جوانمردی زنده استمحمد هادی صحرایی در کیهان نوشت:سالیانی مردم منتظر ماندند همانگونه که در تبلیغات انتخاباتی شنیدند که
گفته شد «آنقدر رونق اقتصادی ایجاد شود و درآمد سرشار در اختیار مردم قرار
گیرد که دیگر به یارانه 45 هزار تومان نیاز نداشته باشند» محقق شود که
نشد. اکنون نیز سالی است که خسته از وعدههای سرخرمن گذشته، صبحها چشم خود
را به امید دیدن گشایشهای پیدرپی باز میکنند و روز را به شب میرسانند
و منتظرند که از آن باغ سیب و گلابی برجام که توصیفش کردهاند ثمری به سبد
ببرند که جدیداً گفته شد دیدن ثمرات، چشمان خاص بین میخواهد که دیگران
همگی از آن بیبهرهاند و این نیز فعلاً نشد که نشد و تنها مردم دیدند که
عدهای دولتی برای دریافت یک هواپیما چنان در شور و شادی غرق شدهاند و
توصیفاتی میکنند که گویی این هواپیما با هوش و بازوی ایرانی و با حمایت
دولت ساخته شده است. مسئولان چنان بر صندلی و جعبه هواپیما دست میکشیدند و
دیوارهاش را لمس میکردند و از بوی نوی آن میگفتند که گویی تاکنون ...،
بماند.
بماند که تمام این ذوق و شوقهای غیرطبیعی، در مقابل دیدگان
متحیر مردم محترم و آبرودار ایران و نیز دشمنان مترصد و کینهدار انجام
میشد. در میان سخنان کسانی از اهل شادی، مطالبی شنیده میشد که ایکاش گفته
نمیشد و «خریدار حرفهای شدن» مایه مباهات نمیشد. که اگر خریدار حرفهای
شدن افتخار بود، گذشتگانی بودند که حرفهایترین خریداران بودند و مردم به
زودی سی و هشتمین سالگرد انقراضشان را جشن میگیرند و اکنون نیز دولتهای
دست خالی کوچک و فزرتی و محقری در گوشه و کنارمان هستند که سالیانه
میلیونها دلار و یورو تجهیزات خریداری میکنند و در مقابل هر دری که به
روی فروشندگان میگشایند، دری از تولیدکنندگان و فکر و صنعت خود را تخته
میکنند. تجهیز ناوگان هوایی کار نیکویی است به شرطی که عزت کارگر و مهندس
ایرانی حفظ شود و به غیرت مردم برنخورد.
کار نیکوتر از اینکه گفته شد
آن است که به جای تأمین رفاه بیشتر برای عدهای از مردمان عزیزمان که مکنت
استفاده از اینگونه تسهیلات را دارند، به فکر عموم و اکثر مردمان عزیزی
بود که برخلاف نجومیبگیران، هنوز یارانه 45 هزار تومانی، جزو درآمدهای
اصلی و مؤثر آنان است. شاید بهتر میبود که به دور از هیاهو و شادیهای
تبلیغاتی، فکری برای تجهیز و ارتقای توان آتشنشانی یا هلال احمر میشد، تا
کمبود امکانات این عزیزان که از جان مایه میگذارند، مایه طعن دشمنانِ
رسوای ایران نشود. شاید بهتر میبود که علاج واقعه قبل از وقوع میشد نه
آنکه چو فردا شود فکر فردا کنیم. به نظر میرسد رفع تهدیدات دائمی سوانح و
اتفاقات مخربی که تهران و بسیاری از کلانشهرها را تهدید میکند، اولویت
ویژه داشته باشد. ساختمانهای فرسوده عمومی و خصوصی، هوای آلوده و مسموم،
امکانات ضعیف مقابله با بحرانها، آسیبپذیری و خطر بالای بافتهای فرسوده
شهری، کمآبی و ... تهدیداتی نیست که بتوان آنها را نادیده گرفت.
پنجشنبه
گذشته بود که خبری ناگوار آرامش جامعه را گرفت و مردم را در نگرانی عمیق
فرو برد و در کنار آن که سؤالات متعددی را در جامعه منتشر نمود. ساختمانی
قدیمی که به گفته برخی قدیمیترین نماد بناهای مدرن در ایران بود و سالیان
سال به گونهای محسوس تغییر کاربری داده بود و 14 بار اخطار گرفته بود با
600 واحد تجاری و موقعیتی حساس و مرکزی در شهر و ... در مدت چند ساعت، به
تلی از سیمان و آهن و آوار تبدیل شد و علاوه بر میلیاردها تومان ضرر مالی
مستقیم و غیرمستقیم به کسبه و مردم و بیتالمال بنیاد مستضعفان و برای همان
ساختمان و ساختمانهای مجاور و خیابانهای اطراف و ... و مشغول نمودن
مدیران ارشد و بخشی از دولت و عمدهای از وقت رسانهها و هزاران نفر نیرو و
دستگاه و ماشینآلات صنعتی و ایجاد ترافیک گسترده و ... و ایجاد شوک و
ضربه روحی در میان مردم کشور برای چندین روز متوالی و ... توانست
جوانمردانی را از مردم بگیرد که هر کدامشان کیمیای دوران خود بودند.
یک
هفته است که از رشادت مردان روزگار میگذرد. آتشنشانانی که دوباره روح
جوانمردی را در جامعه زنده کردند. کسانی که برای نجات مردم از عمر و
آرزوهای خود گذشتند و به صف شهیدان و قهرمانان ملی پیوستند. نبود این
پهلوانان اگرچه جانسوز است ولی رفتنشان همچو بودنشان مبارک بود وقتی که
توانستند خواب غفلت و روزمرگی را از چشمانمان بگیرند. گویی مردم ایران
دائماً باید در صحنه ارزشها بمانند که اینگونه پیدرپی پیک جوانمردی و
مروت به سویشان میآید که سستیشان را گیرد. این دلاوران که پیامآور اخلاق
و معرفتند رسالتشان بهغیر از نجات انسانها از مرگ، زنده نگه داشتن
ارزشها و همان روحیه جوانمردی است که در آغاز آمد. مردم ایران به مرور
میبینند که هر صنفی از آنان الگوهایی دارد که اخلاق جامعه را زنده نگه
میدارد و شمع عاشقی را در میان مردمان روشن نگه میدارد و عطر زندگی
میپراکند.
