این خانه مادری است
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
«و گواهى میدهم که معبودى جز خداوند نیست و گواهى میدهم که پدرم محمّد صلى اللَّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت ... پس خداى بزرگ به وسیله پدرم محمد تاریکىها را روشن و مشکلات قلبها را برطرف و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید و به راه راست دعوت نمود تا هنگامى که خداوند او را به سوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل.
شما اى بندگان خدا، خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردنتان از شرک و نماز را براى پاک نمودنتان از تکبّر و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى و روزه را براى تثبیت اخلاص و حج را براى استحکام دین و عدالتورزى را براى التیام قلبها و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها و امامتمان را براى رهایى از تفرقه و جهاد را براى عزت اسلام و صبر را براى کمک در به دست آوردن پاداش قرار داد.»
و او میفرمود و مردم میشنودند. گویی پیامبر خداست که رجعت و بعثتی دوباره یافته. اگرچه صدا صدای فاطمه است ولی طنین کلامش یادآور رسول است. مردم! این فاطمه است که با شما با منطق رسول خدایتان سخن میگوید. با دلی پر از غم و غصه و پس از رحلت جانکاه پدر و ... و پس از غصب فدک.
این فاطمه است که در مسجد پدرش خطبه میخواند ولی چه نیازی است که او در این خطبه بارها خود را و پدر و شویش را به مردم معرفی میکند. مگر مردم آنها را نمیشناسند؟ و او از رنجهای بیامان رسالت میگوید و از آن هنگام که پدرش، پسرعموی خود را در میان آتش دشمنان میفرستاد تا شعلههای کفر و کینه را خاموش کند و میگفت که چگونه بعد از او فتنههای خاموش شده دوباره روشن شد و شیطان دوباره از پنجره سر در آورد. و فرمود «اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر تا به رستخیز.» این هل من ناصر اوست که خطاب به انصار فرمود» ناله فریاد خواهی ام را شنیده و به فریادم نمیرسید؟ در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوفید.»
رو به سوی قبر پدر نمود و گفت « ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راهت منحرف گردیدند. هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینهها را آشکار کردند. بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مىگردید.
جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. ای کاش پیش از تو مرده بودیم.» فاطمه، بیجواب به خانهای بازگشت که علی در آن به انتظارش نشسته بود. فاطمه از امت پدر به علی شکایت کرد و امیرالمؤمنین او را به صبر دعوت کرد و فاطمه که راضی به رضای خداست فرمود: خدا مرا کافى است و سکوت کرد. سکوت.
این سخنان چندی پیش فاطمه بود با مردمی که رشته اطاعت و ارادت از خاندان رسول خدا گسسته بودند و در دین اعوجاج کرده بودند. سخن بانویی که پس از آن واقعاً سکوت کرد و آرام آرام آب شد وگریست، به گونهای که گفتهاند از فاطمه در اواخر عمرش تنها شبحی باقی مانده بود. ضعیف و نحیف و ناتوان. با بدنی رنجور و شکسته و زخم دار که نشان از جانبازی و ایثار اوست و دلی شکستهتر از امتی سالوس زده و فراموشکار. مردمی که حتی تحمل شنیدن صدایگریه فاطمه در فراق پدرش را نداشتند و به علی اعتراض کردند.
یا علی به فاطمه بگو که یا شبگریه کند یا روز. و علی بود که به خود پیچید و فرمود فاطمه جانم مردم میگویند که آهسته ترگریه کن. فاطمه تنها، به تنهایی علیگریه میکرد. روزها دست حسنین را میگرفت و کنار قبر پیغمبر میرفت و غم دل با پدر میگفت. حضرت امیر برایش سایه بانی در کنار قبر پدر تدارک دید تا که بیت الاحزانی برایش باشد و فاطمه و کودکانش از آفتاب سوزان در امان باشند. چندی نگذشت که کینه توزان و خناسان همان سایه بان را نیز از او دریغ کردند و شکستند.
این فاطمه که این گونه آماج کینه بود و زخم خورده عقدههای فروخفته کافران و منافقان، تنها دختر و تنها فرزند زنده مانده پیغمبر خاتمی است که در ازای رسالتش مزدی و اجرتی جز محبت خانواده و فرزندان فاطمه را نخواسته بود. او دختری است که پدرش که پیغمبر است هماره با ورودش، به احترامش به پا میخاست. او دختری است که به فرموده پیغمبر خاتم، سرور زنان بهشت است و خدا با نور او عالم خلقت را روشن نموده است.
او مادر حسن است و حسین، که سرور جوانان بهشتند و در کودکی زینت دوش پیغمبر بودند. او دختر پیغمبری است که بوی بهشت را از او استشمام میکرد. او با صدای جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل آشناست. او دختر خدیجه کبری سیده زنان پیغمبر است. او همسر علی مولود کعبه و صاحب ذوالفقار گرگ کش جنگهای صدر اسلام است. او همسر اولین مؤمن به رسول الله است. او همسر کسی است که قدافلح المؤمنون بولایته ... او فاطمه است با هزاران امتیاز و ویژگی منحصر به خود که حقیقتاً در عالم خلقت یکتاست و بیهمتاست.
او تنها فرزند و دختر پیغمبر ماست که این گونه تنهاست. و با کودکانش هر روز کوچههای غریبی و بیکسی مدینه را طی میکند تا به بیت الاحزان خود برسد و دمی با پدر مهربانش خلوت کند. این بانوی خمیده و تکیده که بر قبر رسول خدا مویه میکند همان کسی است که سوره و آیههای متعدد در سفارش مودّتش نازل شده است. او مادر ماست مسلمانان، که هنوز هیجده سال دارد و اینچنین به کهولت نشسته است.
او چون تنها فرزند رسول مکرم است و چون ادامه نسل پیغمبر است و چون همسر مرتضای مرحب کش است و چون مدافع ولایت علی است چنین مبغوض و مغضوب شیاطین و منافقین شده است و دشمنان خدا و رسول و ولی، انتقام بدر و احد و خیبر و خندق را از او و محسنش گرفتند. در آن روز نحسی که خانه و کاشانه مادرمان را به آتش کشیدند و میان کوچه اش زدند و انداختند. هر آن کس که از رسول و جانشینش کینهای به دل داشت، در میان اراذل و اوباش جا داشت و برای آنکه از قافله جا نمانَد لگد به گُل میزد و گلاب میگرفت.
همان روزی که کودکانی که تا چندی پیش روی سینه پیغمبر سرمی گذاشتند، در همهمه اوباش شهر، درِ خانه خود را آتش گرفته دیدند. دیدند که مادرشان میان شعلهها دست و پا میزد و میسوخت. کودکانی که نمیدانستند چه خبر شده، در آن شلوغی و دلهره، پدر خود را دیدند که ریسمان به دستش زدهاند و کشانکشان میبرندش.
