و از این رو دولت دهم علی‌رغم تاکید رهبری بر لزوم مقابله با گروه‌های تروریستی و ناکام گذاشتن کشورهای متجاوز حامی این گروه‌ها، حاضر به کمک به دولت سوریه نبود و عملا جز در مواردی که ناگزیر به همکاری می‌شد، از همکاری با دمشق خودداری می‌کرد. از سوی دیگر وضعیت اقتصادی ایران نیز در آن سال و سال‌های بعد - تا امروز - به‌گونه‌ای نبود که بتواند به حمایت مادی موثر از دولت سوریه دست بزند در عمل هم سهم بودجه دفاع از سوریه در بودجه جمهوری اسلامی همواره «ناچیز» بود و اساسا چه در مقایسه با هزینه واقعی مورد‌نیاز حفظ کشور و دولت سوریه و چه در مقایسه با هزینه‌هایی که آمریکا، عربستان،‌ ترکیه، قطر، امارات و دیگران برای سرنگونی دولت سوریه انجام می‌دادند، به حساب نمی‌آمد. اما با این وجود، اقدامات ایران به نتیجه رسید و طرح تجزیه کشور و فروپاشی دولت سوریه به جایی نرسید و صدها میلیارد دلار نفتی و غیر نفتی و اعزام ده‌ها هزار نیروی تروریست تازه‌نفس خنثی شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با تحلیل ژرف از مخاطراتی که سقوط دولت سوریه در پی می‌آورد و نیز با ارزیابی دقیق از نتایج مقاومت مؤمنانه انقلابی در برابر استکبار و عوامل آن، حفظ تمامیت ارضی و دولتی که تضمین کننده این تمامیت ارضی و هویتی سوریه است را به عنوان استراتژی ایران در دستور کار قرار داد. رهبری در این میان به دستگاه‌های ذی‌ربطی مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که مسئول به نتیجه رساندن استراتژی ایران بودند دو نکته توأمان را مورد تأکید قرار دادند، «حفظ نظام سوریه که کلید حفظ تمامیت ارضی و هویتی این کشور است و جلوگیری از ریخته شدن خون بی‌گناهان در جنگ». می‌توانیم حساسیت و باریکی این دو تصمیم را حس کنیم. وقتی جنگی داخلی در یک کشور روی می‌دهد و این جنگ از شدت زیادی هم برخوردار است، حفظ خون مردمی که در اکثر مناطق در جغرافیای تحت سیطره تروریزم واقع شده‌اند، به غایت دشوار و در مرز محال قرار می‌گیرد و خود این استراتژی کار رزمندگانی که موظف به حفظ یک کشور هستند را بسیار دشوار می‌کرد. از منظر مادی این دو استراتژی خنثی کننده یکدیگر هستند و لذا اتخاذ توأمان آن‌ها یک خطای راهبردی به حساب می‌آمد اما از منظر توحیدی تلاش برای حفظ دماء و اموال بی‌گناهان در جنگ به دلیل آنکه عنایت خاص و حتماً مؤثر خداوند متعال را در پی می‌آورد، خود تضمین کننده استراتژی اول یعنی حفظ تمامیت ارضی و دولت سوریه به حساب می‌آمد و بر این اساس در طول این سال‌ها نیروهای عمل کننده از سوی جبهه مقاومت یعنی نیروهای سپاه، حزب‌الله، ارتش سوریه، نیروهای موسوم به دفاع وطنی، فاطمیون، زینبیون و گروه‌های دیگر به شدت تحت این ملاحظه انسانی قرار داشتند و این در حین جنگ پر‌شدت جبهه مقاومت علیه گروه‌های متعدد پرقدرت تروریستی، یک سپر محافظتی برای مردم سوریه بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی- دامت برکاته- با دو سپر «تقوا» و «بصیرت»، مقطع به مقطع دفاع از مردم و کشور سوریه را مدیریت کردند و با امکانات بسیار محدود توانستند جبهه متراکم دشمن را شکست بدهند. «تقوای» رهبری، اتصال معنوی جنگی پر‌شدت علیه کفار و مشرکین با خداوند متعالی که ندا داده بود «ان تنصرالله فلا غالب لکم» را محکم کرد و «بصیرت» رهبری استفاده درست و دقیق از زمان و نیز بهره‌گیری از ضعف‌هایی که گاه و بیگاه برای دشمن پیش می‌آمد را به دنبال آورد. به عنوان مثال رهبر معظم انقلاب از شرایط متغیر در آحاد جبهه دشمن دریافته بود که این کشورها به دلیل نفوذ، ناچارند سیاست‌های خود را پی در پی تغییر دهند و در هر تغییر سیاست یا تاکتیک، فرصتی برای جبهه حق نهفته است و می‌توان با استفاده از آن، فرصت‌های جدیدی را که دشمن از تغییر تاکتیک بدست می‌آورد هم از او