این آتشنشانان، قهرمان ملیاند همانگونه که شهدای
انقلاب و دفاع مقدس و مدافع حرم و دانشمندان هستهای و مهندسانی که نام
ایران را پس از آنکه اتم را شکافتند و در نانو ثبت کردند، به فضا بردند
قهرمانند. اینان مایه مباهاتند همانگونه که جنگلبانان شهید و گمنام و
مرزداران غیور و شهید مایه افتخارند. ایران، این باغ و گنج پر از گل و گوهر
که سرافراز تاریخ بوده و هست و انشاءالله خواهد ماند باید پرچمدار اخلاق
و فضیلت و ادب در جهان باشد و سرمشق تمام آنانکه بزرگی میخواهند. و این
مردم مدیرانی میخواهند که قبل از اداره کردن امور، مسئول باشند و پاسخگو و
مسئولیتپذیر. پاکدست باشند و در مقابل ناپاکی، قاطع و بیاغماض. کسانی
میخواهند که کاملکننده افتخارات و تمام کننده فضائل و پاسبان حرمت و
عزتشان باشند. تقویتکننده ارادهشان باشند و حافظ دستاوردشان و متکی به
محصول فکر و بازوی جوانان وطن.
هفت روز از حادثه عبرتآموز فرو ریختن
ساختمان پلاسکو میگذرد. و عبرت بسیار است اگر عبرت گیرندهای باشد. اگر
این اتفاقی که اکنون تهران را متأثر خود کرده است، خدای نخواسته در یک بازه
زمانی در چند نقطه تهران بوجود میآمد تکلیف چه میشد؟ وقتی که ایران بر
کمربند زلزله نشسته است، میتوان ایمنسازی را اینگونه که به شوخی گرفته
شده است، جدی نگرفت و به آمارهای کاغذی و ساختگی دلخوش بود؟ آیا میتوان در
ساخت و سازها، نوسازی و مقاومسازی بافتها و بناهای فرسوده، تعریض
خیابانها، تمرکززدایی از تهران و مرکز، برخورد با اهمالکاریها،
چشمپوشی از تخلفات و عوض کردن قوانین شهرسازی با پرداخت جریمهها به جای
قلع و اصلاح بنا، آنگونه که الان سهلانگاری میشود، بیخیال بود؟ آیا وقت
آن نرسیده است که در آموزش، فرهنگسازی و ترویج روحیه جمعی و احساس
مسئولیت اجتماعی در مردم برای برخورد با حوادث مشابه پلاسکو و ... آنگونه
که شایسته است جدی بود و دلسوزانه عمل نمود؟
به نظر میرسد با فروریختن
پلاسکو باید قالبهای فکری و فرسودهای که مانع انجام صحیح و وجدانی کارها
و امور میشود نیز فرو ریزد و این حادثه تلخ، خواب شیرین را پریشان کند و
مسئولان را به اتحاد و چارهاندیشی مدبرانه، صادقانه و به دور از ملاحظات
تبلیغاتی برساند و به جای ایجاد و ترویج دغدغههای لوکس و وارداتی، حس
انجام امور زیربنایی را در مسئولان ایجاد نماید. عبرت دیگر آن است که در
این اتفاق ناگوار، انتظار بود که در مقابل تأثر سادهدلانه برخی که در
جریان انفجارات و اتفاقات پاریس و لندن، شمع در دست گرفتند و گرد هم جمع
شدند و یا روزنامه دولتی را سوگوار نمایاندند، کسانی از آنها نیز با مردم
ایران همدردی میکردند و تجمعی مینمودند و شمعی میافروختند. از کدخدای
باهوشی که زمانی به فارسی پیام نوروزی میداد و کری بازیگوشی که در جریان
مذاکرات برای تسلیت وفات مادر رئیسجمهور به اتاق ایران آمده بود و 1+5 و
خانم موگرینی و ... که جوانمردی و خیری نرسید.
چه خوب که «سرهنگ» نیستی!
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت : «مثل زمان جنگ» عبارتی است که این روزها، ناظر بر جانفشانی
آتشنشانان فداکار، نیز همدلی سراسری مردم با این عزیزان، زیاد میشنویم!
اگر آتشنشانی به نام «علی»، آنقدر دفاع از «مال مردم» برایش موضوعیت دارد
که حاضر است در راه حفظ اموال ملت، دست از جان شیرین بشوید؛ آنکه این صحنه
را میبیند یا این حکایت را میشنود، قبل از هر چیز میگوید «مثل زمان
جنگ»! اگر بچههای مدرسه، با شاخه گلی در دست، به فلان ناحیه آتشنشانی
میروند و به همکاران بیادعای شهدای آتشنشان، «خدا قوت» میگویند؛ آنکه
این صحنه را میبیند یا این حکایت را میشنود، قبل از هر چیز میگوید «مثل
زمان جنگ»! اگر جماعتی از مردم، صبح علیالطلوع، با شیر داغ و خرما، مختصر
صبحانهای بیریا برای قهرمانان زخمخورده خود تهیه میکنند؛ آنکه این
صحنه را میبیند یا این حکایت را میشنود، قبل از هر چیز میگوید؛ «مثل
زمان جنگ»!
شگفتا! دیروز در یکی از این چند روزنامه زنجیرهای که سابق بر این، به
بهانه بیان مضرات جنگ، حتی از تخریب فرهنگ مقاومت هم هیچ ابایی نداشت، عینا
همین عبارت «مثل زمان جنگ» را خواندم: «آنچه روزهای گذشته شاهد آن بودیم،
«مثل زمان جنگ» تبلور اوج ایثار بود. اینکه خود را قربانی کنی، برای اینکه
دیگران، شاید دقیقهای بیشتر زنده بمانند یا اموالشان کمتر در معرض آسیب
قرار بگیرد». اینک اما وقت این سوال اساسی است: «وقتی میگوییم «مثل زمان
جنگ»، دقیقا داریم از چه زمانی سخن میگوییم؟!» واضحتر بپرسم: «وقتی
میگوییم «مثل زمان جنگ»، مشخصا داریم از کدام جنگ حرف میزنیم؟!» تا به
این سوال پاسخ دهیم، لاجرم باید سوال دیگری مطرح کنیم: «مگر جنگ، چیزی جز
درد و دوری و زخم و بمباران هم دارد که همه با هر سلیقه و عقیده، خوبترین
کار را و خوبترین حال را و خوبترین احساس را به «جنگ» و «زمان جنگ» نسبت
میدهیم؟!» عجبا که برای پاسخ به این سوال هم، هیچ جوابی بهتر از چنبرهزدن
در پرسشی دیگر نیست: «اگر صلح بر جنگ، شرافت ذاتی دارد، پس چرا معطوف بر
رفتار فداکارانه و کردار جوانمردانه، از عبارت «مثل زمان صلح» استفاده
نمیکنیم؟!» حال فرض کنید همین سوال را بخواهم از زنجیرهایها بپرسم! آیا
چارهای هست جز بازترکردن روضه؟! سوالم را ببینید: «مگر این «جنگ» و «زمان
جنگ»، همانی نبود که بارها و بارها با استفاده ابزاری از واژه «صلح»،
بیرحمانه بر فرقش کوبیدید و حتی حیا نکردید «بچههای جنگ» را لااقل با
«سربازان وحشی قوم آتیلا» قیاس نکنید؟!» با جنگ، «آفتاب از کدوم طرف
دراومده، مهربون شدید» که خواسته یا شاید هم ناخواسته، بهترین عبارتی که در
وصف ایثار به ذهنتان میرسد، همین «مثل زمان جنگ» است؟! هان ای جماعت
ضدجنگ! مگر این همان جنگی نبود که به زعم شما، بعد از فتح خرمشهر، دیگر
نباید ادامه پیدا میکرد؟! و مگر جز این است که عبارت «مثل زمان جنگ» اشاره
دارد به روز اول جنگ تا روز آخر جنگ؟! مردم عادی یعنی همین مردم کوچه و
بازار، اگر از عبارت «مثل زمان جنگ» استفاده میکنند، کاملا قابل فهم است،
چرا که در عین آگاه بودن به مضرات جنگ و دست و پنجه نرم کردن با بدیهای
جنگ، هرگز «حرفهای اضافه بر سازمان» نمیزنند، به مردان بیادعا، تهمت
«سربازان وحشی قوم آتیلا» نمیزنند و بعد از شهادت سردار هر دو جبهه خرمشهر
و خانطومان، مثل شما ناجوانمردان، اینگونه دم نمیزنند که «سرتیپ حسین
همدانی در سوریه کشته شد»! بنابراین شما باید این تناقض را حل کنید که
عبارت «مثل زمان جنگ»، عاقبت برایتان تداعیگر «سربازان وحشی قوم آتیلا»
است یا «ایثار و جاننثاری»؟!
