صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۳۹۵ - ۰۶:۵۱  ، 
کد خبر : ۲۹۸۲۸۱

یادداشت روزنامه های 22 دی 1395

تشییع هاشمی،استعاره سخاوت

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
«رحلت ناگهانی» آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی برای رهبر و ملت ایران سخت بود و می‌توان گفت در دو دهه گذشته مرگ هیچ شخصیتی به اندازه مرگ او برای کشور شوک‌آور نبود. پیام بسیار بلند و پرنکته رهبر معظم انقلاب اسلامی و مقایسه آن با پیام‌های دیگر هم عظمت این تفاوت را به خوبی نشان می‌دهد. مرحوم هاشمی روز سه‌شنبه با حضور بزرگ مردم تهران و بر دوش آنان راهی سفر آخرت شد و در کارنامه 82 ساله او آنقدر نقاط برجسته وجود داشت که بتوان گفت ان‌شاءالله «راضیهًْ مرضیه» خدا را ملاقات خواهد کرد.
هاشمی البته از جمله شخصیت‌هایی بود که تقریبا همواره موافقان بزرگ و مخالفان بزرگی داشت و در هر دو سر طیف هم اهل حقیقت و اهل باطل وجود داشتند و می‌توان گفت از این رو بود که هیچکس از کنار «رحلت ناگهانی» او عبور نکرد و همه مکثی کرده و گواهی دادند که یک شخصیت موثر سیاسی جهان از میان رفته است.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هاشمی رفسنجانی یک شخصیت محوری نهضت حضرت امام بود و در این راه تا آنجا استقامت کرد که می‌توان بدون مبالغه او را «مجاهدی نستوه» دانست. شکنجه‌های تقریبا منحصر بفردی که جامعه ما کم یا بیش از آن خبر دارد کافی است تا بگوییم او در مسیر حمایت از امام راحل عظیم‌الشان به تمام معنا فداکاری کرد. در این میان رژیم پهلوی، آمریکا و انگلیس و هر فرد و جریان مرتبط با آنها به دلیل مخالفت با نهضت ‌اسلامی حضرت امام با هاشمی نیز به عنوان یکی از سرداران آن مخالف بوده و در همه فشارها علیه او همداستان بودند. در این دوره هاشمی البته موافقان بزرگی هم داشت، بخش وسیعی از نخبگان مذهبی و توده‌های متدینی که آوازه فداکاری هاشمی را شنیده بودند، طیف وسیع موافقان او را در این دوره تشکیل می‌دادند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به طیفی که در گذشته مخالف آقای هاشمی بودند، منحرفین، منافقین و ملی‌گرایانی که مخالف استقرار نظام جمهوری اسلامی و بویژه مخالف الگوی ولایت‌فقیه بودند، اضافه شدند و حقد و کینه آنان از امام و روحانیت و اصل هویت‌بخش ولایت‌فقیه بطور طبیعی به سمت هاشمی‌رفسنجانی به عنوان یک معتمد اصلی حضرت امام رفت کما اینکه در این دوره توده‌های متدین و نخبگان اسلام‌گرا هم از آنجا که او را یک «ستون انقلاب اسلامی» دانسته و تمام آمال و آرمان خود را در سایه انقلاب قابل تحقق می‌دانستند، به هاشمی رفسنجانی دل ‌بسته بودند و به طور جدی از او حمایت می‌کردند؛ رأی بالای مردم به هاشمی‌رفسنجانی در سه دوره مجلس شورای اسلامی در زمان حیات حضرت امام از این موضوع حکایت می‌کند. بنابراین در مرحله ده ساله «تثبیت» انقلاب اسلامی نیز هاشمی مخالفان بزرگ و موافقان بزرگی داشت.
بعد از ارتحال حضرت امام که کمی پس از آن آیت‌الله هاشمی رفسنجانی  سکان دولت را در دست گرفت همان طیف‌بندی سابق وجود داشت یعنی او به عنوان رئیس‌جمهور نظام جمهوری اسلامی به میزانی که مورد عنایت رهبر معظم انقلاب اسلامی و مردم دین‌مدار بود  از سوی دشمنان اسلام و انقلاب و منحرفین زیر فشار تبلیغاتی و سیاسی قرار داشت. مردم در دوره ریاست‌جمهوری از شخصیتی که با خطبه‌های بسیار دلنشینی که او در دوره ریاست مجلس درباره «عدالت اجتماعی» بیان کرده بود و علاوه بر آن در منظر مردم، او فردی «بسیار توانمند» ارزیابی می‌شد، توقع داشتند که مشکلات اقتصادی و اجتماعی آنان حل و فصل شود. هاشمی رفسنجانی در این بین و با اراده حل مشکلات مردم و با نیت خیر راهی را برگزید که در عمل آن اراده و نیت را محقق نکرد. «توسعه اقتصادی» کلید واژه‌ای بود که با آن سیاست‌های دوره سازندگی توضیح داده می‌شد و در کانون این نگرش «رشد اقتصادی کشور» قرار داشت، بر بنیانی استوار بود که آرام آرام امید توده‌های مردم به دولت را کاهش می‌داد و از این رو بود که 3-2 سال پس از اجرای سیاست‌های موسوم به توسعه اقتصادی، آراء آقای هاشمی‌رفسنجانی (در دور دوم ریاست‌جمهوری) کاهش معناداری پیدا کرد. در واقع مردم ایران در دوره دوم ضمن آنکه کماکان اعتماد خود را به شخص آقای هاشمی ابراز کردند اما به او یادآور شدند