به کجا؟ خدا میداند. گویی نمیدانستند باید به که پناه ببرند. کودکانی که با اشک و آه، متحیر مانده بودند و نمیدانستند در هجوم گرگان، مادر افتاده را نجات دهند یا پدر در بند را. روز، روز انتقام است. انتقامی نه جوانمردانه. که ناجوانمردانه. مردانی نامرد که دست مرد میبندند و زنش را کتک میزنند. در میسوزانند و کودک به زیر دست و پا میکشند.
اینان از همانها هستند که چند ماه پیش در غدیر خم دیدند و شنیدند سفارش پیغمبر را که این گونه این خانه محترم که هنوز بوی پیغمبر و جبرئیل میدهد را با اهالی اش به آتش میکشند، اگر نمیدانستند چه میکردند. اینان همانهایند که با اسلامشان محترم شدند و به جایی رسیدند. این بیریشه گان و بیبنیادان، در زیر شمشیر علی جان به در بردند و زنده ماندند و ... و این گونه نمکدان میشکنند و خانه میسوزانند.
اصلاً از آنروز که خانه ما را با مادرمان سوزاندند، خانه ما مادری شد و از آن روز که در کوچههای بیکسی و در شلوغی تبهکاران، چادر مادر به مشت پیچانده بودیم و میگریستیم و به دنبالش میرفتیم، به ما گفتند که شیعه مادری است. مادر ببخشمان که برایتگریه سیری نکردهایم، وز داغ جگر سوزتای مهربانترین مادر، چون زندهایم و نمردیم خسارت زدهایم.
علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام/ شرط لازم برای حل مشكلات
چرا ترامپ بودجه نظامی آمریکا را افزایش داد؟
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
این روزها برای درک روابط قدرت در آمریکا ، باید به سراغ کتاب " نخبگان قدرت" ریچارد رایت میلز، جامعهشناس آمریکایی و استاد فقید جامعهشناسی در دانشگاه کلمبیا رفت. کتابی که سال ها در کنارآثار کلاسیکی چون، دموکراسی دو توکویل مبنای شناخت آمریکا محسوب می شد.میلز درکتاب «نخبگان قدرت» که البته در سال 1959 نوشته شده است، ظهور یک جامعه تودهای را در ایالات متحده آمریکا خاطر نشان میسازد که در آن قدرت در زمینه اقتصادی و زمینههای دیگر به طور روز افزون در دست رهبران سازمانهای بزرگ متمرکز میشود و همچنین اظهار میدارد که ایالات متحده آمریکا «در راه ایجاد یک جامعه تودهای» مسافت قابل ملاحظهای پیموده است. پایان این راه همان طوری که در آلمان نازی و روسیه کمونیست دیدهایم به نظام استبدادی منتهی میشود.
میلز درکتاب فوق، به بررسی تجربی ساخت قدرت سیاسی جامعه آمریکا پرداخته و تمایز آشکار بین اقلیت قدرتمند و اکثریت فاقد قدرت را نشان داده و نظریه خود را تحت عنوان برگزیدگان سیاسی ارائه کرده است. او مدعی است که نظام سیاسی آمریکا علی رغم تصور عمومی، فاقد خصلت دموکراتیک است، زیرا به جای حکومت مردم بر مردم، اقلیت قدرتمند بر اکثریت ناتوان حکمفرماست. شاید به همین خاطر است که خیلی ها جامعه شناسی میلز را جامعه شناسی بدبینانه خوانده اند.
نخبگان سه گانه حاکم بر آمریکا
میلز بیش از پیش متقاعد شده بود که دموکراسی در آمریکا، به علت تمرکز فزاینده قدرت سیاسی در دست یک گروه نخبه سه گانه مرکب از مقامات بلند پایه حکومت فدرال، سرآمدان شرکتهای بزرگ و افسران بلند پایه ارتش تضعیف میشود. به نظر میلز، تصمیم گیرندگان دراین سه حوزه نهادی هم قدرت بسیار چشمگیری یافتند و هم بیش از پیش با یکدیگر همکاری کردند. نتیجه ظهور یک گروه نخبه قدرت بسیار هماهنگ و متحد بود. بنابراین، میلز معتقد است که دیگر نمیتوان بر این عقیده باقی ماند که در یک طرف قضیه اقتصاد و طرف دیگر، گروه های سیاسی قرار داشته باشند و یکی از سیاست و دیگری از درآمدهای مالی سهم ببرد و در این میان، ارتش ارزش چندانی نداشته باشد.
امروزه اقتصاد سیاسی با نظامیان و دستگاه تصمیمگیرنده آنها یعنی ارتش، به صورت همهجانبه درهم آمیخته است و در حقیقت این مثلث قدرت واقعیتی ساختاری و نهادی به خود گرفته است. میان نخبگان، نوعی اتحاد و یگانگی خاص از نظر روانی و اجتماعی وجود دارد و در نتیجه همین یگانگی است که کلیه مقامهای اداری جامعه را در اختیار میگیرند.
این نخبگان قدرت در سیاست، اقتصاد و ارتش با هم هیچ گونه تزاحمی ندارند و مثلث قدرتی را تشکیل میدهند که با هدایت عموم تسلط خود را بر توده فاقد قدرت اعمال میکنند.این سخنان میلز بیش از نیم قرن پیش در رابطه با جامعه آمریکا گفته شده است، تعابیری که شاید بهتر از آن نشود روابط قدرت را در آمریکای امروز نشان داد. روابطی که سال ها تلاش می شد از انظار عمومی مردم پنهان بماند. حالا فقط لازم است نگاهی به کابینه ترامپ و مشاورانش بیندازیم تا باردیگر مثلث نخبگان سیاسی- نظامی و تجاری را که میلز برای نشان دادن روابط قدرت در آمریکا ترسیم کرده بود به خوبی ببینیم.
پولدارترین کابینه دنیا
اعضای کابینه ترامپ که پولدارترین کابینه دنیا است در مجموع بیش از سی و پنج میلیارد دلار ثروت دارند. یعنی معادل چهل و سه میلیون نفر از جمعیت پایین جامعه آمریکا. رئیس کمپانی نفتی اکسون موبیل به مثابه وزیر امورخارجه سهمی معادل دویست و چهل و پنج میلیون دلار در این کمپانی دارد. ترامپ که به خاطر روابط نزدیک هیلاری کلینتون با وال استریت، حملات گسترده ای را علیه وال استریت و به خصوص بانک گلد من ساکس انجام داده بود، اکنون سه تن از مدیران این بانک را جزو تیم حکومتی اش انتخاب کرده است.
