خطا،چند بار؟!محمد صرفی در کیهان نوشت:رهبر معظم انقلاب اسلامی نخستین بار 16 تیرماه 1393 در دیدار مسئولان نظام،
به موضوع کلیدی تلاش دشمن برای «ایجاد خطای محاسباتی» اشاره کرده و از آن
به عنوان اصلیترین هدف استکبار در مقابل جمهوری اسلامی یاد کردند. این
موضوع از چنان اهمیتی برخوردار بود که حدود دو هفته پس از آن نیز در دیدار
با دانشجویان باز هم نسبت به این قضیه هشدار داده و فرمودند؛ «هدف اساسى
دشمن این است که در دستگاه محاسباتى ما اختلال ایجاد بکند. دستگاه محاسباتى
وقتى دچار اختلال شد، از دادههاى درست، خروجىهاى غلط بهدست خواهد
آورد؛ یعنى تجربهها هم دیگر به درد او نخواهد خورد. وقتى دستگاه محاسباتى
خوب کار نکرد، درست کار نکرد و محاسبه درست انجام نگرفت، تجربهها هم
دیگر به کار نمىآید.»
نگاهی به برخی تحولات و قضایای اخیر در کشور
گویای این واقعیت است که تلاش دشمن در این زمینه بشدت ادامه دارد و شواهدی
در دست است که نشان میدهد موضوع «خطای محاسباتی» را باید جدیتر گرفت و
برای پیشگیری از آن، در سطوح مختلف چارهاندیشی و برنامهریزی عملی کرد.
اوایل
مهرماه سال جاری بود که رئیس جمهور محترم کشورمان پس از بازگشت از اجلاس
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در جمع خبرنگاران گفت؛ آمریکا قول داده است به
تعهدات خود در برجام عمل کند. آقای روحانی چند روز پیش از آن نیز در
سخنرانی مجمع عمومی، نسبت به بدعهدیهای آمریکا اعتراض کرده بود. چند روز
بعد دولت آمریکا رسماً به اعتراضات ایران پاسخ داد و گفت واشنگتن به همه
تعهدات خود عمل کرده است! حال با گذشت یک سال از روز اجرای برجام - همان
روزی که قرار بود همه تحریمها یکباره لغو شوند- و چهار ماه از اعتراض
ایران و قول کذایی آمریکاییها، تیم هستهای کشورمان هفته گذشته موضوع
بدعهدیها و نقض برجام از سوی آمریکا را در ششمین نشست کمیسیون مشترک برجام
مطرح و نسبت به آن اعتراض کرد. موضوع اصلی اعتراض تمدید تحریمهای 10 ساله
علیه ایران - موسوم به قانون آیسا- بود.
نتیجه این اعتراض هم قابل
توجه است. بیانیه پایانی به شکلی تنظیم شده که گویا هیچ اتفاقی رخ نداده و
اصلاً اعتراضی وجود نداشته است. مسئولان کشورمان نیز میگویند آمریکاییها
قول دادهاند تحریمهای آیسا اجرایی نشده و ضربهای به برجام نخواهد زد!
اعتماد به قول آمریکا را اگر خطای محاسباتی ندانیم، چه عنوانی شایسته آن
است؟ خطای محاسباتی است که باعث میشود از تجربه قول دادن و عمل نکردن
آمریکاییها در چهار ماه پیش درس نگیریم.
همین خطای محاسباتی باعث
میشود برخی از مسئولان بلندپایه دولتی و نمایندگان مجلس در مراسم تحویل یک
فروند ایرباس حضور یابند و جشن و پایکوبی به راه بیندازند. اگر اسیر
جوگیری و فضاسازیها نشویم و نگاه درستی به صحنه داشته باشیم، طبق برجام
طرف مقابل لیستی طولانی از تعهدات را نسبت به ایران داشته که اجازه فروش
هواپیما تنها یکی از آنهاست. ایران قرارداد خرید 100 هواپیما را با ایرباس
امضا کرده و حال یکی از این 100 فروند تحویل ایران شده است. وقتی مشاور
رئیس جمهور مدعی است هواپیماها نصف قیمت خریداری شده، مشمول «اسنپ بک»
-بازگشت خودکار تحریمها- نمیشود و در نتیجه ایران به خریداری حرفهای!
تبدیل شده است، طرف مقابل چه فکری میکند و چه تصوری خواهد داشت؟ وبسایت
رادیو فرانسه (مالک ایرباس) 19 مهر 1392 حق داشت، بنویسد؛ «ارزیابی غرب از
وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را
ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور
باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال قیمت فروش را کمتر
خواهد کرد».
