(فصلنامه كتاب نقد – بهار و تابستان 1382 – شماره 26 و 27 – صفحه 247)
آن چه از منظر خوانندگان ميگذرد مفاد جلسهي بحث و گفتوگو دربارهي پاسخي است كه مقام معظم رهبري در بهمن ماه سال 81 به نامهي جمعي از دانشآموختگان حوزهي علميه دادهاند كه با حضور استادان و دانشوران گرامي، دكتر حداد عادل – رييس فرهنگستان زبان و ادب فارسي و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي – دكتر جواد لاريجاني – رييس مركز تحقيقات فيزيك نظر و رياضيات – جحتالاسلام والمسلمين علياكبر رشاد – رييس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و عضور شوراي عالي انقلاب فرهنگي – حجتالاسلام و المسلمين محسن قمي – رييس نهاد مقام معظم رهبري در دانشكاه و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي – تشيكل شده است. در ضمن جهت اظراف بيشتر خوانندگان عزيز بر اين گفتوگو، بر آن آمديم، متن نامه و پاسخ مقام معظم رهبري را در ابتداي اين ميزگرد بياوريم
بسمه تعالي
محضر رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيتالله خامنهاي ادامالله توفيقاته
با عرض سلام و ادب
سخنان مكرر حضرتعالي و به ويژه بيانات ارزشمند شما در ديدار اعضاي محترم انجمن قلم مورخه 81/1/18 در تشويق به نهضت علمي و آزادانديشي، يك فراخوان تاريخي است كه اگر به درستي از سوي نخبگان و متصديان فرهنگ كشور، درك و تعقيب گردد، نقطه عطفي در حيات انقلاب بوده و اگر بيپاسخ بماند، علامت سوال و تعجب بر رفتار همگان است.
اما راحل (قده) بارها از ضرورت تحول هدايت شده در حوزه و دانشگاه، سخن گفتند، مصلحاني چون شهيد مطهري و شهيد بهشتي نيز در اين راه سرمايهگذاري كردند و شخص حضرتعالي از سالهاي پيش از انقلاب تا هم اكنون، بارها و بارها تحول حساب شده در حوزه اجتهاد ديني و نوانديشي علمي، جنبش نرمافزاري براي توليد انبوء علم در حوزه و دانشگاه را جزء آرمانهاي اصلي انقلاب دانستهايد و بارها به آزادانديشي توام با انضباط و گفتوگو توام با اخلاق، دعوت كردهايد.
اينكه دههي سوم از يك انقلاب پيروز و يك حكومت جديد را تجربه ميكنيم كه عليرغم همهي مدلهاي تحميلي جهان، متولد شده است. گرچه پيشرفتهاي مهمي در 24 سال گذشته، حادث شده و حوزه و دانشگاه، رشد غير قابل انكاري داشتهاند اما روشن است كه اين مقدار، براي كاري كه در پيش است و براي برداشتن موانع بعدي از سر راه نظامسازي و جامعهپردازي، هرگز كافي نبوده و اين موجودي، در برابر سيل ترجمه و هجوم رسانهاي غرب و كميت بالاي توليد و تبليغ آن در حوزهي فكر و اخلاق و حقوق و حكومت در فرهنگ زندگي و خانواده و اقتصاد و حتي روش تغذيه و لباس، به قدر كافي، كاري از پيش نخواهد برد و در دراز مدت، برخي دستاورهاي پيشين نيز با خطر ارتجاع به فرهنگ وابستگي پيش از انقلاب، مواجه خواهد بود. تنها راه پيش پاي ما، ارتقا كميت و كيفيت در توليد فكر و علم در حوزه و دانشگاه است و تا وقتي كه توليد بر ترجمه و تكرار، و نيز اجتهاد بر تقليد، فزوني نبايد، سير جوامع اسلامي هم چنان قهقرايي خواهد ماند و امت اسلام و ملت ايران عليرغم همه فداكاريهاي در صحنهي تمدن، فرودست خواهند بود.
يكي از عوامل اصلي زمينهساز براي توليد «علم و نظريه» و نهضت نرمافزاري، همانا سالمسازي گفتگوها و سپس تضمين بقاي اين فضاي سالم و علمي براي مباحثه و گفتگو است زيرا آنگاه كه تعادل در كار نباشد، جامعهي علمي و فرهنگي مادر نوسان بين «سكوت» و «هرزهگويي» خواهد پژمرد. حوزه و دانشگاه براي رشد به فضايي دور از افراط و تفريط نيازمندند كه در آن، از سوءظن و بدبيني و ضيق صدر و از كفرگويي و بيادبي و حريمشكني، خبري نباشد، فضايي باز و اسلامي كه در آن نه بمحض شنيدن فكر تازه، به يكديگر تهمت و افترا بزنيم و نه تحت عنوان «نوانديشي» مرزهاي حقيفت و فضيلت را برچنيم و ترك اصول كنيم. در اين فضا است كه تفاوت «اصولگرايي» با «تحجر» و تفاوت «نوانديشي» با «بدعتگذاري» روشن خواهد شد.
جامعهي ديني به «آزادي» بدون هرج و مرج و به «ارزش باوري» بدون قشريگري، نياز مبرم دارد و براي مبارزه با افراط و تفريط، بهترين و شايد تنها راه حل، همانا تعريض و تضمين مسير تعادل است. از بزرگاني چون شما كه براي آزادي به مثابهي يك ارزش اسلامي، سالها زندان و تبعيد را تحمل كردهاند بارها شنيدهايم كه آزادي، نه تنها دادني و گرفتني بلكه آموختني است. آن چه امروز ضرورت فوري دارد، همين نهادينه كردن آزاديهاي فراهم آمده و در جمهوري اسلامي و تروج ادب استفاده از آن است كه بايد از راه نهادسازي براي گفتگوهاي شفاف و مستدل در همهي قلمروهاي علمي و ديني در دانشگاه و حوزه صورت گيرد به نحوي كه صريحا تحتالحمايه نظام باشد و فرهنگ «مناظره» و اجتهاد و توليد نظريه» را حمايت و هدايت و بلكه تشويق كند.
بيشك فرهنگ «توليد علم»، يك فرهنگ ريشهدار اسلامي است كه به جامعهي ديني بالندهتر و حكومت ديني پيشروتر خواهد انجاميد و روشن است كه اگر فضاي علمي، نهادينه نشود، ما هرگز توليد نرمافزار علمي و ديني به قدر لازم نخواهيم داشت و بدون اين نرمافزار، تداوم «حكومت ديني» در عصر تراكم نرمافزارهاي غير ديني و ضد ديني، بسيار مشكل و احيانا صوري خواهد شد. «مناظره و نظريهپردازي» در چارچوب محكمات اسلام و با رعايت اخلاق و منطق علمي، يك ارزش ديرينه در فرهنگ اسلام و يك روال جاري در حوزههاي علميه بوده است و تاريخ فقه، اصول، كلام، تفسير و فلسفه و ساير معارف ديني ما اعم از عقلي و نقلي، سرشار از «مناظره و نظريهپردازي» است و اصولا مفاخر علمي حوزه، همواره با نقد نظريات ديگران زمينه رشد و شكوفايي يافتهاند.
گرچه هم اكنون نيز «مناظرات و نظريهپردازي» كمابيش در جامعهي علمي ما جريان دارد اما چون به درستي نهادينه، قانونمند و گاه حمايت و هدايت نميشود و جمعبندي دقيقي از آنها صورت نميگيرد و به تجربهي انباشته، تبديل نميشود عملا كم تاثير شده و در نتيجه، به تدريج مجتهدان و مولدان و صاحبان خرد و دل به نفع پاچالداران، سياسيكاران و مترجمان و يا متحجران، صحنه را ترك ميكنند و آنگاه فرصتطلباني كه با طرح خام و ناقص مسايل تخصصي در قلمروهاي غير تخصصي و با عدم پاسخگويي و نيز تبديل فكر و نظريه به ابزار عوامفريبي، عملا فضاي علمي و فرهنگ ديني را تحتالشعاع جنجالهاي ضد ديني و غير علمي قرار ميدهد، فضاي فرهنگي كشور را عقيم، غير مولد و صرفا پر سر و صدا و كم محتوا ميسازند. و اين نوسان ميان افراط و تفريط، هم چنان ادامه خواهد يافت و مفاهيم جديدي توليد نخواهد شد و ما هم چنان مصرفكننده فرهنگ و تمدن ديگران باقي مانده و تحقير خواهيم شد.