سه تن از ژنرال های بازنشسته که در افغانستان و عراق نقش فرماندهی داشتند جزو کابینه ترامپ هستند. وزیر آموزش او ثروتی معادل پنج و هشت میلیارد دلار داشته و برادرش صاحب مخوفترین شرکت مزدوری در جهان یعنی بلک واتر است. به این لیست کسب و کار خاندان ترامپ و دوستان و مشاورانش را هم می شود اضافه کرد.اقدام روز گذشته دونالد ترامپ برای افزایش بی سابقه بودجه نظامی آمریکا در همین راستا قابل تحلیل است.
آمریکا در بودجه پیشنهادی دولت این کشور در سال ۲۰۱۸ میلادی خواستار افزایش ۵۴ میلیارد دلاری بودجه دفاعی شده است. طبیعتا سهم بالایی از این بودجه همان گونه که ترامپ وعده داده برای نوسازی ارتش آمریکا هزینه خواهد شد و این یعنی سود سرشار برای کمپانی های اسلحه سازی بزرگ آمریکایی، همان جایی که بسیاری از ژنرال های آمریکایی سهامدارش هستند. شاید از همین رو است که بسیاری از منتقدان ترامپ این روزها معتقدند، ترامپ بیش از این که به دنبال یک مدیریت سیاسی در آمریکا باشد در حال بده بستان اقتصادی با سهامداران کابینه اش است.
تداوم رویکرد انزواگرایانه دولت ترامپ
البته افزایش ۱۰ درصدی بودجه وزارت دفاع آمریکا از منظر دیگری نیز قابل تحلیل است. ترامپ قصد دارد رقم ۵۴ میلیارد دلاری افزایش بودجه پنتاگون را از طریق کاهش ارقامی از بودجه سایر وزارتخانهها و نهادها تأمین کند که در خارج از ایالات متحده آمریکا خرج میشود. این کاهش از جمله شامل ۳۶ میلیارد دلار از بودجه وزارت خارجه است که باید به عنوان «کمک» در خارج از آمریکا صرف شود. بودجه ای که معمولا در راستای افزایش قدرت نرم و پروژه نفوذ آمریکا هزینه می شود. ترامپ میخواهد ۵۴ میلیارد دلار از مصارف خارج از کشور را حذف کند و به گفته او در نوسازی زیرساختهای صنایع نظامی آمریکا و در داخل این کشور خرج کند. به عبارت دیگر، رویکرد ترامپ در این تصمیم تداوم رویکرد انزواگرایانه ای است که در شعار "آمریکا در اولویت" ترامپ وجود داشت. لذا سخنگوی کاخ سفید در این رابطه تاکید کرده است که کمکهای بلاعوض آمریکا بسیار کمتر خواهد شد و اکنون کشورهای دیگر باید پرداخت این کمکها را به عهده بگیرند.
علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام/ شرط لازم برای حل مشكلات
مرگ تدریجی یک رؤیا
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
در حال مطالعه برای تکمیل یادداشتی درباره وام یک میلیارد یورویی اخیر وزارت نفت بودم که خبر درگذشت مرحوم هاشمیرفسنجانی را شنیدم. خبری که کار روی آن یادداشت را تا به امروز به تاخیر انداخت. جالب اینکه آنچه مطالعه میکردم مصاحبه آقای عادلی، رئیس بانک مرکزی دولت سازندگی بود.
چند سال پیش این مصاحبه و همچنین مصاحبههای آقای روغنیزنجانی و آقای نوربخش را که توسط بهمن احمدیامویی انجام و در کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران چاپ شده بود خوانده بودم و همانجا بود که برای نخستینبار و بیواسطه به ریشههای آنچه به بحران بدهیهای خارجی دولت سازندگی شهرت یافت، پی بردم. اگرچه عادلی در آنجا قویا بر این است که نقش ناکارآمدی تکنوکراتهای حاکم در دوران سازندگی در این مساله را بسیار کمرنگ جلوه دهد و همه مشکلات را ناشی از افت ناگهانی قیمت نفت و محقق نشدن پیشبینیها در رابطه با درآمدهای صادراتی کشور بداند ولی آنچه دیگر موثران و مسؤولان اقتصادی آن دوره در این رابطه میگویند تا حدود زیادی مشکل را نه فقط بهخاطر افت درآمدهای ارزی دولت بلکه بیشتر به خاطر اشتباهات مدیریتی کلان معرفی میکند. بزرگترین این اشتباهات به نظر بسیاری، استفاده از اعتبارات مالی کوتاهمدت در پروژههای زیربنایی و بلندمدت است.
آنچه در سالهای اول دوران سازندگی با ذوق و شوق و ولع بسیار زیاد از موسسات اعتباری بینالمللی گرفته میشد نه «فاینانس» بلکه «یوزانس» بود. با سررسیدهای 3 ماهه، 6 ماهه، 9 ماهه و یک ساله و اواخر دولت اول سازندگی بود که کمکم ناتوانی دولت در عمل به تعهدات کوتاهمدتی که برای خود ایجاد کرده بود شدت گرفت به نحوی که اعتبار بسیاری از بانکهای ایرانی در عرصه جهانی را از بین برد و همه تلاشهای تیم مالی سازندگی در بانک مرکزی را بر حفظ اعتبار بانک مرکزی متمرکز کرد. اعتبارات کوتاهمدت با بهرههای بسیار بالا که یکییکی نکول(پرداخت نشدن) میشدند و فقط از راه استمهال و پذیرفتن نرخهای بالای آنها برای سالهای بیشتر بود که به نحوی مدیریت شدند.
پس از برآمدن برجام، سیاستگذاران محترم، امید بسیاری به سرمایهگذاری خارجی داشتند. بزرگی از مدیران مالی محترم دولت اشاره میکرد که پس از برجام امکان انتشار 100 میلیارد دلار اوراق بینالمللی به صورت سالانه وجود دارد و آن را در کنار 50 میلیارد دلار دارایی آزاد شده از دیدگاه خودشان، برابر با یک دستاورد 150 میلیارد دلاری سالانه بعد از برجام میدانست. این تازه جدا از کنفرانسهای فرصتهای سرمایهگذاری بسیاری بود که برگزار شد.
یک سال بعد از برجام اکنون اوراق ارزی منتشر شده صفر، کل سرمایهگذاری خارجی محقق شده اندک و کل تفاهمنامه - و نه قراردادهای منعقده- حدود 5/8 میلیارد دلار است. این همه در حالی است که روحانی هنوز در همین رؤیا به سر میبرد و در نخستین مجمع ملی سلامت اینچنین میگوید: «برخی فکر میکنند هر چه دروازه کشور قفلهایش بیشتر باشد امنیت و سلامت آن بیشتر میشود که درست نیست.
عدهای میگویند کهنه مصرف کردن افتخار است؛ ما دولتی هستیم که میگوییم از سرمایه خارجی باید استفاده کرد». روحانی اما گویی از وضعیتی که برجام برای اقتصاد ایران به همراه آورده است بیخبر است! وضعیتی که آنچه در آن کمترین احتمال را دارد، جذب سرمایه خارجی است. به اذعان یکی از تحلیلگران اقتصادی، نکتهای که معمولا اقتصادخواندهها در ایران به آن توجهی نمیکنند، «اقتصاد برجام» است. ما در وضعیت خاصی قرار داریم که با خواندههای دانشگاهیمان چندان ربطی ندارد.
