و اما فرماندهی این انسان شجاع و با درایت در میدان سخت و سرنوشت ساز دفاع
مقدس چه گره هایی را که باز نکرد و چه دستاورد هایی که نداشت. مشورت های
سازنده، موثر، آینده نگرانه و ژرف اندیشانه این بزرگمرد بهره مند از «هوش
وافر» به سلسله جنبان و بنیان گذار انقلاب و خلف صالح ایشان، از وی جایگاهی
ساخت که رهبر فرزانه مان در پیام تسلیتشان، از هاشمی به عنوان «تکیه گاهی
مطمئن» برای خود و دیگران یاد کردند، آن هم رهبری که سابقه رفاقت و دوستی
خود را با هاشمی 59 سال و سرآغاز این دوستی دیرینه را قطعه بهشتی بین
الحرمین کربلای معلی ذکر می کنند.
کیست که نداند و قبول نداشته باشد که آیت ا... هاشمی رفسنجانی یکی از
بزرگترین سیاست مداران و نخبگان سیاسی عصر حاضر در جهان بود. آیا سخنرانی
قرّا و موثر ایشان در اجلاس داکا آن هم در آن سال ها و هنگامی که
ابرقدرت های جهان و خیلی از کشور های منطقه ای و فرامنطقه ای برای انزوای
ایران و مسئولان کشورمان از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند را می توان فراموش
کرد. سخنرانی که پس از ایراد آن، سران و مسئولان بسیاری از کشور ها در
مسیر بازگشت آقای هاشمی به جایگاه برای تقدیر از ایشان صف کشیدند. البته که
نه در این مقال و مجال فرصت پرداختن به ویژگی ها و بزرگی ها و تأثیرات
وجودی آیت ا... هاشمی رفسنجانی است و نه این که هدف نوشتن این یادداشت
برشمردن اثرات وجودی ایشان است ولی اشاره به این نکات تنها بهانه ای هم
برای ادای دین به ایشان و هم مقدمه ای برای نوشتن و تذکار چند نکته است که
به اجمال اشاره می شود.
1 - مسئولان و دست اندر کاران و مورخان و اهل اندیشه و قلم، در اسرع وقت و
با دقت و به دور از تنگ نظری ها، یکجانبه نگری ها و سیاسی کاری ها و حب و
بغض ها و در نهایت امانتداری و انصاف برای هر چه بیشتر شناساندن چهره و
شخصیت و خدمات هاشمی رفسنجانی به نسل کنونی انقلاب و هم برای شناساندن به
نسل های آینده همت بگمارند.
شناساندن فردی که در سال 1335 و در سن 22 سالگی در فضای اختناق و رعب و
وحشت اولین کتاب خود به نام «اسرائیل و فلسطین» را می نویسد و کتاب
امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار را حدود 11 سال پس از آن به رشته
تحریر در می آورد، شخصیتی که هم خطیب است هم نویسنده هم نخبه سیاسی و هم
پژوهشگر قرآن، هم انقلابی هم وفادار و هم مدیر و مدبر، هم عاطفی و هم به
فرمایش رهبری عزیزمان برخوردار از «صمیمیت کم نظیر»، شخصیتی که هم رئیس
مجلس شورای اسلامی بوده، هم رئیس جمهور، هم رئیس خبرگان و هم بنا بر درایت
فوق العاده و دور اندیشی کم نظیر رهبری، انتصاب ایشان به ریاست نهاد کلیدی و
مهم مجمع تشخیص مصلحت نظام.
2 - مسئولان و دلسوزان ایران و انقلاب و نظام اسلامی باید از چهره ها و
شخصیت هایی مانند آقای هاشمی رفسنجانی و بزرگانی همچون شهید بهشتی، علامه
مطهری، شهید مفتح، شهید باهنر و شهید رجایی عزیز آن نخست وزیر و رئیس جمهور
ساده زیست و مومن و متعهد و برخاسته از میان مردم و دیگر بزرگان و موثران و
دلسوزان و خادمان این مُلک و ملت و به خصوص از شهیدان جان داده در راه حفظ
دین و انقلاب و وطن برای آیندگان به بهترین شکل «الگو سازی» کنند نه این
که به شهیدان و بزرگان این ملت تنها در مناسبت ها پرداخته شود و بس.
3 - باید عزمی جزم شود و از همرزمان و دوستان و دیگر یاران دیرین انقلاب
درباره بزرگان و موثران در انقلاب و تثبیت نظام اسلامی و همه آنانی که نقش و
سهمی به سزا در پیمودن مسیر عزت و استقلال و رشد و پیشرفت کشور داشته اند،
مطالب، خاطره ها، درس ها و عبرت هایی برای آیندگان جمع آوری و تدوین شود
چرا که قدر مسلم هر چه نزدیک تر به تاریخ شخصیت ها و وقایع مهم، مطالب
جمع آوری و تدوین شود چنین مجموعه ای از اتقان، باورپذیری و اثرگذاری بیشتر
برخوردار خواهد بود. نکته مهم و اساسی این که قطعاً نقد آگاهانه و منصفانه
عملکرد مسئولان از جمله نقد عملکرد و مواضع آقای هاشمی هم لازم، هم
درس آموز و هم حاوی عبرت هایی اساسی خواهد بود.
4 - مردم بزرگوار ایران با شرکت چند میلیونی در مراسم تشییع یار دیرین
انقلاب دیگر بار ثابت کردند که به مسئولان و خادمان دلسوز و فداکار و مدیر و
مدبر انقلاب و کشورشان عشق می ورزند و قدرشناس و قدردان مردان تاریخ ساز
انقلاب و ایران هستند. هر چند برخی جناح های سیاسی در مقاطعی ناجوانمردانه
بر هاشمی تاختند و ایشان را «عالیجناب سرخ پوش» خواندند و بعضی دیگر در
پناه و سایه نقد و به بهانه نقد، هاشمی را تا توانستند تخریب کردند و حتی
بعضی ایشان را آماج تهمت قراردادند.
5 - مردم فهیم کشورمان البته آگاهانه و مومنانه از «بت سازی» و معصوم جلوه
دادن افراد و مسئولان پرهیز می کنند و می دانند که آقای هاشمی رفسنجانی
نیز مانند دیگر مسئولان قطعاً اشتباه و قصور هایی داشته و گاه مواضعی گرفته
و جملاتی بر زبان رانده که دل دلسوزان انقلاب را به درد آورده تا آنجا که
حتی شیفتگانی که نمی خواستند هیچ اشتباه و قصوری را در ایشان ببینند نیز
رنجانده است.
6 - مردم عزیزمان همان گونه که با حضور گرم و صمیمی و پرشور خود با سلایق
مختلف سیاسی در مراسم تشییع یار دیرین انقلاب و امام و رهبری شرکت کردند و
از یکی از استوانه های نظام و خدماتش قدردانی کردند نشان دادند که همچنان
بر بیعت خود با امام عزیز و رهبر فرزانه خود و آرمان های بلند و متعالی
انقلاب و شهیدان استوارند و همان طور که آقای هاشمی اجازه نداد وسوسه
خناسان در فاصله انداختن و اختلاف افکنی موثر بیفتد، مردم فهیم و بیدارمان
نیز با توکل به خداوند متعال و در پناه قرآن و امام زمان و رهبری های
داهیانه رهبر عزیزمان، اجازه نخواهند داد که خناسان برای اختلاف افکنی و
تهدید امنیت و استقلال و کیان انقلاب و میهن میدان پیدا کنند و همه دیدیم
که حتی از دست دادن یکی از یاران دیرین و تأثیرگذار انقلاب و امام و رهبری
نیز به صحنه افتخار آمیز و شورانگیز نمایش وحدت و همچنین به رخ کشیدن عزت
ایران و انقلاب در پیش چشم جهانیان تبدیل شد.
شکست پروژه جاسازی هاشمی از انقلاب
چه بسيار سياستورزان و سياستپيشگان كه در اين ملك زيستهاند و هرگز ردي و نشاني از آنها در پسين تاريخ به جاي نمانده است و چه اندك و بسيار اندك كساني بودهاند كه مصداق حقيقي كلمه سياستمدار بوده و از خود چنان مُهر و نشاني برجا گذاشتهاند كه چه مخالفان و چه موافقانشان نتوانستهاند زبان به انكار چرخانده يا از كنار نامشان بهسادگي عبور كنند. پيكر اين سرزمين همواره رنجور ازدستدادن چنين شخصيتهاي ارزندهاي بوده است. سياستمداراني كه اوراق تاريخي اين كشور به مدد حضور آنها و نام آنها نوشته و خوانده ميشود و جغرافيا به لطف و درايت همين انگشتشماران و معدود سياستمداران، مانند كوه حفظ شده است. «سياستمدار»ي كه همواره خود گوهر كمياب اين كشور بوده است. سياستمدار همان كسي است كه ترجيحات و رجحانها و بهویژه مقاطع سكوت و غريو را تشخيص ميدهد و سعي ميكند كشور و ملتش را بهدرستي از آن آگاه کند و از بزنگاهها و پيچوخمهاي تند مسير بهآرامي عبور دهد. شخصيتي است كه ملت از او به قهرمان ياد ميكنند و مدام آن را ميجويند و فقدانش را و اثر و نامش را هرگز از ياد نميبرند. به معنا و عبارت ديگر، پهلوان صدايش ميزنند؛ ازآنرو كه در منش پهلواني سياست، مدارا و رعایت انصاف يك اصل انكارناشدني است، او را سرآمد و نمونهای درخور ميشناسند. عرصه حکومتداری، اقتصاد و سیاست نیازمند چنين روحيه پهلوانی است و كشور ما ديرسالي است با قهرماناني اينگونه خو گرفته و آنها را منبع و منشأ خود براي انتخاب قرار داده است. امروز، متأسفانه ملت ايران يكي از نادر سياستمداران و يكي از معدود پهلوانان خود را از دست داده است. آيتالله هاشميرفسنجاني را با هر متر، معيار و ميزاني كه بسنجيم يكي از همين سياستمداران كمشمار تاريخ معاصر ماست. سياستمداري بزرگ، روحاني برجسته، خطيبي توانا و يك فعال اجتماعي و سياسي كه چه در حكومت پهلوي و چه در قريب به چهار دهه حضور در پررنگترين نقشهاي جمهوري اسلامي، توانست به وظيفه خود عمل و نقش پهلواني را براي ملت قهرمان ايران ايفا كند.
هاشمي دارفانی را وداع گفت اما مكتب فقهي او در سياست و در نزد دوستان و شاگردانشان به يادگار باقي خواهد ماند. پيامدهاي رفتن وي اکنون درك نمي شود، اما آینده بدون هاشمی رفته رفته نمایان خواهد شد. مرد بزرگي كه به اسب سركش بحرانها مهار میزد، رفت. معمار انقلاب فرمود«نهضت زنده است تا هاشمي زنده است» شب ١٩ دي ماه یعنی روز شروع انقلاب ۵۷، هاشمي از ميان یاران و مردم رفت. هاشمي رفته است اما مكتب هاشمي در ميان ما باقي است. اين ميراث را بايد حفظ كرد. خردورزي سياسي درگستره اسلاميت انقلاب، ستون فقرات اين مكتب است. فراموش نكنيم، نه تنها بايد هاشمي را از ياد نبريم، بلكه شايسته است تا تلاش كنيم مكتب اعتدال و خردوزي عقلاني او را درگستره دگماتيست گراييهای عوام فريبانه و تجدد نماييهای عقل گريزانه حفظ نماييم. نویسنده این قلم سالها پيش روبهروي او و دركنار ميز كارش نشست و حدود چهل و پنج دقيقه از سياست و سطوح گوناگون تهديد با او سخن گفت. تلاش كردم تا در پايان ملاقات با وي؛ بنا به نيتي عالمانه رفتاري عوامانه از خود بروز دهم، كمر خم كردم تا دستان وي را به رسم ادب و آن نيت توامان بوسه زنم، دست در زیر پهلوهايم برد به بالايم كشيد، چشم در چشمانم گفت:«خجالت نمي كشي كار عوامانه انجام میدهي». هاشمي در گذشته ای سخت، هاشمي شده بود، او مرزهايي را در نورديده بود كه كمتر فردي ياراي گذر از آن را پيدا میكند. امسال كه در مراسم رونمايي كتاب زمانه و زندگي او گفت: ديگر راحت میميرم؛ همان زمان دلم لرزيد. آن روز هر لحظه جلوي چشمانم میآید . لحن او در اين ايام در خواندن مطالبي براي اميركبير امضايي بود بر آنچه او ميدانست، انقلاب اسلامي با مرگ هاشمی دوران پسا هاشمي را آغاز میكند. آینده متاثر از مرگ هاشمی خواهد شود و تاثیرات بعد از مرگ او نیز در جریان انقلاب اسلامی ماندگار خواهدماند. دوران پسا هاشمی در انقلاب اسلامی نه به دوران گذار از هاشمی و پیوستن به دوران دیگر، بلکه به دوران دقت بیشتر به روند انقلاب اسلامی، به معانی وتعاریفی است که در این چند دهه از انقلاب اسلامی باز تعریف شده است. این دوران با وفات او آغاز شد و تشییع جنازه پر ابهت او که شبیهترین تشییع جنازه به امام و مقتدایش بود، نشان داد که مردم انقلاب اسلامی را پاس میدارند و بر اصول و ارزشهای آن انقلاب استوارند. اگر نکته ای وجود دارد و نقدی در رفتارها و کنشها روا داشته میشود بر نوع رفتاری است که به نام انقلاب اسلامی و متکی بر اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی و قدرت گرفته از همان اصول و ارزشها در چارچوب سیستمی که خود را متصل به این انقلاب معرفی میکند به وجود آمده است. انقلاب اسلامی انقلاب همه مردم ایران از تمام طبقات گوناگون بود که در جغرافیای ایران زیست میکنند. امروز اگر بخواهیم در نظام جمهوری اسلامی وحدت را حفظ کنیم، باید اصول وارزشهای انقلابی را بازیابیم، هاشمی نه سپید بود نه سیاه، اما هاشمی با تمام فراز و نشیبهای زندگی خود بر این محور استوار ماند. صداقت به خرج داد، صمیمیت داشت، با صراحت سخن گفت، با صلابت بر روی سخن خود ایستاد و بسیار صبورانه با رویکرد اعتدالی و صلح منشانه از اصول و ارزشهای انقلابی پاسداری کرد. از این رو باید بر این نکته پای فشرد که هاشمی در دهه آخر عمر خود با گذر از مراحلی چون خویشتن یابی و احترام به خود خویشتنشناسی و شناخت جایگاه خود در سپر انقلاب و سپس خویشتن پردازی و کف نفس در مسیر مبارزات اصطکاکهای قدرت در دهه آخر عمر خود به خویشتنآرایی و آرایش و پیرایش خود از رسوبات باقی مانده از دهههای گذشته و اصلاح اخلاق خود به حسناتی که در دوران گذشته زندگی خود آنها را فرا آموخته بود و در خود ذخیره داشت، پرداخت. در نتیجه هاشمی سپید این دنیا را ترک کرد و اینچنین شد که مردم او را پاس داشتند و به احترام او از جای برخاسته، کلاه از سر برداشتند و شبیه ترین تشییع جنازه به تشییع جنازه امام و مقتدایش را برایش فراهم ساختند. راهش پر رهرو باد.
يكي از
مجلات اصولگرا كه روابط نزديكي با تندروها دارد، در آخرين شماره خود،
گفتوگوي مفصلي را با آقاي عباس ميلاني استاد ايراني در دانشگاه استنفورد
امريكا انجام داده است. آقاي عباس ميلاني از جمله افرادي است كه به لحاظ
مواضع سياسي منتشر شده از جانب وي در رسانههاي فرامرزي؛ رسانهها و نشريات
داخلي به صورت نانوشته حق انتشار مطالب وي را ندارند. حتي نقد منصفانه او
نيز تا حدي ممنوع است. براي نمونه حدود دو سال پيش دو نفر از كارشناسان
داخلي در خانه كتاب اقدام به نقد كتاب «نگاهي به شاه» آقاي ميلاني كردند و
مفاد اظهارات آنان كه بعدا در فضاي مجازي منتشر شد، ارزيابي منصفانه و حتي
انتقادي از آن كتاب بود. ولي جالب است كه آن نهاد با وجود آنكه زحمات زيادي
براي توليد اين مطلب كشيد، در آخرين لحظات از انتشار آن پشيمان شد. چرا كه
كتاب آقاي ميلاني در ايران اجازه چاپ نيافته بود، هرچند دهها هزار نسخه
از آن به صورت غيرقانوني چاپ و فروخته شده بود. ولي با اطمينان ميتوان گفت
كه گفتوگوي اخير نشريه عصر انديشه با آقاي ميلاني از نوع خود جزو اقدامات
رسانهاي غيرقابل انتظار در ايران است.
ابتدا بايد اعلام كرد كه از انجام چنين گفتوگوهايي دفاع بايد كرد. اين
دفاع ربطي به محتواي گفتوگو و درستي و نادرستي آن ندارد. چه با آن موافق و
چه مخالف باشيم، انجام آنها را بسيار مفيد ميدانيم. هم از حيث آگاهيبخشي
نسبت به ديدگاهها و تحليلهاي ديگران و از آن مهمتر از حيث بازتابي كه
نسبت به تصوير ايران در جهان دارد، كه به نظر ميرسد اين دومي مهمتر و حتي
مفيدتر است. براي نمونه وقتي كه گفتوگوي آقاي ميلاني در نشريات داخلي
منتشر ميشود، ديگران از جمله شخص ميلاني نميتوانند چون گذشته فضاي
رسانهاي ايران را به نبود آزادي و سانسور متهم كنند؛ و بهطور طبيعي
رفتارشان را نيز با اين برداشت تطبيق خواهند داد؛ و چه بسا در لحن و
گفتارشان نيز اثرات مثبتي بگذارد. بهعلاوه انتشار اين مطالب در نشريات و
رسانههاي داخل كشور به غناي فكري نيز كمك ميكند، زيرا موضوع ناگفتهاي
باقي نخواهد ماند و افراد در مواجهه با نظرات ديگران فارغ از احساسات و
پيشداوريهاي مرسوم برخورد خواهند كرد، و اگر نكته مثبتي در آن يافتند
ميپذيرند و در غير اين صورت آن را رد ميكنند. چنين فضايي به آرامش رواني و
سياسي و فكري جامعه كمك ميكند. در حالي كه منع گفتوگو با ديگران، مخاطب و
گوينده را به اين نتيجه ميرساند كه حتما حرفهاي مهمي وجود داشته كه
اجازه نشر آن را نميدهند و بدون اينكه نيازي به مطالعه نظرات ديگران باشد،
قضاوت نهايي را انجام ميدهد. بنابراين دفاع از اين نوع گفتوگوها يك اصل
اساسي است.
فارغ از اين نكته بياييد يك آزمون ساده انجام دهيم. گفتوگوي آقاي ميلاني
را به صورت فايل ساده درآوريم و نام مصاحبهكننده را نيز حذف كنيم و آن را
در اختيار تعدادي از افراد آشنا به امور رسانهاي در ايران قرار دهيم تا آن
را بخوانند. سپس از آنان سوال شود كه يك رسانه داخلي قصد انتشار اين
گفتوگو را دارد، آيا با انتشار آن موافق هستند يا خير؟ اگر به ١٠ نفر هم
داده شود بعيد است كه حتي يك نفر از آنان توصيه به انتشار آن گفتوگو كند.
مگر اينكه بگويد در صورت انتشار اين آخرين شماره نشريه خواهد بود. در واقع
اين گفتوگو عبور كردن از حداقل ١٠ خط قرمز نانوشته ولي تعيين شده براي
رسانههاي داخلي است. از نام مصاحبهشونده و عكس او بگيريد تا مطالبش
درباره انقلاب و امام، هويدا، شاه، انقلاب، بهاييت، اتفاقات سالهاي اخير و
وضع جاري كشور. هركدام اينها به تنهايي ميتواند سبب بسته شدن يك نشريه
شود و گوينده و نويسنده و ناشر را با هم دچار مشكل كند، ولي خوشبختانه در
مورد نشريه عصرانديشه چنين اتفاقي رخ نداده است و اميدواريم هيچگاه براي
هيچ نشريهاي رخ ندهد. ضمن اينكه انتشار اين گفتوگو هم هيچ معادلهاي را
در كشور به هم نزده است و نخواهد زد.
با وجود اين يك اتفاق ناخوشايند در اين ميان رخ داده، و آن وجود تبعيض ناروايي است كه روح و روان هركسي را خراش ميدهد.
اين حد از تبعيض موجب ميشود كه اثرات احتمالي و مفيدي كه بر انتشار اين
گفتوگوها ميتواند مترتب شود، به دست نيايد. اگر قرار است كه با انتشار
آنها تصويري از فضاي آزاد رسانهاي منتقل شود، نه تنها چنين اتفاقي رخ
نخواهد داد، بلكه تصويري ديگر از وجود تبعيض منتقل خواهد شد. چرا چنين
تبعيضي در جامعه ما و در عمل رخ ميدهد؟ پاسخ در نابرابري حقوقي است. اين
نابرابري ريشه در يك ذهنيت پيشامدرن دارد. كه حسن و قبح اعمال و رفتار را
برحسب افراد گوناگون و انگيزههاي آنان ارزيابي ميكند. در اين نگاه قانون
نسبت به افراد يكسان اعمال نميشود. پيش از اجراي آن، افراد جامعه به دو
گروه خودي و غيرخودي تقسيم ميشوند و هر فعلي كه از خوديها سر زند، نيكوست
و هر فعلي كه از غيرخوديها سر زند قبيح و زشت است و از اينجا به بعدش را
با قانون تطبيق بايد داد. اين رفتار مصداق آن مصرع مشهور است كه: «هرچه آن
خسرو كند، شيرين بود».