اينكه فرصت را مناسب ميدانيم و از حضرت تعالي كه خود در اين قلمرو، فتح باب فرمودهايد، ميخواهيم كه در اين زمينه، عملا نيز راهنمايي و مساعدت بفرماييد تا شايد با يك بسيج عمومي و حمايت نهادينه از سوي تصميمگيران فرهنگي و متصديان محترم حوزه و دانشگاه در جهت ايجاد «كرسيهاي آزاد علمي» با حضور هياتهاي منصفه علمي و تخصصي و در محضر وجدان عمومي حوزه و دانشگاه شاهد «طرح منطقي ايدهها» رواج بازار «نظريهپردازي و نوآوري روشمند» و نيز «مناظرههاي علمي و قانونمند و نتيجه بخش و فارغ از غوغاسالاري، و نهادسازي براي اجابت پرسشهاي جديد و در نتيجه توليد نرمافزار علمي و ديني در حوزه و دانشگاه بيش از قبل باشيم. آرزو ميكنيم كه پاسخ اين نامه در آستانهي جشن بيست و چهارمين سالگرد انقلاب اسلامي، بشارتي باشد كه به جامعه علمي حوزه و دانشگاه داده ميشود.
بديهي است كه در مورد چگونگي اجرا چنين طرحي، پيشنهادهاي عملي نزد امضاكنندگان اين متن و ساير همفكران در حوزه و دانشگاه وجود دارد كه نهادهاي مسئول ميتوانند، پيگيري كند.
والامر اليكم
بسمالله الرحمن الرحيم
فرزندان و برادران عزيز
با همه مضمون نامهي شما موافقم و از شما و همفكرانتان در حوزه و دانشگاه ميخواهم كه اين ايدهها را تا لحظهي عملي شدن و ثمر دادن، هر چند دراز مدت، تعقيب كنيد، نه مايوس و نه شتابزده، اما بايد اين راه را كه راه شكوفايي و خلاقيت است به هر قيمت پيمود، اين انقلاب بايد بماند و برنامهي تاريخي و جهاني خويش را به بار نشاند و همين كه اين عزم و بيداري و خود آگاهي در نسل دوم حوزه و دانشگاه نيز بيدار شدن است همين كه اين نسل از افراط و تفريط، رنج ميبرد و راه ترقي و تكامل را نه در «جمود و تحجر» و نه در «خودباختگي و تقليد»، بلكه در نشاط اجتهادي و توليد فكر علمي و ديني و ميخواهد كه شجاعت نظريهپردازي و مناظره در ضمن وفاداري به اصول و اخلاق و منطق در حوزه و دانشگاه، بيدار وشود و اراده كرده است كه سوالات و شبهات را بيپاسخ نگذارد، خود، فينفسه يك پيروزي و دستاورد است و بايد آن را گرامي داشت و آنگاه كه نخبگان مانقطهي تعادل ميان «هرج و مرج» و «ديكتاتوري» را شناسايي و تثبيت كنند، دوران جديد آغاز شده است.
آري، نبايد از «آزادي» ترسيد و از «مناظره» گريخت و «نقد و انتقاد» را به كالاي قاچاق و يا امري تشريفاتي، تبديل كرد چنان چه نبايد به جاي مناظره، به «جدال و مرا»، گرفتار آمد و به جاي آزادي، به دام هتاكي و مسئوليت گريزي لغزيد، آن روز كه سهم «آزادي»، سهم «اخلاق» و سهم منطق، همه يكجا و در كنار يكديگر ادا شود، آغاز روند خلاقيت علمي و تفكر بالندهي ديني در اين جامعه است كه كليد جنبش توليد نرمافزار علمي و ديني در كليهي علوم و معارف دانشگاهي و حوزوي زده شده است. بيشك آزاديخواهي و مطالبهي فرصتي براي انديشيدن و براي بيان انديشه توام با رعايت ادب استفاده از آزادي، يك مطالبهي اسلامي است و من عميقا متاسفم كه برخي ميان مرداب سكوت و جمود با گرداب هرزهگويي و كفرگويي طريق سومي نميشناسند و گمان ميكنند كه براي پرهيز از هر يك از اين دو بايد به دام ديگري افتاد.
حال آن كه انقلاب اسلامي آمد تا هم «فرهنگ حفقان و سرجنبانيدن و جمود و هم فرهنگ آزادي بيمهار و خودخواهانه غربي را نقد و اصلاح كند و فضايي بسازد كه در آن، آزادي بيان، مقيد به منطق و اخلاق و حقوق معنوي و مادي ديگران و نه به هيچ چيز ديگري، تبديل به فرهنگ اجتماعي و حكومتي گردد و حريت و تعادل و عقلانيت و انصاف، سكهي رايج شود تا همهي انديشهها در همهي حوزهها، فعال و برانگيخته گردند و زاد و ولد فرهنگي كه به تعبير روايات پيامبر اكرم(ص) و اهلبيت ايشان (ع)، محصول تضاربآرا و عقول است، عادت ثانوي نخبگان و انديشه وران گردد. به ويژه كه فرهنگ اسلامي و تمدن اسلامي همواره در مصاف با معضلات جديد و نيز در چالش با مكاتب و تمدنهاي ديگر، شكفته است و پاسخ به شبه نيز بدون شناخت شبهه، ناممكن است.
اما متاسفانه گروهي به دنبال سياستزدگي و گروهي به دنبال سياستزدايي، و گروهي به دنبال سياستزاديي دائما تبديل فضاي فرهنگي كشور را به سكوت مردابگونه يا تلاطم گردابوار، ميخواهند تا در اين بلبشو، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تريبون بتوانند تاثيرگذار و جريانساز باشند و سطح تفكر اجتماعي را پايين آورده و همهي فرصت ملي را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسايند و درگيريهاي غلط و منحط قبيلهاي يا فرهنگ فاسد بيگانه را رواج دهند و در نتيجه صاحبان خرد و احساس، ساكت و مسكوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان، بركنار و در حاشيه مانده و منزوي، خسته و فراموش شوند.
در چنين فضايي، جامعه به جلو نخواهد رفت و دعواها، تكراري و ثابت و سطحي و نازل ميگردد، هيچ فكري توليد و حرف تازهاي گفته نميشود، عدهاي مدام خود را تكرار ميكنند و عدهاي ديگر تنها غرب را ترجمه ميكنند و جامعه و حكومت نيز كه تابع نخبگان خويشند، دچار انفعال و عقبگرد ميشوند. چنان چه در نامهي خود توجه كردهايد، براي بيدار كردن عقل جمعي، چارهاي جز مشاوره و مناظره نيست و بدون فضاي انتقادي سالم و بدون آزادي بيان و گفتگوي آزاد با حمايت حكومت اسلامي و هدايت علما و صاحبنظران، توليد علم و انديشه ديني و در نتيجه تمدنسازي و جامعهپردازي، ناممكن يا بسيار مشكل خواهد بود.
براي علاج بيماريها و هتاكيها و مهار هرج و مرج فرهنگي نيز بهترين راه، همين است كه آزادي بيان در چارچوب قانون و توليد نظريه در چارچوب اسلام، حمايت و نهادينه شود. به نظر ميرسد كه هر سه روش پيشنهادي شما يعني تشكيل 1.«كرسيهاي نظريهپردازي» 2. «كرسيهاي پاسخ به سوالات و شبهات» 3. «كرسيهاي نقد و مناظره» و روشهايي عملي و معقول باشند و خوب است كه حمايت و مديريت شوند به نحوي كه هر چه بيشتر، مجال علم، گسترش يافته و فضا بر دكانداران و فريبكاران و راهزنان راه علم و دين، تنگتر شود.