القصه! تجلی آشکار عبارت «مثل زمان جنگ» همین فداییان معروف به «مدافعان
حرم»اند! شیربچههای دلاوری که جنگ در بیرون مرزها را به جان میخرند تا
قدوم نحس دشمن، اصلا و اساسا خاک مقدس وطن را آلوده نکند!
به این معنی، «ضدجنگ» اتفاقا یعنی قاسم سلیمانی و همه آن سرداران و
سرهنگها و سربازانی که غریبانه اما شجاعانه، مشغول بیرون نگهداشتن دشمن
حرامی در کیلومترها آنسوتر از مرز پاک ایران عزیز هستند! اصطلاح «ضدجنگ»
هرگز زیبنده حقوقدان یا دیپلماتی نیست که با توافق تقریبا هیچ خود، دشمن را
به اهدافی حتی فراتر از اهداف حمله فرضی میرساند! آمریکا که از صدقهسر
«زمان آن جنگ» و «جنگ این زمان» یعنی از صدقهسر «قاسم سلیمانی کربلای 5» و
«قاسم سلیمانی کربلای معلی» فقط در عالم خواب، گزینه نظامی را علیه ایران
به کار میبرد، لیکن یارای جنگی هم اگر میداشت، آیا جز این بود که کاری
کند مثلا قلب رآکتور اراک، دیگر نتپد؟! و آیا جز این است که برجام این دولت
که در عرض 4 سال، اندازه 40 سال، همه ما را و همه کارخانههای ما را اعم
از هستهای و غیرهستهای پیر کرد، بدون تحمیل هزینه جنگ بر دوش دشمن، دشمن
را حداقل به بخشهایی مهم از هدف خود رساند؟! پس اصطلاح «ضد جنگ»، نه آن
ستارهای است که بر دوش امثال آقایان روحانی و ظریف بدرخشد! حقوقدانها و
دیپلماتها ظاهرا عادت کردهاند که منت کار نکرده را بر سر ملت بگذارند!
«ضد جنگ» یا «مرد صلح» یا «ضامن امنیت» یا «کبوتر آزادی»، از قضا زیبنده
«اصحاب جنگ» است که خطر را برای خود میخرند اما امن و امان را برای مردم
خود میخواهند! هنوز خیلی مانده که حقوقدانها یا دیپلماتها پی به مضرات
جنگ ببرند! معایب جنگ را باید از سرهنگی پرسید که نوزادش را 6 ماه به 6 ماه
در آغوش میگیرد! کاش پدرم «سرهنگ» بود تا پشیمان میکردم و اگر نه، مجبور
به توضیح و تصحیح و معذرت میکردم نامزد انتخابات را از حرف درشتی که در
مناظره 92 بار این جمع و جماعت بیادعا کرد! «اگر سرهنگ نبود» یعنی «جنگ
بود»! و یعنی مجالهای زیادی بود برای تحقق همه آنچه داعش در خواب میبیند!
آقای روحانی نباید بگوید «اگر برجام نبود»! چه اینکه ما، هم نبود و هم بود
برجام را کاملا حس کردهایم! تا قبل از طلوع آفتاب کاغذی برجام، قلب
رآکتور خودکفایی در تپش بود و بعد از آن اما با کوهی از سیمان پر شد،
بیآنکه شاکله تحریمها تکانی اساسی خورده باشد! آقای روحانی باید بگوید
«اگر سرهنگ نبود، چه میشد»؟! و «اگر همان روحیه بچههای زمان جنگ در
شیربچههای مدافع حرم متبلور نبود، چه میشد»؟! و «اگر قاسم سلیمانی نبود،
چه میشد»؟! آقای روحانی باید بگوید اگر شهریاری شهید نبود، ما با کدام
داشته گرانقدر هستهای، میخواستیم وارد توافق با دشمن شویم؟! و اگر سردار و
سرهنگ و سرباز نبودند، ما از کدام امنیت یارای سخن داشتیم؟! بنابراین ما
یک «عبارت» داریم و یک «اصطلاح»! عبارت «مثل زمان جنگ» و اصطلاح «ضد جنگ»!
«مثل زمان جنگ» اشاره دارد به ایثار آن آتشنشان شهید که در فضای مجازی،
«مدافعان حرم» را «فالو» میکند و البته در فضای حقیقی هم آرزو میکند کاش
مرگی جز شهادت همراه مدافعان حرم نصیبش نشود! لیکن چه باک از شهادت در
«خیابان جمهوری»، وقتی گستره و شعاع حریم امنیت، از این خیابان شروع و به
خیابانهای حلب منتهی میشود؟! آری! «شهید بهنام میرزاخانی» هم «مدافع حرم»
است، همچنانکه یکایک شهدای مدافع حرم، در وهله اول، «مدافع حریم امنیت
مردم» محسوب میشوند! اگر شهدای مدافع حرم نبودند، نشنیدن صدای ضدهوایی
تعجب داشت، نه شنیدنش! و اگر همین سربازها و سرهنگها و سردارها نبودند،
آتشنشان ما باید هر روز را در کنار خرواری از آوار سپری میکرد! و این است
راز عشق آتشنشان شهید به شهید زنده؛ سردار قاسم سلیمانی و شیربچههایش!