که سیاست‌های اقتصادی و کارگزاران این عرصه او را نمی‌پسندند و خواستار اصلاح و تغییر می‌باشند. سیاست توسعه اقتصادی با آن برنامه که تنظیم شده بود آرام آرام به شبکه اقتصاد جهانی نزدیک شد و توقع داشت به دلیل همسویی در نگرش تئوریک اقتصاد، از سوی آنان مورد پشتیبانی قرار گیرد اما غرب بر‌خلاف آنچه درباره «ماهاتیر محمد» -  نخست‌وزیر سال‌های دهه 60 و 70 شمسی مالزی - عمل کرد، از پشتیبانی مالی از دولت‌ آیت‌الله هاشمی به دلیل نسبت آن با انقلاب و نظامی که غرب نمی‌خواست آن را به رسمیت بشناسد و شاهد بالیدن آن باشد، خودداری کرد و از این رو سیاست‌هایی که برای بهبود وضع اقتصاد کشور طراحی شده بود، از منظر توده‌هایی که امام ضمن آنکه آنان را صاحبان اصلی انقلاب می‌دانست، «پابرهنگان» خطاب می‌کرد، موفق ارزیابی نمی‌شد. مردم به خصوص حاصل دستاورد این سیاست‌های اقتصادی را با آنچه پیش از این هاشمی مستقیما ذیل واژگان‌آشنای «عدالت اجتماعی» وعده داده بود، ناهمخوان می‌دیدند. از این رو بود که در این مقطع در کنار طیف دشمنان هاشمی که همان دشمنان انقلاب اسلامی بودند یک طیف «منتقد سیاست‌های هاشمی» اضافه شد که از قضا در درون خانواده انقلاب اسلامی قرار داشت. منتقدان به هیچ‌وجه دشمن هاشمی نبودند کما اینکه در دوره‌ای که او رئیس‌جمهور بود برای موفقیت دولت در اهداف خود، مشفقانه به او کمک کرده بودند و پیوندهای قدیمی خود را هم با او حفظ کرده بودند. هاشمی نیز هیچگاه از این طیف منتقد تلقی دشمن نداشت و خود را از آنان جدا نمی‌دانست. بعدها منتقدان هاشمی در صحنه داخل به دو گروه تقسیم شدند، گروهی که با نگاه به اصول و اهداف انقلاب اسلامی، پاره‌ای از سیاست‌ها و افکار او را در مسیر درست نمی‌دانستند و خواهان اصلاح بودند و گروهی که در فضای محدود قوه مجریه دنبال موقعیت‌هایی بودند و درست یا نادرست هاشمی رفسنجانی از آنها دریغ کرده بود. گروه دوم در پاره‌ای از موارد مرز انتقاد و دشمنی را از میان برداشتند و با عبارات سخیفی که شما از آن خبر دارید، از او یاد می‌کردند. در دوره اصلاحات وقتی هاشمی که از شدت اهانت‌ها به تنگ آمده بود از یک مقام ارشد دولت خواسته بود که جلوی این اهانت افراد و مجامع‌ اصلاح‌طلب را بگیرد او در پاسخ گفته بود «بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد»! این طیف البته بعدها تلاش کردند تا «سالوس‌مآبانه» هاشمی را در طیف خود تعریف کنند اما در عمل و در نهایت، آیت‌الله هاشمی هیچگاه آنان را راضی نکرد. در این دوره مخالفان جبهه انقلاب و نظام کماکان با او که مثل گذشته او را یک ستون نظام می‌دانستند، مخالف بودند و طیف وسیع نیروهای انقلاب او را در جمع خویش ارزیابی و در حد یک شخصیت محوری نظام به او احترام می‌گذاشتند و نیروهای منتقد او در خانواده انقلاب ضمن اصراری که بر اصلاح بعضی روش‌ها و نگاه‌ها داشتند، مطمئن بودند که هاشمی از خانواده انقلاب جدا نمی‌شود.
تشییع پرشکوه و کم‌نظیر مردم تهران و برگزاری پرتعداد مجالس سوگواری در شهرستانها به خوبی نشان داد که مردم قدر شخصیت‌های دلسوز خود را می‌دانند و پاسخگوی مهری که دیده‌اند هستند. ارتحال ناگهانی آیت‌الله هاشمی دو طیف موافقان و منتقدان هاشمی رفسنجانی را بشدت متاثر کرد کما اینکه در خطوط رسانه‌های غربی و عربی وابسته به غرب می‌توان نفرت آنان از هاشمی رفسنجانی را دید. در تشییع جنازه آیت‌الله هاشمی در تهران همه نخبگان منتقد و بخش عمده توده‌هایی که در عملکرد اقتصادی او اشکال می‌دیدند آمده بودند، طیف‌های بسیجی، هیاتی و مردم محروم غلبه داشتند و این نشان می‌دهد که هم رشته پیوند آیت‌الله با این بخش از مردم و هم محبت گرم این مردم تا آخرین روز حیات آقای هاشمی رفسنجانی برقرار بوده است. در راهپیمایی بزرگ پشت جنازه این شخصیت که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «نمونه کم‌نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنجدیدگان در این راه پرخوف و خطر» بود، هم عظمت مردی که بر دوش‌های محبت مردم تشییع می‌شد، برجسته بود و هم عظمت مردمی که با اشاره رهبری و جمعبندی دقیق رهبری از 59 سال دوستی ایشان با مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به صحنه آمدند، آشکار بود. خداوند آیت‌الله عزیز ما را در جوار رحمت واسعه خویش جای دهد و این مردم قدرشناس را برای انقلاب نگه دارد.

