* دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در فقدان آيتالله هاشمی برگزار میشود. باید پرسید که در فقدان این شخیصت، چه باید کرد؟ برای اینکه این موضوع را بیشتر درک کنیم، شاید بهتر باشد درباره نحوه آشنایی شما با آقای هاشمی بیشتر بدانیم؟
** آن روزهایی که ما با آقای هاشمی آشنا شدیم او یک روحانی مبارز بود. ما در دوره دانشجویی بودیم؛ سال ۵۵ در محیط دانشگاه پیچیده بود که روحانیای هست که حاجآقا روحا... خمینی او را خیلی قبول دارد. برای ما نیز اهمیت داشت که از نزدیک آقای هاشمی را ببینیم. او از زندان آزاد شده بود و درخیابان عینالدوله تفسیر قرآن ارائه میداد.
* یعنی دغدغه شما این بود که آقای هاشمی را از نزدیک ببینید؟
** در آن دوران، وقتی زندانیان سیاسی، از زندان آزاد میشدند در بین مخالفان مهم بودند. برای ما جالب بود که این افراد را از نزدیک ببینیم. یا مثلا ما بعدا رفتیم که ببینیم آقای بهزاد نبوی کیست؟ شنیده بودیم آقای نبوی زیر زبان خود سیانور گذاشته بود و این سیانور عمل نکرده و او زنده مانده است. او وقتی داشت از زندان آزاد میشد علاقه داشتیم چهره او را از نزدیک ببینیم. به همین صورت بود که ما با اسم آقای هاشمی نیز آشنا شدیم. در زمان انقلاب، امام خمینی به برخی افراد که انگشتشمار بودند، حکم داد که یکی از آنها آقای هاشمی بود.
وقتی امام خمینی(ره) او را عضو هیات حل و فصل مسائل نفتی کرد، مجددا برای ما سوال شد که این آقای هاشمی رفسنجانی چه شخصیتی است. در روزی که امام، حکم نخست وزیری بازرگان را داد، افراد دیگری میتوانستند این حکم را بخوانند، اما امام این امر را به آيتالله هاشمی واگذار کرد که برای ما جالب بود چرا آقای هاشمی این حکم را قرائت میکند. این مسائل همان موقع به ما نشان میداد هاشمی شخصیت مهمی است.
* آيتالله هاشمی در آن دوره مدتی امام جمعه هم بودند.
** بله، نماز جمعههایی که آقای هاشمی میخواند شنیدنی بود. در خاطر دارم که همه دانشجویان آن دوره، تحلیلهای سیاسی آقای هاشمی را که در نماز جمعه بیان میشد، دنبال میکردند. ما دانشجویان هم این تحلیلها را گوش میدادیم که وضعیت سیاسی زمان خود را یاد بگیریم، یعنی آخرین وضعیت چطور است، اوضاع منطقه به چه صورت است و... تقریبا نماز جمعهای نبود که آقای هاشمی برود و ما گوش ندهیم. انگار یک چیزی را از دست میدادیم اگر گوش نمیدادیم.
* در ابتدای انقلاب شما فرماندار مهاباد و معاون سیاسی استانداری کردستان بودید. آیا در زمان پستهای مدیریتی خود نیز خاطرهای از آيتالله هاشمی در ذهن دارید؟
** سالهای پایانی جنگ از طریق خاک کردستان در جریان بود و موقعیتی را فراهم کرده بود که من در کنار استاندار از نزدیک آقای هاشمی را میدیدیم و در جلسهها شرکت میکردیم. ایشان در اواخر جنگ بیشتر به کردستان میآمدند. این فضا برای ما با قبل که تنها خطبههای او را میشنیدیم، تفاوت داشت. از نزدیک با او ملاقات کرده و مشاهده میکردیم که آقای هاشمی چه میگوید، چه حساسیتهایی دارد و... زمانی که قطعنامه پذیرفته شد مردم از نقش آيتالله هاشمی خبر نداشتند و برای ما روشن بود که ایشان چه نقش مهمی در این جریان داشتند.