برخورد این روزهای روزنامههای زنجیرهای و جریان مدعی
اصلاحات چه در فضای رسمی رسانهای و چه در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی
با صداوسیما نیز از منظر خطای محاسباتی قابل توجه و تامل است. (این خط
سالهاست به صورت غلیظتر و عریانتر از سوی ضدانقلاب خارجنشین دنبال
میشود.) این جریان از یک سو مدعی است صداوسیما جایگاه و پایگاه خود را در
میان افکار عمومی از دست داده و مخاطب آن ریزش کرده است و از سوی دیگر چند
روزی است به شدت این رسانه را به باد ناسزا گرفته که چرا در ماجرای فوت
مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی چنین و چنان نکرده است! (بررسی و نقد
آسیبشناسی و نقد برخورد این سازمان با این قضیه البته ماجرای دیگری است و
به عنوان یک موضوع مستقل، قابل تحلیل) به راستی اگر صداوسیما در میان افکار
عمومی جایگاهی ندارد، این همه نگرانی و جنجال و فحاشی برای چیست؟! آنها
صداوسیما را بوقی برای اهداف خود میخواهند. بوقی که عقلانیت و دوراندیشی
را تعطیل و با موجهای گذرا و غیرواقعی همراه شود. نمونه بارز آن در ماجرای
مذاکرات هستهای بود که اگر در میان جوش و خروش حامیان توافق، در بدترین
ساعت پخش و فلان شبکه مهجور سیما، کسی انتقادی هرچند اندک مطرح میکرد،
صداوسیما به ایستادگی مقابل بهشت موعود توافق هستهای متهم میشد! آیا هدف
از این جوسازیها چیزی جز ایجاد خطای محاسباتی در اصلیترین ابزار رسانهای
کشور است؟ آن روز سینه چاک کردن و دمیدن در دستاوردها و چشمانداز خیالی
برجام مد بود و امروز باید تحویل یک هواپیما را قدر دانست و بر صدر اخبار و
تحلیلها نشاند، و الا حرکت در خلاف مسیر رودخانه است و باعث انزوا و دوری
و دلخوری مردم میشود!
اما شاید بتوان گفت مردم قابل تاملترین و در
عین حال غمانگیزترین سطح از اهداف ایجاد خطای محاسباتی هستند. سخن در این
زمینه بسیار است اما خلاصه آن که مردم را به سمتی میکشانند که به جای تلاش
و حرکت و تغییر در وضع موجود، بنشینند و منتظر باشند تا دستی از غیب برون
آید و کاری بکند! برجامی بیاید و تمام مشکلات کشور از آبخوردن گرفته تا
اشتغال و صنعت و کشاورزی و حتی آلودگی هوا را حل کند. در این سطح، نه تنها
سعی میشود پتانسیلهای درونی مغفول واقع شوند بلکه حتی همین رفتار نسبت به
ضعفها و موانع واقعی نیز انجام میگیرد. هفته گذشته رهبر معظم انقلاب در
دیدار جمعی از مردم قم «بیانگیزگی، ناامیدی، بیحالی، بینشاطی، تنبلی،
سیاستهای غلط، رفتارهای بد، اختلافات گوناگون، و تنگنظری» را دشمن درونی
معرفی کردند. وقتی محاسبات خطا شد، برای رفع این نواقص و کاستی فکر و
اقدامی نمیشود - دشمن داخلی نادیده گرفته میشود- و دشمن خارجی در حرکتی
وارونه تبدیل به دوست شده و ناجی مشکلات معرفی میشود! مردمی که باید
ضعفهای درونی خود را رفع کرده و با اتکا به پتانسیلهای بسیارشان، آستین
برای آبادانی دین و دنیای خود بالا بزنند، منتظرند که دستی از غرب برون آید
و همه چیز را سامان دهد.
دشمن به شدت و بیوقفه در حال تلاش برای
ایجاد خطای محاسباتی در مردم، مسئولان و رسانههای کشور است. وقتی خطای
محاسباتی ایجاد شد، فرد مسئول یا رسانه مذکور صرفاً کارایی مطلوب خود را از
دست نمیدهد بلکه خود به عنصری برای ایجاد خطای محاسباتی در دیگران تبدیل
میشود. چیزی شبیه بیماریهای مسری مانند وبا و... که فرد مبتلا علاوه بر
اینکه خود درگیر عوارض بیماری است، اطرافیانش را نیز بیمار و درگیر
میسازد. تراژیکترین بخش داستان آنجاست که از همان دستی که خود عامل کشنده
بیماری را شایع کرده، طلب درمان نیز داشته باشیم!