الیه راجعون

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:

«باورمان نمی‌شود!» گمانم این جمله، نخستین واکنش همگان بود به خبری که «ناگهان» عصر «19دی95» همه‌جا را پر کرد! دیر نیست و دور نیست نوبت به ما هم برسد! نوبت رفتن! نوبت مرگ! نوبت آخرین نفس من و ما و شما! و دیگر تمام! خداحافظ دنیا! اینکه نوشتم «خداحافظ دنیا» برای خالی نبودن عریضه در این متن بود و الا فریضه آن است که اول، خودم را و بعد، خودت را نهیب بزنم، با این پرسش اساسی: «اصلا از کجا معلوم، فرصت خداحافظی از دنیا را به ما بدهند؟!» تمام! بی‌خداحافظی! دارم مطلب می‌نویسم، ناگاه متوجه می‌شوم رفته‌ام! و مرده‌ام! تمام! وای که «مرگ» چقدر وحشتناک است! و چقدر آنچه فکر می‌کنیم از ما دور است، به ما نزدیک است! برای مرگ، کدام‌مان آماده‌ایم؟! کسی تاب این بالاترین مرتبه شجاعت را دارد که دست خود را ببرد بالا؟! پس لطفا «پیام خدا» را بگیریم، پیش از آنکه «شراره مرگ» ما را در آغوش بگیرد! خداوند منان، گاه هست که از دل حوادث و اتفاقات، با ما سخن می‌گوید! و به ما پیام می‌دهد! چه بود حرف حساب خدا با ما، از دل آن رخداد یکشنبه‌شب؟! الا آنکه «حاسبوا انفسکم، قبل ان تحاسبوا»؟! در «تحاسبوی آخرت» رفوزگی حتمی است، الا آنکه «حاسبوی دنیا» را مدنظر داشته باشیم! و «حاسبوی دنیا» حاصل نمی‌آید، الا آنکه از یاد نبریم «عفریت مرگ» از نفسی که می‌کشیم، به ما نزدیک‌تر است! همه ما روزی تبدیل به یک «اعلامیه» خواهیم شد روی دیوار مرگ! انا لله و انا الیه راجعون! تا حضرت عزرائیل برای ما غزل خداحافظی نخوانده، باشد که متنبه شویم از درس‌های روزگار! و فراموش نکنیم «دنیا»، اگر آمدنی دارد، رفتنی هم دارد! من با «جشن تولد» هیچ مشکلی ندارم لیکن شمع هرکدام از ما، روی یک عدد، قفل می‌کند! و بالاتر نمی‌رود! خواه «هاشمی 78» باشی و در نمازجمعه، فتنه را محکوم کنی و خواه «رفسنجانی 88»، می‌آید یک روز که دیگر نتوانی «خاطره» بنویسی! پس هان ‌ای نفس که داری این متن را می‌نویسی! می‌آید آن روز که دیگر نتوانی متنی بنویسی! اگر «مبارز کهنسال» با آن‌ همه «خاطرات» و آن‌ همه تنبه و تذکر که ان‌شاءالله در مقوله سفر به دیار باقی داشت، دست آخر، ناگهانی رفت، رفتن تو باید اول‌ آویزه دفتر تو باشد! هست؟! آماده‌ای؟! اگر آماده‌ای، کو پس رفتار و گفتار متناسب با روز مرگ؟! و صدالبته روز بعد؟! روز خاکسپاری! روزی که با خاک، تو را یکی می‌کنند! روزی که یک روز هم از روز درگذشتت گذشته! روز غسل و کفن! آماده‌ای؟! آماده‌اید؟! آماده‌اند؟! بروید این نوشته را به دوستان، بلکه به دشمنان‌تان نشان دهید! عاقبت، نه این متن، که این «مرگ» گریبان همه ما را می‌گیرد! و حالا که اینگونه است، کاش پیش از آنکه مرگ، گریبان نفس ما را بگیرد، «حاسبوی دنیا» را جدی بگیریم و بگیریم یقه این نفس سرکش را! در تمام این چند روز، عزیزی می‌گفت: «یاد مرگ، آنی مرا رها نکرد!» خوش به حال جماعتی که خود یاد مرگ می‌کنند، پیش از آنکه مرگ، یادشان کند! خوش به حال مردان خدا! خوش به حال دیده‌های همیشه بارانی! و نمازشب‌‌خوان‌های آنچنانی! خوش به حال آماده‌ها! خوش به حال کسانی که مرگ را، امری در «افق توهم» تصور نمی‌کنند! و فکر نمی‌کنند «کو تا حالا نوبت ما بشه!» عن‌قریب، امر عظیم و عجیب و غریب مرگ، سراغ همه ما را خواهد گرفت! لحظه‌ای که دنیا هست و تو اما نیستی! لحظه‌ای! فقط یک لحظه! لحظه‌ای که قلم هست و کاغذ هم هست و سوژه هم هست و چند خطی هم اتفاقا رفته‌ای جلو، اما تو دیگر نایی برای نوشتن نداری! چرا که مرده‌ای! و تمام! یک ثانیه! 2 ثانیه! سومین ثانیه مرگ! 5 دقیقه بعد از مرگ! خبر تمام ‌کردن نویسنده! ناتمام ‌ماندن نوشته! مردن من! ماندن دنیا! و فقط خدا می‌داند که چقدر مرگ به ما نزدیک است! نزدیک‌تر از زندگی! بروید بخوانید فراز ابتدایی سخنان حضرت آقا را در دیدار سال پیش با اعضای خبرگان! بروید بخوانید فراز پایانی پیام رهبر انقلاب را خطاب به دست‌اندرکاران! وای از آدمی، آن‌ دم که به «مرض نسیان» دچار می‌شود! وای از «سرطان فراموشی»! بیاییم این غده بدخیم را از جان خود جراحی کنیم!
با نسخه «یادآوری»! «یادآوری مرگ»! حقیر، اعتراف می‌کنم نخستین مطالبم در جراید که به بیش از 16 سال پیش بازمی‌گردد، عمده، در مدح خدمات آقای هاشمی به انقلاب بود! و عمدتا هم در نقد نامردانی که هاشمی را می‌زدند! البته به نیابت از انقلاب می‌زدند! و صدالبته به جانشینی از نهضت می‌زدند! و چون به بهانه احترام به آنکه از دامن دنیا دستش کوتاه شده، هرگز قائل به «مرده‌پرستی» نیستم، این را هم اعتراف می‌کنم که در «نقد رفسنجانی» این سالیان آخر، کم متن و مطلب ننوشته‌ام! پای هر دو هم ایستاده‌ام! لیکن باز اعتراف می‌کنم او هم خدماتش بزرگ بود و هم... بگذریم! بر این باورم اگر متاثر از رخداد تلخ 19 دی 95، همه ما اندکی بیشتر مرگ را و یاد خدا را و لحظه وداع را و آخرت را و روز قیامت را به‌یاد آوریم، ناخواسته از «بزرگ‌ترین خدمت هاشمی به انقلاب» رونمایی کرده‌ایم! «خدمت تذکر»! و «خدمت یادآوری»! این «خاطره آخر» را، «به‌خاطر آوردن روز آخر» را، آقای هاشمی با رفتن ناگهانی‌شان، اجازه دادند ما خود بنویسیم! همه ما! همه ما و علی‌الخصوص مسؤولان باید این جمله را بنویسیم و علی‌الدوام به آن نگاه کنیم و آن را بخوانیم: «مرگ به من بسیار نزدیک است!»