خودتان را جای یک سرمایهگذار خارجی بگذارید و برجام، تحریمهای لغو شده و تحریمهای مجددا ریلگذاری شده طی برجام را مطالعه کنید. به تحریم ثانویه اسدیان لیست نگاه کنید و با فهم تعریف مشتری کاملا ارزیابی شده آن را مرور کنید. (اسدیان لیست از زیرساختهایی بود که طی برجام به دلیل اشتباه محاسباتی باقی ماند) و حساب کنید شانس اینکه از فاینانس یک سرمایهگذاری ثابت توسط شما نفعی به افراد این لیست (از وزارت فرهنگ و تقریبا تمام پژوهشکدهها و بخشهایی از نهاد ریاستجمهوری بگیرید تا...) نرسد، چقدر است؟ از نظرگاه یک سرمایهگذار خارجی، بخش سوالات متداول اوفک (کمیته داراییهای خارجی آمریکا) را ببینید و ملاحظه کنید چطور بعد از بازگشت تحریمها به هر دلیل، شاید حتی لغو برجام توسط آمریکاییها! شما تنها 180 روز وقت دارید کل سرمایهگذاری خود را جمع و جور کنید و بروید. بعد از خواندن این اسناد که خرجش یک سرچ ساده است، متوجه میشوید هیچ سرمایهگذاری با حداقلی از فهم اقتصادی مگر در شرایط خاص و استثنایی، حاضر به تشکیل هیچ سرمایه ثابتی در ایران مگر زنجیره فروش نیست. علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام، برجام است.
این سخنان آیا به آن معناست که باید برجام را پاره کرد؟ معلوم است که نه. اما اگر بفهمیم اشکال کار از کجاست، آنوقت راهحلهایی برای این اشکال خواهیم یافت. اگر نه میتوانیم به همین رویه امیدواری منفعلانه ادامه دهیم. خواهید گفت که مثلا سرمایهگذاری توتال را فراموش کردهاید؟ توتال همین حالا که با هم صحبت میکنیم معطل همین پیچ و تابهای بالاست و ارجاع ادامه کار به اردیبهشت دقیقا به همین دلیل است.
یا مثلا خواهید گفت نویسنده، خودروسازیها و قراردادهایشان را فراموش کرده! اما آورده ثابت را در قرارداد با خودروسازیها چه کسی بناست بیاورد؟ درباره پیشروترین قرارداد تا به حال، سازمان گسترش خودمان! روحانی گویا هنوز تمایل دارد این رویه امیدواری منفعلانه را ادامه دهد و تازه به منتقدان هم برچسب کهنهپرستی و تمایل به قفل کردن درهای مملکت بزند.
به نظر، دولتمردان به جای تلاش برای جذب سرمایه خارجی به هر قیمتی باید برنامه خود را در این زمینه تغییر دهند و کشور و ساختار مالی آن را برای مواجه شدن با وضعیتهای بغرنجتری که پس از روی کار آمدن ترامپ محتمل شدهاند آماده کنند اما گویا این اراده در دولت وجود ندارد تا جایی که وام یک میلیارد یورویی با نرخ بهره 7 درصد، با تضمین بازپرداخت اصل و سود از محل درآمدهای نفتی ایران- انباشته شده در بانکهای درجه 2 اروپایی(که خود حدیث مفصل دیگری است)- را به عنوان یک دستاورد بزرگ قلمداد میکند؛ در جایی که بهره 7 درصدی در خوشبینانهترین حالت 2 برابر بهره متداول جهانی و تضمین ارائه شده هم یکی از بیریسکترین تضمینهای ممکن در جهان است. با احتساب ریسک تقریبا صفر این وام برای وامدهنده و همچنین نرخ بیش از 2 برابری بهره آن براحتی میتوان به وجود یک میل شدید در دولت برای جذب سرمایه خارجی به هر قیمتی پی برد. جالب آنجاست که وزارت نفت از ارائه هرگونه جزئیاتی در اینباره خودداری میکند. درست مانند محرمانگیای که بسیاری از پیوستهای برجام داشته و دارد و ارزیابی دقیق این تعهدات را برای ناظران بیرونی بشدت سخت خواهد کرد.
سختیای که با گذر زمان و مشاهده نتایج این تعهدات چندین برابر میشود و این سوال اساسی را در ذهن ایجاد میکند: چرا دولت حاضر است به هر قیمتی دست به اقداماتی اینچنین بزند و برای مصون ماندن از اعتراض بدیهی ملت، فقط یک دکور از آن را در قالب کلیات به مردم بنمایاند؟ مثلا اینکه در برجام حق هستهای ما به رسمیت شناخته شده است و تحریمها بر طرف شدهاند، کلیتی که به مدد محرمانگی جزئیات و پیوستهای اجرایی، دکوری فریبنده بیش نبود که فقط به کار حل مساله انتظارات اولیه از دولت میآمد و امروز پس از یک سال گذر از عمر برجام واقعیات با دکوری که دولت به ما نشان داد تطابق ندارد و این برای آن است که برجام و توابعش بیارتباط با آنچه به عنوان برجام و دستاوردهایش به ما نشان داده شد، دقیقا بر اساس آنچه روی کاغذ آمده و برای ما محرمانه است، در حال اجراست. رویهای که دولت در همین بحث سرمایه خارجی هم در پیش گرفته است و ما فقط با شعف دولتیان از اخذ وام یک میلیارد یورویی مواجهیم و جزئیات کماکان محرمانه است.
علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام/ شرط لازم برای حل مشكلات
انقلابيگري شرط لازم كارآمدي و حل مشكلات
دكتر يدالله جواني در جوان نوشت:
گلهمندي مردم از مسئولان، به دليل وجود پارهاي از مشكلات جدي و كمرشكن در كشور ميباشد؛ مشكلاتي كه استمرار و حل نشدنش، ميتواند كارآمدي نظام را با چالش مواجه سازد. حيات و استمرار هر نظام سياسي، به كارآمدي آن نظام بستگي دارد. سطح كارآمدي هر نظام سياسي، به ميزان توانايي آن نظام در پاسخگويي به نيازهاي كشور و مردم و حل مشكلات برميگردد. نظام كارآمد، از اعتماد عمومي، رضايت مردم و سرمايه اجتماعي لازم براي بقا و ادامه حيات برخوردار خواهد بود.
انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي در عمر بابركت خود، دستاوردهاي شگرف و حيرتانگيزي را در حوزههاي گوناگون، براي ملت ايران، مسلمانان جهان و ملتهاي محروم و مستضعف داشته است. در اين نوشتار بنا بر توصيف اين دستاوردهاي ارزشمند نيست.