پرواز اشتغال!
محمدرضا مهدیاراسماعیلی در وطن امروز نوشت: تا قبل از اینکه مدیرعامل ایرباس در مراسم
تحویل نخستین هواپیمای پسابرجامی به رسانهها نگفته بود «قرارداد خرید
ایران از ایرباس یک قرارداد بزرگ تاریخی است» دوست نداشتم اعتراف کنم این
قرارداد بیش از اینکه برای ایران جذاب باشد برای اروپا جذاب است.
خرید هواپیما برای ناوگان هوایی همه کشورها کاری مفید است اما اینکه
وزارتخانهای به عظمت وزارت راهوشهرسازی که تولیت توسعه راههای شوسه،
ریلی، هوایی و مسؤولیت شهرسازی را برعهده دارد، طی 3 سال و نیم از گذشت عمر
مدیریت اخیر خود تنها دستاورد مهمش خرید هواپیما باشد، محل نقد و نظر جدی
است. وزارت راهوشهرسازی به حسب وظایف خود عهدهدار بخش بسیار قابل توجهی
از بودجه عمرانی کشور است و عملکرد این وزارتخانه در مدیریت بودجههای
عمرانی نمونه نسبتا کاملی از نهاد بزرگتر خود یعنی «دولت» است.
القای نسیم خوش تحول و نمایش دلالتهایی از توسعه آتی، مهمترین حسی است
که طبقه متوسط جامعه با دیدن تصاویر آمدن نخستین ایرباس خریداری شده به آن
میرسند. اینکه احساس کنیم گویی خبری دارد میشود و به زبان عامیانه «انگار
دارند یک کارهایی میکنند!» مهمترین پیامد مد نظر برگزارکنندگان «جشن
بزرگ آمدن یک هواپیما» است.
اینکه چرا دولت اعلام میکند مایل است 50 میلیارد دلار در حوزه خرید
هواپیما سرمایهگذاری کند و با وجود راکد ماندن هزاران میلیارد تومان
سرمایه در قالب طرح نیمهرها شده مسکنمهر، حاضر نیست به سمت انجام طرحهای
عمرانی دیگر حرکت کند، 3 دلیل دارد و یک پیامد که این یادداشت بنا دارد
این 4 مساله را روشن کند.
1- اگرچه در مجامع عمومی توجه به خرید هواپیما را تا حد غیرمتعارفی به
نیاز ایران به تجهیز و نوسازی ناوگان هوایی ربط میدهند اما حقیقت آن است
که فراتر از هر نیاز یا ضرورتی، این دفتر کنترل داراییهای خارجی آمریکا
(اوفک)1 است که برای ما تعیین کرده است اموالمان را کجا میتوانیم هزینه
کنیم. اگرچه جذابیت خرید هواپیما نزد مذاکرهکنندگان ما در برجام نقش مهمی
در اینکه اوفک اموال ما را به سمت خرید هواپیما هدایت کرده است دارد اما
نباید فراموش کنیم عجالتاً تصمیم خرید هواپیما مسالهای نیست که مطابق
برنامهریزی قبلی کشور با تکیه بر برنامههای توسعه ششم یا حتی پنجم کشور
اخذ شده باشد و مطالعات کارشناسی کافی نسبت به ابعاد آن انجام گرفته باشد.
لازم به تاکید است ما جز برنامههای توسعه 5 ساله کشور سند بلندمدت عمرانی
دیگری در کشور نداریم که مورد اتفاق قوای کشور باشد لذا تصمیم وزارت
راهوشهرسازی که یک شبه از چشمانداز این وزارتخانه برای تبدیل ایران به
هاب هوایی منطقه رونمایی میکند در عمق خطاست و هیچ مستند علمی قابل دفاعی
ندارد.
2- اینکه دولت محترم نسبت به این تصمیم اوفک تن در داده، جدا از اینکه
چاره دیگری احتمالا نداشته، تا حد زیادی به دلیل برد تبلیغاتی خرید هواپیما
در میان اقشار جامعه است. این را میتوان از پوسترهای تبلیغاتی عجیب و
غریبی که طی چند روز گذشته توسط پایگاه اطلاعرسانی دولت درباره خرید این
هواپیما منتشر شده است، دریافت! پوسترهایی که با آب و تاب فراوان از طول
بدنه این هواپیمای تازه خریداری شده گرفته تا حداکثر سرعت آن را به عنوان
دستاورد برجام به تصویر کشیده است!