بايد «توليد نظريه و فكر»، تبديل به يك ارزش عمومي در حوزه و دانشگاه شود و در قلمروهاي گوناگون عقل نظري و عملي، از نظريهسازان، تقدير به عمل آيد و به نوآوران، جايزه داده شود و سخنانشان شنيده شود تا ديگران نيز به خلاقيت و اجتهاد، تشويق شوند، بايد ايدهها در چارچوب منطق و اخلاق و در جهت رشد اسلامي با يكديگر رقابت كنند و مصاف دهند تا جهان اسلام، اعادهي هويت و عزت كند و ملت ايران به رتبهاي جهاني كه استحقاق آن را دارد بار ديگر دست يابد.
من بر پيشنهاد ميافزايم كه اين ايده چه در قالب مناظرههاي قانونمند و توام با امكانداوري و با حضور هياتهاي داوري علمي و چه در قالب تمهيد فرصت براي نظريهسازان و سپس نقد و بررسي ايده آنان توسط نخبگان فن و در محضر وجدان علمي حوزه و دانشگاه تنها محدود به برخي قلمروهاي فكر ديني يا علوم انساني و اجتماعي نيز نماند؛ بلكه در كليه علوم و رشتههاي نظري و عملي (حتي علوم پايه و علوم كاربردي و...) و در جهت حمايت از كاشفان و مخترعان و نظريهسازان در اين علوم و در فنون و صنايع نيز چنين فضايي پديد آيد و البته براي آن كه ضريب علمي بودن اين نظريات و مناظرات پايين نيايد و پختهگويي شود و سطح گفتوگوها نازل و عوامانه و تبليغاتي نشود، بايد تميداتي انديشيد و قواعدي نوشت.
اينجانب با چنين طرحهايي همواره موافق بودهام و از آن حمايت خواهم كرد و از شوراي محترم مديريت حوزه عمليه قم ميخواهم تا با اطلاع و مساعدت مراجع بزرگوار و محترم و با همكاري و مشاركت اساتيد و محققين برجستهي حوزه، براي بالندگي بيشتر فقه و اصول و فلسفه و كلام و تفسير و ساير موضوعات تحقيق و تاليف ديني، و نيز فعال كردن « نهضت پاسخ به سوالات نظري و عملي جامعه»، تدارك چنين فرصتي را ببينند. از شوراي محترم انقلاب فرهنگي و به ويژه رياست محترم آن نيز ميخواهم كه اين ايده را در اولويت دستور كار شورا، براي رشد كليه علوم دانشگاهي و نقد متون ترجمهاي و آغاز دوران خلاقيت و توليد در عرصهي علوم و فنون و صنايع و به ويژه رشتههاي علوم انساني و نيز معارف اسلامي قرار هند تا زمينه براي اين كار بزرگ به تدريج فراهم گردد و دانشگاههاي ما بار ديگر در صف مقدم تمدنسازي اسلامي و رشد علوم و توليد فناوري و فرهنگ، قرار گيرند.
بيشك هر دو نهاد از طرحهاي پيشنهادي فضلا دانشگاهي و حوزوي و از جمله طرح شما، استفاده خواهند كرد تا با رعايت همهي جوانب مساله، جنبش پاسخ به سوالات، مناظرات علمي و نظريهپردازي روشمند را در كليه قلمروهاي علمي حوزه و دانشگاه، نهادينه و تشويق كنند. اميدوارم كه مراح اجراي اين ايده، دچار فرسايش اداري نشده و تا پيش از بيست و پنجمين سالگرد انقلاب، نخستين ثمرات همه آن آشكار شده باشد، و الله المستعان.
والسلام عليكم و رحمةالله
دكتر حداد عادل – از آن جا كه مخاطب اصلي اين پاسخ دانشگاهيان بودند، جا دارد كه دانشگاهيان علاقهمند به انقلاب اسلامي اين موضوع را رها نكنند و دربارهي آن فكر كنند و راههاي عملي شدن رهنمودهاي مقام معظم رهبري را كشف كرده، آن را عملي بكنند ما در اين جلسه اين موضوع را به بحث ميگذاريم و از زوايا و ابعاد گوناگون به اين مساله ميپردازيم. ما ميدانيم كه هم نامه از متانت و پختگي برخوردار هست و هم پاسخنامه. و در واقع اين جلسه، جهت تفكر براي اين موضوع مهم ميباشد.
اميد ما اين است كه اين جلسه گامي باشد در راه انجام وظيفه خطيري كه ما به حكم دين و عقل و مليت و انسانيت موظفيم آن را جدي بگيريم و براي عملياتي شدن آن تلاش كنيم. براي صرفهجويي در وقت در اين مرحله صحبت نميكنم و تقاضا ميكنم يكي از استادن محترم توضيحي در ارتباط با كلمهي نهضت نرمافزاري بدهند. ما نخستين مرتبهاي كه اين كلمه را از زبان مقام معظم رهبري شنيديم در بازديد ايشان از دانشگاه صنعتي اميركبير بود. ايشان جامعهي دانشگاهي را به ايجاد يك جنبش نرمافزاري دعوت كردند و بعد از آن در رسانهها، يكي دو بار از مقصود ايشان از اين جنبش، صحبت شد اما پيگيري نشد تا مجددا در اين نامه و پاسخش، اين اصطلاح مطرح شد. اگر مقداري توضيح داده شود تا تصور درست و شفافي از اين مساله ايجاد بشود، مفيد است.
دكتر لاريجاني – البته من نميتوانم مطلبي را كه ميخواهم بگويم به مقام معظم رهبري استناد بدهم ليكن الفاظ نرمافزار و سختافزار در ارتباط با كامپوتر مطرح شده و اصولا نرمافزار ناظر به نحوه عمل يا كاركرد سختافزار ميباشد. مثلا كامپيوتر كه يك سختافزار است، براساس نوع سيستمهاي عاملي كه روي آن ميگذارند، توان كارهاي مختلف دارد. نهضت نرمافزاري يعني ما يك نهضت در نحوه بكارگيري آن مجموعه داشته باشيم. فرض كنيم كه دانشگاه مجموعهاي است از ساختارهاي مختلف كه شبيه سختافزار است، نهضت نرمافزاري يعني ما در نحوهي عمل همين موسسات دانشگاهي، تحول ايجاد بكنيم و نهضتي داشته باشيم و نوآوري داشته باشيم. اين به نظر من يكي از معاني است كه در ارتباط با نهضت نرمافزاري وجود دارد.
علياكبر رشاد – من تصور ميكنم مراد از جنبش و نهضت نرمافزاري – منشوري كه معروف شده است به منشور نقد و نوآوري و آزادانديشي – اين باشد كه كشور ما مشكل سختافزاري نداشته باشد اينكه مشكل حوزه يا مشكل دانشگاه داشته باشيم، سازمانهاي مختلف، موسسات گوناگون، نيرو و حتي سياستگذاري و برنامهريزي، مشكل ما اينها نيست. مشكل ما مضمون و محتوا است. قالبها هستند، ولي اين قالبها فاقد روح هستند قالبها و سختافزار هستند. نوعا ميگويند نسبت فرهنگ و تمدن، نسبت سختافزار به نرمافزار است، فرض كنيد. تكنولوژي و دستاوردهاي تكنولوژي و امكانات فيزيكي اينها سختافزارهاي تمدن هستند اما آن فرهنگ و فكر و انديشه و ادب و علوم و معنا كه تمدن را ميسازد، آن بعد نرمافزاري تمدن است.
فرهنگ نرمافزار هست ولي آن زاويه حسي و سخت و نمودها و نهادها، سختافزار قلمداد ميشوند. من فكر ميكنم تعبير گويا هست و هر چند نميخواهم بگويم اين بهترين تعبير است. به هر حال تفسير گويايي هست. مساله، پرداختن به فكر و انديشه است. مساله اين نيست كه ما دستگاههاي پيچيده عظيمالجثه بسازيم. بايد به فن آن و فرمولهاي آن برسيم. فكر ميكنم تعبير حضرت آقا اين باشد.