پس عبارت «مثل زمان جنگ» اشاره به همان دارد که خمینی گفت «ما حتی برای یک
لحظه هم نادم از جنگ نیستیم»! و اشاره به همان دارد که خامنهای گفت «جنگ
ما حقیقتا یک گنج است»! گنج ایثار! گنج دلاوری! گنج گذشت! گنج انسانیت! و
گنج بالاترین مراتب کمال! و البته بعله! مضراتی هم دارد جنگ، که ناظر بر
آن، اصطلاح «ضد جنگ» ساخته میشود! کیست اما «ضد جنگ»؟! الا سردار و سرباز و
سرهنگی که دارد بیرون مرزها میجنگد تا شیپور لامروت جنگ، هیچ دخترکی را
از خواب خوش شبانه بیدار نکند؟! تا صفیر وحشیانه هیچ گلولهای، نغمه خوش
هیچ عروسکی را به سکوت مرگبار بدل نکند؟! آقای روحانی! حقوقدان شدن کاری
ندارد! فقط باید چند واحد پاس کنی! اما سرهنگ شدن، یعنی گرفتن جان کف دست! و
دل به معرکه جنگ زدن! خرداد 92 بر سینه کوبیدید و با افتخار فرمودید «من
سرهنگ نیستم، حقوقدانم»! بهمن 95 بر سینه میکوبم و با افتخار میگویم من
دست همه سرهنگهای ضامن صلح و امنیت کشورم را میبوسم و البته خیلی هم خدا
را شاکرم که شما همان حقوقدان هستی، نه سرهنگ!
ائتلاف منطقهای، لازمه مهار تهدیدهای خارجی
حسن کاظمی قمی در ایران نوشت:
سفر روز گذشته وزیر خارجه کویت به تهران را فارغ از محتوای پیامی که به
همراه داشته، از منظر تأثیری که بر مراودات منطقهای می گذارد، باید مثبت
ارزیابی کرد. سیاستهای اصولی جمهوری اسلامی ایران در قبال کشورهای منطقه
بویژه همسایگان بر اصولی همچون حسن همجواری، تأکید بر تمامیت ارضی کشورها،
عدم مداخله در امور داخلی آنها و تأکید بر همکاریهای همهجانبه چه در
حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و چه در حوزههای امنیتی و دفاعی قرار
داشته است. جمهوری اسلامی ایران همچنین همواره بر جلوگیری از هرگونه مداخله
خارجی در امور کشورهای منطقه و بالعکس کمک به برقراری امنیت و ثبات پایدار
در منطقه تأکید داشته است. بر اساس همین سیاستها است که حمایت از مردم
مظلوم کشورها در مقابل کشورهای متجاوز در زمره سیاستهای اصولی ایران قرار
دارد و در طول زمان حمایت از مردم مظلوم و بی دفاع عراق، سوریه و یمن و
کمک به دولتها در راستای برقراری امنیت و ثبات بر اساس همین اصول انجام
شده است.
طبیعی است که با وجود اجرایی شدن این سیاستها در عمر 38 ساله جمهوری
اسلامی ایران شاهد برخی نوسانات در رفتار برخی کشورها با ایران بودهایم.
حال آنکه کشورمان سعی کرده است بر پایه حکمت، عزت و مصلحت بهترین روابط را
با کشورهای منطقه داشته باشد. اما متأسفانه در این مدت برخی عوامل
نابسامانی و بی ثباتی در روابط ما و برخی کشورهای همسایه به وجود آمده است
که اگر مورد ریشه یابی منطقی قرار گیرد، مشخص میشود ناشی از مداخلات
کشورهای مداخلهگری همچون امریکا، رژیم صهیونیستی و برخی سیاستهای اشتباه
حکام کشورهای منطقه بوده است. چنانکه سیاستهای در پیش گرفته شده از سوی
دولتمردان سعودی در سالهای اخیر تا حدود زیادی سبب بی ثباتی در منطقه،
شکلگیری و گسترش جریانات تروریستی و عمیق شدن رد پای کشورهای مداخلهگر در
منطقه شده است. این سیاستها نه تنها سبب تخریب و تنش در روابط عربستان با
کشورهای منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران، عراق، سوریه و حتی مصر شد که
باعث ناکارآمدی و شکست سیاستهای خود ریاض نیز شد. چنانکه تجاوز عربستان
سعودی به یمن سبب شد که از یک طرف نام این کشور در فهرست بزرگترین کشورهای
ناقض حقوق بشر مطرح گردد و از طرف دیگر بحرانهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی
در این کشور سر برآورد.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدا معتقد به همزیستی مسالمتآمیز و توسعه روابط
بوده همواره بر این اعتقاد بوده است که امنیت کشورهای منطقه باید توسط خود
کشورهای منطقه و در حرکتی دسته جمعی فراهم شود. این همه در حالی است که
اگر قرار باشد با وجود رکود حاکم بر اقتصاد جهانی، منطقه غرب آسیا به سمت
توسعه و شکوفایی حرکت کند و اگر قرار باشد راهکاری برای معضلات محیط زیستی
مبتلا به منطقه فراهم آید لازمهاش این است که اقدامی جمعی شکل گیرد و این
اقدام جمعی شکل نخواهد گرفت مگر آنکه به سمت خروج از تنشهای حاکم بر روابط
حرکت کنیم و ائتلافی منطقهای را بنیان بگذاریم.
بر این اساس به نظر میرسد با توجه به ناکامی سیاستهایی که تا به امروز
کشورهایی مانند عربستان سعودی اجرا کردهاند و با تسلط سیاسی و اقتصادی خود
بر برخی کشورهای منطقه از جمله کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس داشته
است سبب شدهاند بعضی از آنها هم موضعگیریهایی را علیه جمهوری اسلامی
ایران انجام دهند؛ امروز با این واقعیت مواجه شدهاند که ادامه این
سیاستها میتواند به ضرر خود این کشورها بینجامد. بنابراین به نظر میآید
شکست این سیاستها رهبران و مقامات این کشورها را به اتخاذ منطقی وامیدارد
که باید دست از ادامه این سیاستها بردارند و به سمت حفظ منافع جمعی و عمل
براساس واقعیتها حرکت کنند. از این جهت تلاش کشوری مانند کویت برای تغییر
این روابط را باید ارج گذاشت. اگر چه جمهوری اسلامی ایران از ابتدا اعلام
کرده است با روی گشادهای که به روابط بین المللی خود دارد و با منطق حاکم
بر دیپلماسیاش نیازی به میانجیگر ندارد و از هر حرکتی که به ترمیم و تقویت
روابط بینجامد، استقبال میکند.
فاجعه پلاسکو ثابت کرد...