3- دولت یازدهم نسبت به دولتهای دیگر در این مقطع زمانی 2 ضعف دارد که
آگاهی از آن دو، پرده از علت تمایل به خرید هواپیما در این مقطع بر
میدارد. یکی از این ضعفها عَرَضی و دیگری ذاتی است. ضعف عرضی امروز دولت
آن است که فرصتهای خود برای فعالیتهای عمرانی پرزحمت و زمانبر را
سوزانده است و اکنون طی چند ماه باقیمانده تا پایان عمر خود فرصت
فعالیتهای «کاربر»2 و زمانبر را ندارد و ترجیح میدهد با تمرکز روی
فعالیتهای «سرمایهبر»3 و زودبازده گزارش عملکردی سریع برای خود دست و پا
کند.
در توضیحی مختصر برای این دو اصطلاح علمی اخیر لازم است روشن کنم علم
اقتصاد، کالاها و خدمات نهایی را که در جامعه قابل عرضه هست نسبت به سهم هر
یک از دو عامل اصلی تولید- یعنی کارگر و سرمایه- به 2 گروه «کاربر» و
«سرمایهبر» تقسیم میکند. فعالیتهایی که در محصول نهایی خود بیش از
سرمایه از عامل کارگر استفاده میکنند در گروه کاربر و فعالیتهایی که در
محصول نهایی خود بیش از کارگر از سرمایه استفاده میکنند در گروه سرمایهبر
قرار میگیرند. در وزارت راهوشهرسازی، توسعه راههای شوسه و پس از آن
ریلی از بیشترین ضریب نیاز به کارگر نسبت به توسعه راههای هوایی برخوردار
است. در مقابل، تجهیز ناوگان هوایی بسیار بیش از آنکه نیاز به کارگر داشته
باشد نیاز به سرمایه دارد و از این رو در گروه سرمایهبرها «برای ایران»
طبقهبندی میشود. توجه کنید من بر «ایران» تاکید کردم، زیرا این موضوع
برای کشور صادرکننده هواپیما دقیقا عکس کشور ما است. ذات ساختن هواپیما در
کشور سازنده، صنایع بسیاری را درگیر میکند و به کلی با ماجرای ایران
مصرفکننده که یکباره محصول نهایی را میخرد و در نهایت حین استفاده از
هواپیما چند نفری را بابت تعمیر، نگهداری، میهمانداری، کترینگ و امثال به
کار میگیرد، بسیار متفاوت است. تعداد نیروی کاری که به ازای هر فروند
هواپیمای 500 میلیارد تومانی در مشاغل مربوط به کار گرفته میشوند از حیث
نسبت با اصل سرمایه به هیچ عنوان با اشتغالزایی مسکن یا توسعه خطوط
حملونقل زمینی در ایران قابل مقایسه نیست. اکنون با روشن شدن ابعاد پس
ماجرا مهمترین پیامد این شیوه مدیریتی و این روش خرج کردن سرمایه آشکار
میشود. مدیریتی که در آن تمایل به پرداختن فعالیتهای کاربر وجود ندارد،
در بلندمدت «اشتغالکُش» است.
ما کشوری نیستیم که اجازه داشته باشیم اندک سرمایهای را که با مصائب
بسیار از محل فروش نفت و عبور دادن از هزار سد تحریم به دست آوردهایم
اینگونه سخاوتمندانه در صنایعی صرف کنیم که سرمایهبر هستند. ایران ما که
طی سال 94 نرخ بیکاری 11 درصدی داشته و این نرخ با خوشبینانهترین تخمینها
تا پایان سال 95 قریب به 2 درصد رشد خواهد داشت، مجاز نیست اندک سرمایه
خود را صرف خرید کالایی بسیار اشتغالزا برای اروپا کرده و خود به گرفتن عکس
یادگاری با نماد اشتغال کارگران اروپایی بسنده کند. اگر دغدغه ما توسعه
خطوط ارتباطی و راهی ایران است، باید بپذیریم که اگرچه ما در ناوگان هوایی
ضعف داریم و بهسازی آن کار ناشایستی نیست اما کمبودهای ما در خطوط زمینی کم
از آسمانی ندارد و پرداختن به آن فوایدی بسیار گستردهتر و ضروریتر از
خرید هواپیماهای قارهپیمای پهنپیکر دارد.