محسن قمي – فكر ميكنم اصطلاح جنبش نرمافزاري كه ابتدا مقام معظم رهبري در دانشگاه اميركبير آن را فرمودند، امروز به عنوان يك ادبيات جديدي در صحنهي دانشگاه و حوزه به صورت جدي مطرح است و به عنوان يك مطالبهي نسل پژوهشگر ما از مسئولين است. خود مقام معظم رهبري در جلسه و ديداري كه اخيرا در دانشگاه شهيد بهشتي داشتند به نكتهاي اشاره كردند كه شايد بتوانيم به مراد ايشان از جنبش نرمافزاري نزديكتر شويم. آن مطلب اين بود كه انقلاب اسلامي ايران بعد از گذشت 24 سال از عمر پر بركتش و استحكام ساختاري آن، طبيعتا در معرض اين توقع هست كه در بازسازي تمدن اسلامي متناسب با شرايط امروز جهان، گامهاي اساسيترين بردارد و چون نسبت تمدن و علم امروز معكوس شده است – اگر در گذشته تمدني به وجود ميآمد و در سايه آن تمدن علم رشد ميكرد، امروز تا علم و دانش نباشد تمدني شكل نميگيرد – بر اين اساس تلاشهاي بسيار زيادي در اين دو دهه، براي شكوفايي استعدادها و توليد فكر و انديشه در كشور انجام شده است.
رشد تعداد محققين، افزايش اعتباري تحقيق و پژوهش و گسترش مراكز پژوهش در كشور قابل تقدير ميباشد؛ اما وقتي نگاه ما به آينده باشد و ميزان عقبماندگي كشورمان را در مقايسه با كشورهاي پيشرفته حساب بكنيم و بياد بياوريم كه در يكي دو قرن گذشته، امكانات لازم را براي پيشرفت اين ملت در اختيارش قرار ندادند و امروز هم كه به كمك فرزندان اين ملت عزيز و فرهيخته توانستهايم به يك نوع تكنولوژي برتري يعني تكنولوژي هستهاي دسترسي پيدا كنيم، ميبينيم كه چقدر حسادت و كينه خودشان را نسبت به ايران نشان ميدهند، بايد به اين قناعت نكنيم و با سرعت به پيش رويم.
اما اگر حركت ما يك حركت طبيعي باشد، چون آن قافله به سير خودش ادامه ميدهد و گاه ممكن است شتاب آن از شتاب ما بيشتر باشد، ما نه تنها نميتوانيم اين شكاف را پر بكنيم، بلكه روز به روز ممكن است كه از اين قافله دورتر شويم. تعبير آقا اين بود كه ما نيازمند اين هستيم كه راه ميان براي پيدا بكنيم كه از آن راه بتوانيم در كمترين زمان با استفاده از كوتاهترين راه، اين فاصله خودمان با روند علوم دانش در سطح جهاني را كم بكنيم شايد بتوانيم اسم راه ميان بر را جنبش نرمافزاري بگذاريم.
دكتر حداد عادل – من نيز اجازه ميخواهم كه به مختصر استباط خودم را بيان كنم. كلمه نرمافزار و سخت افزار در دامن علوم رايانهاي متولد شده. ما اگر به زادگاه اين اصطلاح توجه كنيم ميتوانيم آن را مجازا توسعه بدهيم و به بيرون از حوزهي رايانه نيز اطلاق كنيم. مثلا اگر انسان را در نظر بگيريم اين طبيعت گوشت و پوست و استخوان را ميتوانيم جنبه سختافزاري و انديشه و تفكر او را جنبه نرمافزاري او بدانيم. حالا اگر از اين مرحله يك گام فراتر بگذاريم و به جاي انسان جامعه را در نظر بگيريم، آن جنبهي كالبدي جامه كه به امكانات مادي و مواهب طبيعي مربوط ميشود را جنبه سختافزاري تلقي كنيم و هر چه را كه جنبه فكري دارد و بيواسطه به عقل و انديشهي انسان برميگردد و نشانه تاثير عقل و انديشه انسان در اين كالبد است را به جنبه نرمافزاري تعبير كنيم.
اگر مدرسه كه جزيي از اين جامعه هست را مثال بزنيم، ساختمان و تجهيزات و اين گونه امور بايد جنبه سختافزاري تلقي شود و كتاب، روشها، افكار و ارزشهايي كه در اين فضا مطرح ميشود و به ذهن و فكر و عقل آدمي متصل است، جنبه نرم افزاري است. ما استنباطمان اين است كه مراد مقام معظم رهبري از جنبش نرمافزاري، ايجاد يك جهشي است، به خصوص در اين عرصه كه به فكر و فرهنگ مربوط ميشود. ما ميخواهيم نظر شركتكنندگان در اين ميزگرد و همچنين اساتيدي كه در اين جلسه حضور دارند را در ارتباط با اين سه موضوع بشنويم.
موضوع اول: بررسي موانع نقد و نوآوري در ايران معاصر.
موضوع دوم: روشها و راهكارهاي بنبستشكني و ركوردزدايي در قلمرو توليد فكر و انديشه و ترويج نقد و آزادانديشي.
موضوع سوم: آسيبهايي كه منشور نهضت را تهديد ميكند (يعني همين فكري كه مقام معظم رهبري معين كردند) و رسالت نخبگان حوزوي و دانشگاهي در اين زمينه.
اگر ما بخواهيم حق اين موضوع را ادا بكنيم بايد جلسات متعددي داشته باشيم هم در حوزه و هم در دانشگاه. ما در اين جلسه با اكتفا به همين سه موضوع جلسه را شروع ميكنيم كه نظرات بزرگواران را راجع به اين سه مساله بدانيم.
دكتر لاريجاني – اين چارچوبي كه در نامه دانشآموختگان و همچنين پاسخ مقام معظم رهبري بود، چارچوب معقولي است. من براي اين كه خودم و شما از نظرات سروران گرامي كه در ميزگرد هستند بيشتر استفاده بكنيم نظرم را خيلي متراكم و به اختصار بيان ميكنم. به نظر من دو مطلب است كه توجه به آنها در پاسخ سوال اول و حتي دو سوال ديگر موثر است. نكته اول نوعي لاغري يا فقر كه ما در علوم داريم و اين ريشههاي مختلفي دارد، براي نمونه مساله كالا شدن علم است، درس دادن مثل بقالي شده است و يك چنين چيزي براي توسعه علم خيلي مهلك هست نكتهاي را از برخي علماي موفقمان بگويم.
من افتخار شاگردي آقاي حسنزاده را سالهاي زيادي داشتم. ايشان علاقهمند بود كه كتب برخي از قدما را درس بدهد. من هم دوست داشتم. چهار طلبه بوديم كه بعد از نماز صبح ميرفتيم منزل ايشان، براي مدت يك ساعت به ما درس ميداد. ايشان براي اين كه دقالباب اهل خانه را بيدار نكند، ده دقيقه قبل از آن ساعت بيرون ميآمدند و در زمستان هم بيرون از منزل ميايستادند و بعد براي اين كه تجسم مثلثات كروي براي ذهن طلاب روشن باشد، قبل از آن در حدود سه چهار ساعت، اينها را با شكل كاغذي چسب ميزدند و مجسم ميكردند. هيچ كدام از اينها تعليم و تعلم نبود و كسي نيز پول نميداد، ولي امروزه اگر حق تدريس ما يك مقدار پايين بيايد، تدريس را رها ميكنيم. دانشجوي دكترا كه ميگيريم، ميخواهيم تعداد آن زياد بشود. اين باعث فقر شده است زيرا علم كالا شده است. توليد انبوه مدرك، يكي ديگر از مشكلات ميباشد.