نكات مورد نظر نگارنده، مواردي است كه كارآمدي نظام را با سؤال مواجه كرده، گلهمندي و نارضايتي مردم را در پي دارد. رهبر حكيم و فرزانه انقلاب اسلامي در اولين سخنراني خود بعد از راهپيمايي عظيم 22 بهمن سال جاري، ضمن تشكر از ملت مؤمن، انقلابي و نجيب ايران به واسطه اين حضور حماسي، تصريح فرمودند كه معناي اين حضور رضايت مردم از عملكرد مسئولان نيست و مردم گلهمند هستند.
بهطور قطع گلهمندي و عدم رضايت مردم از عملكرد مسئولان كشور به خاطر مشكلات و ناكارآمديها است؛ مشكلاتي كه با غفلتها، كمكاريها و بعضاً سوءعملكردها پديده آمده و انباشت شده است. برخي از اين مشكلات، زندگي بخشهايي از جامعه را به شدت مختل نموده است. برخي از مشكلات، اعتماد عمومي را نسبت به نظام مخدوش ساخته است.
برخي از اين مشكلات به موانع بزرگي بر سر راه انقلاب تبديل شده و سرعت حركت انقلاب براي رسيدن به آرمانها و اهداف را كند كرده است. ساليان طولاني است كه انقلاب اسلامي در مسير تكاملي خود براي رسيدن به آرمانهاي والا، در مرحله دولتسازي اسلامي به خاطر وجود همين نوع مشكلات، درجا ميزند. بديهي است تا اين مشكلات حل نگردد، نميتوان توقع ساخت و برپايي جامعه اسلامي و الگو شدن تمامعيار براي تمامي ملتها را داشت.
موقعي دولت اسلامي و جامعه اسلامي ايران ميتواند براي تمامي مسلمانان و ديگر ملل غيرمسلمان به يك الگوي تمام عيار تبديل شود كه با حل اين مشكلات كارآمدي خود را در همه زمينهها در معرض نمايش بگذارد. سرفصل برخي از اين مشكلات در مقطع فعلي عبارت است از:
1 ـ ركود اقتصادي؛ 2 ـ گراني؛ 3 ـ بيكاري؛ 4 ـ فقر و محروميت در بخشهايي از جامعه؛ 5 ـ روند روبهرشد آسيبهاي اجتماعي؛ 6 ـ حاشيهنشينيهاي آسيبساز در حاشيه كلانشهرها؛ 7 ـ مفاسد مالي و اقتصادي؛ 8 ـ تبعيض و بيعدالتي؛ 9 ـ ولنگاري فرهنگي و10ـ پديدآيي نوعي اشرافيت دولتي و شكلگيري طبقه نوكيسهها با دستاندازي به بيتالمال.
با اطمينان ميتوان گفت، فشارها و نقشههاي دشمنان و جبهه استكبار در پديدآيي بخشي از اين مشكلات؛ سهم قابل توجهي دارد، لكن از دشمن انتظاري جز دشمني نيست. با هوشمندي، كار و تلاش، بايد نقشههاي دشمن را خنثي كرد و مشكلات را برطرف نمود و كشور را به پيش برد. براي حل اين مشكلات كه به نوعي به مسائل اساسي جمهوري اسلامي تبديل شدهاند، بايد با ريشهيابي درست و تبيين صحيح از دلايل و عوامل پديدآيي مشكلات، راهبردهاي صحيح را تدوين و بر مبناي آن با برنامهريزي و اجراي برنامهها، مشكلات را، يكي پس از ديگري حل كرد. به طور قطع حل اين مشكلات به هر ميزان، كارآمدي نظام را افزايش داده و رضايتمندي مردم را در پي خواهد داشت.
در ريشهيابي مشكلات، برخي از گروههاي سياسي با اهداف خاص سياسي، انقلابيگري، تندروي و ايستادن در مقابل امريكا و ديگر كشورهاي سلطهگر غربي را عامل اصلي پديدآيي اين مشكلات معرفي كرده، در نتيجه انقلابگريزي، اعتدال و ميانهروي، كوتاه آمدن در مقابل امريكا و ديگر جهانخواران را تحت عنوان آشتي با جهان، به عنوان راهحل مشكلات و پيشرفت كشور معرفي ميكنند! آيا واقعاً اينچنين است؟ آيا انقلابيگري، آيا عمل براساس آموزههاي اسلامي و انقلابي باعث پديدآيي اين مشكلات شده است؟ يا اينكه برعكس، دليل اصلي پديدآيي اين مشكلات، انقلابي و اسلامي عمل نكردن است؟ با اندك تأمل و داشتن منطق و انصاف، ميتوان به پاسخ صحيح دست يافت.
اولاً انقلابيگري، عين عقلانيت، تدبير و ميانهروي بوده و اين ظلم بزرگي به انقلابيون اصيل و واقعي است كه آنان را افراطگرا و تندرو با اهداف خاص سياسي معرفي ميكنند. اين ادبيات امريكاييها و كشورهاي سلطهگر غربي است كه در ايران، انقلابيون را به عنوان تندروها معرفي ميكنند و متأسفانه عدهاي هم در داخل كشور آن را تكرار و بازتاب ميدهند.
پرچمدار انقلابيگري در ايران، حضرت امام خميني(ره) است. آيا ميتوان گفت، حركت آن عزيز سفركرده به ملكوت اعلي، يك حركت غيرعقلاني و افراطي بود؟ هرگز. تندروي امام در مسير حق بود و اين تندروي عين عقلانيت، تدبير و اعتدال و ميانهروي است. در نقطه مقابل اعتدال و ميانهروي، تندروي قرار ندارد.
در مقابل اعتدال، انحراف وجود دارد. اسلام دين اعتدال و ميانهروي بوده، نقطه مقابل آن انحراف است. غربيها در اين مقوله شيطنت كرده، دنبال فريب افكار عمومي هستند. آنان هر مسلمان غربگرا و سكولار را ميانهرو معرفي كرده و مسلمانان استكبارستيز را تندرو معرفي ميكنند. با اين منطق از نظر امريكاييها، حضرت امام (ره) و تمامي پيروان واقعي ايشان، تندرو ميباشند.
در حالي كه استكبارستيزي در ذات اسلام است و اسلام يك دين عقلاني و داراي مشي اعتدالي است. ثانياًَ، بررسيهاي ميداني از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون، نشان ميدهد هرگاه مسئولان و دولتمردان جمهوري اسلامي، بر مبناي اسلام و ارزشهاي انقلابي انقلاب عمل كردهاند، كشور و ملت موفق بوده است.
بررسيها نشان ميدهد، پيشرفتهاي بزرگ و موفقيتهاي شگفتانگيز در 37 سال گذشته، با انقلابيگري حاصل شده است. با انقلابيگري بود كه جنگ تحميلي به دفاع مقدس تبديل شد. با انقلابيگري بود كه جمهوري اسلامي در صنايع دفاعي و تجهيزات نظامي رشد كرد و خودكفا شد.