گرفت. در یک زمان بعضی از این کشورها تصمیم به جنگ پرشدت مستقیم علیه سوریه می‌گرفتند در حالی که بقیه اعضای آن جبهه آمادگی همراهی در چنین جنگی نداشتند، در این شرایط، نوک پیکان اقدامات جبهه مقاومت، متوجه کشوری که تصمیم به مداخله مستقیم گرفته بود، می‌شد و عملاً مانع ورود آن کشور به جنگ مستقیم می‌گردید و این در حالی بود که نتیجه چنین عقب‌نشینی- آنگونه که در شهریور 93 اتفاق افتاد و آمریکا از جنگ مستقیم منصرف گردید- سبب تشتت در جبهه دشمن و نا‌امیدی تروریست‌ها در داخل سوریه می‌شد. ذکر تاکتیک‌های برگرفته از رهنمودهای رهبری در خنثی‌سازی اقدامات دشمن در حوصله چنین یادداشتی نیست و لذا باید به همین مقدار بسنده کرد و به مجال وسیع‌تر موکول نمود.
امروز و پس از آزادی شهر استراتژیک حلب، کسانی که - عمدتاً دلسوزانه- در داخل ایران، دفاع از سوریه‌ای که مورد تهاجم سنگین انواعی از کشورها و ارتش‌ها واقع شده است را ناممکن و در‌بردارنده نتایج وخیم دراز‌مدت برای ایران ارزیابی می‌کردند، به حکمت‌آمیز بودن تصمیم حساس رهبری در دفاع از سوریه و نتایج بزرگ پیروزی حلب بر منافع و موقعیت ایران اذعان می‌نمایند و امروز آمریکا، ترکیه، عربستان، قطر، امارات و... اگرچه به دلیل شکست سنگینی که متحمل شده‌اند، فریادشان بلند است اما در ضمیر خود اعتراف می‌کنند که حتی زمانی که با هم شوند و همه امکانات خود را نیز پای کار بیاورند و نیز علی‌رغم آنکه مانعی برای زیر پا گذاشتن همه قواعد انسانی و هنجارهای شناخته شده حقوقی ندارند، قادر به غلبه بر ایران و جبهه مقاومت نیستند. حضور ترکیه در اجلاس اخیر مسکو و امضای آن زیرپای توافقی که بر لزوم حفظ تمامیت ارضی سوریه و قانونی بودن دولت اسد تاکید دارد، یک اعتراف بزرگ این جبهه به حساب می‌آید.
تجربه سوریه که تاکید بر اصول و در عین حال شرکت در بعضی گفت‌وگو‌های سیاسی را توامان به همراه داشت، خود یک مدل مهم فراروی کشور ما و ملت‌ها قرار می‌دهد. حکمت رهبری در لزوم دفاع از سوریه و بصیرت او در تن ندادن به درخواست دشمن در گفت‌وگو‌ها و در نهایت به نتیجه رساندن استراتژی خود، اجزاء اصلی این مدل هستند در واقع برخلاف مدل‌های دیگری که در همین سال‌هایی که رهبری در کار به نتیجه رساندن استراتژی آزادی حلب به عنوان کلید آزادسازی بقیه سوریه بودند، به اجرا درآمد، این مدل از کار، رفتار نیروی خودی را منضبط  گردانید و سبب پراکندگی جبهه مقابل شد. بدون شک اگر درباره سوریه مدل دیگر پیگیری می‌شد، امروز نیروهای مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان و قطر در دمشق مشغول گفت‌وگو درباره آینده بخش بخش جدا شده سوریه بودند و حزب‌الله لبنان و سپاه‌پاسداران و نیروهای جهادی فداکار تحت فشار «دادگاه‌های بین‌المللی» قرار داشتند چرا که در عرف بین‌الملل، مقاومت در برابر برنامه تجزیه و فروپاشی کشوری که از نظر آنان باید صورت گیرد، یک جرم غیرقابل بخشش به حساب می‌آید. کما اینکه مقاومت حزب‌اله در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی، آن را در لیست سیاه آمریکا و همه کشورهایی که در این سال‌ها تجزیه سوریه را دنبال می‌کردند، قرار داد.
استراتژی رهبری، روسیه را در سال پنجم جنگ به نفع جبهه مقاومت پای کار آورد بدون آنکه مقدرات سوریه را در اختیار مسکو قرار دهد. استراتژی رهبری روابط ایران و روسیه را در پناه بحران سوریه به نقطه‌ای ‌رساند که اقدامات ضد ایرانی را در سطح بین‌المللی خنثی یا کم‌اثر نماید. پی‌گیری سیاست «مردم پایه امنیتی» در کشورهای دوست به ظهور و اقتدار گروه‌هایی نظیر «حشد شعبی»، «دفاع وطنی»، «انصارالله» منجر شده و کشورهایی را در برابر دشمن توانمند کرد. درباره رهیافت‌های سیاسی پیروزی جبهه مقاومت در حلب بحث زیادی نیاز است که همت صاحب‌نظران را طلب می‌کند.