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
ساختمان پلاسکو پنج شنبه هفته پیش در کمتر از 4 ساعت در آتش سوخت و
فروریخت، در این فاجعه، چند هزار میلیارد تومان سرمایه مردم نابود شد،
براساس آمار اعلام شده توسط مسئولان حدود 3 هزار نفر بیکار شدند، اسف بارتر
این که تعدادی از هموطنانمان از جمله 16
«آتش نشان قهرمان» در جریان آتش سوزی مهیب پلاسکو و فروریختن این ساختمان
15 طبقه 54 ساله جان خود را از دست دادند. (گرچه تا لحظه نگارش این یادداشت
آمار دقیقی از جان باختگان اعلام نشده است). این حادثه آن قدر تلخ و
جانکاه بود که نه تنها خانواده جان باختگان را به اندوهی بزرگ دچار کرد
بلکه روح و روان همه ایرانیان را آزرده و عاطفه ملت را جریحه دار کرد.
حادثه ای که می توانست به وقوع نپیوندد و یا در صورت رعایت برخی نکات و
مسئولیت پذیری برخی، این همه خسارت جانی و مالی به دنبال نداشته باشد. هریک
از ما به عنوان یک ایرانی مسلمان، طلب علو درجات جان باختگان و خصوصا آتش
نشانان غیور این حادثه و محشور شدنشان با دیگر شهدای عزیزمان را از درگاه
ایزد منان مسئلت می کنیم و امیدواریم که دیگر هیچ گاه شاهد چنین حوادثی
نباشیم.
اما ابعاد عاطفی این حادثه نباید، مجموعه مسئولان و دست اندرکاران خصوصا
نهاد ها و دستگاه های ذی ربط و همچنین مردم و رسانه های منصف و حق مدار را
لحظه ای از تلاش برای روشن شدن ابعاد مختلف آن و کشف علل بروز این واقعه
جانسوز و پیدا کردن مقصران احتمالی و قصور کنندگان این ماجرای تلخ و تاسف
بار غافل کند البته بدون حب و بغض های نفرت انگیز سیاسی و البته تلاش
همگانی دیگر باید اندیشیدن تمهیداتی کارساز، موثر و اجرایی باشد برای
جلوگیری از تکرار چنین فجایعی و در این راستا ذکر چند نکته را ضروری
می دانم.
1 - لااقل پس از فاجعه پلاسکو هم مسئولان و هم مردم خصوصا مالکان و کسبه و
ساکنان ساختمان هایی این چنینی اعم از تجاری یا مسکونی و یا اداری توجه و
رعایت نکات ایمنی در زمینه های گوناگون را در اولویت کاری خود قرار دهند.
2 - پیشنهاد می شود با تشکیل کارگروهی از کارشناسان و متخصصان مربوطه،
کمیته ای «حقیقت یاب» برای بررسی ابعاد مختلف ماجرای پلاسکو تشکیل شود و
نتیجه آن به اطلاع عموم مردم رسانده شود.
3 - اگر قانونی درباره تخلیه یا پلمب انواع مجتمع ها و ساختمان های ناایمن
و در معرض خطر جدی که جان و مال افراد را تهدید می کند وجود دارد، این
قانون با جدیت اجرا شود و از آن مهمتر این که امکان و اختیار اجرای این
قانون به مسئولان ذی ربط داده شود و اگر چنین قانونی وجود ندارد این خلاء
هرچه سریع تر توسط قانون گذاران پر شود.
4 - باید توجه داشته باشیم که ساختمان پلاسکو در منطقه و خیابانی قرار
داشت که دارای عرض و دسترسی قابل قبول است و به همین خاطر امکان حضور انواع
خودرو های سنگین آتش نشانی و حتی جرثقیل 130 تنی فراهم بود و تازه در چنین
حالتی و به دلایل گوناگون سرانجام ساختمان پلاسکو فروریخت حال تصور کنیم
که خدای ناکرده چنین اتفاقی در بافت های فرسوده و کوچه های تنگ و یا جایی
مانند بازار های اصلی و قدیمی تهران که به نوعی قلب بازار ایران محسوب
می شود رخ دهد چه فاجعه ای به بار خواهد آمد، در کوچه ها و تنگ راه هایی پر
ازدحام و تو در تو که یک وانت بار کوچک و گاه حتی عبور گاری دستی های حمل
بار به سختی امکان پذیر می شود.
5 - آیا اگر مالک یا مالکان و کسبه پلاسکو به هشدار و اخطار های سازمان آتش نشانی و شهرداری توجه می کردند این اتفاق تلخ رخ می داد؟
6 - شهرداری تهران و دیگر نهادهای مسئول باید پاسخ دهند که آیا
نمی توانستند مانند برخی ساختمان هایی که در گوشه و کنار ایران به دلیل
تخلفاتی در حین ساخت «پلمب» می کنند، پلاسکو را پس از اخطار هایی که داده
شده پلمب کنند و چنانچه شهرداری و یا دیگر نهاد ها چنین اختیار قانونی
نداشتند باید برای مردم کاملا روشن شود و لااقل پس از این، چنین اختیاری به
شهرداری ها در تمام نقاط ایران داده شود.
7 - مالک یا مالکان این ساختمان نیز حتما باید پاسخ دهند که اگر اخطار ها و
هشدار ها به دست شان رسیده چرا اقدامات لازم برای ایمن سازی ساختمان
پلاسکو را انجام ندادند؟!
8 - به هر صورت کسبه و ساکنان این ساختمان و ساختمان هایی از این قبیل خود
نیز باید عزمی جزم تر برای مطالبه ایمن سازی این گونه ساختمان و مجتمع
داشته باشند و این مطالبه به حق را از طرق قانونی پی گیری کنند.
9 - نکته مهم دیگر این که در ساختمان قدیمی که به گفته برخی کارشناسان
سازه و ساختمان میزان آهن و مصالح به کار گرفته شده در آن 3 برابر سازه های
فعلی بوده و علاوه بر این از نظر آتش نشانی نیز ناایمن معرفی شده چرا باید
انواع وسایل خطرساز از جمله تعداد قابل توجهی گاز پیک نیک نگه داری و
استفاده شود آن هم در کنار یک دنیا تریکو، لباس و پوشاک تولید شده و انبار
شده در پلاسکو، آخر نگه داری و انباشت یک دنیا مواد قابل اشتعال در ساختمان
ناایمن پلاسکو با کدام توجیه؟! به این ها اضافه کنید چیز هایی که درباره
مخازن ومنبع های بزرگ گازوئیل در برخی طبقات از زبان ها شنیده می شود!
شاید خیلی ها از تلویزیون مصاحبه آتش نشان عزیزی را که در جریان حادثه
داخل سبد خودروی غول پیکر آتش نشانی در ارتفاع بالا مشغول انجام وظیفه بود،
شنیده باشند حرف هایی که درباره وقوع چند انفجار کوچک و بزرگ از برخی
طبقات پلاسکو گفت و قصه تلخ فنس کشی برخی طبقات بالای این ساختمان که
متاسفانه مانع خروج و کمک رسانی به تعدادی از آتش نشانان قهرمان و عزیزمان
شد.