این خطای مطلق است که فکر کنیم حال که به دلیل کمبود بودجه طی سالهای
گذشته، بودجههای عمرانی کشور را تقریبا صفر کردهایم و هرچه را
درآوردهایم تقریبا فقط صرف هزینههای جاری کشور کردهایم، در این چند ماه
آخر میتوان با خرید چند هواپیما جبران مافات و عقبافتادگیها را برطرف
کرد. اینجاست که باید دولت محترم را بار دیگر به ادبیات اثبات شده اقتصاد
ارجاع بدهیم:
برادران! توسعه کلید «شورتکات» ندارد! الان برای کارهای بنیادی دیر است. این راه مسیر میانبر ندارد! فکر دیگری کنید!
جایی که نباید ذوق زده شد!
محمد حقگو در خراسان نوشت:
ایرباس جدید سرانجام به آسمان ایران راه یافت. پرنده ای فرانسوی که نوید
مهاجرت پرنده های دیگر را به ایران می دهد تا بدین ترتیب گام مهمی برای
احیای حمل و نقل هوایی، در دوران پسابرجام برداشته شود. اگر چه اتفاق، خوب و
مثبت است و باید برای آن، همانند روزهای گذشته، مراسم گرفت و سخنرانی کرد،
اما بیراه نیست که به نکاتی در این زمینه توجه کنیم.
باید متوجه و متذکر این باشیم که ناوگان فعلی هوایی طی سال های گذشته، با
پایمردی مهندسان و متخصصان داخلی بود که توانست تا حد تحسین برانگیزی سرپا
بماند. تا آن جا که به گفته دبیر انجمن شرکت های هواپیمایی، ایران در
دوران تحریم و با وجود محدودیت های تأمین قطعه، توانست ایمنی پروازها را در
بالاترین استانداردهای جهانی حفظ کند و این سازمان در ممیزی کارشناسان
ایکائو جزو 10 کشور برتر دنیا شناخته شود؛ لذا از دولت به عنوان متولی و
سیاستگذار صنعت انتظار می رفت و می رود که همزمان با مراسم ورود ایرباس،
این ظرفیت و اندوخته ناملموس را بیش از پیش مورد توجه قرار داده و از ظرفیت
های به فعلیت رسیده در این عرصه نیز تقدیر کند.
از سوی دیگر، نکته ای در فضاپردازی این اتفاق از سوی رسانه ها و مسئولان
وجود دارد که با مروری بر تصاویر منتشر شده در رسانه ها از مراسم ورود
ایرباس می توان متوجه شد. باید توجه داشت که اگر چه گشایش در صنعت هوایی
به نوعی نمادی از گشایش های پساتحریمی ایران به شمار می رود، اما این اتفاق
در نهایت، مربوط به تعامل دو شرکت تجاری بر مبنای بازی برد - برد بوده و
قرار نیست منافع آن صرفاً نصیب یک طرف شود. لذا استقبال بیش از حد از آن از
قبیل استقبال وزیر راه از مدیر عامل یک شرکت تجاری که با عرف دیپلماتیک
همخوانی ندارد، به همراه حضور نمایندگان مجلس، عکس یادگاری آن ها با
هواپیماها و... مواردی است که حاصل مستقیم آن برای کشور، به وضوح مشخص
نیست. در اینجا صحبت از تناسب اتفاقات و واکنش هاست. وقتی خرید ولو کلان
کالای نهایی یک شرکت اینچنین استقبال وزیر و نمایندگان مجلس را به همراه
دارد، این سوال پیش می آید که سقف انتظارات مسئولان کجاست؟ این مسئولان، در
پاسخ به تحولات واقعی و تقویت بنیادین اقتصاد کشور چگونه قرار است واکنش
نشان دهند؟ و اصولاً آیا ارزش دستاوردهای واقعی نیز از منظر آن ها اینچنین
بالاست یا نه؟
به عنوان مثال این روزها و یا شاید این ماه ها شاهد خبر خاصی از ساخت
هواپیمای جت مسافربری ۱۵۰ نفره که تولید آن از دولت قبل آغاز شده است،
نیستیم. و یا این که در حوزه وزارت راه، اگرچه موضوع تولید ریل ملی ظاهراً
به فرجام رسیده است، باز دعوای وزیر راه و صنعت در خصوص واردات و یا عدم
واردات به جایی رسیده است که معاون اول رییس جمهور خواستار رفع این مساله
بین دو وزارتخانه شده است.