چرا محرمانه؟

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

لابد شنیده‌اید که مذاکره‌کننده ارشد هسته‌ای کشورمان و رئیس دستگاه دیپلماسی کشور در جلسه کمیسیون امنیت ملی مجلس با قید «محرمانه بودن»، صحبت‌هایی کرده است و لابد این را هم شنیده‌اید که به اشتباه خود در اعتماد به حرف جان کری اعتراف کرده است و لابدتر این را هم می‌دانید که حاصل این اعتماد قرار گرفتن ایران در موضع ضعفی مبهم و منفعلانه در برجام است. موضعی که قویا برای انجام تعهدات ما روشن و صریح است و برای آنچه در ازایش به دست می‌آوریم تاریک و ظن‌آلود و در یک کلمه وابسته به میل و خواست طرف مقابل ما. البته این حرف جدیدی نیست و تقریبا مرحوم خواجه حافظ شیرازی هم کاملا ملتفت شده است که آن آفتاب تابان برجام و فتح‌الفتوح قهرمانان دیپلماسی، آنطورها هم که می‌گفتند پیروزی نیست و در خوش‌بینانه‌ترین حالت یک ضربه فنی محترمانه است از سوی طرف مقابل! اما سوال اساسی اینجاست: در یک مردمسالاری دینی از نوع جمهوری اسلامی که تازه معتدلان و سکولار-محافظه‌کارهایی که اکنون در قدرت اجرایی هستند بر قسمت مردمسالارانه‌اش بیشتر تاکید می‌کنند، مساله‌ای به این مهمی که عمیقا با سرنوشت و رویاها و غرور یک ملت سر و کار دارد، چرا باید محرمانه باشد؟ چرا باید «جلسه استماع» محرمانه باشد؟ چرا باید بینی و بین‌الله از نمایندگان مجلس که وکلای این ملتند خواست گند ماجرا را درنیاورند؟! گندی که همانطور که گفتیم درآمده است و تقریبا هیچ کس برای فهمیدن «تقریبا هیچ بودن عواید برجام» نیاز به اخبار محرمانه ندارد و این تقریبا یک احساس عمومی است که ماحصل آن همه شلنگ و تخته و بگیر و ببند و برو و بیا، آنقدرهایی هم نیست که می‌گفتند. پس آن درخواست برای محرمانگی اعتراف به اشتباه برای چیست؟! شاید بگویید برای عدم سوءاستفاده دشمنان یا جلوگیری از تشویش اذهان مردم نیاز هست که کسی جز مسؤولان رده بالا از ماحصل آن عشق نافرجام(!) آگاه نباشد. در پاسخ باید گفت مردم که خیلی وقت پیش‌تر دل از گرمای آن آفتاب تقلبی کنده‌اند. می‌ماند دشمنان و رقبای مملکت و ملت که دیگر چه چیزی مانده که بخواهند از آن سوءاستفاده کنند؟! سران کشورهای حاشیه خلیج فارس راست راست در چشمان جهانیان می‌نگرند و گستاخ‌تر از همه ادوار تاریخ روابط متقابل‌شان با ایران به اتهام‌زنی و گزافه‌گویی می‌پردازند و مورد حمایت نخست‌وزیر انگلستان نیز قرار می‌گیرند و آب هم از آب تکان نمی‌خورد و شاید لابد نمی‌شود هم علی‌الحساب آبی را در دل آنها تکان داد! آمریکایی‌ها هم که به اذعان اوباما توانسته‌اند بدون شلیک یک گلوله و ریختن یک قطره خون و خرج حتی یک دلار نگرانی‌ها از برنامه هسته‌ای ایران را به شکلی موثر و قابل احصا و بازرسی و راستی‌آزمایی کنترل کنند و یک پوسته دکوری و دل‌خوش‌کنکی از آن برای ایران باقی بگذارند. با این اوصاف دیگر در این زمینه چیزی باقی نمانده است که بخواهیم برای آن لاپوشانی کنیم. پس دلیل تاکید بر عدم درز اعتراف به اشتباهات برای چیست؟ به نظر ما فقط به این دلیل است که آقایان نمی‌خواهند تبعات اشتباهاتشان را بپذیرند و نمی‌خواهند در عرصه کشور چوب این بی‌تدبیری را بخورند. کل مساله همین است و الا آنها خودشان هم می‌دانند که مطرح شدن بدقولی آمریکایی‌ها می‌تواند در کمیسیون مشترک برجام حداقل قدرت چانه‌زنی ما را بالا ببرد؛ اگرچه کمیسیون مشترک هم شامل جمعی است که به قول آقای روحانی کدخدا دارد! اما همین مصرف داخلی داشتن داستان همواره همراه مذاکرات بود.
از ابتدا هم مذاکرات هسته‌ای تحت تاثیر مصرف داخلی آن برای روحانی و دولتش قرار گرفت و این دلیل آن همه عجله و شتاب بود. مساله پیچیده‌ای که برای نیل به سرعت به بهای مبهم شدن طرف منافع ایران، ساده‌سازی شد و تهش به اینجا رسیده که ماحصل آن برای ما به مردانگی جان کری و ایستادنش سر قولی که به جناب قهرمان دیپلماسی داده‌اند وابسته شده است! معامله‌ای که همان روز تایید مشروط رهبری قرار شد مابه ازایش تعهد مکتوب گرفته شود تا ضمانت‌های حقوقی‌اش لحاظ شود اما نشد و سرنوشت ما را وابسته کردند به قول شفاهی وزیر خارجه آمریکایی که یک روز هم سابقه خوش با ملت ما ندارد!
اینگونه معامله کردن یا از سر سوءنیت نسبت به ایرانیان است یا از سر حماقت! البته قهرمان داستان ما گویا در همان جلسه کذایی گفته است اگر به پلن خودم عمل کرده بودم اینگونه نمی‌شد. نکته‌ای فوق‌العاده مهم که از آن جلسه مغفول مانده است! ما هم می‌پرسیم که چرا به پلن خودتان عمل نکردید؟ عمل نکردید چرا که به دنبال سرعت بودید و عجله داشتید که میوه برجام را در باغ سیاست داخل کشور بچینید اگرنه همه می‌دانند که عجله در هر معامله‌ای یعنی ضرر! مگر تاکیدات رهبر معظم انقلاب بر این نبود که همه چیز را مکتوب کنید و به شکل تعهد دربیاورید؟ پس چرا به قول کری بسنده کردید و به‌رغم اینکه گویا خودتان هم احتمال می‌دادید که از این ناحیه متضرر شویم کار را بدون محکم‌کاری پیش بردید؟ گفتیم چون به سرعت نیاز داشتید. این ملت نبود که به سرعت نیاز مبرم داشت این جناب روحانی بود که وعده داده بود اگر ما به قدرت برسیم غائله را سریع حل‌وفصل می‌کنیم و همه چیز را گلستان می‌کنیم و از باغ میوه برای‌تان سیب و گلابی سوغات می‌آوریم. معلوم است که پلن جایگزینی که به شما فشار می‌آورد که زودتر مساله را حل‌وفصل کنید هم از کجا بوده! که نشانه‌هایش از حضور بی‌ربط حسین فریدون در تمام طول مذاکرات هویدا بود! برنده این میدان تا همین چند وقت پیش جناب روحانی بود و بازنده ملت و رویاها و غرورشان اما اکنون که شلنگ تخته‌ها و غوغای دولت و دنباله‌هایش درباره سود خالص بودن برجام تمام شده است و تقریبا بسیاری کسان فهمیده‌اند که طبل برجام بیش از آنچه که فکر می‌کردند توخالی است، بازنده علاوه بر ملت، دولت یازدهم و در راس آن حسن روحانی است. هر چقدر هم اخبار منفی درباره دستاوردهای آن را محرمانه کنند، محقق نشدن آنچه خود درباره‌اش وعده می‌دادند ملت را ملتفت ماجرا خواهد کرد پس دست و پا زدن برای جاخالی دادن از عواقب آن تا حدود زیادی مسخره و بیهوده خواهد بود. هر چند به ادعای امثال هاشمی‌رفسنجانی، آنهایی که می‌گویند برجام سود چندانی نداشته است، «حرف بیخود می‌زنند» و در تعبیر رئیس‌جمهور بی‌سوادند ولی آنچه ملت به جان می‌فهمند همان داستانی است که در سطور بالا گفتیم!