10 - می دانیم و باید بدانیم که نجات جان گرفتاران در آتش و دیگر حوادث حتی به ثانیه ها بستگی دارد.
آیا همه ما آن قدر که باید به صدای آژیر خودرو های امدادرسان از جمله
خودرو های آتش نشانی، آمبولانس ها و... اهمیت می دهیم؟! آیا پنج شنبه گذشته
رانندگان همه خودرو هایی که صدای آژیر ها را شنیدند به وظیفه خود عمل
کردند؟! آیا همه آنانی که نزدیک پلاسکو ازدحام کرده بودند به موقع به
هشدار های ماموران امدادرسان توجه کردند؟! و آیا...
هرچند مردم مهربان و قدرشناس ما پس از حادثه غمبار پلاسکو، جلوه های
زیبایی از مهربانی و قدرشناسی و همدردی را با مصدومان، خانواده های جان
باختگان و خصوصا آتش نشانان قهرمانمان به نمایش گذاشتند چه آنجا که برای
اهدای خون خود به صف ایستادند، چه آنجا که با دسته گل به دیدار فرزندان آتش
نشان ایران رفتند و چه آنجا که در کنار امدادگران وظیفه شناس و سخت کوش
دست به آسمان دراز کردند و برای نجات زیرآوارماندگان و شفای مصدومان
مومنانه و انسان دوستانه دست به دعا برداشتند.
و البته که هیچ وجدان پاک و سالمی نمی تواند و نباید تلاش مجاهدانه تمامی
امدادگران و داوطلبان عزیز را پس از فاجعه پلاسکو در زمینه آواربرداری و
جست وجو و تفحص برای پیدا کردن پیکر مطهر جانباختگان این حادثه نادیده
بگیرد اجر همگی این عزیزان با ایزد منان.
هرچه بود و هرچه است فاجعه غمبار پلاسکو ثابت کرد که خطر در کمین است و
ایمنی را در ابعاد گوناگون همه ما از مسئولان گرفته تا آحاد مردم باید
بسیار جدی بگیریم و رعایت نکات ایمنی را وظیفه ای همگانی بدانیم تا فاجعه
پلاسکو تکرار نشود.
تهدید ها و فرصتهای انتخاب ترامپ برای ایران
عبدالله متوليان در جوان نوشت:بهرغم
اينكه برخي اصحاب رسانه و اهالي كوي سياست حداقل شش ماه پيش از انتخابات
امريكا «دونالد ترامپ» را مستند به بعضي اخبار پشت پرده پيروز قطعي
انتخابات رياست جمهوري امريكا اعلام كرده بودند، در كوران تبليغات اوليه
انتخاباتي، از وي به عنوان زنگ تفريح انتخاباتي ياد ميشد و رؤساي جمهور
برخي از كشورها با اطمينان از شكست وي، روي رقيبش (خانم كلينتون)
سرمايهگذاري كرده بودند! اما كمكم با نزديك شدن به زمان انتخابات، لبخند
از چهرههاي سياسي و برخي از رؤساي جمهور كشورها زدوده و در نهايت ترامپ
راهي كاخ سفيد شد.
آقاي ترامپ كه با شعارهاي عامهپسند (پوپوليستي)
و غيرسياسي توانست رأي مردم را به سمت خود جلب كند و راهي كاخ سفيد شود،
هم اينك توجه به مسائل مهم داخلي را در اولويت اقدامات خود قرار داده است.
پيروزي «ترامپ» در امريكا و نطق آغازين وي در مراسم تحليف، به دلايل متعدد
حداقل در كوتاهمدت براي كشور ما يك فرصت بسيار طلايي محسوب ميشود.
فقدان
سابقه و تجربه سياسي ترامپ در عرصه سياست امريكا يكسري ابهام و سلسلهاي
از سؤالات بيپاسخ را به دنبال داشته است. نگراني ناشي از سخنان، رفتارها و
تغيير مواضع لحظهاي وي، بسياري از اصحاب سياست را به اين نتيجه رسانده كه
رويكرد دولت ترامپ عاري از هرگونه مؤلفه كارشناسي و انديشهورزانه خواهد
بود. بازتعريف قوانين و مناسبات اقتصادي، جلوگيري از ورود مهاجرين به اين
كشور، سختگيري در زمينه اشتغال آنان، سخن گفتن از دغدغههاي معمولي و نه
سياستهاي راهبردي امريكا، تلاش براي احياي سبك زندگي امريكايي و... از
جمله كارهايي است كه او براي تأمين نظر مردم و بهينهسازي فضاي اجتماعي
ايالات متحده امريكا وعده داده است. توجه به مسائل داخلي، موجب خواهد شد
سياست خارجي در اولويت پايينتري قرار گيرد و همين مسئله در كوتاهمدت به
كاهش دخالت امريكا در مسائل جهاني منجر خواهد شد.
اگرچه او در كنار
شعار توجه به مسائل داخلي، محدود كردن قدرت چين با توسل به همراهي با
روسيه را هم در دستور كار خود قرار داده اما اساساً راهبرد مشخص و مدوني
براي پيگيري سياست خارجي خود ارائه نداده است. مواضع ضد و نقيض ترامپ دير
يا زود نظام سياسي امريكا را دچار مشكل كرده و با چالشهاي جدي مواجه
ميسازد و در نهايت ناكامي ترامپ در تحقق خواستههاي مردم در زمينه مسائل
داخلي نظير اقتصاد و شرايط زندگي، ميتواند در سياست خارجي سرريز شده و او
براي جبران ناكاميهاي داخلي، ناچار به ماجراجوييهاي غيرمترقبه در فضاي
جهاني خواهد شد.
در كنار مخالفتهاي اجتماعي و احزاب سياسي و... دستگاه
اطلاعاتي امريكا كه ظاهراً از ارزيابي صحيح و پيشبيني صحنه رقابتهاي
انتخاباتي جا مانده در شرايط كنوني بزرگترين مخالف جدي و قدرتمند ترامپ به
شمار ميرود و همين موضوع آينده امريكا را دچار ابهام كرده است.
و
اما درخصوص برجام و ايران، غيرقابل پيش بيني بودن ترامپ از يكسو و عدم
مشروعيت و مقبوليت داخلي و بينالمللي او از سوي ديگر، از وي يك شخصيت
غيرحرفهاي ساخته و در نتيجه كار را براي ايجاد يك اتحاد منسجم عليه ايران
نيز بسيار سخت و تقريباً ناممكن ميكند، به همين دليل پيشبيني ميشود كه
او چارهاي جز بازگشت به سمت سياستهاي يكجانبه واشنگتن عليه ايران كه در
دو دهه اول بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اتخاذ شده بود، ندارد ولي شواهد و
قرائن نشان ميدهد كه ترامپ بر اساس ديدگاههاي مشاوران تخصصي خود بنا دارد
با نزديك شدن به روسيه با يك تير چندين هدف را نشانهگيري كند ؛ از يكسو
مانع از همسويي و نزديكي روسيه به ايران شود و آينده برجام را به نفع خود
مديريت كند و از ديگر سو مشكل خود را با چين حل نموده و در كنار چندين هدف
ديگر مانع از فروپاشي قطعي هژموني امريكايي در منطقه شده و به اين ترتيب با
تقويت و پررنگ كردن نقش خود در بحرانهاي منطقهاي بهويژه بحران سوريه.