دختر گل‌فروش به چه کسی اعتماد کرد؟

احمد مسجدجامعی در ایران نوشت:
در تهران‌گردی‌ها، زمانی هم به محله باغ‌فردوس رسیدیم که از حسن اتفاق، در آنجا همان روز مدرسه‌ای با سابقه حدود یک قرن نیز گردهمایی سالانه‌اش را برگزار می‌کرد. در آن گردهمایی، آقایی به نام وحیدی را به من معرفی کردند که معلم ادبیات بود و می‌گفتند نامش به‌ عنوان پرتدریس‌ترین معلم جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است. با آقای وحیدی صحبتی دلنشین کردیم و فهمیدم او از مسجدی‌های مسجد مرحوم پدرم نیز بوده است. از او در مورد دیگر مشاهیر احتمالی مدرسه پرسیدم. گفت جلال آل احمد نیز در این مدرسه درس می‌داده است. پرسیدم کسی خاطره‌ای از جلال به یاد دارد؟ کسی از دانش‌آموزان قدیم مدرسه خاطره‌ای تعریف کرد که مرحوم آل‌احمد با یکی دیگر از معلمان میانه خوشی نداشت. روزی دانش‌آموزی را صدا زد تا انشا بخواند و دانش‌آموز در انشایش به آن معلم تاخته بود. همه گمان می‌کردیم آل‌احمد او را تشویق کند. آل‌احمد دستی به شانه او زد و گفت: «رئیس! نامردی، نامردی، نامردی، اگر به قلعه بی‌قلعه‌بان شلیک کنی».
هاشمی‌رفسنجانی از قلعه‌های متین انقلاب و ایران بود که پس از کناره گرفتنش از بعضی سمت‌های رسمی بسیار به او تاختند. در زمانی این حمله‌ها شدت یافت که هیچ رسانه رسمی‌ای اعم از تلویزیون و رادیو و خطبه‌های نماز جمعه و روزنامه‌های دولتی و نشریات و منابر در اختیار او نبود که بتواند از خود دفاع کند. حتی عموم آنها ابزار دست همان مهاجمان نیز شده بود. کسانی که گاه حتی عنوان رسمی معلم اخلاق دارند اما رفتارشان انسانی نبود، تیرها به سمت این قلعه بی‌قلعه‌بان انداختند. ولی جالب بود که هربار که آنها چنین می‌کردند، مردم که تا پیش از آن به دلایل متعدد فاصله خود با هاشمی را حفظ کرده بودند، اکنون برعکس به او نزدیک و نزدیک‌تر شدند، با او همدل‌تر و مهربان‌تر از پیش شدند و حتی اگر ناشادی‌ای از او به دل داشتند، گذشتند و او را عزیز خود کردند. مردم خیلی ساده می‌فهمیدند آنچه آنها درباره هاشمی می‌گویند، درباره بسیاری دیگر از جمله خود آن گویندگان نیز، گفتنی است.؛ سخنانی که البته در صورت طرحشان (برخلاف حرف زدن در مورد هاشمی) با شدت با آن برخورد می‌شد. این نکته‌ای بود که آن حمله‌کننده‌ها در‌نیافته بودند.
هاشمی نیز که پیش از آن متهم بود که به مردم چندان اهمیتی نمی‌دهد، در عمل نشان داد که چنین نیست و هر اندازه که توانست این نزدیکی را قدر دانست و کوشید سخنگوی گوشه‌های فروخفته و حاشیه‌های بی‌بلندگوی جامعه باشد. البته دغدغه همیشگی او مانند شخصیت محبوبش امیرکبیر، رشد و پیشرفت ایران زمین، عدالت اجتماعی و رفاه عمومی بود. خلاصه نامردمان، مدام حمله می‌کردند و مردم هم مردانه می‌ایستادند و الفت میان سیاستمدار سالخورده و مردم بیشتر و بیشتر شد.
از سوی دیگر، هاشمی نیز بر خلاف اغلب سیاستمداران، دانش‌آموز خوبی بود و هر روز درسی از روزها و سال‌های گذشته خود می‌گرفت. و درست همین بود که هاشمی را از معدود سیاستمداران همیشه در حال رشد نگاه داشته بود.
چند روز پیش جلد نشریه‌ای را نشانم دادند که با تیتر «شاه و گدا» و با تمهیدات تصویری، کوشیده بود به شایعه همیشگی رفتار شاه‌وار و بی‌اعتنایی هاشمی به حال و روز مردم بینوا، دامن بزند؛ نشریه‌ای که با بودجه عمومی نه‌چندان با حساب و کتاب منتشر می‌شود. آن زمان به خودم گفتم، برای‌شان چه اهمیتی دارد لابد مهم نیست، پول بیت‌المال را حیف و میل می‌کنند! حالا فکر می‌کنم بازیگران این نمایش در پاسخ به مردم چه دارند که بگویند. پیام مردم به این‌قلعه‌کوبان نامردم در آخرین انتخاباتی که هاشمی در آن شرکت داشت روشن است و جای شک و انکار ندارد: به او رأی دادند و مخالفان او را حذف کردند. دیروز در مراسم بدرقه پیکر هاشمی، در فردای سالروز رگ زدن امیرکبیر، مدام نشان دادند که اگر کسی گامی به سوی آنها بردارد، آنان گام‌های بلند تری به سویش بر می‌دارند. دیروز آن چراغ قرمز تصویر روی جلد آن نشریه سبز شد و مردم نشان دادند که به گمان‌شان شاه و گدا کیست و دختر گل‌فروش به چه‌کسی اعتماد کرده است.