پس از جنگ رفتم دنبال ادامه تحصیل و ارتباط نزدیکی نداشتیم تا اینکه در زمان اصلاحات که روزنامه جامعه منتشر شد، در آن زمان حتی اصلاحطلبان با ما جلسه نمیگذاشتند، اما جالب بود که آقای هاشمی با ما جلسه برگزار میکرد. بعد از ۸۸ نیز مرتبا آقای هاشمی به اصلاحطلبان بیشتر وقت میداد و جلسه میگذاشت. فشار به آقای هاشمی میآمد اما آقای هاشمی مرتبا به اصلاحطلبان وقت میداد. چنین بسترهایی، زمینه آشنایی من با آقای هاشمی بود که تقریبا نزدیک به 4 دهه را در برمیگیرد.
* باتوجه به این شناختی که از آقای هاشمی دارید و از دوران دانشجویی، شخصیت او را زیر نظر دارید، چه ویژگیهایی را از آقای هاشمی در ذهن دارید؟
** من ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که صحبت از آقای هاشمی تقریبا صحبت از بیش از نیم قرن تاریخ سیاسی ایران نیز هست. یعنی این دو بحث با هم ارتباط دارند. ادعای من که میتوانم از آن دفاع کنم این است که آقای هاشمی در تراز سیاستمداران مذهبی و ملی ایران است که هم مردمی بود، هم نهادساز و هم توسعهگرا. افغانستان بعد از انقلاب به این روز افتاد و مشکل آنها این بود که نهادسازی نکردند. نهادسازی در کشور ما مرهون آقای هاشمی است. از همه مهمتر نیز این است که آقای هاشمی مهمترین سد در برابر افراطگرایی و تندروی در ایران بود، آن هم در عصری که رواج انواع افراطگرایی در منطقه و چهبسا در تمام جهان یکی از جریانهای اصلی است.
در چنین شرایطی او سدی در برابر آن در کشورمان بود. باتوجه به شناختی که من از آيتالله هاشمی دارم و شرح دادم که چگونه با او آشنا شدم، اول اینکه او همیشه روشن و با معنا حرف میزد و تحلیل واقعگرایانه از مسائل داشت و با لفظ قلم، اعلام سواد نمیکرد و با تحلیل روشن حرف خود را به مخاطب میفهماند، این نکته مهم و جالبی برای ما بود. از سوی دیگر با توجه به موقعیتی که آيتالله داشت و ۴۰ سال شخصیت دوم کشور بود، هر وقت نزد ایشان میرفتیم به تمام حرفهای کارشناسان جلسه گوش میداد، سوال میکرد و بعد دنبال راه حل مناسب بود، یعنی حضور فعال در جلسات داشت.
آقای هاشمی از طریق گوش دادن به صحبتها در جلسات خود را تغذیه میکرد. ما همیشه وقتی به دیدار آقای هاشمی میرفتیم، دقت میکردیم که بتوانیم سوالات آقای هاشمی را خوب بفهمیم تا پاسخ درستی بدهیم، چرا که او خوب و دقیق سوال میکرد و ما گاهی از پاسخ میماندیم. پیش از دیدارها سعی میکردیم پرسشهای احتمالی را پیشبینی کنیم و پاسخ را آماده کنیم. این ویژگی آيتالله هاشمی از اینجا میآمد که او بسیار خوب گوش میداد که میتوانست سوالات دقیق بپرسد.
* آقای هاشمی بهرغم اقدامات گستردهای که در کشور انجام داد، همیشه مورد هجمه قرار داشت، اما حتی یک بار هم پا عقب نکشید. این ویژگی آيتالله را چگونه تحلیل میکنید؟
** او با وجود آنکه روحانی بود و آموزش سنتی داشت اما سعی میکرد با ادبیات جدید علوم انسانی آشنا شود، ادبیات توسعه را پیگیری میکرد. چیزی که دیگران، آن را نفی میکردند و آن را غربی میدانستند. نکته بعدی که خصیصه مهمی است این است که آيتالله هاشمی در ماجرای جنگ، جانشین امام در شورای عالی دفاع بود و به نوعی، فرمانده جنگ بود. او در این مسئولیت مسائل را واقع نگرانه میدید و برای ارتش احترام قائل بود و بین ارتش و سپاه توازن برقرار میکرد. او به نیروهای نظامی احترام میگذاشت اما هیچ وقت مرعوب کسی نبود. هاشمی اهل کارهایی بزرگ بود و ریسک را میپذیرفت. به عنوان مثال پایان جنگ بسیار کار دشواری بود. این را قیاس کنید با برجام. با عملکرد هشت ساله دولتهای نهم و دهم. چندین قطعنامه علیه ما صادر و برای مردم مشکلات بسیاری ساخته شد، تحریم و غیره بهوجود آمد.
ببینید سر این برجام چقدر مشکل ایجاد کردند؟ الان حاضر نیستند بپذیرند که روحانی چه کار درخشانی کرده است. با این قیاس متوجه میشوید که پایان جنگ چقدر دشوارتر بود. واقعا اگر دیر عمل میشد چندین استان کشور از دست میرفت، چرا که به صدام سلاح جدید داده بودند و قدرتمندتر شده بود. معتقدم آغاز سقوط صدام از زمانی بود که ما قطعنامه را قبول کردیم. حالا ببینید مخالفان هاشمی بیست سال بعد میآیند و میگویند هاشمی فشار آورد که جنگ را پایان دهد. اما آقای هاشمی محکم پای این ماجرا ایستاد تا جنگ تمام شود. او برای پایان دادن به جنگ به امام گفت من مسئولیت این کار را میپذیرم. تنها یک آدم مردمگرا میتواند این کار را انجام دهد. او کار بزرگی کرد.
* آيتالله هاشمی همیشه بر پیشرفت و توسعه کشور تاکید داشتند، طوری که پس از جنگ بهسرعت شروع به نوسازی کشور کردند.
** آقای هاشمی بدون رودربایستی پس از جنگ شروع به توسعه اقتصادی کرد که در همان دوران مخالفت و حرکتهای ضدتوسعه علیه این حرکت شروع شد. در اوایل انقلاب که من در استانداری بودم مردم میآمدند که مجوز خرید یک یخچال بگیرند! در زمان آقای هاشمی با زیرساختهایی که انجام شد کشور را از این وضعیت نجات داد، طوریکه وقتی در دولت نهم و دهم، آن جریان در کشور شکلگرفت و آن مشکلات در کشور پدید آمد، بازهم نتوانستند کشور را نابود کنند. در این کارهای زیر بنایی که در کشور انجام شده است، یک عامل آن آقای هاشمی است. هاشمی نعمتی برای کشور بود.
یکی از مشکلاتی که پاکستان، مصر، افغانستان و دیگر کشورهای بحرانزده دارند، این است که مثل آيتالله هاشمی نداشتند. بعد از انتخابات سال ۸۸ خطبه مشهور را خواند و راهحل داد و محکم پای آن ایستاد، هرچه مورد هجمه و تخریب قرار گرفت از مواضع خود پایین نیامد که این موضوع مهم و ارزشمندی است که یک چهره بزرگ بتواند مقابل تخریبها بایستد. امروز مشخص شد که چقدر آگاه بود. هاشمی با امید صحبت میکرد و حتی بعد از سال ۸۸ هم با امید به مسائل نگاه میکرد و تا پایان زندگی همین گونه بود. در بحث مترو بسیاری او را مسخره کردند اما این کار انجام شد. در ایران نهادسازی مهم است. هاشمی طرفدار نهادسازی و قانونگرایی به سبک ایرانی بود.
* مراسم تشییع پیکر آيتالله هاشمی چه پیامدها و پیامهایی داشت؟
** نکتهای که باید به آن اشاره کرد این بود که آقای هاشمی مردمگرا بود نه مردم انگیز (که نمونه مردمانگیزی احمدینژاد) بود. اما آقای هاشمی مردمگرا به معنای سازنده آن بود و حرفها و شعارهای غیر عملی نمیداد. تشییع پیکر آيتالله هاشمی بعد از امام(ره) اولین تشییع باشکوه مردم ایران برای یک شخصیت بود. زمان انتخابات هم جمعیتی که برای تشییع پیکر او آمده بودند، پای صندوقهای رای خواهند آمد. دو دهه علیه آقای هاشمی تبلیغ شد اما مردم ایران با بدرقه از پیکر او پاسخ محکمی به زحمات آقای هاشمی و البته به تخریبهای این افراد دادند.
* بسیاری آيتالله هاشمی را شروعکننده مسیر عقلانیتی میدانند که از سال 92 در کشور آغاز شده است. این موضوع را چگونه میدانید؟
** سال ۹۲ فضای انتخاباتی سرد بود. اما زمانی فضای انتخاباتی گرم شد که در ساعت آخر ثبتنام انتخابات دوره یازدهم آيتالله هاشمی پا در ساختمان فاطمی گذاشت. پیشبینیها و نظرسنجیها نشان داده بود که آيتالله هاشمی اگر در عرصه رقابت میماند، سی میلیون رای داشت. ثبتنام هاشمی به مردم قدرت داد و موجی در کشور به راه افتاد که بسیار باشکوه بود. اما عدهای این وضع را نمیخواستند. چه بسا کسانی اگر میدانستند که روحانی رای میآورد، برای عدم تایید صلاحیت او تلاش میکردند. آيتالله هاشمی بعد از رد صلاحیتش عزا نگرفت و در سال ۹۲ با پیشنهاد خوب بزرگان اصلاحات و حمایت آيتالله هاشمی روحانی را به عنوان گزینه برگزیدند.
* باتوجه به مسیر حرکتی که از سال 92 در کشور آغاز شد، انتخابات آتی را در فقدان آيتالله هاشمی چگونه میدانید؟
** در این انتخابات، یک طرف صحنه آقای روحانی است که میخواهد عادیسازی کند، کشور را به طرف توسعه پایدار ببرد و یک طرف رادیکالها و تندروها هستند و معلوم نیست ایران را به کجا میخواهند ببرند. آقای هاشمی حامی روحانی بود و در پایان عمر نیز به پیشرفت کشور فکر میکرد. هاشمی در تمام عمر خود معتقد به عقلانیت و میانهروی بود که حاصل تلاشهای او شکلگیری یک جریان قوی میانهرو (متشکل از اصلاحطلبان و اعتدالگرایان) بود. اعتدال، به معنای سازشکاری و مرعوب غرب بودن نیست.
در این یک ماه آینده هم با تمام شرایط پیش رو از سوی رقیب، رقیب پیروز نمیشود، چون اعتدال و میانهروی و توسعه خواهی به این سادگی کنار نمیرود. جامعه ایران اینگونه شده و به قبل از شکلگیری اعتدال بازنمیگردد. اما با توجه به فقدان آيتالله هاشمی در این مدت باقیمانده تا انتخابات، کاری که باید کرد این است که مسیر هاشمی را ادامه دهیم. برخی میگویند احمدینژاد را دستکم نگیرید، من اصلا او را مهم نمیدانم. چرا که مساله فقر را مهمتر میدانم. وجه عقلانی این است که کشور در مدار توسعه بیفتد و آن ۱۰میلیون فقیر کاهش پیدا کند و مسیر توسعه مستمر شود، انشاءا...
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/183815
ش.د9600651