تمام مسئولين ما وقتي مسئوليت پذيرفتند، زير ديپلم بودند به تدريج دكترا و فوقدكترا شدند. اين هم ضربه زيادي به علم زد. و همچنين نداشتن ملاك درستي جهتنوآوري، نكته مهمي است. آري اينها دلايل فقر هستند. من تئوري ميان بر رهبري را نه تنها قبول دارم، بلكه عملا نيز امتحان كردهام كه تئوري بسيار درستي است و ما با اين راه ميان بر ميتوانيم اين فقر را پشت سر بگذاريم، اگر باور بداريم و اهل كار باشيم. نكته دوم را ميخواهم به كمك اصطلاحي كه قديمي است و جا افتاده هست بيان كنم و آن اصطلاح عقل عملي است و نكته دوم كه ميخواهم بگويم اضطراب در عقل عملي است. عقل عملي ناظر تلقي ما براي درست زيستن و خوب زيستن است و سقراط به ما ياد داد كه خوب زيستن يك هنر است، دانش نيست. مثلا اين كه يك نقاش براي اين كه نقاشي خوبي داشته باشد بايد دستي روان داشته باشد، خوب زيستن نيز هنرمندي ميخواهد. بايد زياد تمرين بكنيد تا خوب بتوانيد زندگي بكنيد.
ما در عقل و نحوه خوب بودن اضطراب داريم. براي اين كه منظور من روشن بشود، من سه مسلك را در بين مسلكهاي مختلف براي خوب بودن، نام ميبرم. يكي اسلام هست. اسلام براي نحوهي خوب بودن و سعادت فردي و جمعي مطالب بسيار روشني دارد. اسلام ائمه، اسلام علما و اسلام امام(ره) اين هست. البته يك نوع اسلام هست كه فقط در حوزهي شخصي است و از اين حوزه بيرون نميآيد، منظور من آن نيست و آن پايه ندارد. مسلك دوم كمونيسم و سوسياليزم بر سر عقل عملي در قرن بيستم آوردند. بلايي كه اين كمونيسم و سوسياليزم بر سر عقل عملي در قرن بيستم آوردند. بلاي قابل توجهي است.
شما ملاحظه كنيد كه در برههاي، تمام بچههاي خوش فكر ما در دانشگاهها حتي اگر مسلمان هم بودند، ميبايست سوسياليزم مصرف بكنند. حتي نويسندگان خوب ما اگر ميخواستند از ابوذر تقدير كنند، بايد اول او را خداپرست سوسياليست بكنند تا مايهدار شود و اين بلايي كه ماركسيسم بر سر ما آورد، بلايي است كه ما امروزه مقارن آن را داريم. توجه كنيد كه بچههاي ما در آن برهه، در پي عدالت (يعني خوب زيستن جمعي)، جذب ماركسيسم ميشدند، بعد نوكر شوروي از آب در ميآمدند.
بچههاي چپ ما، فشارها و دخالتهاي شوروي را يك مرحمت الهي ميدانستند، در حالي كه شوروي خود يك امپراتور جهان و يك حكومت مستكبر و امپرياليست بود. عين همان جريان، امروزه راه افتاده است كه بلاي ليبراليزم است. ليبراليزم بر سر فكر بشر به خصوص عقل عملي، بلايي آورده كه شايد در مقايس بالاتر از آن باشد. تلقي سكولار از زندگي و از خوب بودن و اصل بيشترين نفع و كمترين ضرر به عنوان عقربهي راهنما براي افعال ما به جاي ساير ملاكها و معيارها، سبب شده كه روشنفكر و تحصيلكرده ما در عقل عملي دچار اضطراب شود و بعضي از اينها، حركات مستكبرانه آمريكايي را شبيه شورويها بپذيرند.
چرا بچههاي چپ ما در دانشگاهها شوروي را ميپسنديدند؟ چون اضطراب عقل عملي پيدا ميكردند و فكر ميكردند كه شوروي حامي عدالت هست و اينها امروزه فكر ميكنند آمريكا حامي آزادي است. اين بلا امروزه نه تنها بر سر روشنفكر ما، بلكه بر سر روشنفكران تمام دنيا ميآيد كه يك بلاي بسيار بزرگ است. اين اضطراب خودش مانع نوآوري هست. شما بدانيد ماركسيستها در شوروي موقعي توانستند جهش علمي پيدا بكنند كه از شر ماركسيسم در علوم، خلاص بشوند ما براي اين كه بتوانيم چيزهاي نو را كشف كنيم، بايد از اين اضطراب بيرون بياييم و عقل و عمل خودمان را مرتب كنيم.
علياكبر رشاد: اگر ميسر بود كه ما اين مباحث را تفكيك ميكرديم و سلسه جلساتي تخصصيتر برگزار ميكرديم، شايد حق اين موضوع بهتر ادا ميشد. پرسش اين است كه موانع نقد و نوآوري در ايران معاصر چيست؟ البته روشن است كه نوآوري، موانع خاص خودش را دارد و نقد نيز موانع خاص خودش را دارد و پاسخگويي به شبهات كه محور ديگر منشور هست، از موانع خاصي رنج ميبرد كما اين كه نقد و نوآوري و پاسخگويي به شبهات در حوزههاي مختلف باز قابل تقسيمبندي و طبقهبندي ميباشد يعني نوآوري در علوم انساني موانعي اختصاصي دارد. در حوزه علوم ديني، موانع اختصاصي خاص خودش را دارد. در علوم پايه و ساير حوزهها هر كدام موانع خاصي دارند، در عين حال يك موانع مشترك و شامل هست كه معطوف به همهي حوزهها ميتواند باشد و همهي حوزههاي فكري و علمي مبتلا به آن موانع هستند.
علاوه بر اين، موانع تاريخي، من با توجه به اين كه در حوزهي علوم انساني و علوم ديني اشتغال دارم و بدون آن كه طبقهبندي كرده باشم و بدون اين كه استقراري كامل كرده باشم و بدون اين كه مدعي باشم كه موانع اختصاص حوزهي علوم انساني و علوم ديني را بشمارم، مواردي را عرض ميكنم كه بايد در فرصتي كامل استقرار شده و طبقهبندي و تفصيل داده شوند. من فكر ميكنم اولين مشكلي كه جامعه ايران و يا جهان سوم مبتلا به آن هست و شايد بتوان آن را بزرگترين مانع نيز قلمداد كرد، فقدان اعتماد به نفس و جرات نوآوري است. رشد پرشتاب و حيرتانگيز و اعجابآور و ابهتزا علم و دانش در يك سوي جهان، سوي ديگر جهان را مرعوب ساخته است. جهان سوم و شرق و جنوب و از جمله ايران، عملا اعتماد به نفس ندارند، جرات نوآوري ندارند و اين به نظر من آفت بسيار بزرگي است. آفت دوم احساس غناي كاذب است. ما چون از افكار علوم، و انديشههاي وارداتي اشباع ميشويم، احساس نياز نميكنيم.
گاهي در فناوري بعضي كشورهاي نفتخيز ميگويند چه ضرورتي دارد ما فناوري پيشرفته و جديد وارد و يا ايجاد كنيم، غربيها زحمت ميكشند و عمر آنها تلف ميشود و نهايتا حاصل زنج و زحمت آنها را ما ميآوريم اينجا و استفاده ميكنيم و اين حالت، موجب تنبلي ذهن شده است. امنيت كاذبي كه در حوزههاي علوم انساني و ديني در حال ظاهر شدن است و اين حالت آسودگي خاطر از نداشتن رقيب، به ما يكي آرامشي داده است كه خيلي زيانبار بوده است. حوزه علمي تا زماني كه احساس خطر نكند كه امنيت در مخاطره است – امنيت دين، امنيت حوزه – تكان نخورده و حركتي نخواهد كرد. ما در حوزهي علوم انساني و علوم ديني، در يك حالت امنيتي كاذبي به سر ميبريم. اگر احساس كنيم كه دشمن داريم، حركت ميكنيم و اين چند سال اخير دارد اين حالت ظاهر ميشود، نقدهايي كه شده است، نظرياتي كه به صحنه آمده و تفكر ديني تهديد شده است. يك مقداري نقد و نوآوري زياد شده است.