باز علیرغم تایید اصل این اتفاق، تاکید می شود که تجربیات جهانی بر واردات
فناوری و سرمایه گذاری برای توسعه تاکید دارند. اما نکته قابل تامل این
جاست که این واردات تا زمانی که ارتباط معنی داری با سایر بخش های دیگر از
قبیل تولید دانش بنیان نداشته باشد، نتیجه مثبتی برای اقتصاد کشور نخواهد
داشت.
نمونه بارز این موضوع در خود قرارداد ایرباس موجود است. در حالی هم اینک
مدیر عامل هما از نبود محدودیت در تامین قطعات هواپیما توسط کمپانی ایرباس
سخن گفته است که پیشتر، صحبت ها از احتمال ورود شرکتهای داخلی در لیست
زنجیره تأمین قطعات هواپیماهای ایرباس بود. موضوعی که در صورت تحقق، اگر چه
ما را نهایتاً به یک هواپیماساز قابل رقابت با کمپانی های بزرگ
هواپیماسازی تبدیل نکند، اما به هر حال طیف گسترده ای از فعالیت های صنعتی
در داخل و ارتباطات تجاری در خارج از کشور را به روی اقتصاد کشور می گشاید.
شاید ما کم صبری به خرج می دهیم و پیگیر این وجه از قراردادهای خارجی
نیستیم، ولی باید توجه داشت شاخص توفیق های اقتصادی ما در پسابرجام، دیگر
مقایسه نتایج با دوران تحریم نیست. زمانه عوض شده است. شادی ها و استقبال
های ما باید نه برای واردات بلکه برای توانمندی و تولیدات ملی و رسیدن به
سطوح بالای فناوری باشد.
مصلح ناتمام
احمد غلامی در شرق نوشت:
در
غیاب هاشمی مخالفانش بیش از هر زمان دیگری دچار «بیمعنایی» خواهند شد.
حیات سیاسیِ بسیاری از جناحها سالیانی در موافقت یا مخالفت با هاشمی شکل
گرفته بود. او آنتاگونیسمی را شکل میداد که از دل آن کنش سیاسی تازهای
زاده میشد. احمدینژاد بالاترین سمت سیاسی خود را مرهون مخالفتش با هاشمی
است. در نبود هاشمی بعید بود احمدینژاد حتی به سمت وزارت دست یابد. ابعاد
شخصیت هاشمی چنان متضاد و متناقض است که موافقتها و مخالفتهای بسیاری را
معنا میبخشد. موافقان و مخالفانی که ثابت نمیماندند و با موضعگیریهاي
سیاسی او هر بار، ناگزیر به واکنشِ تازه میشدند. هاشمی از این منظر،
کنشگری سیاسی بود که دیگران را به واکنش وامیداشت و شاید این بارزترین
ویژگیاش بود. مردم نیز در مواجهه با او از این قاعده مستثنا نبودند. یا به
او عشق میورزیدند يا از او دوری میجستند، البته با این باور که در
شرایط بحرانی میشود به او تکیه کرد. برخی این وجهِ شخصیت هاشمی را با قوام
مشابهتسازی کردهاند، اما شاید این قیاس بهدلیل تفاوت خاستگاه قوام و
هاشمی ممكن نباشد. همانطور که امیرکبیر کنش سیاسیاش چندان قرابتی با
هاشمی نداشت. همانندسازی شخصیتهای تاریخی بیش از آنکه بیانگر تاموتمامِ
واقعیت باشد، نوعی ادای دین به تاریخ یا ستایش از چهرههای سیاسی معاصر
است. هاشمی، هاشمی است و مقایسه او با خودش به نتیجه بهتری میانجامد.
اما ناگفته پیداست، گاه این مقایسهها از سر
ناچاری است. هاشمی ماهی لغزنده سیاست است که دم به تله نمیدهد و آن دَم
که در دست صیاد است میلغزد و میگریزد و آه و افسوس برجا میگذارد. مرگ او
نیز نمایش تمامعیار شخصیتش بود. در شرایطی که همه منتظر کنشهای سیاسی او
برای انتخابات سال ٩٦ بودند، چشم از دنیا فروبست و چنان ناگهانی رفت که
انگار مرگش را خودش برگزیده تا همه را غافلگیر کند و فرصت هرگونه
بهرهبرداری سیاسی از شرکت یا عدم شرکت در تشییع پیکرش را از موافقان و
مخالفان بگیرد. او حتا مرگ را غافلگیر کرد.