فروپاشي رژيم صهيونيستي را به تأخير بيندازد.
با اين اوصاف، نگاه
واقع بينانه درباره آينده سياسي، اقتصادي، نظامي و امنيتي امريكا در دوران
پساترامپ به ما گوشزد ميكند كه عصر اقتدار امريكا بهسر آمده و امريكا با
بحران داخلي و خارجي به صورت توأمان مواجه است و به هيچ وجه قدرت تجميع
اقمار و مديريت هم پيمانان خود را ندارد. نكته مهم درباره اقتدار سياسي
ترامپ اينكه، در حال حاضر «بنياد هريتيج» اصليترين هيئت انديشهورزي است
كه وظيفه نگارش راهبردهاي كلي دولت ترامپ را بر عهده دارد. نفوذ گسترده
«مايك پنس»، معاون اول ترامپ در اين انديشكده و همچنين تأثيرپذيري متقابل
او از توصيهنامههاي اين بنياد، هريتيج را تبديل به مغز دولت ترامپ كرده
است. در همين راستا، بنياد هريتيج اقدام به تدوين سياستهاي كلي دولت چهل و
پنجم امريكا و ارائه آن به رئيسجمهور جديد كرده است. آنچه در اين كتابچه
ارائه ميشود، راهبردهاي توصيه شده از سوي كارگروههاي نخبگاني اين بنياد
به دونالد ترامپ براي مديريت بهينه اين كشور است. نكته قابل توجه در اين
گزارش، دقت محوري آن و تفكيك وظايف نهادها و ارگانهاي مختلف در حوزههاي
گوناگون است؛ به نحوي كه ميتواند به عنوان يك كتابچه راهنماي حكومتداري
يا به اصطلاح Hand Book براي دولتمردان امريكايي مورد استفاده قرار گيرد.
به عنوان جمعبندي موضوع بايد گفت انتخاب ترامپ اگرچه تصميمات امريكا را
درباره منطقه دچار ابهام نموده ولي پيشبيني ميشود اوضاع جاري امريكا در
كوتاهمدت براي جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك فرصت طلايي بهمنظور
پيشدستي در بهرهگيري از ظرفيتهاي داخلي و منطقه و تقويت بنيه امنيتي و
دفاع جمعي و توسعه عمق راهبردي ايران به شمار ميرود. از طرف ديگر انتخاب
ترامپ به مسئولان جمهوري اسلامي به شكل معناداري ديكته ميكند كه دل بستن
به غرب تصوري خام و بيهوده بوده و تنها راه برونرفت و غلبه بر مشكلات كشور
تكيه بر ظرفيتهاي داخلي و تجميع نيروها براي تحقق فوري اقتصاد مقاومتي
است.
معافیت مالیاتی حقوقبگیران
بایزید مردوخی در شرق نوشت:
پیشنهاد
دولت در لایحه بودجه سال ٩٦ این بود؛ حقوقبگیرانی که حقوق آنها سالانه
سقف ١٨ میلیون تومان دارد، از پرداخت مالیات معاف شوند. این یعنی افرادی که
ماهانه یکمیلیونو ٥٠٠ هزار تومان حقوق میگیرند، از پرداخت مالیات معاف و
بیش از آن مشمول پرداخت مالیات میشوند. کمیسیون تلفیق مجلس در جلسه دیروز
خود، سقف حقوق سالانه برای معافیت از مالیات را ٢٤ میلیون تومان در نظر
گرفت و تصویب کرد حقوقبگیرانی که ماهانه تا سقف دو میلیون تومان حقوق
دریافت میکنند، از پرداخت مالیات معاف شوند. اقدامی که در راستای کمک و
تسهیل زندگی حقوقبگیرانی است که بر اثر شکاف مزدی دولت گذشته و تورم
٤٠درصدی آن مقطع و البته شوک ارزی سال ٩٠، قدرت خرید آنها کاهش یافته است.
از سوی دیگر، اشکالی در سامانه اقتصادی کشور وجود دارد که کارکنان دولت یا
کارگرانی که براساس درآمدهای مشخص در کارگاه خود، حقوق دریافت میکنند،
مالیات درخورتوجهی نسبت به حقوق ماهانه خود پرداخت میکنند درحالیکه
فرارکنندگان مالیاتی، عمدتا دارای درآمدهای میلیاردی هستند. اینکه مالیات
به شفافشدن وضعیت اقتصادی، کاهش رانتهای معمول و البته کمشدن نیاز
درآمدهای کشور به نفت میانجامد، امری مشخص است. افزایش معافیت مالیاتی
حقوقبگیران به دو میلیون تومان، قطعا انگیزه وزارت امور اقتصادی و دارایی
و سازمان امور مالیاتی را برای گسترش پایه مالیاتی افزایش خواهد داد.
اگرچه به باور نگارنده این اتفاق را باید
از جنبه بهرهوری سازمانی بررسی کرد. از نظر ملی و کلان اگر این اهرم
انگیزشی، فعالیت بیشتر کارکنان در محیطهای کاری را سبب شود، موفقیت
بیشتری خواهد داشت چراکه بهبود معیشت خانوار میتواند تا حدی هرچند اندک،
ذهن فرد شاغل را آرامتر کند و انگیزه کار را در او افزایش دهد. اگر این
امکان وجود داشته باشد که سیستم اداری ایران را طوری بهبود ببخشند و نظام
تدبیر را به گونهای اصلاح کنند که علاوه بر این نوع معافیتها، امکانات
افزون در اختیار پرسنل قرار گیرد و در ازای آن، بهرهوری و کارایی بیشتری
هم به دست آید، آنگاه نتیجه مطلوب حاصل شده است. برای افزایش پایه مالیاتی
نیز همگان باید به سازمان و وزارتخانه ذیربط کمک کنند. دولت یازدهم به
دنبال افزایش درآمدهای مالیاتی از طریق ملزمکردن فرارکنندگان مالیاتی به
پرداخت آن است. این اتفاق هم شدنی است. سطح اطلاعات دولت از افراد با توجه
به بانکهای اطلاعاتی که برای پالایش هدفمندی یارانهها تهیه شده، از گذشته
بیشتر شده است. از این بانکها برای مقاصد مالیاتی و جلوگیری از فرار
مالیاتی هم میتوان بهره گرفت. از سوی دیگر قاچاق میلیارددلاری به کشور از
سوی افرادی صورت میگیرد که آدرس رسمی ندارند. اگر همه به این نتیجه برسند
که باید جلوی قاچاق را از مبادی رسمی و غیررسمی گرفت و دولت را یاری کنند،
آنگاه همه آنهایی که علاقهمند به فعالیت در حوزه واردات هستند، بازرگانان
محترمی خواهند بود که مالیات خواهند پرداخت. در این بین نقش اصلاح قوانین و
تدوین قانون روزآمد و پیشرو برای کاهش قاچاق و حمایت از واردکنندگان
قانونی، تأثیرگذار است.