دستاورد منطقه ای دیپلماسی اعتدال

الهه کولایی در ایران نوشت:
سفر رئیس جمهوری به  کشورهای قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی، می‌تواند زمینه‌ساز اجرایی کردن بخشی از شعارهای انتخاباتی دکتر روحانی در عرصه بین‌المللی باشد. بر مبنای همان شعارهای انتخاباتی، ایجاد رویکرد و رفتاری متعادل در سیاست خارجی محور برنامه‌های دولت یازدهم است، به گونه‌ای که پاسخگوی الزام‌های ژئوپلتیک کم نظیر ایران در منطقه پر آشوب باشد. کشورهای ارمنستان، قزاقستان و قرقیزستان [که با دو کشور اول مرز مشترک خاکی و آبی داریم و کشور سوم نیز در جنوب شرقی منطقه آسیای مرکزی قرار دارد]  از زمینه‌های مناسبی برای گسترش مبادلات تجاری، مراودات سیاسی و اجتماعی  با تهران برخوردار هستند. این سه کشور، از جمله کشورهای بازمانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هستند که گسترش روابط با آنها می‌تواند پاسخگوی نیازهای متقابل باشد. از آنجا که ایروان، آستانه و بیشکک، روابط حسنه‌ای با فدراسیون روسیه دارند، توسعه روابط ایران و روسیه، به نوبه خود می‌تواند عرصه‌های همکاری سازنده متقابل ایران با این کشورها را گسترش دهد. اما باید در نظر داشت که حضور فعال و کارآمد جمهوری اسلامی ایران در این کشورها، ضمن آنکه می‌تواند پاسخگوی منافع مردم کشور ما باشد و عرصه‌های اقتصادی- تجاری و همکاری‌های همه جانبه را روی جامعه ایران در مسیر تأمین منافع متقابل بگشاید، در همان حال ضرورت تقویت رویکرد اعتدال در سیاست خارجی کشور ما را نیز به نمایش می‌گذارد.
این سفر بویژه در شرایط گسترش کم سابقه روابط ایران و روسیه، از اهمیت بالایی برخوردار است. بویژه که در 25 سال گذشته، پس از استقلال این کشورها، توسعه روابط با آنها از روندی متعادل و پایدار برخوردار نبوده است، درحالی که تاریخ و جغرافیا حکم می‌کند که ما با همسایگان شمالی خود روابطی همه‌جانبه و گسترده را سامان دهیم. این روابط تعادل در روابط خارجی ایران را تحکیم می‌بخشد. از آنجا که در شرایط کنونی در مرزهای شرقی و غربی کشور، بحران‌ها و ناآرامی‌های سیاسی اقتصادی و اجتماعی در حال گسترش است، توسعه روابط با کشورهایی که در حوزه تمدنی ایران قرار گرفته‌اند، می‌تواند زمینه‌های تقویت همکاری‌های منطقه‌ای را استحکام بیشتری ببخشد. بویژه که دو کشور از سه کشور مقصد سفرهای رئیس جمهوری، عضو سازمان همکاری اقتصادی (اکو) هستند که ضرورت توسعه همکاری‌های اقتصادی اجتماعی فرهنگی را در کنار روابط سیاسی یادآور می‌شوند. عضویت قزاقستان و قرقیزستان در سازمان شانگهای، اهمیت این سفر را در متن تمایل ایران به عضویت در آن، روشن‌تر می‌کند. اتحادیه اقتصادی «اسلاو» که این کشورها عضو آن هستند، در شرایط توسعه روابط اقتصادی- تجاری با غرب، توان ایران را در تعامل‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بهبود می‌بخشد.