آخرین دیدار ما با هاشمیرفسنجانی در آستانه ٩ دیماه امسال رخ داد. از
طرف روزنامه «شرق» برای گفتوگو با او رفته بودیم. دَه دقیقه دیرتر از زمان
مقرر آمد. تا وارد سالن شد مانند همیشه، با وقار جلوه کرد. درحالیکه تلاش
میکرد به ضعف ناشی از سالخوردگی غلبه کند، روبهروی دوربین نشست. بحث
انتخابات ٩٦ خون تازهای در رگهایش دواند و طنین صدایش رساتر شد: «آقای
روحانی مصمم است بیاید.» با هرگونه نگاه و تحلیل که به نیامدن روحانی ختم
میشد با جدیت مخالفت میکرد و محکم و استوار از پیروزی روحانی میگفت.
گویی، درباره خودش سخن میگوید و هماوست که قرار است سکان ریاستجمهوری را
بر عهده بگیرد. یکی دو سؤال دیگر مانده بود که وقتمان تمام شد اما او
مانع قطع گفتوگو شد و به اطرافیانش یادآوری کرد دَه دقیقه دیرتر آمده و
نباید آن تأخیر را نادیده گرفته و به حساب ما بگذارند، پس مصاحبه ادامه
یافت.
در هر دیدار مطبوعاتی با هاشمیرفسنجانی ناخودآگاه به یاد شکست سال ٨٤
میافتادم. ما برای شکست آماده نبودیم، اما شکست خوردیم. شکستی که موجب شد،
همه جریانهای سیاسی با هم متحد شوند. اتحادی که نشئتگرفته از غرور شکسته
ما بود. ما یعنی مردم، آنان یعنی سیاستمدارانی که ما منتقدشان بودیم.
حالا ما به آنان نزدیک میشدیم، یا شاید آنان به ما نزدیک میشدند.
بیپناهی و هراس را تجربه میکردند. بعد از آن اتفاقات زیادی افتاد که ما
غرور ازدسترفتهمان را بازیابیم و آنان یقین گمشدهشان را. اینبار از سر
فرصتطلبی به یکدیگر روی نیاورده بودیم. از سر نیاز به جبران آنچه از دست
داده بودیم، کنار هم نبودیم. هیچکس به دنبال جایگاه و منزلتی نبود. ما با
ترسها و ناامیدیهایمان، «مردم» شده بودیم. برای هاشمی مصلحتها رنگ
نباختند، اما مصلحتهای دیگری جای قبلیها را گرفتند: مصلحت مردم، مصلحتِ
بودن با مردم. هاشمی تازه داشت این مصلحتها را میچشید و مزهمزه
میکرد. مردی پر از تضادها و تنشها، که گویا در آخرین سالهای پایانیِ عمر
راهش را بازیافته بود، و اینک میدانست با چهچیز میشود به تضادها و
تناقضها غلبه کرد. با بازگشت به مردم، در پیوند با حرمان و ناامیدی آنان و
اینکه همواره باید چراغی را در جایی برایشان روشن نگاه داشت، حتا در
دوردستها، بر سر قلهای دور، حتی اگر پاهای سالخورده توان رفتن به آنجا را
نداشته باشد. اگر زندگی هاشمیرفسنجانی حیرتانگیز نبود، مرگش چنان
حیرتانگیز رخ داد که همه موافقان و مخالفانش را پای پیکر بیجانش کشاند.
او با مرگ خود نوعی تلاقی سیاسی را رقم زد و خالق سیاست شد. سیاستی که شاید
در آینده تناقضات و تضادهایش عیانتر شود.
مصیبت یک جنایت برای جامعه
حسین احمدی نیاز در آرمان نوشت:
تصورش
بسیار سخت است. فردی از زندان بیرون آمده و درکمال خونسردی اقدام به کشتار
دو خانواده که قبلا علیه او شهادت داده یا طرح دعوی کردهاند، نموده است.
این جنایت درکمال خونسردی جانی اتفاق افتاده، شوربختانه از این نوع خشونت
منتج به جنایت درکشور ما کم نیست، قبلا هم جانیان دیگری به خود اجازه قتل
شهروندان را دادهاند. از سربازی که در یاسوج اقدام به کشتن هم قطاران خود
نمود تا... اما چند نکته و پرسش در ارتکاب این جنایت قابل طرح است؛۱- جانی
چگونه به خود اجازه ارتکاب جنایت داده است؟ و اساسا جرات ارتکاب جرم چنین
جنایتکاری ناشی از چه کمبود یا خلأ قانونی است؟ ۲- جانی چرا به راحتی به
اسلحه جنگی دسترسی پیداکرده است؟ آیا مجازات قانونی نگهداری اسلحه، فاقد
بازدارندگی لازم بوده است؟ ۳- چرا افرادی که به عنوان شاهد به دادگاه می
آیند، نباید تحت حمایت قانونی قرار گیرند؟ اگرچه قانونگذار تهدید شاهد را
جرم انگاری نموده است، اما موارد مشابه نشان از فقدان بازدارندگی موضوع یا
عدم توجه سیستم قضائی ما به این مساله است.۴- این جنایت باید تحت بررسی
کامل قرارگیرد، جامعه شناسان، روان شناسان، جرم شناسان و حقوقدانان درمورد
علل چنین رخداد بزهکارانهای باید تحلیلهای مختلفی داشته باشند، علل،
دلایل، ناکارآمدیها، قصور وکوتاهی ها،کمبودها، نقایص، ضعفها و... از طرف
دولت، حکومت، جامعه و مردم، حتی مدرسه، رسانهها و... در وقوع چنین رخدادی
مورد بررسی قرار داده ونتایج آن را به مردم و شهروندان اطلاع دهند. ۵-جانی
یک جوان ۲۶ ساله است. خطرناک وگستاخ. او تمام معیارهای انسانی و قانونی را
زیر پا گذاشته،خشم خود را به یک پرخاشگری خشن تبدیل کرده وخیلی راحت اقدام
به کشتن افراد بیگناه نموده است. اکنون پرسش این است که چرا درجامعه ما،
به راحتی خشم تولید میشود؟ و چرا خشم به پرخاشگری بدل میشود؟ و چرا
پرخاشگری این چنین درحال گسترش است؟ آیا فقر وگرانی در تولید آن نقش دارد؟
آسیبهای اجتماعی، بیکاری و ضعیفشدن سرمایههای اجتماعی در بروز چنین خشمی
موثرند؟و پرسشهای دیگری در این راستا: ۶- نقش رسانههای همگانی و مدرسه
در کاهش یا افزایش چنین پرخاشگری جنایت کارانه ای چیست؟ آیا رسانهها یا
مدارس ما نتوانستهاند به مردم بردباری و مدارا آموزش دهند؟مگر این جانی
مراحل آموزشی را در ۱۲سال تحصیلی طی نکرده است؟پس نتایج آن همه تحصیل و
آموزش کجاست؟ آیا محتوای آموزشی کتب درسی و مدارس ما ناکارآمد است؟ آیا
مدارس ما بر روی انسان بار آوردن دانش آموزان قصور داشتهاند یا محتوای کتب
و یا روشهای تحصیلی ما نادرست و اشتباه بوده است؟ ۷- این همه موعظه و پند
و اندرز یا سخنرانی اخلاقی و مذهبی در کشور داریم،تمام کانالهای تلویزیون
دراختیار این افراد است. انواع تریبونها را هم در اختیار دارند و اتفاقا
نهادهای فرهنگی سالیانه هزاران میلیارد تومان بودجه هم دریافت میکنند. اما
ماحصل آن این چنین رخدادهای تلخی است؟ واقعا باید به حال اینها گریه کرد؟
آیا باید محصول ۱۲سال تعلیم و تربیت، آموزش و میلیاردها تومان هزینه
فرهنگی وسخنرانی و... چنین حادثه دهشتناکی باشد؟ واقعیت مساله این است که
اکثر مسئولان و شهروندان فقط به خبر گوش داده و راحت ازکنار آن رد شدهاند،
اما فی الواقع این یک مصیبت برای کل جامعه بوده است زیرا زنگ خطری برای
همگان میتواند باشد. این حادثه خطرناک تر ازحادثه تصادف قطار بود؟ زیرا
درحادثه قطار سوء مدیریت یا قصور مطرح است اما در این رخداد، نیت عمدی
جنایتکارانه علیه جامعه مطرح است. هنوز مسئولان در خواب غفلت هستند اما
فردا روز شاید دیر باشد و این زنگ برای آنان زده شود؟ در صورت عدم توجه و
رسیدگی به این حادثه جامعه بهشدت از آن ضربه خواهد خورد و مصیبت آن
دامنگیر همه میشود.
* حقوقدان