ارزش قلمداد نشدن نوآوري، يكي ديگر از آفتها است. ما خيلي به جايگاه و منزلت توليد فكر و علم توجه نداريم و بين كسي كه مجموعهاي از محفوظات را از يك كشور بيگانه فراگرفته و ادعا دارد با آن كسي كه نوآوري كرده و حرفي تازه دارد، تفاوت نميگذاريم و در مجموع علم و دانششان در خوري را در جامعهي ما احراز نكرده و اين به صورت مانع، جلوهگر شده است. من تعبيري دربارهي يكي از آفات دارم كه عبارت از اختناق سپيد است اين پديده و آسيب همان خود سانسوري و ترس از نوآوري است و اين كه كسي در جامعه ما حرف تازه بزند، احساس كند كه به همين زودي محور حمله قرار خواهد گرفت و بسياري از حرفهاي تازه را خوديها احتياط ميكنند و دچار خودسانسوري ميشوند يعني بنده كه مدافع تفكر ديني هستم و احيانا در موسسهاي كار ميكنم كه چنين رسالتي دارد، خود من چنين حسي را دارم. سياستزدگي، خلط سياست و نظريهپردازي، يعني اين كه اول موضع سياسي مشخص ميشود، بعد انديشمند آن جبهه، سعي ميكند آن را تئوريزه كند، اين پسيني شدن نظريهپردازي، اصل نظريهپردازي و حرمت آن را از بين برده است و اين يكي ديگر از آفات ميباشد.
مواجهه از ابزارانگارانه با نظرات. شما اگر حرفي زديد و ناخودآگاه و يا بدون قصد و به نفع يكي از جناحها تمام شد، شما را متهم ميكنند و نظرتان ابزار قلمداد ميشود و طبيعتا مانع به وجود ميآورد. وجود جريانهاي متشابه، مشتبه و موازي با جريانات نوآور. اگر من بخواهم در حوزه مسايل ديني مثال بزنم جريانهاي مختلفي فعال هستند. در چارچوب سه جريان من مجموعه گفتمانهاي دين پژوهي را تقسيم كردهام: يكي جريان متحجر و سنتي دوم جريان متجدد كه ذيل تفكر و انديشهي دين غربي تعريف ميشود. و سوم جريان مجدد و نوآور. به اندازهاي كه جريان متحجر و سنتي مزاحم نوآوري است، شايد بيش از آن، جريان متجدد مزاحم نوآوري باشد، چون يك جريان موازي كاذب و غلط است. روشهاي غلطي را كه به كار ميبرند جريان سنتي را به جاي اينكه عليه خود آنها برانگيزد، عليه جريانهاي مجدد نوآور بر ميانگيزد.
آفت بعدي جدي نبودن كار علمي كه آن را جناب دكتر لاريجاني فرمودند. به هر حال ما خيلي سرمايهها را از دست ميدهيم در جلسهاي اخير در حضور جمعي از دانشجويان (مجموعه مسئولان بسيج دانشجويي كه چهار پنج هزار نفر بودند) من عرض كردم شما چهار پنج هزار عنصر بسيجي تصميم بگيريد رسالههاي خودتان را علمي بنويسيد ببينيد چه انقلابي در اين مملكت به وجود ميآيد. مقالههاي شما بايد تكليفي نباشد، علمي باشد. اگر شما اساتيد بزرگوار كه در اين جلسه حضور داريد سعي كنيد راهنما و مشاور علمي مقاله و رساله باشيد كه يك دانشنامه موفق باشد، فكر كنيد كه چه انقلابي در كشور به وجود ميآيد، ولي ما در كشور مصداق داريم كه استاد به دانشجو ميگويد كه من رسالهي شما را ميپذيرم به شرط اين كه تا زمان جلسهي دفاع مزاحم من نشويد.
دو سه تا دانشجو آمدهاند و به من چنين حرفهايي را زدهاند و استاد زماني كه وارد جلسهي دفاع ميشود، ميگويد راستي موضوع رسالهي شما چه بود، از دانشجو سوال ميكند!!! اين فاجعه است آن موقع ما در كشور توقع داريم كه نوآوري صورت بگيرد. يكي ديگر از چالشها عدم حمايت مادي و معنوي از نوآوري ميباشد. يك ديگر تعداد اشتغالات ميباشد. ما بايد عاشق تحقيق باشيم. اين كه ما هزار شغله هستيم، نميتوانيم خلاقو نوآور باشيم. ما بايد يك سري افراد را تربيت كنيم كه محقق باشند و ديگر نبايد مدير بوده و مسئوليت اجرايي داشته باشند. وقت خودشان را فقط صرف تحقيق و پژوهش بكنند.
محسن قمي- من فكر ميكنم عوامل و موانع نوآوري و نقد علمي را به عوامل مختلف سياسي، اقتصادي، و مديريتي و فرهنگي تقسيم كنيم. عوامل فرهنگي همانطور كه جناب دكتر لاريجاني فرمودند ما بايد سعي كنيم آن عقل عملي خودمان را از سيطره ماركسيسم و ليبراليسم آزاد بكنيم و نكتهاي كه آقاي رشاد فرمودند كه ما بايد اعتماد به نفس خودمان را به دست بياوريم، هر دو نكتهاي را كه اساتيد بزرگوار فرمودند، درست ميباشد. من ميخواهم به نكته سومي اشاره بكنم كه ريشه تاريخي دارد و عبارت است از سوءاستفاده از عنوان نوانديشي و نقد در تاريخ معاصر كشور.
و اين باعث شده است كه افكار عمومي و افراد، به هر گونه نوآوري و نوانديشي با نوعي احتياط و احيانا بدبيني برخورد كنند و اين كه نوانديشي به عنوان يك ارزش در فضاي علمي و فرهنگ جامعه تلقي شود با موانع اين چنين رو به رو شده است. ما اگر به فرهنگ خودمان نگاه بكنيم از دوران امام صادق(ع) و امام رضا(ع) در حوزه تشيع بحث و نقد انديشه و پرسش و پاسخ، بحث داغي بوده و هميشه نيز وجود داشته است و در حوزهي علميه ما نيز اين چنين بوده است شيخ طوسي و لامه نيز به نقد و نوآوري اهميت فراوان ميدادند.
در احوالات سيدمرتضي مينويسند در زمان ايشان يك آدمي بود مرتد و ملحد، ولي آدم خلاق و نوآوري بود. سيدمرتضي روزي ده در هم به او ميداد و ميگفت تو برو و تحقيق كن و اشكالات و شبهات جديد كه فكر ميكني امكان توليد دارد يا در جامعه وجود دارد اينها را براي من بياور و پول بگير. اما به تدريج شرايطي در كشور ما و در جامعه وجود دارد كه هرگونه نوآوري به معناي بدعتگذاري تلقي شد و به جاي اين كه ما بگوييم در بين تحجر و بدعتگذاري يك خط سومي به نام آزادانديشي شد و به جاي اين كه ما بگوييم در بين تحجر و بدعتگذاري يك خط سومي به نام آزادانديشي و نوآوري وجود دارد، در چارچوب اصول زماني آمد كه بايد يكي از اين دو را ميپذيرفتيم يا قابل به هرجومرج فرهنگي ميشديم و يا ديكتاتوري فرهنگي را ميپذيرفتيم، فكر نميكرديم كه در ما بين اين دو تا، راه سومي به نام مهندسي فرهنگي ميتوان يافت و در ميان جامعهي ما افرادي نيز بودند كه اينها گرچه آشنايي نسبي به اصول اسلام داشتند، ليكن از توان تئوريپردازي عاجز بودند و يا در مقابل كساني بودند كه آشنايي با مباني اسلام نداشتند و صرفا غرب را ترجمه ميكردند. اينها از جمله مشكلات فرهنگي براي نوآوري و نقد هستند.