شطرنج روس ها برای نظم پسا آمریکایی

دکترعلیرضا رضاخواه در خراسان نوشت:

افول آمریکا واقعیتی است که خیلی پیشتر از این، تحلیل گران سیاسی در رابطه با آن سخن گفته اند. فرید زکریا در  کتاب جهان پسا آمریکایی، آینده نزدیک جهان را که شاید مدتی است شروع شده باشد، چنین تصویر می‌کند که آمریکا باید با تک نبودن و تاثیرپذیری از دیگر عوامل موثر کنار بیاید. این روزها تبلور این پیش بینی ها را می توان در تحولات منطقه غرب آسیا به ویژه بحران سوریه به وضوح مشاهده کرد، جایی در یکی از مهمترین پرونده های بین المللی آمریکا نه در عرصه نظامی و نه در عرصه دیپلماتیک به بازی گرفته نشده است. هرچند جان کربی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا معتقد است، "غیبت از مذاکرات سه جانبه سوریه به معنی تضعیف نقش رهبری آمریکا نیست"؛ اما این موضع بیشتر ژستی سیاسی است برای انکار واقعیت. همزمان با روند نزولی تاثیر گذاری آمریکا در تحولات بین المللی شاهد ریل گذاری مسیر بازگشت مسکو به عنوان یکی از قطب های موثر در عرصه سیاست جهانی هستیم. کرملین این روزها پیگیر بازی پیچیده ای   به سبک شطرنج بازهای روسی در چند لایه مختلف است. یادداشت پیش رو تلاشی است برای تبیین شطرنج جدید روسی با نگاهی به  دکترین جدید دفاعی-دیپلماتیک این کشور که در آستانه آغاز سال 2017 منتشر شد.
رقابت هسته‌ای جدید
برخلاف سند پیشین نسخه جدید «سخت تر» است چه از لحاظ سبک و چه محتوا. در آن تاکید مخصوصی به مقابله با تهدیدات شده و روی مسائل مربوط به امنیت تمرکز دارد. در میان اولویت ها «تامین امنیت کشور، حاکمیت و تمامیت ارضی» و «تقویت موقعیت روسیه به عنوان یکی از پرنفوذ ترین مراکز جهان معاصر» دیده می شود. آندری بیستریتسکی، رئیس هیئت مدیره بنیاد توسعه و حمایت از اندیشکده "کلوپ والدای"، معتقد است:"مفهوم جدید سیاست خارجی روسیه همان ایده ای را مطرح می کند که در نشست اخیر اندیشکده کلوپ والدای در سوچی بیان شد، به بیان دیگر نقش نظامی گری و استفاده از زور در روابط بین الملل به جای آن که کاهش یابد در آینده رو به افزایش خواهد گذاشت." این همان رویکردی است که در سخنان روز گذشته ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه به وضوح مطرح گردید. تاکید دوباره بر توسعه پتانسیل هسته‌ای روسیه با راکت‌های قوی جدید، و توانمندی های راهبردی و نظامی مسکو در همین چارچوب قابل بررسی است. چند ساعت پس از او دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده هم گفت آمریکا باید زرادخانه هسته‌ای خود را به‌طور عمده تقویت کند و گسترش بدهد. رجزخوانی هایی که به اعتقاد بسیاری می تواند زمینه مسابقه جدید تسلیحات هسته‌ای را فراهم آورد.
اولویت بندی 5 گانه دیپلماسی روسیه
اما فارغ از بعد نظامی بعد دیپلماتیک سند راهبردی جدید نیز حائز اهمیت است. در فصل چهارم این سند به اولویت‌های منطقه‌ای سیاست خارجی روسیه اشاره شده است. به نظر می‌رسد ترتیب آورده شدن بندها، نشان‌دهنده اولویت و اهمیت کشورها یا مناطق در سیاست خارجی کرملین است. بر اساس این سند ابتدا کشورهای مشترک‌المنافع پراهمیت‌ترین و در بیشترین اولویت قرار دارند و در بندهای نخستین بر اهمیت این کشورها و اتحادیه اقتصادی اوراسیایی در بیش از ده بند تاکید شده است. سپس از اتحادیه اروپا به‌عنوان یک شریک مهم اقتصادی ـ تجاری و سیاست خارجی برای روسیه یاد شده و در بیش از پنج بند به آن و برخی کشورهای این اتحادیه پرداخته شده است و در این میان حتی به حذف گام به گام مقررات ویزا به صورت متقابل اشاره شده است. اولویت سوم مربوط به آمریکاست که به‌موجب بند 72 به برقراری روابط متقابل سودمند با ایالات متحده با توجه به مسئله ویژه دو دولت در قبال ثبات راهبردی جهانی و به‌طور کلی وضعیت امنیت بین‌المللی و همچنین ظرفیت‌های قابل توجه در همکاری‌های تجاری ـ سرمایه‌گذاری، علمی ـ فناوری و دیگر همکاری‌ها علاقه‌مند است. پس از آن اولویت چهارم خود را به شرق آسیا و گسترش شراکت راهبردی با هند و چین اختصاص داده و سپس در بند 92 به غرب آسیا و شمال آفریقا می‌رسد. این نشان می‌دهد که کمافی‌السابق این منطقه در اولویت پنجم سیاست خارجی کرملین قرار دارد.
غرب آسیا خیلی دور خیلی نزدیک
بااین حال نباید این رتبه بندی، در تعریف اهمیت این منطقه برای روسیه، ما را گمراه کند. پنج پاراگراف جامع اول به خاورمیانه اختصاص داده شده است و مسکو بیان می کند که کمک به «ثبات در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را برای حفظ تمرکز بر حل و فصل سیاسی ـ دیپلماتیک درگیری» ادامه خواهد داد. به سوریه و ایران در دو بند خاص، جداگانه پرداخته شده و هر دو جایگاه ویژه ای در استراتژی منطقه ای روسیه دارند. مسکو به تعهد خود به «وحدت، استقلال و تمامیت ارضی» سوریه  به عنوان «یک دولت سکولار، دموکراتیک و کثرت گرا» که در آن تمام گروه های قومی و فرقه های مذهبی مجددا در «صلح، امنیت و بهره مندی از حقوق و فرصت های برابر» زندگی می کنند، پایبند است. این سند همچنین طراحی شده است تا اتهامات روسیه در جنگ سوریه را لغو کند، حتی اگر چنین ژستی از نظر فنی کاری برای مسکو نکند. در مورد ایران، کرملین به دنبال توسعه «یک همکاری جامع» با تهران است و امیدوار است برنامه هسته ای ایران «براساس قطعنامه 2231 تصویب شده در شورای امنیت سازمان ملل» و دیگر روش های مربوط به «آژانس بین المللی انرژی اتمی» مدیریت شود.  علاوه بر این روسیه در جستجوی افزایش فعالیت های خود از طریق چارچوب های مختلف سازمانی است: جلب همکاری اعراب از طریق انجمن همکاری روسیه و عرب که در حال حاضر وجود دارد و گسترش روابط متقابل و مشارکت های توسعه ای با جهان اسلام از طریق سازمان همکاری های اسلامی. از نظر امنیتی توجه بیشتری به خاورمیانه شده است. در فصل دوم این سند تحت عنوان «جهان معاصر و سیاست خارجی روسیه»، مسکو بر مفهوم «امنیت متحد و یکپارچه» اصرار دارد و ساختارهای نهادی سفت و سخت را محکوم و بی اثر عنوان می کند: «همکاری های سیاسی ـ نظامی موجود قادر به مقابله با تمام تهدیدات و چالش های معاصر نیستند. امروز، یعنی زمانی که وابستگی متقابل بین مردم و دولت ها به طور قابل توجهی افزایش یافته است، هر گونه تلاش برای امنیت و ثبات در قلمروهای جداگانه بیهوده است.» بنابراین، روند سیاست خارجی روسیه به سمت ایجاد اتحادهای ویژه منطقه ای و فرامنطقه ای خواهد رفت .
سوریه گامی بلند برای نظم پسا آمریکایی
نمونه چنین اتحادهای منطقه ای برای حل بحران های امنیتی را می توان در نشست سه جانبه اخیر ایران، روسیه و ترکیه در مسکو دید. جایی که  برای اولین بارگام های جدی برای حل یک بحران طولانی و فرسایشی در منطقه برداشته شد. حالا قرار است بر اساس آن چه پوتین دیروز گفته، دور بعد مذاکرات صلح با حضور بشار اسد برگزار شود. حجم بالای تحولات منطقه غرب آسیا باعث شده فارغ از جایگاه آن در دکترین جدید دفاعی-دیپلماتیک روسیه، بخش زیادی از مهره چینی روس ها در شطرنج جدیدشان معطوف به سیاست ورزی در این منطقه گردد. مهره چینی که می تواند الگوی مناسبی برای "نظم نوین جهانی" در عصر پسا آمریکایی باشد.

