(روزنامه اطلاعات – 1396/04/01 – شماره 26750 – صفحه 12)
يكي از وقايع مهم و خبر ساز سال 1395 شمسي مصادف با نوامبر سال 2016 كه توجه جهانيان و خصوصا محافل سياسي در چهارگوشه جهان بهويژه قاره آمريکا را به خود جلب کرد درگذشت «فيدل کاسترو» رهبر انقلاب کوبا بود.
کاسترو رهبري انقلابي را بر عهده داشت که نزديک به 60 سال با بزرگترين قدرت اقتصادي و نظامي و سياسي جهان بعد از جنگ جهاني دوم يعني ايالات متحده آمريکا درگير شد و از ناحيه اين درگيري ضرباتي را به اعتبار ابرقدرتي آمريکا وارد کرد كه البته از ناحيه تحريمهاي تحميلي آمريکا؛ خود نيز آسيبهاي جدي در زمينههاي مختلف به خصوص اقتصادي متحمل شد. مرگ اين چريک پير 90 ساله در روز جمعه پنجم آذر 1395 چشمان بسياري از مردم جهان را گريان و لبهاي شماري را نيز خندان کرد و سرانجام خاکستر کاسترو در شهر «سانتياگو» شهري که کاسترو و همرزمانش از اين شهر مبارزه را شروع کردند و در کنار آرامگاه «خوزه مارتي» رهبر جنبش استقلال کوبا در مبارزه با اسپانيا، به خاک سپرده شد.( خوزه مارتي در سال 1853 متولد و در سال 1895 در سن 42 سالگي کشته شد او رهبري جنبش استقلال مردم کوبا عليه استعمار اسپانيا در اين کشور را بر عهده داشت و به اين دليل مردم کوبا از او به عنوان قهرمان ملي نام ميبرند. مارتي اعتقاد داشت: مردم کشورهاي آمريکاي لاتين بايد خصوصيات منحصر به فرد تاريخ و فرهنگ خودشان را بشناسند.»
براي آشنايي بيشتر با آنچه بر انقلاب کوبا گذشت و توجه به روند حوادث اين کشور کوچک 10 ميليوني که در فاصله 140 کيلومتري آمريکا واقع است يادداشت زير تقديم ميشود. کوبا قبل از انقلاب؛ با کازينوهايش به مرکز تفريح سرمايهداران قمارباز آمريکايي تبديل شده بود که توسط ديکتاتوري به نام گروهبان «باتيستا» که مورد حمايت واشنگتن بود اداره ميشد.
سرمايهداران آمريکايي به کوبا به عنوان ملک طلق نگاه ميکردند و حاضر نبودند اين کشور را که در دهه50 قرن بيستم ميلادي حدود شش ميليون جمعيت داشت رها کنند. آمريکائيها همواره در مورد کوبا ميگفتند:
«کوبا يک جزيره اختصاصي است که براي ما کار ميکند و ما هم براي آن». کاري که آمريکا براي کوبا انجام ميداد افزايش صادرات محصولات آمريکايي به اين کشور و پر کردن بازارهاي کوبا از توليدات آمريکا بود که رشد اقتصادي ايالات متحده را در بر داشت و کاري که کوبائيها انجام ميدادند در يک کلمه: بردگي؛ کشت نيشکر و تقديم به سرمايه داران آمريکايي که از فروش آن به سرمايههاي کلان دست پيدا ميکردند.
رشد مبارزات استقلال طلبانه در کشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره آفريقا و آسيا و آمريکاي لاتين بعد از پايان جنگ دوم جهاني؛ سبب روشن شدن جرقه استقلال طلبي و ضد ديکتاتوري در بين جوانان و نخبگان کوبايي شد. جوانان انقلابي کوبا به مبارزه با ديکتاتوري باتيستا و کشور حاميش آمريکا روي آوردند و حاصل اين مبارزه؛ حمله به پادگان «مونکادا» در 26 ژوئيه 1953 بود که با شکست همراه شد و شماري از مبارزان کشته شدند و جمعي هم به زندان افتادند و گروهي هم تبعيد شدند. يکي از زندانيان جواني بود بنام «فيدل کاسترو» که در رشته حقوق تحصيل کرده بود.
انقلابيون شکست خورده سال 1953 از پاي ننشستند و کاسترو که در چهره يک انقلابي ظاهر شده و رهبري مبارزان را بر عهده گرفته بود بعد از دو سال تحمل زندان؛ در ماه مه 1955 از زندان آزاد شد اما او هم مانند همرزمانش از پاي نايستاد و به مبارزه اش ادامه داد و به مکزيک رفت و جمعي حدود 82 تن را با خود همراه کرد و در دوم دسامبر 1956 با يک کرجي کهنه وارد يکي از سواحل کوبا نزديک شهر سانتياگو شدند، نيروهاي دولتي اما آنها را به گلوله بستند و تعدادي کشته شدند و بازماندگان فرصت پيدا کردند خودشان را به کوههاي «سيه راما ئسترا» برسانند و به شکل پارتيزاني و چريکي؛ جنگي نابرابر را با نيروهاي دولتي آغاز كنند تا اين که موفق شدند حکومت گروهبان باتيستا را شکست بدهند و در اول ژانويه 1959 فاتحانه وارد شهر «هاوانا» مرکز کشور شدند و حکومتي مستقل را پايهگذاري كردند.
پيروزي انقلاب کوبا به رهبري فيدل کاسترو و همرزمش دکتر «ارنستو چهگوارا» آرژانتيني به همراهي شماري از جوانان در زماني اتفاق افتاد که سالهاي پاياني دوران رياست جمهوري «دوايت آيزنهاور» جمهوريخواه در آمريكا بود. (اول ژانويه سال 1959). اگر چه آيزنهاور رئيسجمهوري با تفکرات ميليتاريستي و از حزب «بازها» در نظام حکومتي آمريکا؛ دولت انقلابي کوبا را در ظاهر به رسميت شناخت ولي در اصل با اين انقلاب مخالف بود اما به خاطر پايان دوران رياست جمهورياش؛ فرصت پيدا نکرد توطئه عليه کاسترو را اجرايي كند.
کاسترو در همان نخستين سال پيروزي انقلاب سفري 11 روزه به آمريکا داشت و براي نشان دادن حسن نيت دستهگلي نثار مجسمه «آبراهام لينکلن» کرد با اين حال آيزنهاور از ديدار با کاسترو و هيأت همراهش سر باز زد و کاسترو با «ريچارد نيکسون» معاون وقت رئيسجمهور آمريکا ملاقات كرد. آيزنهاور همان رئيسجمهوري بود که در سالهاي آغازين رياست جمهورياش به بهانه اين که ايران در دوران نخستوزيري دکتر مصدق به دامن شوروي سقوط نکند کودتاي 28 مرداد 1332عليه دولت قانوني مصدق را راه انداخت اين در حالي بود كه در آخرين سال رياست جمهورياش در کشور همسايهاش انقلابي روي داد که بعد از مدتي بر اثر بد رفتاريهاي ايالات متحده به دامن شوروي غلطيد. سقوط حکومت باتيستا که مورد حمايت واشنگتن بود زنگ خطر را در آمريکا به صدا در آورد و دولتمردان آمريکايي از هر دو حزب را به وحشت انداخت و استراتژيستهاي آمريکايي به فکر افتادند تا از تکرار انقلاب کوبا در ساير کشورهاي آمريکاي لاتين جلوگيري كنند و براي جلوگيري از تکرار، دو راه پيش رو داشتند:
1ـ روي کار آوردن «کبوترها» در حاکميت ايالات متحده و قطع حمايت از حکومتهاي فاسد و بد نام و جايگزين كردن شخصيتهاي متعادل متمايل به ايالات متحده، تا از تکرار انقلابي مشابه انقلاب کوبا در کشورهاي وابسته ممانعت كنند و به اين ترتيب منافع آمريکا به خطر نيفتد. به اين منظور جان اف کندي از حزب دموکرات «اتحاد براي پيشرفت» را شعار خود قرار داد و به کاخ سفيد راه پيدا کرد. به نظر نگارنده؛ مفهوم ماهوي شعار «اتحاد براي پيشرفت» اين بود که کشورهاي جهان براي پيشرفت آمريکا بايد با اين کشور متحد باشند در غير اين صورت بايد مضمحل شوند.
2ـ انقلاب کوبا را به شکست بکشانند تا از يک طرف منافع سرمايه داران آمريکايي که در کوبا به خطر افتاده بود را احيا کنند و از طرف ديگر از الگو شدن انقلاب کوبا براي جوانان ساير کشورها جلو گيري كنند.
حاصل جمع دو مورد فوق، تقابلي بود که واشنگتن باهاوانا در پيش گرفته بود. اگرچه کندي از منتقدين حمايت آمريکا از حکومتهايي نظير باتيستا بود اما بعد از مدتي که در کاخ سفيد مستقر شد به مخالفت با حکومت انقلابي کوبا برخاست و تمامي تمهيدات لازم را براي به شکست کشاندن انقلاب کوبا فراهم كرد و به کار بست و طرح «پروژه کوبا» را تدوين كرد. (پروژه کوبا مجموعهاي از اقدامهاي سياسي، رواني، نظامي، تروريستي و اطلاعاتي در خاک کوبا با هدف تحريک افکار عمومي براي حمله نظامي به اين کشور بود) اين در حالي بود که کاسترو از ابتداي به دست گرفتن قدرت، موافق قطع رابطه با واشنگتن نبود و براي اين که رابطه با واشنگتن تيره نشود، هاوانا در ششم جولاي 1960 قانوني را به تصويب رسانده بود که به شرکتها و کارخانههاي آمريکايي نظير شرکتهاي مخابرات، نفت و 36 کارخانه شکر غرامت پرداخت شود و در همين راستا سه ميليون تن شکر را بابت خسارت به آمريکا ارسال كرد اگر چه آمريکائيها نپذيرفتند و در مقابل حسن نيت کاسترو، آمريکا تمامي دارائيهاي کوبا را مسدود کرد.
در آوريل 1960 آمريکا تمامي قراردادهاي خريد شکر از کوبا را به حال تعليق درآورد و در ژوئن همين سال پالايشگاههاي نفت متعلق به آمريکا در کوبا از تصفيه نفت وارداتي از شوروي سرباز زدند. در مارس 1961 آمريکا روابط ديپلماتيک با کوبا را قطع کرد و در دوم ژوئن رئيسجمهور آمريکا تجارت با کوبا را تحريم كرد.
در اوايل آوريل 1961 به دستور جان اف کندي با هدف تحقق پروژه کوبا، 1700 نفر از کوباييان فراري که در ايالات جنوبي آمريکا جا خوش کرده بودند را با کاميون به «پورتو کابه زاس» در نيکاراگوئه منتقل کردند تا با کشتي به «خليج خوکها» در جنوب کوبا اعزام شوند. تا در سايه حمايتهاي همهجانبه واشنگتن، به جنگ با دولت کاسترو بپردازند. هاوانا که از قبل از طريق سرويسهاي اطلاعاتي شوروي در جريان قرار گرفته بود، تأمل نکرد و همه 1700 نفر را به محض پياده شدن در خليج خوکها دستگير و زنداني و اعدام كرد و اولين پاتک را به ايالات متحده و کوبائيان فراري وارد ساخت و سبب افزايش خشم آمريکائيان شد تا جائيکه مقامات ارشد نظامي و سياسي ايالات متحده به اشتباه خود در حمله به خليج خوکها اعتراف کردند.
براي نمونه: ژنرال «ماکسول دي تيلو» که از طرف کندي مامور شده بود تا به اتفاق »رابرت کندي» و «آلن دالس» و دريادار «آرليک بورک» رئيس عمليات نيروي دريايي به ارزيابي حمله بپردازد در روز 22 آوريل يعني پنچ روز بعد از شکست حمله طي گزارشي اعلام کرد: «طرح هجوم به کوبا از همان اول اشتباهات اساسي متعدد داشت و در واقع اصلا امکان پذير نبود.» و يا کندي در ديدارش با خروشچف در وين گفت: «هر دو طرف بايد دقت کنيم تا از ايجاد موقعيتهائي که منتهي به جنگ ميشود خودداري ورزيم و در مورد اشتباه محاسبه، هر رهبري بايد خود موقعيتها را تشخيص دهد. من خود در باره خليج خوکها اشتباه محاسبه کرده بودم.»
برخوردهاي قلدرمآبانه و براندازانه واشنگتن در قبال جوانان انقلابي کوبا که از دوران جان اف کندي بهطور چشمگيري افزايش پيدا کرده بود، کاسترو را بر آن داشت براي محفوظ ماندن انقلاب کوبا از توطئههاي گسترده واشنگتن؛ به تدريج راه نزديکي به مسکو را برگزيند. سه سال بعد از پيروزي انقلاب کوبا کاسترو اظهار داشت:
«حوادث سه سال گذشته نشان داد که سرمايهداري ايالات متحده يک انقلاب اجتماعي ناسيوناليستي را تحمل نخواهد کرد و قيمتي را که بايد براي روابط خوب با آمريکائيان ميپرداختيم قرباني کردن برنامه انقلاب بود.» کاسترو در تشريح اين موضوع اظهار داشت: «يعني ما بايد در وضعي که قبلاً در اين مملکت حکفرما بود ميمانديم و تمامي منافع سرمايهداري را در اينجا محترم ميشمرديم و تمامي زمينهايشان را و تمامي کارخانههاي تصفيه شکر و انحصار برقي و انحصار تلفني آنها را دست نخورده ميگذاشتيم و نيروي آنها را بر تجارت داخلي و خارجي بانکهايمان کماکان ميپذيرفتيم. از طرف ديگر بايد گفت هر کشوري که تصميم ميگيرد خود را از چنگ انحصار بازرگاني آمريکاي شمالي آزاد سازد و تصميم ميگيرد يک سياست مستقل اتخاذ کند؛ ناچار است يک رويه ضدامپرياليستي پيش گيرد.»
خروشچف از فرصت استفاده کرد و به کاسترو نزديک شد. در جولاي 1960هاوانا و مسکو روابط ديپلماتيک رسمي برقرار کردند و در اوت همين سال شوروي تمامي شکر کوبا را که آمريکا از خريد آن خودداري ميکرد طي قراردادي خريد. تا آن زمان کاسترو از سوسياليسم حرف نميزد و دفاع نمي کرد اما عملکرد ناصواب ايالات متحده در مقابل کوبا سبب شد روز به روز کوبا به شوروي و سوسياليسم نزديکتر شود. اوج اين نزديکي را در ماجراي اولتيماتوم کندي به شوروي در اوت 1962 ميتوان ذکر کرد.
در سال 1962 بعد از حادثه ناکام خليج خوکها و در اوج جنگ سرد، شوروي به بهانه محافظت از انقلاب کوبا و جلوگيري از تکرار خليج خوکها بر آن شد با موافقت هاوانا اقدام به ساخت سکوهاي پرتاپ موشکهاي ميانبرد با برد1600 كيلومتر در کوبا كند. آمريکا که متوجه اهداف مسکو و «خروشچف» شده بود به شوروي هشدار داد که کشتيهاي حامل موشک را که به مقصد کوبا در حرکت بودند تحت نظارت سازمان ملل به شوروي بازگرداند و موشکها را از کوبا خارج کند. اين رويداد تا آستانه شروع يک جنگ هستهاي پيش رفته بود و سرانجام خروشچف پذيرفت که موشکها را بازگرداند و در ازايش آمريکا هم قبول کرد موشکهايش را از ترکيه که تهديدي براي امنيت شوروي تلقي ميشد خارج کند
همانطور که پيشتر اشاره شد؛ کاسترو از اول کمونيست نبود و عملکرد مغرضانه آمريکا در مقابل انقلاب کوبا؛ او را به سوي کمونيستها سوق داد. بعد از ماجراي خليج خوکها در ديداري که کندي با خروشچف در وين داشتند خروشچف به کندي گفت: «کاسترو اصلاً کمونيست نبوده است. اين سياست آمريکا است که دارد او را کمونيست ميکند.» گواه مشخص اين ادعا اينکه حزب کمونيست کوبا هيچوقت به کاسترو روي خوش نشان نداده بود و بعد از حمله به قلعه مونکادا؛ حزب کمونيست کوبا از او به عنوان يک بورژواي توطئه گر آوانتوريست و غيرمسئول ياد کرد.
بعد از عدم موفقيت در برخوردهاي نظامي،آمريکا براي سرنگوني کاسترو و شکست انقلاب کوبا به راههاي ديگر مانند اعمال تحريمهاي تحميلي و کمرشکن عليه کوبا و ترور کاسترو متوسل شد.
در بعد تحريم، هر قدر تحريمها گستردهتر و زندگي بر مردم کوبا تنگتر ميشد، هاوانا را به مدار دنياي کمونيست نزديکتر ميکرد. آمريکا با اشباع كردن جهان از نيشکر، مانع از فروش اين محصول کوبا در بازارهاي جهاني شد و به اين ترتيب چرخهاي اقتصاد تک محصولي کوبا را کُند کرد و از کار انداخت و حکومت قدرتمند و مغرور آمريکا غافل از اين واقعيت بود که برخوردهاي غيرمتعارف در عرف ديپلماتيک باهاوانا؛ سوق دادن اين کشور به روشهاي راديکالي و تندروي را در پي خواهد داشت و در نهايت چنين شد و چهگوارا را که؛ گوشهاي از دستگاه حکومتي کوبا را مديريت ميکرد وادار ساخت دولتمردي را رها کند و به راهاندازي جنگهاي چريکي عليه منافع آمريکا در چهارگوشه جهان از آفريقاي سياه تا آمريکاي لاتين و....همت گمارد. دومين راهي که آمريکا برگزيده بود نقشه براي ترور فيدل کاسترو بود. به روايتي سازمان سيا متجاوز از 600 بار براي ترور فيدل نقشه کشيد. در وراي همه اين نقشهها براي قتل، رهبران سرويسهاي امنيتي آمريکا به اين فکر بودند اگر نقشه ترور با موفقيت انجام گيرد از شر فيدل راحت ميشوند و اگر با موفقيت همراه نباشد يک جنگ رواني عليه کاسترو و دولتمردان کوبا به وجود ميآورند و فضاي داخلي کوبا را بيش از پيش امنيتي ميکنند و آنگاه توسط رسانههاي گستردهاي که در اختيار دارند تبليغ ميکنند که ديکتاتوري کاسترو کشور کوبا را فرا گرفته است!
سالهاي دهه 60 ميلادي، سالهاي اوجگيري جنگهاي چريکي و مبارزات مسلحانه عليه امپرياليسم آمريکا در نقاط مختلف جهان بود. تقريباً يکي از محرکين اصلي اين مبارزات، چهگوارا و دولت کوبا بودند. رهبران کوبا در قامت رهبران مبارزه عليه آمريکا در نزد مردم جهان و خصوصا جوانان ظاهر شدند و تمامي اين حوادث به تعميق شکاف بين واشنگتن و هاوانا کمک کرد. در اواسط دهه 1980 ميلادي 65هزار کوبايي شامل سربازان و مستشاران نظامي و غيرنظامي در 17 کشور آفريقائي پراکنده شدند. در سال 1987 کوبا 12000 نيروي نظامي را راهي کشور آفريقايي «اتيوپي» کرد تا از دولت «هايله ماريام» رئيس دولت اتيوپي حمايت کنند. اولين کشور آمريکاي لاتين که راه کاسترو را برگزيد کشور شيلي بود که در سال 1970 در پي انتخاباتي آزاد «سالوادور آلنده» دندانپزشک به رياست جمهوري اين کشور انتخاب شد.
نزديکي شيلي به کاسترو به هيچوجه براي ايالات متحده قابل تحمل نبود و بيم آن ميرفت که ديگر کشورهاي آمريکاي لاتين نيز به تأسي از شيلي به اردوي کشورهاي سوسياليستي و طرفدار کوبا بپيوندند، از اين رو واشنگتن دست به کار شد و با راه اندازي کودتا در 11 سپتامبر 1973 دولت آلنده را مشابه دولت دکتر مصدق در ايران، سرنگون کرد و يک ژنرال وابسته به نام «پينوشه» را بر سر کار آورد به طوري که آلنده براي اينکه به اسارت نيروهاي کودتاچي ژنرال پينوشه درنيايد با سلاحي که کاسترو به او هديه کرده بود به عمر خود پايان داد. در دوران رياست جمهوري جيمي کارتر از حزب دموکرات، فضا تا حدودي براي ذوب شدن يخ روابط واشنگتن - هاوانا مهيا شده بود تا جايي که واشنگتن موافقت کرد اتباع آمريکايي ميتوانند به کوبا سفر کنند يا کوبايي تبارهاي آمريکا ميتوانند تا 5000 دلار براي بستگانشان که در کوبا به سر ميبرند حواله کنند و همچنين دفاتر حافظ منافع دو کشور همزمان در دو پايتخت افتتاح شد. متأسفانه در دولت ريگان جمهوريخواه، فشارها برهاوانا افزايش پيدا کرد و تسهيلاتي که در زمان کارتر فراهم شده بود لغو شد و اين فشارها در دوران رياست جمهوري «بوش» پدر ادامه پيدا کرد. ادامه دارد...
ش.د9600981