ما بايد بتوانيم نوآوري و نقد را به عنوان يك ارزش تلقي كنيم و در اين زمينه كوشش و تحقيق داشته باشيم و افراد خلاق و داراي قوه ابتكار را، تشويق و تقويت كنيم. حالا از عوامل مديريتي نيز به يك معضل و مشكل براي نقد و نوآوري اشاره ميكنم و آن اين است كه در شرايط فعلي كشور، متولي توليد انديشه و فكر مشخص نيست. كه اين مشكل بسيار بزرگي است يعني هنوز تحقيقات و سياستهاي كلان به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام نرسيده است، اين به دليل نبودن يك متولي مشخص ميباشد و تلقي خيلي از مسئولان از پژوهش و علم به عنوان يك كار خدماتي نه يك كار اساسي و زير بنايي و مشخص نبودن سازمان و ارگان خاصي كه متولي اين كار بشود اين عوامل از مشكلاتي است در حوزه نقد و نوآوري در بعد مديريتي. اگر اين مشكلات حل بشود، آن موقع ميتوانيم شاهد رشد نوآوري و خلاقيت در بين جوانان مملكت خودمان باشيم.
دكتر حداد عادل – يك نكتهاي را هم من اضافه ميكنم كه مردم ايران نسبت به امور ديني و بعد از انقلاب نسبت به امور سياسي و آن چه به انقلاب مربوط ميشود، حساس هستند. هر وقت كه يك جريان افراطي پيدا ميشود كه به اصول و مباني انقلاب تعرضي ميكند، حالا از راه هرزه گويي يا كفرگويي ضرر بزرگي كه ميزند اين است كه فضا را براي نقد و نوآوري صحيح تنگ ميكند. ما در اين 24 سال بعد از انقلاب در مواضع بسيار متعدد شاهد بودهايم وقتي كه يك كسي مدعي متفكر بودن ميشود و مباني ديني و مباني آنقلاب را صدمه ميزند، يك صدمهي بزرگتري را نيز ميزند و آن اين است كه به متفكران معتدل، اجازه صحبت نميدهد. يعني جامعه را آن چنان ملتهب ميكند كه افراد ديگري كه فكر نوي دارند و قصد آنها صدمه زدن به مباني اسلام و انقلاب نيست هم، ناچار به سكوت ميشوند.
فضا بر تحرك صحيح بسته ميشود. اين نكتهاي است كه ما تجرمه كردهايم يك نكتهاي كه مانع نقد و نوآوري در جامعه ما ميشود. همچنين ما هميشه نقد فكر خودمان را به منزلهي اهانت به خودمان تلقي ميكنيم و ميان اين دو موضوع تفكيك نكردهايم و نقد و اهانت، يكي دانسته شدهاند. اگر من يك كتاب بنويسم و آقاي رشاد در يك مجلهاي بنويسند كه اين كتاب اين عيبها را دارد، من از ايشان دلخور ميشوم و ميگويم من كه دوست شما بودم، اين توقع را از شما نداشتم، ما دوستي را هميشه مزاحم و مغاير با نقد قكر ميدانيم و ميگوييم هر كس نقد كرد، حتما يك هدف و يك قصدي دارد. ما بايد اين قدر اين را ادامه بدهيم تا در جامعه ما عادي شود.
حالا ما ميپردازيم به سوال دوم و آن اين است كه روشها و راهكارهاي بنبستشكني و ركودزدايي در قلمرو توليد علم و فكر و ترويج آزادانديشي كدامند؟ قطعا قسمتي از پاسخ اين سوال در جواب سوال اول داده شده است ولي پاسخهاي قبلي جنبه سلبي داشته است و ميشود در اين جا جنبههاي ايجابي و اثباتي را مطرح كرد. و اين كه چه بكنيم كه آن راهكار و راهبرد، عمل بشود؟
دكتر لاريجاني – من ميخواهم به آن مقايسهاي كه بين ماركسيسم در قرن گذشته و ليبراليسم در قرن معاصر مطرح كردم، توجه مجددي بكنم چون فكر ميكنم قفل و زنجيرمحكمي بر دست و پاي ما گذاشته است كه بعضي مواقع شايد خود ما نيز متوجه نباشيم. ماركسيسم با شعار عدالت مطرح شد اما بيشترين ضربه و خيانت را به عدالت زد.
ماركسيسم در كمتراز هفتاد سال بر بيشتر از نصف جهان مسلط شد و خشنترين و ديكتاتوريترين شيوهي حكومت را بر مردم مسلط كرد. چنان كرده بود كه عدالت بدون مساوات در سرمايه و مالكيت سرمايه و توليد امكامپذير نيست. آن چنان مهم بود كه وقتي مرحوم طالقاني(ره) ميخواست در ارتباط با مالكيت سرمايه و توليد امكانپذير نيست. آن چنان مهم بود كه وقتي مرحوم طالقاني(ره) ميخواست در ارتباط با مالكيت كتابي بنويسد، بايد از كنار اين مساله آهسته رد ميشد حتي در برخي از نوشتههاي مرحوم مطهري كه ميخواستند اين مطالب كاملا نغض نشوند يعني مساله به صورت طبيعي قفل و رنجيري بود بر دست و پاي متفكرين كه عدالت را از آن تئوري داشته باشد. دنيا از اين فهم از عدالت بسيار مصيبت ديد. ماركسيسم بزرگترين ضربه را به عدالت زد. امروز ليبراليزم بزرگترين خيانت را به آزادي انجام ميدهد، زيرا پيش فرض آن اين است كه براي اين كه شما آزادي واقعي داشته باشيد دو تا ركن لازم است: بايد تلقي سكولار از واقعيت داشته باشيد و بايد در عقل عملي با عقربه نفع حداكثر شخصي عمل بكنيم.
فلذا بحث ميكنند كه اگر شما بخواهيد آزادانه ايدئولوژي داشته باشيد، امكانپذير نيست. يعني ما به تدريج بايد به يك نظر برسيم كه اگر ما ميخواهيم آزادي به معناي درست داشته باشيم، لازمهي آن اين است كه حتما بايد تلقي سكولار داشته باشيم اين مطلب به بيانات مختلفي گفته ميشود حتي بعضي راجع به نفوذ تفكر ديني در حوزهي شخصي و عدم گسترش آن به حوزه عمومي، بحث ميكنند بعضي حتي در پايه معرفتشناسي در اعتقادات ديني ميگويند اعتقادات، معرفت عام ندارد و معرفت شخصي دارد و لذا دايره نفوذ آن از من خارج نميشود. اينها همه براي اثبات همان معنا است. لذا اين قفل و زنجيري كه ليبراليسم بر دست و پاي ما و بر افكار ما، به دليل فهم ناقص از آزادي ميزند، چيزي كمتر از ضربهاي كه ماركسيسم در مورد عدالت زد، نيست. و ما در معرض اين مساله هستيم. من فكر ميكنم تلاشي كه علماي اسلام در ارتباط با مشكل ماركسيسم انجام دادند اين تلاش امروز نيز لازم است تا اصلا آزادي را بتوانيم درست بفهميم.
علي اكبر رشاد – من فكر ميكنم راهكارها و روشهاي زيادي است من خيال ميكنم مشكلات زيادي هست و از جمله مشكلاتي كه پيشنهاد ميكنم بايد حل شود جايگاه روششناسي در علم هست. ما از اين زاويه دچار مشكل هستيم. غربيها اگر چه تك ساحتي رشد كردهاند ولي به هر حال در همان روش و زاويه محدود، موفق بودهاند. اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، قرآن به ما نميگويد كه فقط كار كنيد و من تصور ميكنم قرآن به همان اندازه كه به فكر و انديشه توصيه ميكند، به همان اندازه نيز به تجربه، حس و مطالعه تجربي نيز توصيه ميكند. ما بايد از اين حالت تك ساحتي خارج شويم.
پاسخ بسياري از پرسشهايي كه امروزه پيش روي علوم انساني و علوم ديني است وقتي داده ميشود كه ما در خصوص منطق تحقيق، كارهاي جديدي بكنيم كه خود اين بحث مهمي است و اشاره ميكنيم به ميراث غني به نام منطق اجتهاد كه ما در اين زمينه در اختيار داريم منطق اجتهاد بايد در حوزه احيا شده، بسط داده شود و در دانشگاه نيز بايد از اين منطق اجتهاد پيروي شود. ما بايد راههاي رفته و آزموده را دوباره احيا كنيم و تمركز بر احيا روششناسي كار آزموده و چند ضلعي كردن روشهاي مطالعاتي داشته باشيم.
دكتر حداد عادل – از اين لحظه وقت را در اختيار دوستان قرار ميدهيم كه اگر در ارتباط با اين موضوع مهم صحبت و نكتهاي دارند بيان بفرمايند. ميخواهيم بدانيم آيا ميتوانيم توليد فكر و انديشه بكنيم.
علي احمدي – نكتهاي را كه من ميخواهم بيان كنم و آن را در نگاه دوستان غايب ديدم و به نظرم آمد كه مهم نيز هست، ركگويي و صراحت در مسايل به ويژه مسايل عملي است اما متاسفانه اين در جامعهي ما رواج ندارد و به عبارت ديگر در فرهنگ عمومي جامعه ما، به نوعي برچسب بياعتمادي بر آن خورده است. هيچ محققي و هيچ فرد صاحب نظري جرات اين كه در يك جمع محدود هم بخواهد نظرش را مطرح بكند و يا نوآوريهاي خودش را مطرح كند، ندارد، چون هر لحظه امكان اين است كه كس ديگري بيايد و آن مطلب را بگيرد و به اسم خودش منتشر بكند لذا نقل قول از ديگران، باب نيست.
بنده اگر نكته يا طرحي را از يك انديشمند گرفتم، اگر خواستم جايي آن را نقل كنم، به نقل از او نميگويم، بلكه سعي ميكنم به عنوان نظر خودم مطرح كنم و فكر ميكنم آن بياعتمادي، محصول يك فرآيند تاريخي است كه آن نيز ناشي از دو علت ميباشد يكي استبداد و حفقاني كه بر جامعهي ما حاكم بوده است و علت دوم استعداد ذاتي در درون ايرانيها، اين استعداد ميخواسته است كه شكوفايي و آزادي و نوآوري را در خودش تقويت بكند و از طرف ديگر، استبداد سعي داشته است كه نگذارد اين نوآوري بروز پيدا كند و لذا اين تبديل شده است به يك فرهنگي كه من اسم آن را ميگذارم زيركي توام با بياعتماد اين زيركي توام با بياعتمادي سبب شده است كه ما همواره به دنبال ابهامگويي برويم.
معمولا مبهم و دو پهلو صبحت بكنيم، چون اعتمادي نسبت به طرف مقابل نداريم. اين مساله در ادبيات ما نيز رواج دارد. اين در كلمات سعدي بيشتر رايج است. آن جا كه ميگويد سه چيز را هموراه پنهان كنيد، مذهبت را آيين و مقصدت را و كيش و آيين را، تا مادامي كه من بخواهم اين سه مورد را پنهان بكنم، تا زماني كه من نخواهم رك و با صراحت صحبت كنم، اين ابهامگويي وجود دارد و نوآوري نيز به وجود نخواهد آمد. نكتهي ديگر: ما ميبينيم افراط كاري در اين جا نيز نمود پيدا ميكند، در نامه مقام معظم رهبري به اين مطلب اشاره شده است، همواره يا راه و رسم متحجرين بوده و يا راه و رسم متجددين است ما دنبال اين كه راه سومي هم هست، نبودهايم در كلمات جناب آقاي رشاد نيز اين مطلب وجود داشت، اين نوع ابهامگويي ما را به سمت افراط و تفريط ميكشاند. همواره يا راه تفريط را طي ميكنيم و يا راه افراط را انتخاب ميكنيم و بسياري از حركات ما در زندگي همواره افراط و تفريط بوده است.
نكته دوم كه من ميخواستم اشاره بكنم اين بود كه ما يك روش تحقيقي بومي در جامعه نداريم. تا زماني كه ما ميخواهيم نيازهاي جامعه خودمان و مشكلات جامعه خودمان را با متدلوژي ديگران برطرف سازيم، نتيجه نخواهيم گرفت لذا من يكي از موانع عمدهي نوآوري در جامعه را شيوه و متدلوژي تحقيق خودمان ميبينم. به نظر من قدم اولي در جهت نوآوري و پيشرفت و انتخاب راه ميان بر قبل از هر چيز اصلاح متدلوژي خودمان و رسيدن به يك روش تحقيقي بومي در جامعه است. نكته بعدي كه در همين رابطه ميخواستم عرض بكنم بحث گردش نخبگان در جامعه ما ميباشد آن چيزي كه واقعا وجود دارد گردش نخبهگرايي در جامعه ما است جايگاي نخبگان را، غير نخبگان پر كردهاند و آن اين است كه در بسياري از مواقع گردش نخبگان براساس تخصصها و مهارتها و لياقتها و شايستگيها نيست بلكه گردش نخبگان در جامعهي ما اغلب، در نسبتهاي سببي يا نسبي، هم كلاسها و بسياري موارد از اين گونه ميباشد.
مادامي كه نخبگان در جاي خودشان قرار نگيرند، نوآوري ارزش و معناي خودش را پيدا نميكند و اين نيز يكي از مشكلات و موانع نوآوري در جامعه ما ميباشد.
آزادگان – من دو تا پيشنهاد دارم يكي اين است كه بهتر است اين جلسات تداوم پيدا بكند كه جناب آقاي رشاد نيز اين مطلب را بيان فرمودند براي اين كه اين بحث به نتيجه برسد و دوباره اين بحث ابتر نماند دوم اين كه براي اين جنبش نرمافزاري، عليرغم اين كه دوستان بزرگوار فرمودند كه سختافزار به اندازهي كافي هست، من متاسفانه زياد اميدوار به اين مجموعه سختافزاري موجود در كشور نيستم كه اينكه در بيست و چند سال گذشته مطالعات جداگانهاي بوده و كتابهايي نوشته شده است بنابراين من معتقد هستم براي اين جنبش نرمافزاري حتما يك سختافزار لازم است و آن سخت افزار اين است كه با وجود آن شوراي عالي انقلاب فرهنگي نزديك به يك سال روي اين مساله كار كرده و جلسات و مذاكراتي داشته، منتها يك نتيجهي قطعي از كارهايي كه در اين قضيه جنبش نرمافزاري است ديده نشده است.
بنابراين نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها ميتواند اين خواهش را از شوراي عالي انقلاب فرهنگي يا فرهنگستان علوم بكند كه يك مجموعهاي را به وجود بياورند كه محققين و متفكرين كه ميتوانند روي اين قضيه تحقيق كنند آنها را مجتمع بكند و جهت بدهد و به صورت مجتمع روي اين قضيه كار بكنند. در ارتباط با جنبش نرمافزاري كه يك ماه قبل در خدمت مقام معظم رهبري در دانشگاه شهيد بهشتي بوديم، توضيح كوتاهي دادند كه همان را من به صورت خلاصه خدمت شما بيان ميكنم گفتند با توجه به اين كه غرب پيشرفتهاي زيادي در اين يكي دو قرن گذشته داشته و كشورهاي جهان سوم نتوانستهاند توفيقات چشمگيري داشته باشند تنها راه باقي مانده اين است كه ما اولا جنبش داشته باشيم يعني حركت سريع داشته باشيم ثانيا يك راه ميانبر را انتخاب كنيم و براي اين جنبش و اين راه ميانبر حتما بايد يك مركزي مسئوليت اين قضيه را بپذيرد و من فكر نميكنم وزارت علوم و اين سختافزار موجود در كشور كافي باشد و بايد متفكراني را زير چتري جمع بكند. تا بتوانند اين تحقيقات را ادامه بدهند.
ش.د820470ف