انقلاب از راست ١

احمد غلامی در شرق نوشت:

در غیاب چپ‌های انقلابی، اصولگرایانِ «راست‌کیش» به چه می‌اندیشند که چنین خستگی‌ناپذیر به مخالفان جدی دولت حسن روحانی تبدیل شده‌اند. پروژه آنان چیست و چرا رسانه‌هایشان در کنسرتی همنوا خطاهای دولت یازدهم را بزرگ‌نمایی کرده و گاه واقعیت‌های آماری اقتصادی‌اش را مخدوش می‌کنند. آن‌هم دولتی که وارث ویرانه‌های اصولگرایان است، نه سبب‌ساز آن. روزنامه کیهان: «اگر رشد اقتصادی ٧/٤‌درصدی که رئیس‌جمهور و مسئولان بانک مرکزی از آن یاد می‌کنند درست باشد، درحال‌حاضر نرخ بیکاری باید تک‌رقمی باشد. این در شرایطی است که طبق آخرین گزارش مرکز آمار، نرخ بیکاری در تابستان امسال، بیشترین جهش را در ١٨ فصل گذشته داشته و به رقم بی‌سابقه ٤/١٢ درصد رسیده است».البته این یادداشت در مقامِ دفاع از دولت نیست و بیشتر بر آن است تا با واکاوی رفتار و عملکرد مخالفان نشان دهد آنان بیش از آنکه در پی منافع مردم باشند، سودای منافع بی‌چون‌وچرای خود و جریان‌ها و نهادهای موسوم به اصولگریان را دارند؛ از‌این‌رو تأکیدشان بر مردم معنای خاص می‌یابد. آنان تلاش می‌کنند جامعه متشكل از مردم خاص را شکل دهند. «خاص‌بودگی» که در قالب هویتی منسجم و برساخته تعین می‌یابد. نظریه‌پردازان جدی اصولگرا بر این باورند که سرمایه‌داری در سیطره فردگرایی عاری از توده و غایت والا شده است. آنان با تجربه هشت سال جنگ به دنبال آنند تا آن تجربه را در سیاست نیز تئوریزه کنند و در این معنا فرد به هدف و غایت جمعی سیاست آنان وصل شود. هدف جمعی‌ که مبتنی‌بر خاص‌بودگی است. اصولگرایان می‌دانند فقط در شرایط انقلابی و جنگی است که می‌توان آن میزان از تعهد سیاسی بی‌چون‌وچرا را از مردم انتظار داشت. جنگ یا سایه جنگ، ذات و جوهر سیاست است و دولت به‌مثابه دولت با جنگ ساخته می‌شود: «اگر دولتی از امکان جنگ طفره برود، دیگر بازیگر قدر قدرتی در صحنه تاریخ نخواهد بود و صرفا به آماج عمل و اقدام دیگران تبدیل خواهد شد... بنای سیاست خارجی همه بر تهدید پنهان یا آشکار نبرد با سایر دولت‌ها استوار است. سیاست خارجی صرفا ادامه جنگ با وسایل دیگر است»,٢