با انقلابيگري بود كه ايران به اقتدار موشكي دست يافت و قدرت دفاعياش به سطح بازدارندگي رسيد. با انقلابيگري بود كه ايران وارد باشگاه هستهاي جهان شد و با انقلابيگري بود كه ايران وارد باشگاه فضايي شد و ماهواره در مدار زمين قرار داد. با انقلابيگري بود كه جمهوري اسلامي به نفوذ راهبردي در منطقه دست يافت و اكنون قدرت برتر در منطقه راهبردي غرب آسيا ميباشد.
با انقلابيگري بود كه جمهوري اسلامي توانست مانع تكقطبي شدن جهان با محوريت امريكا شود. با انقلابيگري بود كه در سالهاي گذشته پيشرفتهاي حيرتانگيز در برخي از حوزهاي علوم و فنون نوين براي كشور حاصل شده است. آري در 37 سال گذشته، انقلابيگري عامل اصلي موفقيتها بوده است.
بنابراين نه تنها انقلابيگري عامل توليد مشكلات نيست، بلكه دليل پديدآيي مشكلات برشمرده شده در اين نوشتار، فاصله گرفتن از انقلابيگري است، به عنوان مثال مفاسد مالي و اقتصادي، تبعيض و بيعدالتي، پيدايي يك نوع اشرافيت دولتي، هيچ كدام ريشه در آموزههاي اسلام ناب و ارزشهاي انقلابي و عمل انقلابي ندارد.
اگر مسئولان در 37 سال گذشته همگي براساس اسلام و آموزههاي انقلاب عمل ميكردند، اين مفاسد و مشكلات پديد نميآمد. بر اين اساس ميتوان گفت، انقلابيگري تنها راهحل مشكلات كشور و پيشرفت آن است. با انقلابيگري ميتوان كارآمدي نظام اسلامي را بالا برد.
در منظومه فكري انقلابيگري مقام معظم رهبري، انقلابيگري باطلالسحر تمامي توطئهها و عامل اصلي پيشرفت كشور و تحقق آرمانهاي انقلاب اسلامي ميباشد. معظمله در 14 خرداد سال جاري در حرم حضرت امام (ره) يكي از شاخصها انقلابيگري را هدفگيري آرمانهاي انقلاب اسلامي و همت بلند براي رسيدن به اين آرمانها معرفي كردند.
آرمانهاي انقلاب اسلامي، يعني پيشرفت كشور در همه ابعاد، يعني تمدن سازي اسلامي، يعني حيات طيبه، يعني نبود تبعيض و بيعدالتي، يعني نبود فساد. آرمانهاي انقلاب اسلامي، يعني تأمين كرامت مردم، يعني برخورداري مردم از رفاه و معيشت مناسب، يعني برخورداري مردم از عزت نفس. آري، فقط و فقط با انقلابيگري ميتوان به اين آرمانها دست يافت و مشكلات را حل كرد و كارآمدي نظام را بالا برد.
علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام/ شرط لازم برای حل مشكلات
پرنيان نقش و معني
امير عاملي در رسالت نوشت:
الهي شكر در آسماني پر از ستارههاي ادب و هنر ، معاصر رهبري ادب درگاه و هنر نگاه هستيم كه با وجود درخشش بر چكاد حكمت و سياستورزي ، از ذهني فعال در عرصه ادبيات برخوردار هستند و هر از چندي نسيم انديشههاي تابناك خود را سوي اهالي هنر و ادب ميوزند چنانكه جرعه جرعه معرفت نثار و قسمت مخاطب تشنه مي شود. اخيرا رهبر و مقتداي عزيزمان جمع شاعران را به فيض معنوي و به عمق شعر دعوت كردند.
كلام جان يا همان جان كلام امام خامنهاي نسيمي از سخن مولانا بود كه فرمود : اي برادر تو همه انديشهاي مابقي خود استخوان و ريشهاي پيش از انقلاب شاعران با بحران معني روبهرو بوده و ترانهها و چكامهها يا بار عاشقانههاي پيش پا افتاده داشت يا با ظهور نوعي عصيان ، خودنمايي ميكرد. البته مبارزه با ستم همواره دغدغه بعضي از سرايندگان عليالخصوص جماعت چپ گرا بود.
شاعران مذهبي با ريشه داشتن در واقعه كربلا در قالب ايما و اشاره به ستم موجود اشاره مي كردند اما عموما شعر از انديشههاي ناب تهي بود و اصولا تاريخ مصرف دار، توليد مي شد.
به جز معدودي سراينده آن هم با قالبي كهن به چشم نميآمدند. انفجار نور انقلاب اسلامي در سال پنجاه و هفت و بلافاصله بعد از آن رويداد عظيم دفاع مقدس، در جام تهي و قالب بيجان شعر، شراب معني و روح مسيحايي ريخت و شاعراني برآمدند كه يكصد سال بود در نوبت بروز و ظهور بودند، شاعراني ولايي كه با الهام از ولي خود آثاري ماندگار خلق كردند.
نام نامي قيصر امين پور ، حسن حسيني، سلمان هراتي و دهها شاعر از اين دست به جهانيان نشان داد كه ظرف شعر انقلاب از معاني آسماني تهي نمانده و هنوز مي شود ريشه در ابرها داشت:
شعر اگر كليد بغض مانده درگلو نباشد
پرنيان نقش و معني هر چه هست گو نباشد
شعر انقلاب به خاطر داشتن بار معني به زودي در رگ رگ جامعه رسوخ كرد و كلام از حالتي موزهاي خارج شد و ميان جامعه رواج يافت و اين نبود مگر اينكه شعر به واسطه معاني بلند ، فراگير ميشد.اما آيا شاعر توانسته بود همه عطش مردم انقلابي را پاسخ گفته باشد ؟
ابدا ، كه اگر گفته بود رهنمودهاي رهبر فرهيخته لباسي ديگر به تن مي كرد .
مقتداي ما كه از زلال انديشه و سرودن بيبهره نبوده اند و سالها شمع جمع انجمنهاي مطرح بوده و نبض كلام را در دست دارند به نكات ذيل اشاره فرمودند كه توجه به آن مي تواند سر فصلي نو براي سپهر ادبيات كشور باشد ايشان فرمودند ؛
1- شاعران در مقابله با هجوم فرهنگي به ايران و اسلام بايستند
2- شاعران در تعيين سبك زندگي اسلامي وظيفه دارند
3- مبارزه با كفر و نفاق جهاني يك وظيفه است
4-شاعر حوادث صدر اسلام را به مسائل امروز متصل كند
5-شعر بايد الهام گرفته از وحي باشد
6- شعر بايد از شعارزدگي به دور باشد و در عمق وجود انسان معاصر اثر كند.