تغييرپايتخت را
جدا بررسي كنيد
محمد كاظمي در اعتماد نوشت:
تهران
ابرشهري است با مشكلات و معضلات فراگير و دير پا و بعضا لاينحل. جمعيت ثابت
و شناور آن فراتر از اشباع و از ۱۲ ميليون و ۸۰۰ هزار نفر در سال ٩٥ عبور
كرده است. خيابانهايش براي ٣ تا ٥/٣ ميليون خودرو در حال تردد ديگر گنجايش
لازم را ندارد. هوايش بهشدت آلوده است و گاهي در طول سال فقط چند روز آن
هم به مدد باد و باراني از هواي پاك برخوردار است. آمار بيماريها و حتي
مرگهاي ناشي ازاين آلودگي بهدرستي احصا نشده است، چه بسا اگر چنين آماري
دقيقا استخراج شود به اندازه زلزلهاي باشد و ما همه روزه ميلرزيم و
سينههايمان زير آوار دودها ميسوزد! ترافيك سنگين اغلب برقرار است و
روزانه ميلياردها ساعت از وقت ساكنان شهر هدر ميرود تا اعصابها مچاله
شوند و هزاران كار نكرده، نامه نرسيده، پول وصول نشده، بيماري درمان نشده
به فردا موكول شوند و ارزش اقتصادي عظيمي به هوا رود. بنا بر اعلام مدير
بخش زلزله مركز تحقيقات ساختمان، مسكن و شهرسازي، فرونشستها در تهران و
اراضي جنوب و جنوبغربي آن در حال رخ دادن است و از همه مهمتر آنكه ميزان
نشست زمينهاي اطراف تهران نسبت به كل كشور بيشتر است. طبق گزارش سازمان
زمينشناسي، سالانه ۳۶ سانتيمتر در برخي از مناطق تهران، در دشتهاي غربي و
جنوب غربي آن شاهد نشست هستيم و ميزان نشست تهران از كل دنيا بيشتر است و
ركورددار بالاترين فرونشست در اين منطقه هم هستيم. وضعيت آبهاي زيرزميني
تهران واقعا بحراني است چنانچه در جديدترين گفتههاي رييس مركز ملي خشكسالي
كشور از خشكسالي شديد و بسيار شديد در مراكز مهم جمعيتي از جمله تهران،
البرز و خراسان شمالي نام برده شده است. اما تهران سه گسل اصلي شمال، شرق و
گسل ري در جنوب دارد. گسل شمال تهران در مسير خود، نياوران، تجريش،
زعفرانيه، الهيه و فرمانيه را در بر ميگيرد. گسل ري در جنوب تهران نيز كه
در صورت فعاليت پرتلفاتترين گسل كشور و شايد جهان است از جاده خاوران شروع
و با گذر از دولت آباد و حركت روي جاده كمربندي تهران در حد نصاب كورههاي
آجرپزي چهار دانگه پايان مييابد. گسل شرق نيز كه توانايي قويترين زلزله
را دارا است از شرق به تهران وارد شده و با گذر از اراضي سرخهحصار و حركت
روي بزرگراه شهيد بابايي تا مجيديه و سيدخندان امتداد مييابد. جالب
اينجاست كه اكثر حريمهاي انتقال نيروي شهر تهران نيز روي همين گسلهاي
زلزله واقع شده است. اما ساختمانهاي تهران هم در وضعيت خطرناكي قرار دارند
چنانچه گفته شده است تنها ١٠٠ ساختمان مثل پلاسكو وجود دارد كه هر آن
امكان وقوع فاجعهاي در آنها دور از ذهن نيست. به گفته عضو هياتمديره
انجمن مهندسان راه وساختمان، بيش از ۸۰ درصد از ساختمانهاي بلند پايتخت در
معرض خطر قراردارند زيرا امكانات لازم براي نگهداري آنها را نداريم و
هيچگونه فرآيند تعريف شدهاي هم براي بازرسي مكرر آنها از لحاظ ايمني وجود
ندارد. با توجه به همه موارد بالا و دهها نكته و آسيب گفته نشده در اين
مقال اكنون سوال جدي و اساسي اين است كه آيا ما دانش، توان، امكان، بودجه،
زمان، اراده و مديريت لازم براي رفع همه مشكلات ياد شده در شهر تهران را
داريم؟ اگر پاسخ به اين سوال بسيار مشكل است به سرعت سوال ديگري خودنمايي
ميكند كه آيا وقت آن نرسيده است تا موضوع بسيار مهم تغيير پايتخت مورد
بررسي جدي و همهجانبه قرار گيرد؟ دولت ميتواند با تاسيس يك كارگروه متشكل
از كارشناسان اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي و گردآوري همه تجربههاي
جهاني موضوع تغيير پايتخت را دقيقا بررسي كرده و روشن سازد كه آيا چنين
امكاني در حال حاضر وجود دارد يا خير؟ آيا بازسازي و نوسازي تهران مقرون
به صرفهتر است يا تغيير پايتخت سياسي كشور و كاستن از جمعيت تهران؟ به هر
حال موضوع آتش سوزي پلاسكو زنگ فاجعه براي تهران با انبوه مشكلاتش را به
صدا درآورده است و در صورت عدم چارهيابيهاي اساسي و رفع خطرهاي بالقوه
قطعا مردم به هيچوجه از ما نخواهند گذشت و عذر هيچ كس پذيرفته نخواهد شد.
بايد درنظر بگيريم كه وقوع هر حادثهاي در تهران خصوصا خداي ناكرده اگر
بزرگ باشد تمامي كشور را تحت تاثير عوارض منفي خود قرار ميدهد همچنان كه
حادثه پلاسكو كه ممكن است به اندازه جرقهاي در برابر حوادث احتمالي ديگر
باشد كل اقتصاد پوشاك كشور را متاثر ساخت. براي ايمن شدن اساسي در مقابل
خطرها و حادثهها حتي لحظهاي را نبايد از دست داد و مماشاتي را پذيرفت و
اولويت آن را به اندازه ذرهاي مورد ترديد قرار داد. در اين زمينه مجلس
شوراي اسلامي هم بايد قويا ورود كند و به عنوان خانه ملت در تعقيب منافع و
امنيت و ايمني مردم تصميمات اساسي و مهم و سرنوشتساز بگيرد.