خبرگزاری فارس، زارعی: «آقای ظریف و دوستان او ابژه انسان غربی شده و آن‌‌طور می‌اندیشند که نوع غربی می‌خواست و این البته با خیانت متفاوت است. تیم مذاکره‌کننده را پرکار، کم‌عمق، ظاهرگرا و منحل در ایدئولوژی شرق‌شناسانه می‌دانیم؛ زیرا غربی می‌گوید من بدون شلیک حتی یک گلوله ایران را وادار به تسلیم کردم. وقتی آقای جان کری در سفارت آمریکا در جمع کارکنان و دیپلمات‌ها و کارشناسان خود می‌گوید بروید و به نوه‌هایتان روایت کنید و حتی پیازداغش را می‌توانید زیاد کنید که چگونه نشستند و آقای ظریف را در برابر قدرت متقاعدکننده خود به تسلیم کشاندند، لذا آنها ظریف و روحانی را ابژه و ماده تحلیل خود کردند».
اگر اصولگرایان با ملی‌گرایی سر ناسازگاری نداشتند، قاعدتا باید به سوی ملی‌گرایی افراطی می‌رفتند. سیاستی که احمدی‌نژاد و رحیم‌مشایی به دنبال احیای شکلی از آن بودند، اما سنت‌گرایان اصولگرا چنین فرصتی را به آنها ندادند. با اینكه اصولگرایان از ملی‌گرایی بیزارند، اما می‌دانند آنچه دنبالش هستند تا به‌واسطه آن جامعه‌ای هویتی بسازند، همانا شور و شعفی از سنخ ملی‌گرایی افراطی است، منتها در قالبی دیگر. اصولگرایان و آبای راست‌گرای آنان همواره به دنبال آن بوده‌اند كه ملتی تازه را در مفهومی تازه خلق كنند و تعین بخشند که فرمانبردارشان باشد.

ملتی که به ‌طور ضمنی بپذیرد در میان تنوع دیدگاه‌های موجود حتی اگر اکثریت را بسازد، دست‌بالا را ندارد و سرنوشت و آینده آنان را کسانی رقم می‌زنند که اصولگرایان، مردم خطاب‌شان می‌کنند، مردمی که به ارزش و آرمان‌های آنان پایبند و وفادارند. این‌چنین مردمی اگر دولتی را هم در دست نداشته باشند، خود دولتی در دولت هستند. تا امروز تلاش بی‌وقفه اصولگرایان برای نهادینه‌کردن این تفکر راه به جایی نبرده است. حتی دولت هشت‌ساله احمدی‌نژاد هم که با القابی هویت‌ساز چون «دولت مهرورزی» یا «مردی از ‌هزاره سوم» نام‌گذاری شد، در عمل راه به جایی نبرد و با سوءمدیریت و سوءاستفاده از قدرت، رؤیاهای اصولگرایان را بر باد داد. اینک آنان بر خاکستر رؤیاهای خود نشسته‌اند و می‌خواهند انتقام احمدی‌نژاد را از اصلاح‌طلبان بگیرند که همیشه موی دماغشان بوده‌اند. اصلاح‌طلبانی که از دوم خرداد تاکنون به چندصدایی جامعه، به تکثیر و تنوع آن، خواسته یا ناخواسته دامن زده‌اند. اصلاح‌طلبانی که خود برخاسته از جامعه تک‌صدایی بوده‌اند و منطق آن را پی می‌گرفتند، به یکباره در چرخشی تاریخی رو به سوی گروهای منفعل سیاسی آوردند و با احیای آنها سیاستی تازه و مردمی دیگر خلق کردند. مردمی گریخته از جامعه‌ای هویتی که بعید است به این زودی‌ها به آن بازگردند. از این منظر می‌توان به ‌دلیل عِناد اصولگرایان با اصلاح‌طلبان پی برد. عنادی که حتی دامن دولت حسن روحانی را نیز می‌گیرد، با اینکه او برخاسته از دل جناح راست و راست‌گرایی سنت‌مدار بوده است. اینک اصولگرایان بیش‌ازپیش آگاه‌اند كه از جایگاه حداقلی در سیاست برخوردارند، البته حداقلی قدرتمند. پس ناگزیرند با اتوریته باقی‌مانده جناح‌شان یاران وفادار را نگاه داشته و درصدد یارکشی و همراه‌سازی طیف‌هایی از مردم باشند که تا دیروز آنان را اقلیتی ازدست‌رفته می‌پنداشتند. آنان اندیشه‌های چپ اسلامی و چپ مارکسیستی را دستاویز این یارکشی کرده تا  از آن بهره‌برداری کنند و چنان در این کار مصمم‌اند که گویا سودای «انقلاب از راست» را در سر دارند. ناگفته پیداست در غیاب هرگونه تفکر چپ‌گرایانه رادیکال در سیاست، فضای وسیعی پیش‌روی‌شان باز است تا با مصادره آموزه‌های جریان چپ به مخالفان جدی دولت یازدهم تبدیل شوند. اگرچه معلوم است هدف اصلی‌شان تخریب حسن روحانی نیست بلکه به انقیاد درآوردن اوست.
تسنیم، آیت‌الله علم‌الهدی: «من سال ٥٤ با آقای روحانی آشنا شدم. از آن مدت تا الان، ٤٦ سال، یک تعارض بین من و ایشان وجود نداشته است. در بحث سیاسی هم تعارضی نبوده. ایشان و بنده هر دو از اعضای جامعه روحانیت بودیم... دشمن آقای روحانی نبوده و نیستم اما چطور می‌توانم در مقابل خرابی‌ها که دولت دارد، سکوت کنم. آقای وزیر خراب‌کاری می‌کند، من سکوت کنم... ما مردم را ملتهب می‌کنیم یا مردم ملتهب هستند؟ ائمه جمعه جلوی التهاب مردم را می‌گیرند. مردم وقتی ببینند در وضعیت فعلی که جوان‌شان شغل ندارد، رکود بر کشور حاکم است، مشکلات معیشتی کشور را گرفته درعین‌حال اختلاس و فساد می‌شود و برخی حقوق و وام نجومی می‌گیرند، اما هیچ‌کس هم حرف آنها را نمی‌زند، اینجا مشکل روانی و التهاب پیدا می‌کند...».
انقلابی که از راست آغاز شده، اگر به حملات خود ادامه دهد، بی‌شک با دولت مجروحی مواجه خواهیم بود که از پس جراحت وارده چنان ناتوان و بی‌رمق شده که زمینه را برای ظهور احمدی‌نژادی دیگر، با شکل و شمایل دیگر فراهم خواهد کرد.
١. تعبیر «انقلاب از راست» از عنوان کتابِ هانس فریر برگرفته شده است.
٢. برای نوشتن این یادداشت از کتاب «ذهن و بازار» نوشته جری مولر، ترجمه مهدی نصرالله‌زاده، انتشارات بیدگل استفاده شده است.