با گذشت چهاردهه از انقلاب اسلامي ، شاعران با گريز و گذار از شعرزدگيهايي كه گاه لازمه شروع و تولدي دوباره بود باز بر سر سفره قرآن بازگذاشتند و همنوا با حافظ بزرگ كه فرمود :
"هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم" به سروده هاي خود عمق بخشيدند و در اين ايام ستارهاي در شعر درخشيد كه مي تواند سرمايه قرنها براي ادبيات ما باشد .
دكتر فاضل نظري با قرائت اولين سرودههاي خود در محضر نوراني رهبر گفت ؛
مستي نه از پياله و از خُم شروع شد
از جاده سهشنبه شب قم شروع شد
آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه اي است كه قربانيت كنند
و صدها غزل تابناك و طربناك ، افق هاي تازه اي براي شاعران گشود و چه بسيار ركوردها را شكست. اشعار او دهان به دهان و كتابهايش دست به دست مي گشت و مي گردد . فاضل همراه با حافظ و به تشويق مقتداي خود رهبر ادب درگاه انقلاب ثابت كرد كه به راستي حافظ هرچه كرده همه از دولت قرآن كرده و بايد گفت :
نديدم خوشتر از شعر تو فاضل
به قرآني كه اندر سينه داري
فاضل نظري نمونه اي روشن و زلال از يك شاعر انقلابي است كه مرزهاي انديشه را درنورديده و در كشورهاي فارسي زبان جايگاه و پايگاهي والا و بالا دارد و او برگ برندهاي است كه بعد از قيصر شعر ظهور و بروز كرد .
النهايه شاعراني چنين دقيق و عميق عظمت انقلاب اسلامي را به رخ جهانيان كشيدند و ثابت كردند ذائقه بشر امروز هم نيازمند كلام وحي است و حتي انسان حيران و شتابزده معاصر سر به دامان كلمه و كلام آسماني مينهد . توجه خاص مقام معظم رهبري به شعر فاضل موجب بالندگي شاعر انقلاب شد و آن دم مسيحايي ، كار خود را به نيكويي انجام داد حال بر ماست كه اين عرصه را رها و يله نگذاريم كه :
چو باد خزاني درآيد به باغ
زمانه دهد جاي بلبل به زاغ
امروزه با فراگيرشدن انديشه زلال شعر انقلاب ، دشمنان آن هم بيشتر تلاش مي كنند تا به ما بباورانند كه هيچ نيستيم و اي كاش ارگانهاي مسئول مثل وزارت ارشاد اسلامي و حوزه هنري وظيفه خود را در ايجاد محافل فاخر شعري بيشتر از پيش بدانند و از قلندران انقلابي و رندان عرصه شعر و ادب پارسي حمايت كنند.
الهي چنان كن كه پايان كار
تو خوشنود باشي و ما رستگار
علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام/ شرط لازم برای حل مشكلات
<اکو> نیازمند اراده سیاسی رهبران
نوذر شفیعی در ایران نوشت:
در ارزیابی همکاریهای منطقهای و سازمانهای منطقهای مبتنی بر این همکاریها چند پرسش اساسی مطرح است. نخست آنکه در حوزه منطقهگرایی، کشورهای عضو به لحاظ ساختارهای سیاسی چه میزان شباهت بایکدیگر دارند. هر قدر این مشابهتها بیشتر باشد، همگرایی منطقهای موفقتر است.به عنوان نمونه، اتحادیه اروپا مثال بارزی است ازمنطقهگرایی که به دلیل اشتراک اغلب اعضای آن در باور و پایبندی به دموکراسی،نهادهای موفق را شکل دادهاند.
دومین نکته آن است که در یک منطقهگرایی کشورها به لحاظ هم تکمیلی اقتصادی تا چه حد مکمل یکدیگر است؟ طبیعتاً هرقدر کشورهای یک مجموعه منطقهای اقتصادهای متنوعتری داشته باشند، «هم تکمیلی» بیشتری خواهند داشت.در واقع یکی از شاخصهای موفقیت یک اتحادیه میزان تجارت درون اتحادیهای آن است که در میان کشورهای با اقتصاد مشابه این تجارت طبیعتاً ضعیف است و بالعکس با کشورهای خارج از مجموعه روابط تجاری گستردهتری دارند.
نکته دیگر آن است که بدانیم کشورهای عضو یک سازمان همکاری منطقهای تا چه حد به لحاظ فرهنگی و اجتماعی همگون هستند.
هر قدر تجانس بیشتر باشد، میزان موفقیت آنها در همکاری بیشتر است. بحث این است که بدانیم تا چه حد کشورهای عضو به لحاظ روانی احساس تعلق به این مجموعه دارند یا تا چه حد زیرساختهای ارتباطی مانند خطوط ریلی، جادهها و... فراهم هستند. همچنین دبیرخانه یک سازمان منطقهای تا چه حد فعال است و میتواند موضوعات مهم را در دستور کار کشورهای عضو قرار دهد و زمینه قرابت بیشتر آنها را فراهم آورد. پاسخ این پرسشها شاخصهایی است که برای ارزیابی یک همکاری منطقهای به کار میرود.
با توجه به این شاخصها و در ارزیابی میزان موفقیت سازمان همکاریهای اقتصادی «اکو» باید یادآور شد که این سازمان دچار ناهمگونیهای متعددی است. چنانکه از منظر ساختارهای سیاسی طیفی از اقتدارگرایی تا مدعیان دموکراسی را شامل میشود. همچنین کشورهای عضو دارای همتکمیلی اقتصادی نیستند و اقتصادها و تولیدات مشابهی دارند. علاوه بر این با وجود آنکه همه کشورهای عضو مسلمان هستند اما متأسفانه نوعی ناهمگونی اجتماعی و فرهنگی نیز میان آنها وجود دارد.
از منظر شاخص تعلق خاطر روانی نیز مشکلاتی وجود دارد. چنان که به طور مثال هنوز تعلق خاطر ترکیه به اتحادیه اروپا و تمایلش به پان ترکیسم و نیز نوعثمانیگرایی بیشتر است. به نظر میرسد پاکستان نیز احساس تعلق بیشتری به جنوب آسیا یا جنوب خلیج فارس دارد. بنابراین ایران تنها کشور مؤسسی است که تمایل شدیدی به پیشرفت اکو دارد. این همه در حالی است که امروز دنیا دنیای همگرایی، منطقهگرایی و بین منطقهگرایی است. دنیای کنونی، عصر «جهانی شدن»است و کشورها برای جهانی شدن باید در یک الگوی کوچکتر مثل منطقهگرایی خود را تقویت کنند، ظرفیتهایشان را بشناسند و صادقانه برای پیشرفت همکاریهای منطقهای کار کنند.
بنابراین آنچه اشاره شد، تلنگری است به مسئولان «اکو» تا بدانند با یک منطقهگرایی ضعیف مواجهند و ضعفهاب این منطقهگرایی نیز به رهبران سیاسی برخی کشورهای عضو مربوط میشود. طبق نظریه «نوکارکردگرایی» کشورها هرقدر هم که به یکدیگر نیازمند باشند اما اراده لازم برای هم تکمیلی نزد رهبران سیاسی وجود نداشته باشد، منطقهگرایی شکل نمیگیرد و اگر شکل بگیرد نیز موفق نخواهد بود.
طبق نظریه «کارکردگرایی» نیز این نیازهای فنی است که ارتباط میان کشورها را گسترش میدهد. بنابراین کشورهای عضو «اکو» باید تلاش کنند تا نیازهای فنیشان را در درجه اول از طریق خود اعضا تأمین و تجهیز کنند. «اکو» برای تبدیل شدن به یک همگرایی موفق نیازمند اراده سیاسی رهبران کشورهای عضو است.
اما با وجود همه آنچه گفته شد، سازمان «اکو» را باید همچنان یک فرصت مغتنم دانست زیرا بستر گفتوگوی رو در رو میان رهبران کشورهای عضو را فراهم میآورد و از توسعه سوء تفاهمها و تنشها جلوگیری میکند. کارکرد مهمی که بر اهمیت تلاش برای تقویت سازمانهای همکاری منطقهای میافزاید.
علت عدم جذب سرمایهگذاری بعد از برجام/ شرط لازم برای حل مشكلات
هنر، سياستمداران را کارگرداني ميکند
سيدمحمد بهشتي در شرق نوشت:
قطرهاي کز بحر وحدت شد سفير/ هفت بحر، آن قطره را باشد اسير (مولانا)
در تاريکي صحنه، نفس در سينهها حبس شد؛ چه آنان که در مجلس حضور داشتند و چه آنان که هزاران کيلومتر اينسوتر ناظر مراسم بودند. مطمئنم آن لحظه که نام کارگردان ايراني، آقاي اصغر فرهادي، زمزمه شد، جمله ايرانيان حتي آنان که مغرضانه دل خوشي از اين مراسم و برگزارکنندگانش ندارند، براي کسري از ثانيه، عداوتهايشان را فراموش کردند.
...فقط ازآنرو که ايرانياند و «ايرانيبودن» سن و جنس و مقام و منصب و حب و بغض نميشناسد، از صميم قلب خوشحال شدند و تنها وقتي که به خود آمدند و دوباره افکار خرد و کوتهبينانه به سراغشان آمد، سعي کردند اين حادثه را به نمايشي سياسي تقليل دهند. البته من هم بر آنم که اين نمايش کاملا سياسي بود! ولي از آن جنس سياستورزيهايي که فقط از يک کارگردان زبده برميآيد و نه يک سياستمدار و نه يک وزير امور خارجه و نه حتي يک رئيسجمهور.
مراسم اسکار، آن مجلسي است که در آن، همه کارگردانان که تا پيشازاين پشت دوربين و ناظر صحنه بودند، خود همچون هنرپيشگان روي صحنه ميآيند و به ديگران فرصت ميدهند که کوچکترين رفتار و گفتارشان را زير نظر گيرند و حتي قضاوت کنند. کارگرداناني که ميپذيرند در اين مراسم روي صحنه روند، تلويحا پذيرفتهاند که براي مدت کوتاهي خود بازيگر شوند و در مقام يک بازيگر جايزهشان را دريافت و پيامشان را قرائت کنند؛ ولي آقاي فرهادي نشان داد با تمام وجود يک کارگردان است و قصد کرده از فرصت اسکار نيز بهره ببرد و فيلم خودش را بسازد. او مدبرانه با انتخاب مناسبترين لوکيشن و در بهترين زمان و از همه مهمتر با چيدن بهترين هنرمندان، توانست سکانسي بيبديل و فراموشنشدني بسازد.
مسلما بنياديترين هنر کارگردان تأثيرگذاري در انتقال پيام است؛ اوست که ميتواند وراي مشخصات ظاهري انسانها، استعدادها و تواناييهاي باطنيشان را براي ايفاي نقش در موقعيتي که برازنده آنهاست تشخيص دهد. بسيار پيش آمده که هنرمندان در سکانسهاي دراماتيک يک فيلم، تواناييهايي از خود بروز دادهاند که خودشان نيز غافلگير شدهاند چراکه تا پيشازاين خود را چنين نشناخته بودند.
به نظر بنده، انوشه انصاري يا فيروز نادري، هرقدر پيشازاين درزمينه شغلي و علمي موفق بوده و کارنامه درخشاني داشتهاند، باز هم حضور در مراسم اسكار، قرارگرفتن در آن موقعيتي بود که احتمالا خودشان نيز تصور نميکردند تا اين اندازه برازنده آن باشند و ما شاهد بوديم که اين دو فرد، وراي فضانورد ميليونر يا مدير ناسا، توانستند از مأموريتي که «ايرانيبودن» به ايشان محول کرده بود نيز سربلند بيرون آيند و خود را در دل ايرانيان و حتي جهانيان جاي دهند.
در سکانس دو شب گذشته، حتي قدرتمندترين سياستمداران و رسانههايي که با اتکاي به جهل جاهلان و فريبکاران، عادت کردهاند کارگردانان صحنه جهان باشند و هر زمان با ژستها و رفتارهاي پيشبينيناپذير ديگران را غافلگير کنند، تبديل به بازيگر شدند؛ آنهم بازيگر نقشهاي کمدي! اگر مردم جهان، سياستمداران، رسانهها و... در اين مدت در برابر رفتارهاي دونالد ترامپ سرگردان و منفعل بودند، در چنين موقعيتهايي که فرهنگ و هنر صحنهگردان ميشود، ترامپ و نظاير او، منفعل ميشوند و دم فرومیبندند و منفعلانه سعي ميکنند همهچيز را ناديده بگيرند.
همه اينها يعني آقاي فرهادي با کارگرداني اين سکانس، يک کار بزرگ سياسي انجام داده است. دونالد ترامپ پيش از انتخابات رياستجمهوري ساز مخالفت با برجام را کوک کرد؛ مهمترين بهانه او اين است که برجام ايران را در موقعيتي قرار ميدهد که بمبهاي اتمش را منفجر کند؛ ولي با وجود خواسته او ايران يکي از بمبهايش را شب گذشته در کشور او منفجر کرد؛ بمبي که بهجاي خرابي، آباداني به بار ميآورد و بهجاي دشمني، باب دوستي و موّدت ميگشايد و بهجاي گازهاي مسموم، عطر خوش در هوا پخش ميکند و به نظر بنده بمبهايي ازايندست همان چيزي است که آقاي ترامپ و همقطارانش در همه جهان، ازاینپس، بيشتر بايد نگران و منتظر انفجار آن باشند.