آخرین پیام هاشمی

علی ولی زاده در خراسان نوشت:
وداع تاریخی ایران با آیت ا... هاشمی رفسنجانی پیام های متعددی داشت که در این مختصر نمی گنجد، تشییع جنازه آنچنان با شکوه و پرجمعیت بود که نمی توان برای آن به جز «وداع تاریخی ایران» در این مقطع نام دیگری انتخاب کرد.

همه بودند از رهبری معظم انقلاب، رئیس جمهور تا مردم عادی و نه فقط تهرانی ها بلکه از سراسر ایران و حتی برخی شخصیت های خارجی حضور داشتند و این نوع حضور مولفه های یک مراسم ویژه را در قاب مراسم ها به تصویر کشیده که دارای تفاسیر گوناگون است.
ارتحال آیت ا... به دلیل ناگهانی بودن برای مردم ایران شوک آور بود و همین شوک در مراسم وداع برای جهانیان ایجاد شد. آنان باور نداشتند این چنین شکوهی ملت خلق کند.
نکته بسیار مهمی که در مراسم تشییع به یادگار مانده قدردانی و قدرشناسی مردم از خدمت بود. مراسم دیروز نشان داد خدمت قابی است که در طول زمان پیر نمی شود و همچنان جوان در قاب دل ها باقی می ماند.
مراسم دیروز بیشتر از آن که بدرقه یک عالم مجاهد، مفسر قرآن و مدیر مدبر ومخلص باشد، عیاری بود برای وفاداری مردم به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، آن ها آمده بودند تا یار امام انقلاب، عضو شورای انقلاب، رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس جمهوری در 2 دوره، فرمانده جنگ و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشییع کنند، شخصیتی که از استوانه های انقلاب از قبل از پیروزی بود و در حالی که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود به دعوت حق لبیک گفت. حضور مردم برای یک شخصیت این چنینی را در نگاه منصفانه باید به نظام متوجه دانست و باید گفت این نوع مراسم نظرسنجی واقعی برای نظام است و نه غیر آن. چرا که همه آن ها که دیروز برای بدرقه این یار دیرین انقلاب به خیابان آمده بودند ورای همه اختلاف نظر ها و سلیقه هایی که با هم داشتند در یک چیز متفق القول و هم نظرند و آن هم این که «هاشمی هیچگاه در حفظ و رعایت مصلحت نظام تردیدی به خود راه نداد هرچند با شیوه و سبک و سیاق خودش.»
قطعا مولفه اصلی این اجتماع تاریخی، عیار محبوبیت موثرین انقلاب را نشان می دهد اگرچه مولفه های دیگری هم در این نوع اجتماعات وجود دارد که نمی شود آن را منکر شد. به نظر می رسد اگر مولفه های دیگر از قبیل این که جریانی به این نوع مراسم نگاه کنیم و یا مولفه های مشابه دیگر، بدیهی است تفسیر درستی از این اجتماع نکردیم و از عظمت و شکوه آن کاسته ایم. اجتماع دیروز نه جریانی و نه استانی بلکه حضوری همگانی بود که تمامی تفکرات و سلیقه ها و همه اقشار حضور فعالی داشتند و این مسئله به خوبی در آن مشهود بود و نمی توان آن را در بخشی دون بخش دیگر خلاصه کرد.
نگاه بخشی نگری و جریانی، به پیام این حضور ضربه می زد و به آن هایی کمک می کند که می خواهند پیام های مردم را از هدف آن دور کنند و حمل بر هدف دیگر نمایند.
جان سخن این که اجتماع بزرگ دیروز 2 پیام روشن داشت: «پیرنشدن خدمت صادقانه در قالب قدرشناسی از یار دیرینه انقلاب» و دیگر پیام آن هم «عیاری شد برای میزان وفاداری مردم به انقلاب.»

هاشمی و انقلاب اسلامی

سيد عبدالله متوليان در جوان نوشت:
پيام مقام معظم رهبري حضرت امام خامنه‌اي‌ به مناسبت ارتحال آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در كنار شور انقلابي مردم در قدرداني از ياران انقلاب اسلامي و تشييع پيكر يكي از مؤثرترين و باسابقه‌ترين ياران نظام و رهبري، نكات و حقايقي را فراروي آينده سياسي كشور هويدا ساخت كه همان‌قدر كه توجه به آنها نظام و كشور را در تحقق انسجام اسلامي و ملي و رسيدن به اهداف متعالي انقلاب اسلامي كمك خواهد كرد، بي‌ترديد بي‌توجهي به آنها مي‌تواند براي آينده سياسي كشور خسارت‌بار باشد.

۱- در حالي كه اصحاب انقلاب (از هر طيف و حزب و جناحي) در حال برگزاري مراسم تشييع پيكر يار ديرين انقلاب بودند، از زير‌شاخه‌هاي برخي از جناح‌هاي سياسي خاص، با هدايت و كمك شبكه رسانه‌اي بيگانه (BBC ، CNN  و...) و برخي شبكه‌هاي داخلي آنان، به جاي همراهي با مردم، رهبري و خانواده هاشمي، در معيت ضد انقلاب داخلي و خارجي در خيمه‌گاه و سقيفه خود جمع شده و براي بهره‌برداري‌هاي سياسي از اين حادثه به‌وجود آمده مشغول برنامه‌ريزي بودند.

۲ -موضع‌گيري‌هاي شبكه‌هاي فتنه‌جو، فتنه‌گران و طرفداران كودتاي امريكايي و فتنه‌گران سبز اموي و... و فرصت‌طلبي آنان در برابر خيل عظيم مردم قدرشناس و انقلابي نشان داد كه ارتحال آيت‌الله هاشمي از يك‌سو سبب تجميع و وحدت احزاب سياسي حول محور ولايت و انسجام اسلامي آنان و از سوي ديگر سبب شكل‌گيري قطب‌بندي واقعي با نام «انقلابي، ضد‌انقلابي» شده است.

۳ - شكل‌گيري قطب‌بندي جديد «انقلابي، ضد‌انقلابي» به عنوان يك فرصت، ضمن پالايش طيف‌هاي ناهمگون و متكثر جناح‌هاي سياسي، بر شكل‌گيري آرايش سياسي جديد آنان نيز تأثير خواهد گذاشت و در آينده شاهد تغييرات شكلي و محتوايي در قطب‌بندي‌هاي داخلي به ويژه در اردوگاه اصلاحات خواهيم بود.

4- با توجه به اينكه بي‌ترديد در تمامي سال‌هاي پس از جنگ يكي از هدف‌گذاري‌هاي دشمنان نظام اسلامي تبديل هاشمي به رهبري اپوزيسيون بود، در كنار هوشمندي شخص هاشمي، نحوه عملكرد و رفتار حضرت امام خامنه‌اي در مديريت صحيح و عالمانه صحنه‌هاي سياسي كشور در خنثي‌سازي هدف دشمن ستودني و بسيار درس‌آموز بوده و هم‌اينك نيز بر آحاد مردم به ويژه بر خواص و احزاب سياسي كشور است كه با پرهيز از تفرقه و چندقطبي‌سازي كشور، در جهت ايجاد آرامش و حفظ اتحاد و تقويت باورهاي ديني و ملي و افزايش ايمان و انگيزه‌هاي مردم، زمينه شكوفايي و پيشرفت كشور را فراهم كنند.

5- شخصيت‌هاي تراز اول نظام به ويژه شخصيتي مانند هاشمي در عين حالي كه در زندگي سياسي داراي فراز و نشيب زياد و تفكرات خاصي بوده و بخشي از سلائق جامعه را مديريت كرده باشند، متعلق به كليت جامعه و مردم بوده و بايد به عنوان عامل وحدت‌بخش و تقويت پايه‌هاي بنيادين نظام فراروي احزاب سياسي بوده و هر‌گونه مصادره سياسي ايشان برخلاف آمال و آرزوهاي وحدت بخش آن يار سفر كرده خواهد بود كمااينكه هرگونه تحليل غلط از نقش وي جفاي آشكار در حق آن بزرگوار خواهد بود.

6- در شرايط كنوني كه كشور بيش از هر زمان ديگر به وحدت و تقويت انسجام اسلامي و اتحاد ملي نياز دارد، دعاي خير براي هاشمي و تحقق آرزوهاي بزرگش براي اعتلاي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، مستلزم ناديده گرفتن نشيب‌ها و تمركز بر فرازهاي زندگي وي و پرهيز از بهره‌برداري‌هاي جناحي و حزبي است.

7- و بالاخره اينكه با توجه به برگزاري قريب‌الوقوع انتخابات رياست جمهوري، از امروز دشمنان قسم خورده نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران با كمك شبكه رسانه‌اي داخلي و خارجي و مديريت سرويس‌هاي جاسوسي، با فرصت‌طلبي در‌صدد بهره‌برداري از اين واقعه در جهت برهم زدن نظم و اتحاد ملي بر‌خواهند آمد و خنثي كردن توطئه‌هاي دشمنان و معاندان نظام در گرو هوشياري جناح‌هاي سياسي در جمع شدن حول محور ولايت فقيه و پرهيز از سخنان و رفتارهاي تفرقه‌افكني خواهد بود.

رنج و گنج یک سیاست‌مدار

کیومرث اشتریان در شرق نوشت:

سیاست‌مداربودن رنج‌های بی‌شمار و هزینه‌های فراوان دارد: یک سیاست‌مدار در پیشگاه قضاوت دائمی نخبگان و عوام؛ در معرض نفرتِ محرومانِ از منصب و منزلت و نام و نان؛ در ورطه حسادت رقیبان و گرفتار زیستن در بدنامی ناکسانِ بی‌هنری که در پی جاه و مقام و نان و نام به سیاست‌مداری روی آورده‌اند، قرار دارد که بر حیات و ممات او سایه افکنده است. سیاست، عرصه انتخاب‌های اقتدارآمیز است و این مهم با نارضایتی‌های گوناگون توأم است. اعمالِ قدرت، لازمه زندگی سیاسی است و سیاست‌مدار ناگزیر از اعمال زور. سیاست، جنگ قدرت است و دشمن‌یابی، دشمن‌تراشی و دشمن‌ستیزی به حرفه روزمره یک سیاست‌مدار تبدیل می‌شود که از قضا مرزهای روشنی هم ندارند. قضاوت‌های دیگران در باب یک سیاست‌مدار آلوده به حب و بغض‌های بسیار است. شایعات و ابهام پیرامون زندگی او به‌راحتی و بدون هیچ‌گونه تحقیقی نزد مخالفانش باورپذیر می‌شوند و دشمنان وی دقیقا از همین ابهام‌ها سوءاستفاده می‌کنند. زندگی سیاست‌مدار البته همواره در معرض انتخاب‌های «درست» و «نادرست» است. سیاست‌مدار، گاه اشتباه و خطا و گاه دقیق و درست عمل می‌کند و این لازمه زندگی‌های پرهیاهوی سیاسی است. کیست که اشتباه نکند؟ اما اشتباه سیاست‌مدار همواره بزرگ‌نمایی می‌شود و جامعه و مخالفان، بی‌رحمانه با آن برخورد می‌کنند و این بزرگ‌ترین رنج یک سیاست‌مدار و بسیار رقت‌آور و ترحم‌بر‌انگیز است. 

نزد دشمنانِ زیرک و عوامِ محروم از منافع دنیوی، هاشمی صاحب برج و باروها و ملک و املاک فراوان بود و باغ‌های پسته و راغ‌های خجسته، داغ‌های برجسته‌ای بر پیشانی او زده بود که او را مستحق هرگونه بهتان ناجوانمردانه می‌کرد. دلسوزان او و مخالفان فکری‌اش، البته بر ضرورت فاصله‌گیری او از برخی نزدیکان بی‌ملاحظه‌اش تأکید می‌کردند. 
هاشمی، در یک کلام، سیاست‌مدار بود و لازمه زندگی سیاسی او همین انتخاب‌های روزمره معطوف به قدرت بود. اخلاق، جز در مواردی معدود و متکی بر فطرت و وحی الهی، دامنه‌ای قابل تفسیر و آلوده به نسبیت دارد. اخلاقی‌زیستن یک سیاست‌مدار نیز در همین ورطه پرمناقشه و هول‌برانگیز گرفتار است. ازهمین‌روست که برای سیاست‌مدار اخلاق‌گرا، عرصه بسیار تنگ و محدود است. باید با بدنامی سیاست‌مداربودن گذران عمر کند. از سویی، باید حدود دینی و ملی را برای خود تعریف و رعایت کند، و از دیگر سو به اعمال قدرت یا مبارزه بر سر آن بپردازد. سختی کار به حدی است که از دید بسیاری کسان، سیاست‌ورزی با اخلاق کنار نمی‌آید و عطای سیاست را به لقای آن می‌بخشند و دامن زهد از سر بازار قدرت بر می‌کشند و محبوبیت را به نفرت عوام و خواص ترجیح می‌دهند. بنا بر آنچه گذشت، لازم است که حرفه سیاست‌ورزی و سیاست‌مداری در کشور ما مورد بحث و ارزیابی فراوان قرار گیرد و از آن اعاده حیثیت شود و عوام و خواص در معرض یادگیری دائمی درباره «زندگی سیاست‌مدارانه» قرار گیرند. سیاست‌مداری، یک حرفه لازم و ضروری برای حیات مدنی است و باید محترم شمرده و تأمین امنیت شود. از جمله مهارت‌های زندگی، مهارت‌های زندگی سیاسی است تا همگان بتوانند سره را از ناسره در زندگی سیاسی تمیز دهند، تا یاد بگیرند که چگونه اشتباه سیاست‌مدار را تحمل یا اصلاح کنند، تا بتوانند ببخشند و فراموش نکنند، تا اعتماد کنند و ایمان کورکورانه نیاورند، تا کسان را از ناکسان تمیز دهند، تا رجاله‌های شهرت‌طلب را از رجال شرافتمند تشخیص دهند. امید که درس ما از زندگی و مرگ آیت‌الله هاشمی، درکی متناسب با زندگی سیاست‌مدارانه باشد. رنج یک سیاست‌مدار گنج پرارزشی برای زندگی مدنی ماست.