تخريب با چاشني برجام

حسین احمدی نیاز در آرمان نوشت:

فرايند برجام ماحصل چندين سال تلاش مضاعف تيم شوراي عالي امنيت ملي و سپس وزارت امورخارجه با نظارت مستقيم مقام معظم رهبري بوده است، همچنان‌كه رئيس‌جمهور نيز تصريحا اين امر را اعلام كردند. تدوين و تصويب برجام تا جايي پيش رفت كه از آن به عنوان ديپلماسي برجام ياد شد و در تاريخ ديپلماسي جهاني ماندگار شد به نحوي كه امروزه دول اروپايي بهتر از ايران در برابر احتمالات نقض برجام يا لغو آن توسط ترامپ، از برجام و موضع برجام بپاخاسته‌اند. اين همگرايي اروپا و ايران در برابر آمريكا امري يكتاست و پسنديده. اما متاسفانه همزمان با مخالفت‌هاي ترامپيست‌ها در آمريكا با برجام، عده‌اي در داخل نيز گوي سبقت را از آنان ربوده و به انحاي مختلف درصدد بي‌اعتباري برجام يا بي‌اهميت جلوه دادن آن هستند كه هرچه به زمان انتخابات رياست‌جمهوري ۹۶ نزديك‌تر مي‌شويم شدت بيشتري خواهد گرفت. اين موضعگيري از چند منظر قابل بررسي است. اول اينكه برجام يك سند تعهد‌آور بين‌المللي الزام‌آور براي ۱+۵ بوده و هيچ كشوري حق تخطي از آن را ندارد همچنان‌كه در سفر اخير آمانو به ايران بر پايبندي ايران به تعهدات خود تاييد و تاكيد نمود كه اين امر گامي مثبت براي ايران در جامعه جهاني تلقي مي‌شود. نكته بعدي اين است که اعتباردهي به برجام بيشتر اعتباردهي به ايران است و هرگونه ترديد و شكاكيت نسبت به آن مي‌تواند ماحصل هزاران ساعت تلاش خستگي‌ناپذير تيم ديپلماسي هسته‌اي ايران و اعتماد و اميد ملت به آنان را زير سوال ببرد كه چنين امري به قدري زيان‌آور خواهد بود كه اصلاح‌طلب و اصولگرا نخواهد شناخت و كليت نظام را زير سوال خواهد برد. از ديگر سو بيشتر مباحث برجام به‌صورت خاص بوده و امكان انتقال يا اعلان آن وجود نداشته يا انتشار آن تابع ضوابط خاصي از جمله تاييد نهادهاي خاص بوده است. از ديگر سو بيشتر انتقادها و افشاگري‌هاي غير اخلاقي برجام ناشي از رقابت‌هاي سياسي انتخاباتي است و فاقد بنيه حقوقي مستند. در همين راستا يكي از نمايندگان محترم مجلس اقدام به انتشار مطلبي به نقل از وزير امورخارجه در جلسه كميسيون امنيت ملي مي‌نمايد، كه هدف آن از يك سو بپا كردن توفان ژورناليستي بوده و از ديگر سو زير سوال بردن تلاش‌هاي دولت در فرايند برجام است. اين اقدام مي‌تواند واجد آثار حقوقي، اجتماعي و سياسي خاصي شود. زيرا در وهله اول در صورت فقدان تاييد كلام منتسب، وزير امورخارجه مي‌تواند از طريق هيات نظارت بر نمايندگان خواستار بررسي آن در قالب افترا شود و در ثاني اين كلام استنادي مي‌تواند كليت تلاش‌هاي كشور در برجام را نزد ملت زير سوال ببرد و اقدام عليه امنيت ملي تلقي شود. امري كه دود آن به چشم همگان خواهد رفت. واقعيت مساله اين است كه برجام بهانه است و اين اقدام يا اقدامات بيشتر براي تخريب دولت تدبير و شخص شخيص وزير اين دولت يعني جواد ظريف بوده است. برجام بهانه‌اي براي طرح موضوعات جناحي عليه دولت است. اما غافل از اينكه اين بسان نشستن در كشتي است كه كسي بخواهد سهم خود از كشتي را سوراخ نمايد. اكنون بايد ديد رئیس‌مجلس شوراي اسلامي و رئيس محترم دستگاه قضائی چه موضعي در برخورد با اين افراد خواهند داشت زيرا اينجا بحث حاكميت قانون نيز مطرح خواهد شد.


نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات