(روزنامه جوان ـ 1395/11/16 ـ شماره 5020 ـ صفحه 6)
جنگ جهاني دوم تبعات فراواني در حوزههاي مختلف به همراه داشت. تغيير مرزهاي سياسي و جغرافيايي كشورهاي مختلف و افول و ظهور ابرقدرتهاي جديد هر يك بيشك از مهمترين تبعات و نتايج اين جنگ به شمار ميآيند. انگلستان يك قرن در منطقه خاورميانه و بهخصوص خليجفارس قدرت اول محسوب ميشد و ميتوان گفت در واقع اين منطقه بر اساس منافع اين كشور مديريت شد. شكلگيري كشورهاي جديد با خواست اين استعمار پير از سالهاي قبل كليد خورده بود و پس از جنگ جهاني دوم نيز همچنان ادامه پيدا كرد. پس از جنگ جهاني دوم به دليل شدت اين جنگ و حجم بالاي هزينههاي مادي و معنوي آن انگلستان نيز همانند دوستان و دشمنان اروپايي خود متحمل خسارتهاي زيادي شد و روي قدرت اين كشور تأثير منفي گذاشت و قدرت آن رو به افول نهاد. با تنزل جايگاه اين كشور در دنيا و بهخصوص منطقه خاورميانه، امريكا به عنوان ابرقدرت جديد در دنيا، نقش انگلستان را مال خود كرد و سياستهاي استعماري انگلستان اين بار به نام امريكا در منطقه خاورميانه ادامه پيدا كرد. امريكا چندان براي كشورهاي عربي ارزش و جايگاهي قائل نبود و تمركز خود را روي ايران قرار داد و اين موضوع با تبديلشدن رژيم پهلوي به عنوان ژاندارم تحت فرمان امريكا در منطقه تا انقلاب اسلامي ادامه پيدا كرد. وابستگي امنيتي انگلستان در قالب اتحاديه اروپا به امريكا در مقابل تهديد شوروي مانع از آن شد كه حتي بعدها نيز انگلستان به دنبال احياي نقش خود در خليجفارس برآيد. شكلگيري يك قدرت جديد در خاورميانه پس از انقلاب اسلامي سال 1357 كه يكي از مهمترين ركنهاي آن در سياست خارجي، جبههگيري مقابل سياست غربيها در اين منطقه بود، رويكرد غربيها را تغيير داد.
حمايت از كشورهاي عربي كه تا آن زمان در حاشيه نگهداشته شده بودند در قالب طرح ايرانهراسي كه با تبليغات همه جانبه رسانههاي آنها همراه بود كليد خورد و تبديل به سياست استراتژيك غربيها در منطقه خليجفارس در سالهاي اخير شد. حكومتهاي عربي حوزه خليجفارس كه اكثراً توسط انگليسها تأسيس شدهاند نيز با توجه به عدم مشروعيت خود و ترس از قدرت معنوي ايران در منطقه با اين سياست غربيها همراه شدند و با خريد ميلياردها دلار تجهيزات و واگذاري زمين براي ساخت پايگاههاي نظامي در خاك خود به غربيها و بهخصوص امريكاييها دنبالهروي آنها شدند. حمايت همهجانبه از صدام حسين در جنگ هشتساله كه با چراغ سبز غربيها همراه بود بخشي از همين سياست ايران هراسي بود كه غربيها ايجادش كردند و حكام عربي آن را پيش بردند. اما انتخابات رياست جمهوري امريكا در سال جاري ميلادي و انتخاب دونالد ترامپ باعث غافلگيري كشورهاي حوزه خليجفارس شد. ترامپ بهوضوح از سياستهاي امريكا در قبال كشورهاي عربي انتقادهاي تندي داشت و به لزوم تغيير اين سياستها تأكيد كرد. اين موضعگيريها و سياست خارجي مبهم ترامپ در قبال خليجفارس و بدگماني به امريكا از يكسو و بحرانهاي امنيتي ناشي از جنگ يمن و شورشهاي مردمي در بحرين و پيروزيهاي خيرهكننده جبهه مقاومت در سوريه از سوي ديگر حكام حاشيه خليجفارس را بر آن داشت بهسوي متحد سالهاي نهچندان دور خود يعني روباه پير تمايل پيدا كنند. دعوت از «ترزا مي» نخستوزير انگلستان براي اولين بار در جلسه شوراي حكام خليجفارس در راستاي اين تغيير جهت حكام عرب به سمت انگلستان تعبير ميشود.
سخنراني نخستوزير انگلستان مابين حكام عرب و لزوم مقابله با نفوذ ايران در راستاي همان پروژه ايرانهراسي است كه سالها غربيها و اعراب آن را در پيش گرفتهاند. البته بايد گفت انگلستان نيز سعي دارد از غبار شكلگرفته از انتخاب ترامپ در منطقه خليجفارس به نفع منافع خود بهره ببرد و دوباره به منطقه حساس خليجفارس بازگردد. خروج انگلستان از اتحاديه اروپا كه با خواست مردم اين كشور در حال اتفاق است بيشك براي انگلستان هزينههاي مادي فراواني در پي خواهد داشت و اين كشور سعي دارد با جلب نظر حكام عرب كه از قضا ثروتهاي نفتي فراواني در اختياردارند منابع قابل اعتماد و درازمدت براي خود مهيا سازد و از طرفي ديگر به عنوان يك قدرت سياسي خود را به منطقه تحميل سازد، اما ذكر چند نكته درباره اين اتحاد در حال شكلگيري مابين اعراب و انگلستان لازم و ضروري است. انگلستان آن ظرفيتها و امكاناتي كه در يك قرن پيش در اختيار داشت و به عنوان يك ابرقدرت محسوب ميشد را ديگر در اختيار ندارد و سالهاست بهعنوان يك ابرقدرت در دنيا محسوب نميشود.
در موضوع اوكراين و ضميمه كردن شبهجزيره كريمه از سوي روسيه، انگلستان در قالب اتحاديه اروپا حتي با كمك امريكا نيز قادر به كوچكترين عكسالعملي نبود و فقط توانستند روسيه را با يك تحريم اقتصادي و سياسي شكننده كمي آزار دهند، اما روسيه تا به امروز كوچكترين عقبنشينياي از مواضع خود نداشته و به نظر نميآيد در آينده هم داشته باشد. در اين بحران اين روسيه و پوتين هستند كه خواست و اراده خود را به اروپاييها و امريكا تحميل كردند. در بحران سوريه نيز انگلستان بارها از لزوم كنار رفتن بشار اسد رئيسجمهور اين كشور از قدرت سخن گفت و حتي از مخالفان نيز حمايت لجستيكي و تبليغاتي به عمل آورد اما امروز ميبينيم بشار اسد بر سر موضع قدرت است و در حال اداره جنگ سوريه به نفع جبهه مقاومت است. در يمن نيز انگلستان با حمايت سنگين تسليحاتي دركنار عربستان قرار گرفت كه امروز اين جنگ به باتلاقي عميق تبديل شده و عربستان و حاميان آن حتي از خروج از اين جنگ نيز درمانده شدهاند. جنگي كه قرار بود در عرض يك ماه به نفع جناح عربستان تمام شود همچنان با مقاومت مردم يمن ادامه پيدا كرده و وارد مرزهاي عربستان نيز شده است. با اين تفاسير ميتوان نتيجه گرفت انگلستان نميتواند تكيهگاهي قابل اتكا براي امنيت حكام حوزه خليجفارس باشد و آنها به زودي به اين مسئله واقف خواهند شد. خود انگلستان نيز بهخوبي ميداند با وجود ايران و قدرت بازدارنده آن ديگر خليجفارس به حياط خلوت اين كشور تبديل نخواهد شد و طولي نخواهد كشيد كه اين استعمار پير درك خواهد كرد خليجفارس، رؤياي ازدسترفتهاش خواهد بود.
http://javanonline.ir/fa/news/836506
ش.د9504263