سياستمداري منحصر به فرد

محمد علی مشفق در آرمان نوشت:

حضرت‌آيت‌ا... هاشمي‌رفسنجاني سياستمداري برجسته و منحصر به‌فرد در دوران معاصر بود. او نا‌باورانه ازميان ما پركشيد و به سوي خانه ابديش شتافت. آیت‌ا... هاشمي‌رفسنجاني شخصيتي بود كه نظرات بلندي درساختن ايراني آباد وسربلند داشت. ایشان معتقد به ديپلماسي و مذاكره وگفت وگو با دنيا بود و با رويكردي كه مبتني بر دشمن‌سازي و برجسته‌سازي دشمنان بيروني و حتي داخلي بود نظر مساعدي نداشت. وي همواره درصدد بيرون راندن جمهوري اسلامي ايران از هر نوع انزواي سياسي و بين‌المللي بود. آیت‌ا...هاشمي‌رفسنجاني از برخوردهاي خصمانه با دنيا به‌شدت اجتناب مي‌ورزيد و همواره از آن رنج مي‌برد. مضافا اينكه وي بر اين باور بود كه بايد همواره تعاملي سازنده بر محورمنافع ملي و متقابل با دنيا همراه با حفظ اصول داشت. ایشان معتقد بود كه مردم ايران را نمي‌توان درپشت ديوارهاي بسته و بدون ارتباط با دنيا، نگه داشت. آيت‌ا... هاشمي به واقع دشمن خواهي و دشمن‌سازي را، نه در عرصه داخلي و نه درعرصه سياست خارجي برنمي‌تابيد. او يكي از شخصيت‌هايي نافذي بود كه همواره مخالف تيره شدن روابط ايران با عربستان و دنياي اسلام و ديگر كشورها بود و براين باوربود كه مي‌توان با عربستان همواره روابطي سازنده بر اساس مشتركات فراوان مذهبي داشت. همواره درصدد بازسازي و احياي روابط ايران با عربستان بود، اما گويي كه شرايط حاكم بركشور به ايشان چنين فرصتي را نداد. آیت‌ا... هاشمي از بي‌تدبيري‌هاي به‌عمل آمده در دولت‌هاي نهم و دهم كه منجر به تحميل تحريم‌هاي سخت عليه مردم ايران و كشورگرديد، همواره رنج مي‌برد و با سياست‌هاي آن دوران مخالف و آنها را به نقد مي‌كشيد. ازمنظر مرحوم آيت‌ا... هاشمي، عربستان كليد رمزي است كه تنها با آن كليد، مي‌توانستيم روابط با دنياي اسلام و كشورهاي اسلامي را اصلاح و بهبود ببخشيم. وي از معماران اصلي اصلاح مناسبات سازنده با دنيا بود و از تحريم‌هايی كه براساس بي‌تدبيري‌هاي دولت‌هاي نهم و دهم به كشور و ملت تحميل شد همواره رنج مي‌برد و انتقاد مي‌كرد. با آوردن آقاي روحاني به صحنه انتخابات رياست‌جمهوري و همراهي و اتحاد با رئیس دولت اصلاحات و اصلاح‌طلبان، راه براي پيروزي روحاني هموار شد. آیت ا... هاشمي‌رفسنجاني همواره ازمذاكرات هسته‌اي با تمام توان پشتيباني كرد وگام‌هاي اساسي در توفيق دولت روحاني درسياست خارجي برداشت. آيت‌ا... هاشمي از استوانه‌هاي اصلي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي محسوب می‌شد و در حقيقت نقطه تعادل دركشور و نظام محسوب مي‌شدند. معهذا آيت‌ا... در سال‌هاي اخير، درمعرض فشارهاي زيادي از جانب مصادره‌كنندگان انقلاب و صاحبان قدرت قرار گرفتند. اما ايشان درمقابل فشارهاي پي درپي ومستمرقدرت‌طلبان، باصبوري ومتانت ايستادگي كردند. ترديد نمي‌توان كرد كه رحلت اين بزرگمرد تاريخ دوران ما، حقيقتا دوستدارانش را عزادار و نگران كرد. آيت‌ا... هاشمي دردهه‌هاي اخير، از قدرت بدون پشتوانه ملت، فاصله زيادي گرفت و به ميزان راي ملت رجعتي دوباره كرد. هرچند كه حضرت ايشان مي‌دانست كه بابت برگشت به ميان ملت، هزينه‌هاي سنگيني را بايد متحمل شود. بخش‌هاي زيادي از حاكميت و بعضي ازامامان جمعه و...، درسال‌هاي اخير او را چونان شهيد بهشتي مظلوم، تخريب مي‌كردند. با اين تفاوت كه بهشتي توسط عناصر ضدانقلاب وستون پنجم انقلاب وكمونيست‌ها تخريب مي‌شد، اما هاشمي توسط انقلابي نماها وعناصري كه لباس به‌ظاهر طرفداري از ولايت را برتن داشتند، تخريب مي‌شد كه اين خيلي كشنده‌تراز تخريب توسط عناصر ضدانقلاب است. آن هم افرادي كه بعضا حتي يك روزهم دل در گرو انقلاب ونهضت امام نداشتند و فاقد كمترين پيشينه انقلابي بودند وبعضا هم ازمخالفان امام بودند، اما دراين روزها پرچمدارانقلاب امام خميني شده و برسرسفره انقلاب نشسته‌اند و انقلابيون اصيل وريشه‌دار را به حاشيه رانده‌اند. ازخداي سبحان رحمت واسعه و علو درجات براي اين عزيز سفركرده به‌دياردوست را طلب مي‌نمايم و اميد‌وارم كه ايران بعد ازآيت‌ا... هاشمي، همچنان با اقتدار، راه مردم را كه راه خداست، همواره تداوم بخشند.


نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات